نهضت بزرگ علمى امام باقر علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۴ نوامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۳۱ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت مسايل عقيدتى و عبادى و سياسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا كه اين منبع ژرف نياز به مفسرانى آشنا با پيام وحی داشت و دست هاى سياست، اين مفسران واقعى اهل بيت عليهم السلام را در جامعه منزوى ساخته بود، با گذشت زمان، نيازهاى اعتقادى و پرسش هاى عبادى و مسايل مستحدث يكى پس از ديگرى رخ نمود و كسانى كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مى شدند، ناگزير بايد جوابى را براى هر پرسش و مسأله تدارك مى ديدند!

عدم احاطه كامل آنان بر مجموعه معارف قرآنى از يك سو، و عدم آشنايى آنان با فرهنگ ويژه وحى از سوى ديگر، سبب گرديد تا با قياس و توجيه گرى و استحسان و تكيه بر آراى شخصى و گاه احاديث بى ريشه و اقوال بى اساس، عقيده اى را ابراز كرده و يا فتوايى دهند. بنابراين، يكى از راه هاى اساسى مبارزه با اين مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غير مستند به وحى بود.

امام باقر علیه السلام در اين راستا مى فرمود: هرگاه من حديث و سخنى براى شما گفتم، ريشه و مستند قرآنى آن را از من جويا شويد. سپس آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پيامبر صلی الله علیه و آله از قيل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زياد، نهى كرده است.

به آن حضرت گفته شد: اين مطالب در كجاى قرآن آمده است؟ امام باقر علیه السلام فرمود: در قرآن آمده است: «لاخير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بين الناس»-[۱]؛ (اين آيه دلالت مى كند كه بيشتر سخنان نجوايى و به درازا كشيده فاقد ارزش است، مگر سخنى كه در آن امر به انفاق يا كار نيك و يا اصلاح ميان مردم باشد).

«ولاتؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما»-[۲]؛ (از اين آيه استفاده مى شود كه اموال را نبايد در معرض نابودى و تباهى قرار داد).

«لاتسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم»-[۳]؛ (و اين آيه مى نماياند كه هر سؤالى شايسته و مفيد و مثبت نيست، و چه بسا پرسش هايى كه به ناراحتى و نگرانى خود انسان بينجامد).-[۴]

امام باقر علیه السلام با اين شيوه، در صدد بود تا روحيه قرآن گرايى را در ميان اهل دانش و جامعه اسلامى تقويت نمايد، و از اين طريق انحراف بينش هاى سطحى و عالم نمايان خود محور را به مردم يادآور شود، چه، در برخى مباحثه ها، با صراحتى فزونتر به اين نكته پرداخته است: حسن بصرى نزد امام باقر علیه السلام آمد و گفت: آمده ام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم.

امام فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره نيستى؟ پاسخ داد: اين چنين گفته مى شود. امام فرمود: آيا در بصره شخصى هست كه تو مسايل و احكام را از او دريافت كنى؟ پاسخ داد: خير. امام فرمود: بنابراين، همه مردم بصره، مسايل دينشان را از تو مى گيرند؟ گفت: آرى.

امام باقر علیه السلام فرمود: سبحان الله! مسؤوليت بزرگى را به گردن گرفته اى. از جانب تو سخنى برايم نقل كرده اند كه نمى دانم واقعا تو آن را گفته اى يا بر تو دروغ بسته اند. حسن بصرى گفت: آن سخن چيست؟ امام فرمود: مردم گمان كرده اند كه تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفويض كرده است! حسن بصرى سكوت اختيار كرده و هيچ نمى گفت!

امام باقر علیه السلام براى اين كه وى را به ريشه اشتباهش متوجه سازد و بنماياند كه عامل اصلى كج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برايش نمونه اى روشن آورد و گفت: اگر خداوند در قرآنش به كسى ايمنى داده باشد، آيا براستى پس از اين ايمنى تضمين شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟ حسن بصرى گفت: خير، ترسى بر او نخواهد بود.

امام باقر علیه السلام فرمود: اكنون آيه اى را برايت مى خوانم و سخنى با تو دارم، من گمان نمى كنم كه آن آيه را به گونه صحيح تفسير كرده باشى، و اگر غلط تفسير كرده اى، هم خودت را هلاك كرده اى و هم پيروانت را.

آن آيه اين است: «وجعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما آمنين».-[۵]؛ شنيده ام كه گفته اى مراد از سرزمين مبارك و امن، سرزمين مکه است؟ آيا كسانى كه براى حج به مكه سفر مى كنند مورد هجوم راهزنان قرار نمى گيرند و در مسير آن هيچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمى دهند؟ حسن بصرى گفت: چرا. امام فرمود: پس چگونه ايمن هستند و امنيت دارند؟! اين آيه مثالى است كه خداوند درباره ما اهل بيت رسالت، بيان داشته است. ما سرزمين مباركيم و سرزمين هاى آشكار (قرى ظاهرة) نمايندگان و فقهاى پيرو ما هستند كه ميان ما و شيعيانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مى رساندند.

قدرنا فيها السير مثالى است از حركت و كاوش علمى.

سيروا فيها ليالى و اياما مثالى است از تهييج مردم براى كسب هماره دانش در زمينه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بيت علیه السلام.

هرگاه مردم از اين طريق معارف دين را دريافت كنند، ايمن از شك و گمراهى اند... اى حسن بصرى! اگر به تو بگويم جاهل اهل بصره اى! سخنى به گزاف نگفته ام، از اعتقاد به تفويض، اجتناب كن، زيرا خداوند به دليل ضعف و سستى، تمام كار خلق را به ايشان واننهاده و از سوى ديگر ايشان را بنا روا بر گناهان مجبور نساخته است.-[۶]

نظير چنين مباحثه اى از امام باقر علیه السلام با قتادة بن دعامة نيز نقل شده است: قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مى آيد. امام به او فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره اى؟ قتاده گفت: چنين گمان مى كنند. امام باقر علیه السلام فرمود: آيا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسير مى كنى يا از روى ناآگاهى؟ قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسير مى كنم. امام فرمود: اگر به راستى بر اساس علم تفسير مى كنى، از تو سؤال مى كنم كه مراد از آيه قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما آمنين چيست؟ قتادة نظريه اى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او يادآور شد.-[۷]

رويارويى با بدعت و بدعت گذاران

بدعت در نظام عقيدتى و دستورى دين، يكى از نمود هاى بارز انحراف از مسير وحى مى باشد، كه عوامل و انگيزه هاى مختلفى در پيدايش و شكل گيرى آن مؤثر است، از آن جمله:

الف ـ غرض ورزى و تدابير حيله گرانه عناصر ضددين

كسانى كه در باطن و اعماق ضمير خويش با پيام وحى بيگانه اند، و با شريعت تضاد دارند، زمانى كه قادر به مبارزه صريح و علنى با آن نباشند، مى كوشند تا با نفوذ دادن ايده هاى غير دينى و برنامه هاى غير الهى در مجموعه باورها و دستورهاى مكتبى، به گونه اى خزنده، ماهيت و خاصيت اصلى دين را تضعيف كرده، آن را به انحراف بكشانند.

اين حركت، حركتى منافقانه است كه نسبت به اديان قبل از اسلام نيز از سوى عناصر مغرض و ناسالم اعمال مى شده است، تا راه ايمان را بر رهروان دين مخدوش سازند. خداوند در افشاى چهره اين گروه و نيز تهديد آنان فرموده است: «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون».-[۸]

واى بر آنان كه با دست خويش مطالبى را نوشته و به دروغ مى گويند: اين از نزد خداست. هدفشان از اين كار دستيابى به پولى اندك است. واى بر آنان از آن چه نوشتند و واى بر آنان از آن چه به دست آوردند!

ب ـ جهل و نارسايى علمى نسبت به مبانى و معارف اصيل دين

پيرايه ها و باورهاى خرافى كه گاه در محيط هاى مذهبى رخ مى نمايد و به عنوان دين و باور دينى تلقى مى شود، معمولا ناشى از بى اطلاعى توده ها از مبانى اصيل مكتبى است. زمانى كه ناآگاهان در مصدر قانونگذارى و يا اجرا قرار گيرند، چون از يك سو ناگزيرند كارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشكلات و رخدادها بيابند، و از سوى ديگر آشنايى عميق با روح دين ندارند، با صلاح ديد و تشخيص بشرى خويش يا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانين و ترويج انديشه هاى غير دينى پرداخته، آن ها را به نام دين قلمداد مى كنند.

اين گونه بدعت ها به هر دو انگيزه، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در اسلام رخ نمود، و يكى از رسالت هاى عمده اهل بيت علیه السلام پيراستن پيرايه ها از دامان معرفت اسلامى و مبارزه با بدعت هايى بود كه با انگيزه هاى مختلف صورت مى گرفت. على علیه السلام به وجود اين بدعت ها هشدار مى داد و مردم را از پيروى آن ها نهى مى كرد و مى فرمود: «ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهيع».-[۹]

هيچ بدعتى گذاشته نشده، مگر آن كه به وسيله آن سنت و روشى از پيامبر صلی الله علیه و آله به فراموشى گراييده است، از بدعت ها بپرهيزيد و به راه روشن و نداى رساى ارزش هاى اصيل دين پايبند باشيد. امام باقر علیه السلام در ارائه اين مسؤوليت الهى به تبيين مبانى اصيل و سنت هاى محمدى صلی الله علیه و آله پرداخته، نفى و طرد بدعت ها را در محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود.

براى دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دين، گاه خود به استدلال مى پرداخت و زمانى به روايات معصومان قبل از خود استشهاد مى كرد و اين خطبه را از على بن ابى طالب علیه السلام يادآور مى شد: «ايها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، يقلد فيها رجال رجالا...».-[۱۰]

هان اى مردم، سرآغاز شكل گيرى فتنه ها و انحراف ها، هواها و هوس هايى است كه مورد پيروى قرار مى گيرد و احكامى است كه در شريعت بدعت گذارده مى شود. در اين هوا پرستي ها و بدعت گذاري ها، با كتاب خدا مخالفت مى شود و مردم (به جاى تبعيت از وحی) از يكديگر پيروى مى كنند!

امام باقر علیه السلام مى فرمود: كسى كه به فرمان انسان گنه كار گردن نهد دين ندارد. كسى كه به بدعت و سخنان باطلى كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پايبند باشد، دين ندارد. كسى كه چيزى از آيات الهى را انكار نمايد، بى بهره از دين است.-[۱۱]

در حقيقت اين هر سه عنوان بر كسى كه بدعتى را بپذيرد، منطبق شده و صدق مى كند، زيرا بدعت گذار، معصيت كار و افترازننده به خداست و كسى كه سخنان او را بپذيرد بى شك با حكم واقعى الهى كه در قرآن و سنت ياد شده، مخالفت كرده است.

امام باقر علیه السلام در تفسير آيه: «هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا...» مى فرمود: اين گروه كه زيان كارترين مردمند و سعى و تلاش خويش را در زندگى دنيا به هدر داده و گم كرده اند و جاهلانه مى پندارند كه راه درستى را در پيش گرفته اند، نصارا، كشيشان، رهبانان و نيز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفته اند و گروه هايى چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ايشان جاى دارند.-[۱۲]

امام باقر علیه السلام در بيانى ديگر فرموده است: كسى كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است. كسى كه روش و دينى غير از دين خدا پى نهد، مشرك است.-[۱۳]

گرايش مردم به بدعت ها، داراى عوامل و انگيزه هاى متفاوتى است. گاه بدعت ها به منظور تحريف دين صورت مى گيرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مكتب است، و زمانى هم معلول تعصب ها و رسوم غلط اجتماعى و يا محاسبه هاى شخصى است. يكى از مسايلى كه در عصر پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گرديد، متعه (ازدواج موقت) است. عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح انديشى شخصى خود، اعلام كرد: متعتان كانا على عهد رسول الله صلی الله علیه و آله آنهى عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج.-[۱۴]

دو تمتع در روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود داشت و جايز بود، ولى من آن دو را ممنوع كرده، كسانى را كه مرتكب آن شوند مجازات مى كنم. آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.

بى شك، عمر در صدور اين حكم، از نظر خود دلايلى داشته است، ولى آيا دلايل او و قدرت فهم و تشخيص او مى توانسته با حكم الهى و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله هم سطح قرار گيرد، و آيا او چنين حقى را داشته يا خير؟ موضوعى است كه در كتب فقهى به تفصيل مورد بررسى قرار گرفته است.

از نظر شيعه، اين دستور مخالف قرآن و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله است، و بر فرض كه شرايط خاص جامعه در مقطعى از زمان، سبب صدور چنين حكمى شده باشد، با تغيير شرايط، باز حكم اولى الهى جارى است. شيعه كه خود را بر اساس منابع متقن دينى، موظف به تبعيت از على علیه السلام و ائمه معصومين علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله مى داند به پيروى از معصومين علیه السلام اين حكم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مى شمارد.

در همان منبع حديثى كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، اين روايت نيز آمده است كه على علیه السلام فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنى الا شقى».-[۱۵]

اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مى دادم كه ازدواج موقت صورت گيرد و جايز باشد، زيرا با تجويز ازدواج موقت، گرايش به زنا و فحشاء كاهش مى يافت و جز انسان هاى شقى و دونمايه به زنا روى نمى آورند.-[۱۶]

در اين روايت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بيان آن، انديشه و باور عمر و نيز حكم او به ممنوعيت ازدواج موقت، از اساس زير سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خليفه و حاكم مسلمانان چنين دستورى را داده است و مخالفت رسمى على علیه السلام در چنين مسأله اى، مشكلات بزرگترى را در آن عصر بحرانى براى جامعه اسلامى پديد مى آورده، آن حضرت سخن خود را با بيانى كه نقل شده به توده ها رسانده است.

اين گونه احكام كه توسط شخص عمر بنيان نهاده شد، در نسل هاى بعد به عنوان سنت قطعى و احكام تلقى شد و استمرار يافت. چنان كه در زمان امام باقر علیه السلام برخى از رهروان راه خلفا بر امام علیه السلام خرده مى گرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمى داند.

عبدالله معمر ليثى از جمله كسانى است كه در اين زمينه، با امام باقر علیه السلام به بحث نشسته است. او به امام باقر علیه السلام عرض كرد: شنيده ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده ايد! امام فرمود: بلى، خداوند آن را جايز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله به آن عمل كرده اند. عبدالله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!

امام فرمود: بنابراين تو بر سخن رفيقت پايدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود! (عبدالله كه خود را در ميدان بحث به بن بست رسيده يافت، سعى كرد تا با فلسفه بافى و استحسان هاى شخصى و تمسك به ذهنيت ها و تعصب هاى قومى راهى بجويد، از اين رو) عبدالله گفت: آيا شما خشنود مى شوى كه ببينى شخصى با زنى از بستگان و خانواده شما چنين عملى را انجام دهد!

امام فرمود: اى بى خرد! چرا سخن از زنان به ميان مى آورى (ما درباره حكم خدا سخن مى گوييم) آن خدايى كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه كسانى كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمرده اند، غيرت مندتر است.

آنگاه امام علیه السلام براى اين كه به او بفهماند، شيوه شناخت حلال و حرام الهى، اتكا به ذوق و سليقه و تعصب هاى شخصى نيست، فرمود: آيا تو دوست دارى كه زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآيد كه جولا و تهيدست است، و در جامعه جايگاهى بس پايين دارد. عبدالله معمر گفت: خير.

امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مى شمارى! (خداوند ازدواج با تهيدستان را ممنوع نكرده است). عبدالله گفت: من حلال خدا را حرام نمى دانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده تهيدست كفو و هم سطح ما نيست، از اين رو خويشاوندى او را دوست ندارم.

امام فرمود: ولى برنامه خدا جز اين است، زيرا خداوند، اعمال نيك همين مرد جولاى تهيدست را مى پذيرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مى آورد، اما تو از روى كبر و نخوت، از خويشاوندى با مؤمنى كه شايسته همسرى حوران بهشتى است ناخشنود و ناراحتى. عبدالله از سر تسليم خنديد و گفت: براستى كه سينه هاى شما رويش گاه درختان تناور دانش است، ميوه هاى درخت دانش از آن شماست و برگ هاى آن در اختيار مردم.-[۱۷]

با اين بيان، امام باقر علیه السلام به عبدالله معمر تفهيم كرد كه: درستى و نادرستى احكام دين و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سليقه شخصى مردم و يا آداب و رسوم و تعصب هاى قومى قابل سنجش و محاسبه نيست.

مبارزه با قياس در ميدان اجتهاد

رمز بقاى دين در واقع بينى و سازگارى آن با نيازها و شرايط گوناگونى است كه در طول زندگى نسل ها، يكى پس از ديگرى رخ مى نمايد. شريعت و مكتب، آن گاه مى تواند در بستر تاريخ تداوم يابد، كه قادر به حل معضلات اجتماعى و پاسخ گو به پرسش هاى عقيدتى و عملى مردم باشد. مبانى عقيدتى، همواره ثابت و غير متغيرند و نيازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عميق تر آن، اما برنامه هاى عملى و قوانين دستورى دين، با اين كه متكى بر ملاك هاى واقعى است، ولى از آن جا كه موضوعات خارجى و مسايل مستحدث در زندگى جوامع، همواره متحول و متغير است.

شناخت حكم هر حادثه نيازمند اجتهاد و استنباط مى باشد. استنباط احكام و نسبت دادن آن ها به خدا و شريعت، كارى است سنگين و خطر آفرين، زيرا همان گونه كه حيات دين در صحنه زندگى انسان ها، مبتنى بر اجتهاد مى باشد، از سوى ديگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غير واقعى به شريعت، خود مايه زوال و نابودى دين خواهد بود.

نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دينى، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه بشرى است. اگر طبيبان راه درستى را در مداواى بيماري ها در پيش گيرند، عمل آنان شفابخش و سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجويز نمايند، نه تنها بيماران بهبود نيافته كه چه بسا بيمارى آنان شدت مى يابد. فقيهان و مجتهدان نيز در صدد پاسخگويى به مسايل جديد و مورد ابتلاى جامعه خويشند، و چنانچه در اين كار از ملاك ها و شيوه هاى غلط پيروى كنند، چهره دين را مخدوش و نظام عملى آن را معيوب ساخته اند. پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، يكى از نيازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله بود.

ما در مطالب قبل يادآور شديم كه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله با پيش بينى اين امر و معرفى على علیه السلام به عنوان مبين احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نيازهاى آينده جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان كه على علیه السلام را نخست از ميدان سياست و به دنبال آن از مرجعيت دينى و فكرى منزوى ساختند، در ميدان عمل با بن بست ها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادى كه با روح دين سازگار نبود و شرايط لازم را دربرنداشت.

بكارگيرى قياس و استحسان و فهم شخصى در استنباط احكام، از جمله مشكلاتى بود كه در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومين علیه السلام را به عنوان عالمان واقعى دين و وارثان علم پيامبر صلی الله علیه و آله، واداشت تا جامعه علمى را به ره يافتن انحراف در فهم احكام هشدار دهند.

بر اين اساس، يكى از محورهاى عمده تعليمات ائمه اطهار علیهم السلام، بويژه امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، زدايش قياس و استحسان از محيط فقاهت و اجتهاد بود.

امام باقر علیه السلام در اين زمينه مى فرمود: «إن السنة لا تقاس، و كيف تقاس السنة و الحائض تقضى الصيام و لا تقضى الصلوة».-[۱۸]

سنت و احكام شرعى از طريق قياس قابل شناخت نيست، چگونه مى توان قياس را ملاك قرار داد، با اين كه زن حايض پس از دوران حيض مى بايست روزه را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نيست.

در سخنى ديگر به زراره سفارش فرموده است: «يا زرارة اياك و اصحاب القياس فى الدين، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و تكلفوا ما قد كفوه، يتأولون الأخبار و يكذبون على الله عز و جل...».-[۱۹]

اى زراره! از كسانى كه در كار دين به قياس پرداخته اند، دورى گزين، زيرا آنان از قلمرو تكليف خود تجاوز كرده اند، آن چه را مى بايست فراگيرند، كنار نهاده و به چيزى پرداخته اند كه به آن ها وانهاده نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل كرده و تأويل مى كنند و بر خدا دروغ مى بندند.

و نيز امام باقر علیه السلام مى فرمود: «ادنى الشرك ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض عليه»-[۲۰]؛ كمترين مرتبه شرك اين است كه شخص نظريه اى را از پيش خود (و بدون حجت شرعى) بنيان نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوري ها قرار دهد.

محمد بن طيار از اصحاب امام باقر علیه السلام گويد: قال لى ابوجعفر علیه السلام: تخاصم الناس؟ قلت: نعم. قال: و لا يسألونك عن شى ء، الا قلت فيه شيئا؟ قلت: نعم، قال: فأين باب الرد إذا؟-[۲۱]

امام باقر علیه السلام به من فرمود: آيا تو با مردم به بحث مى پردازى؟ گفتم: بلى. امام علیه السلام فرمود: آيا هر چه از تو مى پرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن ارائه مى كنى؟ گفتم: بلى. امام علیه السلام فرمود: پس در چه زمينه سكوت كرده و علم و دانش واقعى آن را به اهلش (اهل بيت عليهم السلام) ارجاع مى دهى!

در اين بيان، امام علیه السلام به محمد بن طيار يادآور شده است كه هيچ فردى جز معصومين علیه السلام نبايد خود را در مرحله اى فرض كند كه مى تواند به اتكاى رأى و انديشه خود همه پرسش ها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثيل و تشبيه و قياس متكى گردد! بلكه همواره در مسايل مورد ابتلا، زمينه هاى پيچيده و مبهمى وجود دارد كه علم آن صرفا در اختيار مفسران واقعى قرآن و اهل بيت رسالت است و بايد به آنان رجوع كرد.

تعليم فقه و شيوه صحيح اجتهاد

تعليم مسايل فقهى و پاسخگويى به پرسش ها در زمينه احكام شرعى، يكى از زمينه هاى مهم زندگى ائمه علیهم السلام به ويژه امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بوده است. عصر امام باقر علیه السلام، آغاز پيدايش فرصتى بود تا حاملان واقعى علوم قرآن، بتوانند به تعليم شاگردان و ترويج احكام و تحكيم مبانى فقهى بپردازند. البته اين زمينه ها در عصر امام صادق علیه السلام هموارتر گشت و از آن پس دوره سخت گيرى فزون تر حاكمان نسبت به ائمه ادامه يافت و اين زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غيبت انجاميد.

امام باقر علیه السلام در تصحيح انديشه ها و زدايش انحراف ها، تنها به مبارزه و رويارويى اكتفا نكرد، بلكه با بيان احكام و گاه تبيين شيوه استنباط احكام از قرآن و سنت پيامبر، پايه هاى فقاهت و اجتهاد صحيح را استحكام بخشيد.

روايات فقهى نقل شده از امام باقر علیه السلام، بيش از آن است كه بتوان در اين مجموعه گرد آورد، زيرا كمتر بابى از ابواب فقهى را مى توان يافت كه در فروع مختلف آن، سخنى از امام باقر علیه السلام وارد نشده باشد. مجموعه هاى روايى ـ فقهى خود گواه اين سخن است.

محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصيلى خويش الامام الصادق در تبيين جايگاه علمى و معنوى امام باقر علیه السلام مى گويد: امام محمد باقر علیه السلام وارث پدر خويش در پيشوايى علمى و مقام شريف هدايت گرى بود. از اين جهت عالمان از شهرها و سرزمين هاى اسلامى به جانب وى رهسپار مى شدند، هيچ فردى ـ از عالمان ـ به مدينه وارد نمى شد، مگر اين كه براى كسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر علیه السلام مراجعه مى كرد.

در ميان كسانى كه به خدمت وى مى رسيدند، هم چهره هاى شيعى و هم سنى ديده مى شوند و گاه منحرفان افراط گر نيز خود را به وى نزديك مى كردند ولى امام در برابر آنان موضعى قاطع گرفته و ايشان را طرد مى كرد.

بسيارى از پيشوايان فقه و حديث به حضور وى رسيده اند، از آن جمله: سفيان ثورى، سفيان بن عيينه ـ محدث مكه ـ و ابو حنيفه ـ فقيه اهل عراق. مرام امام باقر علیه السلام چنين بود كه هر گاه فردى به حضورش مى رسيد، حقايق ناب را براى او تبيين مى كرد.-[۲۲]

ابو زهره سپس به نقل گفتگويى كه ميان امام باقر علیه السلام و ابو حنيفه در زمينه رد قياس و نقش آن در تحريف دين صورت گرفته، پرداخته است و در پى آن مى گويد: از اين گفتگو ـ كه امام باقر علیه السلام در موضع ارشاد و بازجويى از روش ابو حنيفه قرار گرفته ـ استفاده مى شود كه امام باقر علیه السلام براى علماى عصر خود، عنوان پيشوايى داشته است، زيرا عالمان به حضور وى مى رسيده اند و او بر اساس گزارش ها و اطلاعاتى كه از آنان در اختيار داشته به نقد و محاسبه ايشان مى پرداخته است. چونان رئيسى كه بر نيروهاى تحت سرپرستى خود حكم مى كند تا بر راه حق گام نهند و آنان نيز با كمال ميل و رغبت اين رياست و پيشوايى را پذيرفته باشند.-[۲۳]

دلايل و قراينى كه صحت نظريه ابو زهره را در اين زمينه تأييد مى كند، فراوان است. از آن جمله روايتى را مى توان نام برد كه ابو حمزه ثمالى نقل كرده است: ابو حمزه ثمالى مى گويد: در مسجد الرسول صلی الله علیه و آله نشسته بودم كه مردى پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستى؟ گفتم: از مردم كوفه ام. به او گفتم: در جستجوى چه هستى؟ مرد گفت: آيا ابو جعفر محمد بن على علیه السلام را مى شناسى؟ گفتم: آرى مى شناسم، به ايشان چه كار دارى؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كرده ام تا از او سؤال كنم. آن چه پاسخ داد، حقش را بگيرم و باطلش را وانهم. ابوحمزه گويد: به او گفتم: آيا فرق حق و باطل را مى دانى و ملاك تشخيص آن را مى شناسى! مرد گفت: آرى مى شناسم. گفتم: اگر حق و باطل را مى شناسى و ملاك آن را در دست دارى، پس چه نيازى به امام باقر علیه السلام خواهى داشت؟! مرد گفت: شما كوفيان كم ظرفيت و ناشكيباييد!

در اين ميان، امام باقر علیه السلام وارد مسجد شد، در حالى كه جمعى از مردم خراسان و افراد ديگر اطراف او را گرفته، درباره مسايل حج از آن حضرت سؤال مى كردند. مدتى گذشت تا امام باقر علیه السلام در جايگاه خود نشست و آن مرد هم نزديك امام، جايى براى خود جستجو كرد.

ابو حمزه مى گويد: من سعى كردم جايى بنشينم كه گفتگوى امام با انبوه اطرافيانش را بشنوم، مردم يكى پس از ديگرى مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام علیه السلام رو به جانب آن مرد كرده، پرسيدند، تو كيستى؟ مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصرى هستم. امام فرمود: تو فقيه اهل بصره هستى؟ مرد گفت: آرى.

امام فرمود: واى بر تو، اى قتادة! خداوند بندگان شايسته اى را آفريده است تا حجت بر ديگران باشند، آنان «اوتاد» زمين و بر پا دارنده امر الهى و نخبگان علم خدايند و خداوند آنان را قبل از آفرينش ديگر بندگان برگزيده است.

قتادة پس از سكوتى طولانى گفت: به خدا سوگند، من تا كنون، در برابر فقيهان بسيار و نيز پيش روى ابن عباس نشسته ام، ولى آن گونه كه اكنون در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هيچ كدام شان احساس نگرانى و اضطراب نداشته ام.

امام باقر علیه السلام فرمود: تو مى دانى كجا نشسته اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى كه خداوند درباره آن فرموده است: «فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه، يسبح له فيها بالغدو و الآصال»-[۲۴] و نيز فرموده است: «رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة».-[۲۵]

پس جايگاه تو آن جاست ـ كه خود مى دانى ـ و ما آن خاندانيم كه خدا توصيف كرده است. در اين هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتى، فدايت شوم، آن خانه ها كه خدا اجازه داده است نام و ياد و تسبيح او در آن ها برده شود، نه خانه هاى ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانيد.

قتاده گفت: پس اكنون بفرماييد كه پنير چه حكمى دارد؟! امام باقر علیه السلام لبخندى زد و فرمود: آيا آن همه پرسش تو به همين سؤال خلاصه شده است! قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بياد نمى آورم! امام فرمود: اشكالى ندارد.-[۲۶] سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام علیه السلام پاسخ هايى مستدل در جواب وى ارائه داد.

پانویس

  1. سوره نساء/ 114.
  2. نساء/ 5.
  3. سوره مائده/ 101.
  4. اختصاص مفيد 322.
  5. سبأ/ 18.
  6. الاحتجاج/ 327.
  7. بحار 46/ 349.
  8. سوره بقره/ 79.
  9. نهج البلاغه، خطبه 145.
  10. بحار 2/ 315.
  11. بحار 2/ 310.
  12. همان 2/ 298.
  13. محاسن 209، بحار 72/ 222.
  14. كنزالعمال 16/519، حديث 45715.
  15. همان 16/522، حديث 45728.
  16. اين بيان به معناى پذيرش رأى عمر از سوى على علیه السلام نيست، بلكه دقيقا ذيل روايت مى رساند كه على علیه السلام فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مايه مصونيت جامعه از ابتلا به فحشا مى دانسته است، ولى آن حضرت چون قدرت اجرايى براى لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با اين بيان ياد كرده است، و ظاهرا اين سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است.
  17. كشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعيان الشيعة 1/ 653.
  18. المحاسن، باب المقائيس و الرأى 214، بحار 2/ 308.
  19. بحار 2/ 309.
  20. همان 2/ 304.
  21. همان 2/ 304.
  22. الامام الصادق، حياته و عصره ـ آراؤه و فقهه 22.
  23. همان، 24.
  24. سوره نور/ 36.
  25. همان/ 37.
  26. اصول كافى 6/256، بحار 46/358، الانوار البهية 118، اعيان الشيعة 1/ 652.

منابع

احمد ترابى، زندگى سياسى امام باقر علیه السلام، صفحه 94.