طبقه بندی علوم در اسلام
در اسلام، روش هاى متعددى براى دسته بندى علوم وجود داشته است. اين روشها عموماً از نوع نگرش پديدآورندگان آنها به جهان اطراف نشئت مىگرفته است. در طبقهبندى نخست، علوم به نظرى و عملى تقسيم مىشوند، بدون آن كه كيفيت و چگونگى انجام علوم عملى مطرح باشد. در علوم نظرى كه مىتوان به آن «حكمت نظرى» نيز گفت، تنها اصل شناخت و معرفت مطرح است و موضوع بحث، وجود و وضعيت تعلق آن به مادّه است.
اين علوم به سه قسمت تقسيم مىشود: «علم الاهى» (علم اعلى) كه مخصوص امور مجرد از ماده است؛ «علم حساب و رياضى» (علم اوسط) كه بحث آن علوم تماماً ذهنى و مجرد از مادّه است؛ و «علم طبيعى» (علم ادنى) كه به امور متعلق به مادّه، چه در صورت ذهن و چه در خارج از آن، مىپردازد. علوم عملى نيز سه دستهاند: «علم اخلاق» مربوط به زندگى شخصى؛ «علم تدبير منزل» مربوط به خانواده؛ و «علم سياست» مربوط به مسائل جامعه. اين طبقهبندى تحت تأثير فلسفه يونان، بهويژه ارسطو صورت گرفته است.
در طبقه بندى دوم، علوم بر حسب ارتباط مستقيم خود با هدف اصلى، يعنى استفاده از علوم و دانش هاى مختلف براى رسيدن به هدفى معين، بررسى مىشوند. مثلًا در حكمت نظرى يا علوم شرعى، شناخت و معرفت اصل هستند و ديگر علوم مانند صرف و نحو براى فهم مطالب به يارى مىآيند.
در طبقهبندى سوم، دانشها به «علوم اسلامى» و «غيراسلامى» تقسيم مىشوند. علوم اسلامى علومى هستند كه به طور خالص از تفكر مسلمانان برخاستهاند و علوم غيراسلامى نيز علومى هستند كه اصل آنها از تمدن هاى ديگر به اسلام رسيده و مسلمانان آنها را بسط داده و ساخته و پرداخته كردهاند.
در طبقهبندى چهارم، دانش ها به «علوم شرعى» و «غيرشرعى» تقسيم مىشود. علوم شرعى آن چيزى هستند كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام به ما رسيدهاند، شامل اصول و فروع و مقدمات و متممات و علوم غيرشرعى نيز علوم عقلى محضاند مانند رياضيات.
در طبقهبندى پنجم، علوم به «عقلى» و «نقلى» تقسيم مىشوند. مقصود از علوم عقلى همان حكمت، كلام و فلسفه و علوم نقلى نيز امور شرعى و دانستههاى معرفتى مربوط به دانش هاى مختلف چون نجوم و پزشكى است.
در ميان دانشمندان اسلامى كه به بررسى موضوع طبقهبندى علوم پرداختهاند، توجه به آراى دو نفر بسيار حائز اهميت است: ابونصر فارابى (م 329 ق) و محمد بن يوسف خوارزمى (م 387 ق).
فارابى نخستين دانشمند اسلامى است كه به طبقهبندى علوم توجهى ويژه كرده است. او با نگاه خاص فلسفى خود در كتاب مهمش، احصاءالعلوم، علوم را طبقهبندى كرده و به طور كلى، آگاهى و به تعبير خودش معرفت، را به پنج فصل تقسيم كرده است: علم زبان، منطق، رياضيات، علوم طبيعى و الاهى، حكمت عملى يا اخلاق. فارابى علوم طبيعى و الاهى را در فصل چهارم از آن رو يك جا مطرح كرده كه هر دو علم به موجودات طبيعى مىپردازند، با اين تفاوت كه در يكى موجودات بهوجود مطلق يا واجبالوجود متصل مىشوند و در ديگرى خودِ واجبالوجود مورد توجه قرار مىگيرد.
اگرچه خوارزمى مانند فارابى علوم را با نظمى منطقى و فلسفى مرتب نكرده، اما به امتياز هر علم در مقايسه با علم ديگر بر اساس موضوع و غايت نهايىِ آن علم توجه داشته است. از نظر خوارزمى برخى علوم خود هدفاند و برخى ديگر وسيله براى رسيدن به هدف. و طبيعى است كه علوم اول از دومى برتر است.
او در كتاب خود، مفاتيحالعلوم كه كوششى جديد براى ارائه طبقهبندى علوم بود، علوم را به دو مقاله يا بخش تقسيم كرده است: نخست «علوم شرعى» و دوم دانش هاى بيگانه يا «علوم عجمى».
او بخش نخست از كتابش را به علوم اسلامى كه در قلمرو فرهنگ و تمدن اسلامى به وجود آمده يا پرورش يافتهاند و بخش دوم را به علوم مختلفى كه مهد آنها در ايران يا يونان يا هند بوده و مسلمانان در رشد و بالندگى آن نقش مؤثرى داشتهاند، اختصاص داده است.[۱]
پانویس
- ↑ ژيوا وسل، دايرةالمعارفهاى فارسى، تهران، توس، 1379، ص 40-20.
منابع
علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامى، ص 35 تا 37.