حجت
(حجة) واژه ای به کار رفته در قرآن و اصطلاحى و مبحثی در منطق است و هر چیزی است که بدان مخالف خود را مغلوب و رأی خود را ثابت کنند. همچنین حجت از القاب امام دوازدهم (عج) است.
حجت در قرآن
علامه شعرانی می گوید منطقیان اصطلاحشان را از قرآن گرفته اند. در قرآن در چندین جا کلمه حجة آمده است:
- «قل فلله الحجة البالغة»(سوره انعام/آیه150) بگو خدای راست بر شما حجتی رسا و تمام که قطع اعذار و شبهات کند
مقصود از حجت در این آیه برهان است بر نفی قول جبریان، گفتند اگرخدا می خواست ما مشرک نمی شدیم و پدران ما هم، و چیزی را بی دستوری او حرام نمی کردیم خداوند بر آنها حجت آورد که شما بر مدعای خویش دلیل ندارید چیزی به گمان و پندار خویش می گوئید برای آنکه بر خدای حکیم حجت تمام کنید و بهانه در کفر و معصیت خویش بیاورید اما حجت خدا بر شما تمام است چون کسی را که مختار نباشدعذاب نمی کند خداوند تعالی می تواند به جبر مردم را بکار دارد اما نمی خواهد او مانند سلطان قاهری است که رعیت خویش را آزاد گذارده است اگر جبر می خواست مردم را مجبور به طاعت و ایمان می کرد نه به کفر و عصیان «فلو شاء لهدیکم اجمعین»(ج5ص85).(رجوع به جبر شود - «لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل»(سوره نساء/آیه 163) خداوند پیغمبران فرستاد مژده دهنده و بیم کننده تا مردم را پس از فرستادن پیغمبران بر خدای حجت نباشد
حجت آن است که مردم در قیامت با خدای گویند ما نمی دانستیم دین و شریعت چیست و خبر نداشتیم که اگر کسی مخالفت فرمان کند معذب خواهد شد یا اگر فرمان برد در نعیم ابد خواهد بود از این جهت خداوند پیغمبران فرستاد تا مردم نتواند بر خدای تعالی حجت آورند و این نیز دلیل بطلان جبر و اثبات عدل خداست. - «وتلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه»(سوره انعام/آیه83) خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام برهان آموخت که با مشرکین زمان خویش احتجاج کند.
- «والذین یحاجون فی الله من بعد ما استجیب له حجتهم داحضة»(سوره شوری/آیه16) چون یک بار حجت آوردند و حق ثابت گردید اگر باز کسی مجادله کند گفتارش پذیرفته نیست و حجتش باطل. مثلا به اعجاز قرآن و اخبار غیب آن دانستیم کلام خداست و کسی مانند او نیاورده است اگر ندانیم آیات متشابهه آن برای چیست یا مناسبت میان آیات را ندانیم یقین ما شکسته نمی شود، یا وقتی ما از رؤیای صادقه دانستیم عالمی غیر از عالم محسوس موجود است که در آنجا مجردات غیبی از آینده آگاهند اگر کسی شبهه نماید که مجردات عالم غیب معقول نیست از او پذیرفته نمی شود، یا وقتی به آثار حکمت و مصالح و آثار عجیبه هر چیز دانستیم خالق عالم با شعور و اراده است شبهه آنکه شرور و بلاهای آسمانی و زمینی مانند زلزله و قحط و وبا و امثال آن برای چیست قابل اعتنا نیست مثل آنکه می دانیم آتش می سوزاند اما اگر دیدیم کسی آتش در دست می گیرد و یا در دهان می گذارد و نمی سوزد در سوزاندن آتش شک نمی کنیم هر چند علت نسوختن آن کس را ندانیم.[۱]
حجت در منطق
این اصطلاح، در المنطقیات فارابى (ج 3، ص 48، 52، 56ـ 58) و پیش از آن در ترجمه عربى منطق ارسطو (جدل، 105 الف 20، 158الف 31)، در بحث از مواضع جدل، بهكار رفته است.
ابنسینا در اشارات، آخرین اثر فلسفى خود، منطق را به دو بخشِ معرّف و حجت تقسیم كرده است و از آن پس منطقدانانى همچون غزالى، فخررازى، ابنسهلان ساوى و دیگران، از وى پیروى كردند.
ابنسینا در اشارات (ج 1، ص 229) حجت را تركیب ثانى دانسته است كه از قضایا تركیب میشود و تركیب اول را براى قضایا دانسته است كه از مفردات، یا به عبارت دیگر از موضوع و محمول، تركیب میشوند. به گفته او در دانشنامه علائى (ص 59)، حجت نحوه رسیدن به «تصدیق مجهول» است. بنابر تعریف دیگر، حجت قولى است مؤلَّف از اقوال و قضایا، با هیئت و صورتى خاص كه بهوسیله آن قضیه مجهولى كشف میشود.
حجت محوریترین و مهمترین مبحث منطق است و بسیارى از مباحثیكه پیشاز آن مطرح میشود، درواقع بهمنزله تمهید مقدمه براى طرح این بحث است.
اكثر منطقدانان، حجت را منحصر در سه قسم دانستهاند : قیاس*، استقراء*، تمثیل*
دلیل انحصار حجت در این سه، آن است كه میان حجت و مطلوب باید مناسبتى برقرار باشد تا از یكى بتوان به دیگرى رسید. این مناسبت به سه طریق ممكن است: اول آنكه امر معلوم با امر مجهول مشابه و مساوى باشد و امر سومى هر دو را شامل شود و این تمثیل است؛ دوم آنكه امر معلوم مشمول امر مجهول و از جزئیات و مصادیق آن باشد و این استقراء است؛ و سوم، عكس قسم دوم است كه همان قیاس است.
از میان اقسام حجت، قیاس از همه مهمتر است، زیرا مقصد نهایى و مطلوب اعلاى منطق است و از نظر استحكام نتایج استدلال، پس از قیاس، استقراء و بعد از آن تمثیل قرار دارد.[۲]
حجت لقب امام مهدی (عج)
حجت یا حجةالعصر یا حجةالزمان یا حجةالخلف لقب امام دوازدهم شیعه محمدبن حسن العسکری مهدی علیه السلام است.[۳]