امان
تضمین امنیت کافران از سوی امام مسلمین، نایب او یا افراد مسلمان
محتویات
واژه امان در لغت
واژه اَمان در لغت به معنای آرامش یافتن و برطرفشدن ترس[۱] و آرامشدادن و برطرفکردن ترس[۲] و در اصطلاح فقهی به معنای تأمین جانی و مالی کافر از سوی حاکم اسلامی یا مسلمانان است. استیمان و استجاره نیز به معنای درخواست پناهندگی از سوی کافر آمده است[۳] و به مسلمانی که امنیت کافر را تضمین میکند «آمِن» و «جار»، و به کافری که طلب تأمین میکند «مستأمِن» و «مستجیر» میگویند.[۴]
درباره عقد اَمان کتابی مستقل در فقه همانند آنچه در سایر عقود (بیع، اجاره، مضاربه و...) رایج است، نیامده و با آنکه به تصریح فقها عقدی مستقل است[۵] به صورت بحثی فرعی در کتاب جهاد مطرح شده است. این عقد از طرف «آمن» با عباراتی صریح همچون «أمّنتُک»، «آجرتک» یا هر عبارت، ترجمه، کنایه یا اشارهای که مقصود را بفهماند منعقد میشود.[۶] حنفیّه اَمان را عقد جایز ولی امامیّه، زیدیّه و بیشتر اهل سنّت آن را از جانب مسلمانان لازم و از سوی کافر، جایز شمردهاند.[۷]
امان در میان اقوام
اَمان و استیمان با نگاهی فراتر از اصطلاح فقهی از زمانهای دور در میان اقوام و ملل رواج داشته و قبل از اسلام نیز در میان اعراب مرسوم بوده است.[۸] در عصر ما نیز درخواست پناهندگی به ویژه در میان ناراضیان سیاسی، کودتاگران نافرجام، پادشاهان و رؤسای جمهوری که با کودتا از قدرت برکنار میشوند، کسانی که دست به اختلاس زده و فراری میشوند و... متداول است؛ اعطای پناهندگی امروزه با ملاحظه منافع سیاسی، اقتصادی و... از سوی حکومتها انجام میشود؛ لیکن به امان جنبهای کاملا انسانی و ارزشی بخشیده است و افزون بر حکومت این حق را به آحاد مسلمانان نیز داده است.
فرق امان با هُدنه، عقد ذمّه، صلح و معاهده
در فقه اسلامی برای مصونیت کافران اسباب دیگری نیز وجود دارد[۹] که برخی از آنها به امان شباهتی ندارد؛ مانند اِقرار به شهادتین؛ ولی برخی، از نظر مفهوم و نتیجه، به امان شباهت دارد؛ مانند:عقد هدنه یا مهادنه، عقد ذمّه، عقد صلح، معاهده، ازاینرو باید این موارد از یکدیگر جدا و فرق آنها واضح گردد. عقد هُدنه (آتش بس) توافق بر ترک جنگ تا مدتی معیّن و محدود است که بین کافران و مسلمانان واقع میشود[۱۰]و گاه بدون پیش شرط و گاه با شرطی همچون پرداخت عوض، تبادل اسیران و... انجام میشود.[۱۱] عقد صلح به معنای توافق بر ترک نزاع بین متخاصمین[۱۲] و در موردی است که در مسلمانان ضعف و سستی دیده شود و لازم نیست در حال جنگ این عقد منعقد شود و عقد ذمّه اصولا مربوط به اهل کتاب است و شرایط ویژه خود را دارد.[۱۳] برقراری این سه عقد از مختصات امام یا نایب اوست. برخلاف عقد امان که آحاد مسلمانان نیز میتوانند این سه قرار داد را با کافران منعقد کنند. البته این امر اختصاص به مواردی دارد که تأمین امنیت و سلامت برای افراد محدودی از کافران محارب باشد که در این صورت اَمان خاص تحقق پیدا میکند.[۱۴] اما اگر تأمین امنیت برای جمعیتی فراوان مانند یک لشکر یا اهل یک شهر باشد امان عام تحقق مییابد که فقط به دست امام مسلمین تحقق میپذیرد.[۱۵] علامه حلی در قواعد میگوید:عقد امان با دو صنف از کافران منعقد میشود:یکی کافران حربی و دیگر کفار ذمّی که نقض ذمّه کردهاند[۱۶] و فرق دیگر اینکه عقد امان و هُدنه پرداخت جزیه ندارد، در حالی که عقد ذمّه لزوماً به پرداخت جزیه از سوی کافران منتهی میشود[۱۷]؛ امّا «معاهده با کفّار» چیزی شبیه به عهد و نذر و قسم است و گفته شده:معاهده نوعی هُدنه و صلح و امان مؤکّد است، زیرا پیمان و عهد با کافران اگر به آتش بس تعلق گرفت «هدنه مؤکّد» میشود و اگر به صلح یا امان تعلق گرفت «صلح مؤکد» یا «امان مؤکد» خواهد بود.[۱۸]
امان در قرآن
آیات قرآنی مرتبط با امان، به چند گروه تقسیم میشود؛ در بسیاری از آنها مادّه «اَمَنَ» بهکار رفته است؛ مانند آیه 6 توبه/9 که در آن (مأمن) آمده است؛ همچنین در 91 نساء/4 «یأمنوا» و در آیه 61 توبه/9 «یؤمن» و در 97 آلعمران/3 «آمناً»، آمده است. در دو آیه 94 نساء/4[۱۹] و 15 مریم/19[۲۰] از واژه «سلام» استفاده شده است. در آیه 112 آلعمران/3 کلمه «حبل»[۲۱] و در برخی از آیات مانند 124 بقره/2 کلمه عهد به امان تفسیر شده است.[۲۲] برخی «ذمّه» در آیه 8 توبه/9 را به معنای امان گرفتهاند.[۲۳] کلمه «استَجارَکَ» و «فَأجِرهُ» در آیه 6 توبه/9 به معنای امان آمده است.[۲۴] ضمن آنکه واژه برائت در آیه نخست سوره توبه/9 در مقابل امان و به معنای زوال آن دانسته شده است[۲۵]؛ همچنین آیات 1 و 3 احزاب/33 را به امان مربوط دانستهاند.[۲۶] بحث امان عُمدتاً بر محور آیه ششم سوره توبه میگردد. در این آیه لفظ «استَجارَکَ» برای استیمان و درخواست پناهندگی از سوی مشرک و لفظ «فَاَجِرهُ» برای امان دادن از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله)بهکار رفته است؛ ولی همه احکام امان و استیمان از این آیه و آیات دیگر به دست نمیآید و زوایایی از بحث با کمک روایات قابل دسترسی است. البته در قرآن بحثهای دیگری نیز مطرح شده که از حقیقت امان خارج است؛ ولی چندان بیارتباط با این بحث نیست؛ به عنوان مثال در آیه 10 ممتحنه/60 پناهندگی زنانی که به سوی مسلمانان هجرت و اظهار اسلام کردهاند طرح گردیده که استیمان مسلمان از مسلمان است. در آیه 11 همین سوره پناهندگی زنان مسلمان به مشرکان (استیمان مسلمان از کافر) ذکر شده است. در آیات 61 انفال/8 و 35 محمّد/47 موضوع صلح و آتشبس آمده است. در آیه 29 توبه/9 بحث اهل ذمه و شرایط جزیه مطرح گردیده است.
احکام و شرایط امان
اصل و قاعده اوّلیه در امان جواز و اباحه است که آیه «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّه» (توبه/9،6) بر آن دلالت دارد[۲۷] اما به مقتضای شرایط و مصالح حکم تکلیفی آن تفاوت میکند به این بیان که گاه این عمل واجب میگردد و آن اختصاص به مواردی دارد که ترک امان مفسدهای برای مسلمانان در پی داشته باشد یا کافر محارب درصدد تحقیق باشد و بخواهد پیام اسلام را بشنود و گاه حرام میگردد مانند موردی که امان دادن کافر ضرری برای مسلمانان در پی داشته باشد و گاه نیز مستحب یا مکروه است.[۲۸] در عقد امان شرائطی معتبر است که برخی مربوط به امان دهنده و برخی مربوط به امان داده شده است امان دهنده به اتفاق سه شرط معتبر است:اسلام، اختیار و عقل[۲۹]، بنابراین، امان دادن کافر معتصم (ذمّی، معاهد و...) به کافران دیگر صحیح نیست، مگر آنکه از طرف مسلمان وکیل باشد و امان از سوی مسلمان از هر فرقهای که باشد صحیح است[۳۰]؛ به نظر اغلب فقیهان اَمان دادن حرّ و مملوک، کودک بالغ مشروع است. بنابر اتفاق فقها، امان دادن زن مشروع است و ماجرای امّهانی که در فتح مکه به کافری پناه داد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت، گواه صدق این مدعاست.[۳۱] همچنین زینب دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به شوهر مشرک خود ابوالعاص پناه داد و پیامبر آن را پذیرفت.[۳۲] بر پایه روایات، کودک اگر طاقت جنگ دارد امانش نسبت به کافر پذیرفته است، زیرا او نیز از جنگجویان به شمار میآید و میتواند داخل در گروه حمایت کنندگان باشد[۳۳]
شروطی نیز در کافری که به او امان داده میشود معتبر است، از جمله اینکه مفسدهای برای مسلمانان بر امان مترتب نباشد[۳۴]، بلکه برخی وجود مصلحت را شرط کردهاند[۳۵]، بنابراین اگر امان منجر به جاسوسی کافر شود، مشروع نخواهد بود.[۳۶] گروهی از فقها در تحقق امان، استیمان و درخواست کافر را شرط دانستهاند[۳۷]؛ ولی برخی مانند صاحب جواهر در مشروعیت آن، درخواست کافر را لازم نمیدانند[۳۸] و در کافر مستأمن فرقی میان حرّ و عبد، بالغ و غیر بالغ، و زن و مرد نیست.[۳۹]
هدف از تشریع امان
مهمترین اثر و فایده امان به مستأمنان مربوط میشود. آنان امنیت خویش را در سایه امان تضمین میکنند و مصونیت مییابند. قرآن یکی از ویژگیها یهود را ذلّت و بیچارگی همیشگی آنان میداند:«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ» (آلعمران/3،112) و از راههایی که با گام برداشتن در آن میتوانند این مُهر ذلت را از پیشانی خویش پاک کنند ارتباط و پیوند با خدا و با مردم است:«اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس» است. جمله اول مربوط به مسلمان شدن کافران و جمله دوم مربوط به امان و ذمّه با مسلمانان است.[۴۰]
با نگاهی کلّی به دیدگاه اسلام درباره کافران و مشرکان، به ویژه با بررسی مجموع آیاتی که در نحوه برخورد و ارتباط با آنان وارد شده، اهمیت بررسی مسئله امان و پناه دادن به کافر محارب دو چندان میشود، زیرا از یک سو در اسلام، ارتباط و همسویی با کافران محارب شدیداً تحریم شده و تبرّی، از احکام مهمّ دین اسلام قرار داده شده است. قرآن میگوید:«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...» (توبه/9،5)، «و قتِلوا المُشرِکینَ کافَّةً...» (توبه/9،36) در جای دیگر، قرآن مؤمنان را با جمله «والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...» (فتح/48،29) یاد میکند. در آغاز سوره توبه خداوند از مشرکان به شدت اظهار برائت میکند؛ ولی از سوی دیگر در ادامه همین آیات (آیه ششم)، امان دادن به مشرکان را مطرح میکند. طبق این آیه شریفه، به کافران در حال مخاصمه با مسلمانان، در صورت درخواست پناهندگی، امان داده میشود تا به دارالاسلام بیایند و با اقامت موقت در آنجا به طور مستقیم با اسلام آشنا شوند:«... حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ...» آنگاه اگر داوطلبانه اسلام را پذیرفتند میتوانند به صورت دائم در کشور اسلامی بمانند وگرنه بدون کمترین تعرض و آزار به مأمن اصلی خود (دارالحرب) بازگردانده میشوند:«... ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ...» از این آیه استفاده میشود که هدف از تشریع امان با هدف خداوند از بعثت پیامبران، شباهت دارد. در هر دو مورد هدف، دعوت مردم به سوی هدایت و رشد و دور کردن آنان از اسباب گمراهی است. لازمه این مطلب آن است که در کنار احکام برائت، قتال، مبارزه و وعده کیفر به محاربان، اگر امیدی هرچند ضعیف به هدایت آنان میرود، به آن ترتیب اثر داده شود.
بنابراین، آیه امان در سوره توبه برای رفع اشکالی است که از آیات قبل به ذهن میرسد[۴۱]، زیرا در آیات قبل خداوند از مشرکان اعلام بیزاری کرده و خطاب به مسلمانان میگوید:«فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَد فَاِن تَابوا و اَقَاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلّوا سَبیلَهُم...» (توبه/9،5) مفاد این آیات که حکایت از شدت برخورد با مشرکان دارد اشکالی را به ذهن میرساند که بنابراین پس از انقضای مهلت، مشرکان فقط دو راه در پیش دارند:یا کشته میشوند یا اسلام میآورند:اما قرآن با تشریع حکم امان این شبهه را میزداید که برای مشرکان راه سوم، یعنی راه اندیشه و تحقیق نیز باز است، زیرا همه معارف دین از ضروریات و بدیهیات نیست تا نیازمند تحقیق و بررسی نباشد[۴۲] و نیز اصول و معارف دین تقلیدبردار نیست و بنابراین نیاز به تحقیق و بررسی دارد[۴۳] و حتی اگر محارب و مشرک بخواهد برای آشنایی با اسلام و وضع مسلمانان به بلاد اسلامی سفر کند و برای این جهت استیمان کند مسلمانان باید به او امان دهند تا حجت بر او تمام شود[۴۴]:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» (توبه/9،6) شاهد وجود این شبهه، روایتی است که از سعید بن جبیر در ذیل آیه نقل شده است:مردی از مشرکان در پی این توّهم که مجبور است اسلام را بپذیرد یا کشته میشود از امام علی بن ابیطالب(علیه السلام)پرسید:آیا پس از انقضای 4 ماه میتوانیم برای شنیدن سخن خدا یا خواسته دیگری خدمت محمد(صلی الله علیه وآله)برسیم؟ امیرمؤمنان پاسخ دادند:آری، زیرا خداوند متعالی پس از آیات اول سوره برائت میفرماید:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ...» [۴۵]
با توجه به آنچه گذشت مشخص میشود که ادعای نسخ این آیه با آیات برائت* و قتال و... چنانکه سدّی و ضحاک ادعا کردهاند[۴۶] صحیح نیست، زیرا آیه امان از آیات محکم و غیر قابل نسخ است و با حکم عقل نیز تأیید میشود، زیرا مؤاخذه قبل از تمام شدن حجت معقول نیست و کافران تا هنگامی که در حال تحقیق هستند در جهل خویش معذورند، چنانکه در پایان آیه نیز به این نکته اشاره شده است:«... ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَعلَمون» (توبه/9،16) یعنی این امان از آن رو برای آنان قرار داده شده که آنان دلایل حقانیت اسلام و کلام خدا را نمیدانند، پس باید به آنان امان داده شود تا کلام خدا را بشنوند و در آن تدبّر کنند[۴۷] و حکم عقل به قبح عقاب بلابیان قابل تخصیص و نسخ نیست. زمینه فحص و جستوجوی از حجّت را اسلام باید برای همه فراهم کند و این زمینه با مشروعیت اَمان به دست میآید. در نقلی وارد شده که این آیه تا روز قیامت غیرقابل نسخ است.[۴۸] لازمه نسخ این آیه آن است که تبلیغ دین واجب نیست، بلکه طالب حق و هدایت از شنیدن سخن حق منع میشود و راه علم و فهم بر او بسته میماند.[۴۹]
اگر در موردی امان بیاثر گردد و هدف فوق از آن حاصل نشود دیگر جایی برای ادامه آن نخواهد ماند، چنانکه در ذیل آیه نخست احزاب/33:«یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولا تُطِعِ الکفِرینَ والمُنفِقینَ» گفته شده:آیه در مورد ابوسفیان و بعضی دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که پس از جنگ احد از پیامبر(صلی الله علیه وآله)امان گرفتند و وارد مدینه شدند و به اتفاق عبداللّه بن اُبیّ و بعضی دیگر از دوستانشان نزد رسول اللّه آمدند و عرض کردند:ای محمّد! از بدگویی به خدایان ما بپرهیز و بگو:آنها برای پرستش کنندگان شفاعت میکنند تا ما هم از تو دست برداریم و هر چه میخواهی درباره خدایت توصیف کن که آزاد هستی. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)از این سخن برآشفت. عمر بن خطاب برخاست و از پیامبر اجازه کشتن آنان را خواست. پیامبر فرمود:من به آنها امان دادهام و چنین چیزی ممکن نیست؛ امّا فرمان داد آنان را از مدینه بیرون برانند.[۵۰]
موارد تحقق امان
از مجموع مواردی که فقیهان، مفسران و تاریخنگاران اسلامی برای امان ذکر کردهاند استفاده میشود که امان منحصر به موردی نیست که صریحاً کافری از مسلمان درخواست امان کند یا لفظ دال بر امان از مسلمان ابراز شود یا امان خواهی به غرض تحقیق و جستوجو درباره اسلام از سوی کافر انجام شود، بلکه در غیر موارد فوق نیز امان حاصل میشود. قرآن به پیروانش میآموزد که افراد را زود مورد اتهام و سوء قصد قرار ندهند و حتی در سفر جهاد به کسی که اظهار اسلام و صلح میکند متعرض نشوند:«ولا تَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا» (نساء/4،94) گفته شده بنابر قرائت فتح:«مُؤمَنًا» این آیه مربوط به امان است.[۵۱] سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نیز نشان میدهد که آن حضرت حوزهای وسیعتر از آنچه در آیه 6 توبه/9 مطرح شده برای تأمین قائل بودهاند، بلکه میتوان گفت آیه بر مواردی فراتر از ظاهر آن تطبیق شده است، چنانکه در روایتی که گذشت از امیرمؤمنان(علیه السلام)سؤال شد:اگر یکی از مشرکان بخواهد برای شنیدن کلام خدا یا برای خواسته دیگری با پیامبر(صلی الله علیه وآله) ملاقات کند آیا ممکن است؟ حضرت آیه فوق را تلاوت کردند و امان را برای مورد سؤال ثابت دانستند.[۵۲]
برخی گفتهاند:در امان لازم نیست غرض کافر تحقیق و بررسی اسلام باشد، زیرا در آیه امان، سبب استجاره و استیمان ذکر نشده است:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ» و در ادامه آیه از این جهت کلمه «حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» آمده که معمولا اقامت مشرک در میان مسلمانان با شنیدن آیات قرآن و آشنایی با معارف اسلام همراه است، ازاینرو مشروعیت اَمان در اسلام اعم از مواردی است که استیمان به این غرض باشد.[۵۳] موارد گوناگون امان و استیمان بدین شرح است:
تأمین سیاسی
اینگونه تأمین در مورد سفیران و فرستادگان دولتها و قبایل منعقد میشود. افرادی که برای مذاکره یا رساندن پیامی از دارالحرب میآیند در طول مدت مأموریت خویش از تأمین همه جانبه برخوردارند، چنانکه روایات[۵۴] و شواهد تاریخی گواه بر این مطلب و این یکی از موارد وجوب امان است.[۵۵] در ماجرای حدیبیّه قبل از انعقاد قرارداد صلح، فرستادگانی از سوی مشرکان به نامهای عروة* بن مسعود، مِکر*ز بن حفص و سهیل* بن عمرو و دیگران نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمدند و در تمام مدت مذاکره، در اَمان مسلمانان بودند.[۵۶] مهمتر آنکه در تاریخ صدر اسلام اَمان دادن پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به فرستادگان مدعی پیامبری، یعنی مسیلمه کذّاب ثبت شده است. آنها دو نفر بودند و چون با رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)ملاقات کردند از آنان پرسید:آیا شما مسیلمه را فرستاده خدا میدانید؟ گفتند:آری. فرمود:به خدا سوگند اگر چنین نبود که فرستادگان کُشته نمیشوند شما را میکشتم».[۵۷]
تأمین فرهنگی
اینگونه امان عمدتاً برای کسانی است که از مبانی و عقاید اسلام بیخبر و درصدد تحقیق و بررسی آن هستند و برای این منظور درخواست پناهندگیکرده تا زمینه فحص و جست و جو را در دارالاسلام برای خود فراهم آورند. خداوند متعالی روا بودن چنین تأمینی را در آیه 6 توبه/9 به طور صریح اعلام داشته است.
تأمین اقتصادی
اینگونه امان برای بازرگانان و همه کسانی است که میخواهند در کشورهای اسلامی کار اقتصادی انجام بدهند. اعطای تأمین بسته به شرایطی است؛ از جمله:نیاز جامعه اسلامی به چنین روابطی و وجود مصلحت در آن و حسن نیت و عدم قصد جاسوسی[۵۸]، حتی برخی گفتهاند:اگر کافری بدون امان گرفتن، متاعی به دارالاسلام آورد، اگر عادت بر این جاری شده که برای تجارت بدون امان صریح وارد میشوند، در این صورت اَمان قهری تحقق پیدا کرده و نباید متعرض او شد[۵۹] و اگر کافر به قصد تجارت آمد و اموال خویش را در آنجا نهاد و خود به دارالحرب بازگشت گرچه امان از شخص او برداشته میشود؛ ولی در مورد اموال او حالت امان باقی است و کسی حق تعرّض به آنها را ندارد. آری وقتی آن اموال به مأمن محاربان برده شده، مانند سایر اموال محاربان با آن رفتار میشود.[۶۰]
تأمین نظامی
از شایعترین موارد امان پناهندگی هنگام جنگ یا پیش از شروع جنگ است. قرآن از قول منافقان در جنگ خندق، هنگام محاصره مدینه نقل میکند که آنها مردم را به فرار تشویق میکردند. بعضی آیه «یاَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فارجِعوا» (احزاب/33،13) را چنین تفسیر کردهاند که منافقان مردم مدینه را به پناهندگی به مشرکان ترغیب میکردند. آنان میگفتند:ای اهل یثرب! شما توان رویارویی با لشکر احزاب را ندارید، پس به سوی طلب اَمان بازگردید.[۶۱] اینگونه امان در اسلام نسبت به کافران نیز وجود دارد و کیفیت آن بدین قرار است که امام مسلمین یا سرباز مسلمان در هنگام جنگ طبق شرایط خاصّی به یک نفر یا یک گروه امان میدهد (تفاوت امان با هُدنه در اول مقاله گذشت)
تأمین نظامی شرایطی دارد؛ از جمله اینکه امان قبل از اسارت باشد، مگر آنکه امام یا نایب او امان دهند. دیگر آنکه کافر درصدد خدعه نباشد. گاهی این امان به صورت عام داده میشود تا جلوی خونریزی گرفته شود. رخداد فتح مکه نمونهای از گذشت پیامبر اسلام است. در این حادثه گروهی از مشرکان با راهنمایی علیبنابیطالب(علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله)ملاقات کردند و همان سخنان برادران یوسف در مقام عذرخواهی را بر زبان جاری ساختند:«لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخطِین= خدا تو را بر ما برتری داد و خطا کرده بودیم». (یوسف/12،91) حضرت خطاب به همه مردم مکه فرمود:«لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللّهُ لَکُم و هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین» (یوسف/12،92) قبل از آن رسولخدا(صلی الله علیه وآله) همه فرماندهان لشکر مسلمانان را احضار کرده فرموده بود:میخواهم فتح* مکه بدون خونریزی انجام شود. مشرکان با مشاهده این حُسن نیت دروازهها را بر روی مسلمانان گشودند. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل یکی از فرماندهان لشکرش که به هنگام ورود به شهر مکه شعار میداد:«الیوم یوم المَلْحَمة= امروز روز انتقام است» شدیداً عکسالعمل نشان داد و به علی(علیه السلام) مأموریّت داد که پرچم را ازدست او بگیرد و به نقلی پیامبر فرمود:به جای آن شعار «الیوم یوم المرحمة» را اعلام کنید. چنین عکسالعملی مردم وحشت زده مکه را امیدوار کرد و راه را برای پذیرش اسلام از سوی آنان گشود. اینجاست که قرآن از آیندهای توأم با مودّت و مهربانی براساس اسلام میان مسلمانان و مشرکان مکه خبر داده است:«عَسَی اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم وبَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً...» (ممتحنه/60،7) اعلان عمومی پیامبر چنین بود:شما برای من هموطنان نامناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید، مرا از خانه بیرون راندید، با من به نبرد برخاستید و کمر به قتل من بستید؛ ولی من همه شما را امان میدهم و اعلام میکنم:«اذهبوا فأنتم الطلقاء» ابوسفیان نیز در میان مردم اعلام کرد:پیشوای مسلمانان، محمد(صلی الله علیه وآله) به من قول داده هرکس به مسجدالحرام درآید در اَمان است، هرکس اسلحه بر زمین بگذارد و به خانه خویش رود و درِ خانه را از روی بیطرفی ببندد در امان است و هرکس به خانه من یا خانه حکیم بن حزام درآید در امان است. پیامبر به این سه مورد نیز اکتفا نکرد و پس از ورود به مکه پرچمی به دست عبداللّه خثعمی داد و فرمود:فریاد کن:هرکس زیر این پرچم گرد آید در امان است.[۶۲] قرآن به اهل مکه یادآوری میکند که اعطای امان از سوی خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله)به معنای حقانیت راه آنان نیست، بنابراین، امان در دنیا امان در آخرت و رهایی از عذاب قیامت نیست:«قُل یَومَ الفَتحِ لا یَنفَعُ الَّذینَ کَفَروا ایمنُهُم» (سجده/32، 29) این تفسیر بنابرآن است که مراد از «یَومَ الفَتح» فتح مکه باشد.[۶۳]
نقض امان
تأمین در اسلام چنانکه گذشت به اتفاق همه علمای شیعه و بیشتر اهل سنت عقدی لازم و واجب الوفاست. امان عهدی است که نقض یک جانبه آن توسط مسلمین جایز نیست، مگر آنکه مستأمن خلافی مرتکب یا خدعهای بهکار برد. قرآن میفرماید:«سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم... = به زودی با جمعیتی روبهرو خواهید شد که میخواهند [برای حفظ منافع خود]، هم از ناحیه شما [مسلمانان] در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان [که مشرکاند]». (نساء/4،91) قرآن در برابر این گروه شدت عمل به خرج داده و میفرماید:اگر به صلح واقعی روی نیاوردند آنها را هر کجا یافتید اسیر کنید یا بکشید:«فَخُذوهُم واقتُلوهُم...» درحدیثی از امام باقر(علیه السلام)آمده:اگر کسی شخصی را امان دهد، آنگاه خیانت کند و او را بکشد در روز قیامت در حالی که پرچمدار خدعه و خیانت است محشور خواهد شد. ذکر آن دسته از آیات قرآن که مشتمل بر «عهد و میثاق» است در بحث امان، توسّط برخی از کتب حدیث مانند بحارالانوار[۶۴] و جامع احادیث الشیعه[۶۵] تداعی کننده این نکته است که نقض امان به نوعی نقض عهد به شمار میآید که در قرآن و در اخلاق اسلامی شدیداً نکوهش شده است. قرآن میفرماید:«والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا» (بقره/2،177) و به صورت خاص در مورد بخشی از مشرکان پیمان*شکنی را حرام میداند؛ یعنی آن مشرکانی که پس از پیمان با مسلمانان، بر خلاف شرایط گام برندارند و احدی را بر ضد مسلمین تقویت نکنند:«... اِلاَّ الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَمیَنقُصوکُم شیًا ولَم یُظهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم...» (توبه/9،4)؛ ولی بخشی دیگر از مشرکان روحیه پیمانشکنی دارند و اگر روزی بر مسلمین غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی و نه رعایت عهد و پیمان میکنند، از این رو نباید انتظار رعایت پیمان را از سوی پیامبر داشته باشند:«کَیفَ واِن یَظهَروا عَلَیکُم لا یَرقُبوا فیکُم اِلاّ ولا ذِمَّةً» (توبه/9،8). برخی «ذمّه» را در این آیه به امان تفسیر کردهاند[۶۶]، بنابراین در مدتی که کافر حربی با امانی که دریافت کرده با اطمینان و آرامش در دارالاسلام زندگی میکند نمیتوان ناگهان این امان را نادیده گرفت و جان و مال او را در مخاطره افکند، مگر آنکه ابتدائاً نقض امان از سوی او صورت گرفته باشد. نقض امان از سوی کافر محارب مواردی دارد که به اختصار عبارت است از:1. مهاجرت از دارالاسلام به دارالحرب.[۶۷] 2. اقدام به خلاف و خدعه به ویژه جاسوسی در سرزمین مسلمانان و به نفع دشمنان اسلام.[۶۸] 3. مرگ مستأمن که نتیجه آن به نظر برخی در ترکه او ظاهر میشود، زیرا گروهی گفتهاند:با مرگ وی، اموالی که در دارالاسلام به او تعلق دارد به وارث مسلمان او و در صورت نبود وارث مسلمان به امام مسلمین تعلق میگیرد.
پانویس
- ↑ . مفردات، ص 90، «امن».
- ↑ . التحقیق، ج 1، ص 150، «امن».
- ↑ . جواهر الکلام، ج 21، ص 92.
- ↑ . التحقیق، ج 1، ص 149 150، «امن»؛ ج 2، ص140141، «جور»؛ فرهنگ فقه، ج1، ص652.
- ↑ . المهذب، ج 1، ص 305؛ الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5864.
- ↑ . المهذب، ج 1، ص 306؛ جواهر الکلام، ج 21، ص 99؛ کشف الغطا، ج 4، ص 342.
- ↑ . الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5868؛ کشف الغطاء، ج 2، ص 397.
- ↑ . السیرةالنبویه، ج1، ص372373؛ حقوق قراردادهای بینالمللی در اسلام، ص 180.
- ↑ . کشف الغطاء، ج 4، ص 339 363.
- ↑ . همان، ص351.
- ↑ . کشف الغطاء، ج 4، ص 351؛ جواهرالکلام، ج 21، ص 292.
- ↑ . فرهنگ معارف اسلامی، ج 2، ص 1111.
- ↑ . سلسلةالینابیع، ج9، ص121، «فقهالقرآن»؛ ص 163، «الوسیله».
- ↑ . الفقه الاسلامی، ج8، ص5864؛ کشفالغطاء، ج4، ص 343 344.
- ↑ . سلسلة الینابیع، ج 9، ص 255، «قواعد الاحکام».
- ↑ . همان، ص 256، «قواعد».
- ↑ . الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5886 5887.
- ↑ . کشف الغطاء، ج 4، ص 350.
- ↑ . همان، ج 3، ص 144، 146.
- ↑ . همان، ج 6، ص 782.
- ↑ . التبیان، ج2، ص560؛ مجمعالبیان، ج2، ص 814.
- ↑ . زاد المسیر، ج 1، ص 141.
- ↑ . تفسیر قرطبی، ج 8، ص 51.
- ↑ . الکشاف، ج 2، ص 248.
- ↑ . زاد المسیر، ج 3، ص 393.
- ↑ . تفسیرقرطبی، ج14، ص77؛ زادالمسیر، ج6، ص360.
- ↑ . المبسوط، ج 2، ص 14؛ المهذب، ج 1، ص 305.
- ↑ . الموسوعة الفقهیه، ج 5، ص 101.
- ↑ . الروضة البهیه، ج 2، ص 396؛ الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5865.
- ↑ . الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5886 5887.
- ↑ . سلسلةالینابیع، ج 31، ص 83، «المبسوط»؛ ج 9، ص 86؛ السنن الکبری، ج 13، ص 392 393.
- ↑ . السنن الکبری، ج 13، ص 394.
- ↑ . تفسیر قرطبی، ج 8، ص 50.
- ↑ . الروضة البهیه، ج 2، ص 397.
- ↑ . الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5875.
- ↑ . الروضة البهیه، ج 2، ص 397.
- ↑ . الروضة البهیه، ج 2، ص 396.
- ↑ . جواهر الکلام، ج 21، ص 266.
- ↑ . کشف الغطاء، ج 4، ص 344.
- ↑ . التبیان، ج2، ص560؛ مجمعالبیان، ج 2، ص 814.
- ↑ . المیزان، ج 9، ص 153.
- ↑ . مجمع البیان، ج 5، ص 13.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج 15، ص 228.
- ↑ . المیزان، ج 9، ص 155.
- ↑ . الکشاف، ج 2، ص 248.
- ↑ . همان، ص 249.
- ↑ . مجمع البیان، ج 5، ص 13.
- ↑ . همان، ص 248.
- ↑ . تفسیر المنار، ج 10، ص 180.
- ↑ . مجمع البیان، ج 8، ص 525 526؛ اسباب النزول، ص 294.
- ↑ . زاد المسیر، ج 2، ص 172.
- ↑ . الکشاف، ج 2، ص 248.
- ↑ . التحریر و التنویر، ج 10، ص 118.
- ↑ . وسائل الشیعه، ج 15، ص 67.
- ↑ . کشف الغطاء، ج 4، ص 342.
- ↑ . المنیر، ج 10، ص 113.
- ↑ . المغنی، ج 10، ص 436.
- ↑ . تذکرة الفقها، ج 1، ص 417.
- ↑ . المغنی، ج 10، ص 441.
- ↑ . سلسلة الینابیع، ج 31، ص 84، «المبسوط».
- ↑ . زاد المسیر، ج 6، ص 350 359.
- ↑ . امتاع الاسماع، ج 1، ص 379.
- ↑ . زاد المسیر، ج 6، ص 345 346.
- ↑ . بحارالانوار، ج 97، ص 44.
- ↑ . جامع احادیث الشیعه، ج 16، ص 216.
- ↑ . تفسیر قرطبی، ج 8، ص 51.
- ↑ . سلسلة الینابیع، ج 9، ص 257، «قواعد الاحکام».
- ↑ . همان، ص256 257.
منابع
- سيد مصطفى اسدى،امان،دايرة المعارف قرآن کریم ،ج 4،مرکز فرهنگ و معارف قرآن