سید علی حسینی خامنه ای

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۹:۳۶ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (افزودن رده های جدید)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

سید علی حسینی خامنه‌ای

زندگي‌نامه

رهبر عالي‌قدر حضرت آيت الله سيد على خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در روز 24 تيرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه‌اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده‌زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.

رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره‌هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى‌گويند: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشه‌گير... زندگى ما به سختى مى‌گذشت. من يادم هست شب‌هايى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مى‌کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود».

اما خانه‌اى را که خانواده سيد جواد در آن زندگى مى‌کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى‌کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده‌ام، تا چهار-پنج سالگى من، يک خانه 60-70 مترى در محله فقيرنشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زيرزمين تاريک و خفه‌اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى‌آمد (و معمولاً پدر بنابراين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زيرزمين مى‌رفتيم تا مهمان برود. بعد عده‌اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم».

رهبر انقلاب از دوران کودکى در خانواده‌اى فقير اما روحانى و روحانى‌پرور و پاک و صميمي، اين گونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علميه

ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند. درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى‌گويند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه‌مند و مشوق بودند».

ايشان کتب ادبى از قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرسان مدرسه «سليمان خان» و «نواب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى‌کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم‌سابقه و شگفت‌انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

در حوزه علميه نجف اشرف

آيت الله خامنه‌اى که از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درس‌هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدتى ايشان به مشهد بازگشتند.

در حوزه علميه قم

آيت الله خامنه‌اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى و علامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند.

آيت الله خامنه‌اى به اين نتيجه رسيدند که به خاطر خدا از قم به مشهد هجرت کنند و از پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مورد مى‌گويند: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان برى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده‌ام».

آيت الله خامنه‌اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى‌خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى‌ماندند در آينده چنين و چنان مى‌شدند!... اما آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سرنوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود.

آيا کسى تصور مى‌کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد به ويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين از سال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلاب جوان و دانشجويان نيز مى‌پرداختند.

مبارزات سياسى

آيت الله خامنه‌اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى هستند» اما نخستين جرقه‌هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نواب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگامي‌ که نواب صفوى با عده‌اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پرهيجان و بيدارکننده‌اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملت ايران، ايراد کردند.

آيت الله خامنه‌اى آن روز از طلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدت تحت تأثير سخنان آتشين نواب واقع شدند. ايشان مى‌گويند: «همان وقت جرقه‌هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نواب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد».

همراه با نهضت امام خمينى قدس سره

آيت الله خامنه‌اى از سال 1341 که در قم حضور داشتند و حرکت انقلابى و اعتراض‌آميز امام خمينى عليه سياست‌هاى ضداسلامى و آمريکا پسند محمدرضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب‌هاى فراوان و شکنجه‌ها و تعبيدها و زندان‌ها مبارزه کردند و در اين مسير از هيچ خطرى نترسيدند.

نخستين بار در محرم سال 1383 از سوى امام خمينى قدس سره مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه‌هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرم و افشاگرى عليه سياست‌هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اين که منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15 خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت‌ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

دومين بازداشت

در بهمن 1342 (رمضان 1383) آيت الله خامنه‌اى با عده‌اى از دوستانشان بر اساس برنامه حساب شده‌اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو-سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى‌ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان به ويژه در ايام ششم بهمن - سالگرد انتخابات و رفراندوم قلابى شاه - مورد استقبال مردم قرار گرفت.

در روز پانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد امام حسن علیه السلام بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياست‌هاى شيطانى و آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت‌ها و شکنجه‌ها را تحمل کردند.

سومين و چهارمين بازداشت

کلاس‌هاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم‌نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت‌ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى‌کردند و يک سال بعد - 1346 - دستگير و محبوس شدند. همين فعاليت‌هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.

پنجمين بازداشت

حضرت آيت الله خامنه‌اى مدظله درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى‌نويسد: «از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيت و شدت عمل دستگاه‌هاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى‌تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى‌داد که دستگاه از پيوستن جريان‌هاى مبارزه مسلحانه به کانون‌هاى تفکر اسلامى به شدت بيمناک است و نمى‌تواند بپذيرد که فعاليت‌هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان‌ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درس‌هاى عمومى تفسير و کلاس‌هاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».

بازداشت ششم

در بين سال‌هاى 1350ـ1353 درس‌هاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه‌اى در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن علیه السلام» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مى‌شد و هزاران نفر از مردم مشتاق به ويژه جوانان آگاه و روشن‌فکر و طلاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى‌کشاند و با تفکرات اصيل اسلامى آشنا مى‌ساخت. درس نهج البلاغه ايشان از شور و حال ديگرى برخوردار بود و در جزوه‌هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى‌گشت.

طلاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى‌آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديک ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى‌ساختند. اين فعاليت‌ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى‌رحمانه به خانه آيت الله خامنه‌اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت‌ها و نوشته‌هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت‌ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت‌ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى‌هايى که ايشان در اين بازداشت تحمل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان که آن شرايط را ديده‌اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش‌هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاس‌هاى سابق را به ايشان ندادند.

در تبعيد

رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه‌اى را دستگير و براى مدت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوج‌گيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.

در آستانه پيروزى

در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه‌اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

پس از پيروزى

آيت الله خامنه‌اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليت‌هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى‌نظير و بسيار مهم بودند که در اين مختصر فقط به ذکر رئوس آن‌ها مى‌پردازيم:

  • پايه‌گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم‌رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... در اسفند 1357؛
  • معاونت وزارت دفاع در سال 1358؛
  • سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358؛
  • امام جمعه تهران، 1358؛
  • نماينده امام خمينی قدس سره در شوراى عالى دفاع، 1359؛
  • نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358؛
  • حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه‌هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت‌هاى شيطانى و بزرگ از جمله آمريکا و شوروى سابق؛
  • ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران؛
  • رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمدعلى رجايى دومين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه‌اى در مهرماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى قدس سره به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دومين بار به اين مقام و مسئوليت انتخاب شدند.
  • رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360؛
  • رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366؛
  • رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368؛
  • رهبرى و ولايت امت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبير انقلاب امام خمينى قدس سره توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسئوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.

پيوندها