خواجه نصیرالدین طوسی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


کلیدواژه: خواجه نصیر الدین طوسی، آثار خواجه نصیر الدین طوسی، اسماعیلیان

زادگاه و ولادت

سرزمین طوس ناحیه‌ای از خراسان بزرگ است كه خاستگاه دانشورانی بزرگ و تاریخ‌ساز بوده است. در جغرافیای قدیم ایران، طوس از شهرهای مختلفی چون «نوقان»، «طابران» و «رادكان» تشكیل شده بود و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام در حوالی شهر «نوقان» و در روستایی به نام «سناباد» قرار داشت كه پس از توسعه آن، امروزه یكی از محله‌های شهر مشهد به شمار می‌آید.

گویند زمانی «شیخ وجیه‌الدین محمد بن حسن» كه از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستای «جهرود» از توابع قم زندگی می‌كرد.[۱] به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم شد و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش، در یكی از محله‌های شهر طوس مسكن گزید. او پس از چندی به درخواست اهالی محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیه مشغول شد. در صبحگاه یازدهم جمادی الاول سال 597 ق، به هنگام طلوع آفتاب، سپیده از خنده شكفته شد و درخشنده‌ترین چهره حكمت و ریاضی در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد.[۲]

پدر با تفأل به قرآن كریم نوزاد را كه سومین فرزندش بود «محمد» نامید. او بعدها كنیه‌اش «ابوجعفر» گشته، به القابی چون «نصرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت یافت.

تحصیل

ایام كودكی و نوجوانی محمد در شهر طوس سپری شد. وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی، معانی و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت.

مادرش نیز وی را در خواندن قرآن و متون فارسی كمك می‌كرد. پس از آن به توصیه پدر، نزد دایی‌اش «نورالدین علی بن محمد شیعی» كه از دانشمندان نامور در ریاضیات، حكمت و منطق بود، به فراگیری آن علوم پرداخت.

عطش علمی محمد در نزد دایی‌اش چندان برطرف نشد و بدین سبب با راهنمایی پدر در محضر «كمال‌الدین محمد حاسب» كه از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهی نگذشته بود كه استاد قصد سفر كرد و آورده‌اند كه وی به پدر او چنین گفت: من آنچه می‌دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اكنون سؤال‌هایی می‌كند كه گاه پاسخش را نمی‌دانم!

پس از چندی آن نوجوان سعادتمند از فیض وجود استاد بی‌بهره شده بود دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» كه تبحر ویژه‌أی در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و محمد كه هر لحظه، عطش علمی‌اش افزون می‌گردید در نزد او به كسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیری مطالب جدیدی از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتی و تعجب استاد را برانگیخت به گونه‌أی كه به او توصیه كرد تا به منظور استفاده‌های علمی بیشتر به نیشابور مهاجرت كند.

او در شهر طوس و به دست استادش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» لباس مقدس عالمان دین را بر تن كرد و از آن پس به لقب «نصیرالدین» از سوی استاد افتخاری جاویدان یافت.

در آخرین روزهایی كه نصیرالدین جوان برای سفر به نیشابور آماده می‌شد غم از دست دادن پدر بر وجودش سایه افكند اما تقدیر چنین بود و او می‌بایست با تحمل آن اندوه جانكاه به تحصیل ادامه دهد. در حالی كه یك سال از فوت پدرش می‌گذشت به نیشابور پای نهاد و به توصیه دایی پدر به مدرسه سراجیه رفت و مدت یك سال نزد سراج‌الدین قمری كه از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت. سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابوری ـ از شاگردان امام فخر رازی ـ كتاب «اشارات ابن سینا» را فراگرفت.

پس از مباحثات علمی متعدد فریدالدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق‌العاده خواجه نسبت به دانش‌اندوزی نمایان شد و فریدالدین او را به یكی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی كرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست كتاب «قانون ابن سینا» را نزد «قطب‌الدین مصری شافعی» به خوبی بیاموزد. وی علاوه بر كتاب‌های فوق از محضر عارف معروف آن دیار «عطار نیشابوری» (متوفی 627) نیز بهره‌مند شد.

خواجه كه در آن حال صاحب علوم ارزشمندی گشته و همواره به دنبال كسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از خوشه‌چینی فراوان از خرمن پربار دانشمندان نیشابور به ری شتافت و با دانشور بزرگی به نام برهان‌الدین محمد بن محمد بن علی الحمدانی قزوینی آشنا گشت. او سپس قصد سفر به اصفهان كرد. اما در بین راه، پس از آشنایی با «میثم بن علی میثم بحرانی» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانی به شهر قم رو كرد.

محقق طوسی پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معین‌الدین سالم بن بدران مصری مازنی» (از شاگردان ابن ادریس حلی و ابن زهره حلبی) فراگرفت. و در سال 619 ق از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت كرد. آن گونه كه نوشته‌اند خواجه مدت زمانی از «علامه حلی» فقه و علامه نیز در مقابل، درس حكمت نزد خواجه آموخته است.

«كمال الدین موصلی» ساكن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانی بود كه علم نجوم و ریاضی به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسی دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سال‌ها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان كرد.[۳]

خدمات ارزنده

اسماعیلیان فرقه‌ای از شیعیان بودند كه اسماعیل فرزند امام صادق علیه‌السلام را جانشین آن حضرت دانسته بر او توقف كردند. این گروه پس از مدت‌ها در سال 483 ق. به دست حسن صباح در ایران رونقی دوباره یافتند و پس از چندی، گرایش‌های شدید سیاسی پیدا كرده، فعالیت‌های خود را گسترش دادند. قلعه الموت در حوالی قزوین پایتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه‌های متعدد و استواری داشتند كه جایگاه امنی برای مبارزان سیاسی به شمار می‌رفت و دستیابی بر آن‌ها بسیار سخت بود.[۴]

خواجه نصیرالدین پس از چند ماه سكونت در قائن، به دعوت «ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور» كه حاكم قلعه قهستان بود و نیز مردی فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی كرد. او در مدت اقامت خود كتاب «طهاره العراق» تألیف ابن مسكویه را به درخواست میزبانش به زبان عربی ترجمه كرد و نام آن را «اخلاق ناصری» نهاد. وی در همین ایام «رساله معینیه» در موضوع علم هیئت، به زبان فارسی نگاشت. ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وی را بر آن داشت تا برای كمك گرفتن، نامه‌ای به خلیفه عباسی در بغداد بنویسد.

در این میان حاكم قلعه از ماجرای نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی گردید. پس از چندی خواجه به قلعه الموت منتقل شد ولی حاكم قلعه كه از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا كرده بود با او رفتاری مناسب در پیش گرفت. نصیر الدین طوسی حدود 26 سال در قلعه‌های اسماعیلیه بسر برد. اما در این دوران لحظه‌ای از تلاش علمی باز ننشست و كتاب‌های متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و «اخلاق ناصری» و چند كتاب و رساله دیگر را تألیف كرد.

خواجه در پایان كتاب شرح اشارات می‌نویسد: «بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشته‌ام كه سخت‌‌تر از آن ممكن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی فكر نگاشتم كه هر جزئی از آن، ظرفی برای غصه و عذاب دردناك بود و پشیمانی و حسرت بزرگی همراه داشت. و زمانی بر من نگذشت كه از چشمانم اشك نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانی پیش نمی‌آمد كه دردهایم افزون نگردد و غم‌هایم دوچندان نشود...».[۵]

از آنجا كه وجود اسماعیلیان حاكمیت و قدرت سیاسی مغولان را به خطر می‌انداخت هلاكوخان در سال 651 ق با اعزام لشكری به قهستان آنجا را فتح كرد. حاكم قلعه پس از مشورت با خواجه نصیر، علاوه بر تسلیم كامل قلعه، از مغولان اطاعت كرد و چندی پس از آن در سال 656 ق تاج و تخت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و بدین سان خواجه نصیر بزرگترین گام را در جلوگیری از جنگ و خونریزی و قتل عام مردم برداشته، از این رو نزد خان مغول احترام و موقعیت ویژه‌ای یافت.[۶] هلاكوخان همچنین در فتح بغداد و كشتن آخرین خلیفه عباسی، از نظرهای خواجه طوسی بهره گرفت.[۷]

معتصم (آخرین خلیفه عباسی) در دوران حكومت خود علاوه بر لهو و لعب، به خونریزی مسلمانان پرداخت. عده‌ای از شیعیان بغداد به دست پسرش (ابوبكر) به خاك و خون كشیده شدند و اموالشان به غارت رفت.[۸] مقام علمی و ارزش فكری نصیرالدین طوسی موجب شد تا هلاكو، او را در شمار بزرگان خود دانسته، نسبت به حفظ و حراست از جان وی كوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه شیخ دارد؟؟

خواجه كه در آن ایام دارای مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده كرد و خدمات بسیاری به فرهنگ اسلام و كشورهای مسلمان روا داشت كه برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

  1. انجام كارهای علمی و فرهنگی و نگارش كتاب‌های ارزشمند
  2. جلوگیری از به آتش كشیدن كتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه‌الموت به دست مغولان
  3. نجات جان دانشمندان و علمایی همچون ابن ابی الحدید (شارح نهج‌البلاغه) و برادرش موفق‌الدوله و عطاالملك جوینی كه بی‌رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند.
  4. جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامی به دست خواجه، به گونه‌ای كه موجب شد مغولان به اسلام روی آورند و از سال 694 ق اسلام دین رسمی ایران قرار بگیرد.
  5. جلوگیری از تهاجم آنان به كشورهای مسلمان
  6. تأسیس رصدخانه مراغه در سال 656 ق، با همكاری جمعی از دانشمندان
  7. احداث و تجهیز كتابخانه بزرگ رصدخانه در مراغه.[۹]

شاگردان

نصیرالدین طوسی در شهرها و كشورهای مختلف رفت و آمد می‌كرد و همچون خورشیدی تابان نورافشانی كرده، شاگردان بسیاری را فروغ دانش می‌بخشید. برخی از آنان به این قرار است:

  1. جمال‌الدین حسن بن یوسف مطهر حلی (علامه حلی ـ متوفی 726 ق) او از دانشوران برزگ شیعه بود كه آثار گرانسنگی از خود به جای نهاد. وی شرح‌هایی نیز بر كتاب‌های خواجه نگاشت.
  2. كمال‌الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی. او حكیم، ریاضیدان، متكلم و فقیه بود و عالمان بزرگی از محضرش استفاده كردند. وی گرچه در رشته حكمت زانوی ادب و شاگردی در مقابل خواجه بر زمین زد، از آن سو خواجه از درس فقه وی بهره‌مند شد. این محقق بحرینی شرح مفصلی بر نهج ‌البلاغه نوشته كه به شرح نهج البلاغه ابن میثم معروف است.
  3. محمود بن ‌مسعود بن مصلح ‌شیرازی، معروف به «قطب‌الدین ‌شیرازی» (متوفی 710 ق) او از شاگردان ممتاز خواجه است وی در چهارده سالگی به جای پدر نشست و در بیمارستان به طبابت پرداخت. سپس به شهرهای مختلفی سفر كرد و علم هیئت و اشارات ابوعلی را از محضر پرفیض خواجه نصیر فراگرفت. قطب‌الدین كتاب‌هایی در شرح قانون ابن سینا و در تفسیر قرآن‌ نوشته است.
  4. كمال‌الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی (642ـ723 ق) او حنبلی مذهب و معروف به ابن الفُوَطی بود. این دانشمند مدت زیادی در محضر خواجه علم آموخته است. وی از تاریخ‌نویسان معروف قرن هفتم است و كتاب‌های معجم الآداب، الحوادث الجامعه و تلخیص معجم الالقاب از آثار اوست.
  5. سید ركن‌الدین استرآبادی (متوقی 715 ق) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرح‌هایی بر كتاب‌های استاد خویش نوشته و علاوه بر تواضع و بردباری، از احترامی افزون برخوردار بوده است. وی در تبریز به خاك سپرده شده است.

برخی دیگر از شاگردان خواجه نصیر عبارتند از:

  • ابراهیم حموی جوینی
  • اثیرالدین اومانی
  • مجدالدین طوسی
  • مجدالدین مراغی

آثار ماندگار

نصیرالدین در دوران حیات ارزشمند خویش، به رغم آشوب و حوادث مخاطره‌انگیز و فشارهای سیاسی، اجتماعی و نظامی آن عصر، توانست حدود یكصد و نود كتاب و رساله علمی در موضوعات متفاوت به رشته تحریر درآورد. برخی از آثارش عبارت‌اند از:

  1. تجرید العقاید كه در موضوع كلام نگاشته شده و به دلیل اهمیت فوق‌العاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرح‌های بسیاری پیرامون آن نوشته شده است.
  2. شرح اشارات: این كتاب شرحی بر اشارات بوعلی سینا است.
  3. فواعد العقاید، در موضوع اصول عقاید
  4. اخلاق ناصری
  5. اوصاف الاشراف
  6. تحریر اقلیدس
  7. تحریر مجسطی
  8. اساس الاقتباس
  9. زیج ایلخانی
  10. اثبات الجواهر
  11. اثبات اللوح المحفوظ
  12. اشكال الكرویه
  13. شرح اصول كافی
  14. رساله‌ای در كلیات طب
  15. تجرید الهندسه و ده‌ها كتاب و رساله علمی دیگر

وفات

هیجدهم ذی القعده سال 673 ق است؛ آسمان بغداد غروب دیگری در پیش دارد. مردی كه پس از عمری نورافشانی و تبلیغ وحی، توانمند و پرتلاش به یاری عقل شتافت. اینك در بستر بیماری افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده‌اند. در همین حال یكی از اطرافیان به او نزدیك شد و گفت: وصیت كن پس از مرگ در جوار قبر حضرت امام علی علیه‌السلام به خاك سپرده شوی! خواجه با ادب جواب داد: مرا شرم می‌آید كه در جوار این امام (امام كاظم علیه‌السلام) بمیرم و از آستان او به جای دیگر برده شوم.

پس از این گفتگو خواجه به ملاقات خدای خویش شتافت. مراسم تشییع جنازه او با حضور شماری از ارادتمندان و مشتاقانش به سوی آستان مقدس امام موسی‌كاظم علیه‌السلام انجام گرفت. هنگامی كه می‌خواستند قبری برای او حفر كنند به قبری از پیش ساخته برخوردند كه تاریخ آماده شدن آن مصادف با تاریخ تولد خواجه بود. سرانجام پیكر مطهر این دانشمند طوسی در همان قبر، در آغوش خاك جای گرفت.

فرزندان

خواجه نصیر سه پسر از خود به یادگار نهاد: صدرالدین علی، فرزند بزرگ او كه همواره در كنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و ریاضی بهره كافی داشت. دومین فرزندش اصیل‌الدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیاتش اغلب به امور سیاسی مشغول بود. فرزند كوچك خواجه فخرالدین محمد بود كه ریاست امور اوقاف در كشورهای اسلامی را به عهده داشت.

پانویس

  1. فوائد رضویه، شیخ عباس قمی، ص 603.
  2. وی شخصیتی غیر از شیخ الطائفه طوسی و خواجه نظام‌الملك است.
  3. روضات الجنات، میرزا محمدباقر خوانساری، ج 6، ص 582؛ قصص العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص 381؛ مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری، ج 2، ص 203؛ فلاسفه شیعه، شیخ عبدالله نعمه، ص 282.
  4. همان، ص 170ـ174.
  5. شرح اشارات، خواجه نصیرالدین طوسی، ج 2، ص 146.
  6. جامع التواریخ، رشیدالدین فضل‌الله، ج 2، ص 695؛ تاریخ مغول، ص 173 و 174؛ سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، محمد مدرسی زنجانی، ص 50.
  7. سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، ص 52.
  8. قصص العلماء، ص 38.
  9. ر.ك: فوات الوفیات، ابن شاكر، ج 3، ص 247؛ فلاسفه شیعه، ص 287؛ مفاخر اسلام.

منابع

عبدالوحيد وفايي، تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 1، صفحه 122.

پيوندها