اصحاب سَبت
«اَصحاب السَبت» از تعابیر قرآنی و اشاره به گروهى از یهود است. آنان از فرمان خدا مبنى بر تحریم صید ماهى در روزهاى شنبه تخلّف کرده و با یک نیرنگ، ماهیان را در روز شنبه حبس و روز یکشنبه صید مىکردند؛ پس به قهر الهى گرفتار شده و صورتهایشان به شکل بوزینه مسخ شد.
محتویات
واژهشناسی
«سَبت» (بر وزن عقل)، در اصل به معنى قطع است. سبت یهود را که روز شنبه است، به علّت قطع عمل و تعطیل کردن کار در آن روز، سبت گفته اند.[۱]
تعبیر «اَصحاب السَبت» به صورت صریح تنها یک بار در آیه ۴۷ سوره نساء «یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ ۚ وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» بکار رفته است؛ ولى در آیات ۶۵ـ۶۶ سوره بقره؛ ۱۵۴ سوره نساء؛ ۷۸ سوره مائده؛ ۱۶۳ سوره اعراف و ۱۲۴ سوره نحل داستان این قوم و سرانجام آنان بیان گردیده است.
«اصحاب سبت» از قوم بنىاسرائیل بودند: «لُعِنَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ...» (سوره مائده/۵، ۷۸) و در شهرى ساحلى به نام «اَیلَه»[۲] میان «مصر» و «مدین» یا «مدین» یا «طبریه» یا «مقنا» (که بین «مدین» و «عینونا» قرار داشته) زندگى مىکردهاند.[۳]
این قوم در عصر پیامبرى حضرت داود علیهالسلام بوده[۴] و شمار آنان را ۷۰۰۰۰ یا ۱۲۰۰۰ نفر گفتهاند.[۵] گروهى از مورخان و مفسران نیز آنها را بخشى از قوم ثمود پنداشتهاند که بر اثر همجوارى با بنىاسرائیل به دیانت یهود گرویدهاند.[۶]
داستان اصحاب سبت
خداوند یهود را به تعظیم روز جمعه و خوددارى از کار در آن روز فرمان داد؛[۷] اما آنان در این فرمان الهى اختلاف کرده با این باور که روز شنبه -به سبب پایان یافتن آفرینش آسمانها و زمین در آن روز- بزرگترین روزهاست،[۸] از پذیرفتن روزى جز شنبه سر باز زده، فرمان خداوند را نادیده گرفتند. از این رو خداوند نیز کار را بر آنها سخت گرفت و کار کردن در آن روز از جمله صید ماهى -که با توجه به ساحلى بودن محل سکونتشان از کارهاى رایج و مهم آن قوم بود-، بر آنها حرام گشت:[۹] «إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ...» (سوره نحل/۱۶، ۱۲۴). درواقع تعطیلى روز شنبه که در این آیه بیان شده تنبیه دیگرى برای آنان است.
یهودیان تا مدتى بر این فرمان پایبند بوده، در روزهاى شنبه با تعطیل کردن کار به عبادت و استراحت مىپرداختند؛ ولى ماهیان چون روزهاى شنبه خود را در امان مىدیدند به صورت انبوه در کنارههاى دریا و روى آب نمایان مىشدند به گونهاى که سطح آب دیده نمىشد؛ ولى در روزهاى دیگر به زیر آب رفته و جز شمار اندکى بر روى آب نمىآمدند: «...تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیوْمَ لاَ یسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ...» (سوره اعراف/۷، ۱۶۳).
آنان مدتى این وضع را تحمل کرده و مانند گذشتگان و پدرانشان از صید ماهى در روز شنبه پرهیز مىکردند؛ ولى پس از آن نتوانستند بر تمایلات نفسانى خود چیره شوند و چون از یک سو نمىخواستند از فرمان الهى سرپیچى کرده، گرفتار کیفر شوند و از سوى دیگر حاضر نبودند از خیل ماهیان روز شنبه بىبهره باشند، به حیلهاى دست زدند که ظاهر آن فرمانبرى و باطنش نافرمانى بود. آنان در کنار دریا حوضچههایى حفر کرده و از طرف دریا جویهایى را به این حوضچهها کشیدند. روز شنبه هنگامى که آب دریا بالا مىآمد به وسیله این جویها ماهیان زیادى به سوى حوضچهها هدایت مىشدند و هنگامى که آب دریا پایین مىآمد در آن حوضچهها گرفتار مىشدند و در روز یکشنبه آنها را صید مىکردند.[۱۰]
برخى نیز گفتهاند: آنها در شب شنبه تورهاى ماهیگیرى را مىگستراندند و چون روز شنبه ماهیان زیادى در تورها جمع مىشد روز یکشنبه تورها را جمعآورى مىکردند و از این راه اموال فراوانى بدست مىآوردند.[۱۱] در آغاز این کار با ترس و پنهانى صورت مىگرفت، ولى به تدریج در میان آنان گسترش یافت و صورتى آشکار به خود گرفت.
اما در برابر این گروه که با حیله به صید ماهى مىپرداختند، دو گروه دیگر وجود داشتند: گروهى که نه به صید ماهى مىپرداختند و نه صیادان را از این کار نهى مىکردند و موعظه آنها را بىفایده دانسته، مىگفتند: آنان را به حال خود واگذارید تا نابود یا به عذاب الهى گرفتار شوند: «...لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا...»(سوره اعراف/۷، ۱۶۴). گروه دیگر کسانى بودند که به فرمانهاى پیامبرشان پایبند بوده و به امید این که گناهکاران به سخنانشان گوش فرا داده از این عمل دست بکشند، به هدایت گمراهان پرداخته و آنان را از این کار باز مىداشتند. این گروه که به گفته برخى حدود ۱۰۰۰۰ نفر[۱۲] بودند، هنگامى که دیدند سخنانشان در گناهکاران اثرى ندارد از آنان جدا شدند.[۱۳]
عذاب اصحاب سبت
گروهى که ماهى صید مىکردند، به صورت میمون مسخ شدند: «فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» (سوره اعراف/۷، ۱۶۶) آیه ۶۵ سوره بقره نیز تجاوزکارى اصحاب سبت و مسخ شدن آنان به میمون را گزارش مىکند: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» و طبق برخى روایات و گفته مفسران و مورخان، بعد از سه[۱۴] یا هفت[۱۵] روز باد و باران شدیدى همه آنان را به درون دریا ریخت و هیچ فردى از آنان بر روى خشکى نماند.[۱۶] همچنین بنابر نظر بیشتر مفسران از آیه «لُعِنَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ذَلِک بِمَا عَصَوا وَّکانُواْ یعْتَدُونَ» (سوره مائده/۵، ۷۸) برمىآید که قومى که بر اثر نافرمانى از دستور خدا مورد لعن حضرت داود علیهالسلام قرار گرفتند همان اهل «اَیله» بودند و به سبب بىاعتنایى به حرمت صید ماهى در روز شنبه حضرت داود علیهالسلام آنان را نفرین کرد و گفت: «خدایا آنها را لباس لعنت و عذاب بپوشان» و خداوند آنها را به صورت میمون مسخ کرد.[۱۷]
از دیگر آیاتى که مفسران آن را درباره گناه اصحاب سبت دانستهاند آیه «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکم بِشَرٍّ مِّن ذَلِک مَثُوبَةً عِندَاللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِک شَرٌّ مَّکاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِیلِ» (سوره مائده/۵، ۶۰) است که ضمیر «مِنهُم» در آن به اصحاب سبت باز مىگردد. بر اثر گناهى که مرتکب شده بودند خداوند جوانان آنها را به میمون و پیرانشان را به خوک مسخ کرد.[۱۸]
برخى دیگر نیز گفتهاند: کسانى که به میمون مسخ شدند اصحاب سبت و کسانى که به خوک مسخ شدند کافرانى بودند که پس از معجزه حضرت عیسى علیهالسلام و نزول مائده آسمانى همچنان بر کفر خود اصرار ورزیدند.[۱۹] شایان ذکر است که «قَرَده» در قرآن فقط در سه آیه پیش گفته آمده و همه موارد مربوط به داستان اصحاب سبت است.
درباره گروه دوم که نهى از منکر را ترک کردند، برخى از مفسران گفتهاند که آنها نیز نجات یافتند، زیرا آیه «...وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کانُواْ یفْسُقُونَ» (سوره اعراف/۷، ۱۶۵) آنان را دربر نمىگیرد، چون آنها مىدانستند سخنانشان در گناهکاران اثرى ندارد.[۲۰]
برخى دیگر مىگویند: آنان دچار عذاب شده به صورت مورچه مسخ شدند[۲۱] و آیه «...وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ...» (سوره اعراف/۷، ۱۶۵) شامل آنها نیز مىشود، زیرا خداوند فقط نهى کنندگان از منکر را از نجاتیافتگان خوانده است: «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکرُواْ بِهِ أَنجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ...». (اعراف/۷، ۱۶۵) گروهى از مفسران نیز درباره آنان سکوت کرده سرانجام آنان را نامعلوم دانستهاند.[۲۲]
اما به تصریح قرآن، گروهى که در برابر این منکر ساکت نشده و نهى از منکر نمودند، نجات یافته و گرفتار عذاب نشدند: «...أَنجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ...» (سوره اعراف/۷، ۱۶۵).
کیفیت مسخ اصحاب سبت:
مفسران درباره کیفیت مسخ اختلاف نظر دارند؛ بیشتر آنان در ذیل یکى از آیاتى که درباره اصحاب سبت آمده تصریح دارند که مسخ آنها جسمانى بوده[۲۳] و آنان به صورت میمون و خوک درآمدند، به گونهاى که مردم نیز آنان را با این هیئت مشاهده کردند.[۲۴]
حتى برخى از مفسران گفتهاند: مردان آنها به صورت میمونهاى نرینه و زنانشان به میمونهاى مادینه مسخ شدند.[۲۵] صدرالمتألهین نیز با بیان استدلالى بر این باور است که مسخ این قوم مىتواند جسمانى باشد و دلیلى بر استحاله آن نیست.[۲۶] در برابر قول اول، گروهى با استناد به این که مسخ جسمانى مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفتهاند: مسخ نمىتواند جسمانى باشد بلکه قلوبشان مسخ شد.[۲۷] علامه طباطبایى ضمن پذیرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصادیق آن ندانسته و قول اول را مىپذیرد.[۲۸]
عبرتهاى داستان اصحاب سبت
بیان داستان اصحاب سبت درسى براى همگان است، گرچه تنها پرهیزکاران از این درس بهره مىبرند: «فَجَعَلْنَاهَا نَکالاً لِّمَا بَینَ یدَیهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ». (سوره بقره/۲، ۶۶)
مفسران گفتهاند: این آیه خطاب به یهودیان زمان رسول اکرم صلى الله علیه وآله است و مراد از ذکر این داستان مىتواند دو چیز باشد: اظهار معجزه پیامبر، زیرا آن حضرت به رغم نخواندن کتاب و نوشتهاى، از داستانهاى گذشتگان خبر داد.[۲۹] و اندرز و هشدارى است به یهودیان زمانِ حضرت رسول صلى الله علیه وآله که ممکن است شما هم بر اثر تمرد از فرمانهاى خدا گرفتار چنین عذابى شوید. برخى نیز آن را براى اندرز و پند اقوام دیگر دانستهاند.[۳۰]
گروهى از مفسران نیز منظور از متقین در آیه «... وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ»(سوره بقره/۲، ۶۶) را امت حضرت محمد صلى الله علیه وآله دانستهاند؛[۳۱] همچنین از آیه «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ...» (سوره بقره/۲، ۶۵) برمىآید که داستان این قوم در کتب مقدس پیشین نیز بیان شده است زیرا مخاطب «عَلِمتُم» یهودیان هستند.
در آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ ۚ وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» (سوره نساء/۴، ۴۷) نیز اهل کتاب را از دچار شدن به عذاب اصحاب سبت برحذر داشته و آنها را نیز به این گونه عذابها تهدید مىکند. از این آیه نیز چنین برمىآید که اهل کتاب نیز از گناه و عذاب این قوم آگاهى داشتهاند که خداوند به آنها یادآورى مىکند.
درس دیگرِ این داستان اهمیت «نهى از منکر» و سکوت نکردن در برابر پلیدیهاست، زیرا کسانى که در برابر گناه صیادان سکوت نکردند، از عذاب نجات یافتند: «...أَنجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ...»(سوره اعراف/۷، ۱۶۵) و نیز برخى مفسران از این داستان استفاده کردهاند که امید نداشتن به تأثیر نهى از منکر، مجوز ترک این واجب نمىشود[۳۲] زیرا نهى کنندگان از منکر، در پاسخ کسانى که این عمل را بىفایده مىدانستند و مىگفتند: «...لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا...» (سوره اعراف/۷، ۱۶۴)، گفتند: نهى از منکر ما براى این است که در برابر خدا عذرى داشته باشیم یا این که شاید هم نهى ما اثر کرده، آنها از این عمل دست بکشند:[۳۳] «...قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ» (سوره اعراف/۷، ۱۶۴).
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱، ص ۲۲۳؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۶؛ تفسیر سمرقندى، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۶؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۶۰؛المیزان، ج ۸، ص ۳۰۲.
- ↑ تفسیر بیضاوى، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۲۲۲؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۶.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص ۳۰۲.
- ↑ نورالثقلین، ج ۱، ص ۸۷.
- ↑ کتاب مقدس، خروج ۳۱: ۱۲ـ۱۸؛ تثنیه ۵: ۱۲ـ۱۶.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۱۰؛ تفسیر بیضاوى، ج ۱، ص ۱۰۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۳۷۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۶؛ تفسیر قرطبى، ج ۷، ص ۹۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۸۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۶؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۱، ص ۱۰۹؛ نمونه، ج ۶، ص ۴۲۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۵۶.
- ↑ تفسیر بیضاوى، ج ۲، ص ۱۲۱؛ فى ظلالالقرآن، ج ۳، ص ۱۳۸۵؛ روضالجنان، ج ۱، ص ۳۲۳.
- ↑ التبیان، ج ۱، ص ۲۹۰؛ روضالجنان، ج ۱، ص ۳۲۴؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج ۳، ص ۴۶۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ البحرالمحیط، ج ۱، ص ۳۹۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱، ص ۲۶۴.
- ↑ همان، ج ۳، ص ۳۵۷؛ المیزان، ج ۶، ص ۸۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۳۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۳، ص ۱۶۵؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۳۳.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۱۷۱؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۸؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۸۸.
- ↑ کنزالدقائق، ج ۵، ص ۲۲۳؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۵۴؛ سعدالسعود، ص ۲۲۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۶؛ تفسیر بغوى، ج ۲، ص ۱۷۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۳، ص ۴۷۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ سعد السعود، ص ۲۱۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۸۸.
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۳، ص ۴۷۲.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱، ج ۱، ص ۴۷۲؛ البحر المحیط، ج ۱، ص ۳۹۷.
- ↑ المیزان، ج ۱، ص ۲۰۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۱۱۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱، ص ۲۶۵.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج ۱، ص ۱۱۱؛ البحرالمحیط، ج ۱، ص ۳۹۹؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۸۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۲۴ـ۱۲۵؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۳.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۲۴ـ۱۳۱؛ تفسیر قرطبى، ج ۷، ص ۱۹۵.
منابع
- ابوالفضل روحى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد ۳، صفحه ۴۰۸-۴۱۳.
- تفسیر نور، محسن قرائتی، جلد ۲، صفحه ۷۹.