اصحاب رَسّ
«اَصحاب الرَسّ» از اقوام ذکر شده در قرآن است؛ آنان علاوه بر انحراف بتپرستى و مفاسد اخلاقى گسترده، به سبب تكذیب و كشتن پیامبرشان، دچار عذاب الهی شدند.
محتویات
واژهشناسی
«رَسّ» در لغت به معناى كندن چاه و قبر،[۱] مدفون كردن مرده یا غیر آن، چاه كهنه، چاه سنگچین شده، معدن[۲] و نیز استوار ساختن،[۳] نشانه و اندك اثر بر جاى مانده هر چیز[۴] آمده است.
قرآن دوبار در آیات 38 سوره فرقان/25 و 12 سوره ق/50 از اصحاب رسّ تنها به عنوان قومى كه در پى تكذیب پیامبر خویش با عذاب الهى نابود شدند، یاد كرده است؛ اما هیچ گزارشى درباره هویت، آیین، پیامبر، مكان و زمان زندگى و چگونگى نابودى آنان و نیز شرح كارهایى كه زمینه عذابشان شد، ارائه نكرده است.
در مورد «اصحاب الرسّ» دو احتمال وجود دارد: احتمال اوّل اينكه: كلمه «رسّ» به معناى چاه است، و از آنجا كه اين قومِ لجوج، پيامبرشان را در چاه عميقى انداخته و با شكنجه او را كشتند به اصحاب الرّسّ مشهور شدند. احتمال ديگر اينكه: عرب به آثار كمى كه از چيزى باقى مى ماند «رسّ» مى گويد، و با توجّه به اينكه بعد از هلاكت اين قومِ لجوج، آثار اندكى از شهرهاى آنها باقى ماند به آنها اصحاب الرّسّ گفتند.
معرفی اصحاب رس
در سوره فرقان ضمن گزارش برخى از درخواستهاى نامعقول از سوى تكذیبكنندگان پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله (سوره فرقان/25، 32) و در مقام تهدید آنان، از «اصحاب رسّ» در شمار اقوامى چون قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود و... یاد شده كه همگى به سبب تكذیب پیامبر خویش با عذاب الهى نابود شدند: «وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ... * وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا».(سوره فرقان/25، 37ـ38)
در سوره ق نیز در پى گزارش تكذیب پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله و وعده رستاخیز از سوى كافران (ق/50، 2ـ3)، اصحاب رسّ با همین وصف یاد شدهاند: «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ * وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ».(سوره ق/50، 12ـ14)
برخى صاحبنظران با استناد به ترتیب ذكر اصحاب رس در آیه 38 سوره فرقان و توجیه ترتیب آن در آیه 12 سوره ق، بر این باورند كه[۵] اصحاب رس در دوره تاریخى نزدیك به زمان قوم عاد و قوم ثمود مىزیستهاند.[۶] پارهاى گزارشهاى تاریخى نیز كه هر سه قوم را جزو طبقه اعراب «بائده» (منقرض شده) نشان مىدهد،[۷] مؤیّد آن است.
مفسران به سبب نبود گزارش تفصیلى قرآن و بر اساس برخى معانىِ لغوىِ «رسّ»، پارهاى احادیث[۸] و روایتهاى تاریخى،[۹] دیدگاههاى متفاوتى را درباره هویت، آیین، پیامبر، محل و زمان زندگى، زمینهها و چگونگى هلاكت اصحاب رسّ ارائه كردهاند[۱۰] كه گاهى آمیخته به افسانه و داستانپردازى است.[۱۱] بیشتر گزارشها هرچند با جزئیاتى متفاوت و غالباً متداخل، بر اساس معناى چاه براى رس و محوریت آن استوار است، با این تفاوت كه شمار چشمگیرى از آنان، اصحاب رس را قومى یاد كردهاند كه به سبب افكندن پیامبر خویش در چاه به این نام موسوم شدهاند. اغلب، نام آن پیامبر را «حنظلة بن صفوان» گفتهاند.[۱۲]
مهمترین روایتها از این قرار است:
- شیخ طوسى و شیخ طبرسى به نقل از عكرمه و با رد روایتهاى دیگر، از آنان فقط به عنوان قومى یاد كردهاند كه پیامبر خویش را در چاه افكندند.[۱۳]
- برخى چون كعبالاحبار، مُقاتل و سدى، رس را چاهى در انطاكیه و اصحاب رس را همان اصحاب یاسین دانستهاند كه حبیب نجار را درون آن افكندند.[۱۴] این دیدگاه از سوى اغلب مفسران رد[۱۵] و حبیب نجار از مؤمنان به رسولان حضرت عیسى علیهالسلام[۱۶] (ر.ك: سوره یس/ 36، 13، 20، 27) و انطاكیه، شهرى در تركیه گزارش شده است كه این با گزارشهاى تاریخى مبنى بر عرب بودن اصحاب رس سازگار نیست.[۱۷]
- ابنعباس و گروهى دیگر از مفسرانِ نخستین، رس را نام یكى از قراى ثمود مىدانند.[۱۸] ابنجبیر، كلبى و خلیل بن احمد آن را چاهى در آبادى «فَلْج» در یمامه، اصحاب رس را باقیمانده قوم ثمود و ساكن در حاشیه آن چاه كه در آیه 45 سوره حج/22 با تعبیر «بِئر مُعَطَّلَة» از آن یاد شده است و پیامبر آنان را «حنظلة بن صفوان» دانستهاند. آنان گرفتار پرندهاى بودند كه گاهى كودكان خردسال را مىربود و چون با دعاى پیامبر خویش از دست آن رهایى یافتند به جاى ایمان، به تكذیب و قتل وى پرداختند.[۱۹] با توجه به یادكرد قوم ثمود و اصحاب رس به صورت دو گروه جداگانه در هر دو آیه (سوره فرقان/25، 38؛ سوره ق/50، 12) و نیز ذكر «رسّ یمامه» به عنوان محلى غیر از دیار مانده قوم ثمود[۲۰] در پارهاى منابع اسلامى، این دیدگاه جاى تأمل دارد.
- برخى آنان را همان اصحاب اخدود دانستهاند[۲۱] كه دست كم نظر به تفاوت سرانجام هر یك با دیگرى در دنیا (سوره فرقان/25، 39؛ سوره بروج/85،10)، آن دو نمىتوانند یكى باشند.[۲۲]
- روایتى نبوى به نقل محمد بن كعب قُرظى، آنان را قوم حنظلة بن صفوان گزارش مىكند كه پس از تكذیب، وى را در چاهى افكنده و سنگ بزرگى بر دهانه آن نهادند. غلام سیاه مؤمنى كه او را نخستین وارد شونده به بهشت دانستهاند، شبانه و مخفیانه براى وى آب و غذا مىبرده است. پس از مدتى قوم او پشیمان شده و او را از چاه درآوردند و به وى ایمان آوردند. وى به سوى باقیمانده اندك قوم خود باز مىگردد.[۲۳] این حدیث را مرسل و بیشتر ساخته و پرداخته خود راوى دانستهاند،[۲۴] چنان كه سرنوشت این قوم با اصحاب رس كه ظاهراً همگى نابود شدهاند، چندان سازگار نیست.
- در روایتى از امام على علیهالسلام به نقل شیخ صدوق كه سند آن معتبر[۲۵] و صحیح[۲۶] خوانده شده، آنها قومى پس از حضرت سلیمان علیهالسلام، ساكن در 12 شهر بسیار آباد با نامهاى 12 ماه ایرانى (فروردین و...)، واقع در كنار رود بسیار پرآبى به نام «رسّ» در مشرق زمین و پرستنده درخت صنوبرى به نام «شاه درخت» یاد مىشوند. پس از خشكیدن درخت در پى نفرین پیامبرى از نسل یهودا كه پس از سالها دعوت به توحید، با تكذیب و اصرار آنان بر بتپرستى روبرو شد، آنان با تصور خشم درخت و با هدف خشنود ساختن آن، آب چشمه مقدس واقع در پاى درخت به نام «دوشاب» را تخلیه و با كندن گودالى در دل آن، پیامبر خویش را زنده زنده در آن دفن مىكنند، از این رو به وسیله باد سرخ و زمین گداخته نابود و به اصحاب رس موسوم مىشوند. رودخانه یاد شده نیز از آن پس «رسّ» نام مىگیرد.[۲۷] نیامدن این روایت در دیگر مجامع حدیثى دست اول و معتبر شیعى و نیز تفسیر التبیان طوسى و مجمعالبیان طبرسى به رغم گزارش كامل آن در برخى منابع تفسیرى[۲۸] و داستانى،[۲۹] جاى بسى شگفتى است، چنانكه از عبارت تفسیر المیزان، رد غیرمستقیم آن برمىآید.[۳۰] برخى پژوهشگران با پیوند این روایت به سرو ابرقو، اصحاب رس را ایرانى و ساكن ابرقو[۳۱] و شمارى نیز بر اساس قراینى از جمله قرابت لفظى، رس را همان رود «ارس»، اصحاب رس را در آذربایجان و پیامبر آنان را احتمالاً زرتشت دانستهاند.[۳۲]
- بخشى از خطبه 183 نهجالبلاغه در مقام موعظه، اصحاب رس را در شمار فراعنه و عمالقه[۳۳] و صاحبان شهرهاى متعدد یاد مىكند كه طعمه مرگ شده و از این جهان رخت بربستهاند: «أین العمالقة و أبناء العمالقة؟! أین الفراعنة و أبناء الفراعنة؟! أین أصحاب مدائن الرّسّ الذین قتلوا النّبیّین و أطفؤوا سُنَن المرسلین و أحیوا سنن الجبّارین!». این روایت را نیز برخى از شارحان نهجالبلاغه با داستان شاه درخت پیوند داده و داستان مذكور را در شرح و تفصیل آن آوردهاند،[۳۴] در حالى كه فقره مزبور اشاره مستقیمى به آن ماجرا نداشته، تنها بیانگر این است كه اصحاب رس افرادى نامدار با تمدنى قابل توجه، شهرهایى متعدد و پیشینهاى نسبتاً زیاد در مبارزه با دعوت توحیدى انبیا، كشتن آنان و ترویج باورها و ارزشهاى شركآلود و كفرآمیز بودهاند و شهرهاى آنان گویا در كنار رودى یا جایى به نام رَس قرار داشته است.
- در روایتى از امام كاظم علیهالسلام، اصحاب رس مردمى صلیبپرست[۳۵] و به نقلى دیگر آتشپرست، ساحلنشین رود «رس» در مرز ارمنستان و آذربایجان معرفى شدهاند كه 30 پیامبر را كشتند؛[۳۶] همچنین در پارهاى احادیث، زنان اصحاب رس، همجنسباز خوانده شدهاند.[۳۷]
- برخى گزارشهاى تاریخى، اصحاب رس را ساكن «حضور» در یمن مىدانند كه پس از كشتن پیامبر خویش به دست بُخْتُنُّصَّر كشته و اسیر شدند. اما برخی با ارائه مستنداتى، این را جزو اسرائیلیات و برگرفته از گزارش تورات مىداند.[۳۸]
=
اَصْحابِ رَسّ، قومى كافر كه به گفتة قرآن كريم پيامبر خويش را تكذيب كرده، به قتل رساندند. اين تركيب 2 مرتبه در قرآن كريم به ترتيب در سورههاي فرقان (25/38) و ق (50/12) در كنار اقوام ديگري چون عاد، ثمود و قوم نوح (ع) به كار رفته است. در اين آيات و آيههاي پيش و پس آن، اصحاب رس به عنوان قومى بد دين معرفى شدهاند كه از پرستش خداي يگانه دوري گزيدند و به عذاب الهى گرفتار آمدند.
رس واژهاي سامى است كه ريشه در زبانهاي قديم داشته، و در آرامى و عبري به معناي شكستن و شكافتن به كار مىرفته است (نك: گزنيوس، .(944 مفهوم شكافتن، حفر كردن، چاه و معدن از معانى اين واژه در زبان عربى است كه بنابر اقوال مختلف، مفهوم واژه در اين تركيب قرآنى همين معناي چاه است (مثلاً نك: ابوطيب، 1/319؛ ابن منظور، ذيل ماده).
به كارگيري اين تعبير در قرآن مجيد سبب گرديده تا از همان روزگار پيامبر اكرم (ص) مسلمانان در پى يافتن اطلاعاتى دربارة اين قوم برآيند و در طى زمان، اقوال، روايات و قصصى مختلف پيرامون آن در آثار گوناگون پديد آيد.
اختلاف روايات دربارة اين قوم تا آنجاست كه حتى گاه رس را علمى جغرافيايى همچون نامى براي يك ديار، كوه يا نهر دانستهاند و گاه آن را نامى براي يك طايفه و قومى خاص ذكر كردهاند (نك: ازهري، 12/290؛ جوهري، 2/934؛ راغب، 200؛ ميبدي، 7/32). همين پراكندگى آراء سبب گشته تا نه تنها در آثار روايى و تفسيري، داستان پردازي دربارة اصحاب رس راه يابد، بلكه با بسياري از ديگر قصص قرآنى نيز درآميخته يا مرتبط گردد. براي نمونه برخى، اصحاب رس را همان اصحاب اخدود دانسته، و گفتهاند كه رس (چاه)، همان اخدود (گودال) بوده است (مثلاً نك: زمخشري، 3/280؛ ابوالفتوح، 8/272؛ نيز نك: ه د، اصحاب اخدود)؛ گروهى چون كعب الاحبار، مقاتل وسدي، ايشان را همان اصحاب (آل) ياسين دانسته، و گفتهاند رس نام چاهى در انطاكيه است كه اصحاب رس، حبيب نجار مؤمن آل ياسين (نك: ه د، آل ياسين) را بكشتند و در آن چاه افكندند (طوسى، محمد بن حسن، 7/491، 9/361؛ زمخشري، ميبدي، همانجاها؛ قرطبى، 13/32) و دستهاي ديگر، گفتهاند ذوالقرنين تنها كسى است كه از شهر اين قوم ديدار كرده است (نك: نويري، 13/88). در برخى آثار به ويژه كتب تفسير، قصة اصحاب رس با آية 45 از سورة حج (22) و ذكر «بئر معطلة» پيوند خورده است (ثعلبى، 149؛ ميبدي، همانجا؛ قرطبى، 13/33).
دربارة مسكن اين قوم نيز پراكندگى گستردهاي به چشم مىخورد؛ در بين نامهاي جغرافيايى مختلفى كه ذكر شده است، منطقة رود ارس، حضرموت يمن و يمامه از شهرت روايى بيشتري برخوردارند (مثلاً نك: طبري، 19/10؛ همدانى، 1/121؛ طوسى، محمدبنمحمود، 196؛ ثعلبى، 149-150؛ نويري، همانجا؛ نيز قس: ميبدي، همانجا). زمان تعيين شده در روايات براي دورة زيست اصحاب رس، روزگاري پس از نوح (ع)، پس از سليمان بن داوود (ع)، حد فاصل نبوت عيسى (ع) و رسول اكرم (ص) و حتى در زمان خالد بن سنان عبسى دانسته شده است (نك: ابن حجر، 1/468؛ ابن بابويه، معانى...، 48- 49؛ فخرالدين رازي، 24/82؛ دميري، 2/87). در تفسير آنچه دربارة «قرون» در قرآن كريم (فرقان/25/38) به عنوان فاصلة زمانى بين اصحاب رس و ديگر اقوام آمده، آراء مختلفى چون تفسير «قرن» به فاصلهاي برابر 40، 70 يا 120 سال مطرح شده است (مثلاً نك: طبرسى، 7/267؛ فخرالدين رازي، 24/83). مجلسى (14/159) با دقت در مسألة تقدم و تأخري كه در دو آية قرآن مجيد مربوط به اصحاب رس وجود دارد، به مقايسهاي اجمالى از اقوال مختلف و طبقهبندي زمانى اصحاب رس از سوي نويسندگان متقدم پرداخته است.
در بيان اقوال مربوط به اصحاب رس شايد قديمترين سخن، حديثى منقول از حضرت پيامبر اكرم (ص) به نقل از محمد بن كعب قرظى باشد كه در آن از غلامى سياه به عنوان نخستين داخل شونده به بهشت ياد شده است. در اين حديث آمده است كه خداوند پيامبري براي قومى فرستاد كه با تكذيب مردم روبهرو گشت. آن قوم پيامبر الهى را در چاهى افكندند و بر در چاه، سنگى بزرگ گذاشتند. در آن ديار، غلامى سيه روي مىزيست كه با گردآوري و فروش هيزم روزگار مىگذرانيد. او كه به آن نبى ايمان آورده بود، هر روز پس از فروش كالايش، آب و خوراكى مهيا كرده، بر سر آن چاه مىرفت و خوراك و نوشيدنى براي پيامبر خدا فرو مىفرستاد. يكى از اين روزها كه براي گردآوري هيزم رفته بود، خواب بر او چيره شد، به فرمان الهى 14 سال در خواب ماند و چون بيدار شد، گمان كرد كه ساعتى بيش نياسوده است. پس به عادت هر روزه، خوردنيها تهيه كرد و بر سرچاه رفت، اما از پيامبر قوم اثري نيافت. بنابر اين حديث، آن هنگامى كه وي در خواب بود، عذابى بر قوم نازل شد و آنان به سوي چاه رفتند و از كردة خود دربارة آن پيامبر پشيمان شدند و آزادش ساختند. آن نبى از ايشان دربارة غلام سياه پرسان شد، ولى هيچ كس را از او خبري نبود (نك: طبري، 19/10-11؛ فخرالدين رازي، همانجا). بدين ترتيب در اين روايت، قومى كه به عنوان اصحاب رس شناسانده مىشوند، سرانجام به پيامبر خويش ايمان آوردهاند (قس: فرقان/25/37- 38، ق/50/12-13، كه در آنها اصحاب رس به عنوان تكذيب كنندگان رسول خدا معرفى شدهاند).
بخشى از خطبة 182 در نهج البلاغه نيز از قديمترين روايات برجاي مانده دربارة اصحاب رس است كه در آن به عنوان انذار، از اصحاب مداين رس سخن به ميان آمده است؛ قومى كه پيامبر خويش را كشتند، سنتهاي الهى را زير پا گذاشتند و سيرة جباران را پيشة خود كردند.
همچنين روايتى از حضرت على (ع) دربارة اين قوم در منابع فريقين ذكر شده كه از مشهورترين روايات در اين باره است. بر پاية اين روايت، اصحاب رس قومى بودهاند كه پس از حضرت سليمان (ع) مىزيستهاند. آنان پرستندة درخت صنوبري بودند به نام «شاه درخت» كه يافث بن نوح آن را در كنار رودي به نام روشاب نشانده بوده است. اين قوم در كنار رود رس (قابل مقايسه با ارس) از بلاد مشرق مىزيستهاند و 12 قريه به نامهاي ابان، آذر، دي، بهمن، اسفنديار (بزرگترين شهر و پادشاه نشين اين قرا)، فروردين، اردي بهشت، ارداد (خرداد)، مرداد، تير، مهر و شهريور داشتند كه بنابر روايت، عجم نامهاي ماههاي سال را از اسامى اين قريهها برگرفتهاند. آمده است درخت صنوبري كه ايشان مىپرستيدند در كنار همان رود بود و كسى را اجازة نوشيدن و استفاده از آن آب نبود، چرا كه از آنِ الهة ايشان، و مورد تكريم و تقديس بود. هر ساله در روز عيد، قوم به دور درخت گرد مىآمدند و پارچههاي گوناگون به شاخههاي آن مىبستند و به دعا و تضرع و قربانى كردن مىپرداختند. شيطان مىآمد و شاخههاي درخت را تكان مىداد و از اعمال آن اظهار خشنودي مىكرد. پس اصحاب رس هم به باده نوشى و عيش و خوشى و اعمال حرامى چون مساحقه مىپرداختند. چون كفر ايشان از حد درگذشت، خداوند از سبط يهودا ابن يعقوب پيامبري نزد آنان فرستاد تا به راه ثواب هدايتشان كند، اما قوم، ايمان نياورده، به آزار و اذيت رسول خدا دست زدند. آن نبى كه از بى دينى و بت پرستى و آزار آنها به ستوه آمده بود، از خدا خواست تا قدرت خويش را به آنان بنماياند. پس خداوند آن درخت را خشكانيد. قوم آن رسول را گناهكار دانستند و در چاهش انداختند. اين كار آنان غضب الهى را به دنبال داشت. پروردگار ابر و بادي سهمگين فرو فرستاد و زمين را برايشان چون آتش گرم كرد و آنان در عذاب آتشين الهى همچون آهن ذوب گشتند (ابن بابويه، معانى، 48- 49، علل...، 1/40-43؛ ثعلبى، 151-153؛ ميبدي، 7/33- 35؛ فخرالدين رازي، 24/82 -83).
بجز اين روايت، نقلى ديگر در آثار اسلامى به چشم مىخورد كه در آن، انتساب اصحاب رس به نهري به نام رس دانسته شده كه مكان آن حد فاصل آذربايجان و ارمينيه، و دين مردم اين دو ناحيه به ترتيب آتش پرستى و بت پرستى بوده است (ثعلبى، 150؛ ابن ابى الحديد، 10/95). با كنار هم گذاشتن دو روايت پيشين، نكات قابل توجهى به چشم مىخورد كه شايان دقت است. بنابر آنچه در اين نقل آمده، منطقة مورد نظر در واقع پيرامون رود ارس بوده است. همچنين در اينجا، سخن از درخت صنوبر به ميان آمده است كه از نظر جغرافيايى و پوشش گياهى منطقة ارس مكانى مناسب براي رشد درختان سوزنى است و داراي درختان انبوه صنوبر است. داخل شدن نام ماههاي ايرانيان به اين روايت و ذكر آتش پرست بودن بخشى از منطقه، نشان دهندة ورود عنصر ايرانى در آن است. از سوي ديگر مقدس بودن نهر آب كنار درختِ مورد پرستش با برخى باورهاي ايرانيان قديم دربارة تقديس آب در كليات قابل تطابق است. از سوي ديگر در اين داستان نامهايى چون يافث بن نوح، تركوذ بن غابور بن يارش بن مازن بن نمرود بن كنعان به عنوان پادشاه اصحاب رس در منطقة ارس و پيامبري يكى از اولاد يهودا بن يعقوب براي آن قوم و نا مأنوس بودن آنها با اسامى منطقه و آنچه در داستانهاي تاريخى دربارة يافث و سبط يهودا مىدانيم، از نكاتى است كه تطابق ياد شده را مشكل مىسازد. از طرف ديگر بر پاية روايت نخست، اصحاب رس عملاً قومى داراي اعتقادات شمنى معرفى گشتهاند، حال آنكه بر خلاف شرق درياي خزر، در غرب آن نمونهاي از اينگونه اعتقادات شمنى ديده نشده است.
در دستهاي از روايات، زيستگاه اصحاب رس، حضرموت يمن، و پيامبر ايشان حنظلة بن صفوان ياد شده است. در اين روايات، رس ناحيهاي در صيهد در ميان بيحان، مأرب و جوف، يا آنكه اهل رس قبايلى از نسل اسلم، يامن ابوزرع، رعويل و قدمان از قحطان شناسانده شدهاند (همدانى، 1/121، 124؛ مسعودي، 2/52؛ براي نظر مخالف، نك: ابن خلدون، 2(1)/43). گويند مردم آن ديار به فعل حرام مىپرداختند و زنان نياز جنسى خود را به صورتى مغاير با طبيعت انسان بر مىآوردند و به مساحقه مىپرداختند؛ پس حنظله تلاش مىكرد ايشان را از ارتكاب اينگونه اعمال حرام باز دارد، اما آنان فرمان نبردند و به آزار او پرداختند و بر پاية روايت مشهور، در چاهش افكندند، خداوند سيل عرم را به مثابه عذابى سهمگين از سوي خود نازل كرد (نك: همدانى، 1/120، 124؛ نويري، 13/88). جالب آنكه در برخى روايات منقول از سعيد بن جبير و ابن كلبى، داستان حنظله با داستانهاي مربوط به عنقاء مغرب درهم آميخته است (براي توضيح مطلب، نك: ثعلبى، 149؛ زمخشري، 3/280؛ راوندي، 2/191؛ فخرالدين رازي، 24/82؛ ابن ابى الحديد، 10/95). شايان ذكر است كه گفته شده در قبر حنظله مكتوبى يافت گرديده كه بر آن از زبان خود حنظله مرقوم شده بوده است كه وي رسول خداست و براي حمير و همدان و عريب يا عزيز از اهل يمن مبعوث شده بوده است تا آنها را بشارت دهد و از بدي باز دارد، ولى آنها او را تكذيب كرده، بكشتند (همدانى، 1/120؛ مجلسى، 14/160؛ على، 1/348).
آنچه دربارة مساحقه گفته شد و در بيشتر روايات اصحاب رس ديده مىشود، به طور ويژه در نقلياتى پراكنده از كسان گوناگون درباره اين قوم وجود دارد (مثلاً نك: راوندي، همانجا). جالب آنكه در دستهاي از همين روايات، اين، دلهاث دختر ابليس (يا شيطان) بوده كه مساحقه را به زنان آن قوم آموزش داده، به انجام دادن آن ترغيبشان كرده است (ثعلبى، 151؛ ميبدي، 7/33؛ مجلسى، 14/154). به هر صورت دربارة زنان بدكار اصحاب رس، حضرت امام صادق (ع) آنها را دوزخى خوانده، و در روايتى حد عمل زشت آنان را حد زنا دانسته است (قمى، 2/113- 114؛ ابن بابويه، ثواب...، 268).
شايان توجه است كه در برخى روايات اصحاب رس چادرنشين و دامپرور معرفى شدهاند. در اين گروه نقليات پيامبر آنها شعيب ياد شده است (مثلاً نك: زمخشري، 3/280؛ فخرالدين رازي، همانجا؛ ابن ابى الحديد، 10/94 - 95؛ ابوالفتوح، 8/271-272).
برخى، اصحاب رس را طايفهاي از ثمود دانستهاند كه در يمامه مىزيستهاند (نك: فخرالدينرازي، همانجا) و آنان را از قوم صالح ياد كردهاند (طبري، 19/10؛ ميبدي، 7/32؛ براي اقوالى ديگر، نك: طوسى، محمدبنحسن،7/491؛ كيذري،2/909 بهبعد؛ ابنخلدون، 2(3)/500)، و گروهى ديگر، آنان را از اعراب باديه از قبيلة حضورا، و پيامبرشان را شعيب بن ذي مهرع ذكر كردهاند (ابن خلدون، 2(1)/53). گفتنى است كه آمورتى مقالهاي مفصل دربارة اصحاب رس در «مجلة مطالعات شرقى1» به چاپ رسانيده است.
پانویس
- ↑ ترتیب العین، ص 311؛ تاجالعروس، ج 8، ص 306، «رسس».
- ↑ لسانالعرب، ج 5، ص 210؛ تاج العروس، ج 8، ص 306؛ القاموس المحیط، ج 1، ص 753، «رسّ».
- ↑ ترتیب العین، ص 310؛ التحقیق، ج 4، ص 109، «رس».
- ↑ مفردات، ص 352؛ لسانالعرب، ج 5، ص 209، «رسس».
- ↑ المیزان، ج 15، ص 218؛ التحقیق، ج 4، ص 110، «رس».
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 19؛ نثر طوبى، ج 1، ص 305؛ التحقیق، ج 4، ص 110، «رس».
- ↑ المفصل، ج 1، ص 294ـ353.
- ↑ جامعالبیان، ج 19، ص 20ـ21؛ عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 418ـ426؛ بحارالانوار، ج 14، ص 148ـ158.
- ↑ المحبر، ص 6؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 12ـ13؛ البدایة والنهایه، ج 1، ص 205.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 19ـ20؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266ـ267؛ روضالجنان، ج 14، ص 221ـ229.
- ↑ روضالجنان، ج 14، ص 226ـ227؛ قصصالانبیاء، ص 230ـ232.
- ↑ كشفالاسرار، ج 7، ص 33؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266؛ روضالجنان، ج 14، ص 221.
- ↑ التبیان، ج 7، ص 490؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266ـ267.
- ↑ جامعالبیان، مج 13، ج 26، ص 198؛ كشفالاسرار، ج 7، ص 32؛ مجمعالبیان، ج 9، ص 215.
- ↑ التبیان، ج 7، ص 490؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 227.
- ↑ مجمعالبیان، ج 8، ص 655؛ تفسیر ابنكثیر، ج 3، ص 575؛ تفسیر قرطبى، ج 15، ص 12.
- ↑ المفصل، ج 1، ص 347ـ348.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 19؛ تفسیر ابنكثیر، ج 3، ص 331.
- ↑ عرائس المجالس، ص 131؛ المحبر، ص 131؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 267.
- ↑ معجم البلدان، ج 3، ص 43.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 20؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 227؛ تفسیر ابىالسعود، ج 5، ص 218.
- ↑ قصص الانبیاء، ص 230؛ التحقیق، ج 4، ص 111.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 20؛ روضالجنان، ج 14، ص 222ـ223؛ تفسیر ابنكثیر، ج 3، ص 331.
- ↑ قصص الانبیاء، ص 232؛ البدایة والنهایه، ج 1، ص 206.
- ↑ حیاة القلوب، ج 2، ص 1019.
- ↑ التحقیق، ج 4، ص 112، «رس».
- ↑ عللالشرایع، ج 1، ص 55ـ57؛ عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 418ـ426؛ معانى الاخبار، ج 1، ص 109ـ110.
- ↑ كشفالاسرار، ج 7، ص 33ـ35؛ روضالجنان، ج 14، ص 223ـ226.
- ↑ عرائس المجالس، ص 133ـ135.
- ↑ المیزان، ج 15، ص 218.
- ↑ داستان اصحاب رس، ص 33.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، عبده، ص 391؛ التحقیق، ج 4، ص 112ـ113، «رس»؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 88ـ89.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج 10، ص 280ـ281؛ المفصل، ج 1، ص 345ـ347.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، عبده، ص 391؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 89.
- ↑ بحارالانوار، ج 14، ص 153ـ154.
- ↑ عرائس المجالس، ص 132ـ133.
- ↑ المحاسن، ج 1، ص 114؛ الكافى، ج 7، ص 202؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 43.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 1، ص 12؛ المفصل، ج 1، ص 347ـ352.
منابع
- دائرة المعارف قرآن کریم، على اسدى و محمدحسن ناصحى، ج3، ص401-405.
- "اصحاب رس"، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص3598.
- "اصحاب الرّس و سرانجام ایشان"، آیین رحمت - دفتر آیتالله مکارم شیرازی.