اهل الذکر
«أهل الذِّکر» از تعابیر قرآنی به معنای اهل علم و اطلاع و یادآورى است، و امر به سؤال از اهل الذّکر در آیات قرآن، ارشاد به این اصل عقلایى است که رجوع جاهل به اهل خبره لازم است. بر اساس روایات متعدد، اهل بیت (علیهمالسلام) از مصادیق بارز «اهل الذّکر» هستند.
واژهشناسی
«أهلالذّکر» ترکیبى اضافى و مرکب از «اهل» و «ذکر» است. واژه أهل به معانى سزاوار و لایق به چیزى، مختار و منتخب، خاندان، خویشان، عیال و فرزندان، ملت و امت و... آمده است[۱] که قدر جامع همه آنها تعلق، سنخیت، أنس و الفت داشتن با چیزى و اختصاص داشتن به آن است. البته هرچه تعلق چیزى به چیزى بیشتر باشد، اختصاص بدان شدیدتر است و هرچه اختصاص شدیدتر باشد صدق عنوان «اهلیت» قوىتر خواهد بود.[۲]
واژه «ذکر» نیز در اصل خلاف نسیان[۳] و به معناى یادآورى است.[۴] برخى گفتهاند: «ذکر» گاهى به معناى هیئت نفسانى است که انسان به وسیله آن مىتواند معارفى را که کسب کرده نگهدارى کند. در این صورت ذکر مانند «حفظ» است، جز آن که به اعتبار احراز آن معارف، «حفظ» و به اعتبار استحضار آنها، «ذکر» گفته مىشود.[۵]
به گفته برخى، واژه «ذکر» در قرآن بالغ بر ۲۰ معنا دارد، از جمله: قرآن (سوره انبیاء/۲۱،۵۰؛ سوره طه/۲۰، ۱۲۴)، پیامبر (سوره طلاق/۶۵، ۱۰-۱۱) و تورات (سوره انبیاء/۲۱، ۱۰۵).[۶]
گفتنى است که قرآن و کتب آسمانى را از آن رو که مواعظ و علوم آخرت را مىآموزند ذکر گویند،[۷] چنانکه ذکر بودن پیامبر به اعتبار بشارتى است که کتب آسمانى پیشین به رسالت ایشان دادهاند،[۸] بنابراین اهل الذکر کسانى هستند که با یادآورى و یاد دادن، سنخیت و براى آن لیاقت و شایستگى خاص داشته باشند.
ترکیب «أهل الذکر» در قرآن تنها دوبار و به یک مضمون بکار رفته است: «وما اَرسَلنا مِن قَبلِک اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَیهِم فَسئَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون» (سوره نحل/۱۶،۴۳)، «و ما اَرسَلنا قَبلَک اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَیهِم فَسئَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون» (سوره انبیاء/۲۱،۷).
تبیین أهل الذکر
براى تبیین «أهل الذکر» گذشته از بررسى دو واژه اهل و ذکر که پیشتر بیان شد، لازم است مضمون و سیاق آیات مشتمل بر این ترکیب و شأن نزول آنها نیز بررسى شود. مضمون هر دو آیه و نیز آیه ۸ سوره انبیاء براى تثبیت و تاکید این حقیقت است که پیامبران و فرستادگان الهى از نوع بشر و رجال اِنسى بودهاند: «...اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَیهِم...». و آنان پیکرى نبودهاند که غذا نخورند و آنها کسانى نبودهاند که داراى عمرى جاویدان باشند: «و ما جَعَلنهُم جَسَدًا لایأکلونَ الطَّعامَ و ما کانوا خلِدین» (سوره انبیاء/۲۱،۸).
در شأن نزول آیات اهلالذکر نیز آمده است که چون مشرکان چنین مىپنداشتند که فرستاده خداوند فقط باید فرشته باشد، با نزول آیات مذکور این پندار باطل گردیده است،[۹] چنانکه در برخى آیات دیگر نیز قرآن شگفتى بىمورد مشرکان را از این که رسول خدا صلی الله علیه وآله داراى ویژگی هاى انسان هاى عادى است و مانند آنها غذا مىخورد و در کوى و برزن راه مىرود نقل کرده: «قالوا مالِ هذا الرَّسولِ یأکلُ الطَّعامَ و یمشى فِىالاَسواقِ» (سوره فرقان/۲۵،۷) و همه پیامبران الهى را داراى خصوصیات مزبور دانسته است: «ما اَرسَلنا قَبلَک مِنَ المُرسَلینَ اِلاّ اِنَّهُم لَیأکلونَ الطَّعامَ ویمشونَ فِىالاَسواقِ». (سوره فرقان/۲۵،۲۰) خداوند براى وادار کردن مشرکان به پذیرش واقعیت یاد شده به آنان فرمود: خود اگر نمىدانید از اهل الذکر بپرسید: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون».
با توجه به سیاق آیات قبل و بعد و شأن نزول آنها، روشن مىشود که مراد از اهل الذکر، اهل علم و خبرگاناند؛[۱۰] کسانى که بیشترین اختصاص، تعلق و سنخیت را با ذکر (حفظ، یاد دادن، قرآن، تورات، کتب آسمانى، پیامبر و...) دارند و مراجعه به آنها مىتواند مضمون و محتواى آیات مورد بحث یعنى بشر بودن پیامبران را تبیین و تأیید کند. بر این اساس امر به سؤال از اهل الذکر در آیه، ارشاد به این اصل عام عقلایى است که رجوع جاهل به اهل خبره لازم است و دربردارنده حکم تعبدى نیست.[۱۱]
با توجه به آنچه گذشت، معناى اهلالذکر عام و فراگیر است و اقوال دیگرى که در این زمینه ارائه شده مىتواند از باب تبیین مصادیق گوناگون آن باشد؛ از جمله:
- مراد از اهل الذکر، اهل کتب آسمانى پیشین از علماى یهود و نصارا[۱۲] و مقصود از سؤال، پرسش از نشانی هاى نبوت پیامبر اسلام است که در کتاب هاى ایشان وجود دارد. این نظر از کسانى است که در تفسیر آیه به خصوصِ سیاق آیات و شأن نزول آنها توجه کردهاند.
- مراد از اهل الذکر، اهل علم به اخبار گذشتگان و آگاه به احوال امت هاى پیشین است.[۱۳]
- أهل الذکر، امامان معصوم علیهم السلام هستند. این قول با توجه به روایات صحیحه در این زمینه مطرح شده است.[۱۴] روایات مزبور دو دسته است:
الف. روایاتى که با لسان اثبات، اهل الذکر را منحصر در ائمه مىداند؛ از جمله روایت امام باقر علیه السلام که فرمود: (تنها) ما اهلالذکر هستیم.[۱۵] مراد این دسته از روایات را مىتوان بیان روشنترین مصداق اهلالذکر، یعنى امامان معصوم علیهم السلام دانست.[۱۶]
ب. روایاتى که مضمون حصر را به صورت نفى از دیگران بیان کرده، مىگوید: اهل الذکر جز ما کسى نیست.[۱۷] این دسته از روایات را مىتوان ناظر به نفى انحصار اهل الذکر در عالمان اهل کتاب دانست که سؤال کننده به آن معتقد بوده است.[۱۸]
برخى در توضیح مضمون روایات یاد شده گفتهاند: مقصود ائمه از این که گفتهاند: اهلالذکر ما هستیم، این نیست که مفهوم ظاهر آیه چنین است، زیرا کافران اهل مکه ممکن نبود از ائمه چیزى بپرسند و بر فرض پرسش هم کلام ایشان را حجت ندانسته و باور نمىکردند، چنان که کلام خود رسول خدا صلی الله علیه وآله را نمىپذیرفتند، بنابراین مراد تشبیه و تمثیل است؛ یعنى این که هر چیز را باید از اهلش پرسید و همان گونه که بشر بودن پیامبران پیشین را باید از عالمان امت آن پیامبران پرسید، تفسیر و احکام اسلام را نیز باید از امام معصوم پرسید.[۱۹]
برخى درباره آیه اهل الذکر بر این باورند که با قطع نظر از مورد آیه و با توجه به این اصل که مورد، مخصّص نیست، آیه به حسب ظاهر از حیث سؤال کننده و سؤال شونده و چیزى که درباره آن سؤال مىشود، عام است. بر پایه این نظر، سائل هر کسى است که ناآگاه به معارف حقیقى و مسائل مکلفان باشد و مورد سؤال، همه معارف و مسائلى است که ممکن است کسى به آن جاهل باشد؛ اما مسئول گرچه به لحاظ مفهوم عام است، ولى از نظر مصداق، ویژه اهل بیت است؛ خواه مراد از «ذکر» پیامبر باشد؛ مانند: «قَد اَنزَلَ اللّهُ اِلَیکم ذِکرا * رَسولاً ...» (سوره طلاق/۶۵، ۱۰ـ۱۱) یا قرآن؛ مانند: «هذا ذِکرٌ مُبارَک اَنزَلناهُ» (سوره انبیاء/۲۱، ۵۰). زیرا آنان خاندان پیامبر و همسنگ با قرآناند، چنان که پیامبر صلى الله علیه وآله در حدیث ثقلین، اهل بیت را قرین قرآن دانسته، مردم را به تمسک به این دو فراخوانده است. دلیل بر این که کلام ائمه علیهم السلام در روایات یاد شده با قطع نظر از مورد آیه است، این که آنان متعرض چیزى از خصوصیات مورد آیه نشدهاند.[۲۰]
پانویس
- ↑ بصائر ذوى التمییز، ج۲، ص۸۳، ۸۵.
- ↑ التحقیق، ج۱، ص۱۶۹، «اهل».
- ↑ مقاییس اللغه، ج۲، ص۳۵۸؛ لسان العرب، ج۵، ص۴۹، «ذکر».
- ↑ نثر طوبى، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ مفردات، ص۳۲۸؛ بصائر ذوى التمییز، ج۳، ص۹، «ذکر».
- ↑ مفردات، ص۳۲۸ـ۳۲۹؛ بصائر ذوى التمییز، ج۳، ص۹، ۱۶.
- ↑ نثر طوبى، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ مفردات، ص۳۲۸.
- ↑ روض الجنان، ج۱۲، ص۴۲.
- ↑ انوار الاصول، ج۳، ص۶۶۶.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹.
- ↑ البحرالمحیط، ج۶، ص۵۳۳؛ المیزان، ج۱۲، ص۲۵۸.
- ↑ البحرالمحیط، ج۷، ص۴۱۱؛ روح المعانى، مج۸، ج۱۴، ص۲۱۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۷.
- ↑ فرائد الاصول، ج ۱، ص۱۸۱.
- ↑ الکافى، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۱؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۸،۶۱.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۴۴.
- ↑ الکافى، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۱؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۸، ۶۱.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۴۵.
- ↑ نثر طوبى، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۲۸۵.
منابع
- دائرةالمعارف قرآن کریم، محسن اصغرپور قراملکى، ج۵، ص۱۳۰-۱۳۳.