امامزاده شاه اسماعیل قم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
امامزاده اسماعیل (سید سربخش)

امامزاده «شاهزاده ابوالمعالی اسماعیل» معروف به «سید سربخش» از نوادگان امام صادق (علیه‌السلام)، در خیابان آذر قم و روبروى بقعه چهل اختران واقع شده است. وی در عهد سلطان محمد خوارزمشاه نقیب النقبای سادات نیشابور بود، ولی بعد از هجوم مغولان، به قم مهاجرت نمود.

مدفون در این بقعه

بنا به گفته مرحوم عباس فیض،[۱] در داخل شهر قم دو بقعه مشهور به بقعه سید سربخش وجود داشته که بر اثر توسعه خیابان آذر، یکى از آن بقاع بکلی ویران شده و آثارى از آن باقى نمانده است. مدفون در آن بقعه مخروبه، جناب محمد عزیزى بوده که در «تاریخ قدیم قم» ماجراى قتل او نقل شده است. و بقعه دیگر بنام شاهزاده اسماعیل -که مربوط به قرن هفتم هجری یعنى دو قرن و نیم پس از تألیف تاریخ مزبور بوده- مى باشد، که نام و نسب وى در هیچ یک از تألیفات ذکر نگردیده و همین باعث اشتباه بعضى از مؤلفین نسبت به سید سربخش اولى (محمد عزیزی) با سید سربخش دومی (اسماعیل) گردیده است.

به هر حال، این دو بقعه یکى در قسمت جنوبى تکیه درخت پیر و مقابل آن واقع شده بود، که بر اثر احداث خیابان آذر قبه اش در مسیر آن قرار گرفت و بکلى منهدم گردید و بقعه دیگرى در محله موسوم بنام سید سربخش یعنى همین نقطه فعلی واقع شده و دلایلی بر صحت آن اقامه شده است:

۱ـ نام مدفون در این گنبد جناب شاهزاده اسماعیل و از احفاد امام جعفر صادق(ع) است، زیرا این نام در روى لوح مزار و کتیبه کمربندى بقعه که باستانى و مربوط به شش قرن قبل مى باشد ثبت گردیده است و اینگونه اسناد هم قابل تشکیک و تردید نیستند و هیچ نویسنده و مؤلفى هم حق ندارد که بدون داشتن اسناد معارض به طرد آنها بپردازد.

۲ـ چون اکثر مؤلفین، مدفون بودن محمد عزیزى معروف به سید سربخش را طبق نقل قول «تاریخ قم» قائل شده اند، لذا بدیهى است که از مدفون بودن جناب شاهزاده اسماعیل معروف به سید سربخش اطلاعى در دست نداشته و تتبعى هم ننموده که مرتکب این اشتباه شده اند، زیرا این شاهزاده در سنه ۶۱۷ ه.ق یعنى دو قرن و نیم بعد از تالیف کتاب «تاریخ قم» به شهادت رسیده و دلائلى کافى بر قتل و دفن وى در این مکان مشهود و مستند است.

۳ـ اما علت این توهم از آنجاست که چون بقعه این دو شاهزاده در جوار هم و معروف به سربخش و هر دو هم به شهادت رسیده اند، منجر گردید که پس از تخریب بقعه اولى -یعنى بقعه شاهزاده محمد عزیزی-، بقعه شاهزاده اسماعیل معروف به سید سربخش، به اشتباه محمد عزیزى تلقى گردد و حال آنکه دلائل کافى مبنى بر منهدم شدن بقعه شاهزاده محمد عزیزی بر اثر توسعه خیابان آذر موجود مى باشد.

شرح حال امامزاده اسماعیل

شاهزاده ابوالمعالى اسماعیل بن عبدالله بن حسین بن محمد بن حسین بن احمد بن محمد عزیزی بن حسین بن محمد اطروش بن على بن حسین بن على بن محمد دیباج بن امام صادق(ع)، از اعاظم نقباء و فضلاى سادات بود. شاهزاده اسماعیل، پس از کسب علوم و اکتساب معارف اسلامى به دار الملک خراسان (نیشابور) منتقل گشت و چندان وجیه الملک گردید و بحدى رفعت منزلت و حشمت یافت که سلطان محمد خوارزمشاه او را بمقام نقیب النقبائى کشور برگزید.[۲]

ابوالمعالى اسماعیل معروف به سید سربخش در سراسر خطه نفوذ سلطان محمد تا سال ۶۱۷ ه.ق، بدون هیچ معارضى نقیب النقباء و رئیس بود و در کلیه مهام امور از نظر و فکر وى تبعیت مى نمودند، هیچ مهمى بدون موافقت وى انجام نمى پذیرفت، چنانکه در حمله سپاه مغول هم ارکان دولت با نظر وى از تسلیم نیشابور خوددارى بعمل آوردند.

ولی سلطان محمد خوارزمشاه با صدور دستور بر قتل ۴۵۰ تن ا زتجار ترکستان و سپس قتل ایلچى چنگیزخان از روى کمال غرور، حس انتقامجوئى چنگیزخان را چندان تحریک کرد که پس از جمع آورى سپاهى از مغول بر ممالک ماوراء النهر یورش برده پس از تسخیر آنها از رود جیحون عبور کرد.

ولی سلطان محمد بجاى جلوگیرى از عبور وى در حالیکه چهارصد هزار تن سپاهى در اختیار داشت، بدون هیچ مشورت سپاه خود را پراکنده ساخت و هر لشگرى را بسوئى گسیل نمود و ترکان خاتون، حرم خویش را هم با مادر و فرزندان خود به همراه ناصرالدین وزیر به ده قارون روانه نمود و خود متوجه عراق گردید و در سر راه خود در نیشابور بساط عیش خوش را پهن نمود و بکلى از آمادگى حمله سپاه مغول غافل بود، که یکدفعه خبر رسید که سی هزار سوار بفرماندهى جته نویان و سویداى بهادر از رود جیحون گذشته در مسیر خویش هر شهر و دیارى را طعمه آتش قتل و غارت ساخته اند.

از شنیدن این خبر ناگوار ترس و رعبى به دل سلطان راه یافت و توصیه کرد که در مهام امور از ابوالمعالى اسماعیل معروف به سید سربخش تخلف نورزید و سپس خود از راه اسفراین متوجه شهر رى گردید. چون به شهر رى رسید خبر شنید که سپاه مغول پس قتل و غارت بلاد خراسان در دنبال سلطان هستند، در این وقت از کرده خویش پشیمان گشته و مى اندیشید که هرگاه در کلات باقوای مجهز خود مى ماند هیچ نیروئى قادر بر پیشروى و مقابله با وى را نداشتند و یا اگر با چهار صد هزار سوار خود سر راه سپاه چنگیز را در کنار رودخانه مى گرفت، امکان نداشت که چنگیز بتواند از آب بگذرد و بیک چنین سرنوشت شومى دچار گردد.

سرانجام سلطان محمد، بجهت ترس زیاد به اطراف دریاى خزر در دل جنگل پناهنده گشت و هنگامیکه خبر دستگیرى و زنان و فرزندان خود را شنید از غصه فراوان مدهوش شد و درگذشت و چون کفنى همراه نداشت او را در لباس خود بخاک سپردند.

اما دار الملک نیشابور که داراى جمعیتى بیش از یک میلیون نفر و برج و باره اى متین و آهنین داشت و سربازان آزموده با اسلحه کامل در داخل شهر به آمادگی کامل بسر مى بردند، از اینرو بود که تسخیر شهر براى سپاهیان چنگیز به این سهولتی میسر نبود، بنابراین جته نویان و سویداى بهادر چون به نیشابور رسیدند، خیمه ها برافراشتند و شهر را در محاصره گرفتند و چون مدت محاصره بطول انجامید پیکى نزد سران شهر اعزام داشت تا نسبت بر تسلیم شهر آنها را قانع سازد.

اما فخرالملک و مجیر الملک و ضیاء الملک و قاضى القضات قاضى رکن الدین على بن ابراهیم با شاهزاده ابوالمعالى اسماعیل به مشورت پرداخته سرانجام جواب خود را با هدایای فراوان بهمراه چند پیک چرب زبان نزد فرماندهان مغول فرستادند و مفاد جواب چنین بود که نیشابور دارالملک خراسان، با جمعیت و ارزقى فراوان و باره اى متین و نیروئی مجهز است و در غیاب پادشاه تسلیم آن سزوار نیست پس بهتر آن است که شما به دنبال سلطان بروید و هرگاه بر او پیروز شدید سراسر مملکت بدون منازع از آن شما خواهد بود، بدین وسیله خان زادگان پس از شنیدن این پاسخ از محاصره دست کشیدند و در دنبال پادشاه بسوی رى شتافتند.

اما اشاعه اخبار سفاکى و قتل و غارت سربازان مغول در هر دیار توأم با خبر فراز و اختفاء سلطان محمد بیش از هر کس سران و ارکان دولت در نیشابور را به وحشت انداخته بود، لذا همگى با زن و فرزند از شهر خارج شدند و هر یک مأمنى برگزیدند که از جمله جناب شاهزاده ابوالمعالى اسماعیل مسبب اصلى پایدارى و عدم تسیلم شهر به سپاه مغول بود بسوى قم هجرت نمود و در محله رضاباد[۳] با خاطر آشفته به عبادت و بندگى اشتغال ورزید.

اما امیرزاده جته نویان پس از قتل مردم رى از راه قم عازم همدان بود تا از گرماى سخت تابستان، خود را نجات بخشد که در بین راه چند تن از مخالفین مفسد که در سپاه مغول بنام راهنماء راه یافته بودند قتل مردم قم به استناد آنکه رافضى مذهبند واجب و مستوجب اجر جزیل خواهید بود را در نظر امیرزاده جته نویان جلوه داه و او را برای قتل عام مردم قم مصمم ساختند، خصوصا در محاصره شهر قم مقاومت مردم این شهر باعث شد که خشم جته نویان را زیادتر نماید و پس از منهدم نمودن حصار قم و رخنه به داخل شهر چنان بقتل و غارت دست زد که تمام شهر به ویرانه اى جغد نشین مبدل گردید.

در این کشتار وحشیانه دو تن از نقباء و شرفاى سادات چنانکه از کتیبه ها بدست آمده است نیز به شهادت رسیدند که در هیچ یک از کتب تاریخى جزئیات حادثه ضبط نگردیده است. یکی سید جعفر نقیب موسوى که در غرب شهر بالاتر از بقعه و بارگاه شاهزاده ابراهیم دارای قبه و بارگاه مجلل مى باشد و دیگرى شاهزاده ابوالمعالى اسماعیل (معروف به سید سربخش) مى باشد که بقعه و قبه اش در سال ۷۷۴ ه.ق بنیان گردیده است و چون نامبرده را مسبب عدم تسلیم مردم نیشابور معرفی کرده بودند، سر او را از تن جدا ساخته و نزد امیرزاده بردند و پس از آنکه تن ویرا در خانه مسکونی اش در محله (رضاباد) با ترس و لرز بخاک سپردند و جته نویان از این منطقه دور شد، سر او را به هر کیفیت از میان سرهاى بریده اى که روى هم انباشته بودند بدست آورده در نزدیکى بدنش دفن کردند.[۴] و از همان زمان جناب اسماعیل به سید سربخش مشهور شد.

توصیف گنبد و بارگاه

بقعه امامزاده ابوالمعالی اسماعیل (سید سربخش) از بناهاى اصیل تاریخى است که از نام بانى و تاریخ بناء و حتى از استاد گچبرى آن حکایت دارد.

در کتاب «گنجینه آثار قم» مسطور است که: این بقعه گنجینه آثار هنرى ابوشجاع علی بناء[۵] است و حاکى از بناى آن به سال ۷۷۴ هـ .ق و نام بانى آن میرغیاث الدین محمد فرزند على صفى شهریار عراق است.

بقعه مورد نظر فاقد بیوتات و حجره مى باشد زیرا در قرن ۷ و ۸ هجرى چنین متداول بوده است. در مدخل بقعه از جانب شمالى ایوانچه ای است که به سبک همان عصر به دهانه دو و عرض یک و ارتفاع پنج متر با ازاره اى متنوع از سیمانى و کاشى تعمیرى و جدار ساده سفیدکارى و پوشش مقرنس گچى باستانى که حوضچه هاى آنها درهر ردیف آراسته به کنده کارى گل و بوته و در وسط آنها اسامى جلاله و نامهاى معصومین به خط ثلث برجسته گچبرى شده اند.

درگاه بقعه کوتاه و تنگ و در جبهه آن کتیبه ای است از کاشى خشتى و روى آن به خط نستعلیق سفید چنین نوشته شده است: (شاهزاده اسماعیل بن محمد بن جعفر الصادق (ع)). که در این کتیبه هم نام متوفى و هم جد اعلایش محمد دیباج ابن امام صادق(ع) قید و وسائط و سلسله اجداد دیگر آن را اسقاط نموده است.

بر فراز این بقعه گنبدى است هرمى شکل هشت ترکى به ارتفاع تقریبى ۴ متر آراسته به کاشیهای دوالى فیروزه فام تعمیرى با نقوشى از کاشیهاى الوان که زیباتر از گنبدهاى هرمی سایر مشاهد متبرکه است و متصل به سر درب هم از بالاى و طرفین محراب کتیبه ای است به خط ثلث برجسته که روى آن این آیه شریفه ذیل گچبرى شده است: «أقم الصلوة لدُلوک الشمس الى غَسق اللیل و قرآن الفجر إنّ قرآن الفجر کان مشهودا» (بعمل علی بن محمد بن ابى شجاع).

بر فراز این کتیبه اشکال گل و بوته هاى متنوعى است داراى برگهاى درشت که در وسط هر برگ کتیبه اى از نام جلاله با اسامى محمد (ص) و علی (ع) کنده کارى شده است که تا دقت نشود تشخیص داده نمی شود. همچنین در بالاى محراب کتیبه ای است کمربندى به خط ثلث ممتاز و درشت که بغله ها و اسپرشاه نشین ها را هم زینت بخشیده و روى آن سوره فتح و یازده آیه از اول سوره دهر خوانده مى شود و بر فراز همین کتیبه، کتیبه دیگرى به عرض ۵۰ سانتیمتر با دو حاشیه کنده کارى که در زمینه مزین به گل و بوته هاى برجسته عبارات ذیل گچبرى شده است:

«امر ببناء هذا العماره الرفیعه المنیعه مرقد الامام المعصوم المظلوم اسماعیل بن محمد بن الامام جعفرالصادق(ع) الصاحب الأعظم الأعدل الأعلم و الى اقالیم الفضل و الکریم مستند ارباب السیف و اصحاب القلم المنصور بنصره خیرالناصرین غیاث الحق و الدنیا والدین امیر محمد بن المولى المخدوم الأعظم الأعدم و الأعلم جمال الحق و الدنیا و الدین على الصفى اعلى الله شأنهما و رفع فوق الفرقدین مکانتهما فى محرم الحرام سنه ۷۷۴ هـ .ق».

پانویس

  1. گنجینه‌ آثار قم، جلد ۲ صفحه ۳۸۳.
  2. مقام نقباء از عناوین رفیع روحانى و سیاسى بود که از آغاز خلافت عباسیان در بغداد از ناحیه آنان براى ثبت و ضبط انساب سادات عباسى و علوى برگزیده می شد ولى سادات علوی از تبعیت نقباى عباسى خوددارى کردند ودر نتیجه براى آنان نقیب خاصى انتخاب می گردید که در اکثر ولایات نقیب با شخصیت و شاخصیت تامه بود که با نظر نقیب النقباء‌ انتخاب مى گردید و درهر حال هم از وى تبعیت و جانبدارى مى کردند.
  3. وجه تسمیه این محله آنست که در قدیم جایگاه سادات رضائیه بوده و منزل شخصى جناب موسى مبرقع(ع) یا(فرزندش محمد بن موسی) و ابوعلى محمد اعرج بن احمد بن موسی مبرقع(ع) جد سادات رضائیه و ابناء و اعقاب او در آنجا سکنى داشته اند، آن محل بر اثر مرور زمان از رضائیه به رضاباد مشهور گشت. نقل از انجم فروزان صفحه ۲۲۱ با اندکى تصرف.
  4. این داستان با اندکى تلخیص از کتاب گنجینه آثار قم جلد ۲ صفحه ۳۸۴ الى ۳۸۹ نقل گردید و ضمنا در کتاب تاریخ نیشابور هم متن این حادثه مذکور افتاده است.
  5. از این بناء آثار ارزنده دیگرى در گنبدهاى تاریخى این شهر به یادگار باقى مانده که یکى از آنها بقعه خواجه اصیل الدین در سال ۷۶۱ و دیگرى در بقعه خدیجه خاتون در پنج فرسنگى قم به سال ۷۷۰ و سومى همین بقعه در سال ۷۷۴ و آخرى در بقعه شاهزاده احمد بن قاسم به سال ۷۸۰ مى باشد که پس از ۷ قرن مانند آئینه رخشانند.

منابع