برهان
«بُرْهان» به معنای حجّت و دلیل آشکار، اصطلاحی منطقی است و به نوعی از قیاس منطقی گفته میشود که مقدمات و نتایج آن از قضایای یقینی باشند. علوم نظری از این نوع قضایا تشکیل می شوند.
معنای برهان
«برهان» در لغت به معنای حجت و دلیل واضح، بیان آشکار و امر بدیهی و پیداست. این کلمه ۸ بار در قرآن کریم به معانی حجت، دلیل و معجزه آمده است، چنانکه از قرآن یا پیامبر (ص) یا دین حق نیز به برهان تعبیر شده است.[۱] راغب اصفهانی توضیح می دهد که ریشۀ این واژه در اصل، به معنی روشنی و وضوح است و حجت و دلیل را به سبب همین ویژگی، برهان نامیدهاند.[۲] بنابراین، کلمۀ برهان که واژهای قرآنی است، مانند بسیاری از واژههای قرآنی دیگر همچون حجت و دلیل، در فرهنگ فلسفی و منطقی مسلمانان راه یافته، و رنگ فلسفی و منطقی به خود گرفته است.
مفهوم اصلی این لفظ در اصل، نه به معنای استدلال منطقی، بلکه به معنای دلیلی بوده است که از فرط بداهت، وضوح و روشنی نیاز به اثبات ندارد و انسان از پذیرفتن آن ناگزیر است؛ اما به تدریج از این معنای خود عدول کرده، به نوعی استدلال که منجر به یقین می شود، اطلاق شده و در نخستین متون فقهی و کلامی به این معنا به کار رفته است.
به گفته علامه شعرانی، در زبان اهل منطق، دلیلی را برهان گویند که یقین آورد و این اصطلاح با قرآن مطابق است و منطقیان دلیل ظنی را خطابه و آن که موجب تخیل باشد شعر نامند و هرگاه دلیل در مقابل خصمی باشد و مراد ساکت کردن او، آن را جدل خوانند نه برهان. چون شاید به دلیلی ساکت شود که گوینده آن را صحیح نداند مانند احتجاج بر یهودی به تورات.
دانستن بر دو گونه است: یکی آن که موجودی در خارج هست و به نیروی خود در بدن انسان و حیوان تأثیر می کند و انسان بالفطرة درمی یابد که چیزی در خارج ذات او وجود دارد. مثلاً خورشید به روشنی خود فشار بر چشم می آورد و آتش به گرمی بر دست و رعد به بانگ بلند در گوش. و انسان می داند هیچ حادثی بی علت نیست. دست او گرم شد به علتی و آن علت در خود دست نیست بلکه در خارج هست، اگر احتمال دهد احساس گرمی به علتی است در خود دست، یقین به وجود آتش در خارج ندارد و اگر احتمال دهد علت صدا در گوش او است، یقین به وجود آن در خارج نخواهد داشت. دویم این که چیزی در خارج هست اما در اعضا و حواس انسان تأثیر ندارد و فشار نمی آورد اگر آن را ادراک می کنیم باز علتی دارد چون هیچ چیز بی علت نیست مثلاً حضرت موسی علیه السلام یا حضرت عیسی یا پیغمبر اسلام سلام الله علیهم اجمعین پیغمبر بودند، صفت نبوت با هیچ حسی ادراک نمی شود حتی آنان که در حضور بودند نبوت را نمی دیدند ناچار آن را باید به علتی دریافت؛ آن علت را «برهان» گویند.
اگر کسی دعوی کند مطلب غیرمحسوس را بی برهان، می توان دریافت صحیح نیست بلکه محسوس را نیز. « فَذَانِک بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّک» (سوره قصص، ۳۲) این دو معجزه عصا و ید بیضا دو برهان است از جانب پروردگار تو؛ یعنی دلیل نبوت «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکمْ» (سوره نساء، ۱۷۴) ای مردم برهانی از جانب پروردگار شما آمد یعنی قرآن که دلیل نبوت خاتم انبیا است. «أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکمْ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ» (سوره نمل، ۶۴) آیا معبودی هست با خدای تعالی؟ بگو: دلیل خویش بیاورید اگر راست گوئید. در چند آیه فرمود: که بت پرستان برای اثبات الوهیت بتان خویش برهان ندارند. خداوند هر مدعی بی برهان را تکذیب می فرماید و نیز یهود و نصاری گفتند: هیچکس به بهشت نرود مگر از ما باشد. خداوند فرمود: «تِلْک أَمَانِیهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکمْ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ» (سوره بقره، ۱۱۱) این آرزوی شما است. بگو: برهان آورید اگر راست گوئید. چون نه یهود و نه نصاری سعادت انسان را به عمل صالح نمی دانند برخلاف مسلمانان، خداوند می فرماید: برهان بیاورید.[۳]
ویژگیهای برهان
برهان چون قیاسی متشکل از قضایای یقینی است و شکل تألیفی مقدمات نیز یقینی و ضروری است، پس نتیجۀ برهان بالذات و به نحو ضروری یقینی است و بنا به تعریف یقین، آنچه از برهان به دست میآید، احکامی است یقینی، ثابت، دائم و لایتغیر. و نیز دانش برهانی دانشی است ضروری، زیرا ضروری در تعریف منطقی آن حکمی است که نقیض آن ممتنع باشد و همۀ قضایای برهانی چنینند.[۴]
برهان بر انواع دیگر قیاس و صناعات پنجگانۀ دیگر تقدم ذاتی دارد و این تقدم از چند وجه است، از جمله:
- برهان ذاتاً مطلوب است و مطلوب بودن دیگر انواع قیاس بالعرض است؛
- خطابه و شعر، برخلاف برهان، متعلق به مطالب جزئی اند؛ مغالطه و جدل نیز هر چند تعلق به مطالب کلی دارند، اما مغالطه ذاتاً مطلوب نیست و هدف از مطالعۀ آن دوری جستن از آن است. مواد جدل نیز هر چند عامتر از مادۀ برهان است، اما چون از مشهورات است و صادق بودن مشهورات ضروری نیست، پس اعم بودن جدل نسبت به برهان ذاتی و موجب مزیت آن نیست.
- از سوی دیگر، برهان از حیث غایت نیز با اقسام دیگر قیاس تفاوت دارد، زیرا غرض از برهان، وصول به حقیقت است، و غرض از فن جدل الزام و اسکات و مغلوب ساختن مخاطب است. غایت فن خطابه اقناع و ترغیب مخاطب است و مطلوب فن شعر تخییل، یعنی برانگیختن عواطف دیگران از طریق آفرینش صور خیالی در آنان است و غرض از فن مغالطه یا سفسطه، تدلیس و قلب حقایق است، یعنی حق جلوه دادن باطل و باطل جلوه دادن حق.[۵]
پانویس
منابع
- "برهان"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- نثر طوبی، علامه شعرانی، انتشارات اسلامیه.