معاویة بن یزید
"ابوعبدالرحمن معاویه"، پسر "یزید بن معاویه" در حدود سال هاى ۳۹ تا ۴۴ قمرى، از زنى به نام "اُمهاشم بنت أبىهاشم بن عتبه اموى" زاییده شد و جدش "معاویة بن ابى سفیان" که در آن زمان، زنده و در رأس حکومت بود، نام خود را براى وى برگزید و او را به "معاویه ثانی" موسوم نمود.
معاویه دوم، با این که در دستگاه جنایتکارانه اموى رشد و تربیت یافته بود، با این حال اهل فتنه و فساد نبود و براى اشباع هواهاى نفسانى و دستیابى به مطامع دنیوى، رغبت چندانى از خود نشان نمى داد. او ولىعهد پدرش یزید بن معاویه بود، بدین جهت پس از هلاکت یزید، در ۱۵ ربیع الاول سال ۶۴ قمرى به خلافت برگزیده شد و اهالى شام با وى بیعت نمودند.
خلافت وى، چندان دوام نیافت و او تنها ۲۰ روز یا ۴۰ روز و یا حداکثر چهار ماه در این مقام بیشتر باقى نماند؛ گرچه معروف است که خلافت وى تنها چهل روز بود. به هر روى، معاویه دوم بدون اجبار و اکراهى از مقام خلافت استعفا نمود و خود را از این مهلکه نجات داد.
درباره علت و انگیزه اصلى کناره گیرى وى دیدگاه گوناگونى بیان شده است. برخى از تاریخنگاران معروف اهل سنت که از کناره گیرى وى ناخرسند بوده و این کار وى را ناپسند مى دانستند، در بیان این رویداد بزرگ، صرفاً به ذکر تاریخ آن بسنده کرده و چیزى درباره انگیزه آن بیان نکردند و یا آنهایى که مى خواستند در این باره نظرى بدهند، انگیزه اصلى کار وى را ضعف جسمى و بیمارى وى برشمردند. به هر صورت، واقعیت هاى این ماجرا را بیان نکردند.[۱]
ولى از برخى گفتارشان بدست مى آید که وى خود را شایسته خلافت نمى دید و اساساً بنىامیه را لایق این مقام نمى دانست و در دیدگاه او، تصدى خلافت از سوى آنان غصب خلافت بود و این مقام باید به صاحبان حقیقى اش مى رسید. بدین جهت هنگامى که مرگش فرارسید، درباریان و بزرگان بنىامیه از او درخواست کردند که وى جانشینى براى خویش تعیین کند تا پس از مرگ وى، مردم با او بیعت کنند، ولى او در پاسخ شان گفت: «لا أتزوّد مرارتها إلى آخرتى و أترک حلاوتها لبنى امیه؛[۲] من از تحمل و سختى آن چیزى براى آخرتم ذخیره نکردم و شیرینى (دنیوى) آن را براى بنىامیه وامى گذارم.»
معاویه دوم در ایامى که در مقام خلافت بود، کمتر در میان مردم مى آمد و در اجتماعات و گردهمایى هاى آنان آشکار مى شد و بیشتر در خانه مى نشست و عزلت و خانهنشینى را ترجیح مى داد. "ضحاک بن قیس" که از یاران معاویة بن ابىسفیان و فرزندش یزید بود و در خلافت معاویه دوم، مقام جانشینى خلیفه را بر عهده داشت، به جاى وى در میان مردم مى آمد و براى آنان نماز مى خواند و به رتق و فتق امور مى پرداخت.
سرانجام مرگ معاویه دوم فرارسید و پس از چندین روز عزلت و خانهنشینى، از این دنیا بسراى دیگر شتافت. برخى معتقدند که قدرتمندان اموى، وى را مسموم کرده و از میان برداشتند تا زمینه را براى خودکامگى خویش فراهم کنند.[۳] با مرگ وى در بسیارى از مناطق اسلامى آشوب و بلواهایى پدید آمد و سرانجام، "مروان بن حکم" به خلافت رسید و به عنوان چهارمین خلیفه اموى این پست مهم را تصاحب کرد و از این تاریخ، حکومت بنىامیه از تیره سفیانى به تیره مروانى منتقل گردید.
پانویس
منابع
- سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد سوم، ماه ریبع الاول.