دین
قوانین و مقرراتی که در زندگى انسان حکومت میکند به یک اعتقاد اساسى استوارند و انسان در زندگى خود به آن تکیه داده است و آن تصورى است که انسان از جهان هستى دارد. مجموع این اعتقاد و مقررات متناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار میگیرد، «دین» نامیده میشود.
تعریف دین
هر یک از افراد انسان در زندگى طبعاً به همنوعان خود گراییده، در محیط اجتماع و زندگى دسته جمعى اعمالى انجام میدهد و کارهایى که انجام میدهد از همدیگر بیگانه و بىرابطه نیستند و اعمال گوناگون وى مانند خوردن و خواب و بیدارى و گفتن و معاشرتها در عین حال که صورتاً از همدیگر جدا و متمیز میباشند با همدیگر ارتباط کامل دارند، هر کارى را در هر جا و به دنبال هر کار دیگر نمیشود کرد بلکه حسابى در کار است.
پس اعمالى که انسان در مسیر زندگى انجام میدهد تحت نظامی است که از آن تخطى نمیکند و در حقیقت از یک نقطه مشخصى سرچشمه میگیرد و آن این است که انسان میخواهد یک زندگى سعادتمندانه داشته باشد. و از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات و قوانینى که به دلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته، تطبیق میکند و روش معینى در زندگى خود اتخاذ مینماید.
قوانین و مقرراتی که در زندگى انسان حکومت میکند به یک اعتقاد اساسى استوارند و انسان در زندگى خود به آن تکیه داده است و آن تصورى است که انسان از جهان هستى دارد که خود نیز جزئى از آن است. مجموع این اعتقاد و مقررات متناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار میگیرد، «دین» نامیده میشود. این یک تعریف عام از دین است و بنابر آن، هرگز انسان (اگر چه به خدا نیز معتقد نباشد) از دین (برنامه زندگى که بر اصل اعتقادى استوار است) مستغنى نیست.[۱]
شاید جامعترین تعریف از دین با توجه به توضیحات فوق که برخواسته از قرآن است، تعریفی باشد که علامه حسن زاده آملی در رسالهای با نام «علم و دین» نمودهاند: «دین عبارت از برنامه حقیقی و دستور واقعی نگاهدار حد انسان و تحصیل سعادت ابدی آن است و همه آداب و متون آن محض علم و عین صواب است. لاجرم تدوین و تنظیم این چنین برنامه از کسی جز آفریدگار انسان ساخته نیست. یعنی آن دست و قلمی که کتاب تکوینی نظام هستی عالم و آدم را بدین زیبایی نگاشته است که زیباتر از آن تصور شدنی نیست و هر یک از کلمات وجودی آنها را دین و آیینی داده است که به قدر یک میکرون اعوجاج و اختلاف و نارسایی و ناروایی در آنها راه ندارد، همان قلم برای جمیع شئون این صنع عظیمش به نام انسان دستوری که محض حکمت است، نهاده است تا این دستور در متن آن چنان صنع پیاده شود و او را به هدف نهایی و کمال غایی او برساند».
علامه شعرانی رحمه الله در کتاب نثر طوبی در ذیل واژه «دین» میگوید: دین به نظر ما خود مقصود ذاتی است از خلق انسان؛ در نزد گروهی هم دین فقط برای دنیاست. جماعتی دیگر گویند دین دو مقصود دارد: هم نظم دنیا و هم سعادت آخرت؛ ما گوئیم دنیا آن قدر ارزش ندارد که انبیاء و اولیاء و بزرگان برای نظم آن این همه رنج ببرند و خدای تعالی فرموده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»(سوره ذاریات/ آیه ۵۶) و اگر گویی احکام معاملات و سیاسات همه برای نظم دنیاست، گوییم تا آن حد که مردم آسوده باشند و به آخرت پردازند و اصل دنیا برای آخرت است».
دین از نظر قرآن
قرآن مجید میفرماید: «وَلِکلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَاتِ»؛ براى هر کدامتان وجهه و هدفى است که آن را پیش میگیرد. پس در کارهاى نیک به همدیگر پیشى و سبقت بگیرید - تا به هدفى عالى برسید -». (سوره بقره/ آیه ۱۴۸)
اساساً در عرف قرآن، دین به راه و رسم زندگى اطلاق میشود و مؤمن و کافر، حتى کسانی که اصلا صانع را منکرند بدون دین نیستند، زیرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمی خواه از ناحیه نبوت و وحى باشد یا از راه وضع و قرارداد بشرى اصلا صورت نمیگیرد. خدای متعال در وصف ستمگران که با دین خدائى دشمنى دارند، از هر طبقه و صنف بوده باشند میفرماید: «الَّذِینَ یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیبْغُونَهَا عِوَجًا»؛ کسانی که مردم را از راه خدا برمیگردانند و راه خدا را (راه و رسم زندگى فطرى را) در حالی که کج کردهاند، قصد میکنند و پیش میگیرند». (سوره اعراف/ آیه ۴۵)
اما دین مورد قبول از نظر قرآن راه و رسمی است که آفرینش انسان به سوى آن هدایت میکند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه میگیرد، چنانچه میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِک الدِّینُ الْقَیمُ»؛ روى خود را براى دین استوار کن - با تمام توجه دین را بپذیر - در حالی که اعتدال را پیش گیرى و از افراط و تفریط بپرهیزى، دینى که همان آفرینش خدائى است آفرینش خدا تغییر ندارد، آنست دینى که به اداره زندگى انسان توانائى دارد». (سوره روم/ آیه ۳۰)
و باز میفرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ»؛ دین و روش زندگى پیش خدا تسلیم شدن است - در برابر اراده وى - یعنى در برابر آفرینش وى که انسان را به مقررات خاص دعوت میکند». (سوره آل عمران/ آیه ۱۹)
و میفرماید: «وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ»؛ و هر که جز اسلام - تسلیم اراده خدا - دینى را طلب کند و پیش گیرد از وى پذیرفته نخواهد شد». (سوره آل عمران/ آیه ۸۵)
محصل آیات فوق - و آیات دیگرى که در همین مضمون است - اینست که خدای متعال هر یک از آفریدههاى خود و از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمائى میفرماید و راه واقعى براى انسان در مسیر زندگى همان است که آفرینش ویژه به سوى آن دعوت میکند و مقرراتى در زندگى فردى و اجتماعى خود باید بکار بندد که طبیعت یک انسان فطرى (طبیعى) بسوى آنها هدایت میکند نه انسانهائى که به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته میباشد.
مقتضاى دین فطرى (طبیعى) اینست که تجهیزات وجودى انسان الغاء نشود و حق هر یک از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى که در هیکل وى به ودیعه گذارده شده، تعدیل شده به هر کدام از آنها تا اندازهاى که مزاحم حال دیگران نشود رخصت عمل داده شود و بالاخره در فرد انسان عقل حکومت کند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعى جماعت حکومت نماید نه هوى و هوس یک فرد تواناى مستبد و نه خواسته اکثریت افراد اگر چه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.
از بحث بالا نتیجه دیگرى نیز گرفته میشود و آن اینست که زمام حکم در تشریع تنها بدست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید، زیرا چنان که روشن شد تنها مقررات و قوانینى در صراط زندگى به درد انسان میخورد که از راه آفرینش براى او تعیین شده باشد یعنى علل و عوامل بیرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا کنند یعنى خدا آن را خواسته باشد زیرا مراد از این که خدا چیزى را میخواهد، اینست که علل و شرائط طورى است که پیدایش جبرى چیزى را ایجاب میکند. مانند حوادث طبیعى روزانه و در این صورت اراده را اراده تشریعى میگویند. خدای متعال در چندین جا از کلام خود میفرماید: «إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِلَّهِ»؛ نیست حکم مگر از آن خدا». (سوره یوسف/ آیه ۴۰ و ۶۷)[۲]
تفاوت دو واژه دین و شرع
«دین» در اصطلاح صحیح و دقیق با شرع فرق دارد. شرع قوانین فقه را میگویند و دین سایر مسایل را مثل اصول عقاید و اخلاق؛ در شرح مختصرالاصول و هم در کتاب فصول اشاره به این مطلب شده است و در حقیقت شرعیه میان آن و حقیقت دینیه فرق گذاشتند. ممکن است پیامبری شریعت نداشته باشد، اما این که پیامبری دین نداشته باشد غیرمعقول است.[۳]
علت تفاوت ادیان توحیدی
بطور کلى هر دینى از ادیان که داراى کتاب است در هر عصرى که نازل شده باشد، متضمن طریقه فطرت است، چیزى که هست در هر عصرى از احکام فطرت آن مقدارى را متضمن است که اهل آن عصر استعداد پذیرفتن آن را دارند.[۴] و لذا اگر بتوان ادیان توحیدی را به همان صورتی که توسط انبیاء ابلاغ شده اند و بدور از تحریفاتی که بعدا در آنها صورت گرفته است با هم مقایسه نمود، نتیجه ای که حاصل می شود قطعا این خواهد بود که اختلاف آنها از جهت زیاده و نقصان است، یعنی هر پیامبر جدیدی متناسب با ظرفیت و استعداد عصر خود، مسائل دین را به صورت کامل تر و با تفصیل بیشتر آوردهاند. از همین روست که قرآن کتابهای دینی پیش از خود را تایید می کند و خود را مشتمل بر آنها می داند.
پانویس
- ↑ این مقدمه با تلخیص از مقدمه کتاب «شیعه در اسلام» علامه طباطبائی رحمه الله نقل گردیده است.
- ↑ این بخش با تلخیص از کتاب «قرآن در اسلام» علامه طباطبایی نقل گردیده است.
- ↑ نثر طوبی، علامه ابوالحسن شعرانی؛ ذیل واژه دین.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۹.