دعای چهارم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش سوم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۱ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای چهارم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

ذکر خیر تابعین شایسته؛

  • اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِینَ‏ یقُولُونَ: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ‏» خَیرَ جَزَائِک.
  • الَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَی شَاکلَتِهِمْ.
  • لَمْ یثْنِهِمْ رَیبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ، وَ لَمْ یخْتَلِجْهُمْ شَک فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَایةِ مَنَارِهِمْ.
  • مُکانِفِینَ وَ مُوَازِرِینَ لَهُمْ، یدِینُونَ بِدِینِهِمْ، وَ یهْتَدُونَ بِهَدْیهِمْ، یتَّفِقُونَ عَلَیهِمْ، وَ لَا یتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیهِمْ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

بارالها و به پیروان اصحاب در ایمان و اخلاق و عمل، آنان که می‌گویند: «الهی ما و آن برادران ما را که به ایمان بر ما پیشی جستند بیامرز»، بهترین اجر و مزد خود را ارزانی دار،

همانان که راه و روش اصحاب را پیش گرفتند و طریقه آنان را طلبیدند و به منش آنان زندگی را آهنگ دادند، در حالی که هیچ شک و شبهه‌ای آنان را از عقیده‌شان برنگرداند، و در پیروی از آثار اصحاب و اقتدا به نشان هدایتشان - هیچ شکی خاطرشان را پریشان نکرد،

یاران و یاوران ایشان بودند، در دین موافق آنان - بودند و به راه و روش آنان می‌رفتند، درباره آنان اتفاق نظر داشتند، و به آنان در برنامه‌هایی که از رسول خدا خبر دادند بدگمان نبودند.

ترجمه آیتی

بار خدایا، تابعان اصحاب محمد را‌ بهترین پاداش ارزانى دار، آنان که‌ به‌ نیکى در‌ پى اصحاب رفتند ‌و‌ مى گویند: پروردگار ما، ما‌ را‌ ‌و‌ برادران ما‌ را‌ که‌ در‌ ایمان بر‌ ما‌ پیشى گرفتند بیامرز.

آنها به‌ جانب ایشان آهنگ کردند ‌و‌ مقصد ‌و‌ مقصود آنان جستند ‌و‌ به‌ شیوه آنان رفتند و در‌ دلشان شائبه ‌ى‌ تردید پدید نیامد تا‌ از‌ راهشان منحرف سازد یا‌ در‌ پیروى آثار ایشان خلل آورد ‌و‌ از‌ اقتدا به‌ فروغ تابناک هدایتشان بازدارد،

بلکه همواره پشتیبان ‌و‌ یاور آنان باشند، آیین ایشان را‌ پیروى کنند ‌و‌ به‌ فروغ هدایتشان راه جویند ‌و‌ همراى ‌و‌ همپیمانشان بوند ‌و‌ آنچه از‌ ایشان بشنوند به‌ دروغ نسبت نکنند.

ترجمه ارفع

خداوندا بهترین پاداش خود را‌ به‌ پیروان راستین اصحاب (خاص) پیامبر اختصاص ده‌ همانهایى که‌ مى گفتند: پروردگارا ما‌ را‌ با‌ برادرانمان که‌ در‌ ایمان آوردن از‌ ما‌ سبقت گرفتند بیامرز.

همانهایى که‌ به‌ سمت اصحاب (خاص) میل کردند و‌ بدانجا رو‌ کردند و‌ در‌ عقاید و‌ رفتار به‌ روش آنها معتقد بودند و‌ عمل کردند. کسانى که‌ در‌ بینش و‌ طرز تفکرشان تردیدى راه نیافت و‌ در‌ تبعیت از‌ آثار هدایت و‌ نیکبختى اصحاب (خاص) اسیر دودلى نشدند.

در حالى که‌ از‌ مددکنندگان و‌ متدین به‌ دین و‌ هدایت یافتگان به‌ هدایت ایشان بودند و‌ در‌ این رابطه اتفاق نظر داشتند و‌ هیچگاه آنها را‌ به‌ خاطر نقل احکام و‌ روایات مورد تهمت قرار نمى دادند.

ترجمه استادولی

بارالها، ‌و‌ بهترین پاداش خود را‌ به‌ پیروان آنان که‌ به‌ نیکى از‌ آنان پیروى کردند برسان، آنان که‌ گویند: «پروردگارا، ما‌ ‌و‌ برادران ما‌ را‌ که‌ در‌ ایمان بر‌ ما‌ پیشى داشتند بیامرز».

آنان که‌ به‌ راه ‌و‌ رسم اصحاب (پاک) پیامبر روى کردند، ‌و‌ به‌ سویى که‌ آنان رفتند روى نهادند، ‌و‌ بر‌ شکل ‌و‌ قالب آنان رفتار نمودند. به طورى که‌ تردیدى در‌ بینش شان ایشان را‌ از‌ ادامه راه بازنگردانید، ‌و‌ شکى در‌ پیروى آثار ‌و‌ اقتدا به‌ رهنمایى مشعلگاه اصحاب به‌ ایشان دست نداد.

بلکه پیوسته یار ‌و‌ یاور آنانند؛ به‌ دین آنان عمل مى کنند ‌و‌ به‌ راه ‌و‌ روش آنان مى روند؛ بر‌ حقانیت آنان اتفاق نظر دارند ‌و‌ به‌ آنان در‌ آنچه به‌ ایشان رسانده اند نظر بد ندارند.

ترجمه الهی قمشه‌ای

پروردگارا و‌ (نیز درود و‌ رحمت و‌ عطا و‌ مرحمت فرما) بر‌ آنان که‌ به‌ نیکوئى پیروى از‌ اصحاب پیغمبر کردند (یعنى تابعین با‌ ایمان نیکوکار پیغمبر) آنانکه همى گویند پروردگارا تو‌ از‌ کرم به‌ ما‌ ‌و‌ به‌ ‌آن برادران ایمانى ما‌ که‌ بر‌ ما‌ در‌ ایمان به‌ پیغمبر سبقت گرفتند آمرزش و‌ مغفرتت را‌ و‌ بهترین جزا را‌ عطا فرما

که آن تابعین هم به‌ همان طریقه ى‌ اصحاب و‌ مقصد (عالى و‌ آئین و‌ ایمان پاک) در‌ پى آنها شتافتند و‌ به‌ همان شکل و‌ رویه ‌ى‌ اصحاب پاک (در تعظیم دین و‌ فداکارى و‌ وفادارى و‌ خداپرستى) از‌ دنیا رفتند

و هیچ بصیرت و‌ معرفت آنها را‌ شک و‌ ریب از‌ راه توحید خدا منحرف نگردانید و‌ ابدا تا‌ آخر عمر خلجان شکوک و‌ شبهات در‌ دل پاکشان در‌ پیروى از‌ اصحاب راه نیافت و‌ در‌ راه و‌ منازل هدایت کاملا به‌ آنها اقتدا کردند.

در حالى که‌ از‌ مقصد و‌ طریقه ى‌ آنان حفاظت و‌ حمایت کردند و‌ در‌ راه مقصود (که حفظ دین و‌ نشر آئین اسلام است) آنها را‌ یارى و‌ معاونت کردند دین پاک آنها را‌ برگزیدند و‌ به‌ راه هدایت آنها شتافتند کاملا (در علم و‌ عمل) به‌ آنها اقتدا کردند (و بدون اختلاف کلمه با‌ آنها موافق و‌ برادر ایمانى بودند) و‌ آنچه از‌ اصحاب به‌ ‌آن تابعین تادیه شد (از آداب و‌ سنن و‌ تعلیمات پیغمبر خدا) همه را‌ بدون اتهام (به کذب و‌ خلاف) پذیرفتند (و شق عصاى اسلام نکردند و‌ اختلاف کلمه میان مسلمین نینداختند).

ترجمه سجادی

خداوندا بهترین پاداش خود را‌ به‌ تابعینِ نیکوکارِ ایشان برسان. همانها که‌ مى گویند: پروردگارا! ما‌ ‌و‌ برادرانمان را، که‌ در‌ ایمان، بر‌ ما‌ پیش قدم شدند بیامرز.

آنان که‌ راه ایشان را‌ قصد نمودند ‌و‌ به‌ سوى جهت آنها روآوردند ‌و‌ به‌ روش آنها رفتار نمودند. آنان که‌ عقیده اشان را‌ شکى برنگرداند ‌و‌ تردیدى ایشان را‌ از‌ پیروى نشانه هاى آنها ‌و‌ اقتدا به‌ چراغ هدایت ایشان آشفته نساخت.

در حالى که‌ بر‌ ایشان یارى کننده ‌و‌ کمک دهنده مى باشند، دین آنان را‌ پیروى مى کنند، به‌ راهنمایى آنها راه مى یابند، با‌ ایشان موافقت دارند ‌و‌ به‌ آنچه آنها رساندند، تهمت نمى زنند.

ترجمه شعرانی

خدایا بهترین پاداش خود ‌را‌ بدان گروه برسان ‌که‌ ‌در‌ نیکوکارى پیرو یاران پیغمبر شدند. ‌مى‌ گفتند ‌اى‌ پروردگار ما، ‌ما‌ ‌و‌ برادران ‌ما‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ ایمان سبقت جستند بیامرز

آنها ‌که‌ روش صحابه ‌را‌ گرفتند ‌و‌ طریقت آنان ‌را‌ برگزیدند ‌و‌ ‌با‌ کردارى مانند آنها روزگار بسر بردند در بینائى آنها ‌شک‌ راه نیافت ‌و‌ ‌در‌ پیروى آثار ‌و‌ اقتدا ‌به‌ چراغ هدایت ایشان تردید ننمودند

یار ‌و‌ مددکار آنان بودند دین آنها ‌را‌ پذیرفتند ‌و‌ ‌به‌ سیرت آنان راه یافتند ‌و‌ ‌با‌ آنها ‌دل‌ راست داشتند ‌و‌ سخنان ایشان ‌را‌ ‌هر‌ ‌چه‌ گفتند باور کردند.

ترجمه فولادوند

بار خدایا! پیروان ‌و‌ یاران محمد را‌ هر‌ چه نیک تر پاداش ده، همانها که‌ به‌ نیکى در‌ پى اصحاب رفتند ‌و‌ گویند: «پروردگارا! ما‌ را‌ ‌و‌ برادران ما‌ را‌ که‌ در‌ ایمان بر‌ ما‌ سبقت جسته بودند بیامرز!».

آنان پیروانى بودند که‌ راه ‌و‌ روش ایشان را‌ در‌ پیش گرفته بودند ‌و‌ پا به‌ پاى آنها مى رفتند و در‌ دلشان شائبه ‌ى‌ تردید روى نیاورد ‌و‌ در‌ تاسى به‌ آثار تابعان آنها را‌ هیچ شکى پریشان خاطر نکرد

چرا که‌ آنها خود یاران صحابه اند ‌و‌ در‌ امر دین پیرو ایشان ‌و‌ از‌ پرتو هدایت ایشان به‌ هدایت رسیده اند ‌و‌ صحابه را‌ در‌ آنچه از‌ پیامبر مى رسانند متهم نمى دارند.

ترجمه فیض الاسلام

بار خدایا بهترین پاداش خود ‌را‌ ‌به‌ تابعین ‌و‌ پیروان ایشان (پیروان صحابه ‌ى‌ پیغمبر ‌از‌ مهاجرین ‌و‌ انصار) ‌که‌ نیکوکردارند برسان (این جمله اشاره است ‌به‌ قول خداى تعالى «س ۹ ‌ى‌ ۱۰۰»: ‌و‌ السابقون الاولون ‌من‌ المهاجرین ‌و‌ الانصار ‌و‌ الذین اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم ‌و‌ رضوا عنه یعنى ‌و‌ پیشى گیرندگان پیشینیان «در ایمان» ‌از‌ مهاجرین «که ‌از‌ مکه ‌به‌ مدینه آمدند» ‌و‌ انصار «اهل مدینه ‌که‌ ‌به‌ پیغمبر گرویدند» ‌و‌ آنانکه ‌به‌ نیکى «به ایمان ‌و‌ طاعت» ایشان ‌را‌ پیروى کردند خدا ‌از‌ آنها خشنود ‌شد‌ «طاعتشان ‌را‌ پذیرفت» ‌و‌ اینان ‌هم‌ ‌از‌ خدا خشنود گردیدند «به پاداش خود رسیدند») آنانکه ‌مى‌ گویند: پروردگارا ‌ما‌ ‌و‌ برادران (ایمانى) ‌ما‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ ایمان ‌بر‌ ‌ما‌ پیشى گرفتند بیامرز

آن تابعین ‌و‌ پیروانى ‌که‌ طریقه ‌ى‌ ایشان (صحابه) ‌را‌ قصد کردند ‌و‌ ‌به‌ آنجا ‌که‌ آنان ‌رو‌ آوردند ‌رو‌ نمودند، ‌و‌ ‌بر‌ روش آنها رفتار کردند (در عقائد ‌و‌ گفتار ‌و‌ کردار پیرو آنها بودند)

آنان ‌را‌ ‌در‌ بینائى (عقائد ‌و‌ ایمان) شان شکى برنگردانید، ‌و‌ ‌در‌ پیروى آثار ‌و‌ اقتداء ‌به‌ نشانه هاى هدایت ‌و‌ رستگارى صحابه دودلى آنها ‌را‌ نگران نساخت

در حالیکه یارى کننده ‌و‌ کمک دهنده ‌ى‌ ایشانند (به اینکه) دین آنان ‌را‌ پیروانند، ‌و‌ ‌به‌ راه آنها ‌مى‌ روند، ‌و‌ ‌با‌ ایشان یگانگى دارند (در بینشان) اختلاف نیست ‌که‌ یکى درباره ‌ى‌ صحابه گفتارى بگوید ‌و‌ دیگرى خلاف ‌آن‌ ‌را‌ بیان نماید) ‌و‌ ‌در‌ آنچه (اخبار ‌و‌ احکامى را) ‌که‌ صحابه (از پیغمبر شنیده و) ‌به‌ آنها رسانده اند تهمت ‌به‌ ایشان نمى زنند (در راستى بیان آنها ‌شک‌ نمى نمایند).

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَان، الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ خَیرَ جَزَائِک، اَلَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاکلَتِهِمْ لَمْ یثْنِهِمْ رَیبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ، وَ لَمْ یخْتَلِجْهُمْ شَک فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الاِیتِمَامِ بِهِدَایةِ مَنَارِهِمْ، مُکانِفِینَ وَ مُوَازِرِینَ لَهُمْ، یدِینُونَ بِدِینِهِمْ، وَ یهْتَدُونَ بِهَدْیهِمْ، یتَّفِقُونَ عَلَیهِمْ، وَ لاَ یتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیهِمْ».

"الهى بهترین پاداش و عطایت را نصیب آن مرد و زنى گردان که به خوبى از صحابه راستین پیروى کردند (و متاع ایمان و طاعت به بازار رحمت تو آوردند) و در دعاى خود به پیشگاه لطفت مى گویند: پروردگارا ما و برادران ایمانى ما را که به قول ایمان و اسلام بر ما پیشى گرفتند مشمول آمرزش قرار ده.

آن پیروانى که طریقه صحابه حقیقى محمّد صلّى اللّه علیه و آله را قصد کردند، و به آنجا که آنان رو آوردند رو نمودند، و بر روش آنها عمل کردند، آنان را در بصیرت و بینائیشان شکى برنگرداند، و در پیروى آثار و اقتدا به نشانه هاى هدایت صحابه به دودلى گرفتار نیامدند، در دین و راه آنان یارى کننده و کمک دهنده اند، و در ایمان و اخلاق و عمل با صحابه یگانگى دارند و در آنچه از پیامبر به آنان رسانده اند از جانب ایشان مورد تهمت نیستند (بلکه صحابه را در نقل برنامه هاى رسول خدا صادق مى دانند و در درستى و راستى آنان شک ندارند)".

در این قسمت از دعا سخن از تابعانِ حقیقىِ صحابه واقعى که در رأس آن صحابه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السّلام است به میان آمده و به اوصاف آنان توسط حضرت زین العابدین علیه السّلام اشاره شده.

شرح صحیفه (قهپایی)

«اللهم ‌و‌ اوصل الى التابعین لهم باحسان، الذین یقولون: (ربنا اغفر لنا ‌و‌ لاخواننا الذین سبقونا بالایمان ‌و‌ لا‌ تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رووف رحیم) خیر جزائک».

یعنى: بار خدایا، برسان به‌ آنان که‌ پیروى کردند مر صحابه را‌ به‌ نیکویى کردن - مراد تابعان صحابه اند-، آنان که‌ مى گویند: «اى پروردگار ما، بیامرز ما‌ را‌ ‌و‌ مر برادران ما‌ را‌ در‌ دین، آنان که‌ پیشى گرفتند بر‌ ما‌ به‌ ایمان. ‌و‌ مگذار در‌ دلهاى ما‌ کینه ‌و‌ حسدى ‌و‌ خیانتى براى آنان که‌ گرویده اند پیش از‌ ما- یعنى اصحاب پیغمبر. اى آفریدگار ما، به‌ درستى که‌ تو‌ مهربانى- دعاى ما‌ مستجاب کن- بخشنده اى- ما‌ را‌ به‌ رحمت خود در‌ زمره ‌ى‌ سابقان داخل گردان» بهترین جزاى خود- که‌ ‌آن جنت ‌و‌ نعیم ‌آن است.

«الذین قصدوا سمتهم ‌و‌ تحروا ‌و‌ جهتهم، ‌و‌ مضوا على شاکلتهم».

السمت: هیئه اهل الخیر. یقال: ما‌ احسن سمته، اى: هدیه ‌و‌ سیرته.

و‌ تحروا، اى: توخوا ‌و‌ عمدوا. ‌و‌ منه قوله تعالى: (تحروا رشدا).

الوجهه- بکسر الواو ‌و‌ فتحها، کما هو المروى فى هذا المقام-: اسم لما یتوجه الیه الشىء ‌و‌ هو الجهه.

و‌ الشاکله: الطریقه.

فالمعطوفان على «قصدوا» کالمفسرین له.

(یعنى:) ‌و‌ تابعین صحابه ‌آن کسانى اند که‌ قصد کردند سیرت ‌و‌ طریقه ‌ى‌ صحابه را، ‌و‌ طلب کردند جهت ‌و‌ طرز ایشان را، ‌و‌ رفتند بر‌ طریقه اى که‌ مشاکل ‌و‌ مشابه حال صحابه بود.

«لم یثنهم ریب فى بصیرتهم، ‌و‌ لم یختلجهم شک فى قفو آثارهم».

یقال: ثنیت الشى ء ثنیا: عطفته. ‌و‌ بابه رمى. اى: لم یعطفهم ‌و‌ لم یزعجهم.

و‌ الاختلاج: الاضطراب. من‌ اختلاج الاعضاء. کذا قاله فى المغرب.

وقفا اثره قفوا، اتبعه.

(یعنى:) برنگردانید ایشان را‌ از‌ جاى خود شک ‌و‌ ریبى که‌ داخل بینایى ایشان شود، ‌و‌ مضطرب نساخت ایشان را‌ شکى در‌ پیروى نمودن اثرهاى صحابه.

«و الایتمام بهدایه منارهم».

الایتمام: الاقتداء. یقال: ایتم به: اقتدى.

و‌ المنار- بفتح المیم-: الموضع المرتفع الذى یوقد فى اعلاه النار لهدایه الضال ‌و‌ نحوه.

(یعنى:) ‌و‌ در‌ اقتدا نمودن به‌ راه راست که‌ حاصل شده از‌ علامتها ‌و‌ نشانه ها که‌ صحابه هویدا ‌و‌ روشن ساخته اند تا‌ سرگشتگان بادیه ‌ى‌ ضلالت به‌ روشنى هدایت ایشان رو‌ به‌ راه آرند.

«مکانفین ‌و‌ موازرین لهم».

هما حالان من‌ «التابعین».

و‌ المکانفه: المعاونه. ‌و‌ الموازره کالمفسره لها.

یعنى: برسان بهترین جزا را‌ به‌ تابعین در‌ حالتى که‌ معاون ‌و‌ ظهیر ‌و‌ موازر بودند مر صحابه را.

«یدینون بدینهم، ‌و‌ یهتدون بهدیهم».

الدین: الطاعه. اى: یجعلون دینهم دین الصحابه ‌و‌ طریقهم طریقها.

و‌ الهدى- بفتح الهاء ‌و‌ اسکان الدال-: السیره. یقال: هدى هدى فلان، اى: سار سیرته. ‌و‌ فى الحدیث: «اهدوا هدى عمار»، اى: سیروا بسیرته. یروى بالفتح ‌و‌ الکسر فى هذا المقام.

یعنى: فرمانبردارى مى نمایند به‌ طریقى که‌ ایشان فرمانبردارى نمودند ‌و‌ راه راست مى گیرند به‌ طریقه ‌و‌ سیرتى که‌ صحابه گرفته بودند.

«یتفقون علیهم ‌و‌ لا‌ یتهمونهم فیما ادوا الیهم».

«یتفقون» این لفظ در‌ این مقام به‌ چهار لغت روایت شده:

اول: «یتفقون» به‌ سکون تاى مثناه از‌ فوق پیش از‌ فاى مکسوره ‌و‌ بعد از‌ فا، قاف مضمومه، بنابر آنکه افتعال باشد از‌ وفق یوفق. ‌و‌ اصل او‌ «اوتفاق» است. همچو «اتعاد» که‌ اصل او‌ «اوتعاد» است که‌ افتعال است از‌ وعد. قلب کرده اند واو را‌ به‌ تا‌ ‌و‌ تا‌ را‌ در‌ تا‌ ادغام کرده اند «اتفق» شده. ‌و‌ چون کثیر الاستعمال بود، تخفیف داده اند «اتفق» شده.

دوم: به‌ تشدید تا‌ پیش از‌ فاى مکسوره- من‌ الاتفاق- که‌ این نیز افتعال باشد از موافقت.

سوم: سکون تا‌ ‌و‌ تقدیم قاف بر‌ فا، چنانچه از‌ شیخ شهید رحمه الله روایت شده. ‌و‌ ‌آن افتعال است از‌ «وقوف».

چهارم: «یقفون» به‌ تقدیم قاف بر‌ فا، مجرد از‌ تاى افتعال بلکه مضارع وقف.

پس‌ بنابر روایتین اولیین «على» به‌ معنى «مع» باشد، کقوله تعالى: (و آتى المال على حبه)، اى: مع حبه. ‌و‌ بنابر روایتین اخیرتین به‌ معنى خود خواهد بود.

و‌ «اتهام» افتعال است از‌ وهم. اصل او‌ «اوتهام» بود. قلب کردند ‌و‌ او‌ را‌ به‌ تا‌ ‌و‌ تا‌ را‌ در‌ تا‌ ادغام کردند. «اتهام» شد.

یعنى: موافقت نمودند با‌ صحابه- یا: ایستادند بر‌ ایشان ‌و‌ تعدى ننمودند از‌ گفتار ایشان- ‌و‌ متهم نساختند ‌و‌ غلط ندانستند تابعین صحابه را‌ در‌ آنچه به‌ ایشان رسانیدند از‌ احکام الهى ‌و‌ سنن نبوى.

شرح صحیفه (مدرسی)

ایصال: رسانیدن،

تابع: کسى ‌را‌ گویند ‌که‌ درک صحابه ‌را‌ نموده است ‌نه‌ درک زمان حضرت رسول ‌را‌ ‌و‌ این ‌جا‌ مراد مطلق پیروى نمودن ‌و‌ ‌به‌ نحو مومنان سیر ‌و‌ سلوک نمودن، است، ‌از‌ سوره ‌ى‌ حشر ‌از‌ کلام حضرت رب الارباب چنان مستفاد ‌مى‌ شود ‌که‌ اهل ایمان ‌سه‌ صنفند، انصار ‌و‌ مهاجرین ‌و‌ تابعین ‌و‌ ‌در‌ صفت تابعین ‌مى‌ فرماید که: تابعین کسانى هستند ‌که‌ ‌مى‌ آیند بعد ‌از‌ انصار ‌و‌ مهاجر ‌و‌ ‌مى‌ گویند ‌از‌ روى حاجت ‌به‌ حضرت بارى: ‌اى‌ آفریننده ‌ى‌ ‌ما‌ بیامرز گناهان ‌را‌ براى ‌ما‌ ‌و‌ براى برادران ‌ما‌ ‌در‌ دین آنانکه پیشى گرفتند ‌بر‌ ‌ما‌ ‌به‌ ایمان ‌و‌ نگه دار ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ لطف ابدى، ‌و‌ فضل سرمدى ‌از‌ اراده ‌ى‌ بدى نمودن ‌به‌ مومنان، بعضى گفته اند: ‌از‌ آیه چنان مستفاد ‌مى‌ شود ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ بدین صفت موصوف نشود ‌از‌ اقسام مومنان خارج افتد، خیر جزائک مفعول اوصل است، ‌به‌ احسان متعلق است ‌به‌ تابعین الذین صفت تابعین است ‌یا‌ بدل او.

یعنى: ‌اى‌ خداى ‌من‌ برسان ‌تو‌ ‌به‌ سوى تابعان صحابه ‌به‌ خوبى، ‌آن‌ کسانى ‌که‌ ‌مى‌ گویند ‌اى‌ پروردگار ‌ما‌ بیامرز گناهان ‌را‌ براى ‌ما‌ ‌و‌ براى برادران ‌ما‌ ‌در‌ دین آنانکه پیشى گرفتند ‌بر‌ ‌ما‌ ‌به‌ ایمان ‌به‌ بهترین جزاى خود.

سمت: طریق ‌و‌ جانب ‌را‌ گویند.

تحرى: قصد نمودن ‌به‌ چیزى ‌و‌ اجتهاد نمودن ‌در‌ امرى.

شکل: شبیه ‌و‌ نمونه ‌را‌ گویند.

وجهه: ‌به‌ کسر واو، طور ‌و‌ طریقه،

الذین بدل ‌و‌ ‌یا‌ صفت ‌از‌ براى تابعین، یعنى آنانى ‌که‌ قصد نمودند جانب ایشان را، ‌و‌ طلب نمودند طور ایشان ‌را‌ ‌و‌ رفتند ایشان ‌بر‌ نمونه ‌و‌ شبه ایشان ‌پس‌ تابع تابع نخواهد بود مگر اینکه شبیه ‌به‌ متبوع باشد حذوا بحذو ‌و‌ نعلا بنعل ‌و‌ طلب امام عالیمقام علیه الصلوه ‌و‌ السلام جزاء خیر ‌از‌ براى این طایفه است، ‌نه‌ آنانکه اظهار شهادتین نمایند ‌و‌ مستغرق ‌در‌ معاصى باشند ‌و‌ ‌او‌ راندم ‌و‌ پشیمانى ‌از‌ رفتار ‌و‌ کردار خویش نیست.

ثنى: ‌رد‌ نمودن ‌و‌ برگردانیدن ‌و‌ جدا نمودن ماخوذ ‌از‌ تثنیه اوست.

بصیره: بینائى داشتن ‌و‌ دریافتن ‌و‌ فهمیدن.

خلجان: ‌از‌ براى ‌او‌ معانى زیاد است مناسب ‌در‌ مقام ‌به‌ معنى ‌پر‌ زدن.

یقال: اختلجت العین ‌اى‌ طارت.

قفو: پیروى نمودن ‌و‌ تابع شدن، آثار جمع اثر ‌و‌ علامت ‌و‌ جاى قدم ‌را‌ نیز گویند،

ایتمام: اقتداء نمودن.

منار: ماخوذ ‌از‌ منور یعنى مکان ‌و‌ محل نور ‌و‌ نشانه ‌و‌ علامت.

یعنى: برنگردانیده است ایشان ‌را‌ ‌شک‌ ‌در‌ بینائى ایشان، خطور نکرده است ایشان ‌را‌ تردد ‌و‌ تحیر ‌در‌ متابعت نمودن آثار ‌و‌ علامت ایشان، ‌و‌ اقتداء نمودن ‌به‌ راه یافتن نشانه ‌و‌ علامت ایشان.

«هم‌» ‌در‌ یثنهم راجع ‌به‌ تابعین است، ‌«هم‌» ‌در‌ آثارهم‌ ‌و‌ منارهم راجع ‌به‌ صحابه است، ایتمام عطف ‌بر‌ قفو است.

کنف: پناه دادن.

وزر: عقوبت برداشتن، ‌هر‌ ‌دو‌ حال است ‌از‌ براى الذین. یعنى تابعین آنانى هستند ‌در‌ حالتى ‌که‌ پناه دهندگان ‌و‌ عقوبت کنندگان هستند ‌از‌ براى ایشان.

هدى: ‌به‌ معنى سیرت ‌و‌ طریقه ‌و‌ پیش رفتن یعنى دیندارى ‌مى‌ نموده اند ‌به‌ دین ایشان ‌و‌ راه یافتند ایشان ‌به‌ راه ایشان ‌و‌ اتفاق ‌مى‌ نمودند ‌بر‌ ایشان ‌و‌ متهم ‌مى‌ نمودند ‌در‌ چیزهائى ‌که‌ ایشان ادا نموده اند ‌به‌ ایشان. اهل ایمان کسانى هستند ‌که‌ متابعت پیغمبر خود نموده اند ‌و‌ ‌در‌ ‌هر‌ جهتى ‌از‌ جهات قولا ‌و‌ فعلا ‌و‌ عملا، ‌پس‌ کسانى ‌که‌ این صفت حسنه ایشان ‌را‌ حاصل شده است ‌آن‌ خواهد صحابه ‌شد‌ ‌و‌ کسانیکه این صفت حسنه ‌را‌ ‌از‌ صحابه تحصیل نموده اند تابع خواهند بود چنانکه کسى ‌که‌ درک زمان پیغمبر نمود ‌و‌ متدین بدین ‌او‌ نشد ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ متهم دانست ‌در‌ اقوال ‌و‌ افعال ‌و‌ اعمال ‌و‌ اتفاق ‌با‌ ‌او‌ ننمود ‌در‌ آنچه ‌که‌ ‌مى‌ خواست منافق بود ‌و‌ کسانى ‌که‌ درک صحابه نموده اند ‌و‌ اتفاق ننموده اند ‌با‌ ایشان ‌و‌ ایشان ‌را‌ متهم دانسته اند ‌در‌ آنچه ‌به‌ ایشان اداء نموده اند منافق هستند ‌و‌ این مطلب ‌در‌ صحابه ‌و‌ تابع ‌هر‌ ‌دو‌ حاصل شد، حضرت ختمى ماب صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌به‌ ایشان رسانید ‌که‌ پسرعموى مرا خداى عزوجل وصى ‌و‌ خلیفه ‌ى‌ ‌من‌ نمود ‌در‌ ظاهر تصدیق ‌او‌ نمودند ‌در‌ خلوت باصدقاء خود ‌مى‌ گفتند: این مرد دروغ ‌مى‌ گوید دوستى ‌و‌ قرابت ‌و‌ خویشى ‌به‌ سبب این کلمات شده است. حضرت ختمى مآب ‌به‌ ایشان ‌مى‌ فرمود: برویم جهاد، ‌مى‌ گفتند هوا گرم است ‌و‌ ‌یا‌ سرد است ‌و‌ ‌یا‌ اینکه ‌در‌ خانه کسى ‌را‌ نداریم ‌و‌ امثال این امور زیاد است ‌که‌ ‌از‌ صحابه حاصل شده است ‌و‌ ‌از‌ تابعین نیز این است ‌که‌ فرمودند امیر مومنان مردمان بعد ‌از‌ پیغمبر همه مرتد شدند مگر سلمان ‌و‌ ابوذر ‌و‌ مقداد ‌و‌ عمار.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

در سومین فراز توجه ‌به‌ خود ‌را‌ ‌به‌ تابعان ‌و‌ کسانى نموده ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ صحابه آمده ‌و‌ ‌به‌ آنها ‌در‌ ایمان ‌و‌ عقیده ‌به‌ اسلام پیوسته اند ‌و‌ براى آنان ‌از‌ خداوند جزاى خیر ‌را‌ مسئلت فرموده است.

نخست عرضه ‌مى‌ دارد: (بار خداوندا ‌به‌ تابعین ‌و‌ کسانى ‌که‌ پیروى اصحاب محمد (ص) ‌را‌ برگزیدند ‌و‌ این تبعیت ‌را‌ ‌به‌ خوبى پیش بردند همانها ‌که‌ ‌مى‌ گویند: پروردگارا ‌ما‌ ‌و‌ برادران ‌ما‌ ‌که‌ پیش ‌از‌ ‌ما‌ ایمان آوردند ‌را‌ بیامرز، بهترین پاداش ‌و‌ جزایت ‌را‌ برسان) (اللهم ‌و‌ اوصل الى التابعین لهم باحسان الذین یقولون: (ربنا اغفر لنا ‌و‌ لاخواننا الذین سبقونا بالایمان) خیر جزائک).

و ‌به‌ دنبال ‌آن‌ جهات عقیدتى ‌و‌ عملى تابعین ‌و‌ پیروان اصحاب ‌را‌ توضیح ‌مى‌ دهد ‌تا‌ آنها ‌را‌ ‌با‌ ویژگى خاص خود معرفى کند. ‌مى‌ گوید: (همانها ‌که‌ سمت حرکت خود ‌را‌ سمت حرکت صحابه قرار دادند ‌و‌ جهت نظر خویش ‌را‌ جهت گام آنها انتخاب کردند، طریق ایشان ‌را‌ پیمودند) (الذین قصدوا سمتهم، ‌و‌ تحروا وجهتهم، ‌و‌ مضوا على شاکلتهم).

(در آنان ‌که‌ شکى ‌در‌ بصیرت ‌و‌ بینائیشان ‌به‌ وجود نیامد (که آهنگ بازگشت ‌از‌ این عقیده کنند) ‌و‌ شبهه ‌اى‌ ‌در‌ پیمودن آثار آنان ‌در‌ دلشان خلجان نکرد ‌و‌ ‌در‌ اقتداى ‌به‌ نشانه هاى هدایت آنان تردیدى ‌به‌ خود راه ندادند) (لم یثنهم ریب ‌فى‌ بصیرتهم، ‌و‌ لم یختلجهم ‌شک‌ ‌فى‌ قفو آثارهم ‌و‌ الائتمام بهدایه منارهم).

(تابعانى ‌که‌ صحابه ‌را‌ ‌در‌ کنف حمایت خود گرفتند ‌و‌ آنها ‌را‌ ‌در‌ پیشبرد آئینشان کمک کردند، ‌به‌ دینشان متدین ‌و‌ ‌به‌ هدایتشان هدایت شدند) (مکانفین ‌و‌ موازرین لهم، یدینون بدینهم، ‌و‌ یهتدون بهدیهم).

آنچنان ‌در‌ پیروى ‌و‌ حمایت ‌از‌ آنان سخت ‌و‌ پابرجا بودند که: (با آنان اتفاق کامل داشتند ‌و‌ ‌در‌ آنچه ‌از‌ ناحیه ‌ى‌ رسول خدا (ص) ‌به‌ آنان ابلاغ ‌مى‌ نمودند ‌به‌ هیچ وجه متهمشان نمى کردند) (یتفقون علیهم، ‌و‌ لایتهمونهم فیما ادوا الیهم).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۲، ص:۱۱۷-۱۱۱

اللّهُمّ وَ أوْصِلْ إِلَى التّابِعِینَ لَهُم بِإحْسانٍ الّذینَ یقُولُونَ‏ رَبّنا اغْفِرْ لَنا وَ لِإخوانِنا الّذینَ سَبَقُونا بِالإیمانِ‏ خَیرَ جَزائِک.

التابعون: هم اللاحقون بالسابقین من المهاجرین و الانصار و فیه تلمیح الى قوله تعالى: «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه».

و الباء فى قوله: «باحسان» للملابسه اى: ملتبسین به، و المراد به کل خصله حسنه، فیدخل فى التابعین ماعدا السابقین من الفریقین صحابیا کان او تابعیا، او التابعین لهم بالایمان و الطاعه الى یوم القیامه، فالمراد بهم المومنون بعد الصحابه الى آخر الدهر.

و قوله: «الذین یقولون» الى آخره، نعت للتابعین و هو اقتباس من قوله تعالى: «و الذین جاءوا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رووف رحیم».

و الجمله مسوقه لمدحهم بمحبتهم لمن تقدمهم من المومنین و مراعاتهم لحقوق الاخوه فى الدین، الذى هو اعز و اشرف عندهم من النسب، و الاعتراف لهم بفضل السبق بالایمان الذى احرزوه دونهم.

و خیر: للتفضیل، اصلها اخیر، حذفت الهمزه منها کما حذفت من شر، و هى لغه جمیع العرب فیهما ماعدا بنى ‏عامر فانهم یقولون: هذا اخیر من ذاک و اشر منه باثباتها.

و اختلف فى سبب حذفها عند غیرهم، فقیل: لکثره الاستعمال، و هو المشهور.

و قال الاخفش: لانهما لما لم یشتقا من فعل خولف لفظهما، فعلى هذا فیهما شذوذان حذف الهمزه و کونهما لا فعل لهما.

و الجزاء: المکافاه على الشى‏ء، یقال: جزاه به و علیه جزاء و جازاه مجازاه، و قد یطلق على المجازى به، و منه «فان جهنم جزاوکم جزاء موفورا».

قصدت الشى‏ء له و الیه قصدا من باب ضرب: طلبته بعینه. و قصدت قصده: اى نحوت نحوه.

و السمت: الطریق و القصد، و حسن النحو و السکینه و الوقار، و هو حسن السمت: اى الهیئه. و تحرى الشى‏ء: توخاه و تعمده و قصده، و اصل التحرى طلب ما هو الاحرى، اى الالیق و الاخلق.

و الوجهه: بکسر الواو و تضم، قال المازنى و المبرد و الفارسى: هى اسم ظرف بمعنى المکان المتوجه الیه، فلا شذوذ فى اثبات واوها لانها لیس بمصدر، و هى انما تحذف و یعوض عنها الهاء اذا کانت فى المصادر کعده وزنه.

و ذهب قوم الى انها مصدر بمعنى التوجه، و هو الذى یظهر من کلام سیبویه، و نسب الى المازنى ایضا. و على هذا فاثبات الواو فیها شاذ، و المسوغ لاثباتها دون غیرها من المصادر انها مصدر غیر جار على فعله اذ لا یحفظ وجه یجه، فلما فقد مضارعه لم یحذف منه الواو، و اذ لا موجب لحذفها منه الا حمله على مضارعه، و لا مضارع له، و الفعل المستعمل منه توجه و اتجه و المصدر الجارى علیه التوجه فحذفت زوائده و قیل: وجهه.

و رجح الشلوبین القول بانها مصدر فقال: لان وجهه و جهه بمعنى واحد، فلا یمکن ان یقال فى جهه انها اسم للمکان، اذ لا یبقى للحذف وجه.

و رجح الرضى الاول، قال: و اما الجهه فشاذ لانه لیس بمصدر، فلیس تاوه بدلا من الواو.

و الشاکله: النیه و الطریقه و المذهب و ما یشاکل الانسان، و منه قوله تعالى: «قل کل یعمل على شاکلته» اى: طریقته التى تشاکل حاله بالهدى و الضلاله.

و قیل: جوهر روحه و احواله التابعه لمزاج بدنه.

و مفاد هذه الفقرات من الدعاء بیان اتباع التابعین لهم باحسان و تقریر اقتفائهم آثارهم و سلوکهم مسالکهم و الاقتداء بهم فى اعمالهم و افعالهم.

ثناه یثنیه من باب رمى: اذا عطفه و رده، و عن مراده صرفه عنه.

و الریب فى الاصل: مصدر قولک: رابنى الشى‏ء، اذا حصل فیک الریبه بالکسر، و حقیقتها: قلق النفس و اضطرابها ثم استعمل فى معنى الشک مطلقا، او مع تهمه لانه یقلق النفس و یزیل الطمانینه.

و فى الحدیث: «دع ما یریبک الى ما لا یریبک» فان الشک ریبه و الصدق طمانینه.

و البصیره: العقیده و العلم و الخبره و الفطنه و هى للنفس کالبصر للجسد.

و الاختلاج: افتعال من الخلج و هو الجذب و النزع، یقال: خلجه من باب ضرب، و اختلجه: اذا جذبه و انتزعه.

و منه الحدیث: «لیردن على الحوض اقوام ثم لیختلجن دونى» اى: یجتذبون و یقتطعون. و منه خالج قلبى امر اى: نازعنى فیه فکر، و تخالجته الاشواق و الهموم: تجاذبته.

و الشک: خلاف الیقین، و اصله: اضطراب القلب و النفس، ثم استعمل فى التردد بین الشیئین سواء استوى طرفاه او ترجح احدهما على الاخر، قال تعالى: «فان کنت فى شک مما انزلنا الیک» اى: غیر مستیقن، و قال الاصولیون: هو تردد الذهن بین الامرین على حد سواء. قالوا: التردد بین الطرفین ان کان على السواء فهو الشک، و الا فالراجح ظن و المرجوح و هم.

و قفوت اثره قفوا من باب قال: تبعته.

و الاثار جمع اثر بفتحتین: و هو ما بقى من رسم الشى‏ء، و انما قیل لمن تبع شخصا قفا اثره و اقتفى آثاره لانه کالماشى على اثر اقدامه.

و الائتمام: الاقتداء من ائتم به اى: اقتدى، و اسم الفاعل: موتم و اسم المفعول: موتم به، فالصله فارقه.

و الهدایه: مصدر هداه الطریق یهدیه هدایه اى: دله علیه. هذه لغه الحجاز، و فى لغه غیرهم یتعدى بالحرف فیقال: هدیته الى الطریق و للطریق.

و المنار: بفتح المیم، قال الجوهرى: «علم الطریق، و ذو المنار ملک من ملوک الیمن و اسمه ابرهه بن الحرث الرائش، و انما قیل له ذوالمنار لانه اول من ضرب المنار على طریقه فى مغازیه لیهتدى بها اذا رجع» انتهى.

و فى القاموس: «المنار: العلم و ما یوضع بین الشیئین من الحدود و محجه الطریق» انتهى.

و قال ابن‏ الاثیر فى النهایه: و فیه «لعن الله من غیر منار الارض» المنار: جمع مناره، و هى العلامه تجعل بین الحدین، و منار الحرم: اعلامه التى ضربها الخلیل علیه ‏السلام على اقطاره و نواحیه، و المیم زائده. و منه حدیث ابى‏ هریره: «ان للاسلام صوى و منارا» اى: علامات و شرائع یعرف بها انتهى.

و قال الزمخشرى فى الاساس: «اهتدوا بمنار الارض: باعلامها، و هدم فلان منار المسجد جمع مناره» انتهى.

و على هذا فقوله: بهدایه منارهم یجوز ان یکون مفردا بمعنى العلم، و ان یکون اسم جنس بمعنى الاعلام، و جمله لم یثنهم فى محل نصب على الحال من الذین او ضمیره.

کانفه: عاونه، و فى النهایه فى حدیث الدعاء: مضوا على شاکلتهم، مکانفین: اى: یکنف بعضهم بعضا اى: یعین، یقال: کنف صاحبه اذا اعانه.

و الموازره: التقویه و المساعده من الازر بالفتح بمعنى القوه و الشده، و واوها منقلبه عن همزه یقال: آزره یوازره موازره. و اما وازره بمعنى صار له وزیرا فهو من الوزر بالکسر بمعنى الثقل لان الوزیر یحمل اثقال الملک مع الملک فواوه اصلیه.

و یدینون بدینهم اى: یتبعونهم و یوافقونهم على دینهم.

قال ابن‏ الاثیر فى حدیث الحج: «کانت قریش و من دان بدینهم» اى: اتبعهم فى دینهم و وافقهم علیه فاتخذ دینهم له دینا و عباده.

و الهدى: بفتح الهاء و سکون الدال على وزن فلس: مصدر بمعنى الهدى بضم الهاء و فتح الدال.

قال فى القاموس: «هداه هدى و هدیا و هدایه و هدیه بکسرهما ارشده فتهدى و اهتدى» انتهى.

و الهدى على وزن فلس: الطریقه و السیره و الهیئه ایضا، یقال: هدى هدى فلان، اذا سار سیرته، و منه الحدیث: «و اهدوا هدى عمار»: اى سیروا سیرته و تهیاوا بهیئته.

فقوله علیه‏ السلام: یهتدون بهدیهم، یجوز ان یکون بمعنى الهدایه، اى یهتدون بهدایتهم و ارشادهم، و ان یکون بمعنى الطریقه اى: یهتدون بطریقتهم و سیرتهم. و الهدى بهذا المعنى اشهر منه بمعنى الهدایه.

و نصب مکانفین و موازرین على الحال. و جمله یدینون اما حال متداخله او مستانفه على وجه التعلیل اى: لانهم یدینون بدینهم.

اى: یجتمعون علیهم و لا یختلفون فى امرهم بان یقول بعضهم فیهم قولا، و یقول آخرون خلافه، بل کلمتهم مجتمعه علیهم.

و الاتفاق: افتعال من الوفق بمعنى الموافقه، و اصله: اوتفاق، الا ان الواو قلبت یاء لانکسار ما قبلها و هى ساکنه و ادغمت فى تاء الافتعال بعد قلبها تاء لاجل الادغام فتولدت التشدیده لذلک، و هکذا الکلام فى یتفقون اصله: یوتفقون، جرى فیه نحو الاعلال المذکور من قلب الواو تاء و ادغامها فى تاء الافتعال فصار یتفقون.

و قس على ذلک الاتهام و یتهمون و نحوه، و اتهمه بکذا کافتعله: ادخل علیه التهمه کرطبه اى: ما یتهم علیه، و اتهمه فى کذا: شک فى صدقه.

و ادى الیه الشى‏ء: اوصله، و منه اداء الامانه، اى لا یشکون فى صدقهم و صحه ما اوصلوه الیهم من الاثار و الاحوال و الاحکام التى سمعوها و شاهدوها من النبى صلى الله علیه و آله.

و جمله یتفقون علیهم مستانفه استئنافا بیانیا کانه سئل کیف یکانفونهم و یوازرونهم و یدینون بدینهم فقال: یتفقون علیهم الى آخره، و لهذا لم یعطفها على ما قبلها.