اصحاب کهف
تقویم هجری قمری |
روز واقعه:23 محرم |
در تاریخ آمده که اهل انجیل راه طغیان پیش گرفتند تا این که بت پرستیدند. ولى برخى در دین عیسى علیهالسلام ماندند و به زهد و عبادت مشغول شدند. در آن زمان پادشاهى به نام دقیانوس بود که بتپرست و طاغى بود و از دین عیسى علیهالسلام منع مىنمود و تابعین آن حضرت را مىکشت تا این که به شهر افسوس رسید که اصحاب کهف در آنجا بودند.
وى جائى براى بتهائى که معبود او بودند، بنا کرد و اهل شهر را مجبور به پرستیدن آنها مىکرد. هر کس قبول مىکرد، آزاد مىشد وگرنه کشته مىشد.
شش جوان از بزرگ زادگان از شهر بیرون رفتند و در نمازگاه خود مشغول عبادت شدند، وقتى این خبر به دقیانوس رسید، آنها را احضار کرد و به آنها گفت: به دین من آیید وگرنه کشته مىشوید. یکى از ایشان گفت: ما جز به خدا پرستش نمىکنیم.
دقیانوس گفت: چون جوان هستید چند روز به شما مهلت مىدهم تا فکر کنید. دقیانوس از شهر خارج شد و آن شش جوان مقدارى مال از خانه پدر برداشتند و از شهر بیرون رفتند. در راه چوپانى را به همراه سگى دیدند؛ چون چوپان از حال آنها مطلع شد با آنها همراه شد ولى هر قدر تلاش کردند، سگ نرفت و سگ هم به دنبال آنها به راه افتاد.
در نزدیکى آن شهر کوهى به نام «اینجلوس» و غارى به نام «رقیم» وجود داشت، آنها در داخل آن غار به عبادت مشغول شدند و سگ در ورودى غار خوابید. یکى از آنها به نام «تملین» (یا تملیخا) به شهر مىرفت و مایحتاج آنها را مىخرید تا زمانى که خبر رسید که دقیانوس بازگشته و در جستجوى آنهاست. جوانان بر خدا توکل کردند و سر به سجده نهادند تا این که خواب بر آنها غلبه کرد و مدت 309 سال خوابیدند تا دقیانوس هلاک شد و پادشاهى مؤمن به نام «بناموس» به آن شهر آمد و خداوند آنها را از خواب بیدار نمود.
نشستند و بر یکدیگر سلام نمودند و پنداشتند که یک روز یا مقدارى از روز را در خواب بودهاند. تملیخا را براى گرفتن غذا به شهر فرستادند، وى در حالى که زبان آنها را درست نمىفهمید پول زمان دقیانوس را به فروشنده داد. قضیه را به شاه اطلاع دادند، وى پس از تحقیق از حالات آنها مطلع شد و خداوند را براى این که از آیات خود به آنها نشان داده بود، شکر نمود.
در مجمع البیان آمده که اصحاب کهف هفت نفر بودند و نامهاى آنها عبارت است از: مکسلمینا، تملیخا، مرطولس، نینوس، سارینونس، دربونس، کشوطبنونس (چوپان) و نام سگ اصحاب کهف قطمیر بود و رنگش سیاه و سفید بود. غار رقیم نزدیک شهر افسوس که اکنون یا در ازمیر ترکیه یا در نزدیکى پایتخت اردن یعنى شهر عمان مىباشد.
منابع
سيد مهدى مرعشى نجفى، حوادث الایام، صفحه 51.