علم بدیع
«بَدیع»، در لغت به معنى پدید آورنده، نوآورنده (فاعلى)، و نیز به معنى نوآورده شده و جدید (مفعولى)؛ و در اصطلاح شاخهای از علوم بلاغت است که دربارة چگونگى آرایشهای لفظى و معنوی کلام پس از رعایت اصول بلاغت گفت و گو مىکند.[۱][۲][۳]
محتویات
- ۱ تعریف علم بدیع
- ۲ پیشگامان علم بدیع
- ۲.۱ مراد جاحظ از واژه بدیع
- ۲.۲ مراد ابن قتیبه از واژه بدیع
- ۲.۳ مراد ابن معتز از بدیع
- ۲.۴ ابداعات قدامة بن جعفر در علم بدیع
- ۲.۵ دیدگاه رمانی، ابوهلال، باقلانی
- ۲.۶ تفاوت میان اختراع و ابداع
- ۲.۷ تقسیمبندی لفظ و معنا
- ۲.۸ انواع بدیع از نظر جرجانی
- ۲.۹ علم بدیع از نظر زمخشری
- ۲.۱۰ علم بدیع از نظر اسامة بن منقذ
- ۲.۱۱ تطبیق فنون بدیع عربی با فارسی
- ۲.۱۲ علم بدیع از نظر سکاکى
- ۲.۱۳ بدیع شاخه ای از بلاغت
- ۳ پانویس
- ۴ منابع مقاله
- ۵ منابع
تعریف علم بدیع
علم بدیع، دانشی است که در آن از زیباییهای الفاظ و آرایش نیکوی سخن بحث میشود و به تعبیر دیگر «دانش بدیع، مجموعه شگردهایی (فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی میکند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن تعالی میبخشد».[۴] تفتازانی در تعریف علم بدیع می نویسد: «بدیع علمی است که با آن، انواع زیباسازی کلام پس از مطابقتش با اقتضای حال [علم معانی] و وضوح دلالتش [علم بیان]، به دو گونه [محسنات] معنوی و لفظی شناخته میشود».[۵]
پیشگامان علم بدیع
گفته شده است: نخستین کسى که کلمه بدیع را پیشنهاد کرد، مسلم بن ولید بود؛ در اوایل عصر عباسى شاعران نوگرایى چون بشار (د ۱۶۷ق/۷۸۳م)، مسلم بن ولید (د ۲۰۸ق/۸۲۳م) و ابوتمام (د ۲۳۱ق/۸۴۶م)، در سرودههای خود صنایع طریف و بدیع را به کار گرفتند؛ به گونهای که گروهى این دسته از شاعران را مخترع دانش بدیع دانستهاند.[۶][۷][۸]
مراد جاحظ از واژه بدیع
پس از آن جاحظ (د ۲۵۵ق/۸۶۹م) آن را در جای جای آثارش به کار برد .[۹] مراد جاحظ از بدیع همان تعابیر بلاغى و سخنان و عبارات دلانگیز و زیباست. او بدیع را از ویژگیهای زبان عربى، و علت اساسى برتری این زبان بر دیگر زبانها دانسته است.[۱۰][۱۱] وی در کتاب البیان و التبیین به فنونى نظیر استعاره، تشبیه، احتراس، حسن تقسیم، سجع، کنایه، ازدواج، اسلوب حکیم، ایجاز، ارصاد، تسهیم، اقتباس و مساوات پرداخته، اما برای آنها تعریفى ارائه نکرده است.[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷] این نکته درخور ذکر است که دانشمندانى چون فرّاء (د ۲۰۷ق/۸۲۲م) و ابوعبیده مَعْمَر بن مثنى (د ۲۰۸ق) - البته به شیوه لغویان - در آثار خود برخى مباحث بلاغى را مطرح کردهاند.[۱۸] همچنین گفته شده که اصمعى درباره تجنیس کتابى نگاشته است.[۱۹][۲۰]
بنابراین، واژه بدیع و مشتقات آن در روزگار جاحظ مفهومى عام داشته، و مباحث علم معانى و بیان را نیز شامل مىشده است. مبرد (د ۲۸۵ق/۸۹۸م) در اثر ارزشمند خود الکامل بخش گستردهای را به تشبیه اختصاص داده، و آن را به انواع مختلفى چون تشبیه مفرط، مصیب، مقارب و بعید تقسیم کرده است. نمونههایى که وی در این باب ذکر کرده است، همه در مقوله بدیع در مفهوم عامش جای مىگیرد.[۲۱]
مراد ابن قتیبه از واژه بدیع
مراد ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/۸۸۹م) نیز از واژه بدیع در آثار خود همان مفهوم عام آن است. وی مىگوید: شعر تنها به سبب لفظ و معنای خوب برگزیده نمىشود، بلکه در این امر عوامل دیگری چون تشبیه مؤثر است.[۲۲] ابن قتیبه در تألیفات خود از مباحثى چون استعاره، مجاز، مقلوب، کنایه، تکرار، تقدیم و تأخیر و... که بعدها در زمره موضوعات علم بیان و بدیع قرار گرفت، سخن گفته است.[۲۳][۲۴][۲۵]
مراد ابن معتز از بدیع
در ۲۷۴ق ابن معتز (ه م)، کتاب البدیع خود را نگاشت.[۲۶] اثر او نخستین کتابى است که با این عنوان ارائه مىشود.[۲۷][۲۸][۲۹] ابن معتز در مقدمة اثر خود اعتراف مىکند که این نامگذاری از ابتکارات او نیست و وی تنها آنچه را در قرآن، لغت، احادیث پیامبر، سخن صحابه و اشعار پیشینیان - که نوخاستگان آن را بدیع نامیدهاند - یافته، گردآوری کرده است، تا دانسته شود که شاعرانى مانند بشار، مسلم و ابونواس مخترع این دانش نبودهاند، بلکه آنان در آثار خود این صنایع را بسیار به کار مىگرفتند.[۳۰][۳۱] بنابراین، ابن معتز در زمینه علم بدیع تنها ادعای برتری کرده،[۳۲] زیرا این فن پیش از او شناخته شده بوده است و جاحظ، مبرد و ابن قتیبه در کتابهای خود علاوه بر مباحثى که ابن معتز آورده است، به مباحث دیگری نیز پرداختهاند که ابن معتز از آنها نام نبرده است. ابن معتز در اثر خود از نوشتههای جاحظ بسیار استفاده کرده است. مباحث طرح شده در کتاب ابن معتز که وی همه را در مقوله بدیع جای داده است، عبارتند از استعاره، تجنیس، مطابقه، رد اعجاز الکلام على ما تقدمها و مذهب کلامى. ابن معتز بدیع را منحصر به ۵ موضوع یاد شده مىداند. البته او بابهای دیگری را مانند التفات، تأکید مدح شبیه به ذم و تجاهل العارف در پایان کتابش آورده، و آنها را از دایرة بدیع خارج کرده، و تنها در زمرة محسنات قرارشان داده است.[۳۳] [۳۴] [۳۵]
بنابراین، بدیع نزد ابن معتز هم فراگیرتر از آن چیزی است که امروزه تعریف مىشود.[۳۶] یکی از اهداف عبدالله بن معتز عالم علم بدیع در تألیف کتاب خود «البدیع» این بود که «می خواست توضیح دهد [علم] بدیع، ریشه در قرآن و حدیث و اشعار جاهلی عربی دارد. وی برای این منظور در هر مبحث به ترتیب، سیر بدیع را در قرآن مجید و احادیث نبوی و سخنان صحابه و شعرای جاهلی تا ظهور آن در سخنان منظوم و منثور نوخاستگان [محدثین] نشان میدهد. او میخواهد بر عربی و اسلامی بودن این فنون [بدیع] تأکید ورزد، تا مبادا روزی چنان تصور شود که فنون بدیع از یونان به جهان اسلام راه یافته است».[۳۷] چنان که در نقد ادبی این گونه است.
ابداعات قدامة بن جعفر در علم بدیع
پس از ابن معتز دانشمند هم عصر او قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق/ ۹۴۸م)، کار او را گسترش داد و به صنایعى با نامهای تازه اشاره کرد که عمدتاً عبارتند از ترصیع، غلو، تقسیم، مقابله، تفسیر، تتمیم، مبالغه، مساوات، اشاره، اِرداف، تمثیل و مطابقه (که بعدها مماثله و تعطف خوانده شدند) و توشیح که ظاهراً با توجه به آنچه ابن معتز در الاعجاز على ما تقدمها من الکلام خوانده است، مطابقت دارد. او همچنین ایغال را به مباحث ابن معتز افزود و اثر خود را نقد الشعر نامید.[۳۸][۳۹][۴۰] تکافو در کتاب قدامه همان است که ابن معتز آن را مطابقه نامیده است.[۴۱] قدامه در کتاب خود از رهگذر سخن درخصوص نقد شعر، صنایع بدیعى را مطرح مىکند و به صفات و ویژگیهای لفظ مىپردازد. در حقیقت، وی مانند بسیاری از دانشمندان پس از خود صنایع بدیعى را ابزار نقد شعر قرار مىدهد.[۴۲][۴۳] کتاب نقد الشعر تأثیر قابل توجهى در آثار بلاغى پس از خود گذارد.[۴۴]
دیدگاه رمانی، ابوهلال، باقلانی
رُمّانى (د ۳۸۶ق/۹۹۶م) در کتاب خود النکت فى اعجاز القرآن برخى از عنوانهای بدیع مانند تجنیس را آورده است؛ [۴۵] سپس ابوهلال عسکری (د ح ۴۰۰ق/۱۰۱۰م) فصل نهم کتاب الصناعتین خود را به بدیع اختصاص مىدهد و آن را با استعاره و مجاز آغاز مىکند.[۴۶] بنابراین، کلمه بدیع در این کتاب همچنان در مفهوم فراگیرش به کار رفته است. بدیع نزد وی مشتمل بر ۳۵ فن است. او بر آنچه گذشتگان آوردهاند، تشطیر، مجاوره، تطریز، مضاعفه، استشهاد، تلطف و... را افزود و آن را گسترشى بیشتر داد.[۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱]
باقلانى (د ۴۰۳ق/۱۰۱۳م) در اعجاز القرآن به تقلید از ابن معتز و ابوهلال عسکری فصلى برای سخن درباره بدیع گشوده، آن را با استعاره آغاز مىکند و به دنبال آن به عنوانهایى چون ارداف، مماثله، مطابقه، جناس و... مىپردازد.[۵۲][۵۳]
تفاوت میان اختراع و ابداع
در سده ۵ق/۱۱م ابن رشیق (د ۴۵۶ق/۱۰۶۴م) کتاب العمدة فى صناعة الشعر و نقده را تألیف کرد. در این کتاب برخى از بخشها به مباحث بیان و برخى دیگر به محسنات بدیعى اختصاص داده شده است. وی بحث دربارة بدیع را با بیان تفاوت میان اختراع و ابداع آغاز مىکند؛ آنگاه به معنای لغوی بدیع پرداخته، به سراغ ابن معتز و تقسیمبندی بدیع از دیدگاه وی مىرود. بدیع در کتاب العمده همان معنای عام خود را دارد و مثلاً استعاره و تشبیه را نیز که از مباحث بیانى است، شامل مىشود.[۵۴] ابن رشیق به مباحث بدیعى پیشینیان خود عنوانهای توریه، تردید، تفریع، استدعا، تکرار، نفى الشىء بایجابه، اطراد، اشتراک و تغایر را افزود (نک: عتیق، همانجا). او همچنین در فنون بدیعى تغییراتى ایجاد کرد و نام برخى از آنها را تغییر داد؛ مثلاً «رد العجز على الصدر» را «تصدیر» نامید.[۵۵]
تقسیمبندی لفظ و معنا
ابن سنان خفاجى (د ۴۶۶/۱۰۷۴م) در کتاب سر الفصاحه کار قدامه را دنبال کرد. او فنونى را که به لفظ ارتباط دارد، از فنونى که مرتبط با معناست، متمایز ساخت[۵۶] و بدون تردید این تقسیمبندی او اساس تقسیمبندی علوم بدیعى به لفظى و معنوی از سوی دانشمندان متأخر قرار گرفت.[۵۷] با اینهمه، دانش بدیع در اثر او استقلال نیافت.
انواع بدیع از نظر جرجانی
عبدالقاهر جرجانى (د ۴۷۱/۱۰۷۸م) که برخى او را واضع علم بلاغت دانستهاند،[۵۸] در اسرار البلاغه بدیع را به تشبیه، استعاره و تمثیل و دیگر انواع بدیع از جمله تجنیس، حشو، طباق، مجاز لغوی و عقلى، حسن تعلیل و... اطلاق کرده است.[۵۹] همو در اثر بلاغى دیگر خود دلائل الاعجاز علاوه بر آنچه در اسرار البلاغه متذکر شده بود، به فصل، وصل، قصر، تقدیم و تأخیر و حذف که امروزه در علم معانى مطرح مىشود، نیز پرداخت و همة این مباحث را بیان نامید که بدون تردید با بدیع در معنای عامش، یعنى شگفتانگیز، جدید و نو مترادف بود؛ زیرا مشاهده مىشود که آنچه را در اسرار البلاغه بدیع نامیده، در دلائل الاعجاز بیان خوانده است.[۶۰] گفتنى است که عبدالقاهر نیز مباحثى مانند جناس، سجع، حسن تعلیل و طباق را که منحصراً امروزه در حوزة علم بدیع قرار مىگیرد، بسیار کمرنگ و به عنوان مباحث فرعى مطرح کرده است.[۶۱][۶۲]
علم بدیع از نظر زمخشری
در سده ۶ق/۱۲م زمخشری (د ۵۳۸ق/۱۱۴۳م) در کتاب تفسیر خود مباحث علم بدیع را در حاشیه مباحث مربوط به معانى و بیان مطرح کرد، اما به شرح و تفصیل آنها نپرداخت؛ زیرا او مانند بسیاری از متکلمان عقیده داشت که مباحث بدیع نمىتواند وارد بحث دربارة اعجاز قرآن گردد.[۶۳] [۶۴]
علم بدیع از نظر اسامة بن منقذ
أسامة بن منقذ (د ۵۸۴ق/۱۱۸۸م) در کتاب خود البدیع فى نقد الشعر فن بدیع را - البته با همان معنای فراگیرش - گسترش داد. گفتنى است که بیشتر مباحث این کتاب را عنوانهایى به خود اختصاص داده است که امروزه بدیع خوانده مىشود. وی به گفتة خود در تدوین این اثر از البدیع ابن معتز، کتاب الصناعتین ابوهلال و العمدة ابن رشیق بهره برد.[۶۵] [۶۶]
تطبیق فنون بدیع عربی با فارسی
رشید وطواط (د ۵۷۳ق/۱۱۷۷م) در کتاب حدائق السحر فى دقائق الشعر کوشید تا فنون بدیع عربى را با فارسى تطبیق دهد.[۶۷] در کتاب نهایة الایجاز فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق/۱۲۰۹م) نیز همچنان مباحث علم بدیع در میان دیگر مباحث وارد شد. او در این زمینه از اثر وطواط سود جست.[۶۸][۶۹]
علم بدیع از نظر سکاکى
در سده ۷ق/۱۳م سکاکى (د ۶۲۶/م۱۲۲۹) در بخش سوم کتاب مشهور خود مفتاح العلوم برای نخستینبار معانى و بیان را به صورت مستقل، و دانش بدیع را جزو ملحقات آن دو علم قرار داد. وی محسنات بدیعى را به دو بخش معنوی و لفظى تقسیم کرد: در بخش اول مباحث مطابقه، مقابله، مشاکله، مراعات نظیر، مزاوجه، لف و نشر، جمع، تفریق، تقسیم، جمعوتفریق، جمعوتقسیم، جمع و تفریق و تقسیم، ایهام، تأکید، مدح شبیه به ذم، توجیه، سوق المعلوم مساق غیره، اعتراض، التفات و تقلیل اللفظ و لاتقلیله وارد شد و در بخش دوم عنوانهای تجنیس، اشتقاق، رد العجز الى الصدر، قلب، اسجاع (سجع) و ترصیع جای گرفت.[۷۰][۷۱][۷۲][۷۳] البته باید گفت که سکاکى به همه محسنات بدیعى که تا زمان او شناخته شده بود، اشارهنکرده است.
بدیع شاخه ای از بلاغت
از این زمان به بعد، توجه به دانش بدیع به عنوان سومین شاخه از دانش بلاغت، آغاز مىگردد. مثلاً بدرالدین ابن مالک (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م) کتاب مفتاح العلوم سکاکى را تلخیص کرد و از پیچیدگیهای منطقى، کلامى و فلسفى زدود و آن را المصباح فى علوم المعانى و البیان و البدیع نامید. وی در این اثر ۲۸ فن به ۲۶ فن سکاکى افزود.[۷۴] خطیب قزوینى (د ۷۳۹ق/۱۳۳۸م) به پیروی از سکاکى، در کتاب خود تلخیص المفتاح محسنات بدیعى را به لفظى و معنوی تقسیم کرد و کار سکاکى را وسعت بخشید. او خود در کتاب دیگرش الایضاح با تفصیل بیشتری به مباحث دانش بدیع به صورت مستقل پرداخت.[۷۵]
گفتنى است که در همین زمان ابن ابى الاصبع (د ۶۵۴ق/۱۲۵۶م) در دو کتاب خود تحریر التحبیر فى صناعة الشعر و بدیع القرآن، بدیع را در معنای عمومى خود به کار برد و در کنار محسنات بدیعى به مباحث علم معانى نیز پرداخت. ضیاءالدین ابن اثیر (د ۶۳۷/م۱۲۳۹) نیز در المثل السائر فى ادب الکاتب و الشاعر این مباحث را بیان نام نهاد.[۷۶][۷۷][۷۸] علاوه بر آنچه گفته شد، گروهى نیز مانند على بن عثمان اربلى (د ۶۷۰ق/۱۲۷۲م) در هر بیت از مدایح خود به یکى از صنایع بدیعى اشاره کردند.[۷۹] از میان این قصاید آنهایى که در مدح پیامبر اکرم(ص) سروده مىشد، بدیعیه نام گرفت.
پانویس
- ↑ سکاکى، ۲۰۰؛
- ↑ خطیب، ۱/۴۷۷؛
- ↑ سیوطى، ۱۳۷
- ↑ شمیسا، ۱۳۶۸ : ۱۱
- ↑ تفتازانی، ۱۴۱۶ : ۴۱۶.
- ↑ همو، ۱۲
- ↑ ضیف، البلاغة...، ۲۸
- ↑ زرینکوب، ۴۱۵-۴۱۶
- ↑ ضیف، همان، ۶۹
- ↑ ۳/۲۵۴؛
- ↑ نک: عتیق، ۱۱
- ↑ ضیف، همان، ۵۶؛
- ↑ شرف، ۱۵؛
- ↑ عتیق، همانجا؛
- ↑ خفاجى، مقدمه بر الایضاح، ۱/۹
- ↑ البحوث...، ۱۷۷- ۱۷۸
- ↑ مبارک، ۵۵ - ۵۸
- ↑ ضیف، همان، ۲۹
- ↑ ابن معتز، ۲۵
- ↑ ضیف، همان، ۳۰
- ↑ ۳/۳۲ بب
- ↑ الشعر...، ۱/۸۴
- ↑ ۱۵، ۱۰۳، ۱۳۵
- ↑ ۲۳۲؛ ضیف
- ↑ همان، ۵۸ -۶۰
- ↑ نک: ص ۵۸
- ↑ ابن رشیق،
- ↑ مبارک، ۶۵؛
- ↑ عتیق، ۱۱-۱۲
- ↑ ص ۱؛ ضیف، همان ، ۶۷ - ۶۸
- ↑ عتیق، ۱۲
- ↑ ص ۵۸
- ↑ ص ۵۸ بب
- ↑ مبارک، ۶۵ -۶۶
- ↑ شرف، ۱۹-۲۰
- ↑ نک: مبارک، ۶۹
- ↑ دایره المعارف بزرگ فارسی، ج ۴ : ۶۴۰
- ↑ نک: ص ۸۰، ۱۴۱، ۱۴۲، ۱۴۴، ۱۵۳، ۱۶۷- ۱۶۸
- ↑ عتیق، ۱۶
- ↑ مبارک، ۷۷- ۷۸
- ↑ ضیف، همان، ۹۲
- ↑ نک: ص ۸۰؛ عتیق، همانجا؛
- ↑ مبارک، ۶۵
- ↑ شرف، ۲۲؛ خفاجى، مقدمه بر نقد الشعر، ۸ -۹، ۵۸
- ↑ ص ۹۹
- ↑ ص ۲۰۴- ۲۰۵
- ↑ ص ۳۲۷-۳۴۳؛
- ↑ قس: شرف، ۲۳
- ↑ ضیف، همان، ۱۴۲
- ↑ عتیق، ۲۰
- ↑ مبارک، ۸۴ - ۸۵
- ↑ ص ۱۰۶ بب
- ↑ نک: ضیف، همان، ۱۱۰- ۱۱۲
- ↑ نک: ۱/۲۵۶؛ عتیق، ۲۳، ۲۵؛ ضیف، عصر...، الجزیرة العربیة...، ۲۹۹
- ↑ ۲/۳؛ شرف، ۲۴؛ ضیف، البلاغة، ۱۴۹
- ↑ نک: صعیدی، «ه»
- ↑ شرف، ۲۵-۲۶
- ↑ نک: رضا، «ز، ط»؛ عتیق، ۲۶
- ↑ ص ۵، ۶، ۱۴
- ↑ شرف، ۲۷- ۲۸
- ↑ نک: عتیق، ۲۶، ۲۸
- ↑ مبارک، ۱۰۴
- ↑ نک: ضیف، همان، ۲۷۰؛
- ↑ عتیق، ۲۹
- ↑ اسامه، ۸؛
- ↑ شرف، ۲۹
- ↑ عتیق، ۳۰
- ↑ نک: ضیف، همان، ۲۸۵-۲۸۶
- ↑ عتیق، ۳۲
- ↑ ص ۲۰۰-۲۰۴
- ↑ شرف، ۲۹-۳۰
- ↑ خفاجى، البحوث
- ↑ زرینکوب، ۴۱۳
- ↑ عتیق، ۴۷- ۴۸
- ↑ شرف، ۳۰؛ ضیف، همان، ۳۴۷-۳۵۱
- ↑ شرف، ۳۱-۳۲
- ↑ عتیق، ۴۰، ۴۶
- ↑ ضیف، همان، ۳۵۹، عصر، مصر، ۱۲۲-۱۲۳
- ↑ ابوزید، ۵۵
منابع مقاله
(۱) حسنابن رشیق، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۲) عبداللهابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۳) عبداللهابن قتیبه، الشعر و الشعراء، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۹۶۶م.
(۴) عبدالله ابن معتز، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، لندن، ۱۹۳۵م.
(۵) علی ابوزید، البدیعیات فی الادب العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶) حسن ابوهلال عسکری، کتاب الصناعتین، استانبول، ۱۳۲۰ق.
(۷) اسامة بن منقذ، البدیع فی نقد الشعر، به کوشش احمد بدوی و حامد عبدالمجید، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۸) محمد باقلانی، اعجاز القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
(۹) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۰) عبدالقاهر جرجانی، اسرار البلاغة، به کوشش محمدرشید رضا، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۱) محمد خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) محمد عبدالمنعم خفاجی، البحوث الادبیة، مناهجها و مصادرها، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۱۳) محمد عبدالمنعم خفاجی، مقدمه بر الایضاح.
(۱۴) محمد عبدالمنعم خفاجی، مقدمه بر نقدالشعر.
(۱۵) محمدرشید رضا، مقدمه بر اسرار البلاغة.
(۱۶) علی رمانی، «النکت فی اعجاز القرآن»، مجموعة ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، به کوشش محمد خلفالله و محمد زغلول سلام، قاهره، ۱۹۹۱م.
(۱۷) حمید زرینکوب، «تطور علم بدیع و سرچشمههای اصلی آن»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
(۱۸) یوسف سکاکی، مفتاح العلوم، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۱۹) سیوطی، اتمام الدرایة لقراء النقایة، به کوشش ابراهیم عجوز، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۰) حفنی محمد شرف، مقدمه بر بدیع القرآن ابن ابی اصبع، قاهره، دارنهضة مصر للطبع و النشر.
(۲۱) عبدالمتعال صعیدی، مقدمه بر سر الفصاحة ابن سنان خفاجی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۲۲) شوقی ضیف، البلاغة تطور و تاریخ، قاهره، ۱۹۶۵م.
(۲۳) شوقی ضیف، عصر الدول و الامارات، قاهره، ۱۹۸۰م، ۱۹۹۰م.
(۲۴) عبدالعزیز عتیق، علم البدیع، بیروت، ۱۹۷۴م.
(۲۵) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۶) مازن مبارک، الموجز فی تاریخ البلاغة، دمشق، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۵م.
(۲۷) محمد مبرد، الکامل، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۶م.
(۲۸) مسعود تفتازانی، المطول، قم، مکتبة الداوری.
(۲۹) نصرالله تقوی، نجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۳۰) محمد خطیب قزوینی، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۲م.
(۳۱) محمد رادویانی، ترجمان البلاغه، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۲) رشید وطواط، حدائق السحر فی دقائق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۳۳) یوسف سکاکی، مفتاحالعلوم، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۳۴) محمد شمس قیسرازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۵) سیروس شمیسا، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۶) کورش صفوی، از زبانشناسی به ادبیات، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۷) محمدهادی مازندرانی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۸) نجفقلیمعزی، درّه نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۹) جلالالدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
منابع
- دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بدیع»، ج۱۱، ص۴۶۵۳ ،کتابخانه مدرسه فقاهت بازیابی:۶ مهر ۱۳۹۲.
- علیرضا فرقانی، آموزش زبان عربی در ایران اهداف، چالشها، راهکارها، پژوهشگاه علوم انسانی ،بازیابی: ۶ مهر ۱۳۹۲.