دعای نهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
اللَّهُمَّ وَ إِنَّک مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا، وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیتَنَا، وَ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا، فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِک، وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِک،
فَأَیدْنَا بِتَوْفِیقِک، وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِک، وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَک، وَ لَا تَجْعَلْ لِشَیءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیتِک
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْینِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِک، حَتَّی لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَک، وَ لَا تَبْقَی لَنَا سَیئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
الهی ما را از مایه ضعف و ناتوانی به وجود آوردهای و اساس آفرینش ما را بر سستی نهادهای وآغاز ما را از آبی ناچیز بنا گذاشتهای. پس ما را جز به نیروی تو حرکتی و جز به یاری تو قوّتی نیست.
پس به توفیق خود نیرومان بخش و با هدایتت به راه صواب استوارمان دار و چشم دلمان را از آنچه در مسیر غیر عشق توست کور ساز و هیچ کدام از اعضای ما را در معصیت خود پیشرفت مده.
بارالها پس بر محمد و آلش درود فرست و رازهای دلمان و حرکات اعضایمان و نگاههای چشممان و سخنان زبانمان را در برنامههایی قرار ده که موجب ثواب تو باشد تا کار نیکی که موجب ثواب توست از دست ما نرود و کار بدی که موجب عقاب توست برای ما نماند.
ترجمه آیتی
بار خدایا، ما را از ناتوانى آفریده اى و بنیان ما بر سستى نهاده اى و از آبى پست و بى ارج صورت بسته اى. ما را هیچ جنبشى نیست مگر به توانى که تو ارزانى دارى و نیرویى نیست مگر به مددى که تو رسانى.
پس به توفیق خود یاریمان بخش و به راه راست خویش ارشاد فرماى و دیده دل ما را از آنچه خلاف دوستى توست کور گردان و چنان کن که نافرمانى را در هیچ یک از اعضاى ما راه نباشد.
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و رازهاى دلهاى ما را و جنبشهاى اندامهاى ما را و نگاههاى دیدگان ما را و سخن زبانهاى ما را چنان گردان که موجب ثواب تو باشد، تا حسنه اى که سزاوار پاداش نیک توست از دست نشود و سیئه اى که موجب کیفر بد توست بر جاى نماند.
ترجمه ارفع
بار الها به تحقیق ما را ضعیف آفریده ای و بنیان ما را سست گذارده ای و از آبى پست خلقتمان را آغاز کرده ای بنابراین ما را هیچ حرکت و جنبشى نیست مگر به قوت تو و هیچ قوتى نیست مگر به یارى و مدد تو
پس با توفیق خودت ما را یارى کن و با راهنمائى هایت ما را به راه راست هدایت فرما و چشم دلمان را به آنچه خلاف رضایت مى باشد آشنا و بینا کن و در هیچ عضوى از اعضاى ما راه نفوذ معصیت قرار مده.
الها بر محمد و آل او درود فرست و اسرار دلهایمان و حرکات اعضاى بدنمان و نگاههاى پنهانى دیدگانمان و سخنان زبانهایمان را در چیزهایى قرار ده که موجبات ثواب ترا فراهم مى آورد تا هیچ حسنه ای از ما فوت نشود و سزاوار پاداش شایسته تو گردیم و کار بدى که به خاطر آن مستوجب عذاب تو شویم براى ما باقى نماند.
ترجمه استادولی
خدایا، تو ما را از ضعف و ناتوانى آفریدى و بر سستى بنا نهادى و از آبى پست و بى ارزش آغاز کردى، پس جنبشى جز به نیروى تو، و توانى جز به یارى تو نداریم.
پس ما را به توفیق خود یارى رسان، و به رهنمایى خود بر راه راست بدار، و دیده دل هایمان را از آنچه بر خلاف دوستى توست کور ساز، و براى هیچ یک از اعضایمان دخالتى در گناه و نافرمانیت قرار مده.
خدایا، پس بر محمد و آل او درود فرست، و رازهاى دل ها و جنبش اعضا و نگاه هاى پنهانى چشم ها و گفتار زبان هاى ما را در آنچه موجب پاداش توست قرار ده، تا کار نیکى که بدان مستحق پاداش تو شویم از دستمان نرود، و کار بدى که بدان سزاوار کیفرت گردیم براى ما باقى نماند.
ترجمه الهی قمشهای
اى خدا توئى که اساس خلقت ما را از چیز پست ضعیفى (مانند خاک تیره) بنیاد کردى و بر پایه سست و ناتوانى بنیان نهادى و از آب ناچیز و حقیر نطفه آفرینش ما را آغاز کردى پس ما را هیچ قدرت و نیروئى جز به حول و قوه ى تو نیست و ابدا بر امرى جز به یارى تو توانا نیستیم
پس پروردگارا تو ما را به توفیق خاص خود موید بدار (و به طاعت و نیکوکارى برگمار) و (بر کار صواب و عمل صالح) قوت و پایدارى عطا فرما و چشم دل ما را (به عشق و محبت روشن ساز و) از هر چه خلاف محبت (و شوق لقاى) تست نابینا ساز و هیچ یک از اعضاء و جوارح ما را مسلط بر معصیت مگردان.
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و تمام افکار و امیال دلها و حرکات اعضاء و حتى چشم بهم زدن ما را همه را در موجبات ثواب (و لطف و رحمت) خود قرار ده تا آنجا که هیچ حسنه و ثوابى که به آن لایق پاداش (و لطف و احسان) تو مى شویم از ما فوت نشود و هیچ زشتى و معصیتى که موجب قهر و عقاب تو باشد بر ما باقى نماند.
ترجمه سجادی
خداوندا و تو ما را از ناتوانى آفریده اى و بر سستى بنا نهاده اى و از آب ناچیز آغازمان نموده اى. پس جنبشى براى ما جز به قدرت تو و نیرویى براى ما جز به یارى تو نیست.
پس ما را به توفیق خود توانایى ده و به راه راست خود ثابت قدم گردان و چشم دل ما را از آنچه برخلاف دوستى توست کور گردان و اعضاى ما را در نافرمانى ات نفوذناپذیر کن.
خداوندا پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و رازهاى دل هایمان و جنبش هاى اعضایمان و نگاه هاى زیرچشمى دیدگانمان و سخنان زبان هایمان را در آنچه باعث پاداش تو شود قرار ده، تا کار نیکى که به سبب آن سزاوار پاداش تو شویم از دستمان نرود، و کار بدى که به وسیله آن مستوجب عذاب تو شویم براى ما نماند.
ترجمه شعرانی
خداوندا ما را ناتوان آفریدى و بنیاد ما بر سستى نهادى و از آبى حقیر و پست آفرینش ما را آغاز کردى. جنبش ما به نیروى تست و از خود نیرو نداریم مگر به مددکارى تو
پس ما را به توفیق مدد کن و به راه صواب استوار دار. و چشم دل ما را از هر چه دوست ندارى نابینا گردان و نافرمانى را در هیچ یک از اعضاى ما راه نده
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و چنان کن که اندیشه دل و جنبش اندام و بینش چشم و گفتار زبان ما همه در موجبات ثواب تو گردد چنانکه هیچ عمل نیک که موجب پاداش تو است از دست ما بدر نرود و هیچ کار زشت که مستوجب عقوبت تو باشد براى ما نماند.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! تو ما را از ضعف آفریده اى و بنیان ما را بر سستى گذارده اى و از آبى پست آغاز فرموده اى، ما را هیچ جنب و جوشى نیست مگر به حول و قوت تو،
و ما را هیچ توان و نیرویى نیست مگر به یارى تو، پس ما را به توفیق خویش تایید فرما و با تایید خویش موید ساز و دیدگان ما را از آنچه خلاف محبت توست فرو بند و چنان فرما که در هیچیک از اندام، سرکشى را راه نباشد.
بار الها! درود بر محمد و خاندان وى، و رازهاى دلهاى ما و حرکات اندامهاى ما و نگاه هاى دزدیده ى چشمهاى ما و سخنان زبانهاى ما را مایه ى ثواب خود گردان تا حسنه اى که به سبب آن سزاوار پاداش تو مى گردیم از ما فوت نگردد و کار بدى که بر اثر آن در خور کیفرت خواهیم شد براى ما بر جاى نماند.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا تو ما را از ناتوانى آفریدى و بر سستى بنا نهادى و از آب اندک و بى ارزش آغازمان نمودى (اشاره به فرمایش خداى تعالى «س ۳۲ ى ۷» «و بدأ خلق الانسان من طین «ى ۸» ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین» یعنى و آفرینش انسان «آدم علیه السلام» را از گل آغاز نمود، پس فرزندان او را از خلاصه ى از آب اندک بى ارزش «نطفه» بیافرید) پس ما را جز به توانائى تو جنبش و جز به یارى تو توانائى نیست
پس ما را به توفیق (جور شدن اسباب کار از جانب) خود کمک کن، و به راه راست خود راهنمائیمان فرما، و دیده ى دلهامان را از آنچه خلاف دوستى تو است کور گردان، و اندامى از اندامهاى ما را در معصیت و نافرمانیت فرومبر (ما را توفیق ده که آنچه نهى کرده اى در اندیشه نگذرانیم و گرد معاصى نرویم و رضاى تو را به دست آوریم)
بار خدایا پس بر محمد و آل او درود فرست، و رازهاى دلها و جنبشهاى اندامها و نگاههاى پنهانى چشمها و سخنان زبانهاى ما را در آنچه باعث ثواب تو گردد قرار ده تا کار نیکى که به سبب آن سزاوار پاداش تو گردیم از دستمان نرود، و کار بدى که به وسیله ى آن مستوجب کیفر تو شویم براى ما نماند.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ وَ إِنَّک مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَیتَنَا وَ مِنْ مَاء مَهِین ابْتَدَأْتَنَا فَلاَ حَوْلَ لَنَا إِلاَّ بِقُوَّتِک وَ لاَ قُوَّةَ لَنَا إِلاَّ بِعَوْنِک فَأَیدْنَا بِتَوْفِیقِک وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِک وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَک وَ لاَ تَجْعَلْ لِشَیء مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیتِک»:
"الهى، تو ما را از ناتوانى خلق کردى، و برسستى بنا نهادى، و از آبى اندک و بى ارزش آغاز نمودى، پس ما را جز به ناتوانى تو حرکت، و جز به یارى و کمک تو قدرتى نیست.پس ما را به آماده شدن اسباب کار از جانب خود تأیید کن، و به راه راست دلالتمان فرما، و دیده قلبمانرا از آنچه خلاف عشق توست کور گردان، و عضوى از اعضاى ما را در گناه و معصیت فرو مبر".
دورنمایى از وضع خلقت معنوى انسان:
انسان در دایره خلقت از عجایب مخلوقات حضرت حق است. او به عنوان خلیفه خدا در روى زمین قرار داده شده و هر گونه نیازى که دارد بر سر سفره آفرینش جهت او آماده و مهیا گشته است.براى او بدن، قلب، نفس، عقل، صدر و روح قرار داده شده که هر یک مدار علمى و محور دانشى و دنیایى بس عظیم است.
فکر نمى کنم با پیشرفتى که در علوم مختلفه نصیب انسان شده کسى بتواند از عهده تشریح وضع انسان در دو جهت باطن و ظاهرش برآید. چنانکه این و جیزه بخواهد به هر یک از نواحى وجود انسان اشاره کند، مجلّداتى بس مفصّل باید تهیه ببیند، در این صورت از آنچه در نظر دارد باز مى ماند. روى این حساب به شرح جملات مورد شرح که نشانى از ناتوانى ظاهر انسان به خاطر وضع ساختمان ظاهرش نشان مى دهد قناعت مى کند.
انسان، بدون واقعیات باطنى اش، و منهاى اتصالش به ملکوت عالم، و به دور از انعکاس حقایق هستى در آیینه قلبش، و جداى از حالات معنوى و ربطش به فیوضات ربّانیه و عنایات الهیه، و بریده از مسائل عالى تربیتى، بدون شک از کوچکترین و ضعیف ترین موجودات خانه هستى است.
او اگر به وضع ظاهرش که چیزى جز مقدارى پوست و گوشت و خون و پى و عصب نیست بنگرد و در خود دقت نماید که اولش نطفه و پایانش جیفه اى بیش نیست، از بند غرور و کبر، حسد و حرص، منیت و سایر اوصاف حیوانى رسته و براى جبران ضعف و ناتوانى اش در بارگاه لاحول و لاقوة الّا باللّه به گدایى برخاسته و تمام ضعف و ناتوانى و خلأ و ندارى خود را با حضرت او که غنّى با لّذات است جبران خواهد کرد.
شنیدستم که هر کوکب جهانى است *** جداگانه زمین و آسمانى است
زمین در جنب این افلاک مینا *** چو خشخاشى بود در قعر دریا
تو خود بنگر کز این خشخاش چندى *** سزد تا بر غرور خود بخندى
او از نظر وضعیت ظاهر و بناى ساختمان مادّى اش در برابر عظمت آسمانها، ستارگان، کهکشانها، سحابیها، دریاها، صحراها، کوهها و موجودات زنده قوى چیز قابل ذکرى نیست.
او در برابر هجوم حوادث، از قبیل زلزله، بادهاى سخت، سیلابها، گرما و سرما، امراض مختلفه و حیوانات قوى، مغلوب و منکوب و بیچاره و بى نواست. او اگر تکیه بر غیر خود در تمام امور نداشته باشد، زمین خورده بدبختى است که در برابر کمترین حادثه یاراى مقاومت نخواهد داشت.
قرآن کریم در آیات متعدد به ضعف او و اینکه مایه اصلى ساختمان ظاهرش آبى بدون ارزش است اشاره مى کند، باشد که از خواب خرگوشى و غفلت حیوانى برخیزد وبه داد خود برسد و با عنایات و الطاف حضرت بیچارگى خود را جبران نماید.
«اَلُّلهُ الَّذى خَلقَکمْ مِنْ ضعْف ثُمَّ مِنْ بَعْدِ ضعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضعْفاً وَ شَیبَةً یخْلُقُ ما یشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمَ الْقَدیرُ».(۱)
اوست خدایى که اساس آفرینش شما را بر ضعف قرارداد، آنگاه با روزى مادّى ناتوانى شما را به قدرت مبّدل کرد و باز از قدرت و قوّت به ضعف و سستى پیرى برگرداند، او هر چه بخواهد خلق مى کند، زیرا به همه امور عالم و تواناست.
«یریدُ اللّه أنْ یخَفَّفَ عَنْکمْ وَ خُلِقَ الْاِنْسآنُ ضَعیفاً».(۲)
خداوند (تمام برنامه هائى که براى زندگى دینى و تربیتى شما تنظیم کرده) مى خواهد کار را بر شما آسان نماید، که انسان ناتوان و ضعیف آفریده شده.
«یا أیهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إنْ یسْلُبْهُمْ الذُّبابُ شَیئاً لایسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ.ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِه إنَّ اللّهَ لَقَوِىُّ عَزیزٌ».(۳)
اى مردمى که براى جبران خلأ و ضعف خود به بت هاى بیجان پناه برده اید، بدین مثل گوش فرا دارید: این بت هایى که مى خوانید هرگز به آفرینش مگسى قادر نیستند هر چند هر اجتماع کنند، و اگر مگسى چیزى از آنان بگیرد قدرت باز گرفتن آن را ندارند، طالب و مطلوب (بت و بت پرستى) هر دو ناچیز و ناتوانند. مقام خدا و حق حضرت ربّ العزّه را نشناختند، که خداوند ذاتى است بى نهایت توانا و غالبى غیر مغلوب.
اگر این انسان ناتوان تحصیل معرفت مى کرد، گردن زیر بار بت پرستى خم نمى نمود، راستى که بت و بت پرستى هر دو ضعیف و ناتوانند.
«قالَ رَبَّ وَهَنَ الْعَظْمُ مِنی وَ اشْتَعَلَ الرِّأْسُ شَیباً وَلَمْ أکنْ بِدُعائِک رَبَّ شَقِیاً».(۴)
زکریا به حضرت حقّ عرضه داشت: پروردگارا استخوان من سست شد و برف پیرى بر سرم بارید، با وجود این، با دعایم به پیشگاهت خود را محروم از عطایت ندانسته ام.
«وَوَصَّینَا الْاِنْسانَ بِوالِدَیهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فى عامَینَ أنِ اشْکرْلى وَ لِوالِدَیک إلَىَّ الْمَصیرُ».(۵)
و ما به هر انسانى سفارش کردیم که در حقّ پدر و مادر نیکى کن، خصوصاً مادر که چون بار حمل فرزند برداشت تا مدّت دو سال که کودک را از شیر بازگرفته هر روز به ناتوانیش بیفزود، شکر من و سپاس نسبت به پدر و مادر را بجاى آر، که بازگشت خلق به سوى من است.
در دعاهایى که از ائمّه معصومین و اولیاء الهى رسیده و به طور دائم به ضعف وناتوانى انسان اشاره شده و این که این ناتوانى و سستى جز با قوّت و قدرت حضرت حقّ قابل جبران نیست و اگر عنایت او نباشد ذرّه اى خوبى و درستى به وسیله خود انسان قابل جلب و قابل حفظ نمى باشد.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: نوح پیغمبر هرگاه داخل صبح مى شد ده بار و هرگاه به شب مى رسید ده بار به خواندن این دعا مبادرت مىورزید:
اَللَّهُمَّ إنّى اُشْهِدُک أنَّهُ ما أصْبَحَ بى مِنْ نِعْمَة و عافِیة فى دین أوْدْنْیا فَمِنْک، وَحْدَک لاشَریک لَک، لَک الْحَمْدُ و لَک الشُکرُبِها عَلَىَّ حَتى تَرْضى وَ بَعْدَ الرَّضا.(۶)
خداوندا، تو را گواه مى گیرم که هر نعمت و عافیتى در دین یا دنیا به من برسد از جانب توست، تو را شریکى نیست، حمد و سپاس نسبت به عنایات تو بر عهده من است، آن اندازه حمد وسپاس تا از من خرسند شوى و پس از خرسندى نیز ادامه داشته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- روم، ۵۴.
۲- نساء، ۲۸.
۳- حج، ۷۳ - ۷۴.
۴- مریم، ۴.
۵- لقمان، ۱۴.
۶- "مفتاح الفلاح" ص ۱۹.
نوح علیه السلام مى خواهد بگوید: الهى در جلب هیچ نعمت و عافیتى مرا قدرت و قوّت نیست، این تویى که با الطاف بى پایانت من ضعیف و ناتوان را نوازش مى دهى، و این منم که با توفیق خود تو به حمد و سپاس اقدام مى کنم.
اَللّهُمَّ إنّى أعُوذُبِک مِنْ زَوالِ نِعْمَتِک، وَ مِنْ تَحْویلِ عافِیتِک، وَ مِنْ فُجاءَةِ نِقْمَتِک، وَ مِنْ دَرَک الشَّفاءِ، وَ مِنْ شَرِّ ما سَبَقَ فِى اللِّیلِ وَ النَّهارِ.
اَللَّهُمَّ إنّى أسْألُک بِعِزَّةِ مُلْکک، وَ بِشِدَّةِ قُوَّتِک، وَ بِعِظَمِ سُلْطانِک، وَ بِقُدْرَتِک عَلى خَلْقِک...(۱)
الهى، از زدوده شدن نعمت، و از برگشت عافیت، و از به ناگاه وارد شدن عقوبت، و از دریافت شقاوت، و از آنچه در شب و روز به سوى ما پیشى گرفته، و مرا قدرتى در جلب این خوبیها و دفع این بدیها نیست به تو پناه مى برم.
الهى، از تو درخواست مى کنم به غلبه پادشاهیت، و به شدّت نیرویت، و به بزرگى سلطنتت، و به ناتوایى تو بر آفریدگانت که برایم همه نوع خیرى بخواهى.
عارف شوریده حال، شمس مغربى، درقدرت حقّ و ضعف تمام کائنات مى گوید:
اى کاینات، ذات تو را مظهر صفات *** وى پیش اهل دیده، صفات تو به ز ذات
تا روى دلفریب تو آهنگ جلوه کرد *** شد جلوه گاه روى تو مجموع کاینات
تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد *** ظاهر شدند جمله ذرّات ممکنات
از بس که ابر فیض توبارید بر عدم *** سر بر زد از زمین عدم چشمه حیات
اى چرخ را به چرخ درآورده عشق تو *** از شوق توست جمله افلاک را برات
اى مخزن خزا ین و وى خازن امین *** وى مشکل دو عالم و سر حلّ مشکلات
گر سوى تو سلام فرستم تویى سلام *** ور بر تو من صلات فرستم تویى صلات
یا اجمل الجمال و یا املح الملاح *** یا االطف اللطایف و یا نکتة النکات
هم درد و هم دوایى و هم حزن و هم فرح *** هم قفل و هم کلیدى و هم حبس و هم نجات
یا اشمل المظاهر و یا اکمل الظهور *** یا برزخ البرازخ و یا جامع الشتات
قرآن مجید از قول حضرت ابراهیم در سوره شعراء آیات ۷۸ تا ۸۶ نقل مى کند که آن فرزانه شایسته، خود را فاقد همه چیز دانسته و دارایى خود را از حضرت حق مى دید.
اَلَّذى خَلَقَنى فَهُوَ یهْدینِ. وَ الَّذى هُوَ یطْعِمُنى وَ یسْقینِ. وَ إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفینِ. وَ الَّذى یمیتُنى ثُمَّ یحْیینِ. وَ الَّذى أطْمَعُ أنْ یغْفِرَلى خَطیئَتى یوْمَ الدَّینِ. رَبَّ هَبْ لى حُکماً وَ ألْحِقْنى بِالصّالِحینَ. وَ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْق فِى الْآخِرینَ.وَاجْعَلْنى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ.
آن خدایى که مرا آفرید و هم او هدایتم مى کند، و همان کسى که به من طعام مى دهد و سیرابم مى نماید، و چون بیمار شوم شفایم مى دهد، و همان مولایى که مرا مى میراند و سپس زنده مى کند، و همان کسى که طمع دارم در روز قیامت خطایم را ببخشد. الهى مرا حکومتى ده تادر تمام برنامه ها در میان مردم به حق حکومت کنم، و مرا به شایستگان محلق ساز، و برایم یاد خیرى در میان آیندگان قرار ده، و مرا از وارثان پرنعمت بگردان.
امیر المؤمنین علیه السلام در قسمتى از یکى از خطبه هاى بسیار مهم نهج البلاغه مى فرماید:
أولیسَ لَکمْ فى آثارِ الْآوَّلینَ مُزْدَجَرٌ، وَ فى آبائِکمُ الْماضینَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إنْ کنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟! أوَلَمْ تَرَوْا إلَى الْماضینَ مِنْکمْ لایرْجِعُونَ، وَ إلَى الْخَلَفِ الْباقینَ لایبْقُونَ؟أوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أهْلَ الدُّنْیا یمْسُونَ وَ یصْبِحُونَ عَلى أحْوال شَتّى:فَمَیتٌ یبْکى، وَ آخَرُ یعَزّى، وَ صَریعٌ مُبْتَلى، وَ عائِدٌ یعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یجُودُ،وَ طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوتُ یطْلُبُهُ،وَ غافِلٌ وَ لَیسَ بِمَغْفُول عَنْهُ، وَ عَلى أثَرِ الْماضى ما یمْضِى الْباقى؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "مفتاح الفلاح" ص ۱۹.
ألا، فَاذْکرُوا هادِمَ اللَّذّاتِ، وَ مُنَغَّصَ الشَّهَؤاتِ، وَ قاطِعَ الْاُمْنِیاتِ، عِنْدَ الْمُساوَرَةِ لِلأعْمالِ الْقَبیحَةِ، وَ اسْتَعینُوا اللّهَ عَلى أداءِ واجِبِ حَقَّهِ،وَ ما لایحْصى مِنْ أعْدادِ نِعَمِهِ وَ إحْسانِهِ.(۱)
امیر المؤمنین علیه السلام در این قسمت از خطبه چه روشن واضح به ضعف همه جانبه انسان و به ناتوانى این موجود محدود اشاره مى کند!راستى چه نیکوست که این کلمات ملکوتیه همچون درّى تا لحظه مرگ آویزه گوش جان باشد.
آیا در آثار گذشتگان که امروز در برابر دید شماست چیزى نیست که شما را از کردار زشتتان که بر اثر غفلت همچون آنان گریبانتان را گرفته باز دارد؟ ایا در پدران گذشته شما که جز مرده اى از آنان باقى نمانده و معلوم نیست گورشان کجاست پند و عبرتى در درس و موعظه اى نیست اگر تعقّل و اندیشه کنید؟!
آیا ملاحظه نکردید که هر کس از گذشتگان شما مرد باز نمى گردد، و شما که جانشینان آنهایید ماندنى نیستید؟آیا اهل دنیا را بر حالات گوناگون نمى بینید که روز را به شب رسانده، شب را صبح مى نمایند: یکى مرده است بر او مى گریند، و دیگرى را که مصیبت زده است تسلیت مى دهند، و دیگرى بیمارى است که روى زمین افتاده و گرفتار درد و محنت است، و دیگرى به عیادت بیمار مى رود، و آن یک در حال جان دادن است، و یکى خواهان دنیاست ولى مرگ از پى اوست، و دیگرى از حساب و کتاب در کمال غفلت است ولى حضرت حقّ از او غافل نیست، چنانکه پیشینیان شما از دنیا رفتند شما هم به چنگال مرگ گرفتار خواهید شد؟!
به وقت شتاب به سوى شهوات و کارهاى زشت مرگ را به یاد آورید که لذّتها و خوشیها را ویران مى کند، و عیش و نوش ها را به هم مى زند، و آرزوها را قطع مى نماید، و از خداوند مهربان جهت اداى واجبات یارى بخواهیم و براى شکر نعمتهاى بى شمارش طلب توفیق کنید.
آرى به گفته زینت عبادت کنندگان، مولاى عارفان، کعبه عاشقان، حضرت زین العابدین علیه السلام: "الهى ما را ضعف آفریدى، و بر سستى بنیان نهادى، و از آبى بدون ارزش آفرینش ما را شروع کردى، پس ما را جز به توانایى تو حرکت و جز به یارى تو قدرتى نیست".
اگر تمام مردم دنیا به این حقیقت یعنى ضعف همه جانبه خود، و قدرت و قوّت وبى نهایت در بى نهایت و سیئات عمل و رذائل اخلاقیه خلاص مى شدند، ولى افسوس که اکثر مردم جهان دچارغفلت و غرور و کبر و بى خبرى و جهل و بى خردى هستند و به همین خاطر از دیدن ضعف خود و وهن خویش و قوّت و قدرت حضرت محبوب غافلند، و از پى این غفلت به انواع معاصى و مظالم دچارند.
حکیم خبیر، محدث بصیر، عارف عاشق، حضرت فیض، در هیچ بودن تمام موجودات و همه چیز حضرت حق مى گوید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "نهج البلاغه" فیض، خطبه ۹۸.
نه فلک چرخ زنان یکسره سودایى توست *** بیخود افتاده زمین یک تن شیدایى توست
جز تماشاى جمال تو تماشایى نیست *** هر که حیران جمالى است تماشائى توست
هر که افراختبه دعوایى نکوئى کردن *** گر بود راست همان سایه زیبائى توست
سروقدّان که زبالائى بالا بالند *** آن زبالاى برازنده بالائى توست
هر گلى را که بود رنگ در این گلشن و بوى *** شمّه اى از گل خود رسته زیبائى توست
از ازل تا به ابد بینش هر بینائى *** همه یک بینش در پرده بینایى توست
هر چه را در دو جهان نور هویدائى هست *** همه یک ذره خورشید هویدائى توست
سّر پنهان شدن روح و نهان بودن تو *** رمز پیدا شدن قالب پیدائى توست
هر کجا رسم توانائى و دانائى هست *** نور دانائى تو زور توانائى توست
بنده خود کیست که خود رأى بود در کارى *** لاف خود رائى ما پرتو خودرائى توست
به سزاى تو نکردیم دمى بندگیت *** آنچه آن است سزاوار تو آقائى توست
فیض خود را تو به کردار خوش آراسته کن *** حسن گفتار نه در خورد خودآرائى توست
امام علیه السلام پس از این جملات عرضه مى دارد: "الهى به توفیقت ما را کمک ده، و به راه مستقیمت ما را رهنمون باش، و دیده قلوبمان را از آنچه خلاف محبّت توست کور گردان، و عضوى از اعضاى ما را اجازه فرو رفتن در معصیت و گناه مده".
از آنجا که مفصّل این جملات و جملات بعد همراه با مفاهیمى آسمانى و ملکوتى در دعاهاى بعد آمده، شرح و تفسیرش را بجاى خودش موکول کرده به ترجمه پایان دعا قناعت مى کنم.
«اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ هَماتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْینِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِک حَتَّى لاَ تَفُوتَنَا حنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَک وَ لاَ تَبْقَى لَنَا سَیئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَک»:
"الهى بر محمّد و ال محمّد درود فرست، و رازهاى قلوب، و حرکات اندام، و نگاههاى پنهانى دیده ها، و سخنان زبان ما را در آنچه موجب ثواب توست قرار ده، تا کار خیرى که به سبب آن مستحق پاداش تو گردیم از دستمان نرود، و کار بدى که به وسیله آن متوجب کیفرت شویم براى ما باقى نماند (که ما در تمام امور خود ضعیف و ناتوانیم و ضعف ما جز با قدرت و قوّت و نصرت و توفیق تو جبران نشود)".
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم و انک من الضعف خلقتنا، و على الوهن بنیتنا، و من ماء مهین ابتداتنا. فلا حول لنا الا بقوتک. و لا قوه لنا الا بعونک».
المهین: الحقیر. من المهانه، و هى الحقاره.
و الحول بمعنى القوه و القدره.
یعنى: بار خدایا، به درستى که تو آفریده اى ما را ضعیف و ناتوان و بر سستى نهاده اى بناى خلقت ما را- چه از ترکیب عناصر متضاده است که همیشه رو به خرابى دارد- و از آب خوار حقیر- یعنى منى- آفریده اى ما را. پس قوتى و قدرتى نیست ما را مگر به قوت و قدرت تو. و هیچ قدرتى نیست ما را- بر طاعت- الا به مددکارى تو.
«فایدنا بتوفیقک».
اى: قونا.
(یعنى:) پس قوت ده ما را به توفیق خود.
«و سددنا بتسدیدک».
التسدید: التوفیق للسداد- بفتح السین- و هو الصواب و القصد من العمل و القول. و منه: اللهم سددنا للخیر، اى: وفقنا. فتکون هذه الفقره کالمفسره للاولى.
یعنى: موفق گردان ما را به توفیق خود به کردار و گفتار صواب.
«و اعم ابصار قلوبنا عما خالف محبتک».
اى: عما لم یوافق طلبک، اى: لم تطلبه منا، و هو المباح و المکروه و الحرام، او کرهته منا، فلا یدخل المباح.
(یعنى:) و نابینا گردان بصر بصیرت ما را از مشاهده ى اعتبار آنچه مخالف دوستى تو باشد. یعنى از آنچه موافق طلب تو نبوده باشد از ما، یا از آنچه کراهت داشته باشد آن را از ما.
«و لا تجعل لشىء من جوارحنا نفوذا فى معصیتک».
ظاهر این است که این از باب قلب بوده باشد، مثل: عرضت الحوض على الناقه. اى: لا تجعل لمعصیتک نفوذا فى شىء من جوارحنا. و اما ان نفوذ الشىء فى صاحبه مساوق نفوذ صاحبه فیه ایضا، فغیر مستقیم، کما لا یخفى على مستقیم الذهن.
یعنى: و مگردان معصیت خود را نفوذ کننده در اندام و جوارح ما.
«اللهم صل على محمد و آله، و اجعل همسات قلوبنا و حرکات اعضائنا، و لمحات اعیننا و لهجات السنتنا فى موجبات ثوابک».
الهمس فى اللغه الصوت الخفى. و منه سمى الاسد هموسا، لان مشیته خفیفه فلا یسمع دوى و طاته. و القلوب هى النفوس الناطقه الانسانیه.
و المراد من همسات القلوب هى دقائق افکارها و لحظات انظارها و انبعاثات میولها و اهتزازات ارادتها بحسب قوتها النظریه و العملیه.
و لمحه و المحه، اذا ابصره بنظر خفى.
و «لهجات السنتنا»، اى: ما یلهج به لساننا، و هو الالفاظ و العبارات.
یعنى: بار خدایا، پس رحمت کن بر محمد و آل او، و بگردان افکار دقیقه و حرکات ارادیه و انبعاثات میلانیه ى نفوس ناطقه ى انسانیه هم به حسب قوه ى نظریه و هم به حسب قوه ى عملیه- و حرکات اندامهاى ما و نگریستن چشمهاى ما را به نگاه پنهانى و الفاظ و عبارات ما را در چیزى چند که موجب ثواب تو باشد.
«حتى لا تفوتنا حسنه نستحق بها جزاءک، و لا تبقى لنا سیئه نستوجب بها عقابک».
تا آنکه فوت نشود از ما نیکویى که سزاوار شویم به سبب آن جزاى تو را، و باقى نماند از براى ما بدیى که مستوجب شویم به سبب آن عقوبت تو را.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
ضعف: بضم ضاد و فتح آن مقابل قوت.
مهین: فعیل از مهن بضم هاء به معنى حقیر یعنى بار خدایا به درستى که تو از ناتوانى آفریدى ما را و بر سستى نهادى بناى ما را تفصیل ضعف، و مهن در کیفیت خلق آدم علیه السلام گذشت.
حول: به معنى حرکت و تصرف و فعل.
یعنى: نیست حرکت و قوتى ما را مگر به توانائى تو و نیست توانائى ما را مگر به یارى تو.
اللغه:
ایدنا: از اید به معنى قوت است تایید خدا بنده را آن است که در داخل به او بصیرت دهد و در بیرون اعضاء و جوارح او را قوت دهد بر عمل به طاعت او،
تسدید: راست نمودن و استوار ساختن از جهت شداد، و صواب تسدید خدا عبارت است از مستقیم نمودن به جانب خیر یعنى پس توفیق صواب ده ما را و راست نما ما را به استحکام خود.
عمى: کورى و گاهى اطلاق بر رفتن روشنائى چشم شود و گاهى اطلاق مى شود بر رفتن نور قلب،
نفوذ: گذشتن امر.
یعنى: کور نما دیده هاى دلهاى ما را از هر چه که مخالف است دوستى تو را و مگردان هر چیزى از جوارح و اعضاى ما را گذشتن در عصیان تو، ابصار قلوب عبارت است از خطرات قلبیه.
قوله «و لا تجعل لشىء»: گویند از باب قلب است زیرا که جوارح در معصیت نفوذ نکند بلکه عصیان در جوارح نفوذ کند لکن مى توان گفت که معصیت با جوارح متلازم است هر یک در دیگرى نفوذ کند.
اللغه:
همس کلام: اخفاء او نمودن.
لمحه ى بصر: نظر نمودن به تندى و نظر بربودن.
لحجه: لغت.
یعنى: خدایا پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و بگردان آن صداهاى نهانى دلهاى ما را و جنبشهاى اعضاى ما را و نگریستن چشمهاى ما را در باعثها و اسباب ثواب تو.
حتى به معنى غایت نیست بلکه به معنى تعلیل است یعنى کى فوت رفتن.
حسنه: چیزى است که شارع او را خواسته است و مطلوب او است مقابل او سیئه است.
استیجاب، استحقاق جزا عوض عمل و مکافات آن یعنى تا اینکه فوت نشود از ما مطلوب تو که سزاوار به آن جزاى تو را و باقى نماند براى ما گناهى که مستوجب شویم به سبب آن گناه عقوبت تو را غرض از این کلمات سئوال نمودن توفیق است از خداى تعالى بر اینکه بیاورد تمام طاعات را و محفوظ بودن از تمام معاصى است انسب در عنوان دعاء به حسب فقراتى که در آن مندرج است دعاء او (ع) فى الاعتراف و طلب التوبه الى الله عزوجل بود نه دعاى اشتیاق.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در دومین فراز از این دعا با اشاره به آغاز خلقت انسان و ناتوانى و بى ارزشى او از خداوند در خواسته هائى دارد. نخست مى گوید: (بار خداوندا ما را از ضعف و ناتوانى آفریدى بنیان و اساس ما را بر سستى بنا نهادى، و از آبى بى ارزش آغازمان کردى بنابراین هیچ تحولى و حرکتى براى ما جز با قوه و قدرت تو نیست و هیچ نیرو و توانائى براى ما جز با کمک و عزت تو وجود ندارد) (اللهم و انک من الضعف خلقتنا، و على الوهن بنیتنا، و من ماء مهین ابتداتنا، فلا حول لنا الا بقوتک، و لا قوه لنا الا بعونک).
و به دنبال آن مى افزاید حال که چنین است: (ما را به توفیق خود تایید فرما و با ارشاد و راهنمائیت استوار ساز) (فایدنا بتوفیقک، و سددنا بتسدیدک).
و نیز اضافه مى کند: (چشم دلهاى ما را از آنچه که مخالف محبت تو است نابینا ساز و هیچکدام از اعضاء و جوارح ما را در نافرمانیت نفوذ مده) (و اعم ابصار قلوبنا عما خالف محبتک، و لاتجعل لشىء من جوارحنا نفوذا فى معصیتک).
در جملات بعد باز با درود بر پیغمبر و آلش چند خواسته ى دیگر را به درگاه خداوند عرضه مى دارد مى گوید: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و رازهاى دلهایمان، حرکات اعضاء و جوارحمان، نگاههاى چشمانمان و سخنان زبانهایمان را در راهى قرار ده که موجبات ثواب تو را فراهم آورند (اللهم فصل على محمد و آله، و اجعل همسات قلوبنا، و حرکات اعضائنا و لمحات اعیننا، و لهجات السنتنا فى موجبات ثوابک).
این خواسته را بدان جهت طلب مى کنیم که: (هیچ حسنه اى که به وسیله ى آن مستحق پاداش تو مى شویم از ما فوت نگردد و هیچ سیئه اى که به واسطه ى آن مستوجب عقاب تو مى گردیم بر ما باقى نماند) (حتى لا تفوتنا حسنه نستحق بها جزاءک و لاتبقى لنا سیئه نستوجب بها عقابک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص:۴۲۱-۴۱۵
«اللّهُمّ وَ إِنّک مِن الضّعف خَلَقتَنا، وَ عَلَى الوَهْنِ بَنَیتَنا، وَ مِن ماءٍ مَهِینٍ ابتَدَأتَنا».
فیه اشاره الى قوله تعالى: «الله الذى خلقکم من ضعف»، اى: جعل الضعف اساس امر الانسان اما بحسب الخلقه و البنیه فلانه خلقه من اصل ضعیف هو النطفه، و اما بحسب الاخلاق فلانه خلق ضعیفا عن مخالفه هواه و مقاتله دواعیه و قواه، حیث لا یصبر عن اتباع الشهوات و لا یستخدم قواه فى مشاق الطاعات، کما قال سبحانه: «و خلق الانسان ضعیفا».
فان المراد بالضعف فیه: الضعف عن مخالفه الهوى، لانها جمله وقعت اعتراضا تذییلیا مسوقه لتقریر ما قبله من التخفیف بالرخصه فى نکاح الاماء، و لیس لضعف البنیه مدخل فى ذلک، و ان ذهب الیه بعض المفسرین فان المقام لا یساعده.
و الوهن: الضعف، جعله اساسا لما طبع علیه الانسان من الاخلاق و ما طبع منه من الارکان، فاستعار له البناء ایذانا بغایه لزومه له و عدم انفکاکه عنه، و لک تخصیص الضعف بالاخلاق و الوهن بالخلقه او بالعکس، تفادیا من التاکید و ذهابا الى التاسیس الذى هو خیر منه.
و فى قوله علیه السلام: «و من ماء مهین ابتداتنا» اشاره الى قوله تعالى فى سوره السجده: «و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین». و قوله تعالى فى المرسلات: «الم نخلقکم من ماء مهین».
و المهین: الحقیر الذى لا یعبا به، و هو فعیل من مهن بضم العین مهانه: حقر فهو مهین.
و المراد بالماء: النطفه.
قال بعض العلماء: و فى خلق الانسان ضعیفا حکمه بالغه، و ذلک ان الخلقه الانسیه لو لم تکن ذات وهن و قصور فى البنیه، لما انتبه الانسان فى احتیاجه فى الحالات کلها الى خالقه، و لو لم ینتبه فى احتیاجه الیه لما احبه و لما خشیه و لما استعان به و استعاذ به و التجا الیه، و لصارت ابواب المعاونات و اوجه المواساه منقطعه بین الخلیقه، و لما تدرج الانسان بمساعیه الحمیده الى اکتساب الفضائل و لما استحق بها المحمده، فسبحان من جعل الانسان بقصور بنیته فائزا باوفى غبطته.
الحول هنا: بمعنى الحرکه، اى: لا حرکه لنا فى تحصیل خیر الا بقوتک، و یجوز ان یکون بمعنى الاحتیال من حال حولا بمعنى احتال اذا قدر على التصرف، اى: لا قدره لنا على التصرف الا بقوتک.
و القوه: تطلق على کمال القدره و یقابلها الضعف، و لما ثبت انه تعالى مستند جمیع الموجودات و المفیض على کل قابل ما یستعد له و یستحقه، فهو المعطى لکل ضعیف عادم القوه من نفسه کماله و قوته، لم یکن للانسان قدره على الحرکه او التصرف الا بقوته سبحانه، و لا قوه له الا بافاضه قوه استعداد یقوى به عقله على القیام باوامره تعالى و الاجتناب عن نواهیه، و هو معنى قوله: «الا بعونک».
التایید: التقویه من الاید بمعنى القوه، و تاییده تعالى للعبد تقویه امره من داخل بالبصیره، و من خارج بقوه الاعضاء و الجوارح على العمل بطاعته سبحانه.
و قد مر معنى التوفیق، و هو جعل اراده الانسان و فعله موافقا لقضائه تعالى و قدره، و هو ان کان فى الاصل موضوعا على وجه یصح استعماله فى السعاده و الشقاء فقد صار متعارفا فى السعاده فقط، و هو مما لا یستغنى الانسان عنه فى کل حال.
کما قیل لحکیم: ما الشىء الذى لا یستغنى عنه فى کل حال؟ فقال: التوفیق.
و سدده تسدیدا: قومه و وفقه للسداد، اى: الصواب من القول و العمل.
و قیل: تسدیده تعالى للعبد عباره عن تقویم ارادته و حرکاته نحو الغرض المطلوب له، لیهجم الیه فى اسرع مده.
قال بعض العلماء: و اعلم ان توفیقه و تاییده و تسدیده تعالى للعبد یکون بما یخوله من الفهم الثاقب، و السمع الواعى، و القلب المراعى، و تقییض المعلم الناصح، و الرفیق الموافق، و امداد من المال بما لا یقعد به عن مغزاه قلته و لا یشغله عنه کثرته، و من العشیره و العز ما یصونه عن سفه السفهاء و عن الغض منه من جهه الاغنیاء، و ان یخوله من کبر الهمه و قوه الغزیمه ما یحفظه عن التسفف للدنیه و التاخر عن بلوغ المنزله السنیه.
العمى کما یطلق على ذهاب بصر العین یطلق على ذهاب بصر القلب.
قال فى المحکم: عمى: ذهب بصره کله، و العمى ایضا ذهاب بصر القلب انتهى.
و قال غیره: هو للقلب مستعارا من عمى العین.
و الابصار: جمع بصر محرکه، و هو من العین النور الذى تدرک به المبصرات، و من القلب النور الذى یرى به حقائق الاشیاء و بواطنها، بمثابه البصر للجارحه ترى به صور الاشیاء و ظواهرها.
قال فى القاموس: البصر محرکه حس العین، و من القلب نظره و خاطره.
و المراد باعماء ابصار القلوب عما خالف محبته تعالى منعها عن الالتفات الى الشرور و المعاصى بعدم اعدادها لها.
و الجوارح: جمع جارحه، و هى الاعضاء کالید و الرجل.
و نفذ فى الامر و القول نفوذا و نفاذا: مضى. و الغرض سوال حفظه تعالى و عصمته عن اکتساب معصیته بشىء من الجوارح و الاعضاء.
و ما قیل: انه من باب القلب لا من الالباس، اى: لا تجعل لمعصیتک نفوذا فى شىء من جوارحنا، فظاهر الفساد، لان المعصیه لا فعل لها فى الجوارح حتى تکون هى النافذه فیها، و انما الفعل للجارحه لاکتسابها للمعصیه، فهى النافذه فى المعصیه باکتسابها لها، و ما ادرى ما الحامل لهذا القائل على جعله من باب القلب، مع تصریحهم بانه من الضرورات التى لا ینبغى حمل الکلام الفصیح علیها؟.
همس الکلام- من باب ضرب-: اخفاه، اى: ما تخفیه قلوبنا.
و الاعضاء: جمع عضو بکسر العین و ضمها و هو الاشهر، و هو کل عظم وافر بلحمه، کذا فى المحکم.
و فى مختصر العین: العضو کل عظم وافر من الجسد.
و لمح البصر: امتد الى الشىء، و لمح الیه لمحا- من باب نفع-: نظر الیه باختلاس البصر.
و اللهجات: جمع لهجه بفتح الهاء و سکونها لغه.
قال اصحاب اللغه: هى اللسان.
و قیل: طرفه، و لاخفاء بان اراده هذا المعنى غیر صحیحه هنا، بل المراد ما تلفظ به الالسن.
قال الزمخشرى فى الفائق: و قیل: لهجه اللسان: ما ینطق به من الکلام، و انها من لهج بالشىء، و نظیرها قول بعضهم فى اللغه: انها من لغى بالشىء اذا عزى انتهى.
و عن الازهرى: فلان صحیح اللهجه، اى: اللغه. و لا مانع من اراده هذا المعنى هنا.
و فى: للظرفیه المجازیه.
و موجبات الثواب: ما یوجبه من الاعمال الصالحه.
حتى: هنا للتعلیل بمعنى کى، اى: کى لا تفوتنا حسنه.
وفاته الامر فوتا و فواتا: ذهب عنه.
و الحسنه: ما ندب الیه الشارع، و تقابلها السیئه و هى ما نهى عنه.
و استحق الشىء: استوجبه.
و الجزاء: المکافاه على الشىء.
و لا تبقى لنا سیئه، اى: لا تفضل، من قولهم: بقى من الدین کذا، اى: فضل و تاخر. و الغرض سوال التوفیق للاتیان بجمیع الطاعات و التوقى عن جمیع المعاصى، و ذلک انما یکون عن فیض الهى و عنایه الهیه، یقوى بهما الانسان على تحرى الخیر و تجنب الشر.
جعلنا الله تعالى من الملحوظین بعین عنایته و المهتدین بنور هدایته.
و کان الفراغ من تالیف هذه الروضه عصر یوم السبت لخمس عشر خلون من شهر ربیع الثانى سنه الف و ثمانیه و تسعین، و الحمد لله رب العالمین، و الصلاه على محمد و على آله اجمعین و سلم.