دعای نهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول)
توفیق به امور خیر نه امور شر؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی الِاشْتِیاقِ إِلَی طَلَبِ الْمَغْفِرَةِ مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صَیرْنَا إِلَی مَحْبُوبِک مِنَ التَّوْبَةِ، و أَزِلْنَا عَنْ مَکرُوهِک مِنَ الْإِصْرَارِ
اللَّهُمَّ وَ مَتَی وَقَفْنَا بَینَ نَقْصَینِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً
وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّینِ یرْضِیک أَحَدُهُمَا عَنَّا، وَ یسْخِطُک الْآخَرُ عَلَینَا، فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یرْضِیک عَنَّا، وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یسْخِطُک عَلَینَا
وَ لَا تُخَلِّ فِی ذَلِک بَینَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیارِهَا، فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعا و نیایش آن حضرت در شوق به طلب آمرزش از خدای بزرگ:
بارالها بر محمد و آلش درود فرست و ما را به سرمنزل توبه که محبوب توست برسان و از پافشاری بر گناه که نمیپسندی دور ساز.
بارخدایا هنگامی که در وضعی قرار میگیریم که به ناچار مستحق خسارت در دین یا ضرر در دنیا میشویم، پس کاهش (نقص) را بر دنیای ما که زود فانی میشود وارد ساز و عفو و بخششت را در دینمان که بادوامتر است قرار بده
و چون قصد دو کار کنیم که یکی از آنها تو را از ما خشنود میکند و آن دیگری تو را بر ما خشمگین میسازد. پس به آنچه در معرض رضای توست ما را متمایل کن و از قدرتمان بر امری که سبب خشم توست بکاه
و در این امور ما را به خود و به اختیار خویش رها مساز که نفسْ انتخابکننده باطل است مگر آنکه تواَش توفیق دهی و پیوسته به بدی فرمان دهد، مگر آنکه تواَش رحمت آوری.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است در اشتیاق به طلب مغفرت از خدای جل جلاله.
خداوندا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و ما را به توبه اى که پسند مى دارى راه بر و از اصرار بر گناه که ناپسند مى دارى دور فرماى.
خداوندا، چون میان دو نقصان، یکى در دین و یکى در دنیا قرار گرفتیم، نقصان را در آن قرار ده که زودگذر است و توبه را در آن قرار ده که بقایش بیشتر است.
و چون آهنگ دو کار کردیم که یکى تو را خشنود مى سازد و دیگرى تو را به خشم مى آورد، ما را بدان سوى که سبب خشنودى توست روانه دار و عزم ما را در آنچه سبب خشم توست سست نماى.
و در آن هنگام نفسهاى ما را به اختیار خود وامگذار که نفسهاى ما اگر توفیق خویش رفیق آنها نگردانى راه باطل گزینند و نفس آدمى را به بدى فرمان دهد مگر آنکه تو رحمت آورى.
ترجمه ارفع
اظهار شوق براى طلب آمرزش:
خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را به چیزى که محبوب توست یعنى توبه موفق کن و از اصرار بر گناه که مورد غضب توست برحذر بدار.
پروردگارا هرگاه بین ضرر به دین و دنیا قرار گرفتیم ضرر را به آنى که زود از بین مى رود یعنى دنیا متوجه کن و عفو و بخشش را در آنکه مدتش طولانى است یعنى دین مقرر فرما
و هرگاه بین دو کار واقع شدیم که یکى مورد رضاى تو و دیگرى مشمول غضب توست ما را متمایل به آن کن که رضایت را جلب مى کند و نیروى ما را نسبت به آنچه ترا خشمگین مى کند سست کن.
و در آن هنگام نفس هاى ما را به خودشان وامگذار زیرا که هماره نفس هاى ما باطل را انتخاب مى کنند مگر آنکه توفیقى از ناحیه تو باشد و هماره امر به بدى مى کنند مگر آنکه تو رحم کنى.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند (جل جلاله)
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و ما را به سوى محبوب خود که تو به است باز ببر، و از ناخوشایند خود که اصرار بر گناه است دور گردان.
خدایا، هرگاه میان دو نقص و زیان در دین یا دنیامان قرار گرفتیم، نقص و زیان را به آن یک که زودتر از میان مى رود (دنیا) وارد ساز، و توبه و گذشت را در آن یک که بیشتر دوام مى یابد (دین) قرار ده.
و هرگاه بر انجام دو کار مصمم شدیم که یکى موجب خشنودیت از ما، و دیگرى موجب خشم تو بر ماست، ما را به آنچه موجب خشنودیت از ماست مایل گردان، و نیروى ما را نسبت به آنچه موجب خشم تو بر ماست سست کن.
و در این باره ما را به اختیار خودمان وامگذار، زیرا نفس ما برگزیننده باطل است مگر آن که تو توفیق دهى، و بسیار امر کننده به بدى است مگر آن که تو رحم آورى.
ترجمه الهی قمشهای
در اظهار اشتیاق به طلب مغفرت و آمرزش از خداى متعال عز سلطانه:
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل اطهارش و ما را به سوى توبه (از گناهان) که محبوب و پسندیده تست بازگردان و اصرار در گناه و پافشارى در عصیان را که ناپسند تست از ما دور ساز
اى خدا هنگامى که ما در مقابل دو عیب و نقص به ناچار واقع شویم یک عیب در امر دین و یک عیب در دنیاى ما تو آن نقص را در آن امر (دنیا) که سریعتر به سمت فنا مى شتابد واقع گردان و از عیب و نقص در دین (یعنى عصیان و گناهان) که طولانى تر است (و موجب عذاب طولانى محشر) ما را دور ساز و پشیمانى ده
و هرگاه ما همت گماریم بر دو کار که یکى ترا از ما خشنود گرداند و یکى تو را به خشم و غضب آرد تو (از کرمت) به جانب آن کار که تو را خشنود مى گرداند قلب ما را مایل ساز و در عملى که موجب قهر و غضب تست قوت ما را (از لطف و کرم) ضعیف و ناتوان ساز
و هیچگاه ما را به اختیار نفس اماره وامگذار زیرا نفس اماره به باطل و زشتى و گناه مى گراید مگر توفیق ترک گناه عطا کنى (و نفس را از کار زشت بازدارى) که نفس حیوانى ما را جدا به زشتى و بدکارى امر (و از هر کار نیکو نهى) مى کند جز آنکه رحمت (خاص و لطف خفى) تو شامل حال ما شود (و ما را از مکر و حیله نفس اماره برهاند و از بدکارى به نیکوکارى کشاند).
ترجمه سجادی
از دعاهاى امام علیه السلام است در اشتیاق به طلب آمرزش از خداى بزرگِ با عزّت:
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را به سوى توبه پسندیده خود ببر و ما را از اصرار بر آنچه ناپسند توست، دور بدار.
خداوندا و هرگاه بین دو زیان قرار گرفتیم در دین یا دنیا. پس زیان را در آن که زودگذر است و بازگشت را در آنکه دوامش طولانى است قرار ده.
و چون بر دو کار تصمیم گرفتیم، یکى تو را از ما خوشنود مى سازد و دیگرى تو را بر ما به خشم مى آورد، پس ما را به آن کار که تو را از ما خوشنود مى سازد برگردان و توانمان را از کارى که تو را بر ما خشمگین مى سازد سست کن.
و در آنگاه، نفوس ما را به اختیار خود وامگذار، چون آن باطل را برمى گزیند مگر تو توفیق دهى، و به بدى امر مى کند مگر تو رحم کنى.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت (ع) است در اشتیاق به درخواست آمرزش از خدا جل جلاله:
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و ما را سوى توبه هدایت کن که محبوب تست و از اصرار بر گناه دور دار که مبغوض تست
خداوندا هر وقت ناگزیر باید از دین ما کاسته شود یا از دنیا چنان کن که کاهش در آن شود که زودتر فانى مى گردد و بازگشت ما سوى آن باشد که بیشتر باقى ماند
و هرگاه آهنگ دو چیز کنیم که یکى تو را خشنود سازد و دیگرى تو را به خشم آرد دل ما را به جانب آن کش که تو را از ما خشنود کند و نیروى ما را از آنچه موجب خشم تست سست گردان
و ما را به خود و اختیار خود وامگذار که نفس ما باطل را بر مى گزیند مگر تو توفیق دهى و به بدى امر مى کند مگر تو رحمت آرى.
ترجمه فولادوند
نیایش در آمرزش طلبى از خداى بزرگ:
بار الها! درود بر محمد و خاندان وى، و ما را به سوى آن بازگشتى که مورد پسند توست رهسپار گردان و از ابرام بر آنچه مایه ى ناخشنودى توست دور فرماى!
بار الها! چون در بین دو نقصان دچار شویم، که یکى در دین و دیگرى در دنیاست، نقصان را آنجا گذار که زود گذرست و بازگشت ما را به سوى خود در آنجا گذار که دوامش بیشتر،
و چون قصد دو امر کنیم، که یکى از آنها مایه ى خشنودى و دیگرى باعث خشم توست، پس ما را متمایل بدان سو گردان که مایه ى خشنودى توست و توان ما را بر آنچه مایه ى خشم تو مى گردد بکاه
و در این مقام نفس ما را به اختیار خود وامنه، چرا که نفس جز در آنجا که تو وى را توفیق عنایت کنى باطل را برمى گزیند و جز آنجا که تو بر وى رحمت فرمایى فرمان دهنده به کار بد است.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است در اشتیاق (آرزومندى) به درخواست آمرزش از خدا که بزرگ است بزرگوارى او:
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و ما را (از نافرمانى) به توبه و بازگشت (از آن) که پسندیده ى تو است (براى آن پاداش قرار داده اى) بازگردان، و از اصرار (بر گناه) که آن را نمى پسندى (مرتکب آن را به کیفر مى رسانى) دور گردان
بار خدایا و هرگاه بین دو زیان (دو کیفر بر اثر دو تقصیر و نافرمانى) قرار گرفتیم: یکى در دین و دیگرى در دنیا (و یکى را مى بخشى) پس زیان (کیفر) را در آن که زود مى گذرد (دنیا) و عفو و بخشش را در آنکه مدتش طولانى است (دین) قرار ده
و چون به دو چیز تصمیم گیریم که یکى از آن دو تو را از ما خشنود گرداند (موجب رحمت و پاداش شود) و دیگرى تو را بر ما به خشم آرد (از رحمت دور و به کیفرمان برساند) پس ما را به آنچه تو را از ما خشنود مى کند برگردان، و نیروى ما را از آنچه تو را بر ما خشمگین مى نماید سست نما (حضرت صادق علیه السلام فرمود: مومن به حسنه اى «کار نیک» تصمیم مى گیرد و آن را به جا نمى آورد پس حسنه اى براى او نوشته مى شود، و اگر آن را به جا آورده حسنه نوشته خواهد شد، و مومن به سیئه اى «کار بد» تصمیم مى گیرد که آن را بجا آورد و انجام نمى دهد، بر او نوشته نمى شود. گفته اند: تصمیم در این خبر و مانند آن به خاطر گذراندن و با خود اندیشیدن است وگرنه تصمیم بر معصیت گناه است، و اگر آن را به جا آورد گناه دوباره اى است، و این گفتار اگر چه مورد گفتگو مى باشد ولى ظاهر عبارت دعاء آن را تایید مى نماید)
و در آن هنگام نفسهاى ما را در اختیار خودشان مگذار، چون آنها جز آنچه تو توفیق دهى باطل و نادرستى را اختیار مى نمایند، و جز آنچه تو رحم فرمائى به بدى امر مى کنند.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
در شوق به طلب مغفرت از خداى بزرگ:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ صَیرْنَا إِلَى مَحْبُوبِک مِنَ التَّوْبَةِ و أَزِلْنَا عَنْ مَکرُوهِک مِنَ الْإِصْرَارِ»:
"خداوندا درودت را بر محمّد و آلش ارزانى دار، و ما را به صف توبه که همانا محبوب توست بازگردان، و از اصرار بر گناه که مورد پسند تو نیست دور گردان".
عرصه گاه بر عظمت توبه:
انبیاء با کرامت حق وامامان بزرگوار، در سایه وحى خداوندى، راه خیر و شر را به انسان نمایاندند. اولیاء عظام الهى هر آنچه را به خیر آدمیان بود و آنچه جز شّر و بدى آنان نداشت بیان کردند. آنان جامعه انسانى را در برابر آراسته شدن به خوبى ها و پیرزاسته شدن از بدیها، آنچنان هدایت کردند که حجّت بر تمام مردم تا صبح قیامت تمام شد.
پیامبران و امامان، رضوان و بهشت وسعادت و سلامت را در صورت صالح شدن مردم بشارت دادند و انسان را در مقابل آلوده شدن به شرور و منکرات، به غضب و سخط و عذاب جهنّم و خزى دنیا و آخرت وعده فرمودند.
«کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشَّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أنْزَلَ مَعَهُمْ الْکتابَ بِالْحَقَّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ»:(۱)
مردمان امّت واحد بودند، پس خداوند پیامبران را بشارت دهنده و بیم رساننده در بین آنان برانگیخت، و با آنان کتاب را به درستى نازل کرد تا میان مردم در آنچه اختلاف کردند و در آن حکم نماید.
«رُسُلا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَِلّا یکونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً».(۲)
فرستادگانى مژده دهنده و بیم رساننده، تامردم را بر خدا حجّتى نباشد، و خداوند عزیز و حکیم است.
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إلّا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، فَمَنْ آمَنَ وَ أصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاهُمْ یحْزَنُونَ»:(۳)
و نمى فرستیم پیامبران را مگر بشارت دهندگان و بیم کنندگان، پس آن که ایمان آورد و از نظر عمل و اخلاق شایسته شد، برآنان بیم و اندوهى نیست.
از جمله واقعیاتى که انبیاء و امامان بر اساس وحى، مردم را نسبت به آن، به رضوان حق و بهشت ابد بشارت داده، آن را عمل صالح و بلکه ریشه و مایه عمل صالح دانسته اند مسأله با عظمت توبه است. اگر درى تحت عنوان توبه به روى انسان باز نمى شد، آدمى هرگز از اسارت گناه نجات نمى یافت.
توبه پاک کننده انسان از آلودگى، و نزدیک کننده بشر به حضرت حق است.پلیدى گناه از پرونده انسان جز با برگشت به سوى محبوب و ترک معاصى میسّر نیست
اگر حضرب ربّ العزّه،از توفیق شرح "صحیفه" محروم ننماید، در شرح و تفسیر دعاى دوازدهم که بازگو کننده حقایق توبه است به تمام مسائل مربوط به این حقیقت الهیه، و قوى ترین شفیع انسان در پیشگاه حضرت دوست اشاره خواهم کرد. در این قسمت فقط به این حقیقت، که حضرت سجّاد علیه السلام در ابتداى دعا متذکر آن شده قناعت مى کنم، و آن اینه توبه محبوب خداست.
به حقیقت که توبه محبوب خداست، زیرا دارویى است که قلب و نفس و اعضاى گنهکار را معالجه مى کند و او را از بند خطرناک هواى نفس و شیطان رهانیده، به عرصه گاه عشق و دوستى و محبّت حضرت حق رهنمون مى شود.
توبه وسیله اى است که باعث مى شود گنهکار دست از آلودگى و آلوده کردن دیگران بردارد و خود و خانواده و جامعه اش را از ظلم و پایمال شدن حقوق برهاند و به رعایت حق خداوند و جامعه اش را از ظلم و پایمال شدن حقوق برهاند و به رعایت حق خداوند و انبیا و اولیا و پاکان و هادیان راه حضرت ربّ العالمین، توفیق یافته و به حصن حصین الهى راه یابد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۱۳.
۲- نساء، ۱۶۵.
۳- انعام، ۴۸.
محبوبیت توبه در پیشگاه وجود مقّدس حضرت حق به خاطر این است که آدمى را از چاه ضلالت بیرون آورده به شاهراه هدایت راهنمایى مى کند. محبوبیت توبه علّت این است که انسان را از صف شیاطین درآورده، در صف نیکان وپاکان مى برد. محبوبیت توبه، فلسفه اش در این است که راهزن راه مردم همچون فضیل را بر مسند عرفان قرار داده، وى را معلّم اخلاق و مهذّب نفوس مى نماید.
محبوبیت توبه نزد حق براى این است که رخنه اى سخت در صف ناپاکان و هواپرستان به وجود مى آورد و در برابر آن صف شیطانى، صف موّحدان و پاکان و نیکان را محکم تر مى نماید. محبوبیت توبه، بخاطر این است که راههاى نفوذ شیاطین را در شئون حیات آدمى بسته، طرق جلب رحمت دوست را به روى انسان باز مى کند. محبوبیت توبه، به خاطر این است که آدمى را از نظر آلودگان و پلیدان مى اندازد و وى را مورد نظر اولیاء و انبیاء و امامان بخصوص در معرض نسیم عنایت حضرت حق قرار مى دهد
محبّوبیت توبه براى آن است که حضرت ربّ العزّه را خشنود و دل بندگان خالص خداوند را شاد مى نماید. محبوبیت توبه، به علّت آن است که انسان را از افتادن در ورطه هلاکت ابى حفظ مى کند و به سعادت ابدى و سلامت دائمى و سرمدى رسانده و انسان را در آغوش رحمت حضرت رحیم قرار مى دهد.
محبوبیت توبه براى آن است که زنگار گناه از قلب مى شوید و حالات و احوالات درون را تغییر مى دهد و حجابهایى که محصول معصیت است از برابر دیده دل بر مى دارد و آتش عشق به حبیب را در کانون باطن شعله ورتر مى سازد.
محبوبیت توبه، به خاطر آن است که به انسان لیاقت تشّرف به محضر حضرت ربّ العزّه را ارزانى مى دارد و آدمى را به بارگاه قدس کشانده و در بساط انس مى نشاند و سفره مغفرت و رحمت او را در برابر جان و روح انسان مى گشاید.
توبه از آنجایى که محبوب خداست، در میدان وجود هر کس جاى گیرد او را به دنبال خود، محبوب حضرت جانان مى نماید و بر فرش محبتّ آن جناب مى نشاند. قرآن مجید که سند تمام حقایق هستى از ظاهر و باطن است، بدین صورت که در آیه زیر آمده عشق و محبّت حضرت ربّ العزّه را به تائبان حقیقى اعلام مى دارد:
«إنَّ اللّهَ یحِبُّ التَّوَّابینَ وَیحِبُّ الْمُتَطَهَّرینَ»:(۱)
همانا خداوند دوستدار تائبان مخلص و پاکان از آلودگیهاى ظاهر و باطن است.
بیائید پیمانه وجود خویش را از آلودگى گناه پاک کنیم و ظرف هستى خویشتن را از خبائث معصیت شستشو دهیم تا ساقى وجود، با ساغر وحى، شراب طهور توبه و انابه و تضّرع و زارى و بازگشت همه جانبه به سوى خودرا در کام جان ما مى ریزد. در تفسیر:
«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً».(۲)
کلامى معجز نظام از سلاله نبوت، صادق آل محمّد - صلوات اللّه علیهم اجمعین - مرورى است که مسحه اى از علم الهى، و قبسى از نور مشکات رسالت، و نفحه اى از شمیم ریاض امامت است، و آن را امین الاسلام طبرسى در تفسیر شریف "مجمع البیان" بدین صورت روایت کرده است:
أىْ: یطَهَّرُهُمْ عَنْ کلَّ شَىْء سِوَى اللّهِ، إذْ لا طاهِرَ مَنْ تَدَنّ بِشَىْء مِنَ الْاکوانِ إلّا اللّهُ- رَوَوْهُ عَنْ جَعْفِرِ بْنِ محمّد علیهماالسلام.
آنان را از هرچه جز خداست پاک مى کند، زیرا پاک از آلودگى اشیاء و عناصر جز خدا نیست.
استاد حسن زاده در مقدمه کتاب پرقیمت "مفتاح الفلاح" اثر عارف بزرگ حضرت بهائى، در ذیل این روایت مى فرماید: چنانکه در دیگر کتب و رسائله گفته ام: من در امّت خاتم صلّى اللّه علیه و آله از عرب و عجم کلامى بدین پایه که از صادق آل محمّد - صلوات اللّه علیهم - در غایت قصواى طهارت انسانى روایت شده است از هیچ عارفى نه ندیده ام و نه شنیده ام.
حدیث به صورت مفرد، یعنى روى روایت شده است بلکه به صیغه جمع یعنى "رووه" مروى است، پس حدیث خیلى ریشه دار است که جمعى آن را روایت کرده اند.
ربّ ابرار، ساقى ابرار است. و در این ربّ و اضافه آن به "هم" نیز مطلبى است که:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۲۲.
۲- انسان، ۲۱.
نهفته معنى نازک بسى است در خط یار *** تو فهم آن نکنى اى ادیب من دانم
"طّهور" درلغت عرب صیغه مبالغه طاهر است، یعنى "طاهر" پاک است و "طهور" پاک پاک کننده..
پس شرابى که از دست ساقیشان مى نوشند، علاوه بر اینکه پاک است پاک کننده هم هست. آب مضاف ممن است که طاهر باشد امّا مسّلماً طهور نیست ولکن مطلق آن، هم طاهر است و هم طهور.
این شراب، ابرار را از چه چیز تطهیر مى کند؟ امام علیه السلام فرمود: از هر چه جز خدا;زیرا طاهر از دنس اکوان جز خدا نیست.
"دنس" چرک است، و "اکوان" موجودات، و مراد نقص امکان است که خداوند از نواقص ممکنات طاهر است زیرا که صمد حقّ است.
این شراب انسان را از ما سوى اللّه شستشو مى دهد و اینچنین انسان به تماشاى نور شهود راه مى یابد که:هُوَ الْأوَّلُ وَ الْآخِرُ، وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ،(۱) و در حقیقت: فَأینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ، (۲) در عبارات اهل دل که خطاب به ساقى مى شود، و شراب طلب مى کنند مراد همین سَقاهُمْ رَبَّهُمْ شَراباً طَهُوراً (۳) است.
و شراب این آیه و خمر در آیات دیگر را به فارسى تعبیر به "مى" مى کنند، و "کأس" را گاهى به قدح و گاهى به جام و پیمانه و پیاله تعبیر مى نمایند.(۴)
این عالم نامور روحانى، جامع علوم عقلى و نقلى اسلامى، مّلا مهدى نراقى است که مى گوید:
بیا ساقیا من به قربان تو *** فداى تو و عهد و پیمان تو
مئى ده که افزایدم عقل و جان *** فتد در دلم عکس روحانیان
شنیدم زقول حکیم مهین *** فلاطون مه ملک یونان زمین
که "مى" بهجت افزار و اندوه زداست *** همه دردها را شفاء و دواست
نه زان مى که شرع رسول انام *** شمرده خبیث و نموده حرام
از آن که پروردگار غفور *** نموده است نامش شراب طهور
بیا ساقى اى مشفق چاره ساز *** بده یک قدح زان مى غم گذاز
انبیاء عظام الهى، و امامان با کرامت، و اولیاء اللّه با تمام وجود عاشق دلباخته توبه بودند، چنانکه این معنا از کلمات و دعاهاى روایت شده از ایشان مشهود است. محدث قمّى در "مفتاتیح" در اعمال ماه رجب روایت مى نماید:
اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لا تَنْفَدُ خَزائِنُهُ، وَ لا یخافُ آمِنُهُ، رَبَّ إنِ ارْتَکبْتُ الْمَعاصِىَ فَذلِک ثِقَةً مِنیىِ بِکرَمِک، اِنَّک تَقْبَلُ التَّوْ بَةَ عَنْ عِبادِک، وَ تَعْفُو عَنْ سَیئاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ،وَ إِنَّک مُجیبٌ لِداعیک وَ مِنْهُ قَریبٌ،وَ أنَا تائِبٌ إِلَیک مِنَ الْخَطایا، وَ راغِبٌ إلَیک فى تَوْفیرِ حَظّى مِنَ الْعَطایا...
ستایش خداى را که گنجهایش پایان نمى پذیرد، و اطمینان یابنده اش وحشت نکند. اى مالک و صاحبم، اگر دچار گناهان شدم ناشى از اعتماد محکم به بزرگوارى تو بوده; تویى که بدون تردید پذیرنده توبه اى از بندگانت، و گذشت کننده از بدیهاى آنان، و آمرزنده لغزش هاى عباد خود، و تویى اجابت کننده دعاى خوانندگانت و هم نزدیک به ایشانى، و منم توبه کننده به درگاهت از تمام خطاها، و میل کننده به سویت در کامل کردن بهره ام از بخششهایت...
گل گلزار صفا، شاخه باغ وفا، شوریده شیدا، حضرت فیض مى گوید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- حدید، ۳.
۲- بقره، ۱۱۵.
۳- انسان، ۲۱.
۴- مقدمه "مفتاح الفلاح" ص ۸۳.
اصرار و پافشارى بر گناه:
خطرناک ترین برنامه اى که در طول تاریخ حیات بر انسان هجوم آورده گناه است. گناه، سرپیچى از دستورات حق، و مخالفت با انبیاء و امامان، و مبارزه با سعادت و سلامت است. گناه، زمینه ساز نابودى شخصیت، خاموش کننده نور حقیقت، بر باددهنده فضیلت و درهم شکننده شرافت انسانى است.
گناه، تیشه اى بر ریشه انسان، تاریک کننده جان، خوشحال کننده شیطان و به غضب آورنده حضرت رحمان است. گناه، عبادت کردن شیطان، و جدا گشتن از یزدان، و پاره کننده پرده حیا، و فراهم آورنده عذاب روز جزاست گناه، در اندازنده انسان به چاه ضلالت، مسدود کننده راه هدایت، ایجاد کننده بلاهت، و بوجود آورنده سفاهت، و از بین برنده صفاى آدمیت و بر باددهنده غیرت و حمیت است.
گناه طوفانى بس خطرناک است که چون از سرزمین وجودانسان برخیزد، خیر دنیا و آخرت آدمى را دستخوش زوال نموده، و ارکان انسانیت را به لرزه آورده، و سعادت امروز و فرداى انسان را به باد مى دهد. گناه، بنا به فرموده حضرت حق در آیات قرآن مجید، مرض است، و ادامه آن تمام شئون حیات انسانى را دستخوش مرض کرده و به هلاکت ابدى آدمى منجر مى گردد.
گناه از نظر قرآن بیمارى است:
انسان بر اساس آیات قرآن مجید، چون قدم به دنیا مى گذارد، از سلامت و پاکى برخوردار است و بر پایه فطرت توحید زندگى خود را شروع مى نماید.او از گناه و معصیت و انحراف و خطا چیزى نمى داند، جز به کمال و سعادت میلى ندارد، از توجه به حقیقت لذّت مى برد، و از درک حقایق و فهم واقعّیات خوشحال مى شود. مى خواهد در چهارچوب درستى و راستى، و صدق و صفا و محبّت و وفا مطرح شود، و احترام همگان را در پرتو فروغ صفات حسنه و اخلاق انسانى به سوى خود جلب کند.
چون پدر و مادر، و خانه و کاشانه، و کوچه و بازار، و مدرسه و محیط به او توجه نکند و به جهت دادن مشاعر و احساسات و امیال و غرائز او بر اساس قرآن و قواعد رتبیتى انبیا و امامان اقدام نکند، بر اثر جاذبه هاى مادّى و جسمى و کشش هاى شهوانى و غریزى آلوده مى شود، و چون لّذت گناه را چشید به تدریج میل به گناه طبیعت ثانوى او مى شود و به بیمارى عصیان و سرپیچى از حقایق الهیه دچار مى گردد.
البتّه این بیمارى بدون دارو نیست، اگر به او توجه کنند، و خود او هم نسبت به خودش بیدار و بینا گردد، معالجه اش با داروى توبه، و متذکر شدن جهان پس از مرگ، و جریمه جرم ها در قیامت میسّر مى شود.
به علّت اینکه راه بازگشت و طریق به دست آوردن سلامت از دست رفته قلب و روح و اعضاء و جوارح به روح انسان باز است، از گناه و معصیت تعبیر به مرض شده، مرضى که بدون شک و تردید قابل علاج و معالجه است.
در کتب حدیث از قول رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده:
عِبادَاللّهِ أنْتُمْ کالْمَرضْى،وَ رَبُّ الْعالَمینَ کالطَّبیبِ، فَصَلاحُ الْمَریضِ فیما یعْمَلُهُ الطَّبیبُ وَ یدَبّرِهُ،لافیما یشْتَهیه الْمرَضُ وَ یقْتَرِحُهُ.
اى بندگان حق، شما چون بیماران هستید، وپروردگار جهانیان نسبت به شما همچون طبیب، پس صلاح و مصلحت بیمار در عمل و تدبیر طبیب است نه در اشتهاى مریض و آنچه انتخاب مى کند.
در کتب اخلاقى روایت مى کنند که حضرت مسیح از خانه زن بدکاره اى بدرآمد، و به آنان که او را دیدند فرمود:جامعه را دو گونه مریض است، مریضى که با پاى خود به طبیب مراجعه مى کند، و بیمارى که باید طبیب به عیادتش برود، و این زن بیمارى بود که بایدطبیب به عیادت او مى رفت.(۱)
و نیز روایت شده شبى در شهر ناصریه به حضرت مسیح عرضه داشتند:بیماران ما را شفا بده، فرمود:به وقت صبح تمام آنان را در اینجا حاضر کنید تا شفایشان دهم. چون به هنگام صبح چشمش به بیماران افتاد، آنان را کمتر از ده نفر دید، فرمود:اگر اهل سلامت در این شهر به این تعداد باشند برایم اعجاب انگیز است. (۲)
خوشا به حال بیمارى که درد بیماریش را حس کند و براى علاج مرض به طبیب مراجعه کرده خودرا از شّر مرض خلاص کند.
دل سوخته شیدا، عارف بینا، فؤاد کرمانى مى گوید:
آمد گه آنکه بگسلم بند *** در بند قار و صبر تا چند
تا کى به کمند تن گرفتار *** تا چند به دام نفس در بند
تا کى به خیال هیچ خشنود *** تا کى به وصال هیچ خرسند
علمى بطلب که زنده گردى *** بگذار حدیث زند و پا زند
از ریشه بکن به تیشه فکر *** این هستى همچو کوه الوند
پیوند ببر زما سوى اللّه *** با غیر خدا مبند پیوند
بگشاى یکى دو چشم تحقیق *** وین گوش مقلّدى فرو بند
گرذى بصرى تو را بگوید *** زیبا پسرى است در سمرقند
هرگز نشوى ندیده عاشق *** بر طلعت آن ندیده مانند
از دیده غیر بر رخ غیر *** عاشق نشود دل خردمند
نادیده،پسند دل نباشد *** گر اهل دلى ببین و بپسند
اى خواجه دهان تلخ هرگز *** شیرین نشود به صحبت قند
بگذر ز خودى که هر چه بینى *** بینى همه جلوه خداوند
هر اسم به غیر حق طلسمى است *** اسمت به طلسم اندر افکند
باید چو فؤاد این طلسمات *** بشکست به بازوى هنرمند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- حکمت عملى.
۲- قائم آل محمد.
قسمتى از آیات قرآن مجید را که گناه را بیمارى مى داند در سطور بعد ملاحظه مى کنید:
«یخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کانُوا یکذِبُونَ»(۱)
با خداوند و اهل ایمان به خدعه و فریب معامله مى کنند، اینان خدعه و مکر نمى کنند مگر با خودشان و به این معنا شعور و آگاهى ندارند. درون قلبشان را مرض محاصره کرده (کبر، بخل، کینه، نفاق، حسد، کفر) عقاب و کیفرشان در دنیا اضافه شدن مرض آنان است، و از براى آنان در آخرت عذابى دردناک مهیاست به سبب آنکه اهل دروغ بودند.
«فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یسَارِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعسى اللّهُ أَن یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْر مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلَى مَا أسرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ»(۲)
پس مى بینى آنها که قلوبشان دچار بیمارى است، برخلاف خواسته حق به سوى یهود و نصارى مى شتابند، گفته آنان این است که مى ترسیم اگر در دارلایمان بمانیم ما را گزند و بدى و سختى و مشقّت برسد; شاید خداوند فتح و پیروزى آورد یا برنامه اى از نزد خود بیاورد، آنگاه اینان نسبت به آنچه در درون خود پنهان داشتند پشیمان خواهند شد.
«إِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِینُهُمْ وَمَن یتَوَکلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ»(۳)
و امّا آنان که قلوبشان گرفتار بیمارى است، اگر راه شیطانى خود را ادامه دهند بدى بر بدى ایشان افزوده گردد، و دچار مرگ شدند در حالیکه آلوده به کفر بودند.
«وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کافِرُونَ»(۴)
و امّا آنان که قلوبشان گرفتار بیمارى است، اگر راه شیطانى خودرا ادامه دهند بدى بر بدى ایشان افزوده گردد، و دچار مرگ شدند در حالیکه آلوده به کفر بودند.
«لِیجْعَلَ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفَی شِقَاق بَعِید»(۵)
تا آنچه را شیطان پلید مى اندازد، آزمایش قرار دهد بر آنان که دلشان مرض و آنان که قلبشان سخت است، و به حقیقت که ستمکاران در شکافى دورند.
«أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یخَافُونَ أَن یحِیفَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ»(۶)
(این سیه بختان و تیره روزگاران) آیا در قلوبشان بیمارى است، یا در حقّ و حقیقت شک کردند، یا مى ترسند که خدا و رسول به آنان جور ورزند، بلکه اینان از ستمکارانند.
«وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً»(۷)
و هنگامى که گفتند منافقان و آنان که در قلوبشان بیمارى است: خدا و رسول به ما وعده نکردند جز با خدعه و نیرنگ.
«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»(۸)
آیا آنان که در قلوبشان بیمارى است پنداشتند که خدا درون آلوده ایشان را آشکار نمى کند؟!
با حقّ و حقیقت، و با واقعیت روشن، و با وحى الهى، و نبوت انبیاء و امامت امامان، و صدق و راستى، و عقل مستقیم نباید به چون و چرا برخاست، چرا که چون و چراى با این حقایق که محصول جهل و تعصّب بیجا و کبر و لجاجت است درون را مریض و اعضا و جوارح را به معصیت و گناه مى کشاند، و آدمى را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۹ - ۱۰.
۲- مائده، ۵۲.
۳- انفال، ۴۹.
۴- توبه، ۱۲۵.
۵- حج، ۵۳.
۶- نور، ۵۰.
۷- احزاب، ۱۲.
۸- محّمد (ص) ، ۲۹.
فیوضات ربّانیه، و کرامات انسانیه محروم مى نماید.
اگر کسى هم دچار خطا و اشتباه و آلوده به معصیت و گناه است، تا مرض مهلک عصیان حاکم بر شئون ظاهرى و باطنى وى نگشته، چه نیکوست توبه کند و به حضرت حق برگردد و از اصرار و پافشارى بر گناه خوددارى ورزد، تا از خزى دنیا و عذاب آخرت مصو بماند.
شاعره عصر معاصر، پروین اعتصامى گوید:
در روایات بسیار مهّم اهل بیت علیهم السلام آمده که گناه و معصیت اصرار نورزید، که اصرار و پافشارى بر گناه، خود گناه دیگرى است و حتى اصرار بر صغیره، صغیره بودن را از حالت صغیره مى اندازد.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السّلام قالَ: لاصَغیرَةَ مَعَ إلْاصْرارِ وَلا کبیرَةَ مَعَ الْاِسْتِغْفارِ.(۱)
حضرت صادق علیه السلام فرمود:با اصرار و پافشارى بر گناه صغیره معنا ندارد، وبا طلب مغفرت از حضرت حق کبیره اى برجا نماند.
عَْن أبى جَعْفر علیه السلام فى قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ: "وَلَمْ یصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یعْلَمُونَ" قالَ:الْإصْرارُ هُوَ أنْ یذْنِبَ الذَّنْبَ فَلا یسْتَغْفِرُ اللّهَ وَلایحَدِثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَة، فَذلِک الْإصْرارُ.(۲)
حضرت باقر علیه السلام در توضیح کریمه "وَ لَمْ یصرُّوا" در سوره آل عمران آیه ۱۳۵ فرمودند: اصرار بر گناه این است که کسى گناهى کند و از خداوند آمرزش نخواهد و همچنین در اندیشه توبه وبازگشت به حق هم نباش، این است اصرار ورزیدن بر گناه.
عَنْ أبى بَصیر قالَ:سَمِعْتُ أبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام یقُولُ: لا وَ اللّهِ لایقْبَلُ اللّهُ شَیئاً مِنْ طاعَتِهِ عَلَى الْإصْرارِ عَلى شَىْء مِنْ مَعاصیه.(۳)
ابوبصیر مى گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم: نه، به خدا سوگند که خدا هیچ طاعتى را با اصرار بر هر گناهى که باشد قبول نکند.
کسى که بر گناه صغیره اى اصرار ورزید، مثل مردى که همیشه جامه ابریشم پوشد، یا دائم به طلا زینت کند، یا هر روز چشم به نامحرم دوزد، گناهش کبیره محسوب شود و آثار و عذاب گناه کبیره بر آن مترتب گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "کافى"، ج ۳، ص ۳۹۵
۲- "کافى"، ج ۳، ص ۳۹۵
۳- "کافى"، ج ۳، ص ۳۹۵
شهید -رحمة اللّه علیه- فرموده است: "عزم بر تکرار گناه هم به منزله اصرار است. و توبه و استغفار، گناه کبیره و صغیره را محو کرده، باقى نگذارد، ولى اعمال صالحه مانند وضو و نماز و روزه گناه صغیره را جبران کند".
اصرار و پافشارى بر گناه، ریشه گناه خواهى را در سرزمین قلب محکم خواهد کرد، آنچنان که روز توبه قلع و قمع کردن این ریشه کار بسیار سختى خواهد بود. عدم توفیق بسیارى از گناهکاران براى توبه و بازگشت به حق و جبران مافات، معلول همین پافشارى بر گناه بوده است. اصرار ورزى بر گناه حتى باعث تکذیب حقایق و انکار واقعیات مسلّم هستى مى گردد:
«ثُمَّ کان عاقِبَةَ الَّذینَ أساؤُا السُّؤى أنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ».(۱)
عاقبت و سرانجام کار آنان که به اعمال زشت پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب کرده به مسخره گرفتند.
آرى وقتى معصیت فراوان شد و عاصى بر گناه و خطا اصرار ورزید، دل تاریک مى شود و نور حق درقلب به خاموشى مى گرداید، آنگاه نوبت استهزاء به حق و تکذیب آیات خداوند در مى رسد. قرآن مجید آمرزش گناه، و مغفرت حق را نسبت به معصیت، مشروط به ترک اصرار نموده:
«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یعْلَمُونَ. أُولئِک جَزَاؤُهُم مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ»(۲)
نیکان آنان هستند که هرگاه کار ناشایسته اى از ایشان سرزند یا ستمى بر خویش روا دارند، خدا را به یاد آرند و از حضرت او جهت محو گناه خود آمرزش خواهند - و چه کسى جز خداوند آمرزنده گناهان است؟ - و اصرار و پافشارى بر کار زشت نکنند و حال آنکه به بدى معصیت آگاهند. اینانند که پاداش عملشان آمرزش پروردگار است و باغهایى که از زیر درختان آنها نهرها جارى است، در آن بهشتها جاویدند، و چه نیکوست پاداش نیکوکاران.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- روم، ۱۰.
۲- آل عمران، ۱۳۵ - ۱۳۶.
«اَللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَینَ نَقْصَینِ فِی دِین أَوْ دُنْیا فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّینِ یرْضِیک أَحَدُهُمَا عَنَّا وَ یسْخِطُک الآْخَرُ عَلَینَا فَمِلْ بِنَا إِلَى مَا یرْضِیک عَنَّا وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یسْخِطُک عَلَینَا وَ لاَ تُخَلِّ فِی ذَلِک بَینَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیارِهَا فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلاَّ مَا وَفَّقْتَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمْتَ»:
"پروردگارا هرگاه بین دو کمبود قرار گرفتیم، یکى در دین و دیگرى در دنیا، پس نقص و کمبود را در آن که به سرعت از دست رفتنى است و توبه و مغفرت را در آن که ماندنى است قرار بده. و به هنگامى که به دو مسأل همّت گماشتیم که یکى از آندو تو را از ما راضى مى کند و دیگرى تو را به خشم مى آورد، پس ما را به آن واقعیتى که باعث خوشنودى توست رهنمون باش، و نیروى ما را از آنچه موجب خشم توست سست گردان;الهى نفوس ما را به خودشان وامگذار، زیرا اختیار کننده باطلند مگر تو آنها را در اختیار حق توفیق دهى، و فرمان دهنده به بدى هستند مگر تو رحم کنى".
کمبود در دین و دنیا:
بدون شک در خزانه حضرت حق، گوهرى با ارزش تر از دین وجود ندارد. به حقیقت که در دریاى هستى و در صدف دو جهان درّى گرانمایه تر از دین نیست. خیر دنیا و آخرت، و سعادت امروز و فردا، و سلامت همه جانبه انسان در تمام شئون در پرتو دین و دیندارى است. دین حقیقتى است که صدو بیست و چهار هزار پیغمبر، و دوازده امام، و حکیمان الهى، و عارفان عاشق، براى نجات مردم از خزى دنیا و عذاب آخرت مبلّغ آن بوده اند. دین واقعیتى است که اولیاء الهى براى پابرجایى آن از هیچ کوششى دریغ نورزیده، و تا آنجا استقامت کردند که جان شیرین خود را براى آن نثار کردند.
خداوند عزیز چنانکه در قرآن مجید اعلام فرموده، دین خود را جهت رشد و کمال مردم به وسیله انبیا ارائه فرموده و به غیر آن رضایت نمى دهد:
«وَ رَضیتُ لَکمُ الْإسْلامَ دیناً».(۱)
حضرت حق در بازار قیامت جز دین حق دینى را از بندگان نمى پذیرد، و هر کس به غیر آن بیاورد خسارت سنگین متوجه او خواهد بود.
«وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ».(۲)
و هر که غیر از اسلام دینى اختیار کند، هرگز از وى پذیرفته از وى پذیرفته نخواهد شد و او در جهان آخرت از زیانکاران است.
دین چراغ راه انسان، و خورشید تابناک حیات، و فروغ جان آدمى است. در صیقل روح، تزکى کننده نفس، مطهّر عمل، و پاک کننده انسان از ذمائم و رذایل است. دین مجموعه اى از عقاید صحیحه، و اعمال صالحه، و حسنات اخلاقیه است. دین باعث آرامش باطن، شفاى دردهاى درون، و رشد دهنده جان، و کمال انسان، و زمینه ساز پاکى ظاهر و باطن است.
تمام حرکات مثبت انسان در سایه دین و دیندارى، عبادت، و مورث جزاى الهى در دنیا و آخرت است.
دین در ظرف وجود هر کس قرار بگیرد، سلامت و سعادت، تقوا و بینش، فضلیت و کرامت، عشق محبّت، علم ونورانیت، آگاهى و صداقت، وقار و آبرو، صفا و حیا، وفا و دوستى، شخصیت و عظمت و زمینه همنشینى با انبیا و صدّیقین و شهدا و صالحین را همراه خود مى آورد.
«وَ مَنْ یطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِک مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِینَ وَ الصَّدَّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولئِک رَفیقاً».(۳)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- مائده، ۳.
۲- آل عمران، ۸۵.
۳- نساء، ۶۹.
و آنان که خدا و رسول را پیروى کنند و به فرامین حق و پیامبرش پایبند باشند، البتّه با آنانى که خداوند به آنها عنایت کامل فرموده یعنى انبیاء و صدّیقین و شهدا و شایستگان محشور خواهند شد، و اینان در بهشت براى اهل دین نیکو رفیقانى هستند.
دین و دیندارى باعث جلب رضایت و خشنودى حضرت ربّ العزّه به سوى انسان است، و کدام حقیقت براى انسان پربهاتر از رضایت و خشنودى خداست؟ دین و دیندارى حقیقتى است که در فروغ جاودانه آن، انسان برترین خلق خدا خواهد شد. دین و دیندارى واقعیتى است که در قیامت به صورت بهشهاى ابدى تجلّى خواهد کرد و انسان را در آن جایگاه عنبر سرشت به طور جاوید جاى خود داد.
شما مى توانید تمام این ارزشها را که محصول دین و دیندارى است در دو آیه زیر ملاحظه کنید:
«إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات اُولئِک هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ. جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبَّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأْنهارُ خالِدینَ فیها أبَداً رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِک لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ».(۱)
آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند، بحقیقت که بهترین و برترین مردمند. پاداش آنها نزد خدا باغهاى عدن است. که نهرها از زیر درختانش جارى است، در آن بهشتها همیشگى و جاویدند، خداوند از آنان خشنود و آنان نیز از خداى خود خشنودند و این همه عنایت حقّ، خاصّ آن مردمى است که خدا ترس و مطیع دستوراتاویند.
فؤاد کرمانى در زمینه ایمان و توجه به حضرت حقّ مى فرماید:
دانى که چیست وحدت، در کثرت آرمیدن *** دل بر خدا بستن، و زماسوا بریدن
چشمى بجود که هر سو، روى خدا ببینى *** زان رو که کور چشمى است روى خدا ندیدن
عمرى چو پرده بستیم بر دیده خدا بین *** عمرى دگر بباید این پرده ها دریدن
زین باغ، بى تأمّل، همچون نسیم بگذر *** کز بوستان دنیا شرط ست گل نچیدن
دام دل است اینجا کام دل اى برادر *** با کام دل نخواهى از دام دل رهیدن
دانى که چیست لذّت،با عارفان نشستن *** سمع خدا گشودن، صوت خدا شنیدن
اسرار حق شناسى از زاهدان مپرسید *** کاین فرقه را نباشد بر آسمان پریدن
مردان عافیت جو کوى هوا نپویند *** کافتادنى است بر خاک اندر هوا دریدن
مردان عافیت جو کوى هوا نپویند *** کافتانى است بر خاک اندر هوا دریدن
تحصیل معرفت کن تا بندگى بدانى *** کاین بود قصد خالقه از بنده آفریدن
بگذار هر چه دارم در رهن علم و حکمت *** کآخر زیان، نیابى زین کیمیا خریدن
درمان درد دل را گر از فؤاد جویى *** درمان درد دل نیست جز درد دل کشیدن
دین و دین دارى انسان را از ضربه هاى مهلک فحشا و منکرات حفظ کرده و زندگى آدمى را در تمام عرصه تبدیل به زندگى کریمانه خواهد کرد و محو صغائر و سیئات را از پرونده در پى خواهد داشت. قرآن در این زمینه مى فرماید:
«إِن تَجْتَنِبُوا کبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکفِّرْ عَنکمْ سَیئَاتِکم وَنُدْخِلْکم مُدْخَلاً کرِیماً»(۲)
چنانچه از گناهان بزرگى که شما را خدا و رسول از آن نهى کرده اند دورى گزینید، از گناهان کوچک و صغیره شما در گذشته و در دو عالم مقامى کریم نصیب شما خواهیم شد.
دین و دیندارى مورث نعمت هاى ابدى حقّ و ازدواج مطهّهره و دخول در سایه رحمت الهى است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بینّه، ۷ - ۸.
۲- نساء، ۳۱.
«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً»(۱)
آنان که مؤمن شدند و در عرصه گاه عمل صالح قرار گرفتند، آنان را بزودى در بهشت هایى درآوریم که نهرها در زیر درختان آن جارى است، در آنجا دائمى هستند، براى آنان در بهشت همسران پاکیزه ایست، و ما آنان را در سایه رحمت ابد خود در مى آوریم.
دین و دیندارى باعث آمرزش گناهان، و اجر عظیم در پیشگاه حضرت ربّ العزّه است، و این وعده اى است قطعى از جانب حقّ که سند آن قرآن مجید است.
«وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ»(۲)
خداوند مهربان به آنان که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند وعده آمرزش و اجرى عظیم فرموده است.
دین و دیندارى عامل تجلى عدالت در تمام شئون حیات،و احسان و نیکوکارى و رسیدگى به اقوام و خویشان، و دورى از اعمال زشت و منکر و تجاوز به حقوق دیگران است. دین و دیندارى فضاى خانه و خانواده و جمع و جامعه را از تمام آلودگیها پاک و به تمام حسنات مى آراید و آرامش ظاهر و باطن زندگى را تأمین، و باعث ایجاد امنیت همه جانبه و راحت و سعادت در زندگى است.
«إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»(۳)
همانا خداوند به همه شما به عدالت و احسان و بذل و عطا به اقوام و خویشان امر مى نماید، و از بدیها و منکرات و ظلم نهى مى کند، باشد که موعظه خدا را بپذیرید تا سعادت دنیا و آخرت را بیابید.
بیان منافع دین و دیندارى، و خسارتهاى بیدینى و فسق، از طریق ایات قرآن مجید کتابى مستقل مى طلبد. همین اندازه باید بدانیم که مشکلات ظاهرى و باطنى جامعه انسانى منهاى ایمان به حقّ و اعتقاد به روز قیامت قابل حّل نیست و بدون دین و دیندارى نمى توان فرد و خانواده و جامعه پاک به دست آورد.
قواعد دین و دیندارى گویى از پهنه دریا وسیعتر است و کتابها اگر نوشته شود گنجایش بازگو کردن همه آنها را ندارد. در این زمینه به روایاتى محدود اشاره مى رود، باشد که شما بتوانید دورنمایى از این حقیقت الهیه را با چشم دل ببینید.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النّاسِ، وَ أنْفَقَ مِنْ مال اکتبَهُ مِنْ غَیرِ مَعْصِیة، وَ خالَطَ أهْلَ الْفِقْهِ وَ الْحِکمَةِ، و جانَبَ أهْلَ الدُّلَّ وَ الْمَعْصِیةِ.(۴)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: خوشا به حال کسى که رسیدگى به عیوب خودش وى را از دنبال کردن عیوب دیگران باز دارد، و به انفاق مالى که از راه مشروع به دست آورده اقدام نماید، و با اهل فهم و حکمت معاشرت کند، و از مردم بى شخصّیت و آلوده به گناه بپرهیزد.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَها أطاعَتْهُ الُّنْیا وَ الْآخِرَةُ وَ رَبَحَ الْفَوْزَ بِقُرْبِ اللّهِ تَعالى فى دارِالسَّلامِ قیلَ:وَ ما هِىَ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ:التَّقْوى،مَنْ أرادَ أنْ یکونَ أعَزَّ النّاسِ فَلْیتَّقِ اللّهَ ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیةَ(۵):
«وَمَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ مَخْرَجاً»(۶)
و نیز رسول خدا فرمود: یک خصلت است که هر کس ملازم آن باشد دنیا و آخرت در اطاعت او درآید و در دارالسّلام به فوز قرب حق رسد، عرضه داشتند: چیست؟ فرمود: خوددارى از تمام گناهان ظاهر و باطن که تعبیر قرآنى آن تقواست; هر سک میل دارد عزیزترین مردم باشد به تقواى الهى رود کند.
سپس این آیه شریفه را قرائت فرمود: "هر کس تقواى الهى را مراعات کند، خداوند راه بیرون رفتن از تمام مشکلات را بر وى هموار سازد و از جایى که گمان نمى برد روزیش دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نساء، ۵۷.
۲- مائده، ۹.
۳- نحل، ۹۰.
۴- "المواعظ العددیة" ص ۳۲.
۵- "الموعظ العددیة،ص ۳۲ و ۳۴.
۶- طلاق، ۲ و ۳.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله:خَیرُ أعْمالِکمْ ما أصْلَحْتُمْ بِهِ الْمَعادَ،خَیرُ الْعَمَلِ أدْوَمُهُ وَ إنْ قَلَّ،خَیرُ الْإخْوانِ الْمُساعِدُ عَلى أعْمالِ الْآخِرَةِ، خَیرُ اُمَّتى أزْهَدُهُمْ فِى الدُّنْیا وَ أرْغَبُهُمْ فِى الْآخِرَةِ،خَیرُ إخْوانِکمْ مَنْ أهْدى إلَیکمْ عُیوبَکمْ.(۱)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بهترین اعمال شما آن است که به وسیله آن آخرت خود را اصلاح نمایید. بهترین کار شما بادوام ترین آن است گرچه اندک باشد. بهترین برادران دینى آنان هستند که شما را در برنامه هاى آخرت یارى دهند. بهترین امّتم اهل زهد نسبت به دنیا و اهل ذوق نسبت به آخرت اند. بهترین برادران شما آنانند که عیوب شما را جهت اصلاح حال به شما تذّکر دهند.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله:خَیرُ إخْوانِک مَنْ أعانَک عَلى طاعَةِ اللّهِ، وَصَدَّک عَنْ مَعْصِیتِهِ، وَ أمَرَک بِرِضاهُ.(۲)
و نیز آنحضرت فرمود: بهترین برادرانت آن است که تو را در طاعت حق کمک دهد، و از معصیت خداوند باز دارد، و تو را به جلب خشنودى حضرت ربّ العزّه وادارد.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: کنْ وَرِعاً تَکنْ أعْبَدَ النّاسِ، وَ کنْ قَنِعاً تَکنْ أشْکرَ النّاسِ، وَ أحْبِبْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِک تَکنْ مُؤْمِناً.(۳)
و آنحضرت فرمود:پاکدامن و پارسا باش تا عابدترین مردم به حساب آیى،و به حلال حقّ از حرام قناعت کن تا شاکرترین عبادقلمداد گردى، و آنچه براى خود دوست دارى براى مردم دوست داشته باش تا مؤمن به حساب آیى.
حکیم خبیر، فرزانه بصیر فیض بزرگوار مى فرماید:
در کار دینم مرد مرد، عقل این تقاضا مى کند *** وز شغل دنیا فرد فرد، عقل این تقاضا مى کند
تقواست زاد ره مرا،علم است چشم و زهدپا *** ره شاهراه مصطفى عقل این تقاضا مى کند
دنیا نمى خواهم مگر، باشد تنم را ما حضر *** تن مرکبستم در سفر عقل این تقاضا مى کند
حرفى نخواهم زد جز آه، اسرار مى دارم نگاه *** دارم زکتمان صد پناه عقل این تقاضا مى کند
صد گون مدارا مى کنم تا در دلى جا مى کنم *** دشمن ز سر وا مى کنم عقل این تقاضا مى کند
با اهل علمم گفتگوست و زسرّ کارم جستجوست *** با جاهلانم خلق و خوست عقل این تقاضا مى کند
چون غایت هرره خداست هرره که میپویم رواست *** لیکن من و این راه راست عقل این تقاضا مى کند
من بعد فیض و عاقلى،ترک هوا و جاهلى *** فرمانبرى بى کاهلى عقل این تقاضا مى کند
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّه علیه و آله:أحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَک تَکنْ مُسْلِماً،وَ أحْسِنْ مُصاحَبَةَ مَنْ صاحَبَک تَکنْ مُؤمِنِاً،وز اعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّهِ تَکنْ عابِداً،وَ ارْضَ بِقَسْمر اللّهِ تَکنْ زاهِداً، وَ ازْهَدْ فیما فى أیدِى النّاسِ یحْبِبْک النّاسُ، وز ازْهَدْفِى الدُّنْیا یحْبِبْک اللّهُ.(۴)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:همسایه نیکوکارى براى همسایه ات باش تا مسلمان باشى، با دوستت با نیکى و خوبى مصاحبت کن تا مؤمن باشى، به واجبات حضرت حق عمل کن تا بنده مولا باشى، به قیمت خداوندراضى باش تا زاهد باشى، به آنچه در دست مردم است بى رغبت باش تا مردم دوستت باشند، و در دنیا بى رغبت باش تا محبوب خداباشى.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "المواعظ العددیة"، ص ۳۲ و ۳۴.
۲- "الموعظ"، ص ۳۴ - ۳۵.
۳- "الموعظ"، ص ۳۴ - ۳۵.
۴- "الموعظ العددیة" ص ۳۵.
وَ قالَ صلّى اللّهَ علیه و آله:لا تَغتابُوا المُسْلِمینَ،وَلاتَتّبِعُوا عَوْراتِهِمْ،لا تَحْرِقَنَّ عَلى أحَد سِتْراً،لا تُحَقَّرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَیئاً،وَلا تُواعِدْ أخاک مَوْعِداً فَتَخْلُفَهُ.(۱)
و نیز حضرت فرمود: از مسلمانان غیبت نکنید، به دنبال زشتیهاى مردم نباشید، پرده حرمت کسى را پاره نکنید،چیزى از خوبى را کوچک نشمارید و به برادر دینى وعده اى ندهید که نسبت به آن دچار تخلّف شوید.
وَ قالَ (ص) : لَیسَ مِنّا مَنْ وَسَّعَ اللّهُ عَلَیهِ ثُمَّ قَتَرَ عَلى عِیالِهِ. لَیسَ مِنّا مَنْ تَشَبَّةَ بِغَیرنا. لَیسَ مِنّا مَنْ یتَغَنّى بِالْقُرْآنِ. لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یوَفّرِ الْکبیرَ وَ یرْحَمِ الصَّغیرَ، وَ یأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وزینْهَ عَنِ الْمُنْکرِ.(۲)
و نیز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:از ما نیست کسى که خداوند او را وسعت روزى مرحمت فرموده و او بر اهل و عیالش سخت بگیرد، از ما نیست کسى که در امور ظاهر و باطنش به دشمنان ما شباهت پیدا کند، از ما نیست کسى که با قرآن الهى همراه با صدایش به بازیگرى برخیزد، از ما نیست کسى که به بزرگتر احترام نکند و بر کوچک رحمت نیاورد، و امر به معروف و نهى از منکر نکند.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: خَیرُکمْ مَنْ تَعَلَّمَ بِالْقُرْآنِ وَ عَلَّمَهُ، خَیرُکمْ خَیرٌ لِأهْلِهِ، خَیرُکمْ مَنْ یرْجى خَیرُهُ وَ یؤْمَنُ شَرُّهُ.(۳)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بهترین شما کسى است که قرآن را فرا بگیرد و به دیگران نیز تعلیم دهد، بهترین شما آن است که خیر و خوبى او براى اهلش بیشتر باشد، بهترین شما آن انسانى است که به خیرش امید و از شرشّ ایمنى باشد.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: اَلْوَحْدَةُ خَیرٌ مِنْ السُّوءِ، وَ الْجَلیسُ الصّالِحُ خَیرٌ مِن الْوَحْدَةِ، وَ إمْلاءُ الْخَیرِ خَیرٌ مِنَ السُّکوتِ، وَ السُّکوتُ خَیرٌ مِنْ إمْلاءِ الشَّرَّ.(۴)
و نیز آنحضرت فرمود: تنهایى از همنشینى بد بهتر است و همنشین شایسته از تنهایى نیکوتر است. گفتار خوب از سکوت بهتر و سکوت از سخن زشت و کلام شّر رواتر است.
وَقالَ صلّى اللّه علیه و آله: أصْدَقُ الْحَدیثِ کتابُ اللّهِ وَ أؤثَقُ الْعُرى کلِمَةُ التَّقْوى، وَ أَحْسَنُ الْهَدْىِ هَدْىُ الْأنْبِیاءِ.(۵)
و آنجناب فرمود: صادقانه ترین سخن قرآن کریم، و محکم ترین دستگیره نجات تقوا، و بهترین روش، روش پیامبران است.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: أفْضَلُ الصَّدَقَةِ اللَّسانُ، إنَّ أفْضَلَ الصَّدَقَةِ إصْلاحُ ذاتِ الْبَینِ، أفْضَلُ الصَدَقَةِ عَلى ذِى الرِّحِمِ الْکاشِحِ، أفْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ، أفْضَلُ عِبادَةِ اُمَّتى قِراءَةُ الْقُرْآنِ.(۶)
و آنحضرت فرمود: بهترین صدقه انداختن زبان در مجراى خیر است، و بهترین کار اصلاح بین دو نفر، و برترین صدقه عطا بر قوم خویش که دشمن توست، و بهترین عبادت انتظار گشایش، و عالیترین مسیر بندگى امّتم قرائت قرآن مجید است.
عَنْ عَلىّ علیه السلام قالَ:الْعَقْلُ شَجَرَةٌ أصْلهَا التُّقى،وَ فَرْعُها الْحَیاءُ. وَثَمَتُهَا الْوَرَعُ. فَالتَّقْوى تَدْعُو إلى خِصال ثَلاث:إلَى الْفِقْهِ فِى الدَّینِ، وَ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا، وَالْاِنْقِطاعِ إلَى اللّهِ تَعالى. وَ الْحَیاءُ یدْعُو إلى ثَلاثِ خِصال:إلى صِدْقِ اللَّسانِ، وَ الْمُسارَعَةِ إلَى الْبِرّ، وَ تَرْک الشُّبُهاتِ.(۷)
على علیه السلام فرمود: عقل درختى است که ریشه آن پرهیزکارى و تقواست، تنه آن حیا و میوه اش پاکدامنى است. تقوا و پرهیزکارى آدمى را به سه خصلت آراسته مى کند: ۱ .دین فهمى. ۲. بى رغبتى به دنیاى غلط. ۳ . بریدن دل از ما سوى اللّه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "الموعظ"، ص ۴۰.
۲- "الموعظ"، ص ۴۸ - ۴۹.
۳- "الموعظ"، ص ۴۸ - ۴۹.
۴- "المواعظ" ص ۵۰ - ۵۱.
۵- "المواعظ" ص ۵۰ - ۵۱.
۶- "المواعظ" ص ۵۰.
۷- "الموعظ" ص ۱۶۰.
و حیا انسان را به سه حقیقت جذب مى نماید:۱.یقین نسبت به واقعیات ۲.تخلّق به اخلاق حسنه ۳. تواضع و فروتنى.
و پاکدامنى مورث سه خصلت است:۱. راستى در گفتار. ۲. سرعت گرفتن در کار نیک. ۳. ترک شبهات.
وَ قالَ علیه السلام:مَنْ لَمْ یکنْ عِنْدَهُ سُنَّةُ اللّهِ وَ سُنَّةُ رَسُولِهِ وَ سُنَّةُ أوْلیائِهِ فَلَیسَ فى یدِهِ شَىْءٌ. قیلَ: وَ ما سُنَّةُ اللّهِ؟ قالَ: کتْمانْ السَّرِّ. قیلَ وَ ما سُنَّةُ رَسُولِهِ؟ قالَ:الْمُدراةُ. قیلَ:وَ ما سُنَّةُ أوْلیائِهِ؟ قالَ:احْتِمالُ الْأذى.(۱)
و نیز آنحضرت فرمود: هر کس آراسته به سنّت خدا و روش رسول خدا و برنامه اولیاء الهى نباشد. تهیدست است. عرضه داشتند: سنّت خدا چیست؟ فرمود: نگاهداشتن اسرار مردم. پرسیدند: روش رسول خدا چیست؟فرمود:مداراى با مردم. سؤال کردند: برنامه اولیاء حق چیست؟ فرمود: تحمّل آزار مردم.
قالَ عَلىٌ علیه السلام: ثَلاثٌ بِهِنَّ یکمُلُ الْمُسْلِمُ: اَلتَّقَقُهُ فِى الدّینِ، وَ التَّقْدیرُ فِى الْمَعیشَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّوائِبِ.(۲)
على علیه السلام فرمود: سه واقعیت است که مسلمان در پرتو آن به کمال مى رسد: دین شناسى، اندازه نگاه داشتن در زندگى، ایستادگى در برابر ناملایمات.
وَ قالَ فى وَصِیتِهِ لِاْبْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیةِ:إیاک وَ الْعُجْبَ وَ سُوءَ الْخُلْقِ وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ، فَإنَّهُ لایسْتَقیمُ لَک عَلى هذِهِ الْخِصالِ الثَّلاثِ صاحِبٌ، وَلایزالُ لَک عَلَیها مِنَ النّاسِ مُجانِبٌ.(۳)
و آنحضرت در وصیتّى که به فرزندش محّمد حنفیه داشت فرمود: از خودنمایى و بداخلاقى و کم صبرى بر حذر باش، که با این سه خصلت شیطانى دوستى برایت نمى ماند و دائماً مردم از تو فرارى باشند.
قالَ أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: ثَلاثةٌ یدْخِلُهُمْ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیرِ حِساب: إمامُ عادِلٌ، وَ تاجِر صَدوقٌ، وَ شَیخٌ أفْنى عُمْرَهُ فى طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. وَ أمَّا الثَّلاثَةُ الَّذینَ یدْخِلُهُمُ اللّهُ عَزَّوَجلَّ فِى النّارِ بِغَیرِ حِساب: فَإمامٌ جائِرٌ، وَ تاجِرٌ کذُوبٌ،وَ شَیخٌ زان.(۴)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: سه طایفه را حضرت حق بدون حساب وارد بهشت مى کند: رهبر عادل، تاجر راستگو، و پیرمردى که عمشر را در عبادت حق تمام کرده، اما سه طایفه اى که خداوند آنان را بدون حساب وارد آتش مى کند، حاکم ستمگر، و تاجر دروغگو، و پیرمرد زناکار است.
قلم عاجز از نمایاندن تمام مسائل الهى است، صفحات دفتر، گنجایش انعکاس حقایق ملکوتى و قواعد مکتب اسمانى اسلام را ندارد، به آنچه در سطور گذشته نگاشته شد به عنوان مشتى از خروار بنگرید تا پیش چشم دل عرصه گاه دین جلوه اش را بنمایاند و بر شما معلوم شود که دین را در خزانه خلقت و مخزن آفرینش چه ارزش و قیمتى است، و چه گوهر گرانبهایى است که با چیزى در این دنیا هر چند واجد بهترین ارزش باشد نمى توان عوض کرد چه رسد به اندکى از مال و شهوت دنیا.
آرى اگر نبا باشد در میدان زندگى ما، از دین و ایمان، و یا از دنیا و مادّیات کاسته شود، باید با تمام وجود از حضرت حق خواست که الهى کاستى نقص را متوجه دنیاى ماکن که از دست رفتنى است و از دست رفتنش ضرر و خطرى بر ما ندارد، و دین و ایمان ما را محافظت فرما که بودنش سعادت دنیا و آخرت، و کاستى و نقصش علت بدبختى امروز و فردا است.
دین وسیله ارتباط انسان با حضرت محبوب، و عامل شکوفایى استعدادهاى انسان، و نور قلب، صفاى جان، و روشنایى حیات، و حرارت بخش زندگى، و علت سلامت باطن، و مایه خیر دینا و آخرت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "الموعظ" ص ۱۶۴ و ۱۶۱.
۲- "الموعظ" ص ۱۶۴ و ۱۶۱.
۳- "الموعظ" ص ۱۶۱.
۴- "الموعظ" ص ۱۶۹.
دین که عبارت از عقاید حقه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه است، چون در وجود انسان تحققّ یابد و تمام شئون آدمى به آن آراسته شود، از اسارت بندهاى عالم خاک رهایى یافته و به عالم پاک راه پیدا کند و در خمخانه وحد تجاى گیرد و از ساقى هستى پیمانه دریافت نماید و از اذن او شراب وصل نوشد و به فوز عظیم نایل آید.
به قول عارف شیدا، مرحوم لامع:
آنان که آرزوى روى تو اى ماهرو کنند *** باید که سینه پاک زهر ارزو کنند
آنان که یافتند تو را در حریم دل *** دیگر کجا به کعبه و بتخانه رو کنند
الوده است خرقه به لوث ریا و رزق *** مستان مگر به آب مى آش شستشو کنند
یابند آبرو به بر دوست آن کسان *** با چهره خاک میکنده رارفت و رو کنند
با گلشتن جمال تو عشّاق کى دیگر *** باغ بهشت روضه خلد ارزو کنند
جز طاق ابروى تو نسازند سجده گاه *** آنان که خون خویشتن آب وضو کنند
دارد صبا چه نکهت زلف تو عاشقان *** در هر سحر مشام از آن مشگبو کنند
روزى که هیچ کس نبود جز به فکر خویش *** نازم به عاشقان تو را گفتگو کنند
ساقى به جام باده نما زنده جان ما *** زان پیشتر که خاک تن ما سبو کنند
جام و سبو به مستى ما کى دهد کفاف *** ما را به، آنکه در خم صهبا فرو کنند
جز بوى عشق کى شنوند از مزار ما *** از بعد مرگ تربت ما را چو بو کنند
لامع زبال خویش ملایک کنند فرش *** بزمى که عاشقان رخش یاد او کنند
دنیا و دنیاپرستان:
اگر رابطه انسان با دنیا و عناصر آن بر اساس خواسته هاى حق باشد به نحوى که دنیا را براى ادامه امور معیشت خود و زن و فرزندش و در جهت خدمت به خلق خدا از طریق انفاق، صدقه، زکات، خمس، و براى نیروگرفتن در راه عبادت حضرت حق و آبادى و آخرت بخواهد، این دنیا دارى و دنیا خواهى عین عبادت و محض خیر و سعادت است و اسلام نه اینکه مخالفتى با چنین رابطه اى ندارد بلکه مشوقّ انسان در مسیر چنین تعلّق و رابطه اى است.
«وَ ابْتَغِ فیما آتاک اللّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا وَ أحْسِنْ کما أحْسَنَ اللّهُ إلَیک وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الْأرْضِ إنَّ اللّهَ لایحِبُّ الْمُفْسِدینَ».(۱)
از آنچه خداوند به تو مرحمت فرموده، در راه به دست آوردن آخرت بهره بگیر، و قسمت و نصیبت را از دنیا فراموش مکن و به مردم نیکى کن چنانکه خداوند به تو نیکى کرده، و در روى زمین دست به فساد مزن، که بحقیقت خداوند بزرگ اهل فساد را دوست ندارد.
تمکن در زمین که عبارت از جمع تمام امور اعم از مال، ریاست، علم، آبرو، در مسیر خداست از اعظم نعمت هاى الهى به بندگان شایسته است. آنان که نسبت به نعمت تمکن شاکر باشند،عنایت و رحمت حضرت محبوب را در دنیا و آخرت جلب مى کنند. متمکن صالح، جاذب خیر دنیا و آخرت و بهره مند از فیوضات الهیه و عنایات خاصّه حضرت ربّ العزّه است.
«وَ کذالِک مَکنّا لِیوسُفَ فِى الْأرْضِ وَ لِنُعَلَّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأحادیثِ وَ اللّهُ غالِبٌ عَلى أمْرِهِ وَلکنَّ أکثَرَ النّاسِ لایعْلَمُونَ. وَ لَمّا بَلَغَ أشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ کذلِک نَجْزِى الْمُحْسِنینَ».(۲)
ما اینچنین یوسف را به تمکین و اقتدار رسانیدیم و براى آنانکه وى را به اسرار خواب آگاه کنیم مقام نبّوت بخشیدیم، که خداوند بر کار خود غالب است ولى بسیارى از مردم بر این حقیقت آگاهى ندارند. و چون یوسف به مرحله رشد رسید او را مسند حکمفرمایى و دانش عطا کردیم و ما اینچنین نیکوکاران را پاداش مى بخشیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- قصص، ۷۷.
۲- یوسف، ۲۱ - ۲۲.
«إنّا مَکنّا لَهُ فِى الْأرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کلَّ شَىْء سَبَباً، فَأتْبَعَ سَبَباً».(۱)
و ما ذوالقرنین را در زمین تمکنّن و قدرت دادیم و از هر چیزى به او عنایت کردیم، و او هم عنایات ما را در مسیر حق پیروى کرد.
«اَلَّذینَ إنْ مَکنّاهُمْ فِى الْأرْضِ أقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأمُورِ».(۲)
عباد شایسته حق آنانى هستند که اگر در روى زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز بپا مى دارند و زکات مى پردازند و امر به معروف و نهى از منکر مى نمایند، و عاقبت تمام کارها به دست قدرت خداست.
آنان که در رابطه با دنیا به دنبال معصیت، و خوشگذرانى در فضاى غفلت، و دچار امور باطله، و پایمال کردن حقوق حقّ و خلق، و طول امل و آرزو، و برده هواى نفس، و غرق در شهوات حیوانى و خلق و خوى سبعى و اطوار شیطانى اند، دنیاى آنان مذموم و ملعون است و بدین سبب از فیوضات ملکوتیه و حالات الهیه محرومند.
اگر دنیا در مسیر درستى و راستى و حق و حقیقت و شرافت و فضیلت، و عبادت ربّ و خدمت به خلق باشد، دنیاى ممدوح و صاحب آن در معرض نفحات ربانیه و عنایات خاصّه الهیه است.انبیاء الهى و امامان معصوم چنین دنیایى را مى خواستند و در راه به دست آوردن آن زحمت مى کشیدند، و از حضرت حقّ براى زندگى در چنین عرصه گاه پاکى طول عمر مى طلبیدند.
از وجود مقّدس حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده:
عَمَّرْنى ما کانَ عُمْرى بِذْلَةَّ فى طاعَتِک کانَ عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقْبِضْنى إلَیک... (۳)
الهى، مرا عمر طولانى بخش تا زمانى که عمرم در راه طاعت وعبادت خرج شود، پس زمانى که عمرم چراگاه شیطان شود به عمرم خاتمه ده و مرا به سوى خود ببر.
معصم علیه السلام براى وضع خود در دنیا از حضرت حقّ اینچنین درخواست مى کرد:
اَللُّهمَّ اِنّى ضَعیفٌ فَقَوِفى رِضاک ضَعْفى، وَ خُذْ إلَى الْخَیرِ بِناصِیتى، وَاجْعَلِ الْإیمانَ مُنْتَهى رِضاىَ،وَ بارِک لى فیما قمْتَ لى، وَ بَلَّغْنى بِرَحْمَتِک کلَّ الَّذى أرْجُومِنْک، وَ اجْعَلْ لى وُدَّاً وَ سُرُوراً لِلْمُؤْمِنینَ وَ عَهْداً عِنْدَک.(۴)
الهى من ناتوانم، پس ناتوانى مرا در راه رضاى خود قوى ساز، و قلبم را پیوسته به سوى خیرات و طاعات متوجه ساز، و ایمان را آخرین درجه خشنودیم قرار ده، و برایم در آنچه که روزیم کرده اى برکت نه، و به رحمتت مرا به آنچه که از سوى تو امیدوارم برسان، و برایم دوستى و سرورى براى اهل ایمان قرار ده (به طورى که مرا دوست دارند و با دیدن من خوشحال شوند) و برایم در پیشگاهت عهد و پیمان برقرار کن.
أنْ تَهْدرینى إلى سُبُلِ مَرْضاتِک،وَ تُیسَّرَلى أسْبابَ طاعَتِک، وَ تُوَفَّقَنى لِأبتِغاءِ الْزُّلْفَةِ بِمُوالاةِ أوْلیائِک،وَ إدْراک الْحُظُوةَ مِنْ مُعادادِ أعْدائِک، وَ تُعینَنى عَلى أداءِ فرُضِک، وَ اسْتِعْمالِ سُنَّتِک،وَ تُوَفَّقَنى عَلَى الْمَحَجَّةِ الْمُؤدّبَةِ إلَى الْعِتْقِ مِنْ عَذابِک، وَ الْفَوْزِ بَرِحْمَتِک یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ.(۵)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کهف، ۸۴ - ۸۵.
۲- کهف، ۸۴ - ۸۵.
۳- "سفینة البحار" ج ۱، ص ۴۶۴.
۴- "مفتاح الفلاح" ص ۲۴۳.
۵- "مفتاح الفلاح" ص ۲۷۰.
الهى از تو مى خواهم که مرا به راه خشنودیت رهنما باشى، و اسباب طاعت خود را برایم میسّر کنى، وبراى نزدیکى و قرب به تو با دوستى اولیائت و براى رسیدن به هدف دشمنى با دشمنانت توفیقم دهى، و مرا بر انجام واجبات و به کارگیرى سنّت خودت یاریم فرمایى، و بر راهى که به آزادى از عذاب و دستیابى به رحمتت مى انجامد ثابت قدم بدارى، به عنایت و رحمتت اى مهربانترین و مهربانان.
پروین اعتصامى شاعره شیرین سخن مى فرماید:
اى خوشا مستانه سر در پاى دلبرداشتن *** دل تیه از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بى پر و بال آمدن *** پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن
سوختن، بگداختن چون شمع و بزم افروختن *** تن به یاد روى جانان اندر آذر داشتن
اشک را چون لعل پروردن به خوناب جگر *** دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن
هر کجا نور است چون پروانه خودرا باختن *** هر کجا ناراست خودرا چون سمندر دشاتن
آب حیوان یافتن بى رنج در ظلمات دل *** زان همى نوشیدن و یاد سکندر داشتن
از براى سود در دریاى بى پایان علم *** عقل را مانند غواصّان شناور داشتن
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن *** چشم دل را با چراغ جان منوّر داشتن
در گلستان هنر چون نخل بودن بارور *** عار از ناچیزى سرو و صنوبر داشتن
اى مس دل ساختن با دست دانش زرّناب *** علم جان را کیمیا و کیمیا گرداشتن
همچو مور اندر ره همّت همى پا کوفتن *** چون مگس همواره دست شوق برسرداشتن
اما دنیایى که شعله ور کننده آتش حرص، و آلوده کننده دل به بخل، و آورنده کبر و غرور، و مانع انسان از طاعت و خدمت، و باعث کاستى و نقص در دین باشد قابل اعتنا نیست و فاقد ارزش و قیمت، و عامل خزى و عذاب در آخرت است.چنین دنیایى باید ننگ آلودگى و خباثتش از دامن حیات زدوده شود تا مقام معنوى انسان در برابر کاستى و نقصش افزون گردد، که این کاسته شدن نقص صد در صد به نفع انسان و بلکه دریچه نجات و سبب جلب خیر در دنیا و آخرت است.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: رَأْسُ کلَّ خَطیئَة حُبُّ الدُّنْیا:(۱)
امام صادق علیه السلام فرمود: سر هر خطائى عشق ورزى بى حساب به دنیاست.
سُئِلَ عَلىُّ بْنُ الحسینِ علیهما السلام: أىُّ الْأعْمالِ أفْضَلُ عِنْدَاللّهِ؟ قالَ: ما مِنْ عَمَل بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللّهِ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ أفْضَلَ مِنَ بُغْضِ الدُّنْیا.(۲)
از حضرت سجّاد علیه السلام از بهترین عمل نزد خداوند پرسیدند، فرمود: بعد از شناخت خدا و رسولش، برتر از کینه به دنیا نیست.
وَ عَنْهُ علیه السلام: إنَّ الدُّنْیا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً وَ إنَّ الْآخِرَةَ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً، وَ لِکلَّ واحِد مِنْهما بَنُونَ فَکونُوا مِنْ أبْناءِ الْآخِرَةِ، وَلا تَکونُوا مِنْ أبْناءِ الدُّنْیا:(۳)
و نیز آن حضرت فرمود: دنیا پشت کرده و آخرت رو نموده، و براى هر یک از آندون فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشید و از گرفتار شدن به دنیا بپرهیزید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "سفینة البحار" ج ۱، ص ۴۶۳.
۲- همان، ج ۱، ص ۴۶۴.
۳- همان، ج ۱، ص ۴۶۴.
قَالَ عیسى علیه السلام: لاتَتَّخِذُوا الدُّنْیا رَبّاً فَتَتَّخِذَکمْ الدُّنْیا عَبیداً، اِکنِزُوا کنْزَکمْ عِنْدَ مَنْ لایضَیعُهُ لَکمْ فَإنَّ صاحِبَ کنْزِ الدُّنْیا یخافُ عَلَیهِ الْآفَةَ،وَ صاحِبُ کنْزِاللّهِ لایخافُ عَلَیهِ الْآفَةَ.(۱)
عیسى علیه السلام فرمود: دینا را صاحب و مالک خود نگیرید، که شما را به بردگى و عبادت خود مى برد. گنج خود را نزد کسى بگذارید که آن را ضایع ننماید; به حقیقت که دارنده گنج دنیایى از رسیدن آفت به گنج مى ترسد، ولى صاحب گنج خدایى از ضایع شدن سرمایه ترسى ندارد.
عَنِ النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله:إنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ لَمْ یخْلُقْ خَلْقاً أبْغَضَ إلَیهِ مِنَ الدُّنْیا، وَ إنَّهُ لَمْ ینْظُرْ إلَیها مُنْذُ خَلَقَها.(۲)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند چیزى را نزد خود مبغوض تر از دنیا قرار نداده، و از روزى که دنیا را آفریده به آن نظر ننموده است.
وَ قالَ صلّى الله علیه و آله: الدُّنْیا دارُ مَنْ لا دارَ لَهُ، وَ مالُ مَنْ لا مالَ لَهُ، وَ لَها یجْمَعُ مَنْ لاعَقْلَ لَهُ،وَ عَلَیها یعادى مَنْ لاعِلْمَ لَهُ،وَ عَلَیها یحْسُدُ مَنْ لافِقْهِ لَهُ،وَ لَها یسْعى مَنْ لایقینَ لَهُ.(۳)
و نیز آنحضرت فرمود: دنیا خانه مردم بى آخرت، و ثروت مردم بى عبادت است، بى عقل به جمع آن اقدام مى کند، و بى دانش به خاطر آن دشمنى مىورزد، و بى فهم به خاطر آن حسادت مى کند و بى یقین براى به دست آوردنش مى دود.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله:مَنْ أصْبَحَ وَ الدُّنْیا أکبَرُ هَمَّهِ فَلَیسَ مِنَ اللّهِ فى شَىْء، وَ ألْزَمَ اللّهُ قَلْبَهُ أرْبَعَ خِصال:هَمّاً لاینْقَطِعُ عَنْهُ أبداً،وَ شُغْلا لَایزتَفَرَّغُ مِنْهُ أبَداً، وَ فَقْرٌ لاینالُ غِناهُ أبداً،وَ أمَلا لایبْلُغُ مُنْتَهاهُ أبَداً.(۴)
و نیز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسى که صبح کند و قسمت عمده همّ و غمش دینا باشد چیزى از عنایت حق نصیب او نیست، و خداوند متعال قلبش را ملازم با چهار خصلت کند. ۱.غضه اى که قطع شدنى نیست.۲. گرفتارى و اسارتى که فراغتى در ان نمى باشد. ۳. فقرى که به دنبالش غنا نیاید. ۴. آرزویى که به پایانش نرسد.
رُوِىَ أنَّ جَبْرَئیلَ علیه السلام قالَ لِنُوح علیه السلام: یا أطْوَلَ الْأنْبیاءِ عُمْراً کیفَ وَجَدْتَ الدُّنْیا؟ قالَ:کدار لَهابابانِ، دَخَلْتُ مِنْ أحَدِهِما، وَ خَرَجْتُ مِنْ آخَرَ.(۵)
روایت شده جبرئیل به نوح علیه السلام گفت: اى کسى که در میان انبیا بیش از همه عمر کردى، دنیا را چگونه یافتى؟ گفت: مانند منزلى دو در که از درى وارد شدم و از درى بیرون رفتم.
قالَ نَبینا صلّى اللّه علیه و آله: اِحْذَرُوا الدُّنْیا، فَإنَّها أسْحَرُ مِنْ هارُوتَ وَ مارُوتَ.(۶)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود:از دنیا بپرهیزید که از هاروت و ماروت جادوگرتر است.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:لَوْ تَعْلَمُونَ ما أعْلَمُ لَبَکیتُمْ کثیراً، وَ لَضَحِکتُمْ قَلیلا، وَ لَهانَتْ عَلَیکمْ الدُّنْیا، وَلآثَرْتُمُ الْآخِرَةَ.(۷)
رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله فرمود: اگر آنچه را من مى دانستم شما مى دانستید هر آینه زیاد مى گریستید و اندک مى خندیدید، و به راستى که دنیا نزد شما پست مى شد و به انتخاب آخرت بر مى خاستید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- محجة البیضاء، ج ۵، ص ۳۵۴.
۲- همان، ج ۵، ص ۳۵۵.
۳- همان، ج ۵، ص ۳۵۵.
۴- همان، ج ۵، ص ۳۵۵.
۵- همان، ج ۵، ص ۳۵۷.
۶- همان، ج ۵، ص ۳۵۹.
۷- همان،ج ۵، ص ۳۵۷.
عَنِ الصادقِ علیه السلام قالَ: مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّهِ علیه و آله بِجَدْى أسَک مُلْقىً عَلى مَزْبَلَة مَیتاً، فَقَالَ لِأصْحابِهِ:کمْ یساوى هذا؟ فَقالُوا: لَعَلَّهُ لَوْ کانَ حَیاً لَمْ یساوِ دِرْهَماً. فَقالَ النَّبىُّ صَلّى اللّه علیه وآله: وَ الَدّى نَفْسىِ بِیدِهِ، الدُّنْیا أهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ هذَا الْجَدْىِ عَلى أهْلِهِ.(۱)
از امام صادق علیه السلام است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر بزغاله مرده اى گوش بریده که در مزبله اى افتاده بود عبور کردند، به اصحاب فرموند: ارزش این بزغاله مرده چند است ; عرضه داشتند: اگر زنده بود شاید به درهمى هم نیم ارزید. فرمود: به خدایى که جانم در کف قدرت اوست دنیا از ارزش این بزغاله مرده (در نزد اهلش) در نزد حضرت حق بى ارزش تر است!
درباره دنیایى که عامل معصیت و باعث جدایى انسان از حق و باعث غرق شدن انسان در شهوات حیوانى است روایات بسیارى در کتب حدیث و خطبه هاى جانانه اى در "نهج البلاغه" آمده است، در صورتى که مایل باشید به آن منابع الهى مراجعه نمایید.
قرآن مجید دنیاى منهاى حق را زینت قلب کافران، غرور معاندان، لهو و لعب بازیگران، علّت سقوط تبهکاران و مایه بدختى فاسقان مى داند.
«زُینَ لِلَّذینَ کفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللّهُ یرْزُقُ مَنْ یشاءُ بغیر حِساب».(۲)
حیات عاریت و متاع دنیا در نظر کافران جلوه داده شده، اینان آنقدر بى فهم و بدون بصیرتند که مردم مؤمن را به مسخره مى گیرند، ولى باید بدانند که مقام تقوا پیشگان در قیامت بسى برتر از آنان است، و این خداوند است که هر که را خواهد روزى بى حساب بخشد.
«کلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ، فَمَنْ زُحْزحَ عَنِ النّارِ وَ أدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إلّامَتاعُ الْغُرُورِ».(۳)
هر کس شربت مرگ را خواهد چشید، و بدون شک همه شما در روز قیامت به جزاى اعمال خود خواهید رسید، پس هر که را از آتش جهنّم دور دارند و به بهشت وارد کنند سعادت و رستگارى را دریافته، و این معنا را بدانید که حیات عاریت دنیایى (در صورتى که منهاى حق باشد) چیزى جز متاع فریبنده نیست.
«قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ وَالْآخِرَة خَیرٌ لِمَنِ اتَّقى وَلا تُظْلَمُونَ فَتیلا».(۴)
(به آنان که روى از دستورات حق گرداندند و به برنامه هاى مادى تنها دلخوش کردند) بگو: متاع دنیا اندک است و جهان آخرت تقوا پیشگان بهتر از تمام دنیاست، و در آنجا کمترین ستم به شما نخواهد شد.
«وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکرْ بِهِ أنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کسبَتْ لَیسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِىُّ وَلا شْفیعٌ وَ إنْ تَعْدِلْ کلَّ عَدْل لاُیؤْخَذْ مِنْها اُولئِک الُّذینَ اُبْسِلُوا بِما کسبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیم وَ عَذابٌ ألیمٌ بِما کانُوا یکفُرُونَ».(۵)
آنان که دین خود را بازیچه و هوسرانى گرفتند و حیات چند روزه دنیا و متاع بى قدر و قیمتش آنها را مغرور کرد (در حدّى که دست از حق و حقیقت شستند) به حال خود واگذار، همین قدر به آنان یادآورى کن که هر کس دچار عمل خود مى شود، و هیچ کس را در دو جهان جز خدا دادرس و شفیعى نیست، و هر چه را انسان جداى از خدا براى رهایى خود از عذاب جهنّم فدا دهد از او نپذیرند، آنان همان کسانى اند که عاقبت به هلاکت مى رسند و به کیفر کفرشان به شرابى از آب جوشان جهنّم و عذابى دردناک گرفتار مى شوند.
پروین اعتصامى مى گوید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- همان، ج ۵، ص ۳۶۲.
۲- بقره، ۲۱۲.
۳- آل عمران، ۱۸۵.
۴- نساء، ۷۷.
۵- انعام، ۷۰.
کار مده نفس تبه کار را *** در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوا *** خورده بسى خوشه و خروار را
چرخ و زمین بنده تدبیر توست *** بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع *** با هنر انباز مکن عار را
اینکه شدى تاجر بازار وقت *** بنگر و بشناس خریدار!
چرخ بدانست که کار تو چیست *** دید چو در دست توافزار را
بار و بال است تن بى تمیز *** روح چرا مى کشد این بار را
کم دهدت گیتى بسیار دان *** به که بسنجى کم و بسیار را
تا نزند راهروى را به پاى *** به که بکوبند سر ما ررا
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن *** پاره کن این دفتر و طومار را
هیچ خردمند نپرسد ز مست *** مصلحت مردم هشیار را
روح گرفتار به فکر فرار *** فکر همین است گرفتار را
آینه توست دل تابناک *** بستر از این آینه زنگار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت *** تا بشناسد در و دیوار را
چرخ یکى دفتر کردارهاست *** پیشه مکن بیهده کردار را
دست هنر چید نه دست هوس *** میوه این شاخ نگونسار را
رو گهرى جوى که وقت فروش *** خیره کند مردم بازار را
در همه جا راه تو هموار نیست *** مست مپوى این ره هموار را
اگر چنین دنیاى فریب دهنده و غرور آفرین و مست کننده و نکبت آور و عامل ذلّت و شقاوت براى انسان فراهم نگردد، و یا اگر هست از دست برود و رو به نقصان و کاستى گذارد و به جایش دین و ایمان استقرار یابد، البته دردنیا و آخرت به سود انسان است.
امام سجّاد علیه السلام پس از بیان این معنى که چون بین دو کاستى قرار گرفتیم کاسى در دین یا دنیا، کاستى را در آن قسمت قرار بده که فانى شدنى است و توبه و بازگشت و در نتیجه عفو و مغفرت و رحمت و عنایتت را در عرصه گاه دیندارى من قرار بده، به دو حقیقت دیگر اشاره مى نماید:
چون به دو برنامه تصمیم گرفتیم که یکى از آن دو تو را خشنود و دیگرى تو را به خشم مى آورد، پس ما را به آنچه تو را از ما خشنود مى کند توفیق ده، و نیروى ما را از آنچه تو را به غضب مى آورد سست گردان.
تصمیم نیک و بد:
نیت و تصمیم اساس و ریشه عمل است، بدون تصمیم و اراده قدم به سوى عمل پیش نمى رود. فرهنگ پاک الهى از تمام مردم خواسته نیت و تصمیم خود را در تمام امور، در جهت خیر قرار دهند و از تصمیم بد و شیطانى چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران بپرهیزند، و چنانچه بعللى دچار تصمیم غلط و نیت آلوده شدند، با توجه از حضرت حق بخواهند که نیت آنان را از مسیر شر برگردانده، در راه درستى و پاکى و خدمت به بندگان خدا قرار دهد، که این درخواست و دعا از واقعیاتى است که استجابت حضرت محبوب را به دنبال دارد.
در زمینه تصمیم و نیت سوء، روایت عجیبى نقل شده که دانستن آن لازم و دقت کردن در مفهومش لازم تر است:
"عیسى علیه السلام به حواریون فرمودند: برادرم موسى به قریش گفت: من آمده ام تا به شما بگویم گناه نکنید، ولى من به شما اعلام مى کنم که نیت گناه هم ننمایید، زیرا نیست سوء با باطن شما همان کارى را مى کند که دود هیزمى روشن در اطاقى مزین به آیینه کارى مى نماید".
آرى نیت سوء، دل را آلوده و روح را تاریک و باطن را تیره و جان را دودآلود مى کند و فراهم آورنده مقدمه گناه و زمینه ساز افتادن در ورطه معصیت است. گرچه خداوند مهربان از باب کرامت و لطفش نیت سیت وء و تصمیم بد را در پرونده انسان ثبت نمى کند اما باید مواظب و مراقب بود که عنایت حضرت دوست وسیله بریدن از او نشود.
راه پاک شدن از تصمیم باطل و نیت شیطانى، تمرین ترک، و توجه به حضرت حق و متذکر شدن اوضاع و احوال قیامت است. از عللى که انسان را وادار به روآوردن به تصمیم سوء مى کند باید دورى جست.
این معنا را باید در نظر گرفت که انبیاء الهى و امامان معصوم و اولیاء حق و عاشقان حقیقت، هرگز قلب پاک و دل صافى خود را به نیت سوء آلوده نمى کردند، پس چه بهتر که خانه دل را شعبه اى از کعبه قلب آنان قرار داده و از اینکه دل دستخوش بازى بت خطرناک تصمیم سوء و همّت آلوده گردد حذر نماییم.
و نیز این حقیقت را توجه کنیم که حضرت ربّ العزه از باب رحمت و کرامت و عشق و محبّت و هر نیت پاکى را گرچه به مرحله عمل نرسد در پرونده انسان منظور مى نماید و همچون کارى انجام گرفته در کتاب اعمال ثبت مى نماید. روى این حساب چرا قلب را به منورّ شدن به نور نیت پاک سوق ندهیم و این عرش رحمانى را از دست اندازى شیطان دور نگاه نداریم؟
چنانکه حضرت زین العابدین در دعایش از حضرت حق خواسته ما هم بخواهیم یا ربّ العالمین، و یا اکرم الاکرمین، به هنگامى که ما انسانها بین دو تصمیم قرار گرفتیم یکى نیت سوء و دیگر تصمیم پاک، مارا در ارتباط با نیت پاک قدرت عنایت کن تا از این ریق رضایت و خشنودى تو را جلب کنیم اى مهربان پروردگارى که به ذات قلوب و آنچه در دلها از خوب و بد مى گذرد آگاهى.
امیر المؤمنین علیه السلام در روایت بسیار مهّمى در باب نیت پاک مى فرماید:
لایفُوزُ بِالْجَنَّةِ إلّا مَنْ حَسُنَتْ سَریرَتُهُ، وَ خَلُصَتْ نِیتُهُ.(۱)
به بهشت الهى نرسد مگر کسى که نیکو باطن و پاکیزه نیت باشد.
و نیز آنحضرت نیت پرقیمت را محصول معرفت و دانش و بینش دانسته، و براى نیت مردم خالى از علم و جداى از توجّه به واقعیات ارزشى قائل نیست.
لا نِیةَ لِمَنْ لاعِلْمَ لَهُ.(۲)
براى آنان که از بینش و آگاهى دورند و اتصالى به حقایق و واقعیات ندارند نیتّى نیست.
چه سعادتمند است کسى که در همه امور رضاى حضرت حقّ را بجوید گرچه در این زمینه بسیارى از مردم از وى خشمگین باشند;و چه بدبخت و تیره روزگار است کسى که رضاى مردم را بطلبد گرچه در این عرصه دچار سخط حضرت مولا شود.
به روایت بسیار مهم زیر در همین مقوله توجه نمایید:
عَنِ الصادقِ علیه السلام:إنَّ رَجُلا مِنْ أهْلِ الْکوفَةِ کتَبَ إلَى الْحُسَینِ علیه السلام:یا سَیدى أخْبِرْنى عَنْ خَیرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. فَکتَبَ صَلوات اللّه علیه: أمّا بَعْدُ، فَإنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کفاهُ اللّهُ اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَ کلَهُ اللّهُ إلَى النّاسِ، وَالسَّلامُ.(۳)
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده: مردى از کوفه به محضر مبارک حضرت حسین علیه السلام نوشت: اى آقاى من، از خیر دنیا و آخرت مرا با خبر کن. امام در جوابش نوشت: آن که در برابر خشم مردم در جستجوى خوشنودى خداست، حضرت حق وى را از امور مردم کفایت خواهد کرد. و هر کس در برابر غضب حق به دنبال خوشنودى مردم است، خداوند او را از عنایاتش محروم و بدست همان مردم مى سپارد. والسلام.
عَنْ جعفرِ بنِ محمّد علیهما السلام إنَّهُ قالَ:إذا هَمَّ الْعَبْدُ بِحنَة کتِبَتْ لَهُ حنَةٌ،فَإذا عَمِلَها کتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حنات. وَ إذا هَمَّ بِسَیئَة لَمْ تُکتَبْ عَلیهِ، فَإذا عَمِلَها اُجّلَ تِسْعَ ساعات، فَإنْ نَدِمَ عَلَیها وَ اسْتَغْفَرَ و تابَ لَمْ تُکتَبْ عَلَیهِ،وَ إنْ لَمْ ینْدَمْ وَ لَمْ یتُبْ مِنْها کتِبَتْ عَلَیهِ سَیئَةٌ واحِدَةٌ.(۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "غرر الحکم" ص ۸۵۴.
۲- همان، ص ۸۴۶.
۳- "ملحقات غررالحکم" ص ۲۷.
۴- "بحار" ج ۷۱، ص ۲۴۶.
امام صادق علیه السلام فرمود: به هنگامى که عبد تصمیم بر عملى پاک و کارى نیک بگیرد، اگر نیتش را به مرحله عمل درآورد براى او در پرونده اش ده حسنه نوشته شود و اگر به مرحله عمل نیاورد یک حسنه و چون تصمیمى سوء اتّخاذ کند، در نامه عملش ثبت نشود و اگر نیت آلوده اش را جامه عمل بپوشد به اندازه نه ساعت به او مهلت مى دهند، اگر پیشمان شد و به راه توبه رفت ثبت نمى کنند، ورنه همان یک گناه را در نامه اش ضبط مى کنند.
عَنْ أحَدِهِما علیهما السلام قالَ: إنَّ آدَمَ عَلَیه السلام قالَ: یا رَبِ، سَلَّطْتَ عَلَىَّ الشَّیطانَ وَ أجْرَیتَهُ مَجْرَى الدَّمِ مِنّى، فَاجْعَلْ لى شَیئاً أصْرِفُ کیدَهُ عَنّى. قالَ:یا آدَمُ قَدْ جَعَلْتُ لَک أنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِیتِک بِسَیةُ لَمْ یکتَبْ عَلَیهِ، وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحنَة وَ لَمْ یعْمَلْها کتِبَتْ لَهُ حنَةٌ، فَإنْ عَمِلَها کتِبَتْ لَهُ عَشْرَةٌ. قالَ:یا رَبَّ زِدْنى. قال: یا آدَمُ، قَدْ جَعَلْتُ لَک أنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ بِسَیة ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَهُ. قالَ:یا رَبِ زِدْنى. قالَ:قَدْ جَعَلْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ - أوْ بطْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ - حَتّى تَبْلُغَ النَّفْسُ الْحَنْجَرَةَ. قالَ:یا رَبَّ حَسْبى.(۱)
ابن ابى عمیر از حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت مى کند: آدم به حضرت حق عرضه داشت: الهى، شیطان را به من راه دادى تا جائى که همچون خون بتواند در تمام شئون حیات من جریان داشته باشد; چیزى براى من قرار ده که بتوانم حیله او را از خود برطرف کنم.خطاب رسید این واقعیت را برایت قرار دادم که اگر کسى از فرزندانت تصمیم بر بدى گرفت در پرونده اش نوشته نشود، و چون بر خوبى نیت کرد و آن را به عمل نیاورد یک حسنه برایش ثبت شود، و چون به اجرا گذاشت ده حسنه.
عرضه داشت: الهى بر من بیفزا. خطاب رسید: اگر از ذرّیه است گناهى سر زد سپس توبه کرد او را مى بخشم. آدم درخواست عنایت بیشتر ى کرد، پاسخ آمد، براى تمام آنان توبه قرار دادم و وقت توبه را تا رسیدن جان به حنجره مقرر کردم. عرضه داشت: الهى مرا کفایت مى کند.
انسان وقتى دورنمایى از کرم و لطف حضرت حق را در آیات قرآن و روایات مى بیند ذوق و شوق و حال و عشق عجیبى در درونش پدیدار مى شود و سر از پا نشناخته، زبانش به غزل زیباى زیر که از سروده هاى دل پرشور مرحوم رنجى است مترنّم مى شود:
چو مهر روى تو دارم نظر به ماه ندارم *** به مهر و ماه زشوقت سرنگاه ندارم
به روى و موى تو از آن زمان که دل شده مایل *** خبر ز روز سپید و شب سیاه ندارم
فداى عشق تو شد عقل و دانش و دینم *** بیا ببین که دگر در بساط آه ندارم
گواه عشق من است آه و اشک و دامن پر خون *** تویى گواه و از این خوبتر گواه ندارم
بجز به سوى تو این بس مرا که روى نکردم *** بجز به کوى تو شادم از اینکه راه ندارم
مرنج اى گل اگر خسار داردم ز تو غافل *** که گاه سوى تو دارم نگاه و گاه ندارمم
مران مرا از دراى مایه امید، خدا را *** که غیر درگه لطفت دگر پناه ندارم
زکوه اگر چه بود لطف دوست بیشتر اما *** فعان که در بر او قدر پّر کاه ندارم
به آستانه آن مه فتاده راهم و دیگر *** هواى مسجد و آهنگ خانقاه ندارم
گداى او شدم و به مرا از شادى عالم *** چه غم که موزه به پا و به سر کلاه ندارم
همین بسى است خطایت که غافلى ز عطایش *** همین گناه بود گویى از گناه ندارم
سپس حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت حق مى خواهد که: خداوندا اگر نفوس ما از حوزه جاذبه عنایت و لطف تودور شود، و از مدار با عظمت توفیق تو که رفیق راه بیداران است بیرون رود، و از عرصه گاه رحمت بى نهایتت فرارى شود، برنامه اى جز انتخاب نیت سوء تصمیم خلاف و رذائل اخلاقى و اعمال شیطانى و دستور به بدى نخواهد داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "کافى" ج ۲، ص ۴۴۰. "بحار" ج ۷۱، ص ۲۴۸.
الهى نفوس ما را به خود وامگذار، که اینان اختیار کننده باطل و امّاره به سوء هستند، مگر اینکه توفیقت رفیق راه شود و رحمتت شامل حال گردد.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام فى الاشتیاق الى طلب المغفره من الله جل جلاله:
دعاى نهم که حضرت سیدالساجدین در حین آرزومندى به طلب مغفرت مواظبت مى فرموده اند.
«اللهم صل على محمد و آله. و صیرنا الى محبوبک من التوبه».
«صیرنا»، اى: اجعلنا صائرین، اى: راجعین الى محبوبک.
و لفظه «من» فى «من التوبه» بیانیه.
هذا اشاره الى قوله تعالى: (ان الله یحب التوابین).
یعنى: بار خدایا رحمت فرست بر محمد و آل او. و بگردان ما را بازگرداننده به سوى چیزى که محبوب تو است که آن توبه است.
و توبه در لغت به معنى رجوع است، و در شرع، پشیمانى است از معصیت ماضى از آن حیثیت که معصیت است، با ترک در حال و عدم رجوع به سوى آن در استقبال. و قید «حیثیت» به جهت آن است که اگر کسى نادم شود از شرب خمر به جهت احتراز از مضرت آن- مثل دردسر و خفت عقل و غیر آن- توبه نخواهد بود.
سوال: اگر کسى گوید که: این کلام و امثال این از کلمات که سابق گذشت در دعاى سابق و همچنین در ادعیه ى آتیه، به حسب ظاهر موافقت ندارد با قواعد مذهب امامیه ى اثناعشریه که قائلند به عصمت ائمه ى اثناعشر صلوات الله علیهم. و مثل این فقرات که اشعار به صدور عصیان از ایشان بلکه از حضرت مقدس نبوى دارد. بسیار واقع شده.
جواب مى گوییم. که: بهترین جوابى که در دفع این شبهه گفته اند آن است که بهاءالدین على بن عیسى اربلى جامع کتاب کشف الغمه در کتاب خود افاده کرده. و آن این است که:
انبیا و ائمه علیهم السلام بر وجهى سلوک مى فرموده اند که جمیع اوقات عمر ایشان مستغرق یاد خدا بوده است، چنانچه لمحه اى دلهاى خود را از آن فارغ نمى داشته اند و خاطرهاى ایشان متعلق به ملا اعلا و مربوط به عالم بالا بوده. و ایشان همیشه حق را در نظر بصیرت خود داشته، در مراقبت و مواصلت او به سر مى برده اند. چنانچه امیرالمومنین علیه السلام فرموده اند: «اعبد الله کانک تراه. فان لم تکن تراه، فانه یراک». یعنى: به عبادت خداى قیام نماى چنانچه گویا او را مى بینى. چه، اگر او را نمى بینى، به درستى که او تو را مى بیند. پس چون از این مرتبه ى رفیعه فرود مى آمده، مشغول به کار دیگر مى شده اند از امورى که لازمه ى زندگانى است- مثل خوردن غذا و آشامیدن آب یا مباشرت حلالى یا مثل این امرى از امور مباحه- آن را پیش خود گناه بزرگ مى شمرده اند و خطاى عظیم مى دانسته اند و در حال، در مقام استغفار از آن در مى آمده، آمرزش آن را از خداى خود مى خواسته اند.
نمى بینى که بعضى خدم و بندگان ارباب دنیا، اگر در حالتى که نظر صاحب ایشان بر ایشان باشد و دانند که صاحب ایشان ایشان را مى بیند، لمحه اى به اکل و شرب و جماع مشغول شوند در نظر مردم گناهکار و مستحق ملامت مى نمایند؟ پس چه گمان دارى گاهى که این امر نسبت به صاحب و مالک جمیع مالکان وقوع یابد؟! و به این اشارت است کلام حضرت نبوى صلى الله علیه و آله: «انه لیغان على قلبى. و انى لاستغفر الله فى الیوم مائه مره.» و قول او صلى الله علیه و آله: که: «حسنات الابرار سیئات المقربین». این بود خلاصه ى کلام صاحب کشف الغمه.
و قاضى ناصرالدین بیضاوى، صاحب تفسیر انوار التنزیل، در کتاب شرح مصابیح بغوى که هم از مصنفات اوست، جایى شرح این حدیث نبوى نموده گفته است که:
غین در لغت به معنى غیم و ابر استعمال یافته. و «غان على کذا» به معنى «غطى علیه» است. یعنى: پوشید بر او. یعنى: به درستى که در پوشید دل من چیزى را که مى پوشید او را. بعضى از مشایخ صوفیه- که رازداران انجمن قرب و آشنایان اسرار حقند- در معنى این حدیث چنین مى گویند که: چون دل مبارک آن سرور که مستغرق دریاى عرفان بوده، در سفا و ضیا بر جمیع دلها زیادتى داشته است و آن حضرت با آن حال تعیین شده بود که قرار شرع و حکمت و بناى دین و سنت را تجدید دهد بر وجهى که متضمن سهولت و آسانى باشد نه عسرت و دشوارى، ناچار بود او را که از مرتبه ى قرب و اتصال به جانب بعضى رخصتهاى الهى نزول نموده. به بعضى خطوط نفسانى التفات نماید، تا آنچه از جانب خدا در معرض امتحان به آن درآمده بود و مکلف به آن شده از احکامى که لازم بشریت است. پس هر گاه که مرتکب چیزى از آن مى شدند، غبارى از آن بر آیینه ى دل مبارک ایشان مى نشست و به واسطه ى نهایت صفا و نورانیتى که داشت، از آن متاثر مى شد. زیرا که هر چند رقت و صفاى اشیا بیشتر است، تاثیر کدورات در آن زودتر ظاهر مى شود. و آن حضرت صلى الله علیه و آله، هر گاه احساس به چیزى از آن مى کردند، آن را بر نفس خود گناهى بزرگ مى شمردند و در مقام استغفار و طلب آمرزش از آن در مى آمدند. این بود خلاصه ى کلام قاضى بیضاوى.
و مى توان گفت که صدور امثال این کلمات از معصوم، از باب تعلیم امت و رعیت است، یا بر سبیل هضم نفس، در مقام تضرع و تخشع بر لسان مبارک خود جارى مى ساخته اند.
«و ازلنا عن مکروهک من الاصرار عن الحوبه».
لفظه «عن» فى قوله علیه السلام: «عن الحوبه» للاستعلاء بمعنى «على»، نحو قوله تعالى (و من یبخل فانما یبخل عن نفسه).
و الحوبه- بفتح الحاء المهمله-: الاثم و الذنب. و فى النهایه الاثیریه: ان الحوبه یطلق على ما یاثم به. فى الحدیث ان رجلا ساله الاذن فى الجهاد فقال: الک حوبه؟ قال: نعم: یعنى ما یاثم به.
یعنى: و دور گردان ما را از آنچه مکروه تو است از مصر بودن بر گناه- یا: آنچه سبب گناه باشد.
«اللهم و متى وقفنا بین نقصین فى دین او دنیا، فاوقع النقص باسرعهما فناء، و اجعل التوبه فى اطولهما بقاء».
اى: بین ان یحفر عطیتنا فى دیننا او فى دنیانا، فاجعل خسران ذلک فى تلک التى هى اسرع فناء، لیکون حظنا التام الرابح فى الدین، و اجعل التوبه التى سالناها مصاحبه لما اعطینا من ذلک الدین.
و بعض من المتدبرین الناظرین فى هذا الکتاب المستطاب جعل قوله علیه السلام: «و اجعل التوبه» کلاما مستانفا و لم یجعله عطفا على «فاوقع». تدبر.
الدنیا هى فعلى من الدنو. و انما جعلت الدنیا اسما لهذه الحیاه لدنوها و لبعد الاخره عنها. و الدنیا لا تنون لانها لا تنصرف بالف التانیث. و العامه یقول: دنیا، منونه.
و قوله علیه السلام: «باسرعهما فناء» من قبیل: زید افقه من جدار.
یعنى: بار خدایا، هر گاه ما بایستیم میانه ى دو چیز که باعث نقصان دین و دنیا بوده باشد، پس نقصان را واقع ساز بر آنکه زودتر فانى شود- یعنى دنیا. چه: زندگانى دنیا (را) در تنزیل ربانى مثل زده به آبى که فرود آید از آسمان، پس از آن آب، بیاشامد گیاه زمین و نشو و نما گیرد، پس روز دیگر آن گیاه تازه خشک شود و از خشکى و شکستگى پراکنده گرداند آن را بادها و به هر طرف که خواهد ببرد- و واقع گردان زیادتى را- یا: توبه را، بنابر اختلاف نسختین - در آنچه دور و درازتر باشد از روى بقا- یعنى از امور دین.
«و اذا هممنا بهمین یرضیک احدهما عنا و یسخطک الاخر علینا فمل بنا الى ما یرضیک عنا و اوهن قوتنا عما یسخطک علینا».
هم بالامر: قصده. و هممت بالشىء: اردته و حاولته.
و الرضا: خلاف السخط. و الوهن: الضعف.
یعنى: چون اراده کنیم به دو چیز که یکى از آن دو خشنودى تو در آن باشد و به سخط و غضب آورد دیگرى تو را، پس میل ده ما را به سوى آن چیزى که خشنودى تو در آن است و خشنود گرداند تو را از ما، و ضعیف گردان قوت و قدرت ما را در آنچه تو را به خشم درآورد بر ما.
«و لا تخل فى ذلک بین نفوسنا و اختیارها. فانها مختاره للباطل الا ما وفقت، اماره بالسوء الا ما رحمت».
«لا تخل» -به ضم تا و فتح خا و کسر لام مشدده از باب تفعیل- من: خلیت فلانا و صاحبه و خلیت بینهما. و اصل او «تخلى» است، لاى نهى لام- الفعل را انداخته از روى جزم.
و ابن ادریس «لا تخل» به فتح تا و خا و لام مشدده ى مکسوره خوانده که مضارع باب تفعل باشد و اصل او «تتخلى» بوده، یک تا را انداخته اند و لام الفعل به جزمى افتاده «تخل» شده. و این نیز از «تخلیت» به معنى «خلیت» است.، لا من: تخلیت است، لا من: تخلیت لکذا، بمعنى تفرغت له. و مفعول محذوف است.
اى: لا تخلنا.
و «اماره» صیغه ى مبالغه است، یعنى: بسیار فرماینده.
یعنى: وامگذار ما را در صورتى که مذکور شد میانه ى نفسهاى ما و میانه ى آنچه او اختیار کند. زیرا که او اختیار کننده ى باطل است مگر آنکه توفیق تو رفیق او شود- و در نسخه ى کفعمى به جاى «وفقت» «وقیت» است. یعنى: مگر آنچه تو نگاه دارى- بسیار فرماینده است مرا به کارهاى بد- که موجب نکال و وبال گردد- و بالطبع مایل است به شهوت و قاصد معاصى است، مگر نفوسى که تو رحم کرده باشى بر او و به عصمت توفیق و لطف هدایت تو از آن بازایستد.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام فى الاشتیاق فى طلب المغفره:
شوق و اشتیاق هیجان آمدن قلب است به سوى ملاقات معشوق، بود دعاى آن بزرگوار فلک مقدار علیه السلام در مقام شوق و خواهش نمودن آمرزش و درگذشتن از کسى که او را قدرت است بر رسوائى و افتضاح او.
بار خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل او ابتداى دعا بر صلوات بر محمد و آل او صلى الله علیهم از براى نکته اى است که ذکر شده است در بعضى از روایات و آن آن است که بنده همین که پیش از سئوال مطلب خود صلوات بفرستد و بعد از آن سئوال مطلب خود نماید و بعد صلوات بفرستد دعاى او مستجاب است زیرا که خداى عزوجل چه گونه مى شود که اول و آخر دعا را مستجاب کند و وسط را مستجاب ننماید.
بگردان ما را به سوى دوست تو از توبه، و دور گردان ما را از بد داشته ى تو از اصرار بر گناهان، حضرت امام محمد باقر علیه السلام مى فرماید: که خداى عزوجل اشد فرحا است به سوى توبه ى بنده خود از مردى که گم نموده باشد راحله ى خود و توشه ى خود را در شب تاریک پس او بیابد، پس خداى عزوجل فرح او اشد است از چنین مردى، خداى عزوجل در کلام مجید خود مى فرماید: که ان الله یحب التوابین اصرار بر معصیت ماندن بر معصیت است و اقامه ى بر او بدون استغفار و این صفت اصرار در معصیت عقوبت او زیاده است از اقدام بر معصیت یک توبه زیرا که در اصرار هتک حرمت مولا است و بى اعتنایى به او است که گویا انکار آقائى و مولائى او است به عبارت اخرى نظیر انکار توحید است و قبول نمودن شرک است.
اللغه:
نقص: خسران و زیان را گویند.
وقف: حبس بودن.
یعنى: خدایا هر زمانى بمانیم ما در میان دو زیان و خسران یکى در دین و یکى در دنیا، به عبارت اخرى هر زمانى که واقع شود از ما تقصیرى که مستحق شویم به سبب آن که باشیم خاسر در دین یا خاسر در دنیا.
بدانکه معصیت که از بنده صادر مى شود اثر وضعى آن گاهى عقوبت او آن شود که خسران و زیان او شود در دنیاى او مثل اینکه غنى بوده فقیر گردید یا بدن او صحیح بود علیل شد در کمال امن و امان بود خایف شود و هکذا و گاهى عقوبت او سبب شود که خسران و زیان در دین او شود و نتواند تحصیل درجات و مثوبات اخرویه نماید، مروى است از حضرت امیرالمومنین (ع) که آن بزرگوار فرمود: قسم به خداى عزوجل بودند جماعتى در سعه ى عیش و توانگرى پس سعه و توانگرى از ایشان رفت و در ضیق و شدت افتادند به واسطه ى معاصى که ایشان کسب مى نمودند، و در بعضى از روایات از پیغمبر صلى الله علیه و آله مروى است که آن بزرگوار فرمودند: که بنده معصیت مى نماید پس علمى که او را مى دانست از او فراموش شود و بنده معصیت که کند پس نتواند نماز شب کند.
از حضرت صادق علیه السلام مروى است: به درستى که مرد معصیتى نماید و محروم شود از نماز شب پس معصیت خداى عزوجل سبب خسران شود در آخرت چنانکه روایت حضرت صادق دلالت بر آن کند علاوه آنکه بالعیان و الوجدان مشاهده شده است که معصیت خداى عزوجل سبب اختلال امور دنیویه شده است و اما امور اخرویه او را خداى تعالى عالم است.
شبهه ى نیست که زیان و خسران دنیوى که عبارت از صحت و مال و منال و اولاد و ازواج باشد به فناء دنیا و رفتن زندگانى فانى خواهد شد و اما زیان و خسران آخرت که عبارت باشد از درجات عالیه و رضوان و حور و قصور او امتداد او و استمرار و طول دارد پس عاقل در وقتى که امر مردد شود ما بین دو محذور که لابد است در یکى از آن دو محذور واقع شود اختیار مى نماید اقل محذور را از جهت این مطلب است که امام علیه السلام به خداى عزوجل عرض مى کند، پس واقع ساز آن زیان را بر زودتر از آن دو از حیث فناء و بگردان توبه را در درازتر از آن دو از حیث بقاء.
«هم» در عرف و در لغت عزم و اراده را گویند اگر چه او را اطلاقات دیگر نیز هم هست از مجمع البیان نقل شده است که هم در لغت بر وجوهى است یکى از آنها عزم بر فعل است مثل قوله تعالى: «اذ همّ قوم ان یبسطوا ایدیهم» یعنى اراده و عزم نمودند، و دیگر به معنى خطور چیزى است در قلب اگر چه عزم او نداشته باشد و گاهى اطلاق مى شود هم بر حدیث نفس و وسوسه، بدانکه از ظاهر این دعا چنان مستفاد مى شود که عزم بر معصیت معصیت است.
مرحوم ملا صالح مازندرانى نسبت به مشهور مى دهد و این مذهب را مرحوم میرداماد دعوى اجماع مى کند، بعضى از علماء ذکر نمودند که عزم بر معصیت به نفسه معصیت است اگر عمل نیز نمود معصیت دوم است، و این مذهبى است که اکثر محدثین و متکلمین و جمهور عامه و جماعتى از اصحاب ما که از آنها است امین الاسلام طبرسى در مجمع البیان و سید مرتضى (ره) بر این مذهب اعتقاد نموده اند سید در تنزیه الانبیاء مى فرماید: اراده معصیت و عزم بر او معصیت است و قومى تجاوز نمودند، حتى آنکه گفته اند: که عزم بر کبیره کبیره است و عزم بر کفر کفر است تا آخر کلام او.
قوله علیه السلام به همین: یعنى به دو مقصود، هم مصدر است به معنى مفعول یعنى هرگاه عزم نمائیم ما به دو چیز خشنود مى کند ترا یکى از آن از ما و به خشم آورد ترا دیگرى از آن دو از ما.
اللغه:
مِل: ماخوذ از میل است به معنى انحراف و فرار است.
وهن: به معنى ضعف و سستى است.
مل که متعدى ببا شده است به معنى صرف و برگردانیدن است، قول امام علیه السلام مل و اوهن از باب مجاز است اگر میل و وهن از قبل خدا باشد و بنده را مدخلیت نباشد ثابت خواهد شد مذهب و قول جبریه پس آن دو عبارت از آن است که عنایت و التفات کن که اسباب خیر و اطاعت مهیا شود و اسباب خشم و سخط تو فراهم نیاید، یعنى برگردان تو ما را به سوى چیزى که خشنود کند ترا از ما، و ضعیف کن تو توانائى ما را از چیزى که به خشم آورد تو را بر ما.
اللغه:
تخل: بضم تاء و کسر لام مشدده خلیت و تخلیته یعنى او را به حال خود واگذاشتم مشارالیه ذلک امر مردد،
نفس: ناطقه آن قوه ى مدرکه در انسان است که او را وامى دارد به واسطه ى آلات مرتکب افعال شود.
اختیار: مقابل اضطرار است یعنى مى تواند جاى آورد و مى تواند ترک نماید یعنى وامگذار تو در این وقت میان نفسهاى ما و اختیار آن.
توفیق: مهیا ساختن اسباب است به جانب خیر و خوبى و در بعضى از نسخها وقیت از وقى است به معنى نگهداشتن است. استثناء احتمال انفصال و اتصال هر دو را دارد یعنى پس به درستى که آن اختیارکننده ى مر باطل است مگر آنچه را که تو توفیق دهى. امرکننده است به بدى مگر اینکه رحم و مهربانى نمائى تو.
«ما»: در این دو فقره احتمال مصدریه دارد یعنى در زمان توفیق و رحم تو، و احتمال موصوله هم دارد و یحتمل اینکه زائده باشد احتمال اتصال و انقطاع استثناء از دو احتمال ما ناشى شده است و توصیف نفس به امّاره صیغه ى مبالغه از براى آن است که این پلید که در بدن گذاشته شده است وامى دارد او را بر غضب و شهوت و سایر اوصاف دنیه و رذیله غیر از فعل و جاى آوردن و میل داشتن شهوات بر او چیزى نیست و لذا توصیف به اماره شده است.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
دعاى اشتیاق:
این دعا نیز مانند بسیارى از دعاهاى دیگر صحیفه آغاز فرازهاى مختلفش را با درود بر محمد و آل شروع مى کند و به دنبال آن خواسته هاى خود را به درگاه خداوند عرضه مى دارد.
در نخستین فراز امام علیه السلام عرض مى کند: (بار پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست و ما را به سوى محبوب خود که توبه و بازگشت از گناه است رهسپار فرما) (اللهم صل على محمد و آله، و صیرنا الى محبوبک من التوبه).
و از آنجا که حرکت به سوى توبه با دورى از معصیت و گناه صورت مى پذیرد، مى گوید: (و ما را از آنچه در نزد تو ناپسند است که همان اصرار (بر گناه مى باشد) جدا ساز) (و ازلنا عن مکروهک من الاصرار).
و از این نظر که انسان در این دنیا همواره بین رسیدن به منافع مادى و انتخاب و رسیدن به آخرت تعارض مى بیند و تصمیم تقدم یکى بر دیگرى برایش دشوار است عرض مى کند: (بار خداوندا هرگاه بین دو نقص و زیان در دین یا دنیا قرار گرفتیم نقص را بر آنکه به سرعت فنا مى پذیرد (دنیا) وارد ساز و توبه را در آنکه بقایش طولانى است قرار ده (اللهم و متى وقفنا بین نقصین فى دین او دنیا فاوقع النقص باسرعهما فناء، و اجعل التوبه فى اطولهما بقاء).
و چون تمایلات انسان در کشاکش زندگى او را به کارهاى مختلفى مى کشاند که بعضى پسند خداوند و بعضى ناپسند است و ترجیح یکى بر دیگرى نیاز به نیروى خارجى دارد در این مورد امام مى گوید: خداوند (هرگاه ما آهنگ دو کار کنیم که یکى از آن دو تو را از ما خشنود و دیگرى تو را بر ما خشمگین مى سازد ما را به سوى آنچه موجب خشنودى تو است متمایل ساز و نسبت به آنکه خشم تو را به همراه دارد از قوت و قدرتمان در انجام آن بکاه) (و اذا هممنا بهمین یرضیک احدهما عنا، و یسخطک الاخر علینا فمل بنا الى ما یرضیک عنا، و اوهن قوتنا عما یسخطک علینا).
و از این جهت که نفس انسان اگر بدون کنترل باشد انسان را به هلاکت مى کشد امام مى گوید: خداوندا (و در این مورد نفس ما و انتخاب و گزینش را آزاد مگذار چرا که باطل را انتخاب مى کند مگر اینکه تو توفیق انتخاب حق را به او عنایت کنى، و همواره به انجام کارهاى بد فرمان مى دهد مگر اینکه مشمول رحمت تو واقع شود) (و لا تخل فى ذلک بین نفوسنا و اختیارها، فانها مختاره للباطل الا ما وفقت، اماره بالسوء الا ما رحمت).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص: ۴۱۵-۴۰۲
و کان من دعائه علیه السّلام فی الاشتیاق إلى طلب المغفرة من اللّه جلّ جلاله:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم یا من الى طلب مغفرته یشتاق المذنبون، و یا من الى غیث رحمته یفتاق المجدبون، نحمدک على ان دعوتنا الى محبوبک من التوبه، و نشکرک على ان نهیتنا عن مکروهک من الاصرار على الحوبه، و نصلى على نبیک الصادق الامین الذى ارسلته رحمه للعالمین و على آله ائمه الدین و عترته الهداه المهتدین. و بعد فهذه الروضه التاسعه من ریاض السالکین تتضمن شرح الدعاء التاسع من ادعیه صحیفه سید العابدین. املاء العبد الفقیر الى ربه الغنى على صدرالدین بن احمد الحسینى الحسنى، کتبه الله فى صحیفه ثوابه، و جعله نورا بین یدیه یوم حسابه.
الاشتیاق: اهتیاج القلب الى لقاء المحبوب.
و المغفره: اسم من غفر الله له غفرا - من باب ضرب - و غفرانا، و اصل الغفر الستر، فلذلک قیل: المغفره هى ان یستر القادر القبیح الصادر ممن هو تحت قدرته، حتى ان العبد اذا ستر عیب سیده مخافه عقابه لا یقال غفر له.
و جل الشىء یجل بالکسر: عظم فهو جلیل، و جلال الله تعالى عظمته. و فى نسخه بدل هذا العنوان: «و کان من دعائه علیه السلام فى الاعتراف و طلب التوبه الى الله عز و جل».
قال صلوات الله علیه و على آبائه و ابنائه الطاهرین:
افتتح الدعاء بالصلاه على محمد و آله علیهم السلام ایجابا للاجابه کما مر مرارا.
و صار زید غنیا: انتقل الى حاله الغنى بعد ان لم یکن علیها، و صار الى کذا: رجع الیه.
و الیه مصیره: اى مرجعه و ماله. و یتعدى فى المعنیین بالتثقیل، فیقال: صیرته تصییرا.
فصیرنا الى محبوبک من التوبه اى: انقلنا الیه، او اجعل مصیرنا و مالنا الیه.
و المحبوب: مفعول من حبه یحبه - من باب ضرب - و الاکثر احبه بالالف و ان لم یقل منه محب الا نادرا، کما ذکرناه فى اوائل شرح السند.
و معنى محبته تعالى للتوبه: ارادته الثواب علیها و الاکرام لفاعلها.
و التوبه لغه: الرجوع، و تنسب الى العبد و الى الرب سبحانه، و معناها على الاول: الرجوع عن المعصیه الى الطاعه. و على الثانى: الرجوع عن العقوبه الى اللطف و التفضل، و فى الاصطلاح: الندم على الذنب لکونه ذنبا، فخرج الندم على شرب الخمر مثلا لمضرته بالجسم.
و قیل: هى عباره عن انزجار النفس العاقله عن متابعه النفس الاماره بالسوء لجاذب الهى، اطلعت معه على قبح ما کانت علیه من اتباع شیاطینها.
و قیل: التوبه ترک الذنب لقبحه و منعه من الوصول الى الحق، و الندم على ما فرط، و العزم على ترک المعاوده، و تدارک ما امکن تدارکه من الاعمال، و رد المظلمه الى صاحبها او تحصیل البراءه منه، فمتى اجتمعت هذه الامور تحققت حقیقه التوبه و کملت شرائطها و تاب الى الله تعالى، و هى من اهم قواعد الاسلام و اول مقامات سالکى الاخره.
و قد اتفق اهل الاسلام على وجوبها فورا، و منافعها کثیره: منها: انها شفاء من مرض الذنب.
و منها: انها تخلع ثوب الدنس و تقطع عرق النجس.
و منها: انها تورث محبه الرب و رضوانه و المصیر الى جنانه. قال تعالى: «ان الله یحب التوابین»، و کفى بذلک شرفا و فضلا، فان محبه الحق اعلى مقاصد السالکین.
و عن الباقر علیه السلام: ان الله اشد فرحا بتوبه عبده من رجل اظل راحلته و مزاده فى لیله ظلماء فوجدها، فالله اشد فرحا بتوبه عبده من ذلک الرجل براحلته.
و الى هذا المعنى اشار سید العابدین علیه السلام فى الدعاء بقوله: «محبوبک من التوبه». و لو لم یرد فى فضل التوبه غیر هذا الحدیث الشریف لکفى. کیف و الایات و الاخبار فیه اکبر من ان تحصى، و سیاتى تمام الکلام على التوبه فى الروضه الحادیه و الثلاثین ان شاء الله تعالى.
زال من مکانه یزول زوالا: تحول و انتقل، و یتعدى بالهمزه کثیرا فیقال: ازلته، و بالتضعیف قلیلا فیقال: زولته.
و کراهته تعالى للاصرار یعود الى علمه بعدم استحقاق الثواب علیه، و یلزمها اراده اهانه فاعله و تعذیبه.
و الاصرار: الاقامه على الذنب من غیر استغفار، و قد سبق الکلام علیه مبسوطا فى شرح الدعاء الذى قبل هذا فلیرجع الیه.
النقص: الخسران فى الحظ.
و او: هنا للتفصیل، کقوله:
و قالوا لنا ثنتان لابد منهما صدور رماح اشرعت او سلاسل
اى: نقص فى دین او نقص فى دنیا، فهو تفصیل لاجمال الشىء.
و دنیا: تانیث الادنى، و قد وردت على خلاف القیاس، لانسلاخها عن معنى الوصفیه و اجرائها مجرى الاسماء و هى ممنوعه الصرف لالف التانیث.
و قال صاحب القاموس: الدنیا نقیض الاخره و قد تنون انتهى.
قال الدمامینى فى شرح التسهیل: حکى ابن الاعرابى صرف دنیا على وجه الشذوذ، و لا یمکن ان تکون الالف للتانیث مع الصرف، فتجعل اذ ذاک للالحاق انتهى.
و المعنى: انه متى وقع منا تقصیر نستوجب به الوقوف بین خسران فى الدین و خسران فى الدنیا.
اى: فاجعل ذلک الخسران فى الدنیا المشار الیها بالاسرع فناء، لان النقص فى الفانى السریع الفناء لا نسبه له الى النقص فى الباقى الطویل البقاء.
و افعل التفضیل هنا مجرد عن معنى التفضیل، اى: بالسریع منهما فناء، لان الدنیا و الدین لا یشترکان فى سرعه الفناء حتى یصح التفضیل، فهو کقولهم:
الناقص و الاشج اعدلا بنى مروان، اى: عادلاهم.
المراد بالتوبه: التوبه المنسوبه الى الرب، و هى رجوعه تعالى عن العقوبه الى اللطف و التفضل، اى: اجعل رجوعک عن العقوبه لنا بالخسران الى اللطف بنا و التفضل علینا فى الدین المشار الیه بالاطول بقاء.
و الحاصل: انه لما کان من الذنوب و المعاصى ما یستلزم اما خسرانا فى الدنیا، کما قال تعالى: «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم». و کما روى عن امیرالمومنین علیه السلام انه قال: و ایم الله ما کان قوم قط فى خفض عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها.
او خسرانا فى الدین، کما روى عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: ان العبد لیذنب الذنب فینسى به العلم الذى کان قد علمه، و ان العبد لیذنب الذنب فیمتنع به من قیام اللیل.
و عن ابى عبدالله علیه السلام: ان الرجل لیذنب الذنب فیحرم صلاه اللیل.
سال علیه السلام ربه ان یوقع الخسران فى الدنیا و یتوب علیه من الخسران فى الدین.
و فى روایه: بین تقصیر فى دین او دنیا «واو» على ما مر.
و المعنى: متى اذا وقفنا بین تقصیر فى دین و تقصیر فى دنیا، نستوجب به النقص فى احدهما، فاوقع النقص فى اسرعهما فناء الى آخره.
و قال بعض المعاصرین: معنى هذه العباره اذا وقفنا بین تقصیر فى دین یکون باعثا على عدم التقصیر فى الدنیا او بسببه، او تقصیر فى دنیا یکون باعثا على عدم التقصیر فى الدین او بسببه، فاوقع النقص باسرعهما فناء و هو الدنیا، لیکون تقصیرنا فیها لا فى الدین.
و فى اتیانه علیه السلام ب«او» تنبیه على عدم امکان الجمع بین الرغبه فى الدین و الدنیا، کما ضرب امیرالمومنین علیه السلام مثلا للدنیا و الاخره بالضرتین، و انه لا یمکن ان ترضى احداهما الا باسخاط الاخرى، و بکفتى المیزان فان احداهما لا ترفع الا بوضع الاخرى، و بالمشرق و المغرب فانه کلما ازداد قربا من احدهما ازداد بعدا من الاخر.
و قوله علیه السلام: «و اجعل التوبه فى اطولهما بقاء» معناه - و الله اعلم -: اجعل التوبه فى الدین لا فى الدنیا، بمعنى ان التوبه تکون ثمرتها و فائدتها بالدین لا بالدنیا، فان التوبه فیما یتعلق بالدنیا لا فائده فیها.
قال: و یحتمل وجها اخر لعله اقرب من الاول، و هو ان یکون المراد وقوع النقص فى التقصیر فى الدین لا فى التقصیر فى الدنیا.
و المراد بالنقص: رفعه بالکلیه، فان الناقص یاتى بمعنى الساقط و الزائل و نحو ذلک، و اذا استعمل فیما نقص منه شىء فباعتبار نقصه من التقصیرین.
و فى قوله علیه السلام: «باسرعهما» بالباء دون «فى» افاده نقصه کله، و فناء التقصیر فى الدنیا باعتبار عدمه فى الدنیا، و لا یلزم من کونه سریع الفناء ثبوت الفناء لغیره، و التفضیل فى اطولهما ظاهر.
و اسرعهما بمعنى سریعهما، کما فى قوله تعالى: «و هو اهون علیه»، و یمکن فى اطولهما ایضا لیتناسبا.
و یحتمل اعتبار التفضیل فیهما، فتدبر، انتهى کلامه. و لا یخفى ما فیه من التمحل و التکلف.
و قال بعضهم: معنى هذا الکلام انه متى توجه الینا نقصان فى دین او فى دنیا فاجعل النقصان دنیویا لا اخرویا، و وفقنا للتوبه قبل ان یصل الینا النقصان الاخروى، انتهى.
و هو اقرب من الوجهین المذکورین قبله.
و لبعض المترجمین فى حمل هذه الفقرات کلام یضحک الثکلى، اضربنا عن ذکره لسفسطته.
هم بالامر: اذا قصده و عزم علیه.
و قیل: هو اول العزم، و قد یطلق على العزم القوى.
و قال الامین الطبرسى فى مجمع البیان: الهم فى اللغه على وجوه:
منها: العزم على الفعل، کقوله تعالى: «اذ هم قوم ان یبسطوا الیکم ایدیهم»، اى: ارادوا ذلک و عزموا علیه.
و منها: خطور الشىء بالبال و ان لم یقع العزم علیه، کقوله تعالى: «اذ همت طائفتان منکم ان تفشلا و الله ولیهما». یعنى: ان الفشل خطر ببالهما، و لو کان الهم هنا عزما لما کان الله ولیهما، لان العزم على المعصیه معصیه، و لا یجوز ان یکون الله سبحانه ولى من عزم على الفرار عن نصره نبیه.
و منها: ان یکون بمعنى المقاربه، قالوا: هم فلان ان یفعل کذا، اى: کاد یفعله.
و منها: الشهوه و میل الطبع، یقول القائل فیما یشتهیه و یمیل الیه طبعه: هذا اهم الاشیاء الى، و فى ضده: لیس هذا من همى انتهى ملخصا.
و قال غیره: الهم على ثلاثه انواع:
احدها: العزم و هو التصمیم.
و الثانى: الخطره التى لا تقصد و لا تستقر.
الثالث: حدیث النفس اختیار ان تفعل ما یوافقها او یخالفها او ان لا تفعل.
فان قلت: ما المراد بالهم هنا؟ و اى معنى من هذه المعانى ینبغى حمل الهم علیه فى الدعاء؟
قلت: ینبغى ان یحمل على المعنى الاول، و هو القصد و العزم و توطین النفس على الفعل او الترک، لانه الذى یترتب علیه رضا الله تعالى فى الطاعه و سخطه فى المعصیه.
و اما بمعنى الخطره او حدیث النفس، فان کان طاعه فلا مانع من ان یترتب علیه رضاه تعالى، کما جرت علیه عادته فى عموم الفضل و الاحسان، و ان کان معصیه فقد انعقد الاجماع من الامه على ان لا مواخذه به.
و على هذا المعنى للهم حمل جماعه من العلماء. ما رواه فى الکافى عن زراره عن احدهما علیهماالسلام قال: ان الله تعالى جعل لادم فى ذریته من هم بحسنه و لم یعملها کتبت له حسنه، و من هم بحسنه و عملها کتبت له عشر، و من هم بسیئه و لم یعملها لم تکتب علیه، و من عمل بها کتبت علیه سیئه.
و عن ابى بصیر عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ان المومن لیهم بالحسنه و لا یعمل بها فتکتب له حسنه، فان هو عملها کتبت له عشر حسنات، و ان المومن لیهم بالسیئه ان یعملها فلا یعملها فلا تکتب علیه.
و روى البخارى و مسلم فى صحیحیهما عن ابنعباس رضى الله عنهما عن رسول الله صلى الله علیه و آله فیما یروى عن ربه تبارک و تعالى - قال: ان الله کتب الحسنات و السیئات ثم بین ذلک، فمن هم بحسنه فلم یعملها کتبها الله عنده حسنه کامله، و ان هم بها فعملها کتبها الله عنده عشر حسنات الى سبع مائه ضعف الى اضعاف کثیره، و ان هم بسیئه فلم یعملها کتبها الله عنده حسنه کامله، و ان هم بها فعملها کتبها الله سیئه واحده.
فالهم فى هذه الاخبار محمول على معنى الخطور و حدیث النفس الذى لا استقرار معه.
و اما العزم و التصمیم على المعصیه فهو فى نفسه معصیه، فان عملها کانت معصیه ثانیه، هذا ما ذهب الیه اکثر المحدثین و المتکلمین و جمهور العامه و جماعه من اصحابنا منهم امین الاسلام الطبرسى فى مجمع البیان و الشریف المرتضى قدس سره. قال فى تنزیه الانبیاء: اراده المعصیه و العزم علیها معصیه، و قد تجاوز ذلک قوم حتى قالوا: ان العزم على الکبیره کبیره و على الکفر کفر انتهى.
و استدلوا على ذلک بقوله تعالى: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم». و قوله تعالى: «اجتنبوا کثیرا من الظن».
و بالاخبار المستفیضه الداله على حرمه الحسد و احتقار الناس و اراده المکروه بهم. و یوید ما ذهبوا الیه ظاهر عباره الدعاء.
و قال کثیر من الاصحاب: انه غیر مواخذ به، لظاهر الاخبار المتقدمه. و اجابوا على الایتین بانهما مخصصتان باظهار الفاحشه و المظنون کما هو الظاهر من سیاقهما.
و عن الثالث: ان العزم المختلف فیه ماله صوره فى الخارج کالزنا و شرب الخمر، و اما ما لا صوره له فى الخارج کالاعتقادیات و خبائث النفس مثل الحسد و غیره فلیس من صور محل الخلاف فلا حجه فیه على ما نحن فیه.
و اما احتقار الناس و اراده المکروه بهم فاظهارهما حرام یواخذ به، و لا نزاع فیه، و بدونه اول المساله.
قال بعض المحققین: و الحق ان المساله محل اشکال.
مال به الى کذا: صرفه الیه.
و الباء: للتعدیه، اى: جعل الفعل متعدیا و تحویله باحداث معنى التصییر فى مفهومه من اللزوم الى التعدى، و هذا المعنى مما انفردت به الباء عن سائر حروف الجر.
و اما التعدیه بمعنى ایصال معنى الفعل الى شىء بواسطه حرف الجر فهو جار فى حروف الجر کلها.
و المعنى: ایدنا منک بعنایه نستعد بها لقصر الهم على ما یرضیک عنا.
و وهن یهن وهنا - من باب وعد -: ضعف، و اوهنه: اضعفه، و عداه ب«عن» لتضمنه معنى المنع.
و المراد بالقوه هنا: المعنى الذى یتمکن به الحیوان من مزاوله الافعال الشاقه من باب الحرکات، و هى التى یقابلها الوهن و الضعف، و قد تطلق على جنس القدره و هى الصفه الموثره فى الغیر، و على القدره نفسها.
و یحتمل ان یراد بالقوه هنا: القوه الباعثه، و هى قوه تحمل القوه الفاعله على تحریک الاعضاء عند ارتسام صوره امر مطلوب او مهروب عنه فى الخیال، فهى ان حملتها على التحریک طلبا لتحصیل الشىء الملائم عند المدرک، سواء کان ذلک الشىء نافعا بالنسبه الیه فى نفس الامر او ضارا، تسمى قوه شهوانیه. و ان حملتها على التحریک طلبا لدفع الشىء المنافى عند المدرک، ضارا کان فى نفس الامر او نافعا، تسمى قوه غضبیه.
و المراد بایهان القوه عما یسخطه تعالى عدم الاعداد للمعاصى الموجبه لسخطه سبحانه، و سخطه تعالى على العبد یعود الى علمه بمخالفه اوامره و عدم طاعته له، و یلزمه کراهیته لثوابه، و کراهته تعود الى علمه بعدم استحقاقه للثواب و انه لا مصلحه فى ثوابه، و یلزمها اراده اهانته و تعذیبه.
خلیت بین زید و عمرو تخلیه: اى ترکته و ایاه.
قال الزمخشرى فى الاساس: خلیته و خلیت عنه: ارسلته، و خلیت فلانا و صاحبه و خلیت بینهما انتهى.
فقوله: لا تخل یجب ضبطه بضم التاء و کسر اللام المشدده.
و اما ضبطه بفتح التاء و فتح اللام و جعله من تخلیته بمعنى خلیته فلم اقف علیه فى شىء من کتب اللغه، و ان حکاه بعض المحشین فالعهده علیه.
و اعلم ان المحقفین على ان النفس الانسانیه- اعنى النفس الناطقه- شىء واحد، فاذا مالت الى العالم العلوى کانت مطمئنه، و اذا مالت الى الشهوه و الغضب سمیت اماره، و هذا فى اغلب احوالها لالفها بالعالم الحسى و قرارها فیه، فلا جرم اذا خلیت و طباعها انجذبت الى هذه الحاله، فلهذا قیل: انها من حیث هى اماره بالسوء.
و ان کانت منجذبه تاره الى العالم العلوى و تاره الى العالم السفلى سمیت لوامه.
و منهم من ذهب الى ان النفس المطمئنه هى الناطقه بالعلوم، و النفس الاماره منطبعه فى البدن تحمله على الشهوه و الغضب و سائر الاخلاق الرذیله.
و الفاء من قوله: «فانها» للسببیه، تعلیل لسوال عدم التخلیه بینها و بین اختیارها.
و قوله: «مختاره للباطل اماره بالسوء» اى: میاله الى القبائح راغبه فى المعاصى الا ما وقیت و ما رحمت، اى: الا البعض الذى وقیته و رحمته بالعصمه کالملائکه و الانبیاء علیهم السلام.
ف«ما» فى الموضعین موصوله، او المراد انها مختاره للباطل اماره بالسوء فى کل وقت و اوان الا وقت وقایتک و رحمتک. ف«ما» مصدریه زمانیه، و یحتمل ان یکون الاستثناء منقطعا، اى: ولکن وقایتک و رحمتک هما اللتان تصرفان الباطل و السوء. و هو محمول على منح الالطاف منه تعالى، فلا دلیل فیه على ان صرف النفوس عن الباطل و السوء بخلق الله و تکوینه کما هو مذهب الاشاعره.