دعای ۴۸ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش چهارم)
اللَّهُمَّ لَیسَ یرُدُّ غَضَبَک إِلَّا حِلْمُک، وَ لَا یرُدُّ سَخَطَک إِلَّا عَفْوُک، وَ لا یجِیرُ مِنْ عِقَابِک إِلَّا رَحْمَتُک، وَ لَا ینْجِینِی مِنْک إِلَّا التَّضَرُّعُ إِلَیک وَ بَینَ یدَیک، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ هَبْ لَنَا -یا إِلَهِی- مِنْ لَدُنْک فَرَجاً بِالْقُدْرَةِ الَّتِی بِهَا تُحْیی أَمْوَاتَ الْعِبَادِ، وَ بِهَا تَنْشُرُ مَیّتَ الْبِلَادِ.
وَ لَا تُهْلِکنِی -یا إِلَهِی- غَمّاً حَتَّى تَسْتَجِیبَ لِی، وَ تُعَرِّفَنِی الْإِجَابَةَ فِی دُعَائِی، وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْعَافِیةِ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِی، وَ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوِّی، وَ لَا تُمَکّنْهُ مِنْ عُنُقِی، وَ لَا تُسَلِّطْهُ عَلَیّ.
إِلَهِی إِنْ رَفَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یضَعُنِی، وَ إِنْ وَضَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یرْفَعُنِی، وَ إِنْ أَکرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یهِینُنِی، وَ إِنْ أَهَنْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یکرِمُنِی، وَ إِنْ عَذَّبْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یرْحَمُنِی، وَ إِنْ أَهْلَکتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یعْرِضُ لَک فِی عَبْدِک، أَوْ یسْأَلُک عَنْ أَمْرِهِ، وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَیسَ فِی حُکمِک ظُلْمٌ، وَ لَا فِی نَقِمَتِک عَجَلَةٌ، وَ إِنَّمَا یعْجَلُ مَنْ یخَافُ الْفَوْتَ، وَ إِنَّمَا یحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِیفُ، وَ قَدْ تَعَالَیتَ -یا إِلَهِی- عَنْ ذَلِک عُلُوّاً کبِیراً.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ لَا تَجْعَلْنِی لِلْبَلَاءِ غَرَضاً، وَ لَا لِنَقِمَتِک نَصَباً، وَ مَهِّلْنِی، وَ نَفِّسْنِی، وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی، وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِبَلَاءٍ عَلَى أَثَرِ بَلَاءٍ، فَقَدْ تَرَى ضَعْفِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی وَ تَضَرُّعِی إِلَیک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
الها غضب تو را جز بردباریت برنمی گرداند، و شدّت سخط تورا جز عفوت رد نمیکند، و غیر از رحمتت از عذابت امان نمیدهد، و مرا جز زاری به سوی تو و در برابر تو نجات نمیبخشد، پس بر محمد و آلش درود فرست، و ما را -ای خدای من- از سوی خود فرجی بخش با آن نیرویی که مردگان را زنده میکنی، و سرزمینهای مرده را حیات میدهی،
و مرا - خدایا - از غم و غصه هلاک مکن تا دعایم را به اجابت برسانی، و اجابت آن را به من آگاهی دهی، و تا پایان حیات مزه شیرین عافیت را به من بچشان، و دشمن شادم مکن، و او را وبال گردنم مساز، و بر من غلبه مده.
اله من، اگر بلندم نمایی کیست که پستم کند؟ و اگر پستم سازی کیست که بلندم نماید؟ و اگر مرا گرامی داری کیست که خوارم کند؟ و اگر خوارم نمایی کیست که اکرامم نماید؟ و اگر عذابم دهی کیست که بر من رحمت آورد؟ و اگر هلاکم کنی کیست که درباره بندهات جلودار تو شود؟ یا از تو دربارهاش بازخواست نماید؟ و من به این حقیقت رسیدهام که در حکم تو ستمی، و در عذابت عجلهای نیست، چون کسی شتاب میکند که از فوت برنامه بترسد، و کسی نیاز به ستم پیدا میکند که ناتوان است، و تو -ای خدای من - از آن بسیار بالاتری.
بارالها بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا هدف بلا، و نشانه عقوبت مساز، و مرا مهلت ده، و اندوهم را پایان بخش، و از لغزشم درگذر، و به مصیبتی دنبال مصیبت گرفتارم مکن، چون ناتوانی و بیچارگی و زاریم را به درگاهت میبینی.
ترجمه آیتی
اى خداوند، غضب تو را جز حلم تو فرونمى نشاند و سخط تو را جز عفو تو بازنمى گرداند و در برابر عقاب تو جز رحمتت پناهگاهى نیست و مرا جز تضرع به درگاه تو و زارى در برابر تو هیچ چیز از عذابت نمى رهاند. پس بر محمد و آل محمد درود بفرست و اى خداى من، بدان قدرت که تو راست و مردگان را بدان حیات مى بخشى و بلاد مرده را زنده مى کنى، در کار من گشایشى پدید آور.
اى خداى من، مرا به اندوه هلاک مکن تا دعایم را اجابت کنى و آگاهم سازى که دعایم را اجابت کرده اى، و تا زنده ام طعم عافیت را به من بچشان و مرا دشمنکام مگردان و خصم مرا برگردن من سوار مکن و بر من مسلطش منماى.
بار خدایا، اگر توام برفرازى، چه کسى را یاراست که به پستم آورد و اگر به پستم آورى، چه کسى را توان برافراختن من باشد. اگر گرامیم دارى، چه کسى خوارم تواند ساخت و اگر خوارم دارى، چه کسى گرامیم تواند داشت. اگر عذابم کنى، چه کسى بر من رحمت آورد و اگر هلاکم کنى، چه کسى به دفاع از بنده ات در برابر تو یاراى ایستادنش باشد، یا تو را از کار او پرسد. دانسته ام که در حکم ستم روا ندارى و در انتقام شتاب نکنى. زیرا کسى در کارى شتاب کند که مى ترسد از کفش برود و کسى ستم کند که ضعیف و ناتوان باشد. و تو اى خداى من، بس برتر از اینهایى، برتریى بس عظیم.
بار خدایا، بر محمد و آل محمد درود بفرست و مرا هدف تیر بلا مگردان و آماج خشم و سخط خود مساز. مهلتم ده و از اندوهم برهان و از لغزشها و خطاهایم درگذر و به بلایى پس از بلاى دیگر مبتلا مکن، که تو خود ناتوانى مرا و بیچارگى مرا و تضرع و زارى مرا به درگاه خود، مى بینى.
ترجمه ارفع
الها خشمت را جز حلمت و غضبت را جز عفوت مانع نمى شود و جز رحمتت چیزى مرا از عذابت پناه نمى دهد و جز تضرع و زارى به درگاهت چیزى مرا از عقابت رهایى نمى بخشد.
پس بر محمد و آل او درود فرست و ای خداى من از جانب فضل و قدرتت که مى توانى بندگان مرده را زنده و شهرهاى بى آب و گیاه را حیات تازه بخشى گشایشى به من عطا فرما.
اى خداى من تا دعایم را مستجاب نفرموده ای مرا در غم و اندوه نمیران و از اینکه دعایم را استجابت فرموده ای مطلع ساز و مزه ى عافیت و سلامتى را تا پایان عمرم به من بچشان و مرا گرفتار شماتت دشمنم مفرما و او را بر گردن من مسلط مکن.
خداى من اگر تو مرا بالا برى چه کسى مى تواند مرا پائین آورد و ضایع کند و اگر تو مرا پائین آورى چه کسى مى تواند مرا بالا برد و اگر بر من کرامت فرمایى چه کسى مى تواند بر من اهانت کند و اگر مرا خوار کنى چه کسى مى تواند مرا کرامت نماید و اگر مرا عذاب نمایى چه کسى مى تواند به من رحم کند و اگر مرا هلاک نمایى چه کسى مى تواند مانع و جلوگیر باشد و یا جرات سئوال کردن از وضع او از تو را داشته باشد و به تحقیق که دانستم در حکم تو ستمى وجود ندارد و رد بلا رساندنت شتابى نخواهد بود و جز این نیست که کسى شتاب مى کند که از فوت شدن کارش بترسد و محتاج به ظلم ضعیف باشد. ولى تو ای خداى من برتر از این حرفها هستى آن هم برترى بزرگ.
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا هدف تیر بلایا و نشانه ى انتقام خود قرار مده خداوندا مهلتم ده، اندوهم را از بین ببر و از گناهم درگذر و به بلایاى پشت سر هم گرفتارم مکن. تو که ضعف و کم تدبیرى و تضرعم به سویت را مى بینى.
ترجمه استادولی
خدایا، غضب تو را جز بردباریت دور نمى سازد، و خشم تو را جز گذشتت فرونمى نشاند، و جز رحمت تو از کیفرت پناه نمى دهد، و جز ناله و زارى به درگاهت و پیش رویت مرا از (عذاب) تو نمى رهاند، پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و ما را- اى خداى من- از نزد خود گشایشى ببخش، به آن قدرتى که بندگان مرده را زنده مى کنى، و سرزمین هاى مرده را حیات دوباره مى بخشى.
و اى خداى من، مرا از غم و حسرت نمیران تا آن که دعایم را مستجاب کنى و مرا از مستجاب شدن دعایم آگاه سازى. و طعم عافیت را تا پایان عمرم به من بچشان، و زبان دشمنم را به سرزمین من دراز مکن، و او را بر گردن من سوار مکن، و بر گرده من مسلط مساز.
خدایا، اگر تو مرا بالابرى کیست که مرا زمین زند؟ و اگر تو مرا زمین زنى کیست که مرا بالا برد؟ و اگر تو مرا گرامى دارى کیست که خوارم دارد؟ و اگر تو خوارم دارى کیست که مرا گرامى دارد؟ و اگر تو مرا عذاب کنى کیست که بر من رحم کند؟ و اگر تو مرا هلاک سازى کیست که درباره بنده ات متعرض تو شود، یا درباره او تو را بازخواست کند؟ و من به خوبى مى دانم که نه در حکم تو ستمى است، و نه در کیفر تو شتابى، زیرا تنها کسى شتاب مى کند که بترسد فرصت از دستش برود، و تنها ضعیف و ناتوان، نیازمند به ستم است (تا به هدف خود برسد)، و تو- اى خداى من- از این امور بسى برتر و والاترى.
خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا آماج تیرهاى بلا و هدف تیرهاى خشم و انتقام خویش قرار مده، و مرا مهلت ده، و اندوهم بزدا، و از لغزشم درگذر، و مرا گرفتار بلاهاى پیاپى مساز، زیرا ناتوانى و بیچارگى و زاریم را به درگاهت مى بینى.
ترجمه الهی قمشهای
اى خداى من و غضب تو را جز حلم تو برنگرداند و قهر و خشمت را جز عفو و بخششت فروننشاند و از عقاب و عذابت به جز رحمتت پناهى نیست و از قهر و سطوتت چیزى جز تضرع و زارى به درگاهت مرا نجات نتواند داد پس بارالها بر محمد و آل پاکش درود و رحمت فرست و فرج و گشایشى در کار اى خداى من عطا فرما به همان قدرت کامله که به آن قدرت بندگان مرده را زنده مى گردانى و به آن قدرت که دیارها و سرزمینهاى خشک بى روح را سبز و خرم مى سازى و (گلها و گیاه ها و میوه هاى گوناگون و دانه هاى متنوع براى رزق بندگان و جنبندگان در زمین مى رویانى)
و اى خداى من مرا به غم (دنیا و اندوه آخرت و غصه ى فراق خود معذب و هلاک مگردان تا آنکه دعاهایم مستجاب گردانى و اجابت دعایم را) (تو از لطف و کرم) به من بفهمانى و طعم عافیت (و سلامت و آسایش کامل) را تا آخر عمر به من بچشان و (به لطف و کرمت) مرا به شماتت دشمن مبتلا مگردان و دست دشمنان را از من کوتاه ساز و دشمن را بر من مسلط مگردان
اى خداى من اگر تو مرا سربلند سازى و رفعت مقام عطا کنى آن کیست که بتواند مرا خوار و ذلیل سازد؟ و اگر تو مرا ذلیل و خوار گردانى آن کیست که بتواند مرا عزیز و گرامى کند؟ (محققا هر که را خدا ذلیل کند کسى عزیزش نتواند کرد و کسى را که خدا عزیز و گرامى دارد هیچکس او را ذلیل نتواند کرد چون قدرت خدا نامتناهى و عین ذات اوست و قدرت خلق در مقابل قدرت کامله حق ناچیز و زبون است) و اگر مرا ضعیف و زبون سازى آن کیست که بتواند مرا قوى و گرامى کند و اگر تو مرا عذاب و عقاب کنى آن کیست که بتواند به حالم ترحم کند و اگر به خواهى مرا هلاک کنى آن کیست که بر حکم نافذت نسبت به بنده ات اعتراض کند یا در کار او سئوال و درخواستى تواند کرد و البته من مى دانم (و بر همه روشن است) که هرگز در حکم تو ظلم نیست و هم در انتقامت تعجیل نخواهد بود (بلکه تا آنجائى که حلم و عفو را صلاح بدکاران دانى بجاى انتقام در حق بندگان حلم مى فرمائى تا توبه کنند و لایق عفو و رحمتت گردند) البته آن کس در کار انتقام تعجیل و شتاب مى کند که بترسد قدرت انتقام از او فوت شود (و دیگر قادر بر انتقام بدکاران نشود اما تو قدرتت ازلى و ابدى است و همه وقت بر انتقام بدان قادرى و از تو هرگز وقت انتقام فوت نخواهد شد) (و البته تو هرگز ظلم در حق خلق نخواهى کرد زیرا) آن کس ظلم مى کند که ضعیف و عاجز باشد که از بدان و دشمنان به حق و عدالت انتقام کشد و تو اى خدا بسیار بسیار برتر و بالاتر از آنى (که ضعیف و عاجز در کار خلق شوى و سستى و ناتوانى در قدرت کامله ات راه یابد).
پروردگارا بر محمد و آل پاکش درود و رحمت فرست و مرا هدف تیر بلا و انتقام خود مگردان و مرا مهلت و فرصت (براى توبه و انابه و لایق عفو و رحمت شدن) عطا فرما و لغزشهایم کمتر فرما و مرا به بلاهاى پى در پى مبتلا مگردان که (اى خداى مهربان) تو ضعف و ناتوانى و بیچارگى مرا مى بینى و ناله ى زارم را به درگاهت مشاهده مى کنى.
ترجمه سجادی
خداوندا، غضب تو را جز بردبارى ات دور نمى سازد، و خشم تو را جز بخشایشت فرونمى نشاند و از کیفرت جز رحمتت پناه نمى دهد و جز زارى به درگاهت و در پیش رویت، مرا از (عذاب) تو نجات نمى دهد. پس بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و ما را -اى خداى من- از جانب خود به توانایى اى که با آن بندگان مرده را زنده مى کنى و با آن سرزمین هاى مرده را زندگى مى بخشى، گشایش ده.
و اى خداى من، مرا اندوهگین نمیران، تا اینکه اجابتم کنى و از روا شدن دعایم آگاهم نمایى و طعم عافیت را تا پایان مدّت زندگى ام به من بچشان و دشمنم را بر من شاد نگردان و او را بر من توانا نساز و او را بر من مسلّط نگردان.
خداى من، اگر تو مرا بلندمرتبه گردانى، پس کیست آنکه مرا پست نماید؟ و اگر مرا پست کنى، پس کیست آنکه بلندمرتبه ام گرداند؟ و اگر مرا گرامى دارى، پس کیست آنکه خوارم کند؟ و اگر مرا خوار کنى، پس کیست آنکه گرامى ام دارد؟ و اگر مرا عذاب کنى، پس کیست آنکه به من رحم کند؟ و اگر مرا نابود کنى، پس کیست آنکه درباره بنده ات معترض تو شود یا درباره کار او، تو را بازخواست کند؟ و دانسته ام که در فرمان تو ستم، و در انتقام تو شتاب، نیست. و همانا کسى شتاب مى کند که از گذشتن فرصت مى ترسد و همانا ضعیف، نیازمند به ستم کردن است. و تو -اى خداى من- از این (امور) برتر و والاترى.
خداوندا، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا هدف بلا و نشانه انتقام خود نگردان و به من مهلت ده و اندوهم را برطرف کن و از لغزشم درگذر و مرا گرفتار بلاهاى پى درپى نساز. زیرا ناتوانى و بیچارگى و زارى ام را به درگاه خود مى بینى.
ترجمه شعرانی
خدایا خشم تو را جز حلم تو فرو ننشاند و غضب تو را غیر بخشایش تو باز نگرداند و از عذاب تو جز رحمت تو هیچ پناه نباشد، چیزى مرا از عتاب تو حفظ نکند مگر لابه و زارى پیش تو، پس درود بر محمد و آل او فرست و از نزد خویش اى خداى من گشایش ده، به همان توانائى که مردگان را بدان زنده مى کنى و زمینهاى خشک را سیراب مى گردانى.
اى خدا! مرا به اندوه هلاک مکن بلکه دعاى مرا مستجاب گردان و به من بشناسان که دعاى مرا مستجاب کرده اى و مزه عافیت را تا زنده ام به من بچشان و دشمن مرا به مصیبت من شاد مکن و او را بر گردن من مستولى مگردان و بر من چیره مکن
خدایا! اگر مرتبه ى مرا بلند گردانى که مى تواند زیردست کند؟ و اگر مرا زیردست کنى که مى تواند مرا سربلند گرداند؟ و اگر مرا گرامى دارى کیست مرا خوار کند؟ و اگر مرا خوار کنى کیست که مرا گرامى دارد؟ اگر تو مرا عذاب کنى کیست بر من ببخشاید و اگر خواهى مرا نابود سازى که مى تواند تو را از تادیب بنده خود باز دارد یا علت عمل تو را بپرسد، و من دانسته ام که در فرمان تو ستم نیست و در کیفر گناه شتاب نمى فرمائى. کسى شتاب کند که بترسد قدرت از چنگ او بیرون رود، و کسى ظلم کند که ناتوان باشد. و تو از این صفات نکوهیده بالاترى اى خداى من.
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و مرا نشانه ى تیر بلا قرار مده و براى شکنجه و عذاب برپاى مدار و مرا مهلت ده و تاخیر کن و از لغزش مرا دستگیر و بلاى پى در پى مفرست که ناتوانى مرا مى دانى و بیچارگى و زارى مرا مى بینى.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! خشم تو را جز بردبارى تو و سخطت را جز گذشت تو باز نمى گرداند و جز رحمتت چیزى را از کیفر سخت زنهار نمى بخشد و مرا جز زارى به سوى تو و نزد تو رهایى نمى دهد. پس درود بر محمد و خاندان محمد، و اى خداى من! به همان توانایى که تو راست و بندگان مرده ات را بدان زنده مى کنى و دیار مرده را حیات مى بخشى، از نزد خود مرا گشایش بخش و
خداوندا! مرا به اندوه، هلاک مفرما تا دعایم را به کرسى اجابت نشانى و برآورده شدن دعایم را به من اعلام فرما و تا پایان زندگانیم مزه ى عافیت را به من بچشان و مرا دشمن شاد و خصم مرا بر گردنم سوار مکن و بر من چیره اش مساز.
بار الها! اگر مرا بلند کنى کیست تا مرا پست سازد؟ و اگرم پست کنى کیست آن کس که مرا بلند گرداند و اگر گرامیم دارى کیست تا خوارم کند؟ و اگر خوارم نمایى کیست آن کس تا گرامیم گرداند؟ اگر شکنجه ام فرمایى چه کس بر من رقت آرد؟ و اگر تباهم فرمایى چه کس در دفاع از بنده ات پیش تو یاراى اعتراض دارد؟ یا در کارش دست به پرسش زند؟ و من نیک دانسته ام که در داورى تو ستمى و در کیفرت شتابى نیست و همانا آن کس سر شتاب دارد که از کف رفتن فرصت هراسد و همانا نیازمند به ستم آنکس است که ناتوان باشد و تو، بار الها، تو خود بسیار برتر از اینها هستى.
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان محمد، و مرا آماج بلا و نشانه ى کیفرت مساز و مهلتم بخش و اندوهم را بزداى و از لغزشم در گذر و با بلایى از پس بلاى دیگر مرا مبتلا مفرما، زیرا تو ناتوانى و بیچارگى مرا به سوى خود مى بینى!
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا خشم (اراده ى انتقام) تو را جز بردباریت (شتاب نکردنت در کیفر) و سختى خشمت را جز عفو و گذشتت بازنمى گرداند، و جز رحمت و مهربانیت از عذابت زنهار نمى دهد، و مرا از (عقاب) تو جز تضرع و زارى به درگاهت و در برابرت نمى رهاند، پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و ما (پیروان محمد و آل محمد علیهم السلام) را -اى خداى من- از جانب خود به وسیله ى قدرت و توانائى که با آن مردگان بندگانت را زنده مى گردانى، و شهرهاى مرده (بى گیاه و میوه) را زندگى مى بخشى (انواع خوراک و پوشاک در آنها مى رویانى) گشایشى ببخش (غم و اندوهمان را دور ساز)
و مرا -اى خداى من- اندوهناک نمیران (یا عذاب مکن) تا دعایم را مستجاب فرمائى (درخواست آمرزشم را بپذیرى) و از اجابت و روا کردن دعایم آگاهم سازى، و مزه ى عافیت و تندرستى را تا پایان زندگیم به من بچشان، و دشمنم را بر من شاد مگردان، و او را بر من مسلط و توانا منما
اى خداى من اگر تو مرا بلند مرتبه گردانى پس کیست آنکه مرا پست نماید، و اگر مرا پست کنى پس کیست آنکه بلندم گرداند، و اگر مرا گرامى دارى پس کیست آنکه خوارم کند، و اگر مرا خوار کنى پس کیست آنکه گرامیم دارد، و اگر مرا عذاب و شکنجه نمائى پس کیست آنکه بر من رحم و مهربانى داشته باشد، و اگر مرا هلاک و تباه سازى پس کیست آنکه درباره ى بنده ات براى تو مانع و جلوگیر شود، یا تو را از کار او (از روى منازعه و اعتراض) پرستش نماید؟؟ و من دانسته ام که در حکم و فرمانت ستمى و در انتقام و به کیفر رساندنت شتابى نیست، و جز این نیست که کسى شتاب مى کند که از فوت شدن و وقت کار گذشتن بترسد، و ضعیف و ناتوان به ستم نیازمند است، و تو -اى خداى من- برترى از اینکه ستم یا شتاب کنى برترى بزرگ (بى پایان)
بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا هدف بلاء و گرفتارى و نشانه ى انتقام و به کیفر رساندنت مگردان (از هر جهت و هر سو قصد انتقام من مکن) و مرا مهلت ده، و اندوهم را ببر، و از لغزشم درگذر، و به بلائى در پى بلائى گرفتارم مساز، زیرا ناتوانى و بیچارگى و تضرع و زاریم را به سوى خود مى بینى.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ لَیسَ یرُدُّ غَضَبَک إِلاَّ حِلْمُک وَ لاَ یرُدُّ سَخَطَک إِلاَّ عَفْوُک وَ لا یجِیرُ مِنْ عِقَابِک إِلاَّ رَحْمَتُک وَ لاَ ینْجِینِی مِنْک إِلاَّ التَّضَرُّعُ إِلَیک وَ بَینَ یدَیک
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ هَبْ لَنَا ـ یا إِلَهِی ـ مِنْ لَدُنْک فَرَجاً بِالْقُدْرَةِ الَّتِی بِهَا تُحْیی أَمْوَاتَ الْعِبَادِ وَ بِهَا تَنْشُرُ مَیتَ الْبِلاَدِ
وَ لاَ تُهْلِکنِی ـ یا إِلَهِی ـ غَمّاً حَتَّى تَسْتَجِیبَ لِی وَ تُعَرِّفَنِی الْإِجَابَةَ فِی دُعَائِی وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْعَافِیةِ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِی وَ لاَ تُشْمِتْ بِی عَدُوِّی وَ لاَ تُمَکنْهُ مِنْ عُنُقِی وَ لاَ تُسَلِّطْهُ عَلَی
إِلَهِی إِنْ رَفَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یضَعُنِی وَ إِنْ وَضَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یرْفَعُنِی وَ إِنْ أَکرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یهِینُنِی وَ إِنْ أَهَنْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یکرِمُنِی وَ إِنْ عَذَّبْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یرْحَمُنِی وَ إِنْ أَهْلَکتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یعْرِضُ لَک فِی عَبْدِک أَوْ یسْأَلُک عَنْ أَمْرِهِ
وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَیسَ فِی حُکمِک ظُلْمٌ وَ لاَ فِی نَقِمَتِک عَجَلَةٌ وَ إِنَّمَا یعْجَلُ مَنْ یخَافُ الْفَوْتَ وَ إِنَّمَا یحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِیفُ وَ قَدْ تَعَالَیتَ ـ یا إِلَهِی ـ عَنْ ذَلِک عُلُوّاً کبِیراً
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ لاَ تَجْعَلْنِی لِلْبَلاَءِ غَرَضاً وَ لاَ لِنَقِمَتِک نَصْباً وَ مَهِّلْنِی وَ نَفِّسْنِی وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ لاَ تَبْتَلِینِّی بِبَلاَء عَلَى أَثَرِ بَلاَء فَقَدْ تَرىَ ضَعْفِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی وَ تَضَرُّعِی إِلَیک»:
"بارالها خشم تو را جز عملت باز نمى گرداند، و شدّت غضبت را جز عفوت رد نمى کند، و غیر از رحمتت از عقابت زنهار نمى دهد، و مرا جز تضرع به تو و در برابرت نجات نمى بخشد،
پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را اى خداى من از جانب خود گشایشى بخش با آن قدرتى که به نیروى آن مردگان را زنده مى سازى، و سرزمین هاى مرده را حیات مى بخشى،
و مرا خدایا از اندوه هلاک مساز تا دعایم را مستجاب کنى، و اجابت دعایم را بر من اعلام نمائى، و تا پایان زندگى طعم عافیت را به من بچشان، و دشمن شادم منما، و او را بر گردنم سوار مکن، و بر من مسلّط مساز.
خدایا اگر بلندم کنى کیست که پستم کند؟ و اگر پستم کنى کیست که بلندم گرداند؟ و اگر مرا گرامى دارى کیست که خوارم کند؟ و اگر خوارم دارى کیست که گرامیم دارد؟ و اگر عذابم دهى کیست که بر من رحم کند؟ و اگر هلاکم کنى کیست که کیست که درباره بنده ات اعتراض نماید یا از تو درباره اش سئوال کند؟
من دانسته ام که در حکم تو ستمى، و در عقوبتت شتابى نیست، چون کسى که شتاب مى کند که از دست رفتن مى ترسد، و کسى نیاز به ستم پیدا مى کند که ناتوان است، و تو اى خداى من از آن بسیار برترى.
بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا هدف بلا و نشانه عقوبت نساز، و مرا مهلت ده، و اندوهم بزداى، و از لغزشم درگذر، و به بلائى دنبال بلا گرفتارم مکن، چون ناتوانى و بیچارگى و تضرّعم را به درگاهت مى بینى."
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم لیس یرد غضبک الا حلمک».
یعنى: بار خدایا، بازنگرداند خشم تو را مگر بردبارى تو.
«و لا یرد سخطک الا عفوک».
السخط: خلاف الرضا.
(یعنى:) و بازندارد ناخشنودى تو را مگر عفو تو.
«و لا یجیر من عقابک الا رحمتک».
و زینهار ندهد از عقاب و عذاب تو مگر رحمت تو.
«و لا ینجینى منک الا التضرع الیک و بین یدیک. فصل على محمد و آل محمد».
«ینجینى» بسکون النون و فتحها -على الافعال و التفعیل- کلاهما مرویان.
و قرى بهما قوله تعالى: (فالیوم ننجیک ببدنک).
(یعنى:) و نرهاند مرا از عقاب تو مگر زارى کردن به سوى تو و در برابر تو. پس افاضه کن رحمت را بر محمد و آل او علیهم السلام.
«وهب لنا -یا الهى- من لدنک فرجا بالقدره التى بها تحیى اموات العباد، و بها تنشر میت البلاد».
المیت روى مخففه و مشدده.
(یعنى:) و ببخش ما را -اى خداوند ما- از پیش خود شادى و خوشحالى به قدرت کامله ى خود، آنچنان قدرتى که زنده مى کنى بندگان مرده ى خود را به آن قدرت و به آن برمى انگیزانى مردگان شهرها را.
«و لا تهلکنى -یا الهى- غما حتى تستجیب لى، و تعرفنى الاجابه فى دعائى. و اذقنى طعم العافیه الى منتهى اجلى».
و هلاک مساز مرا -اى خداوند من- از غم و اندوه تا آنگاه که مستجاب سازى دعاى مرا و بشناسانى مرا اجابت کردن در این دعا. و بچشان مرا چاشنى عافیت و رستگارى تا آخر رسیدن وقت زندگانى من.
«و لا تشمت بى عدوى. و لا تمکنه من عنقى و لا تسلطه على».
و شاد مساز به من دشمن مرا. و تمکین مده او را در گردن من. این کنایه است از عدم تسلط او. و مسلط مساز او را بر من.
«الهى، ان رفعتنى فمن ذا الذى یضعنى؟! و ان وضعتنى فمن ذا الذى یرفعنى؟!».
یعنى: اى خداوند من، اگر بلند گردانى درجه و پایه ى مرا، پس کیست که آن را پست گرداند؟! و اگر پست سازى درجه ى مرا، پس کیست که بلند سازد آن را؟!
«و ان اکرمتنى، فمن ذا الذى یهیننى؟! و ان اهنتنى، فمن ذا الذى یکرمنى؟!».
و اگر اکرام و تعظیم نمایى مرا، پس کیست که اهانت و حوارى نماید مرا؟! و اگر اهانت و خوارى نمایى مرا، پس کیست که گرامى دارد مرا؟!
«و ان عذبتنى، فمن ذا الذى یرحمنى؟!».
و اگر عذاب کنى مرا، پس کیست که رحمت کند مرا؟!
«و ان اهلکتنى، فمن ذا الذى یعرض لک فى عبدک او یسالک عن امره؟!».
و اگر اهلاک و هلاکت فرمایى مرا، پس کیست که معارضه کند مر تو را در حق بنده ى خود یا بازپرسد تو را از کار او؟!
«و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله. و انما یعجل من یخاف الفوت. و انما یحتاج الى الظلم الضعیف. و قد تعالیت -یا الهى- عن ذلک علوا کبیرا».
یعنى: به تحقیق دانسته ام من که نیست در حکم تو بیدادى، و نه در مکافات دادن تو به عقوبت شتابى. چرا که جز این نیست که شتاب کسى مى کند که ترسد که کارى از او فوت شود، و محتاج به ظلم و بیداد کسى باشد که ضعیف و ناتوان باشد. و تو برترى از اینها -اى خداى من- برترى بزرگ.
«اللهم صل على محمد و آل محمد. و لا تجعلنى للبلاء غرضا و لا لنقمتک نصبا».
الشیخ ابن السکون ضبط لفظ الغرض بالعین المهمله و المعجمه و فتح الراء المهمله و کتب علیه: معا. روى عنه ذلک الشهید قدس الله مقامه. قال فى الصحاح: الغرض -باعجام الغین-: الهدف الذى یرمى فیه. و باهمالها بمعنى معرضا.
و النصب -بالنون و الصاد المهمله المفتوحتین- قریب من معنى الغرض.
یعنى: بار خدایا، افاضه کن رحمت را بر محمد و آل او. و مگردان مرا نشانه ى بلا -یا: مگردان مرا در معرض بلا- و نه از براى عقوبت خواستن خود نشانه.
«و مهلنى. و نفسنى. و اقلنى عثرتى».
یقال: نفست عنه تنفیسا، اى: رفهت. و یقال: نفس الله عنه کربته، اى: فرجها.
و الاقاله: المسامحه و التجاوز.
و العثره: الخطیئه. ماخوذه من عثره الرجل.
(یعنى:) و مهلت ده مرا از عذاب. و مرفه ساز مرا از اندوه و غم خوردن. و فروگذاشت کن با من در گناهانى که کرده ام.
«و لا تبتلینى ببلاء على اثر بلاء».
«تبتلینى» باثبات الیاء المفتوحه و النون المشدده رواه ابن السکون. و بحذف الیاء و نون الوقایه المکسوره رواه ابن ادریس.
و الاثر بکسر الهمزه و فتحها و اسکان الثاء المثلثه. یقال: خرجت على اثره، اى: بعده بقلیل.
یعنى: و مبتلا مکن مرا به بلایى بر عقب بلایى. یعنى بلا بر من متواتر گردد.
«فقد ترى ضعفى و قله حیلتى و تضرعى الیک».
الحیله -بکسر الحاء-: القدره على التصرف.
(یعنى:) پس به درستى که مى بینى و مى دانى ضعف و بیچارگى مرا و کمى قدرت مرا و تضرع و زارى کردن مرا به سوى خود.
شرح صحیفه (مدرسی)
خداوندا باز نمى گرداند خشم تو را مگر حلم و صبر تو، بازنمى گرداند عقاب تو را مگر عفو تو، پناه نمى دهد از عقاب تو مگر رحمت تو، و نمى رهاند مرا از تو مگر زارى کردن به سوى تو و نزد تو،
قوله «الیک و بین یدیک» بنده که زارى کند به دو نحو مى شود یک دفعه زارى نماید نزد اولیاى او که از جهت او شفاعت نمایند و براى او دعا کنند، و یک دفعه زارى نماید نزد اولیاى او که از جهت او شفاعت نمایند و براى او دعا کنند، و یک دفعه زارى کند نزد خداى خود و اول را تعبیر به الیک نمود و دویم را تعبیر به بین یدیک.
پس رحمت فرست بر محمد و آل او و ببخش ما را اى پروردگار من از نزد خود گشادگى به توانائى که بر آن زنده مى کنى مرده هاى بندگان را، و به او برمى انگیزانى مرده هاى شهرها؛
از اینکه سلطنت از ایشان ربوده شده است و ایشان را منع نمودند از منصب ایشان پس مردمان مثل مردگان هستند از جهت عدم انتفاع ایشان به موالى خودشان ، و بلاد معموره مخروبه است زیرا که خرابى بلاد از نبودن آب و علف و اطعمه و تصرف ننمودن امام در بلاد مثل خرابى است و لذا امام عرض نماید به خدا که گشادگى و فرجى عنایت نماید به آن توانائى که مرده زنده شود و شهرهاى خراب را آباد گرداند.
و هلاک مگردان مرا اى خداى من از اندوه، و حزن تا اینکه اجابت کنى، و بشناسانى مرا اجابت کردن در دعاى مرا و بچشان مرا لذت عافیت تا وقت مردن و شاد مساز بر من دشمن را، و او را دست مده به گردن من و مسلط نکن او را بر من.
اى خداى من اگر بلند کنى مرا پس کیست آن کسى که پست نماید مرا، و اگر پست کنى مرا پس کیست آن کسى که بلند سازد مرا، و اگر گرامى دارى تو مرا پس کیست آن کسى که خوار کند مرا و اگر خوار کنى تو مرا پس کیست آن کسى که گرامى دارد مرا و اگر عذاب نمائى تو مرا پس کیست آنکه رحم کند مرا.
اگر هلاک کنى مرا پس کیست که تعرض نماید تو را و منع نماید تو را درباره ى بنده ى خود، یا سئوال نماید تو را از امر به تحقیق که دانسته ام من که نیست در حکم تو ستمى و جورى، و نه در عقوبت تو شتابى و سرعتى، به درستى که شتاب و تعجیل نماید کسى که بترسد فوت را در تاخیر انداختن، و حاجت به ظلم نمودن ناتوان دارد به تحقیق که برترى اى خداى من از این برترى، بزرگى یعنى بزرگ و جلیل هستى از اینکه این نحو امور به تو نسبت داده شود چگونه چنین نباشد و حال اینکه او مکون و خالق اشیاء است و ایشان را از عالم عدم به وجود آورده و اگر نازى نماید ارواح در ابدان باقى نمانند و کائنات و موجودات عدم صرف خواهند بود
اللغه:
غرض: نشانه.
نصب: به تحریک بر پا شده معنى او نزدیک به غرض است.
اثر: عقب و تاخر.
نفس: فرح و راحت وسعت.
اى خداى من درود فرست بر محمد و آل او و مگردان مرا از جهت بلا نشانه، و نه مر عقوبت خود را بر پا شده، مهلت ده مرا و ببر اندوه و حزن مرا در گذر مرا از لغزش من، مبتلا نکن به بلائى عقب بلائى دیگر، پس به تحقیق که مى بینى سستى مرا و کمى چاره ى مرا و زارى کردن مرا به سوى خود.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
(بار خداوندا خشم تو را جز حلمت و سخطت را جز عفوت باز نمى گرداند) (اللهم لیس یرد غضبک الا حلمک، و لا یرد سخطک الا عفوک).
(عقابت را جز رحمتت پناه ندهد) (و لا یجیر من عقابک الا رحمتک).
((من گناهکار را) از عذابت جز تضرع -به تو و در پیشگاهت- نجات نمى دهد) (و لا ینجینى منک الا التضرع الیک و بین یدیک).
بنابراین بر محمد و آل محمد درود فرست -و اى خداى من- از ناحیه ى خودت با همان قدرتى که مردگان عباد را زنده مى کنى و سرزمینهاى مرده را حیات مى بخشى، فرج و گشایشى بر ما مقرر فرما)
(فصل على محمد و آل محمد، وهب لنا یا الهى من لدنک فرجا بالقدره التى بها تحیى اموات العباد، و بها تنشر میت البلاد).
(اى خداى من مرا از روى غم و اندوه هلاک مساز، تا آنگاه که خواسته ام را اجابت کنى، و اجابت دعایم را به من اعلام فرمائى) (و لا تهلکنى یا الهى غما حتى تستجیب لى، و تعرفنى الاجابه فى دعائى).
(طعم و مزه ى عافیت را تا پایان مدت حیات به من بچشان) (و اذقنى طعم العافیه الى منتهى اجلى).
(دشمنم را بر من شاد مفرما) (و لا تشمت بى عدوى).
(او را بر گردنم سوار مکن و بر من مسلط منما) (و لا تمکنه من عنقى، و لا تسلطه على).
(بار خداوندا اگر تو (درجه و مقام) مرا بالا برى چه کسى مى تواند مرا پست گرداند؟) (الهى ان رفعتنى فمن ذا الذى یضعنى).
(اگر تو (مقام) مرا پائین آورى چه کسى مى تواند مرا بالا ببرد؟) (و ان وضعتنى فمن ذا الذى یرفعنى).
(اگر تو مرا اکرام کنى چه کسى مى تواند به من اهانت کند؟) (و ان اکرمتنى فمن الذى یهیننى).
(اگر تو به من اهانت کنى چه کسى مى تواند مرا اکرام نماید؟) (و ان اهنتنى فمن ذا الذى یکرمنى).
(اگر مرا عذاب نمایى چه کسى مى تواند به من رحمت آورد؟) (و ان عذبتنى فمن ذا الذى یرحمنى).
(و اگر مرا هلاک فرمائى چه کسى مى تواند نسبت به تو در مورد بنده ات اعتراض کند یا درباره ى او از تو سئوال و پرسش نماید؟) (و ان اهلکتنى فمن ذا الذى یعرض لک فى عبدک، او یسالک عن امره).
(اما من به خوبى دانسته ام که در حکم تو هیچ ستمى نیست) (و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم).
(در کیفر و عقوبت تو هیچ عجله اى به کار نمى رود) (و لا فى نقمتک عجله).
(و این بدان خاطر است کسى شتاب مى کند که از فوت شدن فرصت بیم داشته باشد) (و انما یعجل من یخاف الفوت).
(و کسى دست ستم دراز مى کند که ضعیف و ناتوان باشد) (و انما یحتاج الى الظلم الضعیف).
(در حالیکه -اى خداى من- تو از این (نقائص) بسیار پیراسته، والاتر و برترى) (و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا).
(بار خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا آماج بلا و هدف عقوبتهایت قرار مده) (اللهم صل على محمد و آل محمد، و لا تجعلنى للبلاء غرضا و لا لنقمتک نصبا).
(مرا مهلت ده، اندوهم را بزداى و از لغزشهایم در گذر) (و مهلنى و نفسنى، و اقلنى عثرتى).
(با بلا پشت سر بلا مرا آزمایش مفرما، چرا که تو ضعف مرا مى بینى و بیچارگى و زارى مرا در پیشگاه خود مشاهده مى کنى) (و لا تبتلینى ببلاء على اثر بلاء، فقد ترى ضعفى و قله حیلتى و تضرعى الیک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۷، ص:۲۲۹-۲۱۹
«اللّهمّ لیس یردّ غضبک إلّا حلمک و لا یردّ سخطک إلّا عفوک و لا یجیر من عقابک إلّا رحمتک و لا ینجینی منک إلا التّضرّع إلیک و بین یدیک فصلّ على محمّد و آل محمّد و هب لنا یا إلهی من لدنک فرجا بالقدرة التی بها تحیی أموات العباد و بها تنشر میت البلاد و لا تهلکنی یا إلهی غمّا حتى تستجیب لی و تعرّفنی الاجابة فی دعائی و أذقنی طعم العافیة إلى منتهى أجلی و لا تشمت بی عدوّی و لا تمکنه من عنقی و لا تسلّطه علی».
لیس: فعل جامد، و من ثم ادعى قوم حرفیتها و معناها نفى مضمون الجمله فى الحال، و قیل: مطلقا، و هى من الافعال الناقصه تلازم رفع الاسم و نصب الخبر و اذا دخلت على الجمله فعلیه کانت او اسمیه فاسمها ضمیر شان مستکن فیها و خبرها الجمله و بعدها کما فى عباره الدعاء، و قیل: هى فى نحو ذلک حرف بمنزله لا، و لا عمل لها.
و الاستثناء فى قوله: «الا حلمک» مفرغ فحلمک فاعل لفظا و بدل من الفاعل تقدیرا اذ لابد من تقدیر المستثنى منه، اى لیس یرد غضبک شىء وقس علیه ما بعده و هکذا کل استثناء مفرغ.
و الغضب فى الانسان ثوران النفس و حرکه قوتها الانتقامیه عن تصور الموذى لاراده مقاومته و اما غضبه تعالى فیعود الى علمه بمخالفه العبد اوامره و عدم طاعته له.
و قیل: هو عباره عن اراده انتقامه.
و السخط: شده الغضب، و قیل: هو حاله للانسان تستلزم وجود مغضوب علیه غیر مرضى بافعاله، و سخطه تعالى: عباره عن خذلانه من عصاه و اعراضه عنه و انزال العقوبه به.
و تضرع الیه تضرعا اظهر الضراعه و هى الذل و الضعف یقال: ضرع الرجل من باب -منع- ضراعه: اى ذل و ضعف.
و بین یدیک: اى امامک، و هو من باب التمثیل مثل حاله تضرعه و هو متصور مشاهدته تعالى له و علمه به بحاله من تضرع و تذلل امام ملک قهار قادر على الانتقام یرجو عفوه و التجاوز عنه.
و «الفاء» من قوله علیه السلام: فصل فصیحه، اى اذا کان الامر کذلک فصل على محمد و آل محمد و هب لنا من لدنک فرجا، اى اعطنا من محض قدرتک من غیر سبب معتاد وکلا الجارین متعلق بهب لاختلاف معنییهما فاللام صله له و من لابتداء الغایه مجازا لان لدن فى الاصل ظرف بمعنى اول غایه زمان او مکان او غیرهما من الذوات نحو: من لدن زید و لیست مرادفه لعند لان عند قد تکون فضله نحو: جلست عنده و قد تکون عمده نحو عندى درهم بخلاف لدن فانها لاتکون الا فضله و تاخیر المفعول الصریح من قوله: «فرجا» عن الجارین للاعتناء بالمقدم، و التشویق الى الموخر فان ما حقه التقدیم اذا اخر تبقى النفس مترقبه متشوقه لوروده لا سیما عند الاشعار بکونه من المنافع باللام فاذ اوردها و علمت به تمکن عندها فضل تمکن.
و «الباء» من قوله علیه السلام: «بالقدره» للسببیه، او للاستعطاف، و الاول اظهر.
و الاحیاء: اعطاء الحیاه، و هى صفه تقتضى الحس و الحرکه الارادیه و تفتقر الى البدن و الروح.
و الاموات: جمع میت، کاقوال جمع قیل و هو عادم الحیاه.
و العباد: جمع عبد، و المراد به الانسان حرا کان او رقیقا یذهب الى انه مربوب لباریه عز و جل.
قال سیبویه: و هو فى الاصل صفه قالوا: رجل عبد و لکنه استعمل استعمال الاسماء.
و نشر المیت نشورا من باب -قعد- حیى و عاش بعد الموت، و نشره الله نشرا احیاه یتعدى و لا یتعدى، و یتعدى بالهمزه ایضا، فیقال: انشره الله انشارا قال تعالى: «ثم اذا شاء انشره».
و میت البلاد: الخالى عن النبات و الثمار بالکلیه العادم للقوه النامیه و احیاوه تهیج القوى النامیه فیه و احداث نضارته بانواع النباتات و هو مستعار من الاحیاء الحقیقى الذى هو اعطاء القوه الحساسه کما ان موته مستعار من الموت الحقیقى الذى هو عدم الحیاه فى البدن.
و البلاد: جمع بلده کحربه و حراب، و فیه تلمیح الى قوله تعالى: «و الذى نزل من السماء ماء بقدر فانشرنا به بلده میتا کذلک تخرجون».
و انما خصص علیه السلام «القدره» بوصفها بالاحیاء و الانشار لمناسبتها سئوال الفرج الذى هو انکشاف الغم، فان انکشاف الغم و ارتفاعه یسمى حیاه، و کشفه یسمى احیاء ایضا على الاستعاره.
قال الراغب: الحیاه تستعمل على اوجه: الاول: للقوه النامیه الموجوده فى النبات و الحیوان، و منه قیل: نبات حى.
الثانى: للقوه الحساسه، و به سمى الحیوان حیوانا قال تعالى: «ان الذى احیاها لمحى الموتى» فقوله ان الذى احیاها اشاره الى القوه النامیه و قوله لمحى الموتى اشاره الى القوه الحساسه.
الثالث: للقوه العامله العاقله کقوله تعالى: «او من کان میتا فاحییناه».
و الرابع: عباره عن ارتفاع الغم و بهذا النظر قال الشاعر:
لیس من مات فاستراح بمیت * انما المیت میت الاحیاء
انتهى.
و منه قول الشیخ شرف الدین بن الفارض:
ارج النسیم سرى من الزوراء * سحرا فاحیا میت الاحیاء
یرید باحیائه کشف ما به من غم و ضر.
قوله علیه السلام: و لا تهلکنى غما اى: لا تمتنى، من الهلاک بمعنى الموت و منه: «ان آمرو هلک لیس له ولد»، او بمعنى لاتعذبنى فان الهلاک کثیرا ما یستعمل بمعنى العذاب و منه: «و ان یهلکون الا انفسهم و ما یشعرون» و الاول اظهر و نصب غما اما على المصدریه اى: اهلاک غم فهو مصدر مبین لنوع عامله او على الحال من مفعول الاهلاک على تاویله بالوصف اى: مغموما کما قالوه فى قتلته صبرا و هو ان یحبس حیا ثم یرمى حتى یموت.
قال ابن هشام فى التوضیح و قد جاءت المصادر احوالا بکثره فى النکرات کطلع بغته و جاء رکضا و قتلته صبرا و ذلک على التاویل بالوصف اى مباغتا و راکضا و محبوسا.
و «حتى» من قوله علیه السلام: «حتى تستجیب لى» بمعنى الى و المضارع بعدها منصوب بان مضمره و هى و الفعل فى تاویل مصدر مخفوض بحتى، اى الى استجابتک لى، و المعنى امهلنى و لا تعاجلنى بالهلاک غما الى ان تستجیب لى دعائى و حذف المفعول للعلم به.
و عرفه الامر تعریفا: اعلمه ایاه و بینه له و «فى» للظرفیه المجازیه اى کائنه فى دعائى، و یحتمل ان تکون للسببیه اى بسبب دعائى.
و الذوق: وجود الطعم بالفم شبه العافیه بالعسل فى اللذه على طریق الاستعاره بالکنایه و اثبت لها الطعم تخییلا، و رشح الاستعاره بالاذاقه.
و اشمت الله به العدو انزل به مصیبه فرح لها عدوه یقال: شمت به یشمت من باب علم شماته: اى فرح بمصیبه نزلت به.
و مکنته من الشىء تمکینا: اقدرته علیه، و اصله ان یجعل للشىء مکانا یحل فیه.
و العنق: اسم للعضو المخصوص، ثم عبر به عن الجمله کما عبر عنها بالرقبه، اى لا تمکنه منى و انما اقحم العنق لان العدو اذا تمکن منها فقد استولى علیه اعظم الاستیلاء و قدر علیه اشد القدره.
و سلطته على الشىء تسلیطا: حکمته فیه قهرا، و منه: «و لو شاء الله لسلطهم علیکم» و الله اعلم.
رفعت الشىء: اعلیته عن مقره، و اصله فى الاجسام ثم استعیر فى المنزله و الرتبه، فقیل رفعه: اذا شرف منزلته و اعلى رتبته و منه: «و رفعنا لک ذکرک» و یقابله الوضع بمعنى الحط و هو انزال الشىء من علو.
و اکرمته اکراما: عظمته.
و اهنته اهانه: اذللته و منه: «و من یهن الله فماله من مکرم».
و العذاب: الایجاع الشدید، و هو اسم من عذبه تعذیبا.
قال الراغب: اختلف فى اصل التعذیب فقال: بعضهم: هو من عذب الرجل یعذب من باب- قتل- اذا ترک الاکل و النوم فهو عاذب و عذوب فالتعذیب فى الاصل هو حمل الانسان على ان یعذب اى: یجوع و یسهر، و قیل: اصله من العذب و هو السائغ من الطعام و الشراب فعذبته ازلت عذب حیاته على بناء مرضته و قذیته بمعنى ازلت مرضه و قذاه.
و قیل: اصله اکثار الضرب بعذبه السوط، اى طرفها.
و قیل: من قولهم ماء عذبه بالفتح و بالتحریک اذا کان فیه قذى و کدر فیکون عذبته کقولک: کدرت عیشه و رفقت حیاته.
و الرحمه: رقه تقتضى الاحسان الى المرحوم، و اذا وصف بها البارى تعالى فلیس یراد بها الا مجرد الاحسان دون الرقه.
و المراد بالاهلاک هنا: اما الاستیصال الذى لایبقى معه نفع ما بوجه من الوجوه، و منه: «اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته» اى ابطلته و ذهبت به بحیث لم یبق لهم فیه منفعه اصلا، او ایجاب النار نعوذ بالله منها و هو الهلاک الاکبر الذى دل علیه النبى صلى الله علیه و آله بقوله: لا شر کشر بعده النار، و منه اذا قال الرجل: هلک الناس فهو اهلکهم، اى اذا قال الرجل استوجب الناس النار فهو الذى اوجبها لهم لا الله.
و عرض له فى الامر عرضا من باب -منع-: تعرض له، فمنعه باعتراضه ان یبلغ مراده لانه یقال: سرت فعرض لى فى الطریق عارض من جبل و نحوه، اى مانع یمنع من المضى، و اعترض له بمعناه.
و المراد بالسئوال فى قوله علیه السلام: او یسالک عن امره السئوال على طریق المناقشه و الاعتراض، و منه قوله تعالى: «لا یسئل عما یفعل» اى: لیس لاحد ان یناقشه و یساله عما یفعل.
و «من» فى جمیع الفقرات للاستفهام الانکارى، و هى مرفوعه المحل على الابتداء و ذا خبرها و الموصول صفته او بدل منه و الجمله جواب الشرط و لذلک دخلت الفاء الجوابیه علیها.
قوله علیه السلام: «و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله» «الواو» ابتدائیه، و الجمله مستانفه استینافا نحویا.
و الضمیر فى «انه»: للشان.
و النقمه ککلمه: الانتقام و اسناد الظلم الى الحکم و العجله الى النقمه من باب المجاز العقلى لمشابهتهما الفاعل فى الملابسه و انما لقصر الصفه على الموصوف، اى لایعجل الا من یخاف الفوت و لا یحتاج الى الظلم الا الضعیف.
اما الاول: فظاهر و لذلک قال الشاعر:
و ربما فات قوما جل امرهم * مع التانى و کان الحزم لو عجلوا
و اما الثانى: فلان الظلم قبیح عقلا و شرعا فلا یرتکبه الا ضعیف العقل جاهل بقبحه، او ضعیف المنه مفتقر الى الاستکمال بما ارتکب الظلم لاجله، و الله سبحانه لا یخاف فوتا لانه بالمرصاد، و لا یحتاج الى الظلم لانه عالم بقبح القبائح مع غناه عنها فیستحیل علیه ان یفعل القبیح و یرتکب الظلم.
کما قال علیه السلام: «و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا» اى ارتفعت بذاتک و تنزهت بصفاتک عما ذکر من خوف الفوت و الاحتیاج الى الظلم علوا: اى تعالیا کقوله تعالى: «و الله انبتکم من الارض نباتا» کبیرا اى لا غایه وراءه کیف لا و هو المتفرد بالبقاء الذى لم یزل و لا یزول و الیه مصیر العباد فانى یتصور معه خوف فوات امر و هو الغنى المطلق فکیف یفتقر الى الظلم فسبحانه و تعالى عما یصفون.
البلاء هنا: بمعنى المحنه و الاصابه بالمکروه، و اصله من الامتحان کما مر غیر مره.
و الغرض: الهدف الذى یرمى الیه.
و النصب بالسکون: العلم المنصوب، قال فى القاموس: و یحرک.
بالوجهین وردت الروایه فى الدعاء و منه: «کانهم الى نصب یوفضون» بالفتح و السکون فى قراءه غیر ابن عامر و حفض.
قال الجبائى و مسلم: اى الى علم نصب لهم یسرعون.
و معنى الدعاء لاتجعلنى للبلاء هدفا و مرمى فلا ازال ارمى به و اصاب فلا انفک عنه کالهدف الذى لاینفک عن اصابه السهام و لا تنصبنى لنقمتک علما فتسرع الى و تقصدنى من کل وجه کما یقصد العلم المنصوب من کل جهه، و ما وقع فى بعض التراجم من ان المعنى لاتجعلنى علما لعقوبتک اى: لاتفضحنى و تشهرنى بالعقوبه، فبمعزل عن المرام.
و مهلته تمهیلا و امهلته امهالا: انظرته و اخرت طلبه و رفقت به و لم اعاجله، و فى التنزیل: «فمهل الکافرین امهلهم رویدا».
و نفس له فى الامر: وسع و فسح، من النفس بالتحریک بمعنى السعه و الفسحه فى الامر، یقال: انت فى نفس من امرک اى سعه و فسحه و عدى نفسنى بنفسه و هو انما یتعدى باللام لتضمینه معنى انظرنى.
و عثر الرجل یعثر عثرا من باب -قتل- و عثارا بالکسر: اذا سقط على شىء، و العثره المره، و یقال: للزله: عثره لانها سقوط فى الاثم، و اقال الله عثرته: اذا رفعه من سقوطه و معناه تجاوز عن زلته.
و بلاه الله یبلوه بلاء و ابتلاه یبتلیه ابتلاء: امتحنه.
قال الراغب: اذا قیل: بلى فلان کذا و ابتلاه فهو یتضمن امرین:
احدهما: تعرف حاله و الوقوف على ما یجهل من امره.
و الثانى: ظهور جودته و رداءته، و ربما قصد الامران و ربما یقصد به احدهما فاذا قیل: بلاه الله بکذا و ابتلاه فلیس المراد الا ظهور جودته و رداءته دون التعرف لحاله و الوقوف على ما یجهل من امره اذ کان الله تعالى علام الغیوب و على هذا قوله تعالى: «و اذ ابتلى ابراهیم ربه» انتهى.
ثم ابتلاء الله لعباده: تاره یکون بالمسار لیشکروا، و تاره بالمضار لیصبروا فصارت المنحه و المحنه کلاهما بلاء، فالمحنه مقتضیه للصبر، و المنحه مقتضیه للشکر غیر ان اطلاق البلاء فیما یدفع الیه الانسان من شده و مکروه اظهر معنى و اکثر استعمالا کما وقع فى عباره الدعاء، اى لاتبتلینى بشده بعد شده.
و الظرف مستقر فى محل خفض صفه لبلاء، اى ببلاء کائن اثر بلاء.
و الاثر بالکسر و السکون و بفتحتین: الطریق المستدل به على من تقدم، و اصله من اثر الشىء و هو حصول ما یدل على وجوده.
قال الزمخشرى فى الاساس: جاء على اثره و اثره و کان هذا اثر ذاک، اى بعده.
و قال الفیومى فى المصباح: جئت فى اثره بفتحتین و فى اثره بکسر الهمزه و السکون: اى تبعته عن قرب.
و «الفاء» من قوله علیه السلام: «فقد ترى ضعفى» لتعلیل سئواله عدم جعله للبلاء غرضا الى آخر ما ساله.
و «قد»: للتکثیر، مثلها فى قوله تعالى: «قد نرى تقلب وجهک فى السماء» قال صاحب الکشاف: اى ربما و معناه تکثیر الرویه کقوله:
قد اثرک القرن مصفرا انامله انتهى.
و الضعف بفتح الضاد فى لغه تمیم، و بضمها فى لغه قریش: خلاف القوه و الصحه، فالمضموم مصدر ضعف مثل قرب قربا، و المفتوح مصدر ضعف ضعفا من باب -قتل- قتلا، و باللغتین وردت الروایه فى الدعاء و منهم من یجعل المفتوح فى الراى و المضموم فى البدن، و الجمهور على الاول.
و الحیله: الحذق فى تدبیر الامور، و هو تقلیب الفکر حتى یهتدى الى المقصود، و اصلها حوله قلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها.
و قله الحیله: عباره عن عدمها، فانهم کثیرا ما یعبرون عن العدم بالقله فیقال: فلان قلیل الخیر، اى لایکاد یفعله، و فلان قلما یفعل کذا اى لایفعله.
و التضرع: التذلل، و تعدیته بالى لتضمینه معنى الرغبه او الابتهال و الله اعلم.