دعای ۴۵ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول)
دعای وداع با ماه رمضان؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی وَدَاعِ شَهْرِ رَمَضَانَ:
اللَّهُمَّ یا مَنْ لَا یرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ وَ یا مَنْ لَا ینْدَمُ عَلَى الْعَطَاءِ وَ یا مَنْ لَا یکافِئُ عَبْدَهُ عَلَى السَّوَاءِ.
مِنَّتُک ابْتِدَاءٌ، وَ عَفْوُک تَفَضُّلٌ، وَ عُقُوبَتُک عَدْلٌ، وَ قَضَاؤُک خِیرَةٌ.
إِنْ أَعْطَیتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَک بِمَنٍّ، وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یکنْ مَنْعُک تَعَدِّیاً.
تَشْکرُ مَنْ شَکرَک وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکرَک، وَ تُکافِئُ مَنْ حَمِدَک وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَک.
تَسْتُرُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ، وَ تَجُودُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ، وَ کلَاهُمَا أَهْلٌ مِنْک لِلْفَضِیحَةِ وَ الْمَنْعِ، غَیرَ أَنَّک بَنَیتَ أَفْعَالَک عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ أَجْرَیتَ قُدْرَتَک عَلَى التَّجَاوُزِ.
وَ تَلَقَّیتَ مَنْ عَصَاک بِالْحِلْمِ، وَ أَمْهَلْتَ مَنْ قَصَدَ لِنَفْسِهِ بِالظُّلْمِ، تَسْتَنْظِرُهُمْ بِأَنَاتِک إِلَى الْإِنَابَةِ، وَ تَتْرُک مُعَاجَلَتَهُمْ إِلَى التَّوْبَةِ، لِکیلَا یهْلِک عَلَیک هَالِکهُمْ، وَ لَا یشْقَى بِنِعْمَتِک شَقِیهُمْ، إِلَّا عَنْ طُولِ الْإِعْذَارِ إِلَیهِ، وَ بَعْدَ تَرَادُفِ الْحُجَّةِ عَلَیهِ، کرَماً مِنْ عَفْوِک یا کرِیمُ، وَ عَائِدَةً مِنْ عَطْفِک یا حَلِیمُ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعا در وداع ماه رمضان:
ای خدایی که در برابر احسان به بندگان پاداش نخواهی، و از عطا و بخشش پشیمان نمیگردی، ای کسی که مزد بنده خود را بیش از عمل او میدهی،
نعمتت بیاستحقاق به بندگان رسد، و عفوت تفضل، و مجازاتت عدالت، و قضایت عین خیر است.
اگر بخشش کنی عطایت را به منّت آلوده نکنی، و اگر عنایت نکنی از باب ستم نیست،
آن که تو را شکر کند شکرش کنی، در صورتی که خودت آن شکر را به او الهام فرمودی،
و هر که تو را بستاید پاداشش میدهی در حالی که آن ستایش را خودت به او تعلیم کردی،
پرده میپوشی بر آن که اگر میخواستی رسوایش میکردی، و جود و کرم کنی بر آن که اگر میخواستی از وی دریغ میکردی، در صورتی که هر دو مستحق رسوایی و دریغ تواند، امّا تو تمام امورت را براساس تفضل بنا نهادهای، و قدرتت را بر آئین گذشت مقرّر کردهای،
و با آن که با تو به مخالفت برخاسته با بردباری روبرو میشوی، و به آن که در حق خویش ستم کرده مهلت میدهی، با صبر و بردباری خود مهلتشان میدهی تا به حضرتت بازگردند، و در مؤاخذه عاصیان شتاب نمیکنی تا به توبه موفق شوند، تا هلاک شونده آنان بدون رضای تو هلاک نشود، و تیره بختشان به نعمتت بدبخت نگردد مگر پس از قطع بهانه و بعد از اتمام حجت همه جانبه بر او، و این همه بزرگواری و آقایی از عفو و گذشت توستای بزرگوار، و بهرهای است از محبتتای بردبار.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است در وداع ماه رمضان:
اى خداوندى که در برابر نعمتهایى که بندگانت را ارزانى مى دارى به پاداشت رغبتى نیست.
اى خداوندى که از بخشیدن پشیمان نمى شوى. اى خداوندى که پاداش عمل بنده را نه برابر عمل، بلکه بیش از آن مى دهى.
نعمتت بى هیچ سابقه است و عفو تو بر مقتضاى فضل و احسان توست و عقوبتت بر آیین عدالت است و هر چه تقدیر کنى خیر ما در آن است.
اگر عطا کنى، عطاى خویش به منت نیامیزى و اگر منع کنى، منع کردنت نه از روى ستم باشد.
پاداش نیک دهى کسى را که سپاست گوید، با آنکه تو خود او را سپاس گفتن الهام کرده اى.
جزاى خیر دهى کسى را که تو را بستاید، با آنکه تو خود او را ستایشگرى آموخته اى.
عیب کسى را مى پوشى که اگر مى خواستى، رسوایش مى ساختى. به کسى عطا مى کنى که اگر مى خواستى، عطا از او باز مى گرفتى. و آن دو یکى در خور آن بود که رسوایش کنى و یکى سزاى آن بود که عطاى خویش از او بازگیرى. ولى تو اى خداوند، کار خود بر تفضل بنا نهاده اى و قدرت خود را برگذشت از گناهان جارى داشته اى.
با آنان که تو را عصیان کنند، با بردبارى رویاروى شوى و آنان را که آهنگ ستم بر خود کنند، مهلت دهى. آرى اى پروردگار من، مهلتشان دهى و با آنان مدارا کنى، باشد که به سوى تو بازگردند، و چاره ى کارشان به تو به سپارى، تا آن که باید هلاک شود به خلاف رضاى تو در مهلکه نیفتد و آن که از نعمت تو مست غرور شده و طریق شقاوت در پیش گرفته بدبخت نگردد، مگر آنگه که دیگرش عذر نماند و حجب بر او تمام شود. همه ى اینها از روى کرم و عفو توست اى خداى بخشنده و سودى است که از عطوفت تو حاصل گردد، اى خداى بردبار.
ترجمه ارفع
هنگام وداع با ماه مبارک رمضان:
خداوندا ای کسى که رغبتى به پاداش ندارد و ای آنکه به عطا کردن نادم نمى گردد و ای کسى که پاداش بنده اش را یکسان نمى دهد.
نعمت دادن تو بدون سئوال و عفوت از روى فضل و کرم و عقوبتت بر پایه عدل و حکم قطعى تو خیر است.
الها اگر عطا کنى عطایت را به منت آغشته نمى فرمایى و اگر ندهى ندادنت بر اساس تعدى و ستم نیست.
آنکه شکرت را بجا مى آورد پاداشش مى دهى در حالى که خود شکرگزارى را بدو الهام فرموده ای و آنکه در مقام ستودنت برآید جزا مى دهى در حالى که خود ستودن را بدو آموخته اى.
خدایا گناهان بنده ات را مى پوشانى و حال آنکه اگر بخواهى رسوایش مى کنى به او بخشش مى کنى و حال آنکه اگر بخواهى نمى دهى در حالى که هر دو سزاوار رسوایى هستند ولى بناى تو هماره بر این بوده لطف و مرحمت داشته باشى و قدرتت را بر اغماض و صرف نظر کردن روان نمایى.
الها با آنکه معصیت تو را کرده با حلم رفتار کرده ای و با آنکه بر نفس خویش ظلم کرده مهلتش داده ای پروردگارا بدانها مهلت مى دهى تا انابه کنند و در مواخذه آنها شتاب نمى فرمایى تا رو به توبه آورند تا بر خلاف رضاى تو هلاک نشوند و به فضل تو گرفتار شقاوت نگردند مگر اینکه عذر زیاد و حجت پى در پى آنها تمام شود و این بزرگواریها از عفو توست ای بزرگوار و سودى از مهربانى توست ای صاحب حلم و بردبارى!
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است در وداع با ماه رمضان:
خدایا، اى که خواهان پاداش از کسى نیستى. و اى که از عطا و بخشش پشیمان نمى گردى.
و اى که بنده ات را همسان عملش پاداش نمى دهى (یعنى با او مقابله به مثل نمى کنى).
بخشش تو ابتدایى و بى مقدمه، و گذشتت از روى تفضل، و کیفرت عین عدالت، و حکمت خیر و مصلحت است.
اگر چیزى ببخشى، بخشش خود را با منت نیامیزى، و اگر دریغ ورزى دریغت ستم و تجاوز نباشد.
از کسى که تو را شکر کرده قدردانى مى کنى با آن که خود، شکرت را به او الهام کرده اى.
و به آن که تو را ستوده عوض مى دهى با آن که خود، ستایش را به او آموخته اى.
مى پوشانى عیب کسى را که اگر مى خواستى رسوایش مى ساختى، و جود و بخشش مى کنى به کسى که اگر مى خواستى محرومش مى داشتنى، حال آن که هر دو از سوى تو شایسته رسوایى و محرومیت اند، جز آن که تو اساس کارهایت را بر تفضل نهاده اى، و قدرتت را بر عفو و گذشت جارى ساخته اى.
و با کسى که تو را نافرمانى نموده با بردبارى برخورد مى کنى، و به کسى که (با گناه) قصد ستم بر خویش دارد مهلت مى دهى، زیرا با درنگ خود منتظر بازگشت آنان مى مانى، و تا وقت توبه شتاب در عذابشان را ترک مى گویى، تا هلاک شونده آنان به خاطر تو به هلاکت نرسد، و بدبخت آنان با نعمت تو به بدبختى نیفتد، مگر پس از دادن هشدارهاى فراوان، و تمام کردن حجت هاى پیاپى، و اینها همه از روى کرم عفو توست اى کریم، و به خاطر بهره اى از مهربانى توست اى بردبار.
ترجمه الهی قمشهای
هنگام وداع ماه رمضان با خداى خویش به این دعا راز و نیاز مى کرد:
اى خدا اى آنکه در عطاء و احسان به خلق پاداش نخواهى و هرگز از عطا و کرم به بندگان پشیمان نشوى (که جود و احسان تو ذاتى و از پاداش خلق بى نیازى و جود و کرمت بر بد و خوب خلقان شامل است گرچه نیکو کار مطیع بیشتر لایق احسان تست و عاصى بدکار کمتر (که فرمانبردارى بنده را به رحمت خدا نزدیک و ناسپاسى دور مى سازد)
و اى خدائى که با بنده خود مقابله به مثل نمى کنى (که اگر بنده راه طاعت گیرد و شکر نعمت کند بر او احسان کنى و اگر به راه عصیان رود منع نعمت فرمائى بلکه بر همه خلق از مومن و کافر انبیاء و اولیاء و فرشتگان همه را رحمت رحمانیت شامل و نعمت عامت واصل خواهد بود. (که رحمتى وسعت کل شیىء) فرمودى و هیچ مخلوقى را محروم از آن رحمت نساختى اما رحمت رحیمى و لطف خاص تو خاص نیکوکاران است که فرمودى (ان رحمه الله قریب من المحسنین) و درباره عموم خلق فرمودى (کلا نمد هولاء و هولاء من عطاء بک و ما کان عطاء ربک محظورا)
بلکه اى خدا احسان تو بى سابقه مقدم (بر استحقاق خلق است و قبل از لیاقت و عدم لیاقت بندگان چنانکه نعمت وجود و حیوه را به همه خلائق بى سابقه و پیش از قابلیت و عدم قابلیت عطا فرمودى اما در مقام رحمت رحیمى هرگز مومن و کافر یکسان نیستند بلکه کافر محروم و مومن هم متفاوت بر حسب استحقاق به مراتب ایمان و طاعت و معرفت است (لان شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید) و عفو و بخششت اى خدا از فضل و کرم تست بر بندگان (نه استحقاق خلق) و اما عقاب و عذابت بر خلق عدل محض است (و طبق استحقاق و ابدا هیچ ظلم و جورى از تو به خلق نخواهد شد) و حکم قضا و قدرت (هر چه اقتضا کند بر خلق) عین خیر و صلاح است (و چنانکه بندگان در قضاى الهى شر و نقصى پندارند از جهل و نادانى است و از عدم احاطه به صلاح نظام عالم آفرینش و در نظر انبیاء و اولیاء و عالمان ربانى و حکیمان الهى هر چه در قضاى الهى است از صلح و جنگ و فقر و غنى و صحت و مرض و خوش و ناخوش همه خوش است و ظهور کمالات وجود است و عین لطف و محض رحمت و صرف خیر و سعادت و کمال خلق و حسن نظام عالم است)
(ندانم که ناخوش کدام است یا خوش * خوش است آنچه بر ما خدا مى پسندد)
اگر تو اى خدا به خلق چیزى عطا کنى هرگز مشوب و ممزوج به منت نخواهد بود ( زیرا عطاى تو ذاتى وجودت بلا عوض و غرض است و بى تقاضاى شکر و سپاس از خلق و خلائق در مقابل نعمتهاى بى انتهاى تو قابل نیستند که منتى نهى یا عوض خواهى و اگر بندگان را امر به شکر نعمتت فرمودى آن شکر خود نعمت دیگرى است بر آنها و مزید احسانى از تو نسبت به خلق نه آن که شکر آنها عوض نعمتت خواهد بود بلکه توفیق عبد بر شکر نعمت معبود که توجه به منعم و به معرفت خدا است بزرگتر از هر گونه نعمت ظاهر و باطن است بلکه تمام نعمتها مقدمه است و نعمت معرفت و شناسائى منعم نتیجه و مقصود اصلى از خلقت است و اى خدا اگر منع عطا کنى منع تو هم ظلم و تعدى به خلق نخواهد بود (بلکه منعت خیر و صلاح بندگانست و لطف و کرم در حق آنهاست چنانکه در اشعار منسوب به امیرالمومنین (ع) است (المنع منه عطیه معروفه- و الفقر احسان و لطف عاجل) مفاد شعر آنکه منع خدا عطائى نیکوست و فقر احسان و لطف عاجل خدا در حق بنده است)
اى خدا تو به شکرگزاران نعمتت پاداش مى دهى در صورتى که تو خود شکرت را به آنها الهام مى کنى
و هم آنکه حمد و ستایش تو به جاى آرد تو در مقابل ستایش به او عطا مى بخشى و حال آنکه تو به او حمد و ثنایت را تعلیم دادى (چون حمد خدا ذکر اوصاف جمال و کمال اوست و شناسائى اوصاف الهیه به تعلیم خداست و بندگان بدون تعلیم الهى به مقام معرفت اوصاف کمالیه حق نتوانند رسید به عبارت دیگر چون خداى متعال به چشم بصیرت آنها حسن و جمال خود را نشان دهد که این معنى تعلیم خداست آنگاه بندگان حمد خدا که تذکر اوصاف کمال اوست توانند کرد)
اى خدا توئى که (از لطف و کرم) زشتى و بدیهاى بندگان را پنهان مى کنى و اگر مى خواستى (کرم نکنى) آنها را مفتضح و رسوا مى ساختى و (با همه عصیان بندگان) در حق خلق لطف و احسان مى کنى در صورتى که اگر مى خواستى منع جود و احسان مى کردى و آن دو قوم که مفتضح و رسوا نکردى و منع احسان نفرمودى هر دو مستحق رسوائى و منع احسان بودند جز آنکه تو بناى کارهاى خود را بر فضل وجود و احسان مقرر داشته اى و با قدرت کامل (بر انتقام) جریان قدرتت را بر عفو و گذشت از گناهان خلق قرار داده اى
و معصیت کاران را با حلم و بردبارى روبرو کنى (و عاصیان با حلم تو را ملاقات کنند) و آن کس که با عصیان و گناه قصد ظلم به نفس خود دارد او را مهلت براى توبه و پشیمانى دهى تا به واسطه حلم و امهال به درگاهت به توبه و انابه باز آید و تعجیل در عقاب آنها نکنى تا به سبب توبه آنانکه مستوجب قهر و عذابند هم هلاک نشوند و هم آنان که مستحق شقاوت و حرمانند به واسطه کرم و رحمتت از شقاوت برهند پس از طول مدت امهال و اعتذار و اتمام حجت پى در پى تو اى خداى کریم که (این مهلت دادن براى توبه و بازگشت به سوى تو) آن هم از عطوفتت و لطف و کرم (نامنتهاى) تست اى خداى با حلم و بردبار.
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود، در خداحافظى و بدرود ماه رمضان:
خداوندا اى کسى که پاداش نمى خواهد. و اى کسى که بر عطا (و بخشش) پشیمان نمى شود. و اى کسى که بنده خود را همسان (عملش) جزا نمى دهد.
بخشش تو ابتدا(یى و بدون مقدّمه) و بخشایشت از روى تفضّل است، و کیفرت از روى عدل، و فرمانت خیر است.
اگر عطا کنى، عطایت را با منّت نیامیخته اى و اگر منع کنى، منع داشتنت از روى ستم نیست.
هر که تو را شکر کرد، قدردانى کنى و حال آنکه شکرگزارى را تو به او الهام کرده اى.
و هر که تو را سپاس گزارد، جزا دهى و حال آنکه سپاس گزارى را تو به او آموخته اى.
مى پوشانى بر کسى که اگر مى خواستى، رسوایش مى نمودى، و مى بخشى بر کسى که اگر مى خواستى، محرومش مى کردى. و حال آنکه هر دو از جانب تو سزاوار رسوایى و محرومیتند. مگر آنکه تو کارهایت را بر تفضّل قرار داده اى و قدرتت را بر گذشت، جارى ساخته اى.
و با کسى که نافرمانى ات را نموده، با بردبارى رفتار مى کنى و کسى را که به خود قصد ستم نموده، مهلت داده اى. با حوصله اتْ منتظر بازگشت ایشان مى مانى و تا هنگام توبه، شتاب در کیفر ایشان را ترک مى کنى، تا هلاک شونده ایشان، به خاطر تو هلاک نشود و بدبختشان به وسیله نعمت تو، بدبخت نگردد. مگر بعد از عذرهاى فراوان بر او و پس از حجّت هاى پیاپى آوردن بر او. که (این همه) کرامت، از گذشت توست، اى کریم!. و سودى از مهربانى توست، اى بردبار!
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت (علیه السلام) است در وداع ماه مبارک رمضان:
اى خداوند! اى که بر عطا عوض نمى طلبى. و از بخشش پشیمان نمى شوى. و با بنده ى خود به مانند او رفتار نمى کنى
بى سبب مى بخشى و بى استحقاق عفو مى کنى. عقوبت تو عدلست و حکم تو خیر و مصلحت.
اگر ببخشى عطاى تو آمیخته با منت نیست و اگر منع کنى ستم نکرده اى.
هر که سپاس تو گزارد جزاى وافر مى دهى، با آنکه تو خود سپاسگزارى را به او الهام کرده اى.
و هر که حمد تو گوید پاداش وى را کامل عطا مى کنى با آنکه تو خود به او حمد آموخته اى.
عیب کسى را مى پوشى که شایسته رسوائى است و اگر مى خواستى رسوایش مى کردى. و بر کسى بخشش مى فرمائى که سزاوار حرمان است و اگر مى خواستى محرومش مى ساختى. اما تو بناى خویش بر تفضل نهاده و قدرت خود را در تجاوز و عفو بکار مى برى.
آن را که نافرمانى کند به حلم فرا پیش آئى و آنکه بر خویش ستم کند مهلت دهى شاید فرصت یابند و بازگردند. و در عقوبت شتاب نمى فرمائى تا توبه کنند. کسى هلاک نشود از جهت تو و بدبخت نگردد. مگر دیر زمانى تو او را مهلت داده و حجت بر وى تمام کرده اى. اى خداى کریم! این همه بزرگوارى و بخشندگى و مهربانى و بنده نوازى تست اى پروردگار حلیم!
ترجمه فولادوند
وداع ماه رمضان:
بار خدایا! اى آن که در برابر نعمتهایت پاداش نمى طلبى، و اى آن که از دهش پشیمان نمى گردى،
اى آن که پاداش عمل بنده را نه در برابر کارکرد، بلکه پیش از عمل مى دهى،
عفو تو به انگیزه ى دهش است و کیفر تو به سائقه ى داد، و داورى تو اختیار نیک است.
چون دهش کنى عطاى خود را آلوده به منت نمى گردانى و چون باز دارى منع تو از روى ستم نیست.
هر که تو را شکر گوید تو نیز وى را شکر گویى و هر که تو را سپاس گوید پاداش دهى و حال آنکه تو خود به وى سپاس گفتن آموخته اى.
پرده مى پوشى به کار آن کس که اگر مى خواستى رسوایش مى کردى و بخشش مى کنى بر آن که اگر مى خواستى از وى دریغ مى ورزیدى و حال آنکه هر دو آنها از جانب تو در خور رسوایى و منع اند، جز آنکه تو خود کارهاى خود را بر پایه ى دهش نهاده اى و تواناییت را بر اساس گذشت استوار کرده اى و هر کس که پیش تو سرکشى آغازد تو با بردبارى با او بر خورد کنى
و آن که نسبت به خود آهنگ ستم کرده مهلت مى بخشى تا مگر باز گردند، و در باز خواست آنها شتابزدگى نمى کنى تا مگر از در توبه در آیند، تا آن کس از ایشان که در خور هلاکت است هلاک نشود و آن که در برابر نعمت تو شقاوت ورزیده بدبخت نگردد مگر پس از آنکه راه هر بهانه بر او مسدود و هر گونه حجت بر وى تمام شود و این خود دهشى از گذشت توست و سودى است از عطوفت تو، اى بردبار!
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است درباره ى وداع و بدرود ماه رمضان:
(به زبان حال یعنى اگر ماه رمضان که ماه خیر و برکت است شخصى مى بود، هنگام فراق و جدائى با او چنین گفته مى شد، و سخن گفتن با شهرها و منازل و اوقات روش عقلاء و خردمندان بوده و هست، و در قرآن شریف و سخنان ائمه- علیهم السلام- بسیار است، و خواندن دعاى وداع مستحب مى باشد، و شایسته است در روز جمعه ى آخر و هم در شب آخر خوانده شود، و خواندن آن هنگام سحر و نزدیک سپیده ى صبح بهتر است، و اگر کسى به کمى ماه گمان برد در دو شب یعنى شب بیست و نهم و شب سى ام آن را بخواند، و اگر در شب آخر خوانده نشد در اواخر روز آخر بخواند):
بار خدایا اى آنکه (براى نعمتهائى که به خلقش داده) پاداش نمى خواهد (زیرا او غنى بالذات است و به دیگرى نیازمند نیست، پس آفریدن او ایشان را و تکلیف کردن به عبادت و بندگى و سپاسگزارى براى آنست که ایشان سود ببرند)
و اى آنکه بر عطا و بخشش (به بندگانش) پشیمان نمى شود (زیرا پشیمانى بر اثر جهل و نادانى به عواقب امور و پایان کارها است و جهل بر خداى تعالى محال است)
و اى آنکه جزاى (کردار) بنده ى خود را یکسان و برابر نمى دهد (بلکه اگر نیک باشد چندان برابر مى دهد، و اگر بد باشد مى آمرزد، چنانکه در قرآن کریم «س ۶ ى ۱۶۰» فرموده: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» یعنى هر که کار نیکو بجا آورد او را ده برابر خواهد بود، و «س ۱۳ ى ۶» فرموده: «و ان ربک لذو مغفره للناس على ظلمهم» یعنى و پروردگار تو براى مردم بر ظلم و ستمى که مى کنند داراى مغفرت و آمرزش است)
نعمت و بخشش تو در آغاز است (در برابر کردار نیست که شخص به آن مستحق و سزاوار گردد، بلکه بى سابقه ى استحقاق است) و عفو و گذشت (از گناهان) احسان و نیکى کردن بدون علت و سبب است (نه آنکه واجب باشد) و عقوبت و کیفرت (گناهکاران را) عدل و داد است (چون ظلم از خداى تعالى محال است، چنانکه در قرآن مجید «س ۱۸ ى ۴۹» فرموده: «و لایظلم ربک احدا» یعنى و پروردگار تو کسى را ستم نخواهد کرد) و حکم و فرمانت خیر و نیکو است (اگر چه مصلحت آن بر ما پنهان باشد)
اگر عطاء و بخشش نموده اى عطایت را به منت (بیان کردن نیکى به طورى که دل را مى شکند مانند گفتن چنین به تو عطا کردم یا چنین براى تو بجا آوردم) نیامیخته اى، و اگر منع کرده بازداشته اى منعت از روى ستم نبوده (زیرا عطاء و منع خداوند سبحان از روى حکمت و عدل است پس منع او ستم نیست)
پاداش مى دهى هر که تو را سپاس گزارد و حال آنکه تو سپاسگزارى را به او الهام کرده اى و جزا مى دهى هر که تو را بستاید و حال آنکه تو ستودن را به او آموخته اى (توفیق سپاس و ستودن به او داده اى)
مى پوشانى (گناه را) بر کسى (گنهکارى) که اگر مى خواستى او را رسوا مى کردى، و بخشش مى کنى بر کسى که اگر مى خواستى او را (از بخششت) منع مى نمودى در حالى که هر دو سزاوار رسوائى و منع هستند، لیکن تو کارهایت را بر پایه ى تفضل و احسان قرار داده اى، و قدرت و توانائیت را بر گذشت روان نموده اى (و این از جهت سعه و گشایش رحمت تو است)
و کسى که معصیت و نافرمانى تو کرده با او به حلم و بردبارى (شتاب نکردن در کیفر او) رفتار نموده اى، و کسى را که (بر اثر گناهانى که مرتکب شده) به خود قصد ستم نموده مهلت داده اى، تو ایشان را به مداراى خود مهلت مى دهى تا هنگام رجوع و بازگشتن، و در مواخذه و کیفر ایشان شتاب نمى کنى تا هنگام توبه براى اینکه هلاک شونده ى ایشان برخلاف رضاى تو هلاک نشود، و بدبختشان به وسیله ى نعمت تو بدبخت نگردد (مستوجب عذاب نشود) مگر پس از بسیارى عذر داشتن و پس از پى در پى حجت و برهان بر او (چنانکه در قرآن کریم «س ۴ ى ۱۶۵» فرموده: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجه بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما» یعنى پیغمبران را فرستادیم که «نیکان را» مژده دهند و «بدکاران را» بترسانند تا پس از فرستادن پیغمبران مردم را بر خدا حجت و برهانى نباشد «به اینکه کسى ما را به راه حق دعوت نکرده و ما هم نمى دانستیم» و خدا تواناى درستکار است. و این اتمام حجت) از روى کرم و بخششى است از عفو و گذشت تو اى بخشنده ى بزرگوار، و سودى است از مهربانى تو اى بردبار (کسى که در کیفر شتاب نمى کنى).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
در وداع با ماه مبارک رمضان:
معرفت و بصیرت حضرت زین العابدین نسبت به معنویت ماه مبارک، و ملکوتى بودن این قسمت از زمان، علّت عشق و علاقه شدید حضرت به این ماه بود، او از ملاقات با محبوب و معشوقش فوق العاده خوشحال مى شد، و به هنگام رسیدن زمان هجران از ماه گویى به سخت ترین مصیبت دچار مى گشت.
او در وداع با ماه مبارک رمضان ناله سوزان داشت، دلش پردرد بود، غصه اش فزونى مى گرفت، غمش جانکاه مى شد، آه آتشین از نهاد پاکش خرمن فلک را مى سوخت، بیتاب مى گشت، قرار از کفش مى رفت، در دریائى از اشک حسرت غرق مى شد، در اقیانوس محنت و رنج دست و پا مى زد، و همچون کسى که بى اختیار عزیزترین موجودش را از دست مى دهد به عزا مى نشست.
اشکش فزون بود، سوزش مى سوزاند، ناله اش دل سنگ را آب مى کرد، چه باید گفت که آن عاشق دلباخته مى دید ماه مبارک در تمام ایام سال جایگزین ندارد، باید دید که معشوق از برابر دیده عاشق پنهان مى شود، و عاشق را براى حفظ معشوق چاره اى نیست.
فیض بزرگوار آن حکیم فرزانه و عارف شیدا و عاشق مست، چه نیکو از زبان حال حضرت سجاد در فراق ماه رمضان این غزل را سروده:
بى لقاى دوست حاشا روزگارم بگذرد *** سر بسر چون زندگانى بى بهارم بگذرد
بى جمال عالم آرایش نیارم زیستن *** عمر بى حاصل مگر در انتظارم بگذرد
گر سر آید یک نفس بى دوست کى آید به کف *** در تلافى عمرها گر بى شمارم بگذرد
بى قرارى برقرارستم اگر صدبار یار *** بر دل بى صبر و جان بى قرارم بگذرد
گرچه مى دانم به سویم ننگرد از کبر و ناز *** بر سر ره تا نگارم بگذرد
از براى یک نظر بر خاک راهش سالها *** مى نشینم تا مگر آن شهسوارم بگذرد
جویبارى کرده ام از آب چشم خود روان *** شاید آن سرو روان بر جویبارم بگذرد
بر من او گر نگذرد تا جان بود در قالبم *** مى شوم خاک رهش تا بر غبارم بگذرد
صد در از جنّت گشاید در درون مرقدم *** نفخه اى از کوى او گر بر مزارم بگذرد
بر مزارم گر گذار آرد ز سر گیرم حیات *** یا رب آن عیسى نفس گر بر مزارم بگذرد
یاد وصلش بگذرد چون بر کنار خاطرم *** دجله اى از اشک خونین بر کنارم بگذرد
در دل و جان داده ام جاى خیالش بر دوام *** اشک نگذارد به چشم اشکبارم بگذرد
روز مى گویم مگر شب رو دهد، شب همچو روز *** در امید یک نظر لیل و نهارم بگذرد
پار مى گفتم مگر سال دگر، این هم گذشت *** سال دیگر نیز مى ترسم چو پارم بگذرد
عمر شد مر فیض را در حسرت و در انتظار *** کى بود حسرت نماند انتظارم بگذرد
من علاقه داشتم شرح دلسوز این مصیبت نامه را در این اوراق بیاورم، و تفسیرى مفصّل بر جملات عاشقانه این دعا بزنم، ولى با بررسى فرازهاى ملکوتى آن به این نتیجه رسیدم که مسائل عمده این دعا در دعاهاى هفتم، نهم، دهم، شانزدهم، سى و یکم، سى و هفتم، سى و نهم به مدار شرح و تفسیر آمد و تکرار آن مطالب جایز نیست، به این خاطر به ترجمه متن اکتفا مى کنم و هر جا که لازم باشد قلم را آزاد کرده به توضیحى عرفانى، و ذکر غزلى عاشقانه با خواست حضرت محبوب مى پردازم.
بارالها اى کسى که هرگز مزدى نخواهى (چون ذات مقدست جلّ جلاله غنىّ مطلق است و غناى تو بى نهایت در بى نهایت مى باشد، تمام موجودات هستى در تمام شئون حیاتشان به تو نیازمندند، و حضرت تو از کل موجودات بى نیازى، این تو هستى که جیب هر موجودى را چه بخواهد و چه نخواهد پر مى کنى، و در برابر عنایات و الطاف به هیچ وجه مزد نخواهى).
اى وجود مبارکى که از بخشش و عطا پشیمان نمى شوى (چرا پشیمان شوى؟ رحمت و لطف و کرم و احسان و عنایت بى نهایت در بى نهایت نسبت به عطایش جاى پشیمانى ندارد).
اى کسى که مزد بنده خود را برابر و همسان نمى دهى (آقائى و بزگواریت نمى گذارد جزاى بنده ات را همسان کردار و عملش بدهى، اگر بنده ات کار خیرى انجام دهد ده برابر و بیشتر به او عنایت مى کنى و اگر بد کند در صورتى که آراسته به توبه نشود به اندازه بدى او له عقوبت دچارش مى کنى).
«مَنْ جاءَ بِالْحسنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَلا یجْزى اِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یظْلَمُونَ».(۱)
هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن پاداش خواهد بود، و هر کس کار زشت کند جز به مقدار آن کار زشت مجازات نشود، آرى بر بندگانم به هیچ صورت ستم نشود.
نعمتت بى سابقه، و عفو و گذشتت تفضل، و مجازاتت عین عدل، و حکم و قضایت خیر و صلاح است. اگر عطا کنى عطایت را به منّت آلوده نمى کنى (زیرا نقص و عیب و کمبودى در پیشگاه مقدست نیست تا بخواهى با منّت گذارى بر بندگان ضعیف و ناتوانت جبران کنى، سفره مهر و محبت و لطف و عنایت و کرم و بزرگواریت را به پهناى هستى پهن کرده اى و به کل موجودات جهان با آقایى و کرامت اجازه داده اى که از این سفره بهره گیرند و از خوان نعمت بى دریغت به یغما ببرند)!
اگر منع کنى منعت از روى ستم نیست (زیرا تو عادل و خیبر و حکیمى، و به آنچه واقفى بندگانت آگاهى ندارند، چون در بنده ات ظرفیت ندیدى از او منع کردى، زیرا عدم منعت باعث طغیان عبد مى شد و او را به خسارت ابدى و خجالت سرمدى دچار مى ساخت).
آن که تو را شکر گزارد شکرش کنى در حالى که خود شکرت را به او الهام نموده اى، و هر که سپاس تو را بجا آرد پاداش مى دهى در صورتى که سپاس را تو به او آموختى، پرده مى پوشى بر کسى که اگر مى خواستى رسوایش مى ساختى، و بخشش کنى بر کسى که اگر مى خواستى از او دریغ مى داشتى، حال آنکه هر دو سزاوار رسوائى و دریغ اند.
(این همه ناشى از عظمت و بزرگى توست و رحمت واسعه ات که هیچ مغزى به ذره اى از عمق آن راه نیافته، آرى عاصى را رسوا نمى کنى چون ستّارالعیوب بودنت نمى گذارد، و غیرمستحق را منع نمى کنى چون رحمانیت قبول نمى نماید، آه که براى عقلى و قلبى راه به عظمت و بزرگى و کرامت تو نیست).
اى صفات کبریایت برتر از ادراک ما *** قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما
ما چو خاشاکیم در دریاى هستى روى پوش *** موج وحدت کى به ساحل افکند خاشاک ما
ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم *** گر دو عالم را ببندد بخت بر فتراک ما
از وفادارى چو خاک پاى اهل دل شدیم *** قبله اهل وفا شد تا قیامت خاک ما
درد راحت بخش خود بر ما حوالت کن که نیست *** جز به دردت شادى جان و دل غمناک ما
جز به سوز شمع دیدارت نمى سازد بلى *** همچو پروانه دل آشفته بى باک ما
از جراحتها چه راحتهاست ما را اى که هست *** نیش تو نوش حسین و زهر تو تریاک ما
عزیزم تو کارهایت را بر پایه تفضل بنا نهاده اى، و قدرتت را بر آئین گذشت مقرر داشته اى.
با آن کس که تو را عصیان کرده با بردبارى روبرو مى شوى، و آن که درباره خویش آهنگ ستم کرده مهلت مى دهى، ایشان را مهلت مى دهى تا بازگردند، و در مؤاخذه و عقابشان شتاب نمى کنى تا توبه کنند، تا هلاک شونده از ایشان هلاک نگردد و بدبختشان بدبخت نگردد مگر پس از قطع بهانه و اتمام حجت بر او.
«رُسُلا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یکونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللهُ عَزیزاً حَکیماً»:(۲)
پیامبران از جانب خداوند مهربان آمدند تا نیکوکاران را به رحمت ابدى بشارت دهند، و بدکاران را از عذاب دائمى بترسانند تا آن که پس از این مبلّغان فرهنگ پاک الهى، مردم را بر خداوند نسبت به طغیان و عصیانشان حجت و عذرى نباشد، و خداوند ازلا و ابداً مقتدر و همه امورش بر وفق حکمت است.
آرى این همه کرم که همچون دریاى بى ساحل بر بندگانت مى جوشد از عفو و گذشت توست اى کریم، و بازدهى و ثمره و محصول مهر توست اى حلیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ انعام، ۱۶۰.
۲ ـ نساء، ۱۶۵.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام فى وداع شهر رمضان:
دعاى چهل و پنجم که در روز آخر ماه مبارک رمضان باید خواند -نه در جمعه ى آخر- در خیر باد گفتن ماه مذکور.
«اللهم یا من لا یرغب فى الجزاء و لا یندم على العطاء».
اى: لا یرید المکافاه على نعمه انعمها على خلیقته. و جازیت فلانا: کافیته.
یعنى: بار خدایا، اى آنکه رغبت نمى کند و نمى خواهد مکافات بر نعمتى که به مخلوقات خود داده، و پشیمان نمى شود بر عطایى که کرده است به بندگان خود.
«و یا من لا یکافى عبده على السواء».
اى: لا یکافئه مثل عمله بل یزیده اضعافا مضاعفه. و سیاتى فى هذا الدعاء فى قوله علیه السلام:«و انت (الذى) زدت (فى) السوم على نفسک».
یعنى: و اى آنکه پاداش و جزا ندهد بنده ى خود را مثل آنچه کرده است آن بنده- بلکه زیاده کند اضعاف مضاعف، آنچنانچه تصریح فرموده در همین دعا حضرت سیدالساجدین بقوله: «و انت (الذى) زدت (فى) السوم على نفسک».
«منتک ابتداء».
یعنى: منت و نعمت تو ابتدایى است- یعنى در مقابل کردارى و عملى نیست.
«و عفوک تفضل».
و عفو و درگذشتن تو از گناهان ما به محض تفضل است- نه از روى ایجاب و الزام.
«و عقوبتک عدل».
و عقوبت کردن تو بندگان خود را از روى عدل است.
«و قضاوک خیره».
القضاء یقال على معان. و الظاهر ان المراد منه هنا الفعل او الحکم. یعنى: فعلک خیره او حکمک.
و الخیره بکسر الخاء المعجمه و الیاء المثناه التحتانیه الساکنه. و روى بالیاء المفتوحه ایضا.
یعنى: حکم -یا: فعل- تو نیکوست.
«ان اعطیت لم تشب عطاءک بمن».
اى: امتنان. یقال: المنه تهدم الصنیعه.
یعنى: اگر بخشش و عطایى کنى، نیامیزى عطاى خود را به منت نهادن. چه، وضع منت موجب باطل شدن نیکویى است.
«و ان منعت لم یکن منعک تعدیا».
التعدى هو التجاوز عن الحد.
(یعنى:) و اگر بازدارى، نباشد بازداشتن تو از روى تعدى و عدوان.
«تشکر من شکرک و انت الهمته شکرک».
اى: تجزى من شکرک.
یعنى: جزا دهى کسى را که شکر تو کرد، و حال آنکه تو او را ملهم ساخته اى بر شکر خود.
«و تکافى من حمدک و انت علمته حمدک».
و مکافات دهى آن را که سپاس تو گفت، و حال آنکه تو آموخته اى او را سپاس خود.
«تستر على من لو شئت فضحته».
بپوشى بر آن کسى که اگر خواستى رسوا کردى او را.
«و تجود على من لو شئت منعته».
و مى بخشى بر آن کسى که اگر خواستى بازداشتى او را از عطاى خود.
«و کلاهما اهل منک للفضیحه و المنع».
و هر دوى ایشان سزاوارند از تو رسوایى و بازداشتن را.
«غیر انک بنیت افعالک على التفضل و اجریت قدرتک على التجاوز».
الا آنکه تو بنا نهاده اى افعال خود را بر تفضل، و جارى ساخته اى قدرت خود را بر درگذشتن از گناهان.
«و تلقیت من عصاک بالحلم».
تلقیت، اى: استقبلت. یعنى: پیشى گرفتى بر آن کسى که نافرمانى تو کرد، به بردبارى.
«و امهلت من قصد لنفسه بالظلم».
و فروگذاشتى آن کس را که قصد نفس خود کرد به بیدادى.
«تستنظرهم باناتک الى الانابه. و تترک معاجلتهم الى التوبه».
تستنظرهم بمعنى تنظرهم، اى: تمهلهم.
و الاناه -بوزن القناه-: الحلم.
و اناب الى الله: اقبل و تاب.
(یعنى:) و مهلت مى دهى ایشان را به بردبارى خود تا آنکه بازگردند به سوى تو و ترک کردى شتاب کردن با ایشان در عقوبت تا آنکه توبه کنند و بازگشت نمایند به سوى تو.
«لکیلا یهلک علیک هالکهم، و لا یشقى بنقمتک شقیهم».
قوله علیه السلام: «هالکهم» و «شقیهم» من قبیل انهم یقولون: لا یعلم هذا العلم الا عالم، یعنى: بالغ فى العلم. اى: بالغ فى الهلاکه و الشقاوه.
یعنى: این استنظار و ترک معاجلت براى آن بود که تا هلاک نشود بر تو آن کسى که به نهایت هلاکت رسیده از ایشان، و بدبخت نشود به نعمت تو آن کسى که به نهایت شقاوت رسیده از ایشان.
«الا عن طول الاعذار الیه و بعد ترادف الحجه علیه. کرما من عفوک یا کریم، و عائده من عطفک یا حلیم».
لفظه «عن» فى قوله علیه السلام: «الا عن طول الاعذار» بمعنى بعد، نحو قوله تعالى:(عما قلیل لیصبحن نادمین) و (یحرفون الکلم عن مواضعه) بدلیل ان فى مکان آخر:(من بعد مواضعه). و نحو: (لترکبن طبقا عن طبق).
و الاعذار مصدر اعذار، اى: بالغ فى العذر. و الاعذار یکون بحق و یکون بباطل. و فى الحدیث: «لن یهلک الناس حتى یعذروا من انفسهم». اى: تکثر ذنوبهم و عیوبهم. من: عذر و اعذر، اى: کثرت عیوبه. قال ابوعبیده: و لا اراه الا من العذر. اى: یستوجبون العقوبه فیکون لمن یعذبهم العذر.
و قوله علیه السلام: «بعد ترادف الحجه»، اى: تتابعها. و الترادف: التتابع. قاله الجوهرى. و الفرق بین الترادف و التواتر ان الترادف مجىء شىء عقیب شىء من غیر تخلل، بخلاف التواتر، فانه مجىء شىء عقیب شىء مع التخلل. قال -سبحانه-: (ثم ارسلنا رسلنا تترى).
و قوله علیه السلام: «و عائده من عطفک»، العائده هى الصله و المعروف و المنفعه. و العطف هو الاحسان و الشفقه.
یعنى: این استنظار و امهال و ترک معاجلت براى آن بود که تا هالک نشود هالک ایشان الا بعد از تمادى و دور و دراز کشیدن عذر آوردن و مستحق شدن ایشان عقوبت تو را پس از فرستادن حجت بر او از پى یکدیگر، از روى کرامى که تو را حاصل است از عفو و تجاوز نمودن، اى بخشاینده ترین بخشایندگان، و منفعتى که تو را ثابت است از شفقت و احسانى که به بندگان خود دارى، اى بردبارترین بردباران- که به عذاب تعجیل نکنى.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام فى وداع شهر رمضان:
وداع: به کسر واو نه به فتح مصدر وادع از باب مفاعله است و به فتح مصدر ودع از باب تفعیل است و این تودیع نشود مگر در امر محبوب و مرغوب، وداع شهر رمضان المبارک در شب آخر او مستحب است اگر معلوم باشد و الا در دو شب چنانچه روایت حمیرى است سئوال مى نماید از حضرت حجه الله عجل الله فرجه که اصحاب ما اختلاف نموده اند.
بعضى مى گویند: قرائت دعاى وداع در شب آخر او است، و بعضى مى گویند در روز آخر اگر هلال دیده شود در جواب فرمودند عمل ماه مبارک در شبهاى او است و وداع در شب آخر او است اگر خوف نقص در ماه باشد در دو شب وداع نماید.
اللغه:
مکافات: مجازات و مقابله.
تعدى: ظلم نمودن.
رغبت: اعراض اگر بعن متعدى شود و به معنى میل اگر بالى شود.
یعنى: اى خداى من اى کسى که میل نمى نماید در جزاء، و پشیمان نشود بر عطا، اى کسى که مقابله نکند بنده ى خود را بر سبیل تساوى. یعنى به لطف و کرم خود عفو مى نماید از بندگان منت تو اول منت است، و عفو تو تفضل است و عقوبت تو عدل است، حکم تو خیر است اگر عطا کنى مخلوط نمى نمائى عطایت را به منت و اگر منع فرمائى نیست منع تو تعدى و ظلم.
ایقاظ:
بعد از اینکه خدا را حکیم دانستیم پس هیچ امرى از امور از او سئوال نشود بمه و لمه پس نخواهد در امر خود نادم شد زیرا که ندم صفت کسى است که حکیم نباشد.
یعنى: شکر مى نمائى تو کسى را که شکر تو نموده است و حال آنکه تو الهام نمودى او را شکر خود را، و مقابله مى نمائى کسى را که حمد تو نموده و حال آنکه تو تعلیم دادى او را حمد، مى پوشانى بر کسى که اگر مى خواستى رسوا مى نمودى او را، جود و بخشش مى نمائى بر کسى اگر مى خواستى منع مى نمودى او را در و هر دو فرقه سزاوار بودند مر فضیحت و منع را.
یعنى: مگر آنکه تو بنا گذاشتى افعال خود را بر تفضل و اجراء مى فرمائى قدرتت را بر تجاوز یعنى قادرى جاى نمى آورى،
تنبیه:
معنى شکر و حمد در سابق معلوم شد، اما ثناء بنده مر خدا را معلوم بالحس و الوجدان است و اما ثناء خدا او را در نزد ملاء اعلى چنانچه روایت شده است که اگر عبدى عملى نماید از روى خلوص فخریه مى کند خدا بدان عمل به ملائکه و ارواح انبیاء و ایضا وارد است که اى پسر آدم مرا در محضر خود یاد نما تا یاد نمایم تو را در محضرى که نیکوتر از محضر تو است.
اللغه:
تلقى: استقبال نمودن و پیش رفتن.
الاعراب:
باء بالظلم زائده است زیرا که قصد خود متعدى به نفس است مگر اینکه تضمین یا سببیه باشد و مفعول بلا واسطه محذوف اى قصد المهالک بنابراین تقدیر امر لنفسه هم معلوم شود، و لام لنفسه تواند از براى انتفاع بود چنانچه احتمال به معنى عندهم دارد.
استقبال مى نمائى کسى را که معصیت تو نمود به حلم و عفو، و مهلت دادى کسى را که قصد خود نمود بستم.
لطیفه:
در فقره تلقیت اگر خوب تامل شود خواهد معلوم شد لطف و مهربانى خداوند زیرا که تلقى عبارت است از پیش رفتن به سوى دیگرى قاعده چنان است که عاصى به معذرت به سوى مولاى خود رود خداى جلت عظمته به سبب مهربانى او به سوى عبد عاصى خود رود چه خوب عرض مى کند: حضرت حجه الله عجل الله فرجه در دعاى افتتاح به خداى خود که: تو مى خوانى مرا که من اعراض مى نمایم و جواب نمى دهم، تو دوست دارى مرا و من دشمن دارم تو را.
اللغه:
نظره: مهلت دادن.
انات: تاخیر انداختن عقوبت.
انابه: بازگشت.
شرح:
یعنى مهلت مى دهى ایشان را به عقاب نکردن تو به سوى بازگشتن ایشان، و ترک تعجیل ایشان مى نمائى به سوى توبه نمودن.
هلاکت: مردن و در مقام مردن بدون بصیرت.
شقى: مقابل سعید.
الاعراب:
لکیلا در مقام علت، باء بنعمتک شاید مصاحبه یا سببیه شود
یعنى: مهلت دادن تو و ترک تعجیل نمودن به علت آن است که تا هلاک نشود بر تو هلاک شونده ى ایشان و شقى به نعمت تو نشود شقى ایشان مگر بعد از طول قبول عذر به سوى او یعنى وسعت وقت معذرت زیاده بود جاى نیاورد.
اللغه:
ترادف: عقیب یکدیگر سوار شدن
عایده: مهربانى.
عطف: تفضل.
الاعراب:
کرما و عایدتا حال از براى انتظار و ترک یا از براى طول الاعذار.
یعنى: مگر اینکه بعد از اینکه پى درپى حجت بر او آمده باشد حالکونى که این مهلت با اینکه این طول عذر کرم است از عفو تو اى کریم و مهربانى است از تفضل تو اى حکیم.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
وداع ماه رمضان:
در دعاى قبل سخن از عبادت، اطاعت و دورى از گناه در ماه رمضان بود در این دعا که سخن از وداع و خداحافظى با ماه رمضان است نکته هاى دیگرى از الطاف خداوند را مورد توجه قرار داده و بار دیگر از خداوند تقاضاى لطف و بخشش مى کند.
در نخستین فراز چنین عرضه مى دارد: (بار خداوندا اى کسى که (در برابر احسانش) میل و رغبت به پاداش، نشان نمى دهد) (اللهم یا من لایرغب فى الجزاء).
(و هیچگاه در مورد عطا و بخشش، نادم و پشیمان نمى شود) (و یا من لایندم على العطاء).
(اى کسى که در برابر (عمل) بنده اش به مساوات رفتار نمى کند) (و یا من لا یکافى ء عبده على السواء).
(نعمت تو (بى سابقه) و ابتدائى است) (منتک ابتداء).
(عفو و بخششت بر آئین تفضل عقوبتت بر اساس عدالت، قضاء و فرمانت برتر و بهترین است) (و عفوک تفضل، و عقوبتک عدل، و قضاوک خیره).
(اگر عطا کنى و ببخشى عطایت را به منت آلوده نمى سازى) (ان اعطیت لم تشب عطاءک بمن).
(و اگر منع کنى از روى ستم و تعدى نیست) (و ان منعت لم یکن منعک تعدیا).
(هر که تو را سپاس گوید شکر او را به جا مى آورى، در حالى که خود طریقه ى شکرت را به او الهام کرده اى) (تشکر من شکرک و انت الهمته شکرک).
(هر کس تو را حمد و ستایش کند پاداش مى بخشى در حالى که راه و رسم ستایشت را خود به او تعلیم داده اى) (و تکافىء من حمدک و انت علمته حمدک).
(گناهان کسى را) مى پوشى که اگر مى خواستى، او را رسوا مى ساختى) (تستر على من لو شئت فضحته).
(و نعمت را) بر کسى مى بخشى که اگر مى خواستى از او منع مى نمودى) (و تجود على من لو شئت منعته).
در حالى که (هر دو اینها از ناحیه ى تو سزاوار فضیحت و منعند) (و کلاهما اهل منک للفضیحه و المنع).
(اما تو (هرگز چنین نمى کنى) زیرا کارهایت را بر آئین تفضل بنا نهاده اى) (غیر انک بنیت افعالک على التفضل).
(و قدرتت را در راه گذشت و بخشش به جریان انداخته اى) (و اجریت قدرتک على التجاوز).
(با کسى که از طریق عصیان تو درآمده با حلم روبرو مى شوى) (و تلقیت من عصاک بالحلم).
(و آن کس که درباره ى خود قصد ستم کرده، مهلت بخشیده اى) (و امهلت من قصد لنفسه بالظلم).
(با مدارائى خود آنان را مهلت مى دهى تا مگر بازگردند) (تستنظرهم باناتک الى الانابه).
(شتاب و عجله (را در کیفر) آنان ترک مى گوئى باشد که راه توبه را بپویند) (و تترک معاجلتهم الى التوبه).
(تا از میان آنان آنکه مستوجب هلاک شده هلاک نگردد و آنکه به خاطر (سوءاستفاده) از نعمت تو سزاوار شقاوت گشته بدبخت نشود مگر اینکه راه بهانه بر او کاملا بسته، و حجت بر او تمام گردد) (لکیلا یهلک علیک هالکهم، و لایشقى بنعمتک شقیهم، الا عن طول الاعذار الیه، و بعد ترادف الحجه علیه).
(اینها همه) پرتوى از عفو و کرم تو است -اى خداى کریم-) (کرما من عفوک یا کریم).
(و میوه منفعتى است از عطوفت و شفقت تو -اى خداى حلیم-) (و عائده من عطفک یا حلیم).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۶، ص:۱۲۰-۱۰۳
و کان من دُعائه علیه السّلام فی وداع شهر رمضان:
بسم الله الرحمن الرحیم و به ثقتى الحمد لله الذى اکرم شهر رمضان بمزید اکرامه، وندب الى وداعه بالدعاء عند تمامه، والصلاه والسلام على نبیه الذى ما ودعه و ما قلى و على اهل بیته و عترته اصحاب المجد و ارباب العلى. و بعد، فهذه الروضه الخامسه والاربعون من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین صلوات الله علیه و على آبائه و ابنائه الائمه الهادین، املاء راجى فضل ربه السنى، على صدرالدین الحسینى الحسنى رفعه الله مکانا علیا و کان له ناصرا و ولیا.
الوداع: بالفتح، اسم من التودیع کالسلام اسم من التسلیم. یقال: ودعته تودیعا اذا شیعته عند سفره.
و قال الراغب: التودیع اصله من الدعه، و هى الراحه و خفض العیش، و هو ان یدعو للمسافر بان یتحمل الله عنه کابه السفر، و ان یبلغه الدعه، کما ان التسلیم دعاء له بالسلامه، فصار ذلک متعارفا فى تشییع المسافر و ترکه.
و قال الفیروزآبادى: ودعه و ودعه بمعنى، و الاسم الوداع و هو تخلیف المسافر الناس خافضین و هم یودعونه اذا سافر تفاولا بالدعه التى یصیر الیها اذا قفل، اى یترکونه و سفره.
قال السید الجلیل سند الطائفه ابوالقاسم رضى الدین على بن طاووس الحسینى قدس الله روحه و نور ضریحه فى کتاب الاقبال بالاعمال: ان سال سائل فقال: ما معنى الوداع لشهر رمضان و لیس هو من الحیوان الذى یخاطب او یعقل ما یقال له باللسان؟
فالجواب: ان عاده ذوى العقول -قبل الرسول و مع الرسول و بعد الرسول- قد جرت بمخاطبه الدیار، و الاوطان، و الشباب، و اوقات الصفاء و الامان و الاحسان ببیان المقال، و هو محادثه لها بلسان الحال فلما جاء ادب الاسلام امضى ما شهدت بجوازه من ذلک احکام العقول و الافهام، و نطق به مقدس القرآن المجید.
فقال جل جلاله: «یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید».
فاخبر ان جهنم ترد الجواب بالمقال، و هو اشاره الى لسان الحال، و ذلک کثیر فى القرآن الشریف و فى کلام الائمه علیهم السلام و کلام اهل التعریف، فلا یحتاج اولوالالباب الى الاطاله فى الجواب.
فلما کان شهر رمضان قد صحبه ذوو العنایه به من اهل الاسلام و الایمان صحبه افضل لهم من صحبه الدیار و المنازل، و کان انفع لهم من الاهل، و ارفع من الاعیان و الاماثل اقتضت دواعى لسان الحال ان یودع عند الفراق و الانفصال انتهى کلامه رفع مقامه.
قلت: و هو فى اصطلاح اهل البیان من باب الاستعاره المکنیه التخییلیه شبه شهر رمضان بالصاحب الذى عزم على السفر بجامع الذهاب، ثم طوى ذکر المشبه به و ذکر المشبه، و جعل اثبات الوداع له تنبیها على ذلک و هو التخییل، و قس ذلک الحال فى خطابه بما یخاطب به العقلاء الممیزین فیما سیاتى فى اثناء الدعاء. و یتعلق بالمقام مسائل:
احداها: قال بعض اصحابنا: وقت الدعاء لوداع شهر رمضان آخر لیله منه، و فى سحرها افضل او فى آخر یوم منه.
و فى التوقیعات الوارده عن صاحب الامر صلوات الله علیه فى جواب المسائل التى ساله عنها محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیرى، ساله عن وداع شهر رمضان متى یکون؟ فقد اختلف اصحابنا فیه، فبعضهم یقول: یقرا فى آخر لیله منه، و بعضهم یقول: فى آخر یوم منه اذا راى هلال شوال، فخرج التوقیع بما نصه: «العمل فى شهر رمضان فى لیالیه، و الوداع فى آخر لیله منه، فان خاف ان ینقص الشهر جعله فى لیلتین»، انتهى.
و قال السید الجلیل على بن طاووس قدس الله روحه: اجتهد فى وقت الوداع على اصلاح السریره، فالانسان على نفسه بصیره، و تخیر لوقت الوداع اصلح اوقاتک من آخر لیله منه کما روینا، فان فاتک فى آخر لیله ففى اواخر نهار المفارقه له و الانفصال عنه، فمتى وجدت نفسک فى تلک اللیله او ذلک الیوم على حال صالحه فى صحبه شهر رمضان فودعه فى ذلک الاوان وداع اهل الصفاء و الوفاء، و اقض من حق التاسف على مفارقته و بعده ما فاتک من شرف ضیافته، و فوائد رفده، و اطلق من ذخائر دموع الوداع ماجرت به عوائد الاحبه اذا تفرقوا بعد الاجتماع، انتهى.
قلت: و قد ورد عن رسول الله صلى الله علیه و آله انه امر بوداع شهر رمضان فى آخر جمعه منه و هو ما رواه الشیخ جعفر بن محمد الدروبستى رحمه الله فى کتاب الحسنى باسناده عن جابر بن عبدالله الانصارى قال: دخلت على رسول الله صلى الله علیه و آله فى آخر جمعه من شهر رمضان، فلما بصربى قال لى: یا جابر هذه آخر جمعه من شهر رمضان فودعه و قل: «اللهم لا تجعله آخر العهد من صیامنا ایاه، فان جعلته، فاجعلنى مرحوما و لا تجعلنى محروما». فانه من قال ذلک ظفر باحدى الحسنین، اما ببلوغ شهر رمضان من قابل، او بغفران الله و رحمته.
و على هذا فینبغى وداعه فى آخر جمعه منه و آخر لیله منه، جمعا بین الروایات.
الثانیه: قال السید الجلیل على بن طاووس رفع الله مقامه: اعلم: ان الوداع لشهر رمضان یحتاج الى زیاده بیان، و الناس فیه على طبقات:
طبقه: منهم کانوا فى شهر رمضان على مراد الله جل جلاله و آدابه فیه فى السر و الاعلان، فهولاء یودعون شهر رمضان وداع من صاحبه بالصفاء و الوفاء و حفظ الذمام، کما تضمنه وداع مولانا زین العابدین علیه افضل السلام.
و طبقه: صاحبوا شهر رمضان تاره موافقین له على مراد الله و رضاه، و تاره مفارقین له على خلاف مقتضاه، فهولاء ان اتفق خروج الشهر و هم مفارقون له فى آداب الاصطحاب، فلیس لوداعهم له وجه عند اولى الالباب، لان الوداع انما هو لمن کان موافقا و مرافقا، لا لمن یکون مخالفا و مفارقا.
و ان اتفق خروج الشهر و هم ملتبسون بحسن صحبته، فلهم ان یودعوه بقدر ما عاملوه فى حفظ حرمته، و ان یندموا و یستغفروا على ما فرطوا فیه من اضاعه شروط الصحبه و الوفاء، و یبالغوا فى التاسف و التلهف على ما فرط منهم من معاملته بالجفاء.
و طبقه: لم یکونوا مصاحبین لشهر رمضان بالقلوب، بل کان منهم من هو عندهم مکروه غیر محبوب، لانه کان یمنعهم من الماکول و المشروب، و یقطعهم عن عادتهم فى تهوین مراقبه علام الغیوب، فهولاء ما کانوا مع شهر رمضان حتى یودعوه، و لا احسنوا المجاوره له لما نزل بقربهم فیشیعوه، فلا معنى لوداعهم بوجه من الوجوه، انتهى ملخصا.
الثالثه: الادعیه الماثوره فى وداع شهر رمضان کثیره، فمن مختصر و مطول و من مختصرها:
ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام قال: اذا کان آخر لیله من شهر رمضان فقل: «اللهم هذا شهر رمضان الذى انزلت فیه القرآن و قد تصرم و اعوذ بوجهک الکریم یا رب ان یطلع الفجر من لیلتى هذه او یتصرم شهر رمضان و لک قبلى تبعه او ذنب ترید ان تعذبنى به یوم القاک».
و منه: ما رواه ابومحمد هارون بن محمد التلعکبرى بسنده الى ابى عبدالله علیه السلام قال: من ودع شهر رمضان فى آخر لیله منه، و قال: «اللهم لا تجعله آخر العهد من صیامى لشهر رمضان، و اعوذ بک ان یطلع فجر هذه اللیله الا و قد غفرت لى، غفر الله له قبل ان یصبح، و رزقه الانابه الیه».
و منه: ما وجد فى نسخه عتیقه بخط السید الرضى ابى الحسن محمد بن احمد الموسوى «اللهم انى اسالک باحب ما دعیت به، و ارضى ما رضیت به عن محمد و عن اهل بیت محمد علیه و علیهم السلام، ان تصلى علیه و علیهم، و لا تجعل وداع شهرى هذا وداع خروجى من الدنیا، و لا وداع آخر عبادتک، و وفقنى فیه للیله القدر، و اجعلها لى خیرا من الف شهر، مع تضاعف الاجر و العفو عن الذنب برضا الرب».
و اما الادعیه المطوله فقد تضمنتها کتب العبادات، خصوصا کتاب الاقبال بالاعمال، فلا نطول بذکرها.
و لنشرع الان فى شرح الدعاء الذى نحن بصدد شرحه.
رغبت فى الشىء: من باب علم، رغبا بفتح الراء و الغین، اى اردته، و رغبت عنه اذا لم ترده.
و الجزاء: المکافاه على الشىء، اى لا یرید من خلقه مکافاه على احسانه الیهم، لانه غنى لنفسه فلا یحتاج الى غیره، حتى ان خلقه لهم، و تکلیفه ایاهم بعبادته و شکره، انما هو لیربحوا علیه لا لیربح هو علیهم، کما قال عز و جل: «ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون» و قال جل و علا: «و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید».
و ندم على الشىء ندما و ندامه من باب- فرح- اسف و حزن على ما وقع منه و تمنى انه لم یقع و تنزیهه تعالى عن الندم اما مطلقا فلان حقیقته تحسر النفس و غمها من تغیر راى فى امر فائت، و ذلک محال علیه سبحانه من وجهین:
احدهما: ان التحسر و الغم من توابع المزاج، و لما کان البارى عز و جل منزها عن الجسمیه و المزاج، وجب ان یکون منزها عن التحسر و الغم.
الثانى: ان تغیر الراى فى امر فائت انما یکون عن الجهل بعواقب الامور و ما یترتب على ذلک الامر من نفع و ضر، و الجهل علیه تعالى محال.
و اما الندم على خصوص العطاء، فهو محال علیه سبحانه من وجوه:
الاول: ما علمت من استحاله مطلق الندم علیه فیمتنع الندم على خصوص العطاء علیه جل جلاله لان نفى العام یقتضى نفى الخاص.
الثانى: ان الندم على العطاء انما یکون لاحد امرین:
اما لتضرر المعطى بذلک العطاء الذى ندم علیه، و التضرر على الله تعالى محال.
و اما لظهور عدم قابلیه من اعطاه لذلک العطاء فیتمنى انه لم یقع، و ذلک محال علیه سبحانه لاستلزامه الجهل السابق، و هو محال کما عرفت.
الثالث: ان ما یصدر عنه تعالى من عطاء و منع مضبوط بنظام الحکمه و العدل، کما قال فى محکم کتابه: «و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» اى ملتبسا بمقدار معین تقتضیه الحکمه و تستدعیه المشیه التابعه لها، و ما کان عن حکمه مقتضیه له یستحیل الندم علیه.
و کافاته کفاء و مکافاه: جزیته بالاحسان احسانا، و بالاساءه اساءه و اصله من «الکفو» بمعنى المثل.
و السواء: اسم مصدر بمعنى الاستواء، یقال: هما على سواء فى هذا الامر و على سویه، اى على تعادل و تماثل من غیر تفاوت، ثم اطلق على العدل و استعمل استعماله. و منه قول زهیر:
ارونى خطه لا خسف فیها * یسوى بیننا فیها السواء
و المعنى: انه تعالى لا یکافىء عبده على عمله بالسویه، بل ان کان احسانا ضاعفه له کما قال عز و جل: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» و ان کان سیئه غفرها له، کما قال تبارک و تعالى: «و ان ربک لذو مغفره للناس على ظلمهم» و ان عذبه علیها فبعد انذار و امهال لایستحقه، بل تفضلا منه فصح انه لم یکافئه علیها بالسویه ایضا.
و على من قوله علیه السلام «على السواء»: اما بمعنى «الباء» اى بالسواء نحو حقیق على، و ارکب على اسم الله او لتضمین المکافاه معنى الحمل او الاجراء، اى لا یکافى عبده حاملا له، او مجریا له على السواء. و تکریر الموصول مع کفایه ذکر الصلات بطریق العطف على صله الموصول الاول، کما لو قال: «یا من لا یرغب فى الجزاء، و لا یندم على العطاء، و لا یکافىء عبده على السواء» للایذان بان کل واحده من الصفات المذکوره، نعت جلیل على حیاله، له شان خطیر، حقیق بان یفرد له موصوف مستقل، و لا یجعل احدهما تتمه للاخر.
«و منتک ابتداء»: اى نعمتک مبتداه لاعن استحقاق، کما جاء فى الدعاء ایضا: «یا من بدا بالنعمه قبل استحقاقها».
«و عفوک تفضل»: اى غیر واجب علیک و لا لازم لک، و کل جمیل لا یلزم فاعله فهو تفضل.
«و عقوبتک عدل»: اى انصاف لاستحاله الظلم و الجور علیه تعالى، کما تقدم بیانه غیر مره، و قد تکرر هذا المعنى فى القرآن المجید کقوله تعالى: «فالیوم لا تظلم نفس شیا و لا تجزون الا ما کنتم تعملون».
و قوله تعالى: «و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا».
و قوله تعالى: «انما تجزون ما کنتم تعملون» و مثله فى القرآن العزیز کثیر.
«و قضاوک خیره»: اى حکمک اختیار.
و الخیره بکسر الخاء المعجمه و سکون الیاء المثناه من تحت و فتحها: اسم من الاختیار و هو فعل ما هو خیر او اخذه، اى لا تقضى و لا تحکم الا بما هو خیر و ان خفى وجه ذلک علینا، فعدم العلم بالشىء لا یستلزم العلم بعدمه، کیف و علمه سبحانه فعلى کامل، و علمنا انفعالى ناقص، فهو تبارک و تعالى یعلم الاسباب و ما یترتب علیها، و الحوادث و ما نشات هى منها، و یحیط علمه بالمبادى و الغایات، و لا یعزب عنه مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء، و نحن قد تخفى علینا المصلحه و العاقبه و تشتبه علینا المصالح بالمفاسد.
و بالجمله فمن تصور قصور نفسه و کمال علم الله تعالى علم انه لا یقضى الا بما هو خیر و لا یامر الا بما هو اصلح.
و شابه شوبا من باب قال: خلطه، مثل شوب اللبن بالماء.
و المن: قول یکدر العطاء و ینغصه لما یتضمن من التعییر الذى تنکسر منه القلوب و لذلک نهى سبحانه عنه بقوله: «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى». و قد تقدم الکلام علیه مبسوطا.
«و المنع» هنا: ضد العطاء، یقال: منعته الشىء و منعته منه، و نزل «اعطیت» و «منعت» هنا منزله اللازم، لان المعنى ان وجد منک عطاء او منع فهو کقوله تعالى: «قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون».
و قولهم: زید یعطى و یمنع، اى یفعل العطاء و المنع، و یوجد هذه الحقیقه.
و التعدى: الظلم و تجاوز الحد، و انما لم یکن منعه تعالى تعدیا لوجهین:
احدهما: ان عطاءه و منعه سبحانه لا یصدر ان الا بمقتضى الحکمه و العدل فلا یکون منعه تعدیا و ظلما.
الثانى: ان المنع انما یکون ظلما اذا کان فاعله مانعا لذى حق حقه، و منعه سبحانه لیس کذلک، اذ لیس لاحد على الله حق حتى یکون منعه تعدیا و ظلما، و الى هذا اشار مولانا الرضا علیه السلام و قد ساله رجل فقال: اخبرنى عن الجواد؟ فقال: ان لکلامک وجهین، فان کنت تسال عن المخلوق، فان الجواد الذى یودى ما افترض الله علیه، و ان کنت تسال عن الخالق، فهو الجواد ان اعطى و هو الجواد ان منع لانه ان اعطاک اعطاک ما لیس لک، و ان منعک منعک ما لیس لک.
و هذا معنى قول امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه فى خطبه له: و کل مانع مذموم ما خلاه.
قوله علیه السلام: «تشکر من شکرک و انت الهمته شکرک» شکره تعالى لعباده قیل: عباره عن مجازاته على شکرهم له.
و قیل: هو قبوله لیسیر العمل منهم و اثابتهم الکثیر علیه اذ کان حقیقه الشکر لا یجوز علیه سبحانه من حیث کان اعترافا بالنعمه و لا یصح ان یکون سبحانه منعما علیه.
و قال الراغب: اذا وصف الله بالشکر فانما یعنى به انعامه على عباده و جزاوه بما اقامه من العباده.
و جمله قوله علیه السلام: «و انت الهمته شکرک» فى محل نصب على الحال، اى و الحال انک الهمته و عرفته ان یشکرک، و الغرض بیان مزید کرمه سبحانه وسعه فضله و احسانه حیث الهم عباده الشکر، ثم اثابهم علیه، و قد تقدم الکلام على معنى الهام الشکر فى الروضه الاولى مبسوطا فلیرجع الیه.
«و تکافىء من حمدک»: اى تجازیه و تثیبه علیه مع انک علمته حمدک، و تقدیم الشکر على الحمد فى الذکر من باب الترقى اذ کان الحمد راس الشکر کما تقدم بیانه فى اول الروضه الرابعه و الاربعین، و الله اعلم.
ستره سترا، من باب قتل: غطاه و ستره تعالى على عبده عباره عن اخفاء مساوئه و عدم اطلاع الخلق على فضائحه و عیوبه. و منه الحدیث: من ستر اخاه المسلم فى الدنیا ستره الله یوم القیامه.
و تعدیته ب«على» لتضمینه معنى الاشفاق و الابقاء و انما اصله ان یتعدى بنفسه کما وقع فى الحدیث و ورد فى حدیث آخر معدى ب«على» للتضمین المذکور و هو قوله علیه السلام: من ستر على مومن عوره فکانما احیا میتا.
و حذف مفعول فعل المشیئه و الاراده و نحوهما مطرد اذا وقع شرطا، اى لو شئت فضیحته فضحته، و لو شئت منعه منعته، کقوله تعالى: «فلو شاء لهدیکم اجمعین» اى لو شاء هدایتکم لهداکم اجمعین و فائدته البیان بعد الابهام، فانه متى قیل لو شئت و لو شاء علم السامع ان هناک شیئا علقت المشیئه علیه لکنه مبهم عنده فاذا جیىء بجواب الشرط صار مبینا، و هذا اوقع فى النفس، لکن یشترط ان لا یکون تعلق فعل المشیئه بالمفعول غریبا نادرا کقوله: «فلو شئت ان ابکى دما لبکیته» فان تعلق فعل المشیئه ببکاء الدم غریب نادر الوقوع، فلابد من ذکر المفعول لیتقرر فى نفس السامع و یانس به، و فضحه فضحا من باب -نفع- کشفه.
و «کلا» اسم لفظه مفرد و معناه مثنى و یلزم اضافته الى مثنى نحو: قام کلا الرجلین، او الى ضمیره کما وقع فى عباره الدعاء.
«و اهل منک»: اى مستحق منک للفضیحه و المنع، و الظرفان من قوله: «منک» و قوله: «للفضیحه» کلاهما متعلق ب«اهل» و صح تعلقهما به لتناوله بمستحق، کما صح تعلق الظرف ب«اله» فى قوله تعالى: «و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله» لتاوله بمعبود اى و هو الذى هو معبود فى السماء و معبود فى الارض، و جمله قوله علیه السلام: «و کلاهما اهل منک للفضیحه و المنع» حالیه اى مع ان کل واحد ممن سترت علیه، وجدت علیه، مستحق لضد ذلک، لان من عصاه سبحانه لا یستحق منه الا فضیحته و منعه لا ستره و الجود علیه، و الغرض بیان سعه تفضله و رحمته.
و قوله علیه السلام: «غیر انک» غیر بمعنى الا، و الاستثناء منقطع اى لکنک بنیت افعالک على التفضل، لان کل استثناء منقطع یقدر بلکن عند البصریین، و الکوفیون یقدرونه ب«سوى».
قال بعض المحققین: و یرده انها لا تفید الاستدراک، و المستثنى المنقطع للاستدراک و دفع توهم دخوله فى الحکم السابق، و نصب «غیر» على الاستثناء لانها تعرب باتفاق اعراب المستثنى ب «الا»، و المستثنى المنقطع اذا لم یصح فیه التفریع یجب نصبه اجماعا.
«و بنیت افعالک على التفضل»: اى اثبتها و قررتها على الجمیل و الاحسان الذى لا یلزمک و لا یجب علیک و لا یترتب على عمل، فیکون اجرا و جزاء، شبه التفضل بالاساس و القاعده التى یبنى علیها، و طوى ذکر المشبه به على طریقه الاستعاره المکنیه، و اثبت البناء تخییلا.
«و اجریت قدرتک على التجاوز»: اى جعلتها جاریه مستمره على العفو، یقال: تجاوز عنه، اذا عفى عنه من «جازه یجوزه» اى تعداه و عبر علیه و لم یقف عنده، و قد مر الکلام علیه مبسوطا.
«و تلقیت من عصاک بالحلم»: اى استقبلته به، و منه قوله تعالى «تتلقیهم الملئکه» اى یستقبلونهم، و تلقیه تعالى لمن عصاه بالحلم، عباره عن معاملته له بالحکم و الابقاء علیه قبل الانتقام، و المعاجله بالعقوبه استعاره من تلقى القادم، و هو استقباله قبل وصوله الى البلد، مثلا بجامع الاعتناء به و الاهتمام، کما سیاتى عن قریب بیانه، و هى استعاره تصریحیه لکون المستعار منه مذکورا دون المستعار له.
و الحلم: هو الامساک عن المبادره الى الانتقام، و قیل: هو فى الانسان فضیله، تحت الشجاعه، یعتبر معها عدم انفعال النفس عن الواردات المکروهه المودیه له.
و اما فى حق الله تعالى: فیعود الى اعتبار عدم انفعاله عن مخالفه عبیده لاوامره و نواهیه، و کونه لا یستفزه عند مشاهده المنکرات منهم غضب، و لا یحمله على المسارعه الى الانتقام منهم، مع قدرته التامه على کل مقدور غیظ و لا طیش، و الفرق بینه تعالى و بین العبد فى هذا الوصف ان سلب الانفعال عنه جل شانه، سلب مطلق، و سلبه عن العبد، سلب عما من شانه ان یکون له ذلک الشىء، فکان عدم الانفعال عنه تعالى ابلغ و اتم من عدمه عن العبد، و «الباء» من قوله علیه السلام «بالحلم» للملابسه اى ملتبسا بالحلم.
«و امهلت من قصد لنفسه بالظلم»: اى انظرته و لم تستعجله و قصدت الشىء و له و الیه قصدا، من باب -ضرب- طلبته و اردته بعینه اى و لم تعاجل بالانتقام من ظلم نفسه و «الباء» للملابسه ایضا.
و قوله: «تستنظرهم باناتک الى الانابه» جمله مستانفه للتعلیل، اى لانک تستنظرهم، یقال: انتظرته و استنظرته، اذا تانیت علیه و لم تستعجله.
«و الاناه»: على وزن «حصاه» اسم من تانى فى الامر، اى تمهل و تمکث و لم یعجل.
«و الانابه» الرجوع الى الله تعالى بالتوبه و اخلاص العمل، قال تعالى «و انیبوا الى ربکم و اسلموا له» و استنظاره تعالى عباره عن طلب عنایته، عود الخلق الى طاعته و رجوعهم الى ما فیه نجاتهم من التوبه و الانابه الیه، و تحقیق ذلک: انه لما کان نظر العنایه الالهیه الى الخلق، نظرا واحدا، و المطلوب منهم واحد، و هو الوصول الى جناب عزه الله تعالى، الذى هو غایتهم، و الانتهاء الى ما هو احسن احوالهم، و اتم اوصافهم لدیه، اشبه طلب العنایه الالهیه، وصول الخلق الى غایتهم، انتظار الانسان لقوم یرید عودهم و رجوعهم الیه، فاطلق علیه لفظ الاستنظار على سبیل الاستعاره التصریحیه.
و قوله: «الى الانابه» اى الى وقتها، کقوله تعالى: «فنظره الى میسره» اى الى وقت الیسار.
و المعاجله: مصدر، عاجله بدینه اذا اخذه به و لم یمهله.
و قوله: «لکیلا یهلک علیک هالکهم» اى لئلا یستوجب العذاب على غیر رضا منک، مستوجبه منهم کما تقدم بیانه فى الروضه الاولى.
و «کى» هنا حرف مصدرى بمنزله «ان» معنى و عملا و لیست حرف تعلیل لدخول حرف التعلیل علیها.
و قوله: «و لا یشقى بنعمتک» اى ملتبسا بنعمتک، او بسبب نعمتک، فان النعمه قد تکون سببا للشقاء، و الاستثناء من قوله علیه السلام: «الا عن طول الاعذار الیه» مفرغ، اى «لکیلا یهلک علیک هالکهم، و لا یشقى بنعمتک شقیهم» عن شىء من الاشیاء الا عن طول الاعذار.
و «عن» بمعنى «بعد» مثلها فى قوله تعالى: «عما قلیل لیصبحن نادمین» اى بعد طول الاعذار الیه، یقال: اعذر الیه فى الامر اعذارا: اى بالغ فى العذر.
قال الزمخشرى: اى فى کونه معذورا، و منه المثل «قد اعذر من انذر» و تعدیته ب«الى» لتضمینه معنى الانهاء، و معنى مبالغته تعالى فى کونه معذورا مبالغته فى ازاله حجج من هلک، و شقى عند معاقبته له، کما قال سبحانه: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجه بعد الرسل».
و قال تعالى: «و لو انا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزى».
و فى الحدیث: «ما احد احب الیه العذر من الله و لذلک ارسل الرسل و انزل الکتب» و هى استعاره تمثیلیه او مکنیه.
«و ترادف الحجه»: تتابعها، یقال: ترادف القوم اى تتابعوا، و الالف و اللام فى «الحجه» للجنس، و لذلک صح اضافه الترادف الیها، اذ الترادف لا یکون الا لمتعدد، «و الحجه» الدلیل البین و البرهان الواضح.
و نصب «کرما» و «عائده» على الحالیه، اى حال کون ذلک «کرما من عفوک» و «عائده من عطفک» و یحتمل المفعول لاجله.
و «من» ابتدائیه، اى «کرما» حاصلا من عفوک.
و «عائده» حاصله من عطفک، و العائده: کل نفع یرجع الى الانسان من شىء معاود.
و العطف: الحنو و الشفقه و البر، مستعار من عطف الشىء عطفا: اى حنوته و ثنیته، و منه العاطفه للرحم، و رجل عاطف و عطوف، عائد بفضله حسن الخلق.
ضمیر المخاطب: فى محل رفع على الابتداء، خبره الموصول، و الجمله مسوقه لتقریر ما قبلها، و بیان کمال کرمه و عارفته على عباده، باظهار عظیم تفضله، بما لا یکاد یخفى جلیل جدواه و نفعه، و عائدته، على من له ادنى تمییز، فضلا عن العقلاء.