دعای ۲۲ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش چهارم)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک، وَ حَتَّی لَا أَرَی نِعْمَةً مِنْ نِعَمِک عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک فِی دِینٍ أَوْ دُنْیا أَوْ عَافِیةٍ أَوْ تَقْوَی أَوْ سَعَةٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلَّا رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِک بِک وَ مِنْک، وَحْدَک لَا شَرِیک لَک.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایا، وَ الِاحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، حَتَّی أَکونَ بِمَا یرِدُ عَلَی مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، عَامِلًا بِطَاعَتِک، مُؤْثِراً لِرِضَاک عَلَی مَا سِوَاهُمَا فِی الْأَوْلِیاءِ وَ الْأَعْدَاءِ، حَتَّی یأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی، وَ ییأَسَ وَلِیی مِنْ مَیلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَای.
وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یدْعُوک مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَک فِی الدُّعَاءِ، إِنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و سینهام را از بیماری حسد سلامت ده به طوری که بر هیچ کدام از آفریدگان تو بر نعمتی که به فضلت عنایت میکنی حسد نبرم، و هیچ یک از نعمتهای تو را در دین یا دنیا، عافیت یا تقوا، فراخی یا راحتی، بر هیچ یک از بندگانت نبینم مگر آنکه بهتر از آن را به لطف تو و از سوی توای خدای بیشریک آرزو کنم.
خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا خودداری از گناهان، و پرهیز از لغزشها در دنیا و آخرت، و در حال خشنودی و خشم روزی کن، به طوری که در هر دو حال یکسان بوده، به طاعت تو مشغول باشم، و در حق دوستان و دشمنانت رضای تو را بر غیر رضا و طاعت تو ترجیح دهم، تا دشمنم از جور و ستمم ایمن باشد، و دوستم از اینکه منحرف از حق و به هوای نفس او متمایل شوم نومید گردد،
و مرا از آنان قرار ده که تو را در حال آسایش چنان به اخلاص میخوانند که درماندگان مخلص میخوانند، همانا که تو ستوده و بزرگواری.
ترجمه آیتی
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و سینه مرا از حسد خالى گردان، آنسان که بر هیچ یک از بندگان تو که در حق آنان احسان کرده اى رشک نبرم و تا به جایى رسم که چون بنگرم که به یکى از بندگانت، در دین و دنیا و تندرستى و پرهیزگارى و توانگرى و آسودگى نعمتى داده اى، من نیز براى خود از تو آرزوى برتر از آن کنم، اى خداى یکتاى بى همتا.
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا در این جهان و آن جهان، چه خشنود باشم چه خشمگین، از خطاها دور دار و از لغزشها برکنار، آنسان که در برابر آنچه موجب خشنودى یا خشم است بر یک حال باشم و در کار فرمانبردارى تو باشم و در حق دوستان و دشمنان تو رضایت تو را بر خشنودى و خشم خود ترجیح دهم تا دشمن من از جور من در امان ماند و دوست من از توجه و هواى نفسم نومید گردد.
بار خدایا، مرا از کسانى قرار ده که تو را از روى اخلاص مى خوانند به هنگام آسودگى، آنسان که درماندگانت از روى اخلاص مى خوانند به هنگام درماندگى. انک حمید مجید.
ترجمه ارفع
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و سینه ام را از حسد تهى فرما تا بر احدى از بندگانت به خاطر آنچه که به آنها عنایت فرموده ای رشک نبرم و تا نبینم نعمتى از نعمت هایى را که بر احدى از بندگانت در دین و دنیا و عافیت و تقوى و توسعه روزى و آسایش عنایت فرمودى مگر آنکه بهتر از آن را از جانب فضل و کرمت که یکتا و بى شریکى امید داشته باشم.
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و خود نگهدارى از لغزشها و حراست از لغزیدنها در دنیا و آخرت چه در حال خشنودى و چه در حال غضب نصیبم فرما تا در انجام بندگى ات در حال خوشى و خشم به طور یکسان عمل کنم و درباره ى دوستان و دشمنان رضایت را مقدم بدارم. تا آنجا که دشمنم از ظلم و جور من در امان باشد و دوستم از آنکه به میل و هواى نفس او عمل کنم، نومید گردد.
الها مرا توفیق ده که ترا در هنگام خوشحالى از روى اخلاص بخوانم مثل کسى که در هنگام اضطرار و درماندگى از روى اخلاص دعا مى کند. که به تحقیق تو ستوده و با عظمتى.
ترجمه استادولی
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرا سلامت سینه (دل) از حسد روزى کن تا بر هیچ یک از آفریدگانت بر آنچه از فضل خود به آنان داده اى حسد نبرم، و نیز نعمتى از نعمتهایت را که به هر یک از آفریدگانت در دین و دنیا، یا عافیت و تقوا، یا گشایش و آسایش داده اى نبینم مگر آنکه بهتر و بالاتر از آن را که به دست تو و از عنایت تو- که یکتا و بى شریکى- به من مى رسد براى خود آرزو کنم.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرا در حال خشنودى و خشم خوددارى از گناهان و پرهیز از کارى که موجب لغزش در دنیا و آخرت است روزى کن، تا در برابر خشم و خشنودیى که بر من وارد مى شود حالى یکسان داشته باشم، و عامل به طاعتت بوده، و درباره دوستان و دشمنان خشنودى تو را بر نافرمانى و ناخشنودیت مقدم مى شمارم، تا دشمنم از ظلم و ستم من ایمن بوده، و دوستم از تمایل ناروایم به او و هوادارى نادرستم از او نومید گردد.
و مرا از کسانى قرار ده که در حال خوشى و آسایش تو را چنان مخلصانه مى خوانند که مخلصان درمانده در حال درماندگى مى خوانند، که همانا تو ستوده و ارجمندى.
ترجمه الهی قمشهای
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و سینه ام را چنان از حسد پاک و منزه ساز (و از مرض رشک و حسد سلامتم دار) که بر هیچیک از خلق تو بر هر نعمتى که به فضل و کرم به آنها عطا کرده اى حسد نورزم تا آنکه (به جاى حسد غبطه و امید به کرمت داشته باشم و) هیچ نبینم نعمتى از نعمتهائى که به خلق خود عطا کردى از نعم دینى و دنیوى و حسن عاقبت و یا تقوى (که بهترین نعم الهى است) یا وسعت و دارائى یا نعمت و آسایش هیچ نبینم جز آنکه بهتر از آن نعمت را به لطف و عنایت حضرتت امیدوار باشم و تنها از تو یگانه خداى بى شبه و شریک (و بى مثل و مانند فوق آن نعمت را طلب کنم).
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و محافظت از خطا و گناه نصیب من فرما و از لغزش در کار دنیا و آخرتم محفوظ دار چه در حال شوق و رضا و چه در حال خشم و غضب تا نشاط و تالم هر دو نزدم یکسان باشد (یعنى در هر حال در مقام تسلیم باشم و طاعت و رضاى تو را بر هر کار که جز طاعت و رضاى تست مقدم دارم چه در بین دوستان و چه دشمنان تا به حدى (رضاى تو را بر میل خود مقدم دارم) که دشمنم از ظلم و ستم من ایمن باشد و دوستم از میل من به هواى نفس به نفع او (بر خلاف رضاى تو) مایوس باشد
و مرا در حال دعا اخلاص کاملى عطا فرما که در حال وسعت و نعمت مانند بندگان با اخلاص مضطر پریشان به درگاه تو دعا کنم که توئى خداى ستوده صفات با مجد و عظمت و بزرگوارى.
ترجمه سجادی
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و سلامت سینه از حسد را روزى ام گردان. تا به هیچ یک از آفریدگانت، بر آنچه از فضلت به آنان داده اى، حسد نبرم و تا اینکه نعمتى از نعمت هایت را که به هر یک از آفریدگانت در دین یا دنیا یا عافیت یا پرهیزکارى یا گشایش یا رفاه داده اى، نبینم، مگر آنکه بهتر از آن را براى خود، به وسیله تو و از تو -که یگانه و بى شریکى- آرزو کنم.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا در حال خوشنودى و خشم، خوددارى از خطاها و خویشتن دارى از لغزش ها، در دنیا و آخرت روزى ده. تا به آنچه از آن دو (خوشنودى و خشم) به من مى رسد، حالى یکسان داشته، عامل به طاعتت باشم. درباره دوستان و دشمنان، خوشنودى تو را بر غیر آن دو (ناخوشنودى و نافرمانى تو) مقدّم شمارم. تا دشمنم از ظلم و ستم من ایمن باشد و دوستم از میل نفسم و هوادارى نادرستم، ناامید شود.
و مرا از کسانى قرار ده که هنگام رفاه تو را خالصانه مى خوانند. خواندن خالصانِ بیچاره، در نیایش براى تو. به درستى که تو ستوده بزرگوارى.
ترجمه شعرانی
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و سینه مرا از حسد پاک کن تا بر هیچ یک از بندگان تو بر هیچ نعمتى رشک نبرم و هیچ نعمتى از نعم تو را، دنیوى باشد یا اخروى، از عافیت یا تقوى یا فراخى یا خوشى و راحتى، بر بندگان تو نبینم مگر براى خویش به از آن خواهم اما از تو خواهم و به یارى تو خواهم، از تو تنها که شریک و انباز ندارى
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و مرا از گناهان حفظ کن و در دنیا و آخرت در حالت خشنودى و خشم مرا از لغزش نگاهدار چنانکه این دو حال نسبت به من مساوى باشند و من عمل به طاعت تو کنم و رضاى تو را برگزینم و غیر رضاى تو نخواهم و جز به فرمان تو درباره دوستان و دشمنان عمل نکنم تا دشمن از جور و ستم من ایمن باشد و دوست از جانبدارى و هواخواهى من بناحق مایوس گردد
و مرا از آن کسان قرار ده که تو را در آسایش چنان به اخلاص خوانند که بیچارگان در رنج و سختى. توئى ستوده و بزرگوار.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و سینه ى مرا از رشگ تهى فرما، به گونه اى که بر هیچیک از بندگانت که درباره ى آنها احسان کرده اى حسد نبرم، تا آنجا که چون ببینم که به یکى از بندگانت در دین و دنیا و تندرستى و پرهیز و غنا و رفاه نعمتى داده اى، من نیز از تو و به یارى تو آرزوى برتر از آن را کنم، اى خداى بى شریک بى همال!
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و به من خویشتن دارى از خطایا و پرهیز از لغزشها چه در حالت خشنودى و خشم، در دنیا و آخرت، روزى فرما به گونه اى که در برابر آنچه از آنان، چه دشمن و چه دوست، بر من وارد مى آید حال یکسان داشته باشم، و چنان گرم طاعت تو باشم که خشنودى ترا بر هر چه جز آن است ترجیح دهم، به قسمى که دشمن از ظلم و جور من در امان ماند و دوست من از تمایل بى جا و انحطاط هوسناکانه ى من نومید گردد،
و مرا از زمره ى کسانى قرار ده که تو را با اخلاص تمام در حین رفاه چون نیک دلان درمانده با دعا یاد مى کنند، آرى تویى ستوده صفات بزرگوار.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و سینه ام (دلم) را از حسد تهى گردان (و اینکه بجاى دل سینه را نام برده براى آنست که سینه جایگاه دل است، و نام بردن محل بجاى آنچه در آن قرار گیرد مشهور است) تا به هیچ یک از آفریدگانت بر چیزى از احسانت (که به او عطا فرموده اى) رشک نبرم، و تا آنکه نعمتى از نعمتهایت را در دین یا دنیا یا تندرستى یا پرهیزکارى یا گشایش یا آسایش بر هیچ یک از خلق تو نبینم جز آنکه بهتر از آن را به وسیله ى تو و از جانب تو تنها که شریک ندارى براى خود آرزو نمایم (ناگفته نماند حسد و رشک حرام که در قرآن کریم از آن نکوهش شده آنست که زوال نعمت دیگرى را بخواهى، ولى اگر مانند آن را براى خود بخواهى آن را غبطه و آرزو گویند که ستوده شده است)
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و نگهدارى از خطاها و پاسدارى از لغزشها را در دنیا و آخرت در حال خشنودى و خشم روزیم فرما، تا به آنچه از آنها به من رومى آورد یکسان و انجام دهنده ى طاعت و بندگى تو باشم، و رضا و خشنودیت را درباره ى دوستان و دشمنان بر غیر طاعت و رضایت برگزینم، تا دشمنم از ستم من (بر اثر دشمنى) آسوده و دوستم از میل و روآوردن هواى نفسم (به سوى او بر اثر دوستى) نومید گردد
و مرا از کسانى قرار ده که تو را هنگام خوشى از روى اخلاص (بى خود نمائى) مى خوانند مانند کسانى که از روى اخلاص هنگام اضطرار و بیچارگى در دعاء از تو درخواست مى نمایند، زیرا تو (در هر حال) ستوده شده و بزرگى (حضرت صادق علیه السلام فرموده: هر که در دعاء پیشى گیرد هرگاه بلاء به او فرود آید دعاى او برآورده گردد، و گفته مى شود: صدائى است آشنا و از آسمان پنهان نشده، و کسى که در دعاء پیشى نگیرد هرگاه بلاء به او فرود آید دعاى او روا نمى شود، و فرشتگان مى گویند: صاحب صدا را نمى شناسیم).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی سَلاَمَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحسدِ حَتَّى لاَ أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک عَلَى شَیء مِنْ فَضْلِک وَ حَتَّى لاَ أَرَى نِعْمَةً مِنْ نِعَمِک عَلَى أَحَد مِنْ خَلْقِک فِی دِین أَوْ دُنْیا أَوْ عَافِیة أَوْ تَقْوَى أَوْ سَعَة أَوْ رَخَاء إِلاَّ رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِک بِک وَ مِنْک وَحْدَک لاَ شَرِیک لَک»:
بارالها بر محمد و آل محمد درود فرست و سینه ام را از حسد پاک گردان تا هرگز بر کسى از بندگانت نسبت به هیچ عنایتى که فرموده اى حسد نورزم تا که نعمتى از نعمت هایت را که بر کسى از بندگانت در جنبه هاى دینى یا دنیوى، عافیت یا تقوا، گشایش یا آسایش ارزانى داشته اى نبینم مگر آنکه بهتر از آن را به لطف تو و از سوى تو خداى یگانه بى شریک آرزو کنم".
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایا وَ الاِحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ
حَتَّى أَکونَ بِمَا یرِدُ عَلَی مِنْهُمَا بِمَنْزِلَة سَوَاء عَامِلاً بِطَاعَتِک مُؤْثِراً لِرِضَاک عَلَى مَا سِوَاهُمَا فِی الْأَوْلِیاءِ وَ الْأَعْدَاءِ حَتَّى یأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی وَ ییأْس وَلِیی مِنْ مَیلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَای
وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یدْعُوک مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَک فِی الدُّعَاءِ إِنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ»:
"الهی بر محمد و آل محمد درود فرست و تحفظ از خطاها و دورى جستن از لغزشهاى دنیوى و اخروى در حال خوشنودى غضب روزیم فرما تا در برابر هر دو حالت خشنودى و رضا رفتار یکسانى داشته و به طاعت تو عمل نموده، و درباره دوستان و دشمنان رضاى تو را بر غیر آن ترجیح دهم، تا دشمنم از ستم و تعدّى من ایمن ودوستم از این که به سوى خواسته هاى پست تمایل کنم نومید گردد،
و مرا از کسانى قرار ده که درحال رفاه تو را با همان خلوص بندگان مخلص مضطر بخوانم، هر آینه تو ستوده صفات بزرگوارى."
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم صل على محمد و آله. و ارزقنى سلامه الصدر من الحسد حتى لا احسد احدا من خلقک على شىء من فضلک».
قوله علیه السلام: «من فضلک» متعلق ب«ارزقنى».
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و روزى کن مرا از فضل خویش سلامت بودن دل من از حسد تا آنکه حسد نبرم بر هیچ کس از خلقان تو بر چیزى از چیزها و تمناى زوال نعمتى از غیر نکنم.
«و حتى لا ارى نعمه من نعمک على احد من خلقک فى دین او دنیا، او عافیه او تقوى، او سعه او رخاء، الا رجوت لنفسى افضل ذلک».
کلمه «او» هنا للتفصیل. و هو احد معاینه، کما صرح به صاحب مغنى اللبیب. و هذا اشاره الى ما فى الحدیث: «المومن یغبط و لا یحسد».
(یعنى:) و تا آنکه نبینم نعمتى را از نعمتهاى تو بر احدى از خلقان تو در دین یا در دنیا، یا عافیت یا پرهیزکارى، یا فراخى یا آسانى، الا آنکه امید داشته باشم از براى خود فاضلتر و بهتر آن را.
و این را در عرف علما «غبطه» خوانند. و این صفتى است محمود. چه، این صفت تمناى حالى است مثل حال مغبوط بى آنکه اراده ى زوال آن نعمت نماید از مغبوط.
«بک و منک وحدک لا شریک لک».
جار و مجرور متعلق است به «رجوت». یعنى: امید دارم این نعمت را به سبب تو و از تو- یعنى تو فاعل و معطى این نعمت بوده باشى- در حالتى که تنهایى تو در وجوب وجود و شریک و همتایى نیست تو را.
«اللهم صل على محمد و آله. و ارزقنى التحفظ من الخطایا، و الاحتراس من الزلل فى الدنیا و الاخره».
الاحتراس: افتعال من الحراسه بمعنى الحفظ.
و یقال: زللت یا فلان تزل زلیلا. اذا زل فى منطق او طین.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و روزى کن مرا نگاه داشتن از گناهان و حفظ نمودن از لغزشها، در گفتار و در کردار، در دنیا و در آخرت.
«فى حال الرضا و الغضب، حتى اکون بما یرد على منهما بمنزله سواء».
در حال خشنودى و در حال خشم، تا باشم که آنچه وارد شود بر من از آن هر دو حال برابر باشد و یکسان بوده باشد.
«عاملا بطاعتک، موثرا لرضاک على ما سواهما فى الاولیاء و الاعداء، حتى یامن عدوى من ظلمى و جورى، و یایس ولیى من میلى و انحطاط هواى».
«موثرا»، اى: مختارا. من آثر یوثر ایثارا، اذا اختار.
(یعنى:) کارکننده باشم به فرمانبردارى تو، اختیار کننده باشم خشنودى تو را بر آنچه بیرون از طاعت و رضاى تو باشد، در حق دوستان و دشمنان، تا ایمن شود دشمن من از بیداد من و جور من، و ناامید شود دوست من از میل کردن من به جانب او و فرود آمدن هوا و محبت من به سوى او.
«و اجعلنى ممن یدعوک مخلصا فى الرخاء دعاء المخلصین المضطرین لک فى الدعاء».
الاخلاص فى الطاعه: ترک الریاء.
و الرخاء: السعه. یقال: رجل رخى البال، اى: واسع الحال.
(یعنى:) و بگردان مرا از آنان که خوانند تو را از روى اخلاص در حال سعت و فراخى معیشت، همچو خواندن مخلصان بیچارگان تو را در حال دعا.
«انک حمید مجید».
پس به درستى که تو محمودى و مستحق ستایشى و مجیدى- یعنى ممجدى و تو را به بزرگى یاد مى کنند خلقان. و بعضى گفته اند که مجید به معنى واسع العطاست. یعنى عطاى تو همه کس را فروگرفته.
شرح صحیفه (مدرسی)
حسد از گناهان بزرگ و هلاک کننده ى شخص است و مى برد ایمان را چنانکه آب نمک را مى برد پس اگر کسى را دیدى که متنعم به نعمتى باشد از خداى خود طلب نما مثل آن را یا خوبتر از آن را از براى خود، فقوله بک و منک یعنى سبب تو و از تو امید دارم من.
ایقاظ:
حسد گفتیم ایمان را مى برد نکته ى او این است که حاسد مى خواهد مقابل فعل خدا جاى آورد مثل آنکه العیاذ بالله خدا را حکم نمى داند، و خواهد نعمتى که خداى او را صلاح دانسته سلب نماید از محسود.
قوله: «فى حال الرضا و الغضب» متعلق است به قوله ارزقنى.
یعنى: روزى نما تحفظ در آینده و حالت را یعنى خشنودى از براى خدا و غضب از براى خدا.
حتى غایت تحفظ است، یعنى: تا اینکه به آنچه وارد مى شود بر من از رضا و سخط به منزله ى هم و برابر و یک چیز یعنى هر چه تو اختیار نمودى او را از رضا و غضب در نزد من چنان باشد که غضب تو غضب باشد نزد من و رضاى تو رضا باشد نزد من نه اینکه مرضى تو مغضوب من باشد و مغضوب تو مرضى من.
ایثار: اختیار، عاملا و موثرا خبر اکون ضمیرهما ظاهرا راجع باشد به سوى رضا و طاعت.
یعنى: عمل کننده باشم به بندگى تو، اختیارکننده باشم مر رضاى تو را بر غیر طاعت و رضا در دوستان و دشمنان، یعنى آنچه را پسندیدى در حق دوستان و دشمنان همان نیز پسندیده و سبب خشنودى از براى من باشد.
کلمه حتى غایت ایثار است یعنى تا آنکه ایمن باشد دشمن من از ظلم نمودن من و جور نمودن من، و ناامید گردد دوست من از انحراف من و رغبت من به سوى او و نزول خواهش نفس بر او یعنى به خواهش که رفق، و مدارا است بدون رضاى تو با او عمل نکنم.
یعنى: بگردان مرا از کسانى که مى خوانند تو را در سعه و رفاهیه خواندن مخلصان مضطران مر تو را در دعا خواندن.
غرض امام علیه السلام آن است که سئوال توفیق دعا نمودن از خدا مى نماید در تمام حالات خود حتى در حالت رخاء و سعه زیرا که دعا نمودن در این حالت با اینکه عبادت منفعت به حال او دارد در وقت نزول بلا و شده درد و رفع بلیه از او شود از حضرت سجاد (ع) مرویست که دعا نمودن در وقت سعه و رفاهیه سبب برآمدن حوائج مى شود در وقت بلاء.
و از آن امام (ع) به سند صحیح مروى است که هر که پیش از نزول بلاء دعا کند مستجاب خواهد شد از براى وقت نزول بلا، و گفته شد که آن صوت معروف است و حاجب از آسمان ندارد دعاى او هر که پیش دعا ننمود دعاى او وقت نزول بلا مستجاب نشود، و ملائکه گویند این آواز را در زمان گذشته نشنیدیم.
حمید: یعنى مستوجب حمد و ثنا.
مجید: یعنى نیکوکار در کردار خود.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در هفتمین فراز چنین عرضه مى دارد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و سلامت قلب از حسادت را روزیم فرما) (اللهم صل على محمد و آله، و ارزقنى سلامه الصدر من الحسد).
(آن چنان که درباره ى هیچ یک از مخلوقت نسبت به فضل و احسانى که به او عنایت کرده اى حسادت نورزم) (حتى لا احسد احدا من خلقک على شىء من فضلک).
و بدان گونه که من هیچ نعمتى از نعمتهایت را بر هیچ فردى از مخلوقت- در دین یا دنیا، سلامت یا تقوى گشایش یا آسایش- نبینم مگر اینکه براى خودم برتر و بهتر از آن را به وسیله ى تو از تو- که هیچ شریک و مانند ندارى- آرزو کنم (و حتى لا ارى نعمه من نعمک على احد من خلقک فى دین او دنیا او عافیه او تقوى او سعه او رخاء الا رجوت لنفسى افضل ذلک بک و منک وحدک لا شریک لک).
و در هشتمین فراز عرضه مى دارد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، تحفظ از خطاها و پاسدارى از لغزشها در دنیا و آخرت در حال خشنودى و غضب روزیم فرما) (اللهم صل على محمد و آله، و ارزقنى التحفظ من الخطایا، و الاحتراس من الزلل فى الدنیا و الاخره فى حال الرضا و الغضب).
(آن چنان که هر کدام از خشنودى و غضب بر من وارد گردند از مقام و منزلت یکسانى در نزد من برخوردار باشند) (حتى اکون بما یرد على منهما بمنزله سواء).
آنگونه که من همواره: (عامل به طاعت تو و مقدم دارنده ى رضا و خشنودیت در مورد دوستان و دشمنات بر ماسواى آنها باشم) (عاملا بطاعتک، موثرا لرضاک على ما سواهما فى الاولیاء و الاعداء).
این خصلت آن چنان در من بروز داشته باشد که (دشمنم از ظلم و جورم ایمن و دوستم از میل و انحطاط هوا و انحرافم مایوس گردد) (حتى یامن عدوى من ظلمى و جورى، و ییاس ولیى من میلى و انحطاط هواى).
(مرا از کسانى قرار ده که به هنگام آسایش و راحتى مخلصانه تو را مى خوانند درست همانند بیچارگانى که از سر اخلاص تو را مى خوانند) (و اجعلنى ممن یدعوک مخلصا فى الرخاء دعاء المخلصین المضطرین لک فى الدعاء).
(که تو هم حمید و ستوده اى و هم بخشنده و کریمى) (انک حمید مجید).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۵۲۵
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ ...»:
سلم سلامة: خلص من الافات.
و المراد بالصدر: القلب، من اطلاق المحل على الحال، لان القلب محله الصدر و هو مجاز مشهور، و منه «و لیبتلى الله ما فى صدورکم»، «و ما تخفى صدورهم اکبر»، «و الله علیم بذات الصدور»، اى: اجعل قلبى خالصا من آفه الحسد، کى لا احسد احدا کائنا من کان.
و همزه احد قیل: اصلیه، فهو اسم موضوع لمن یصلح ان یخاطب، یستوى فیه المفرد و المثنى و المجموع و المذکر و المونث. و قیل: مبدله من الواو فهو بمعنى واحد، و عمومه لوقوعه فى حیز النفى.
و من خلقک: متعلق بمحذوف صفه لاحد، اى: کائنا من خلقک.
و من: لبیان الجنس، وفائدته تاکید العموم، لدلالته على التعمیم بالقیاس الى الجنس دون طائفه مخصوصه.
و قوله: «الا رجوت» استثناء مفرغ من اعم الاحوال او اعم الاوقات، محله النصب على الحالیه من فاعل ارى، باضمار قد او بدونها على الخلاف المشهور، اى: لا ارى نعمه فى حال من الاحوال او وقت من الاوقات الا حال کونى راجیا لنفسى افضل من ذلک.
قول بعضهم: الاستثناء فى «الا رجوت» منقطع، لانه اخراج لما دخل فى حکم دلاله المفهوم، اذ التقدیر: لا یعرض لى عارض فى وقت رویه النعمه الا رجاء افضل ذلک، خبط واضح و غلط فاضح، و جهل بمعرفه النحو و الاعراب، و الله الهادى الى سبیل الصواب.
تنبیه:
دل قوله علیه السلام: «و حتى لا ارى نعمه» الى آخره ان ترجى و تمنى الانسان مثل نعمه غیره او افضل منها لیس من الحسد المذموم، بل یستحب ذلک و قد صرح العلماء بهذا المعنى.
قال بعضهم: اعلم انه اذا انعم الله على اخیک بنعمه، فان اردت زوالها فهذا هو الحسد المحرم الذى ذمه الله فى غیر موضع من کتابه المجید، فقال: «ام یحسدون الناس على ما آتیهم الله من فضله». و قال: «ود کثیر من اهل الکتاب لو یرونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم»، الى غیر ذلک من الایات، و ان اشتهیت لنفسک مثلها فهذا هو الغبطه و المنافسه المشتقه من النفاسه، و لیست بحرام لقوله تعالى: «و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون»، و قد تکون واجبه اذا کانت النعمه دینیه واجبه کالایمان و الصلاه و الزکاه، و قد تکون مندوبه فى نحو الانفاق فى سبیل الله و تشهى العلم و التعلیم.
و قال الراغب فى الذریعه: الذى ینال الانسان بسبب خیر یصل الى غیره على سبیل التمنى ان یکون له مثله فهو غبطه، و اذا کان مع ذلک سعى منه فى ان یبلغ هو مثل ذلک من الخیر او ما هو فوقه فمنافسه، و کلاهما محمودان، و ان کان مع ذلک سعى فى ازالتها فحسد، قال علیه الصلاه و السلام: المومن یغبط و المنافق یحسد، فحمد الغبطه، و قال تعالى: «و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون»، فحثنا على التنافس اذ هو الباعث لنا على طلب المحاسن، و ذلک کقوله تعالى: «سارعوا الى مغفره من ربکم»، انتهى کلام الراغب.
و قال النظام النیسابورى فى غرائب القرآن و رغائب الفرقان: قد یطلق الحسد على المنافسه، و منه قوله صلى الله علیه و آله: لا حسد الا فى اثنین، رجل آتاه الله مالا فهو ینفقه فى سبیل الله، و رجل آتاه الله علما فهو یعمل به و یعلم الناس. و على هذا یکون الحسد مراتب اربع:
الاولى: ان یحب زوال النعمه من المحسود و ان لم تحصل له، و هذه اخبث المراتب.
الثانیه: ان یحب زوالها عنه و الیه کرغبته فى داره الحسنه او امراته او ولایته، فالمطلوب بالذات حصولها، فاما زوالها فمطلوب بالعرض.
الثالثه: ان لا یشتهى زوالها بل یشتهى لنفسه مثلها، فان عجز عن مثلها احب زوالها کلى لا یظهر التفاوت بینهما.
الرابعه: ان یشتهى لنفسه مثلها، فان لم یحصل فلا یحب زوالها عنه، و هذا الاخیر هو المعفو عنه ان کان فى الدنیا، و المندوب الیه ان کان فى الدین.
و الثالثه منها مذموم و غیر مذموم، و الثانیه اخف، و الاولى اخبث، قال الله تعالى: «و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض»، تمنیه لمثل ذلک غیر مذموم، و تمنیه لعین ذلک مذموم، انتهى.
بک و منک: الباء للاستعانه او السببیه، و من: ابتدائیه، و کلاهما متعلق برجوت، او بمحذوف منصوب على الحال من ذلک، اى: کائنا بک و منک.
و وحدک: اى: منفردا غیر مشفوع بک غیرک، و اختلف فیه على مذاهب، فقال سیبویه، هو معرفه موضوع موضع النکره.
و قال ابوعلى الفارسى: هو مصدر منصوب على انه مفعول مطلق للحال المقدره، و التقدیر: منفردا وحدک اى: انفرادک، فهو و ان قام مقام الحال منتصب على المصدریه، کما ینتصب على الظرفیه ما قام مقام خبر المبتدا من الظروف، نحو: زید قدامک، و لا یعرب اعراب ما قام مقامه.
و قال یونس و هشام: انه منصوب انتصاب الظرف فیجرى مجرى عنده، و الاصل فى جاء زید وحده على وحده، حذف الجار و نصب على الظرف.
و بنوتمیم یعربونه باعراب الاسم الاول.
و قوله: «لا شریک لک» جمله حالیه موکده لما قبلها، و الله اعلم.
التحفظ: الاحتراز و التوقى.
قال الزمخشرى فى الاساس: علیک بالتحفظ من الناس و هو التوقى.
و الاحتراس مثله.
و الزلل: اصله فى القدم، یقال: زل یزل- من باب ضرب- زللا اذا زلقت قدمه و لم یثبت، ثم استعمل فى القول و الراى.
قال فى الاساس: و من المجاز: زل فى قوله و رایه زله و زللا، و ازله الشیطان عن الحق و استزله، انتهى.
و قوله: «فى الدنیا و الاخره» اى: فى امور الدنیا و الاخره، کقوله تعالى: «لعلکم تتفکرون فى الدنیا و الاخره» اى: فى الامور المتعلقه بهما.
و قوله: «فى حال الرضا و الغضب» ظرف مستقر حال من مفعول ارزقنى، اى حال کونى فى حال الرضا و حال کونى فى حال الغضب، او لغو متعلق بالاحتراس و التحفظ على سبیل التنازع.
و الباء من قوله: «بما یرد على»: للملابسه، و الظرف مستقر حال من الضمیر فى اکون، اى: حال کونى ملبسا بما یرد على منهما، اى: من الرضا و الغضب، قیل: او من امور الدنیا و امور الاخره، و لیس بشىء.
و قول بعضهم: «بما یرد» متعلق باکون، خبط.
و الباء من قوله: «بمنزله»: للظرفیه متعلق بمحذوف و هو خبر اکون، اى: کائنا فى منزله سواء، اى: مستویه.
و سواء: اسم بمعنى الاستواء نعت به کما ینعت بالمصادر مبالغه، و لذلک یستوى فیه المذکر و المونث و المفرد و المثنى و الجمع.
قال تعالى: «تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم»، «فى اربعه ایام سواء للسائلین». و هو من قولهم: استوى القوم فى المال اذا لم یفضل احد منهم على الاخر فیه، و الغرض الاتصاف بالعدل و سلامه النفس من الافات، المقتضیین لمراعاه الحق و اتباعه فى حال الرضا و الغضب و عدم التجاوز عنه الى الباطل، کما هو مقتضى الحمیه الجاهلیه.
و قوله: «عاملا بطاعتک» خبرثان لاکون.
و موثرا: خبر ثالث له، و هو اسم فاعل من آثره بالمد، اى: فضله و اختاره و قدمه.
قال بعضهم یحتمل ان یکون المعنى موثرا لرضاک کائنا او الکائن على ما سوى رضاى و غضبى، و یحتمل تضمین موثرا معنى مرجحا فیفید معناها، انتهى.
قلت: لا داعى الى هذا التقدیر و التضمین، فان الایثار یتعدى ب«على»، لانه بمعنى التفضیل و التقدیم.
قال تعالى: «تالله لقد آثرک الله علینا»، «و یوثرون على انفسهم». ثم تقدیره «الکائن» لیس بصحیح، فان الجار و المجرور اذا لم یکن لغوا فهو بعد المعرفه المحضه حال و بعد النکره المحضه صفه، فلا یجوز ان یقدر فى نحو «جاءنى صاحبک على الفرس» الکائن على الفرس، بل کائنا على الفرس.
و قوله: «على ما سوى رضاى و غضبى» لیس بشىء بل الضمیر من سواهما عائد الى الرضا و الطاعه، اى: موثرا لرضاک و طاعتک على ما سواهما، فهو من باب حذف المعطوف مع العاطف لدلیل، و دلیل التقدیر هنا ضمیر المثنى و دلیل المقدر قوله: «عاملا بطاعتک»، و حذف المعطوف مع الاعاطف لیس بعزیز، فقد وقع کثیرا فى فصیح الکلام، و منه قوله تعالى: «لا یستوى منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل»، اى: و من انفق من بعده، دلیل التقدیر ان الاستواء انما یکون بین شیئین، و دلیل المقدر «اولئک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا».
و قوله تعالى: «لا نفرق بین احد من رسله» اى: بین احد و احد، او بین احد من رسله و بین الله، بدلیل «و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله»، و منه قوله تعالى ایضا: «لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فى ایمانها خیرا»، اى: لا ینفع نفسا ایمانها و کسبها، و هى من قبیل اللف التقدیرى. و بهذا التقدیر تندفع شبهه المعتزله، من تمسکهم بالایه على ان مجرد الایمان بدون ان یکون فیه کسب خیر لیس بنافع.
و حمل على هذا الباب آیات آخرى، قال الشریف المرتضى: من عادتهم ان یحذفوا ما تکون قوه الدلاله علیه و سوقها الیه مغنیین عن النطق، و فى القرآن، و فصیح کلام العرب و اشعارها امثله کثیره لذلک لا تحصى، فمنه قوله تعالى: «و اذ آتینا موسى الکتاب و الفرقان»، و قد ذکر فى الایه وجوه اوضحها انه تعالى اراد: آتینا موسى الکتاب و محمد الفرقان، لانه لما عطف الفرقان على الکتاب الذى اوتیه موسى علیه السلام، و علمنا انه لا یلیق به، لان الفرقان لیس مما اوتیه موسى علیه السلام، وجب ان یقدر ما یطابق ذلک، انتهى.
قوله علیه السلام: «فى الاولیاء و الاعداء» متعلق ب«موثرا»، اى: مقدما لرضاک و طاعتک على ما سواهما فى معامله الاولیاء و الاعداء، اى: لا اعامل احدا منهم الا بما فیه طاعتک و رضاک، فلا امیل لولى و لا احیف على عدو تبعا لهوى نفسى.
و من قال: ان قوله: «فى الاولیاء» خبر رابع لاکون بعد قوله بمنزله سواء و عاملا و موثرا، و یحتمل ان یکون فى الاولیاء محله محل على ما سواهما، فقد خبط خبط عشواء، و الله المستعان.
قوله علیه السلام: «حتى یامن عدوى من ظلمى و جورى الى آخره، تعلیل لطلب کونه موثرا لرضاه تعالى و طاعته فى الاولیاء و الاعداء، اى: کى یامن عدوى مما یخافه من ظلمى له و جورى علیه بسبب العداوه، و یایس ولیى مما یطمع فیه من میلى معه و انحطاط هواى الیه بسبب الولایه.
روى یایس من ایس من باب تعب بتقدیم الهمزه، و ییاس من باب تعب ایضا بتقدیم الیاء، و هما لغتان، و بعضهم یقول: الاولى مقلوبه من الثانیه، و قد تقدم.
و انحطاط الهوى عباره عن سرعه میله و انحداره نحو من یهواه، من قولهم: حطت الناقه فى سیرها و انحطت اذا اسرعت.
قال الزمخشرى فى الاساس: ناقه حطوط: سریعه السیر، و حطت فى سیرها و انحطت، و حط فى هواه و انحط، و یقال: اکل من حلوائهم فانحط فى اهوائهم.
و قال الکمیت:
حطوطا فى مسرته و مولى * الى مرضاه خالقه سریعا
و قال ابنالاثیر فى النهایه فى حدیث سبیعه الاسلمى: فحطت الى الشاب اى: مالت الیه و نزلت بقلبها نحوه، انتهى.
و خفى هذا المعنى على بعضهم، فحمل الانحطاط على معنى القله و النقص، من انحط السعر اذا نقص، و زعم ان المعنى حتى یایس ولیى من قله هواى و نقصانه فى الحق.
و قال آخر: هو من حططت الشىء اذا انزلته فانحط، و المعنى حتى یایس ولیى من نزول هواى فى الامر الباطل الذى یوافقه. و کل ذلک و ان کان فى نفسه معنى صحیحا، لکنه غیر مقصود بهذا اللفظ عند العرب، و لا یریدون به الا المعنى الذى ذکرناه اولا، و حمله على غیر ذلک جهل بمصطلحاتهم و مواقع الفاظهم، و الله اعلم.
هذا سئوال للتوفیق للدعاء فى جمیع الاوقات، لانه- مع کونه عباده- ینفع صاحبه اذا دعا عند نزول البلاء و حال الاضطرار، و یوجب کشفه سریعا، کما وردت بذلک اخبار کثیره، و یسمى التقدم فى الدعاء. و قد عقد له ثقه الاسلام فى الکافى بابا، و روى فیه بسند صحیح عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: من تقدم فى الدعاء استجیب له اذ نزل به البلاء، و قیل: صوت معروف، و لم یحجب عن السماء، و من لم یتقدم فى الدعاء یستجب له اذا نزل به البلاء، و قالت الملائکه: ان هذا الصوت لا نعرفه.
و بسند حسن او صحیح عنه ایضا علیه السلام، قال: من تخوف بلاء یصیبه فتقدم فیه فى الدعاء لم یره الله عز و جل ذلک البلاء ابدا.
و عنه ایضا علیه السلام قال: ان الدعاء فى الرخاء یستخرج الحوائج فى البلاء.
و عنه علیه السلام: من سره ان یستجاب له فى الشده فلیکثر الدعاء فى الرخاء.
و عنه علیه السلام قال: کان جدى یقول: تقدموا فى الدعاء، فان العبد اذا کان دعاء فنزل به البلاء قیل: صوت معروف، و اذا لم یکن دعاء فنزل به البلاء فدعا، قیل: این کنت قبل الیوم.
و عن ابى الحسن الاول قال: کان على بن الحسین علیه السلام یقول: الدعاء بعد ما ینزل البلاء لا ینتفع به.
قوله علیه السلام: «انک حمید مجید» تعلیل لدعائه تعالى و سواله، او لاستدعاء توفیقه لدعائه فى کل حال.
و الحمید: قیل: فاعل ما یستوجب الحمد، و قیل: هو المحمود المثنى علیه، و الله تعالى هو الحمید بحمده لنفسه ازلا، و بحمد عباده له ابدا.
و یرجع هذا الى صفات الجلال.
و العلو و الکمال منسوبا الى ذکر الذاکرین له، فان الحمد هو ذکر اوصاف الکمال من حیث هو کمال.
و المجید: قیل: الجمیل افعاله، و قیل: الکثیر افضاله، و قیل: الذى لا یشارک فیه من اوصاف المدح.
و قال فى المقصد الاسنى: هو الشریف ذاته، الجمیل افعاله، الجزیل عطاوه و نواله، فکان شرف الذات اذا قارنه حسن الفعال سمى مجدا، و هو الماجد ایضا، و لکن المجید ادل على المبالغه، فکانه یجمع معنى اسم الجلیل و الوهاب و الکریم، و الله اعلم.
هذا آخر الروضه الثانیه و العشرین من ریاض السالکین، و قد وفق الله تعالى للفراغ من تسویدها ضحى یوم الخمیس سلخ شهر ربیع الثانى من سنه احدى و مائه و الف، و لله الحمد.