دعای سیزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِی بِکرَمِک عَلَی التَّفَضُّلِ، وَ لَا تَحْمِلْنِی بِعَدْلِک عَلَی الِاسْتِحْقَاقِ، فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیک فَأَعْطَیتَهُ وَ هُوَ یسْتَحِقُّ الْمَنْعَ، وَ لَا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَک فَأَفْضَلْتَ عَلَیهِ وَ هُوَ یسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ کنْ لِدُعَائِی مُجِیباً، وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً، وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً، وَ لِصَوْتِی سَامِعاً.
وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِی عَنْک، وَ لَا تَبُتَّ سَبَبِی مِنْک، وَ لَا تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیرِهَا إِلَی سِوَاک وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیسِیرِک لِی الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِک لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ
وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً دَائِمَةً نَامِیةً لَا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لَا مُنْتَهَی لِأَمَدِهَا، وَ اجْعَلْ ذَلِک عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی، إِنَّک وَاسِعٌ کرِیمٌ.
وَ مِنْ حَاجَتِی یا رَبِّ کذَا وَ کذَا [وَ تَذْکرُ حَاجَتَک ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِک:] فَضْلُک آنَسَنِی، وَ إِحْسَانُک دَلَّنِی، فَأَسْأَلُک بِک وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَوَاتُک عَلَیهِمْ، أَن لَا تَرُدَّنِی خَائِباً.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارخدایا پس بر محمد و آلش درود فرست و با من به کرم خود تفضل نما و به آنچه به عدلت شایسته آنم با من رفتار مکن؛ زیرا من اولین کسی نیستم که همراه شوق به سویت رو کرده و تو از فضلت به او عنایت فرمودهای با آنکه مستحق منع بوده و نخستین خواهنده نیستم که از تو خواسته و تو در حقش کرم کردی، در صورتی که مستحق محرومیت بوده است.
بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست و جوابدهنده دعایم باش و به ندایم التفات کن و بر زاریام ترحم نما و صدایم را بشنو
و رشته امیدم را قطع مکن و دستاویز مرا از خود جدا مساز و در این حاجت و دیگر حوائجم روی مرا به سوی غیر خودت قرار مده
و کارساز من باش به برآوردن خواستهام و رواکردن حاجتم و رسیدن به آرزویم پیش از آنکه از اینجای خود برخیزم، با آسانساختن مشکلم و با سرنوشت خوبی که برایم مقدر کردهای
و بر محمد و آلش درود فرست؛ درودی دائمی و فزاینده که انقطاع نپذیرد و زمان آن را پایانی نباشد و این درود را برای من مددکار قرار ده و سبب برآمدن حاجتم گردان. همانا که تو کارگشای کریمی
و حاجتم پروردگارا چنین و چنان است. [سپس نیازت را به پیشگاه حق عرضه کن، آنگاه به سجده رو و بگو:] فضلت به من آرامش میدهد و احسانت راهم مینماید. پس از تو به ذات مقدست و به محمد و آلش - که درود تو بر آنان باد - درخواست میکنم که مرا از این درگاه نومید نرانی.
ترجمه آیتی
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و با من از کرم و عدل خود آن کن که فضل تو را در خور است نه استحقاق مرا. من نخستین کسى نیستم که سزاوار منع و طرد بود و اکنون به تو رغبت یافت و تو به عطاى خود او را نواختى. من نخستین کسى نیستم که مستوجب حرمان از درگاه تو بود و دست طلب به سوى تو دراز کرد و تو نومیدش نساختى.
بار خدایا، بر محمد و خاندان او درود بفرست و دعاى مرا اجابت کن و به ندایم پاسخ گوى و به زاریهاى من رحمت آور و آوازم را بشنو.
مرا از خود نومید مکن، رشته پیوندم را با خود مگسل و در این نیاز که اکنون مراست، یا هر نیاز دیگر، به درگاه دیگرم مران.
یاریم نماى که مطلبم برآید و حاجتم رواشود و به خواسته ام برسم، پیش از آنکه این مکان را ترک گویم، بدان سان که سختیها را بر من آسان سازى و در هر کار آنچه را خیر من در آن نهفته است مقدر دارى.
بر محمد و خاندان او درود بفرست درودى پیوسته و دم افزون و بى انقطاع و ابدى. و این درود را یاور من ساز و وسیله برآمدن حاجتم گردان، که تو فراخ نعمت و بخشنده اى.
اى پروردگار من، حاجت من این است... (حاجت خود یاد کن و سر به سجده بگذار و بگوى) فضل تو آسوده خاطرم گردانید و احسان تو مرا به سوى تو راه نمود تو را به تو و به محمد و آل محمد (ص) سوگند مى دهم که مرا نومید بازنگردانى.
ترجمه ارفع
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و با فضل و کرم خود با من رفتار کن و گرچه استحقاق دارم با عدلت با من برخورد مفرما.
الها من اول روى آورنده به درگاهت نیستم که سزاوار منع است ولى به او کرم کرده ای و نه اول حاجتمندى که مستحق نومیدى است و به او احسان نموده اى.
خدایا بر محمد و آل او درود فرست دعایم را مستجاب، ندایم را نزدیک و به گریه و زارى ام بر من رحم کن و صدایم را شنوا باش.
الها امیدم را نسبت به خودت قطع مکن و دعایم را بى پاسخ مگذار و در این حاجت و حاجات دیگرم مرا به دیگران وامگذار
و در برآورده شدن حاجتم پیش از رفتن از درگاهت در نهایت سهولت یاریم
فرما و بر محمد و آل او درود فرست آن هم درودى دائمى و پر برکت که هیچ وقت قطع نگردد و آن را وسیله کمک به من و سبب نیل به حاجتم قرار ده زیرا که تو وسعت بخش و بزرگوار هستى.
و از جمله حاجات من ای پروردگارم چنین و چنان است: (آنگاه حاجت خود را بگو و سپس سجده کن و در سجده بگو): خداوندا فضل و کرمت مرا مانوس و آرام کرده و احسانت مرا دلالت نموده، بنابراین از تو به حق محمد و آل او که درودت بر آنها باد مسئلت مى جویم و مى خواهم که مرا از در خانه ات ناامید برنگردانى.
ترجمه استادولی
خدایا، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا به کرم خود مشمول فضل و بخشش خویش قرار ده، و به عدل خود گرفتار آنچه سزاوار آنم مساز، زیرا من نخستین کسى نیستم که به سوى تو رغبت ورزیده و به او بخشش نموده اى با آن که سزاوار منع بوده، و نخستین کسى نیستم که از تو درخواست نموده و به او تفضل فرموده اى با آن که شایسته محرومیت و نومیدى بوده است.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و دعایم را اجابت کننده، و به فریادم نزدیک، و به گریه و زاریم دلسوز، و صدایم را شنوا باش.
و امیدم را از خود مبر، و رشته پیوندم را از خود مگسل، و مرا در این حاجت و حاجت هاى دیگرم به غیر خود متوجه مساز.
و با روا شدن خواسته ام و برآورده شدن حاجتم و رسیدن به درخواستم پیش از آن که از اینجا حرکت کنم، با آسان ساختن دشوارى برایم و تقدیر نیک در همه امورم، مرا یارى و سرپرستى نما.
و بر محمد و آل او درود فرست، درودى پیوسته و بالنده که هیچ گاه قطع نشود و هر گز مدتش به سر نیاید، و آن را یاور من و سبب روا شدن خواسته ام قرار ده، که تو گشاده دست و کرم کننده اى.
پروردگارا، و از جمله حاجت هاى من این است که... (و حاجت خود را نام مى برى، سپس به سجده مى روى و در سجده ات مى گویى) فضل و بخشش تو مرا دلگرم و مطمئن ساخته، و احسان تو مرا (به درگاهت) راه نموده، پس به حق خودت و به حق محمد و آ ل او- که درود تو بر همه آنان باد- از تو مى خواهم که مرا نومید و تهیدست باز نگردانى.
ترجمه الهی قمشهای
پروردگارا بر محمد و آل پاکش درود فرست و (کرم کن و) به فضل و احسان خود بار بر دوشم نه نه به عدل و استحقاق اى خدا من اول کس نیستم که به درگاه کرمت به قدم شوق و رغبت آمد و از فضل به او عطا کردى در صورتى که او (به نافرمانى تو) مستحق منع عطاى تو بود و من اول سائلى نیستم که از تو درخواست کرد و تو در حقش فضل و کرم نمودى در صورتى که او مستوجب حرمان بود (و لایق احسان نبود)
پروردگارا بر محمد و آل پاکش درود فرست و دعاى مرا (از کرم) اجابت فرما و به نداى من (از لطف) توجه فرما و به تضرع و زاریم ترحم کن و صداى دعاى مرا (که مى شنوى از کرم) اجابت فرما
و امیدم را از فضل و کرمت ناامید مگردان و توسل مرا و سبب و رابطه ام را از عنایتت قطع مکن و مرا در این حاجت که روى به درگاهت آوردم و سایر حاجتهایم رویم به غیر خود مگردان (و حاجاتم را تو خود برآورده و رویم را به ماسواى خود متوجه مساز که هر کس در حاجتها رو به تو آورد آبرو یابد و اگر به غیر تو توجه کند بى آبرو شود)
و مرا از درگاه رحمتت با ظفر و فیروزى به مطالب و برآوردن حاجت و نیل به مقاصد منصور و موفق بدار پیش از آنکه از این موقف حاضر (که به درگاهت دعا مى کنم) بازگردم مشکلات کارم آسان گردان و حسن تقدیر خود را در جمیع امورم مقدر فرما (یعنى مقدرات خوش و سرنوشت حسن عاقبت و سعادت ابد بر من در قضا و قدر خویش مقدر گردان)
و بر محمد و آل پاکش درود فرست درود و رحمتى دائم و روز افزون که هرگز انقطاع نپذیرد و طول مدتش به انتها نرسد (بلکه درود و رحمتت را بر آن حضرت و آل اطهارش ازلى و ابدى و سرمدى قرار ده) و این دعا را (یعنى صلواه بر پیغمبر و آلش را یا تمام این دعا را) براى فیروزى و ظفر به مقاصدم وسیله و سبب گردان که همانا تو رحمتت واسع (و کرمت بى نهایت) است
و از حاجتهاى من اى خدا کذا و کذاست (اینجا حاجات را یک یک ذکر کنید پس به سجده روید و در سجده بگوئید) اى خدا فضل و کرم تو مرا با تو مانوس مى سازد و احسانت مرا به سوى درگاه تو رهبرى مى کند پس بارالها از تو درخواست مى کنم به مقام محمد (ص) و آلش که درود و رحمتهایت بر آن ارواح پاک الهى باد به حق آن بزرگواران که مرا ناامید از درگاه خود باز مگردان که توئى پذیرنده دعاى بندگان و نزدیک با خلقان و نگهبان تمام موجودات عالم امکان.
ترجمه سجادی
خداوندا پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و به فضل خویش با من به احسان رفتار نما و با دادگرى ات بر آنچه سزاوارم رفتار نکن. پس من اوّلین روآورنده نیستم که به تو روآورده و به او بخشش کردى، با اینکه سزاوار منع است. و نه نخستین سؤال کننده که از تو درخواست کرده و به او تفضّل نمودى، با اینکه سزاوار بى بهرگى است.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و درخواستم را اجابت کن و به آوازم نزدیک شو و به زاریم ترحم فرما و صدایم را شنوا باش.
و از خود ناامیدم نکن و رشته ارتباط مرا از خود قطع نگردان و در این حاجت و دیگر حاجتها، مرا به غیر خود وانگذار.
و به برآورده گشتن خواسته ام و روا شدن حاجتم، و یافتن خواسته ام، قبل از رفتنم از این مکان، با آسان کردن سختى و نیکى تقدیرت براى من، در تمامى امور یارى ام فرما.
و بر محمّد و خاندانش درود فرست. درودى پیوسته و فزاینده که روزگار آن سپرى نشود و مدّتش به پایان نرسد و آن را کمکى براى من و وسیله روا شدن حاجتم قرار ده. همانا تو داراى رحمت وسیع و بخشش بسیار هستى.
اى پروردگار من و از جمله خواسته ام چنین و چنان است (و حاجت خود را نام مى برى. پس سجده مى کنى و در سجده ات مى گویى:) فضل تو مرا آرام نمود و احسان تو مرا راهنمایى کرد، پس از تو مى خواهم به حقّ خودت و به حقّ محمّد و خاندانش -که درودهاى تو بر ایشان باد- مرا ناامید برنگردانى.
ترجمه شعرانی
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و به کرم خویش به مقتضاى تفضل با من رفتار کن نه به عدل و بر مقتضاى استحقاق من. من اول کس نیستم که سزاوار راندن بودم و روى به تو آوردم و تو ببخش کردى و اول سائلى نیستم که از تو سئوال کردم و در خور نومیدى بودم و تو احسان فرمودى
خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و دعاى مرا اجابت کن و به نداى من نزدیک باش و بر زارى من ببخشاى و فریاد مرا بشنو
و امید مرا از خود قطع مکن و رشته مرا نگسل و در این حاجت و غیر آن مرا به دیگران مگذار
و تو خود برآمدن مطلب و روا شدن حاجت و رسیدن مقصود مرا متکفل شو، پیش از آنکه از این جایگاه به جاى دیگر منتقل شوم، دشوار مرا آسان گردان و در همه کارها بهترین وجه پیش آور
و درود بر محمد و آل او فرست درودى پیوسته و برومند که مدت آن را پایان نباشد و هرگز قطع نشود و آن را پشتیبان و سبب برآمدن مطلوب من قرار ده که توئى گشاینده ى کارها و بخشنده ى نعمتها
و حاجت من چنین و چنان است و حاجات خود را به زبان آور. آنگاه سجده مى کنى و مى گوئى:
فضل تو روى و زبان مرا باز کرده و احسان تو مرا راهنما شده است پس از تو مى خواهم و سوگند مى دهم تو را به ذات مقدس خودت و به محمد و خاندان او صلوات الله علیهم که مرا ناامید برنگردانى.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و مرا به سائقه ى کرم خویش و فضل خود بنواز، نه به صرف شایستگى من، که همانا من نخستین خواهنده اى نیستم که با رغبت و شوق روى به سوى تو آورده است و با آنکه در خور منع بوده است تواش به کرم نواخته اى و نخستین مستمندى نیستم که از تو درخواست کرده ام و تو بدو تفضل فرموده اى، با آنکه در خور حرمان بوده.
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و دعاى مرا پذیرا شو و به ندایم التفات فرما و به زارى من رحمت آور و صداى مرا بشنو
و امیدم از خویشتن مگسل و در این نیاز، و نیازهاى دیگرم مرا به غیر خود حواله مفرماى
و به حسن تقدیر خویش، پیش از آنکه از جاى خود برخیزم، در همه ى کارها خواسته ام را برآور و نیازم را پاسخ گوى و دشوارم را آسان فرماى.
و درود بر محمد و خاندان وى، چنان درودى که همواره پایدار باشد و مدت آن را پایانى نباشد و آن را براى من یاورى و سببى در بر آورده شدن خواسته ام قرار ده، همانا که تویى تو فراخ بخش دهشمند.
و آنگاه نیاز خود را یادآور شو و سپس بگو: پروردگارا حاجتم چه و چه است، آنگاه به سجده مى افتى و در سجود خود مى گویى: فضل تو آسودگى خاطرم بخشید و احسانت مرا به سوى تو راه گشود، پس از تو، تو را به تو و محمد و خاندان وى مسئلت مى دارم که مرا نومید نسازى!
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا پس بر محمد و آل او درود فرست، و با کرم و جود خود با من به تفضل و احسان رفتار فرما، و با عدل و دادگریت با من به استحقاق و سزاوار بودن رفتار مکن که (مقتضاى عدل سزاوار نومیدى است، و) من اول روآورنده اى نیستم که به تو روآورده و با اینکه سزاوار منع است به او بخشش نموده اى، و نه اول خواستارى که از تو درخواست کرده و با اینکه سزاوار نومیدى است به او احسان کرده اى
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و دعاى مرا برآورنده و به آوازم نزدیک و بزاریم مهربان و به صدایم شنوا باش
و امید مرا از خود مبر و دعایم را از درگاهت برمگردان، و مرا در این حاجت و حاجتهاى دیگرم به جز خود روآور مکن
و ببر آمدن مطلب و روا شدن حاجت و رسیدن به خواسته ام، پیش از رفتن از اینجا با آسان نمودن دشوارى و نیکى تقدیر (حکمت و مصلحت) تو درباره ى من در همه ى امور، مرا یارى فرما
و بر محمد و آل او درود فرست، درود همیشگى که رو به فزونى است و براى روزگار آن سر رسید و مدتش پایان نباشد، و آن را کمک من و براى برآمدن حاجتم وسیله قرار ده، زیرا تو داراى رحمت فراخ و جود و بخشش بسیارى (حضرت صادق علیه السلام فرموده: همیشه دعاء پنهان است تا آنگاه که بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود).
و از جمله ى حاجت و خواسته ى من اى پروردگار چنین و چنان است و حاجت خود را به یاد مى آورى سپس به سجده مى روى (پیشانى بر زمین مینهى) و در سجده مى گوئى:
فضل و بخشش تو مرا (از گرفتاریها) آرام نموده، و احسان تو مرا (به درگاهت) راهنمائى کرده، پس از تو درخواست مى نمایم به حق خودت و به حق محمد و آل او، درودهاى تو بر ایشان باد، مرا نومید برنگردانى (حضرت صادق علیه السلام فرموده: چیزى که بنده را به پروردگارش نزدیکتر مى نماید هرگاه او را بخواند آنست که در سجده باشد).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ احْمِلْنِی بِکرَمِک عَلَى التَّفَضُّلِ وَ لاَ تَحْمِلْنِی بِعَدْلِک عَلَى الاِسْتِحْقَاقِ
فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِب رَغِبَ إِلَیک فَأَعْطَیتَهُ وَ هُوَ یسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لاَ بِأَوَّلِ سَائِل سَأَلَک فَأَفْضَلْتَ عَلَیهِ وَ هُوَ یسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ کنْ لِدُعَائِی مُجِیباً وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً وَ لِصَوْتِی سَامِعاً
وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَائِی عَنْک وَ لاَ تَبُتَّ سَبَبِی مِنْک وَ لاَ تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیرِهَا إِلَى سِوَاک
وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیسِیرِک لِی الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِک لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ»:
"پروردگار من، پس بر محمد و آل او که از هر جهت جهت حق عظیمى بر تمام انسانها داردند درود فرست، و با کرم و آقائى و لطف و بزرگوارى وجود و احسان خود با من با تفضلت برخورد کن،که اگر پاى تفضّل در کار باشد، گناهم با آب غفران شسته شود، و نداریم جبران گردد، و طاعتم قبول درگاه افتد.
و با عدل و عدالت و دادگریت با من هر چند سزاوار و مستحق عدالتم رفتار مکن، که اگر پاى عدل در کار آید، جرم و گناهم را عذاب جهنّم حتمى است، و طاعت و عبادتم لایق قبولى تو نیست.
من اول روآورنده اى نیستم که بسوى تو روى آورده و در عین اینکه سزاوار منع است به او عطا فرمودى، و نه اول خواستار ى که از تو درخواست کرده و با آنکه سزاوار نومید است، به او احسان فرموده اى!!
بارخدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، بر دعایم اجابت کننده، به صدایم نزدیک و زاریم مهربان و به گفتاریم شنوا باش. امیدم را از خود قطع مفرما و دعایم را از پیشگاه لطفت بر مگردان، و مرا در این درخواستى که فعلا از تو دارم و دیگر درخواستهایم بجز خود روآور مکن.به برآمدن خواسته، ورواشدن حاجت، و رسیدن به مطلبم پیش از رفتن از اینجا، با آسان نمودن دشوارى و نیکى تقدیر تو در برنامه هایم در همه امور، مرا کمک کن".
«وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلاَةً دَائِمَةً نَامِیةً لاَ انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لاَ مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا
وَ اجْعَلْ ذَلِک عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی إِنَّک وَاسِعٌ کرِیمٌ
وَ مِنْ حَاجَتِی یا رَبِّ کذَا وَ کذَا وَ تَذْکرُ حَاجَتَک ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِک
فَضْلُک آننِی وَ إِحْسَانُک دَلَّنِی فَأَسْأَلُک بِک وَ بِمُحَمَّد وَ آلِهِ صَلَوَاتُک عَلَیهِمْ أَن لاَ تَرُدَّنِی خَائِباً»:
"و بر محمد و آل محمد درود فرست، درود همیشگى که رو به فزونى است، و براى روزگار آن درود سر رسید و براى مدّتش پایان نباشد.
و آن را کمک من و براى برآمدن حاجتم وسیله قرار ده زیرا تو داراى رحمت واسعه و بخشش فراوانى، و از جمله حاجت و خواسته من اى مولاى من چنین و چنان است.
و حاجت خود را مورد توجه قرار مى دهى، سپس به سجده رفته پیشانى بر زمین مى نهى و مى گوئى.
فضل و بخشش تو مرا آرام نموده، و احسانت مرا هدایت کرده، پس از تو درخواست مى کنم بحق خودت و بحق محمد و آل محمد درودهایت برایشان باد،مرا از درگاهت نومید برمگرداین".
هر چه جوئى غیر او بى حاصل است *** زانکه جز او جمله اشیا باطل است
غیر عشقش نیست حاصل عمر را *** زندگى بى عشق وى بى حاصل است
علم نبود غیر علم عاشق یار *** هر که این علمش نباشد جاهل است
هر که را عشقش نشد مجنون بود *** هر که باشد عاشق وى عاقل است
هر دلى در وى نباشد عشق دوست *** دل نباشد بلکه مشتى از گل است
گر بقا خواهى بجو عشق رخش *** هر چه بینى غیر عشقش زائل است
هست کثرت همچو دریاى فنا *** عشق چون کشتى و وحدت ساحل است
یاد وى طاعت بود غفلت گناه *** واى بر آن کس که از وى غافل است
دل زجان برداشتن آسان بود *** لیکن از عشق جمالش مشکل است
کى کند یاد از بهشت وحورعین *** هر که را وصل نگار مقبل است
در صف محشر کجا خواهد قصاص *** کشته عشقى که یارش قاتل است
نکته هاى نغز نظمت لامعا *** آن کسى فهمد که از اهل دل است
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم فصل على محمد و آله، و احملنى بکرمک على التفضل، و لا تحملنى بعدلک على الاستحقاق».
یعنى: بار خدایا، پس رحمت فرست بر محمد و آل او. «و احملنى»، اى: اعمل معى ما یقتضى تفضلک و لا تعمل ما یقتضى عدلک. و بار کن مرا به کرم خود آنچه مقتضاى تفضل و بخشش است. و بناى کار مرا بر عدل مگذار که بناى آن بر استحقاق است و من استحقاق عقوبتى دارم که تاب برداشتن آن ندارم.
«فما انا باول راغب رغب الیک فاعطیته و هو یستحق المنع، و لا باول سائل سالک فافضلت علیه و هو یستوجب الحرمان».
پس نیستم من اول خواهنده اى که خواسته باشد از تو چیزى، پس اعطا کرده باشى، و حال آنکه او سزاوار منع از عطاى تو بوده باشد. و نیستم اول سوال کننده اى که سوال کرده باشد تو را، پس انعام کرده باشى او را، و حال آنکه او مستوجب حرمان بوده باشد.
«اللهم صل على محمد و آله. و کن لدعائى مجیبا، و من ندائى قریبا، و لتضرعى راحما، و لصوتى سامعا».
تضرعى، اى: تذللى و خضوعى.
(یعنى:) بار خدایا، افاضه کن خیر و کمال را بر محمد و آل او، و اجابت کننده باش دعاى مرا، و نزدیک باش نداى مرا- و این کنایه است از اجابت. چه، نداى قریب زودتر شنیده مى شود- و زارى مرا رحم کننده باش، و آواز مرا شنونده باش.
و بالجمله این جمل متعاطفه به معنى اجابت دعوت است و تکرار از جهت تاکید و اختلاف لفظ است.
«و لا تقطع رجائى عنک. و لا تبت سببى منک. و لا توجهنى فى حاجتى هذه و غیرها الى سواک».
البث: القطع. تقول: بته یبته بضم الباء و کسرها. و المروى هنا الضم. و منه «لا صیام لمن لم یبت الصیام من اللیل». روى باللغتین. اى: لم یقطعه على نفسه بالنیه.
و السبب: الحبل و ما یتوصل (به) الى غیره.
و «سواک» مثلث السین. فان ضممت او کسرت، قصرت. و ان فتحت، مددت.
قاله الهروى فى الغریبین.
یعنى: قطع امید من مکن از خود. و باز مبر سبب و وسیله ى مرا از خود. و مگردان روى مرا در این حاجت و غیر این به جانب غیر خود.
«و تولنى بنجح طلبتى و قضاء حاجتى و نیل سولى، قبل زوالى عن موقفى هذا، بتیسیرک لى العسیر و حسن تقدیرک لى فى جمیع الامور».
یعنى: متولى امر من شو به روا کردن مطلوب من و قضاى حاجت من و رسیدن به مسوول من، پیش از رفتن من از این محل، به آسان گردانیدن تو امور دشوار مرا و به نیکویى تقدیر تو احوال مرا در جمیع کارها.
«و صل على محمد و آله صلاه دائمه نامیه لا انقطاع لابدها و لا منتهى لامدها».
یعنى: رحمت و افاضه کن خیر را بر محمد و آل او، رحمتى دائم زیاد شونده که انقطاع نباشد آخر او را و نهایت نباشد غایت او را.
«و اجعل ذلک عونا لى و سببا لنجاح طلبتى».
و بگردان این صلاه را مددکار از براى من و سبب و وسیله اى از براى رواشدن مطلوب من.
«انک واسع کریم».
الواسع هو الذى وسع غناه مفاقر عباده و وسع رزقه جمیع خلقه. و السعه فى کلام العرب الغنى. یقال: الله یعطى عن سعه، اى: غنى.
(یعنى:) زیرا که تو واسعى -یعنى غناى تو رسیده به همه ى بندگان و فرا رسیده رزق تو به جمیع خلقان- کریمى -یعنى جوادى و دهنده ى بى منت-.
«و من حاجتى -یا رب- کذا و کذا. و تذکر حاجتک».
یعنى: حاجت من -اى پروردگار من- این و این است. یعنى نام حاجت خود ببرد و ذکر کند.
«ثم تسجد و تقول فى سجودک».
پس به سجده برو و بگو در سجده.
«فضلک آنسنى. و احسانک دلنى. فاسالک بک و بمحمد و آله -صلواتک علیهم- ان لا تردنى خائبا».
آنسنى، اى: ابصرنى. یقال: آنسته: ابصرته. و آنست منه رشدا، اى: علمته.
قاله فى الصحاح.
و خاب الرجل خیبه، اذا لم ینل ما طلب.
(یعنى:) فضل و جود تو بینا گردانید مرا. و احسان تو دلالت نمود مرا بر طلب حاجت خود از تو. پس سئوال مى کنم تو را به حق ذات مقدس تو و به حق محمد و آل او- که رحمتهاى تو بر ایشان باد- که باز نگردانى مرا ناامید از مطلوب خود.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
حمل: سوار کردن
شرح:
اى خداى من پس صلوات بفرست بر محمد و آل او و سوار نما مرا به سبب کرمت بر تفضل، و سوار منما مرا به عدل خود بر استحقاق زیرا که اگر مرکوب و محمول تفضل شود به مراد رسم و اگر استحقاق شود مایوس شوم از مراد خود.
تنبیه:
اگر به استحقاق بنا شود که فایز شود انسان به درجات عالیه احدى را استحقاق آن نیست حتى انبیاء را زیرا که نعمت ایجاد که از قبل خدا شد نتوان گفت عبد بر او استحقاق دارد.
فاء در فما فصیحه است.
شرح:
یعنى پس نیستم من اول راغب به سوى تو که پس عطا نموده باشى او را و حال آنکه استحقاق داشت منع را، و نیستم من اول سئوال کننده ى که سئوال نموده باشد تو را پس تو تفضل کرده باشى بر او و حال آنکه مستوجب و سزاوار بوده باشد نومیدى و محرومى را، شبهه ى نیست که جناب اقدس او جواد لایزال و فیاض على الاطلاق و الاتصال است پس عطا و کرم و فیض او مى رسد بر هر کس که مى خواهد سئوال نماید و یا ننماید مستحق باشد و یا نباشد اعتقاد بر وحدانیت حضرت او داشته باشد و یا منکر باشد توحید حضرت احدیت او را العیاذ به الله چنانکه به العیان مشاهده در انفس خود و در آفاق مى کنم عطا و کرم او را، پس کلمه ى فادر قول امام علیه السلام مى تواند سببیه باشد.
اللغه:
مجیب: جواب دهنده.
قریب: مقابل بعید است و در مقام اراده شده از او سرعت اجابت.
تضرع: زارى نمودن و ذلت و خوارى و ناله نمودن است.
راحم: کاشف بلیه.
سماع: صوت کنایه از جواب دادن و اعراض ننمودن است.
یعنى: اى پروردگار من رحمت بفرست بر محمد و آل او و باش تو مر دعاى مرا اجابت کننده و زارى مرا به زودى جواب دهنده و مرا زارى مرا رحم نماینده و مر آواز مرا شنونده.
قطع: به معنى حبس نمودن.
بث: به معنى قطع و فصل.
سبب: ریسمان و علاقه را گویند.
وجهه الى کذا: یعنى روى او را به جانب دیگر نمود به واسطه ى نومیدى و مایوس نمودن او را از خود.
یعنى: حبس نکن امید مرا از خود و قطع مکن ریسمان مرا از خود و منقلب منما مرا در این حاجتم و غیر این از حاجات به سوى غیر از خود.
تولى: مباشر شدن و اعانت نمودن و کفیل شدن.
نجح: به تقدیم نون بر جیم و جیم بر حاء برآوردن حاجت.
سئول: بالضم و سکون العین از فعل به معنى مفعول یعنى اعانت کن مرا به جاى آوردن حاجت من و رسیدن خواسته ى من پیش از اینکه زائل شوم از این جایگاهم.
با: در قوله (ع) بتیسیر از براى ملابسه است متعلق به نجح.
حسن تقدیر: عبارت است از ایجاد اشیاء بر وفق حکمت و مصلحت به حیثیتى که اگر خلاف او شود مختل شود.
یعنى: به سبب آسان نمودن تو از براى من مشکل و صعب را و خوبى تدبیر تو از براى من در تمام کارها.
نما: زیادتى.
ابد: روزگار.
امد: آخر.
یعنى: رحمت بفرست بر محمد و آل او رحمتیکه همیشه زیاد شونده ى است و قطع نشود زمان او و نهایت نباشد عاقبت و انجام او را.
و بگردان صلوات را یارى از براى من و سبب از براى برآمدن مطلوب و خواستن من به درستى که تو وسعت دهنده و با کرم و بخششى.
من: از براى تبعیض است.
یعنى: بعض حوائج من اى پروردگار من چنین و چنان است و به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر نما.
و بعد سجده کن و در سجده اظهار ذلت و تخشع و خضوع نما.
ثقه الاسلام کلینى (ره) روایت نماید به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام که آن بزرگوار فرمودند: که نزدیکتر زمانى که بنده به سوى خداى تعالى باشد وقتى است که دعاء کند در حال سجود.
مروى است از عبدالله پسر هلال که گفت: شکایت نمودم به سوى حضرت صادق علیه السلام از اینکه اموال من متفرق گردیده و چیزى بر ما نرسیده فرمودند: بر تو باد به دعا نمودن در حالت سجده زیرا که آن نزدیکتر وقتى است که بنده به خدا نزدیک شود.
و بگو در سجودت که فضل و مهربانى تو مانوس نموده است مرا و احسان تو دلالت و رهنمائى کرد مرا پس سئوال مى کنم من تو را به خودت و به محمد و آل او رحمتهایت بر آنها باد اینکه برنگردانى تو مرا ناامید اى صاحب کرم و بخشش.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
به دنبال قسمتهاى قبل امام علیه السلام با درود بر پیغمبر و آل درخواستهایش را ادامه مى دهد عرض مى کند: (بار خداوندا بنابراین بر محمد و آلش درود فرست، مرا با کرم خود بر مرکب تفضل سوار فرما و با عدالت و استحقاق با من رفتار منما) (اللهم فصل على محمد و آله، و احملنى بکرمک على التفضل، و لا تحملنى بعدلک على الاستحقاق).
پس از آن با برشمردن این که لطف و کرم تو سابقه ى طولانى دارد و بسیارى را شامل شده است، عرض مى کند: (من نخستین راغب و علاقمندى نیستم که به تو روى آورده، و تو به او عطا کرده اى، با اینکه سزاوار بوده از او دریغ فرمائى، و اول سائلى نیستم که از تو درخواستهائى داشته و تو به او تفضل کرده اى، در حالى که مستوجب حرمان بوده است) (فما انا باول راغب رغب الیک فاعطیته و هو یستحق المنع، و لا باول سائل سالک فافضلت علیه و هو یستوجب الحرمان).
و بالاخره با فرستادن درود بر محمد و آلش خواسته هاى دیگرش را بدین گونه مطرح مى کند: بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، دعایم را پاسخگو نسبت به ندایم قریب و نزدیک باش، بر تضرع و زاریم رحمت آور، صدایم را بشنو، امیدم را از خود قطع مفرما، رابطه ام را با خودت مبر و این حاجت و حاجتهاى دیگرم را به غیر خود حواله مده) (اللهم صل على محمد و آله، و کن لدعائى مجیبا، و من ندائى قریبا، و لتضرعى راحما، و لصوتى سامعا، و لاتقطع رجائى عنک، و لا تبت سببى منک، و لا توجهنى فى حاجتى هذه و غیرها الى سواک).
سپس از خداوند مى خواهد که تولى و سرپرستى امورش را عهده دار شود عرض مى کند: (خداوندا در رسیدن به خواسته ام، برآورده شدن حاجتم، نیل به سوالم پیش از اینکه از اینجا دور شوم با آسان کردن سختى و حسن تقدیر خود در همه ى امور سرپرستى و یاریم کن) (و تولنى بنجح طلبتى و قضاء حاجتى و نیل سولى قبل زوالى عن موقفى هذا بتیسیرک لى العسیر و حسن تقدیرک لى فى جمیع الامور).
در آخرین قسمت، از خداوند درخواست صلوات و درود بى پایان براى محمد و آلش نموده عرض مى کند: (بر محمد و آلش درود فرست، درودى دائم و همیشگى، رشد یابنده که ابدیت آن پایان نگیرد، و مدت آن به نهایت نرسد و آن را کمکى براى من و سببى براى رسیدن به خواسته ام قرار ده که تو واسع و کریمى) (و صل على محمد و آله... صلاه دائمه نامیه، لا انقطاع لابدها و لا منتهى لامدها، و اجعل ذلک عونا لى و سببا لنجاح طلبتى انک واسع کریم).
بعد از آن آمده است که دعاکننده حاجت خود را ذکر کند سپس به سجده رود و در سجده چنین بگوید: (فضل تو مرا به خود مانوس ساخته، و احسان تو مرا دلالت کرده است بنابراین از تو مى خواهم به حق خودت و به حق محمد و آل او- که درود تو بر آنها باد- مرا نومید بر مگردانى) (و من حاجتى یا رب کذا و کذا و تذکر حاجتک ثم تسجد و تقول فى سجودک: فضلک آنسنى، و احسانک دلنى، فاسالک بک و بمحمد و آله صلواتک علیهم، ان لا تردنى خائبا).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۴۰-۳۳
«اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ وَ احْمِلْنی بِکرَمِک عَلَى التّفَضُّلِ وَ لا تَحْمِلْنی بِعَدْلِک عَلَى الْإِسْتِحْقاقِ. فَما انَا بِأوّلِ راغِبٍ رَغِبَ إِلَیک فَاعْطَیتَهُ وَ هُوَ یسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لا بِأوَّلِ سائلِ سَالَک فَافْضَلْتَ عَلَیهِ وَ هُوَ یسْتَوْجِبُ الْحِرْمانَ».
حملته على الدابه: ارکبته علیها، ثم استعمل فى المعانى فقیل: حملته على الفعل اى: اغریته به، و حملته على الفضل اى: عاملته به، کانه لم یکن قادرا على ذلک من نفسه فاقدرته علیه کما یفعل بالمحمول على الدابه. و الغرض سواله تعالى ان یحمله بکرمه على ابتدائه بالفضل، و لا یحمله بعدله على استحقاقه بما عساه صدر عنه من ذنب، فانه لا یستحق بمقتضى العدل الا الحرمان و المنع، و هذا من لطیف ما تعد به النفس لاستنزال الرحمه الالهیه.
الفاء: للتعلیل، و المعنى: افعل بى ذلک، اذ لست باول راغب رغب الیک الى آخره. و وهم من قال: انها لمجرد الترتیب.
و افضل علیه افضالا: تفضل و تطول. و هذا استعطاف بما جرى فى العاده ان یستعطف به اهل العواطف و الرحمه من الکلام، اى: ان اعطاءک للراغب الیک فى حال استحقاقه المنع، و افضالک على سائلک فى حال استیجابه للحرمان، امر متعارف جرت عادتک به و الفه منک عبادک، و لست اول من تفعل به ذلک فاکون بدعا سائلا لان تفعل بى ما لم تفعله باحد قبلى.
مجیبا: اى مقابلا لدعائى بالقبول و العطاء.
و قریبا: اى سریع الاجابه لندائى، و هو تمثیل بحال من قرب مکانه فاذا نودى اسرع تلبیه منادیه، و الا فهو تعالى منزه عن القرب المکانى.
و التضرع: التذلل و الابتهال و المبالغه فى السئوال.
و راحما: اى کاشفا لبلواى منجزا لحاجتى، اذ لیس الرحمه للتضرع بل للمتضرع، لکن لما کان التضرع سببا موجبا لرحمه المتضرع نسب الرحمه الیه. و قوله: «لصوتى سامعا» مثل قوله: «لدعائى مجیبا»، و الا فهو سبحانه سامع لکل صوت. اى: کن لصوتى قابلا غیر معرض عنه و لا غیر ملتفت الیه.
و منه الحدیث: اللهم انى اعوذ بک من دعاء لا یسمع. قال فى النهایه: اى: لا یستجاب و لا یعتد به، و کانه غیر مسموع.
و فى دعاء الصلاه: سمع الله لمن حمده، اى: اجاب من حمده و تقبله.
یقال: اسمع دعائى، اى: اجب، لان غرض السائل الاجابه، و من ذلک قوله تعالى: «قد سمع الله قول التى تجدلک فى زوجها»، اى: اجاب.
قطعته عن الشىء: حبسته و منعته.
و الرجاء بالفتح و المد: حاله نفسانیه موجبه لفرحها بسبب توقع امر مطلوب مظنون حصوله.
و قطعه: عباره عن الیاس من حصول ذلک المطلوب، اى: لاتویسنى منک بعدم اجابتى بان اعتقد جزما او ظنا عدم اجابتک لى، فاقنط من حاجتى و لا اتوقع حصولها منک.
و البت: القطع، بته بتا -من بابى ضرب و قتل-، و منه لا افعله بته فیما لا رجعه فیه.
و السبب: الحبل، ثم استعیر لکل ما یتوصل به الى شىء.
قالوا: و لا یسمى الحبل سببا حتى ینزل و یصعد به، و المراد به هنا ما یتوسل به الیه تعالى من الدعاء و الرجاء، اى: لا ترد دعائى و لا تخیب رجائى.
و قیل: المراد به لطفه تعالى و احسانه، اى: لاتقطع عنى نظر عنایتک و لطفک بى و احسانک الى، فان ذلک اعظم ما یتوسل به الیه سبحانه کما ورد فى الدعاء مکررا، و الاعم: هو الاتم.
و وجهه الى کذا: جعل وجهه الیه، اى: لا تجعلنى متوجها و قاصدا فى حاجتى هذه و غیرها الى غیرک، و هو دعاء بان یغنیه عن مساله غیره و التعرض لنواله فى کل حاجه له، لما فى ذلک من بذل الوجه و الذله، و ینضاف الیهما المنه ان اعطى و الحرمان ان منع.
تولاه: صار له ولیا، اى: معینا قائما بامره کافلا بمصالحه، و منه تولاک الله بحفظه، اى: کان لک ولیا، اى: کافلا بحفظه، و تولنى بنجح طلبتى اى: کن لى ولیا، اى: معینا و قائما بامرى بنجح ما اطلبه منک.
و السئوال بالضم و سکون العین: ما تساله من غیرک، فعل بمعنى مفعول.
و موقفى هذا: اشاره الى مقامه بین یدیه تعالى بهذا الدعاء.
و الباء من قوله «بتیسیرک» للملابسه، متعلقه بالنجح، اى: من غیر کلفه و مشقه، بل بتسهیل ما عسر منه لیکون بلا تعب و لا عناء.
و حسن التقدیر فى جمیع الامور: عباره عن ایجادها على وفق الحکمه و المصلحه، بحیث لو زاد على ذلک المقدار او نقص عنه لاختلت مصلحه ذلک المقدر و تغیرت منفعته، کذا قیل.
و الظاهر ان المراد بحسن التقدیر هنا ان یکون ما یقدره له حسنا نافعا من غیر قبح و لا مضره، اذ کان التقدیر تحدید کل موجود بحده الذى یوجد فیه من حسن و قبح و نفع و ضر و غیرها.
دام الشىء یدوم دوما و دواما: ثبت و استمر و لم ینقطع.
و نمى ینمى -من باب رمى- نماء بالفتح و المد: کثر و زاد، و فى لغه نمى ینمونموا -من باب قعد-.
و الابد: الدهر، و قیل: الدهر الطویل الذى لیس بمحدود.
و قیل: هو استمرار الوجود فى ازمنه مقدره غیر متناهیه فى جانب المستقبل، و یقابله الازل و هو استمرار الوجود فى ازمنه مقدره غیر متناهیه فى جانب الماضى.
و الامد: الغایه، اى: صلاه لا غایه لها تقف عندها، و قد تقدم نحو هذه العباره فى الدعاء الاول، و بسطنا الکلام علیه فلیرجع الیه.
و العون: المعین، و هو الظهیر على الامر.
و السبب: ما یتوصل به الى المقصود، و فى ذلک اشاره الى ما روى عن ابى عبدالله علیه السلام: لا یزال الدعاء محجوبا حتى یصلى على محمد و آل محمد.
و عنه علیه السلام: من دعا و لم یذکر النبى صلى الله علیه و آله و سلم رفرف الدعاء على راسه، فاذا ذکر النبى صلى الله علیه و آله و سلم رفع الدعاء.
و عنه علیه السلام: من کانت له الى الله حاجه فلیبدا بالصلاه على محمد و آله ثم یسال حاجته، ثم یختم بالصلاه على محمد و آل محمد، فان الله عز و جل اکرم من ان یقبل الطرفین و یدع الوسط، اذ کانت الصلاه على محمد و آل محمد لا تحجب عنه.
قوله علیه السلام: «انک واسع کریم» تعلیل لاستدعاء ادامه صلاته و استمرارها و جعلها عونا له و سببا لنجاح طلبته، و تاکید الجمله لغرض کمال قوه یقینه بمضمونها.
و الواسع من اسمائه تعالى: هو الذى وسع غناه کل فقیر و رحمته کل شىء.
و قال بعضهم: الواسع مشتق من السعه، و السعه تضاف تاره الى العلم اذا اتسع و احاط بالمعلومات الکثیره، و تضاف اخرى الى الاحسان و بسط النعم و کیفما قدر و على اى شى ء نزل، فالواسع المطلق هو الله تعالى، لانه ان نظر الى علمه فلا ساحل لبحره و لا جزر لمده، و ان نظر الى احسانه و نعمه فلا نهایه لها، و کل نعمه تکون من غیره و ان عظمت فهى متناهیه، و الذى لا ینتهى فهو احق باسم السعه، و لا اوسع من علم الحق و لا من رحمته فهو الواسع المطلق، و کرمه تعالى یعود الى فیضان الخیر عنه من غیر بخل و منع و تعویق، على کل من یقدر ان یقبله بقدر ما یقبله.
من: للتبعیض، و لما کانت حاجه العبد الى الرب غیر محصوره و لا متناهیه، اتى بمن التبعیضیه ایذانا بان حاجته الیه تعالى غیر مقصوره على هذه الحاجه، بل هى بعض حاجته الیه.
و کذا: کنایه عن اسم الحاجه، و هى مرکبه من کاف التشبیه و ذا التى للاشاره، الا انه لایحکم على ذا بانها فى موضع جر و لا على الکاف بانها متعلقه بشى ء و لا بان فیها معنى التشبیه، اذ لا معنى له هنا فلا وجه لتکلف ادعائه، لان الترکیب کثیرا ما یزیل معنى المفردین و یحدث لمجموعهما معنى لم یکن، و یحکم على مجموع الکلمتین بانه فى موضع رفع او نصب او جر بحسب العوامل الداخله علیها، و هو هنا فى محل رفع على انه مبتدا خبره الجار و المجرور قبله، و التقدیر کذا و کذا من حاجتى.
و قال الفیومى فى المصباح المنیر: کذا: تکون کنایه عن الاشیاء، تقول: فعلت کذا و قلت کذا و الاصل ذا، ثم دخل علیه کاف التشبیه بعد زوال معنى الاشاره و التشبیه، و جعل کنایه عما یراد به، و هو معرفه فلا یدخله الالف و اللام. انتهى.
و الصواب ما ذکرناه اولا من ان معنى الاشاره و التشبیه انما زالا بالترکیب، کما نص علیه ابن هشام فى فوح الشذا بمساله کذا.
و قوله علیه السلام: «تذکر حاجتک» اى: تسمیها، لما ورد فى الحدیث من انه تعالى یحب ان تبث الیه الحوائج.
روى ثقه الاسلام فى الکافى باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: ان الله تبارک و تعالى یعلم ما یرید العبد اذا دعاه، و لکنه یحب ان تبث الیه الحوائج، فاذا دعوت فسم حاجتک.
و فى حدیث آخر قال: قال: ان الله عز و جل یعلم حاجتک و ما ترید، و لکنه یحب ان تبث الیه الحوائج.
ختم الدعاء بالسجود و الدعاء فیه، لما ورد فى الحدیث النبوى: اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد.
و روى ثقه الاسلام فى الکافى بسند صحیح عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: اقرب ما یکون العبد من ربه اذا دعا ربه و هو ساجد.
و عن عبدالله بن هلال، قال: شکوت الى ابى عبدالله علیه السلام تفرق اموالنا و ما دخل علینا، فقال: علیک بالدعاء و انت ساجد، فان اقرب ما یکون العبد الى الله و هو ساجد.
و السر فى ذلک ان السجود هیئه تشعر بکمال الاتصاف بصفات الافتقار و الخشوع و الذله المستلزمه لاستنزال الرحمه، فیکون العبد فى هذه الحاله اقرب الى رحمه الله تعالى منه فى غیرها من الحالات، و ایضا فقد جرت العاده من الملوک فى حق من یتواضع لهم، و یوفیهم حقهم من الاجلال و الاکرام و حسن الانقیاد، ان یقربوا منزلته و یرفعوا درجته و یسمعوا لقوله و ینجحوا ماربه، فبالحرى ان یکون المتواضع الخاشع للملک المطلق قریب المنزله منه مسموع القول مستجاب الدعاء مقضى المرام.
و الایناس: خلاف الایحاش من الانس بالضم، و هو سکون القلب و عدم نفرته.
و فضله و احسانه تعالى عباره عن افاضه جوده و کرمه ابتداء من غیر استحقاق،
فاذا عرف العبد سعه رحمه ربه و فیضه و لطفه و رافته و احسانه و اجرائه نعمه علیه، ظاهره و باطنه جلیه و خفیه ضروریه و غیر ضروریه، منذ کونه جنینا فى بطن امه بلا سبق استحقاق و لا تقدم استیهال، کان ذلک موجبا لسکون نفسه الیه باعثا على رجائه دلیلا له الى توقع قضاء حاجته منه و نجاح مطلوبه و اسعافه بماموله، فلا جرم جعل ذلک سببا لسئواله، مقسما علیه و متوسلا الیه بذاته المقدسه و باکرم خلقه علیه، ان لا یرده و لا یرجعه خائبا مما سال غیر ظافر بما طلب، و الله اعلم.
هذا آخر الروضه الثالثه عشر من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین، و قد وفق الله سبحانه لاجتناء ازهارها و اقتطاف یانع ثمارها، عشیه یوم الخمیس المبارک لست بقین من ذى القعده الحرام عام ثمان و تسعین و الف، و لله الحمد.
و کتب مولفه العبد على بن احمد الحسینى کان الله لهما.