کاربر:Zamani/یادداشت
مقاله اربعین
دمع السجوم ترجمه نفس المهموم ،ص:431 لا تطلبوا المولى الحسين بارض بشرق او بغرب و دعوا الجميع و عرّجوا نحوى فمشهده بقلبى [1] (1) (ملهوف) راوى گفت: چون زنان و عيال حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام از شام بازگشتند و به عراق رسيدند با آن دليل كه همراه بود گفتند: ما را از كربلا ببر؛ و چون به مصرع رسيدند جابر بن عبد اللّه انصارى را يافتند با چند تن از بنى هاشم و خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى زيارت حسين عليه السّلام آمده بودند و با هم بدان مقام مبارك رسيدند بگريستند و زارى كردند سيلى بر روى زدند نالههاى جانسوز سر دادند و زنان قراى مجاور به ايشان پيوستند و چندى بماندند. و در مقتل ابن نما نزديك همين آورده است.
مترجم گويد: بسيارى از علما زيارت اهل بيت قبر مطهر را در روز اربعين مستبعد شمرند مخصوصا حاجى ميرزا حسين نورى- رحمه اللّه- در لؤلؤ و مرجان سخت انكار كرده است و ما پيش از اين گفتيم دليلى بر انكار اصل زيارت در روز اربعين نداريم. اما به ظنّ غالب زيارت هنگام رفتن به شام بود نه بازگشتن و اگر گوييم: بعض روات در اين خصوصيّت سهو كرد و هنگام بازگشتن گفت آسانتر مىنمايد كه گوييم: اصلا زيارت نكردند. و غالب علائم ضعف در احاديث از تصرفى است كه روات كردند در خصوصيات سهوا و اصل آن مجعول نيست با اين شهرت و به روايتى كه شيخ طوسى در تهذيب روايت كرد زيارت اربعين را مانند جهر بسم اللّه الرحمن الرحيم شعار شيعه شمرده است و نقل شعائر در اعتبار مانند متواتر است؛ چون نمىتوان در شعائر اهل مذاهب دروغ نقل كرد. و زيارت اربعين از قديم در زمان ائمّه عليهم السّلام شعار شيعه بود و به ظنّ غالب از زمان زيارت امام زين العابدين عليه السّلام اين شعار در ميان شيعه عراق ماند.
منابع برای تکمیل مقاله:
http://akharinkhabar.ir/interestings/3860217
http://intjz.net/maqalat/sh-elale%20janghaye%20Ali%20sa.htm#_ftn9
مقاله معاویه
. چون عمر به خلافت رسيد بنى اميه را به شام روانه كرد و آنان را به غزاى شام ترغيب نمود. بيشترشان به آن ديار رخت كشيدند. يزيد بن ابى سفيان را حكومت شام داد و مدت حكومت او به درازا كشيد تا سال 18 هجرى در طاعون عمواس هلاك گرديد. آنگاه برادرش معاويه را به جاى او فرستاد. عثمان نيز پس از عمر، او را در همان مقام ابقاء كرد و چنان شد كه رياست اينان در عصر اسلامى به رياستشان به دوران پيش از فتح مكه پيوست، يعنى دورانى كه بنى هاشم به مسأله نبوت سرگرم بودند و دنيا را از نظر افكنده و به جاى آن شرف
تاريخابنخلدون/ترجمهمتن،ج2،ص:3
سرفرازى به وحى و شرف قرب خداوند را به وسيله يارى پيامبرش برگزيده بودند. پس مردم همواره رياست دنيوى را براى بنى اميه مىشناختند. بنگر كه حنظلة بن زياد كاتب، به محمد بن ابى بكر چه مىگويد كه: اين امر خلافت اگر بر مدار غلبه قومى بر قوم ديگر بگردد، بنى عبد مناف بر تو پيروز مىشوند.
قاصد گفت: امير المؤمنين را عمر دراز باد. [يزيد] در شرف موت بود. [206] عمر گفت: ايزد تعالى يزيد را بيامرزاد كه نيكمردى بود آزاده. در دنيا رغبتى نداشت و همّت او بر ساختن كار عقبا مقصور بودى. آنگاه ابو سفيان را بخواند. چون حاضر گشت كيفيّت حال با او بگفت. ابو سفيان سخت غمنده گشت و جزعها كرد و گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. 2: 156 و بعد پرسيد: امير المؤمنين چه انديشه دارد؟ كدام كس را به ولايت شام خواهد فرستاد؟ عمر گفت: اى ابو سفيان، شما را بر وفات يزيد صابر مىبايد بود، و از امارت معاويه به ولايت شام خوشحالى بايد كرد كه من امارت شام بر معاويه مقرّر كردم و او را قائم مقام يزيد گردانيدم. ابو سفيان خاموش ايستاد و امير المؤمنين را دعا كرد و گفت: صلت رحم فرمودى. [82 ب] پس، ابو سفيان به وثاق خود آمد و هند«214»، مادر معاويه را از وفات يزيد و امارت معاويه خبر داد. هند به وفات يزيد جزعها كرد و بسيار بگريست و ماتم داشت و به امارت معاويه تسكين يافت و امير المؤمنين را ثناها بگفت و آفرينها كرد كه او در حقّ عزيزان و __________________________________________________ [206] ل. ت: وى را اجل در رسيده.
الفتوح/ترجمه،متن،ص:203
خويشاوندان عظيم گرمدل و مهربان است و مسلمانان امّت محمّد رسول الله (ص) از او آسودهخاطر و خوشحالند و رعايت صله رحم چنانچه شايد و بايد به جاى مىآورد. پس، امير المؤمنين وثيقتنامهاى نوشت به معاوية بن ابى سفيان بدين مضمون: بسم الله الرّحمن الرّحيم. من عبد الله امير المؤمنين عمر إلى معاوية بن أبى سفيان. امّا بعد، بداند معاويه كه خداى تعالى اسلام را عزيز گردانيد و مشركان را خوار نمود. وعده خويشتن به وفا رسانيد. امّت پيغمبر خود را خبر داد از فتح ولايت شام و غير آن و از حاصل گشتن اموال و خزاين جبّاران [207]، همچنانكه فرمود و بشارت داد، به دست ما مسلّم گشت.