مقام و محل دفن سر يحيى عليه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۴۶ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


حضرت یحیی علیه السلام به قدرت الهی از پدر و مادر پیری که امید به فرزند نداشتند بدنیا آمد. خداوند یحیی را در کودکی علم و حکمت عنایت فرمود: «و آتیناه الحکم صبیا». وی از دوران جوانی با عفت و باتقوی بود، همواره در «مسجدالاقصی» به عبادت و ریاضت مشغول و از اختلاط با اهل دنیا پرهیز می کرد. او به هنگام بعثت عیسی علیه السلام نبوت ایشان را شهادت داد و در همین دوران بود که به دستور پادشاه بنی اسرائیل به قتل رسید.

مقام حضرت یحیی علیه السلام

ماجرای شهادت حضرت یحیی

واقعه و جریان قتل وی بدین صورت بود که در میان قوم بنی اسرائیل پادشاهی به نام «سردوس» و به قولی «احب» نام، از همسرش دختری بغایت زیبا داشت. این زن که بسیار مفسد و پلید بود همواره می کوشید تا شوهر را از ازدواج با دیگری مانع شود ولذا از او می خواست که دختر خود را به نکاح خویش درآورد. پادشاه خدمت حضرت یحیی علیه السلام رفت تا نظر شرع مبین را در مورد ازدواج با دختر خود سئوال کند.

یحیی علیه السلام آن را جایز ندانست و گفت دختر تو بر خودت حرام است. همسر پادشاه که بدین علت کینه یحیی علیه السلام را بدل گرفته بود، در حال مستی دخترش را آراست و پیش همسر فرستاد؛ هنگامی که پادشاه خواست با آن دختر خلوت و مباشرت کند دختر امتناع کرد و گفت تنها در صورتی می توانی به من دستیابی که خواهش من مبنی بر قتل یحیی را جامه عمل بپوشانی. پادشاه نیز که در مستی و هیجان شهوت غوطه ور بود پذیرفت و فوراً دستور داد تا سر مبارک حضرت یحیی علیه السلام را از بدن جدا سازند. پس از این اقدام شوم آن سر مبارک را در طشتی نهاده و نزد پادشاه آوردند. گویند این سر، سه مرتبه آواز داد که این دختر بر تو حلال نیست.

بر اساس روایتی، آن پادشاه و دختر را زمین بلعید. بعضی نیز گفته اند، خون آن حضرت پس از شهادت از زمین می جوشید تا آن که خداوند فردی بیرحم را بر بنی اسرائیل مسلط ساخت و او در بیت المقدس هفتاد هزار نفر از بنی اسرائیل را کشت تا این که خون یحیی از جوشش بازایستاد.[۱]

پیداشدن سر حضرت یحیی در عصر اموی

از «زید بن واقد» که سرپرست ساختمان و بنای جامع اموی در دوره ولید بوده است نقل شده که من به هنگام کار در جامع اموی شکافی در دیوار یافتم و به ولید بن عبدالملک گزارش دادم. وی آمد و آن را مورد بررسی قرار داد. در داخل آن شکاف صندوقی بود، وقتی آن را باز کردیم سبدی در آن دیده، وقتی سبد را گشودیم سری بریده در آن یافتیم؛ بر روی آن سبد نوشته شده بود: «هذا رَأسُ یحْیی بْنِ زَکریا». ولید امر کرد آن را بر جای خود گذاشته و ستون هایی بر آن قرار دادیم.[۲] از «ولید بن مسلم» نقل شده است که آن سر را از زیر گوشه ای از زوایای دیوار قبله بدست آوردیم که پوست و مو داشت و هنوز تغییر نیافته بود.

گویند سر یحیی علیه السلام در ابتدا از دمشق به «بعلبک» منتقل شد و پس از آن به حمص و آنگاه در قلعه حلب قرار داده شد. هنگام تسلط مغول بر حلب و قلعه آن، این سر به مکان جامع دمشق منتقل گردید.[۳]

مقام حضرت یحیی در مسجد اموی

اکنون مدفن رأس یحیی علیه السلام در داخل شبستانِ جامع اموی و نیمه شرقی آن قرار گرفته است. این مقام به صورت مربع با ۲۲ ستون سنگی سفید است که حد فاصل میان آنها پنجره ضریح مانندی قرار گرفته است. بر بالای این مقام گنبدی کوچک بین دو ستون که با رنگ سبز تزئین شده استقرار یافته است. داخل مقام، مقبره و سنگ قبر بزرگی است که با پارچه ای سبزرنگ پوشانیده شده است. فاصله مقام تا دیوار قبله حدود ده متر می باشد. شایان گفتن است مقام رأس یحیی در نیمه ای از جامع اموی است که ابتدا کلیسا بوده و بعداً به مسجد الحاق شده است.

پانویس

  1. زین العابدین شیروانی، ریاض السیاحه، ج۲، ص۴۷۸ـ۴۷۹.
  2. ابن حورانی، زیارات الشام، ص۱۶ـ۱۷؛ نعیمی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۲، ص۲۸۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۱۰؛ ابن عمری، همان کتاب، ص۵۸ـ۹۷.
  3. نعیمی، الجامع الاموی، ص۹۷ـ۹۸.

منبع

اصغر قائدان، اماكن سياحتی و زيارتی دمشق، بازیابی: 19 دی ماه 1391.