سپاه اسامه
در اوایل سال هشتم هجری پیامبر (صل الله علیه و اله و سلم) سپاهی به فرماندهی جعفر بن ابی طالب (طیار) ، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه برای مقابله با رومیانی به منطقه موته فرستادند که به جنگ موته معروف است .
سپاه اسامه در زمان رسول خدا( صل الله علیه و آله )
در روزهای آخر عمر نبی اکرم اسلام ( صل الله علیه و آله ) ، خبرهایی مبنی بر تحرکات رومیان و قبایل هم پیمان با آنها به گوش ایشان رسید. به همین دلیل پیامبر ( صل الله علیه و آله ) ، فرمان جهاد اعلام کردند و از مسلمانان به خصوص سران مهاجرین و انصار خواستند تا به همراه سپاهی به فرماندهی جوانی هجده ساله به نام اسامه بن زید که پسر سردار شهید موته ، زید بن حارثه بود، به منطقه موته بروند. مورخین اهل سن می نویسند :« روز دوشنبه چهار روز مانده از صفر سال یازده هجری ، رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) فرمان آماده باش برای جنگ با روم را صادر کرد. فردای آن روز، اسامه بن زید را خواند و فرمود: با سمت فرماندهی سپاه، به جایگاهی که پدرت در آنجا شهید شد،حرکت کن و بر آنان بتاز. روز چهارشنبه تب و سردرد بر پیغمبر( صل الله علیه و آله ) عارض شد و صبح پنجشنبه رسول خدا عارض شد و صبح پنجشنبه رسول خدا( صل الله علیه و آله ) به دست خود پرچم جنگ را تحویل اسامه داد. اسامه پرچم را به دست گرفت ، از مدینه خارج شد و جرف را که در یک فرسنگی مدینه است اردوگاه لشکر قرار داد. سران مهاجر و انصار عموماً دعوت شدند که در این جنگ شرکت کنند. ابوبکر،عمر،ابوعبیده جراح،سعد بن وقاص،سعد بن عباده و عده دیگری جز آنان بودند. اینان به اعتراض گفتند: « چرا این پسرک را فرمانده سپاهی می کنند که افراد آن از مهاجرین نخستین تشکیل شده است؟» رسول خدا( صل الله علیه و آله ) چون این سخن را شنید سخت برآشفت و درحالی که دستمالی به سر بسته و قطیفه ای بر دوش انداخته بود.از منزل خارج شد و از منبر بالا رفت و فرمود:« این چه سخنی است که درباره فرماندهی اسامه به من گزارش داده شده است.همانا شما بودید که پیش از این درباره فرماندهی پدرش اعتراض داشتید در صورتی که پدرش فرماندهی لایق بود و پسرش نیز همان لیاقت و شایستگی را دارد [۱] با این وجود باز بعضی از رفتن اجتناب می کردند و بهانه هایی می آوردند که اصلاً مورد قبول پیامبر نبود تا جایی که پیامبر( صل الله علیه و آله ) عصبانی شدند و در سخنانی افرادی مانند : ابوبکر،عمر،سعدبن عباده ، ابوعبیده جراح و ... را نام بردند و به آنها دستور دادند که حتماً در سپاه اسامه شرکت کنند و در پایان می فرمایند : (( لَعَنَ الله مَن تَخَلَّفَ عَن جَیِش اُسامَه)) یعنی خدا لعنت کند هر که را که از رفتن با سپاه اسامه تخلف کند. [۲] با این وجود بسیاری از صحابه و به خصوص افرادی که بعدها در جریان سقیفه نقش مهمی داشتند ، پس از رفتن مقداری از راه بازگشته و از فرمان رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) سرپیچی کردند.
سپاه اسامه در زمان ابوبکر
پس از آنکه ابوبکر به خلافت رسید ، اولین فرمانی که داد این بود که سپاه اسامه حرکت کند و به ماموریتی که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) به او داده بود ، پایان دهد.