معاد
کلیدواژه: مرگ، روز قیامت، رستاخیز، برزخ، معاد، معادشناسی، روح، بدن، پیدایش روح، اعتقادات
محتویات
معنای معاد
كلمه ي معاد از ريشه ي (ع و د) و بر وزن مفعل مي باشد. اسم زمان و مكان و در زبان عربي بر اين وزن بكار مي رود. (عود) به معناي بازگشت است. بنابراين معناي لغوي (معاد) زمان يا مكان بازگشت است.
معمولاً لفظ معاد در معناي اصطلاحي بكار برده مي شود كه منظور بازگشت به زندگاني پس از مرگ است. يعني مرگ نقطه ي پاياني زندگاني انسان نيست، بلكه روزگاري انسان بايد در محكمه عدل الهي حاضر شود و به پاسخ گويي بپردازد. بنابراين در اصطلاح، معاد به معناي بازگشت به عالم آخرت و زندگاني پس از مرگ است.
تركيب انسان از روح و بدن
كسانى كه به معارف اسلامی تا اندازهاى آشنايى دارند میدانند كه در خلال بيانات كتاب و سنت، سخن روح و جسم يا نفس و بدن بسيار به ميان میآيد و با اين كه تصور جسم و بدن كه به كمك حس درك میشود تا اندازهاى آسان است و تصور روح و نفس، خالى از ابهام و پيچيدگى نيست.
اهل بحث از متكلمين و فلاسفه شيعه و سنى در حقيقت «روح»، نظريات مختلفى دارند ولى تا اندازهاى مسلم است كه روح و بدن در نظر اسلام دو واقعيت مخالف همديگر میباشند. بدن به واسطه مرگ، خواص حيات را از دست میدهد و تدريجا متلاشى میشود ولى روح نه اين گونه است بلكه حيات بالا صاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نيز از وى كسب حيات میكند و هنگامی كه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را بريد (مرگ) بدن از كار میافتد و «روح» همچنان به حيات خود ادامه میدهد.
آنچه با تدبر در آيات قرآن كريم و بيانات ائمه اهل بيت عليهمالسلام بدست میآيد اين است كه روح انسانى پديدهاى است غيرمادى كه با پديده بدن، يك نوع همبستگى و يگانگى دارد. خداى متعال در كتاب خود میفرمايد: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ؛[۱] تحقيقا ما انسان را از خلاصهاى كه از گل گرفته شده بود آفريديم، سپس او را نطفهاى قرار داديم در جايگاه آرامی سپس نطفه را خونى بسته كرديم پس خون بسته را گوشتى جويده شده كرديم، سپس گوشت جويده شده را استخوانهايى كرديم، پس استخوانها را گوشت پوشانيديم پس از آن او را آفريده ديگرى بىسابقه قرار داديم».
از سياق آيات روشن است كه صدر آيات، آفرينش تدريجى مادى را وصف میكند و در ذيل كه به پيدايش روح يا شعور و اراده اشاره میكند آفرينش ديگرى را بيان میكند كه با نوع آفرينش قبلى مغاير است.
و در جاى ديگر در پاسخ استبعاد منكرين معاد به اين مضمون كه انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در ميان اجزاى زمين چگونه آفرينش تازهاى پيدا كرده انسان نخستين میشود، میفرمايد: «بگو فرشته مرگ، شما را از ابدانتان میگيرد پس از آن به سوى خداى خودتان برمیگرديد».[۲]؛ يعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در ميان اجزاى زمين گم میشود، بدنهاى شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته مرگ از بدنهايتان گرفته شدهايد و پيش ما محفوظيد.
گذشته از اين گونه آيات، قرآن كريم با بيانى جامع، مطلق روح را غيرمادى معرفى میكند؛ چنان كه میفرمايد: «از تو حقيقت روح را میپرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است»[۳] و در جاى ديگر در معرفى امر خود میگويد: «امر خدا وقتى كه چيزى را خواست اين است و بس كه بفرمايد بشو، آن چيز بىتوقف میشود و ملكوت هر شىء همين است».[۴]
و مقتضاى اين آيات آن است كه فرمان خدا در آفرينش اشياء، تدريجى نيست و در تحت تسخير زمان و مكان نمیباشد، پس روح كه حقيقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نيست و در وجود خود خاصيت ماديت را كه تدريج و زمان و مكان است ندارد.
بحث در حقيقت «روح» از نظر ديگران
كنجكاوى عقلى نيز نظريه قرآن كريم را درباره روح، تأييد میكند. هر يك از ما افراد انسان از خود حقيقتى را درك مینمايد كه از آن به «من» تعبير میكند و اين درك، پيوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و ساير اعضا حتى همه بدن خود را فراموش میكند ولى تا خود هست، خود «من» از درك او بيرون نمیرود اين (مشهود) چنان كه مشهود است قابل انقسام و تجزى نيست و با اين كه بدن انسان پيوسته در تغيير و تبديل است و امكنه مختلف براى خود اتخاذ میكند و زمانهاى گوناگون بر وى میگذرد، حقيقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعيت خود تغيير و تبديل نمیپذيرد و روشن است كه اگر مادى بود خواص ماديت را كه انقسام و تغيير زمان و مكان میباشد، میپذيرفت.
آرى بدن همه اين خواص را میپذيرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحى اين خواص به روح نيز نسبت داده میشود ولى با كمترين توجهى براى انسان آفتابى میشود كه اين دم و آن دم و از اينجا و آنجا و اين شكل و آن شكل و اين سوى و آن سوى، همه از خواص بدن میباشد و روح از اين خواص منزه است و هر يك از اين پيرايهها از راه بدن به وى میرسد.
نظير اين بيان در خاصه درك و شعور «علم» كه از خواص «روح» است جارى میباشد و بديهى است كه اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مكان را میپذيرفت. البته اين بحث عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى بسيارى به دنبال خود دارد كه از گنجايش اين كتاب بيرون است و اين مقدار از آن بحث در اينجا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاى بحث بايد به كتب فلسفى اسلامی مراجعه نمود.
مرگ از نظر اسلام
در عين اين كه نظر سطحى، مرگ انسان را نابودى وى فرض میكند و زندگى انسان را تنها همين زندگى چند روزه كه در ميان زايش و درگذشت محدود میباشد، میپندارد اسلام مرگ را انتقال انسان از يك مرحله زندگى به مرحله ديگرى تفسير مینمايد. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاويدانى دارد كه پايانى براى آن نيست و مرگ كه جدايى روح از بدن میباشد، وى را وارد مرحله ديگرى از حيات میكند كه كامروايى و ناكامی در آن بر پايه نيكوكارى و بدكارى در مرحله زندگى پيش از مرگ استوار میباشد.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم میفرمايد: «گمان مبريد كه با مردن نابود میشويد بلكه از خانهاى به خانه ديگرى منتقل میشويد».[۵]
برزخ
طبق آنچه از كتاب و سنت استفاده میشود انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومی، يك زندگانى محدود و موقتى دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است.[۶]
انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار میگيرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتيجهاى كه گرفته شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در انتظار روز رستاخيز عمومی بسر میبرد.[۷]
حال انسان در زندگى برزخى بسيار شبيه است به حال كسى كه براى رسيدگى اعمالى كه از وى سر زده به يك سازمان قضايى احضار شود و مورد بازجويى و بازپرسى قرار گرفته به تنظيم و تكميل پروندهاش بپردازند، آنگاه در انتظار محاكمه در بازداشت بسر برد.
روح انسان در برزخ، به صورتى كه در دنيا زندگى میكرد، بسر میبرد. اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار میشود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان ضلال میگذراند. خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت میفرمايد: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذين قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِما آتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَنْ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُون بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَاَنَّ اللّهَ لايُضيعُ اَجْرَالْمُؤمِنينَ؛[۸] البته گمان مبر (اى پيغمبر) كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند، مردهاند بلكه زندهاند و پيش خداى خودشان (در مقام قرب) روزى داده میشوند از آنچه خدا از فضل خود به ايشان داده شاد هستند و به كسانى از مؤمنين كه به دنبالشان میباشند و هنوز به ايشان نرسيدهاند مژده میدهند كه هيچ گونه ترس و اندوهى برايشان نيست. مژده میدهند با نعمت و فضل (وصف نشدنى) خدا و اين كه خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نمیكند».
و در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمیكنند، میفرمايد: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهمْ بَرْزَخٌ اِلى يَوْمٍ يُبْعَثُونَ؛[۹] تا آن دم كه به يكى از آنان مرگ میرسد میگويد خدايا! مرا (به دنيا) برگردانيد شايد در تركه خود كار نيكى انجام دهم، نه هرگز اين سخنى است كه او میگويد (به سخنش گوش داده نمیشود) و در پيش شان برزخى است كه تا روز رستاخيز ادامه دارد».
روز قيامت - رستاخيز
در ميان كتب آسمانى، قرآن كريم تنها كتابى است كه از روز «رستاخيز» به تفصيل سخن رانده و در عين اين كه تورات نامی از اين روز به ميان نياورده و انجيل جز اشاره مختصرى ننموده در قرآن كريم در صدها مورد با نامهاى گوناگون، روز رستاخيز را ياد كرده و سرنوشتى را كه جهان و جهانيان در اين روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل بيان نموده است.
و بارها تذكر داده كه ايمان به روز جزا (روز رستاخيز) همتراز ايمان به خدا و يكى از اصول سه گانه اسلام است كه فاقد آن (منكر معاد) از آيين اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاكت ابدى ندارد.
و حقيقت امر نيز همين است؛ زيرا اگر از جانب خدا حسابى در كار و جزاء و پاداشى در پيش نباشد، دعوت دينى كه مجموعهاى از فرمانهاى خدا و اوامر و نواهى اوست، كمترين اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبليغ در اثر، مساوى خواهد بود بلكه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقررات شرع و آيين، خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و در صورتى كه متابعت آن اثرى دربر نداشته باشد هرگز مردم زير بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبيعى دست بر نخواهند داشت. و از اينجا روشن میشود كه اهميت تذكر و يادآورى روز رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت دينى است.
و هم از اينجا روشن میشود كه ايمان به روز جزاء مهمترين عاملى است كه انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسنديده و گناهان بزرگ وادار میكند چنان كه فراموش ساختن يا ايمان نداشتن به آن، ريشه اصلى هر بزه و گناهى است.
خداى متعال در كتاب خود میفرمايد: «اِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ؛[۱۰] كسانى كه از راه خدا بيرون رفته و گمراه میشوند، براى ايشان عذابى است سخت در مقابل اين كه روز حساب را فراموش كردند».
چنان كه پيداست در آيه كريمه، فراموشى روز حساب منشاء هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرينش انسان و جهان و همچنين در غرض و هدف شرايع آسمانى در پيش بودن چنين روزى (روز رستاخيز) را روشن میسازد.
ما وقتى در كارهايى كه در آفرينش تحقق میپذيرد، دقيق میشويم میبينيم كه هيچ كارى (كه به طور ضرورت به نوعى از حركت نيز مشتمل است) بدون غايت و هدف ثابت انجام نمیيابد و هرگز خود كار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نيست بلكه پيوسته مقدمه هدف و غايتى است و بپاس آن مطلوب میباشد حتى در كارهايى كه به نظر سطحى بىغرض شمرده میشوند مانند افعال طبيعى و بازيهاى بچگانه و نظاير آنها اگر به دقت نگاه كنيم غايتها و غرضهايى مناسب نوع كار میيابيم چنان كه در كارهاى طبيعى كه عموما از قبيل حركت میباشد غايتى كه حركت به سوى آن است غايت و غرض آن است و در بازيهاى بچگانه مناسب نوع بازى غايتى است خيالى و وهمی كه مطلوب از بازى همانا رسيدن بدان است.
البته آفرينش انسان و جهان، كار خداست و خدا منزه است از اين كه كار بيهوده و بىهدف انجام دهد و دائما بيافريند و روزى دهد و بميراند و باز بيافريند و روزى دهد و بميراند و همچنين درست كند و به هم زند بىاين كه از اين آفرينش غايت ثابتى را بخواهد و غرض پابرجايى را تعقيب كند.
پس ناچار براى آفرينش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در كار است و البته سود و فائده آن به خداى بىنياز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفريدهها عايد خواهد شد، پس بايد گفت كه جهان و انسان به سوى يك آفرينش ثابت و وجود كاملترى متوجهاند كه فنا و زوال نپذيرد.
و نيز وقتى كه از نظر تربيت دينى در حال مردم دقيق میشويم میبينيم كه در اثر راهنمائى خدايى و تربيت دينى، مردم به دو گروه نيكوكاران و بدكاران منقسم میشوند، با اين حال در اين نشأه زندگى تميز و امتيازى در كار نيست بلكه بالعكس و على الاغلب پيشرفت و موفقيت از آن بدكاران و ستمكاران میباشد و نيكوكارى توأم با گرفتارى و بدگذرانى و هرگونه محروميت و ستمكشى میباشد.
در اين صورت، مقتضاى عدل الهى آن است كه نشأه ديگرى وجود داشته باشد كه در آن نشأه هر يك از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بيابند و هر كدام مناسب حال خود زندگى كنند. خداى متعال در كتاب خود به اين دو حجت اشاره نموده میفرمايد: «وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لايَعْلَمُون»؛[۱۱] ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست به بازی نيافريديم. آنها را نیافریدیم مگر به حق ولی بسیایر از ایشان نمی دانند.
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ»؛ ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست بيهوده نيافريديم. اين احتمال دور از خرد، گمان كسانى است كه به خدا كافر شدند، واى به حال اين كافران از آتش كه به كفار وعده داده شده! آيا ما كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند مانند كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين افساد میكنند؟ يا پرهيزكاران را مانند اهل فجور قرار خواهيم داد؟
و در جاى ديگر كه هر دو حجت را در يك آيه جمع نموده، میفرمايد: «اَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاَّتِ اَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ»؛[۱۲] آيا كسانى كه به جرم و جنايتها پرداختهاند، گمان میبرند كه ما آنان را مانند كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادهاند قرار خواهيم داد؟ به طورى كه زندگى و مرگشان برابر باشد، بد حكمی است كه میكنند! خدا آسمانها و زمين را آفريد به حق (نه بيهوده) و براى اين كه هر نفس به آنچه با عمل خود كسب كرده جزا داده شود بىاين كه به مردم ستم شود.
بيان ديگر
در بحث ظاهر و باطن قرآن در بخش دوم كتاب اشاره كرديم كه معارف اسلامی در قرآن كريم، از راههاى گوناگون بيان شده است و راههاى نامبرده به طور كلى به دو طريق ظاهر و باطن منقسم میشود. بيان از طريق ظاهر بيانى است كه مناسب سطح افكار ساده عامه میباشد به خلاف طريق باطن كه اختصاص به خاصه دارد و با روح حيات معنوى درك میشود.
بيانى كه از طريق ظاهر سرچشمه میگيرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرينش معرفى میكند كه سراسر جهان ملك اوست، خداوند جهان فرشتگان بسيار بيرون از شمار آفريد كه فرمانبران و مجريان اوامرى هستند كه به هر سوى جهان صادر میفرمايد و هر بخش از آفرينش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد كه موكل آن بخش هستند.
نوع انسان از آفريدگار و بندگان او هستند كه بايد از اوامر و نواهى او پيروى و فرمانبردارى كنند و پيغمبران حاملان پيامها و آورنده شرايع و قوانين او هستند كه به سوى مردم فرستاده و جريان آنها را خواسته است.
خداى متعال از اين روى كه به ايمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نيك داده و به كفر و معصيت، وعيد عقاب و سزاى بد داده و چنان كه فرموده، خُلف وعده نخواهد نمود و از اين روى كه عادل است و مقتضاى عدل او اين است كه در نشأه ديگرى دو گروه نيكوكاران و بدكاران را كه در اين نشأه، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمیكنند از هم جدا كرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطا نمايد.
خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعدهاى كه فرموده گروه انسان را كه در اين نشأه میباشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده میكند و به جزئيات اعتقادات و اعمالشان رسيدگى حقيقى مینمايد و ميان ايشان بحق قضاوت و داورى میفرمايد و در نتيجه حق هر ذي حق را به وى میرساند و داد هر مظلومی را از ظالمش میگيرد و پاداش عمل هر كس را به خودش میدهد، گروهى به بهشت جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محكوم میشوند.
اين بيان ظاهرى قرآن كريم است و البته راست و درست میباشد ولى از موادى كه مولود تفكر اجتماعى انسان است تأليف و تنظيم شده تا فايدهاش عمومیتر و شعاع عملش وسيعتر باشد.
كسانى كه در ساحت حقايق جاى پاى و به زبان باطنى قرآن كريم تا اندازهاى آشنايى دارند، از اين بيانات مطالبى میفهمند كه بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن كريم نيز در خلال بيانات روان خود گاهگاهى به آنچه مقصد باطنى اين بيانات است، گوشهاى میزند.
قرآن با اشارههاى گوناگون خود، اجمالاً میرساند كه جهان آفرينش با همه اجزاى خود كه يكى از آنها انسان است، با سير تكوينى خود (كه پيوسته رو به كمال است) به سوى خدا در حركت است و روزى خواهد رسيد كه به حركت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و كبرياى خدايى، امنيت و استقلال خود را به كلى از دست میدهد.
انسان نيز كه يكى از اجزاى جهان و تكامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حركت میباشد و روزى كه حركت خود را به آخر رسانيد حقانيت و يگانگى خداى يگانه را عياناً مشاهده خواهد نمود. او خواهد ديد كه قدرت و ملك و هر صفت كمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همين راه حقيقت هر شىء چنان كه هست بر وى مكشوف خواهد شد.
اين نخستين منزل از جهان ابديت است، اگر انسان به واسطه ايمان و عمل صالح در اين جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزديكان او داشته باشد با سعادتى كه هرگز به وصف نمیآيد در جوار خداى پاك و صحبت پاكان عالم بالا بسر میبرد و اگر به واسطه دلبستگى و پايبندى به زندگى اين جهان و لذايذ گذران و بىپايه آن از عالم بالا بريده و انس و الفتى به خداى پاك و پاكان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناك و بدبختى ابدى خواهد شد.
درست است كه اعمال نيك و بد انسان در اين نشأه گذران است و از ميان میرود ولى صور اعمال نيك و بد در باطن انسان مستقر میشود و هر جا برود همراه اوست و سرمايه زندگى شيرين يا تلخ آينده او میباشد.
مطالب گذشته را میتوان از آيات ذيل استفاده نمود، خداى متعال میفرمايد: «اِنَّ اِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»؛[۱۳] برگشت مطلقاً به سوى خداى توست و میفرمايد: «اَلا اِلَى اللّهِ تَصيرُ اْلاُمُورُ»؛[۱۴] آگاه باشيد همه امور به سوى خدا برمیگردد و میفرمايد:«وَاْلاَمْرُ يَوْمئِذٍ للّهِِ»؛[۱۵] امروز امر يكسره از آن خداست.
«يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضيَّةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»؛[۱۶] اين نفس كه اطمينان و آرامش يافتهاى (با ياد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى كه خشنودى و از تو خشنود شده، پس داخل شو در ميان بندگان من و داخل شو در بهشت من.
و در حكايت خطابى كه روز قيامت به بعضى از افراد بشر میشود میفرمايد:«لَقَدْ كُنْتَ فى غَفْلَةً مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»؛[۱۷] تو از اينها كه مشاهده میكنى در غفلت بودهاى اينك پرده را از پيش چشمت برداشتيم و در نتيجه چشم تو امروز تيزبين است.
در مورد تأويل قرآن كريم (حقايقى كه قرآن كريم از آنها سرچشمه میگيرد) میفرمايد: «هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ تَاءْويلَهُ یوم یاتی تاويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذى كُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ»؛[۱۸] آيا كسانى كه قرآن را نمیپذيرند، جز تأويل آن چيزى را منتظرند روزى كه تأويلش مشهود میشود، كسانى كه قبلاً آن را فراموش كردهاند، خواهند گفت: پيغمبران خداى ما، به حق آمدند پس آيا براى ما نيز شفاعت كنندگانى هستند كه براى ما شفاعت كنند يا اين كه برگردانده شويم (به دنيا) و عملى غير از آن عمل كه انجام میداديم، انجام دهيم؟ اينان نفسهاى خود را زيان كردند و افترايى كه میبستند گم نمودند».
و میفرمايد: «يَوْمَئِذٍ يُوَفّيهِمُ اللّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ هُوَالْحَقُّ الْمُبينُ؛[۱۹] در چنين روزى خدا پاداش واقعى ايشان را میدهد و میدانند كه خدا واقعيتى آشكار و بىپرده است و بس» و میفرمايد: «يا اَيُّهَا اْلاَنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛[۲۰] اى انسان تو با رنج به سوى خداى خود در كوشش میباشى پس او را ملاقات خواهى كرد».
و میفرمايد:«مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَاللّهِ فَإ نَّ اَجَلَ اللّهِ لاََّتٍ»؛[۲۱] هر كه ملاقات خدا را اميدوار باشد موقعى را كه خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد و میفرمايد: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحداً»؛[۲۲] پس هر كه به ملاقات خداى خود اميدوار باشد بايد عمل صالح (كار سزاوار) بكند و در پرستش خداى خود كسى را شريك ننمايد.
و میفرمايد: «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّكَ راضِيَةً مَرْضيَّةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»[۲۳] و میفرمايد: «فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى * يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَى * فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى»؛[۲۴] وقتى كه بزرگترين داهيه (روز رستاخيز) رسيد روزى كه انسان هر گونه تلاش و كوشش خود را به ياد میآورد و آتشى كه براى عذاب روشن شده آشكار گرديد، (مردم دو گروه میشوند) اما كسى كه طغيان نموده و زندگى دنيا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جايگاه اوست و اما كسى كه از مقام خداى خود ترسيده و نفس خود را از هواى دلخواه ناپسند نهى كرد، بهشت جايگاه اوست و بس.
و در بيان هويت جزاى اعمال میفرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ كَفَرُوا لاتَعْتذِروُا الْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛[۲۵] اى كسانى كه كافر شديد اعتذار مجوييد، امروز (روز رستاخيز) جزايى كه به شما داده میشود همان خود اعمالى است كه انجام میداديد.
استمرار و توالى آفرينش
اين جهان آفرينش كه مشهود ماست، عمر بىپايان ندارد و روزى خواهد رسيد كه بساط اين جهان و جهانيان برچيده شود چنان كه قرآن همين معنا را تأييد میكند، خداى متعال میفرمايد:ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَيْنَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَاَجَلٍ مُسَمّىً»؛[۲۶] نيافريدم آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست مگر به حق و اجل معين (براى مدت محدود و معينى كه نام برده شده است).
و آيا پيش از پيدايش اين جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان ديگرى آفريده شده و انسانى بوده است؟ آيا پس از برچيده شدن بساط جهان و جهانيان كه قرآن كريم نيز از آن خبر میدهد، جهان ديگرى به وجود خواهد آمد و انسانى آفريده خواهد شد، پرسشهايى است كه پاسخ صريح آنها را در قرآن كريم نمیتوان يافت، جز اشاراتى ولى در رواياتى كه از ائمه اهل بيت نقل شده به اين پرسشها پاسخ مثبت داده شده است.[۲۷]
پانویس
- ↑ سوره مومنون، آيه 12-14.
- ↑ سوره سجده، آيه 11.
- ↑ سوره اسراء، آيه 85.
- ↑ سوره يس، آيه 83.
- ↑ بحار، ج3، ص161 از اعتقادات صدوق.
- ↑ بحار، ج2، باب البرزخ.
- ↑ بحار، ج2، باب البرزخ.
- ↑ سوره آل عمران، آيه 169-171.
- ↑ سوره مؤمنون، آيه 99 و 100.
- ↑ سوره ص، آيه26.
- ↑ سوره دخان، آيه 38.
- ↑ سوره جاثيه، آيه 21 و 22.
- ↑ سوره علق، آيه 8.
- ↑ سوره شورى، آيه 53.
- ↑ سوره انفطار، آيه 19.
- ↑ سوره فجر، آيه 27-30.
- ↑ سوره ق، آيه 22.
- ↑ سوره اعراف، آيه 53.
- ↑ سوره نور، آيه 25.
- ↑ سوره انشقاق، آيه 6.
- ↑ سوره عنكبوت، آيه 5.
- ↑ سوره كهف، آيه 110.
- ↑ سوره فجر، آيه 27-30.
- ↑ سوره نازعات، آيه 34-41.
- ↑ سوره تحريم، آيه 7.
- ↑ سوره احقاف، آيه 3.
- ↑ بحار چاپ كمپانی، ج14، ص79.
منابع
- شیعه در اسلام، علامه طباطبایی.
- اصول عقاید و دستورات دینی، علامه طباطبایی.