قرب الهی
قرب الهی به معنای نزدیکی مکانی و زمانی نیست، بلکه مراد این است که انسان در اثر حرکت اختیاری و انتخابی که دارد با اعمال و کردار نیکو و دوری از هر زشتی و پلیدی به مقامی برسد که مورد عنایت خاص الهی قرار گیرد.
محتویات
مفهوم قرب الهی
نزدیک شدن به خداوند تبارک و تعالی نه به معنای کم شدن فاصله زمانی و مکانی است؛ که مثلاً اگر به مکه مکرمه رفتیم از نظر مکانی به خدا نزدیک شده باشیم یا نیمه شب از نظر زمانی به خدا نزدیکتریم، خیر زیرا خداوند تبارک و تعالی خود آفریننده زمان و مکان است و خود محیط بر همه زمانها و مکانهاست و با هیچکدام از موجودات نسبت زمانی و مکانی ندارد، خود میفرماید:
- «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»؛[۱] ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
- «هو الاول والاخر والظاهر والباطن...»؛[۲] اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.
- «...و هو معکم این ما کنتم»؛[۳] هر جا باشید او با شماست.
- «...فاینما تولوا فثم وجه الله»؛[۴] پس به هر سو روی آورید همان جا روی خداست.
مراد از قرب به خدا نزدیکی مکانی و زمانی نیست، بلکه مراد این است که انسان در اثر حرکت اختیاری و انتخابی که دارد با اعمال و کردار نیکو و دوری از هر زشتی و پلیدی به مقامی برسد که مورد عنایت خاص الهی قرار گیرد به طوری که همه درخواست هایش به اجابت برسد، یعنی به آن جایی برسد که: ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته؛[۵] اگر مرا بخواند ، اجابت میکنم او را و اگر از من چیزی بخواهد به او عطا میکنم.
بندهای که به چنین مقامی برسد به کمال خود رسیده است ولذا در عرف جامعه هم کسی که مورد توجه شخصیتی باشد، میگویند او «مقرب» فلانی است و در قرآن کریم هم بر پیشروان اسلام که از ارزش بیشتری برخوردارند عنوان «مقربین» اطلاق شده است: «والسابقون السابقون × اولئک المقربون»؛[۶] پیشی گیرندگان پیشی گرفتگانند. آنان مقربانند.
و این قرب به خدا مرتبهای است از وجود که در آن استعدادهای ذاتی شخص با سیر و حرکت اختیاری خود به فعلیت میرسد؛ خواه حرکتی سریع و لحظهای که انبیا و اولیای خدا از لحظات دمیده شدن روح در کالبدشان سیر تکاملی کردند و در اندک مدتی به کمالات بزرگ و همان قرب حقیقی نایل شدند که عیسی بن مریم در گهواره میگوید: «قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا»؛[۷] گفت من بنده خدایم به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.
و طبق روایاتی که در دست ما شیعیان است ائمه معصومین علیهم السلام حتی در شکم مادر تسبیح خدا میگفتند و به محض به دنیا آمدن سر به سجده گذاشته و شکر خدا نمودند؛ مثلاً علی علیه السلام در هنگام ولادتش قرآن خواند و سوره مؤمنون را تلاوت کرد. و درباره امام زمان علیه السلام داریم که در دل مادر سخن میگفت و به دنیا که آمد، سجده کرد. و درباره ام الائمه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام آمده است که در دل مادرش خدیجه با او تکلم میکرد و درباره امام جواد علیه السلام داریم که نه ساله بود به امامت رسید. و همین طور سایر ائمه معصومین علیهم السلام که تمامی ایشان سیر تکاملی سریع و برق آسا داشتهاند.
این سیر تکاملی که هدف از تزکیه نفس است مربوط به جسم و بدن انسان نیست بلکه مربوط به روح و دل آدمی است و شرایط مادی فقط نقش فراهم کردن زمینه سیر و سلوک را به عهده دارند و اگر ما به زیارت خانه خدا میرویم مسلماً مکه هدف یست بلکه وسیلهای است برای همان تقرب روح به خدا و چه بسا افرادی که در مکه بودند و حتی با پیامبر اسلام فامیلی داشتند مثل «ابولهب» ها ولی از خدا و پیامبرش فرسنگها دور بودند و یا کسانی از مکه خیلی دور بودند ولی از بسیاری از اصحاب به خدا و پیامبرش نزدیکتر بودند، مثل «اویس قرنی» که در رکاب علی علیه السلام در صفین به شهادت رسید، او پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ندید اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سفارش او را به علی علیه السلام کرد.
اقسام قرب از دیدگاه فلسفی
قرب از دیدگاه فلسفی بر سه قسم است: قرب مکانی و (زمانی)، قرب ماهوی، قرب وجودی. اما قرب مکانی و زمانی اختصاص به اجزای عالم جسم و جسمانی دارد. چون خداوند مبرّای از جسمانیت است در مورد او صادق نیست. اما قرب ماهوی؛ مثل قرب زید و عمرو در ماهیت انسانی و اشتراک آنها در حیوانیت و ناطقیت. اما خدای بزرگ، چون وجود بی نهایت و مطلق است، ماهیت ندارد ولذا این گونه قرب نیز در مورد او صادق نیست.
اما قرب وجودی، چون خداوند معطی و مبدأ هر وجود است و انفکاک علت تامه از معلولش ممکن نیست و معلول، ربط محض نسبت به علت است. از این رو قرب حق تعالی به اشیا از جهت قرب وجودی حضرتش به اشیا است.
قرب الاهی از دیدگاه آیات و روایات
چون خدای سبحان بر هر چیز محیط است،[۸] معقول نیست که از چیزی دور باشد ولذا قرب الاهی به عبد، خواه ناخواه حاصل است.
پس اگر انسان بخواهد به خدا نزدیک شود و این اضافه را برقرار سازد باید به وسیله طاعات و اعمال شایسته، قرب الاهی را تحصیل نماید. چنان که امام باقر علیه السلام فرمود: "تقرب به خدای متعال نمیتوان یافت مگر به طاعت" و در این صورت به آغاز ولایت یعنی به نصرت و محبت راه یافته است.
انجام اعمال قربی همچون نماز که "الصلوة قربان کل تقّی"[۹] و زکات که درباره آن آمده است: "انّ الزکاة جُعلتْ مع الصلاة قُرباناّ"[۱۰] انسان را به خدا نزدیک میکند و آنگاه که این قرب حاصل شد انسان دوست خدا و خدا هم دوست انسان میگردد.
آیاتی نظیر: «ان کنتم تحبون اللَّه فاتّبعونی یحببکم اللَّه»،[۱۱] ناظر به همین محبت دو جانبه است.[۱۲]
آنچه از آیات و روایات بدست میآید آن است كه انسان باید خود را به آفریدگار وابسته و مربوط بیابد و وجود خود را غیرمستقل و پرتوی از شعاع وجودی او بداند و هر قدر انسان وابستگی و عدم استقلال خود را بهتر درك كند توجهش به خالق جهان بیشتر خواهد شد و در نتیجه از انوار ربوبی بیشتر بهرهمند خواهد گردید تا آنجا كه آینه تمام نما و مظهر كامل پروردگار جلت عظمته میگردد.
«- الهی - والحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا؛[۱۳] - پروردگارم - مرا به پر بهجتترین نور عزتت ملحق بساز تا تنها تو را بشناسم و از غیر تو رو گردان شوم».
درباره ائمه علیهم السلام ما همین اعتقاد را داریم که آنقدر رابطهشان با خدا زیاد شده که دیگر آنان را از خدا جدا نمیدانیم اگر چه پرتوی از شعاع خدایند: «لافرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک رتقها و فتقها بیدک بدؤها منک و عودها الیک؛[۱۴] میان تو و آنان جدایی نیست جز اینکه آنان بندگان و آفریدگان تواند، تدبیر آنان به دست توست. آغاز ایشان از تو و بازگشتشان به سوی توست».
و کسانی که رابطهشان با خدا اینگونه است سرانجام به جوار رحمت و مقام قرب الهی و به دیدار و وصل محبوب نایل خواهند شد؛ منزلت این انسانها در آیات قرآنی این گونه ترسیم شده است:
- «یا ایتها النفس المطمئنه × ارجعی الی ربک راضیه مرضیه × فادخلی فی عبادی × وادخلی جنتی»؛[۱۵] ای انسان اطمینان یافته، به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از خدا راضی هستی و هم خدا از تو راضی است، پس داخل بندگانم شو و به بهشتم درآی.
- «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»؛[۱۶] در جایگاهی راستین نزد سلطانی مقتدر.
- «وجوه یومئذ ناضره × الی ربها ناظره»؛[۱۷] چهرههایی در آن روز شادابند و به سوی پروردگارشان مینگرند.
راههای وصول به قرب الهی
قرآن كريم مصداق كمال نهايي را قرب به خدا ميداند كه همه كمالات جسمي و روحي، مقدمه رسيدن به آن و انسانيت انسان در گرو دستيابي به آن است و بالاترين و پايدارترين لذت، از رسيدن به مقام قرب حاصل ميشود.
پرواضح است که خدای بزرگ را نه سمت و سویی و نه جهتی است و این مسیر و این طریق قرب، در متن ذات وجود سالک محقق میگردد. چون سالک در طریق استکمالی ذاتی خود در سفر من الخلق الی الحقّ از مرتبه عقل هیولانی[۱۸] به مقام عقل بالفعل و عقل مستفاد رسید و با عقل بسیط پیوست و اتحاد وجودی با آن یافت، که منتهای سفر و غایت آمال اولو الالباب است، به اسما و صفات حسنای الاهی متصف میشود؛ یعنی به سعادت خود نایل میآید و آثار وجودی وی قوی میگردد و یکی از مظاهر عظام الاهی قرار میگیرد و صاحب ولایت تکوینی میشود و از این حالت نفسانی تعبیر به "قرب" میشود.[۱۹]
نقطه اوج قرب به خدا مقامي است كه انسان به ذات اقدس الهي رهنمون ميشود. در جوار رحمت الهي استقرار مييابد. چشم و زبان او ميشود و به اذن خدا كارهاي خدايي ميكند از جمله آياتي كه بر حقيقت ياد شده دلالت دارد، دو آيه ذيل است:
- «ان المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر»؛ به راستي كه پرهيزكاران در باغها و جويبار در جايگاهي راستين نزد پادشاهي مقتدرند.
- «فاما الذين آمنوا بالله واعتصموا به فسيدخلهم في رحمه منه و فضل و يهديهم اليه صراطاً مستقيماً»؛ پس كساني كه به خدا ايمان آورده و به آن (قرآن) چنگ زدند، خداوند آنان را در رحمت و فضل خويش وارد كند و از صراط مستقيم به سوي خود رهنمون گرداند.
از جمله روايات بيانگر اين حقيقت حديث قدسي نبوي است كه «ما تقرب الي عبد بشيءٍ احب الي مما افترضت عليه و انه ليتقرب الي بالنافله حتي احبه فاذا احببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها»؛ هيچ بندهاي با چيزي محبوبتر از واجبات به من نزديك نميشود. بنده همواره با كارهاي مستحب به من نزديك ميشود اما آنجا كه دوستش ميدارم و چون محبوب من شد گوش او ميشوم كه با آن ميشنود و چشم او ميشوم كه با آن ميبيند و زبان او ميشوم كه با آن سخن ميگويد و دست او مي شوم كه با آن اعمال قدرت ميكند.
نزديك بودن به يك موجود، گاه نزديك بودن به لحاظ مكان و گاه به لحاظ زمان است. روشن است كه قرب به خدا از اين مقوله نیست، زیرا زمان و مکان ویژه موجودات مادی است همچنین، تقرب الهی اعتباری و تشریفاتی صرف مد نظر نیست. گاه نیز مقصود از قرب، وابستگی موجودات جهان و از جمله انسان به خداوند و حضور دائمی همه موجودات در پیشگاه او است.
پانویس
- ↑ سوره ق(50)، آیه16.
- ↑ سوره حدید(57)، آیه3.
- ↑ همان، آیه4.
- ↑ سوره بقره(2)، آیه115.
- ↑ بحارالانوار، ج5، ص284.
- ↑ سوره واقعه(56)، آیات 10-11.
- ↑ سوره مریم(19)، آیه 30.
- ↑ سوره فصلت، 54.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ح637.
- ↑ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 190.
- ↑ سوره آل عمران، آیه31.
- ↑ جوادی آملی، عبداللَّه، ولایت در قرآن، ص57، مرکز نشر فرهنگی رجاء.
- ↑ مناجات شعبانیه.
- ↑ از دعای روزهای ماه رجب.
- ↑ سوره فجر(89)، آیات27-30.
- ↑ سوره قمر(54)، آیه55.
- ↑ سوره قیامت(75)، آیات 22-23.
- ↑ حکماء برای عقل چهار مرتبه ذکر کردهاند: مرتبه اول: عقل نسبت به همه معقولات بالقوه است و عقل هیولایی نامیده میشود. مرتبه دوم: عقل بالملکه است و آن مرتبهای است که عقل در آن مرتبه، تصورات و تصدیقات بدیهی را تعقل میکند. مرتبه سوم: عقل بالفعل است و آن مرتبهای است که عقل نظریات را به واسطه بدیهیات تعقّل میکند. مرتبه چهارم: عقل مستفاد است که نفس همه آنچه را که از معقولات بدیهی و نظری که مطابق با عالم بالا (ملکوت) و عالم پایین (ملک) است، بدست آورده تعقل نماید. بدین گونه که همگی را نزد خود حاضر نموده و بالفعل به آنها توجّه دارد.
- ↑ حسن زاده آملی، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص502.
منابع
- قرب الهی و اقسام آن، پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: 23 دی ماه 1392.
- قرب به خدا در قرآن، اندیشه قم، بازیابی: 23 دی ماه 1392.
- قرب الهی و حقیقت آن، دانشنامه رشد، بازیابی: 23 دی ماه 1392.