محمدعلی شاه آبادی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۰۲ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 2، صفحه 606

نویسنده:محمدعلي محمدي

میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

ولادت:

ایشان در سال 1292 ق در اصفهان پا به عرصه‌ وجود نهادند پدرشان آیت الله میرزا محمدجواد بیدآبادی می باشد كه خود فقیهی وارسته بود.

تحصیلات :

محمدعلی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آن گاه در كلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) كه یكی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیت الله میرزا هاشم خوانساری (نویسنده كتاب مبانی الاصول) شركت نمود و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ بود.

در سال 1304 ق ناصرالدین شاه قاجار، آیت الله بیدآبادی را به همراه دو فرزندش محمدعلی و علی محمد به ترهان تبعید كرد و محمد على در تهران در درس فقه و اصول آية الله ميرزا حسن آشتيانى - كه خود از شاگردان بزرگ آية الله شيخ مرتضى انصارى بود - شركت نمود و فطرت توحيدى و عشق به شناخت معارف الهى او را به درس فلسفه حكيم بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت .

میرزا محمدعلی نخستین سال‌های بلوغ را پشت سر می‎گذاشت كه در كلاس درس عرفان نشست و آن گاه كه وارد هیجدهمین سال عمر خود شد در سال 1310 ق به درجه اجتهاد نایل آمد.

او در سال 1312 ق اولین و بهترین استاد خود یعنی پدر مهربانش را از دست داد ولی این حادثه تلخ نتوانست در روح او خللی ایجاد كند و به رغم مشكلات فراوان به تحصیل ادامه داد. وی حدود شانزده سال در تهران اقامت كرد و در این مدت علاوه بر تحصیل به تدریس اشتغال داشت.[۱]

عزیمت به عراق:

در سال 1320 ق. میرزا محمدعلی به قصد عزیمت به نجف اشرف و حضور در درس آیت الله العظمی محمدكاظم خراسانی (مشهور به آخوند خراسانی) ابتدا راهی اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آن جا راهی نجف گردید. در این سفر مادر و پدر همسرش نیز او را همراهی می‎كردند.

در این زمان میرزا محمدعلی با آن كه خود مجتهد بود با شور و شوقی وصف‌ناپذیر در درس آخوند خراسانی حاضر می‎شد. اقامت ایشان در نجف هفت سال طول كشید و طی آن توانست در دو دوره كامل درس خارج اصول آخوند شركت كند كه نتیجه آن یك دوره شرح بر كتاب كفایه الاصول است كه به قلم ایشان نگارش یافته است. همچنین ایشان در نجف در درس آیت الله شیخ فتح الله شریعت (شیخ الشریعه) و آیت الله میرزا محمدحسن خلیلی شركت می‎جست.

پس از رحلت آخوند خراسانی - كه آقا میرزا محمدعلی برای ایشان احترام فوق‌العاده‎ای قائل بود و او را عقل مجسم می‎شمرد - جناب میرزا راهی سامرا شد تا از خرمن علوم آیت الله العظمی میرزا محمدتقی شیرازی خوشه‌چینی كند. ایشان پس از درس استاد، در جایگاه تدریس می‎نشست و بسیاری از شاگردان استاد در كلاس او شركت می‎كردند.

در این میان میرزای شیرازی خود نیز به آیت الله شاه‌آبادی توجه ویژه‎ای داشت و به همین دلیل است كه آیت الله شاه‌آبادی یكی از شش نفری است كه از میرزای شیرازی گواهی اجتهاد دریافت كرده است. چنان كه آیات عظام شیخ الشریعه اصفهانی، سید اسماعیل صدر، شریانی، میرزا خلیل تهرانی هم به عارف كامل شاه‎آبادی گواهی اجتهاد داده بودند.[۲]

بازگشت

آیت حق، شاه‎آبادی بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنی خود و به خاطر درخواست مادرش - كه دوری از دیگر فرزندان كاسه صبرش را لبریز كرده بود - به طرف ایران حركت كرد و آن گاه كه علمای سامرا دریافتند كه ایشان در حال آماده‌سازی وسایل سفر برای حركت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند كه در سامرا بماند ولی ایشان رضایت مادر را كه رضایت خداوند در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.

چون مردم تهران از ورود آیت الله شاه‌آبادی به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند كه به تهران برود و وی پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه‌آباد (جمهوری اسلامی كنونی) بود به آیت الله شاه‌آبادی معروف شد. ایشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنرانی می‎نمود و بعد به سبب كمبود جا سنگر را به مسجد سراج الملك منتقل كرد.

آن بزرگوار از سال 1330 ق. تا 1347 ق. در تهران اقامت داشت. در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسیده بود یكی از مهمترین اقدامات آیت الله شاه‌آبادی مبارزه با ظلم ستم شاهی وی بود، چنان كه امام قدس سره می‎فرمایند: «مرحوم آیت الله شاه‌آبادی علاوه بر آن كه یك فقیه و عارف كامل بودند یك مبارز به تمام معنا هم بودند».[۳]

در اوج خفقان رضاخانی، آیت الله شاه‌آبادی، از علمای تهران و دیگر شهرها خواست كه در اعتراض به ستم‌های شاه در پناه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری گرد آمده، متحصن شوند. ولی علما نتوانستند ایشان را همراهی كنند و در حالی كه تنها دو نفر ایشان را همراهی می‎كردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانی‌های كوبنده فجایع رژیم را برای مردم بازگو می‎نمود. آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آن گاه در سال 1347 ق. راهی شهر مقدس قم شد. و به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی همت گمارد.[۴]

در این زمان بود که امام خمینی رحمه الله نیز بهخ زمره شاگردان ایشان پیوست. امام چگونگی آشنایی خود با آیت الله شاه‌آبادی را چنین توضیح می‎دهد: «من پس از آن كه توسط یكی از منسوبین مرحوم شاه‌‎آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات كردم و یك مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع كردند به گفتن: فهمیدم اهل كار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار می‎كردم كه با ایشان یك درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی‎كردند تا به گذر «عابدین» - یكی از محلات قم - رسیدیم و بالاخره ایشان كه فكر می‎كرد من فلسفه می‎خواهم قبول كردند. ولی من به ایشان گفتم كه فلسفه خوانده‎ام و عرفان می‎خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نكردن و من باز هم اصرار كردم، تا بالاخره ایشان قبول كردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم».

آیت الله شاه‌آبادی به امام علاقه زیادی داشت به گونه‎ای كه هرگاه می‎خواست او را صدا كند بدون آوردن پسوند یا پیشوندی همان گونه كه پدران فرزندان خود را صدا می‎كنند می‎فرمود: روح الله! آری، او امام را روح خدا می‎دانست. البته علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آن جا كه هرگاه از ایشان نامی به میان می‎آورد می‎فرمود: روحی له الفداء، جانم فدای او باد! این مطلب در كتاب‌های امام بخصوص در كتاب‌های عرفانی ایشان كاملاً مشهود است.[۵] یكی دیگر از افرادی كه در قم از خرمن علم آیت حق، شاه‌آبادی خوشه‎ها چید آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی است.

آیت الله شاه‌آبادی هفت سال در قم اقامت گزید. زمانی نیز مردم تهران به قم آمده، از ایشان خواستند به تهران مراجعت كند و وی به رغم میل باطنی خود، در پی احساس وظیفه در سال 1354 ق. راهی تهران شد. ابتدا حدود دو سال در مسجد امین الدوله - واقع در بازار چهل تن - به امامت جماعت و ارشاد و هدایت پرداخت و آن گاه كه یكی از شبستان های مسجد جامع - كه قبل از آن تبدیل به انبار شده بود - آماده شد، نماز و سخنرانی را بدان جا منتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان گردید.[۶]

در موقعیتی كه رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل نموده بود آیت الله شاه‌آبادی هیچ گاه نماز و سخنرانی‎اش قطع نشد. زمانی هم كه رضاقلدر پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع كرده بود او فرزندانش را به روحانی شدن و پوشیدن لباس مقدس روحانیت تشویق كرد و به بركت همین تلاش مخلصانه هفت تن از فرزندان ایشان روحانی شدند.

مأموران رضاخان، برای آن كه بتوانند صدای حق طلب آیت الله شاه‌آبادی را خاموش كنند، منبر او را از مسجد جامع دزدیدند ولی از آن پس ایستاده سخنرانی می‎كرد و می‎گفت: «منبر سخن نمی‎گوید اگر می‎خواهید سخنرانی تعطیل شود، باید مرا ببرید و من هر روز قبل از اذان صبح تنهایی از منزل به طرف مسجد می‎آیم، اگر عرضه دارید آن وقت بیایید و مرا دستگیر كنید!».

بر پایه این گفتار شجاعانه روزی عده‎ای روباه صفت برای دستگیری شیخ عارف به مسجد جامع حمله‌ور شدند و با بی‎شرمی تمام همچون لشكر یزید چكمه پوشان وارد مسجد شدند كه ناگاه آیت حق نهیبی بر آن ها زد و همگی آن ها پا به فرار گذاشتند و برای دستگیری ایشان در بیرون مسجد كمین كردند و آن گاه كه آیت الله شاه‌آبادی از مسجد خارج شده فرمانده آن ها رو به شیخ عارف كرد و گفت: «آقای شاه‌آبادی! آقای شاه‌آبادی! تو باید همراه ما بیایی كلانتری!» آیت الله شاه‌آبادی ایستاد و در حالی كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بیاد!» و به راه خود ادامه داد.[۷]

از دیگر اقدامات فرهنگی و ابتكارات آیت الله شاه‌آبادی برپایی جلسات سخنرانی خانگی - دور از چشم مأموران رژیم بود - كه نقش مهمی در مبارزات و آگاهی سیاسی مردم ایفا می‎كرد. شیخ عارف كامل از تعلیم و تربیت كودكان و نوجوانان نیز غافل نبود و در پی این مقصود منزل شخصی خود را به تدریس و تعلیم نونهالان اختصاص داده بود. او چند مرد صالح و مؤمن انتخاب كرد كه به دانش‎آموزان درس بدهند و خود نیز بر كار مدرسه نظارت داشت و هفته‎ای یك بار سخنرانی برای دانش‎آموزان و اولیای آن ها، آن ها را در حفظ شعایر اسلام راهنمایی می‎كرد.

تدریس

مهم‎ترین اقدام فرهنگی ایشان تدریس و بعد از آن تألیف است. وی در حوزه علمیه قم روزی نه تا ده درس تدریس می‎كرد و نكته جالب توجه این كه هر یك از علما كه در درسی از درس‌های ایشان شركت می‎كرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار می‎ستود؛ چنانكه امام كه در درس‌های عرفان ایشان حاضر می‎شد استادش را در عرفان فوق‎العاده می‎ستود و آیت الله میرزا هاشم آملی معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است. آن چه ایشان تدریس می‎نمود عبارت بود از:

  • 4. فلسفه و منطق و... كه دانش پژوهان بسیاری از آن ها استفاده می‎كردند.[۸]

در ذیل نام چند تن از آنان را یادآور می‎شویم:

  • 2. آیت الله حاج شهاب الدین مرعشی نجفی.
  • 3. آیت الله حاج میرزا هاشم آملی.
  • 4. آیت الله شیخ محمدرضا طبسی نجفی.
  • 5. آیت الله حاج محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام) و...

آثار

از شیخ عارف كامل كتاب‌های فراوانی برجا مانده كه برخی از آن ها چاپ شده و بعضی دیگر هنوز به چاپ نرسیده است. در این میان، بعضی از رساله‎ها و كتاب‌های چاپ نشده ایشان، پس از رحلت استاد در اختیار حضرت امام قرار داشت كه در سال 1343 ش. در حمله ساواك به كتابخانه و منزل امام در قم همراه آثاری از امام راحل ربوده شد.

اینك مروری بر آثار آیت الله شاه‌آبادی:

  • 1. شذرات المعارف نام دیگر این كتاب حرام الاسلام است و در ایران چند بار به چاپ رسیده است. این كتاب در دو جلد جبیبی و دوباره مطالب اخلاقی و مبارزه با تهاجم فرهنگی است.
  • 2. رشحات البحار. عربی و شامل 3 بخش است: الف: القرآن والعتره. ب: الایمان والرجعه. ج: الانسان والفطره.
  • 3. مفتاح السعاده فی احكام العباده (توضیح المسائل).
  • 4. حاشیه نجاه العباد: چنان كه از نام آن برمی‎آید شامل حاشیه‎هایی است كه ایشان بر كتاب نجاه العباد استاد بزرگ شیخ محمدحسن صاحب جواهر نوشته است.
  • 5. منازل السالكین: موضوع این كتاب اخلاق است كه در هزار منزل تنظیم شده است.
  • 6. حاشیه كفایه الاصول آخوند خراسانی.
  • 7. حاشیه فصول الاصول.
  • 8. رساله‌العقل والجهل.
  • 10. چهار رساله درباره نبوت عامه و خاصه و تعدادی كتب و رساله دیگر.[۹]

وفات

و سرانجام در ساعت 2 بعد از ظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 ش. (سوم صفر 1369 ق) پس از هفتاد و هفت سال عمر پربركت روح او به ملكوت اعلی پرواز كرد. جنازه پاك او را تشییع هزاران نفر از مردم مؤمن به حضرت عبدالعظیم حسنی منتقل و در مقبره شیخ ابوالفتح رازی (مفسر بزرگ) مدفون گشت.

پانویس

  1. استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه‌آبادی، ص 33-35؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 181.
  2. استادزاده، ص 36، مجله التوحید، شماره 66، ص 36-130؛ مصاحبه مؤلف با آیت الله محمد شاه‌آبادی فرزند آیت الله العظمی شاه‌آبادی.
  3. امام در دیدار با خانواده شهید شاه‌آبادی - 9/2/1363.
  4. مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 186-187؛ استادزاده، ص 41-47؛ مصاحبه با آیت الله شاه‌آبادی.
  5. استادزاده، ص 48-50؛ سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ج 3، ص 87-88؛ آیت الله سبحانی در درس خارج اصول؛ مصاحبه با آیت الله محمد شاه‌آبادی.
  6. مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 187؛ استادزاده، ص 56-57.
  7. مصاحبه با آیت الله محمد شاه‌آبادی، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 188، به نقل از شیخ نورالله شاه‌آبادی؛ استادزاده، ص 57، به نقل از شهید شاه‌آبادی.
  8. استادزاده، ص 61-63؛ مصاحبه با آیت الله محمد شاه‌آبادی.
  9. آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، به كوشش باقری بیدهندی، ص 185؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 191-192؛ استادزاده، ص 73-74.