عبادت

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۱۲ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (تعیین رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


منبع: سید مصطفی حسینی دشتی،فرهنگ «معارف و معاریف»


«عبادت» در لغت بمعنى ذليل و رام شدن مى باشد، «عبادت» به معنی پرستش كردن، بندگى كردن و نهايت تعظيم براى خداى متعال است.

عبادت نوعى از سپاس و مرتبه والاى آن است، زيرا حقيقت عبادت خضوع است در حد اعلاى آن كه با عالى ترين مراحل تعظيم توأم بوده و از اين رو تنها كسى مستحق عبادت است كه نعمتهاى اساسى و پايه اى مانند آفرينش و زندگى و قدرت از او باشد و جز خداوند متعال كسى بدين امور قادر نباشد. پس عبادت خاص ذات احديت مي باشد.[۱]

«عبادت» خدا كردن دو نوع است: اطاعت از دستورات او در همه شئون زندگى كه آن را عبادت عام گويند، و ديگر عبادت بمعنى تذلل توأم با تقديس و نهايت خضوع و آن را عبادت خاص نامند مانند نماز وامثال آن.


«عبادت» در آیات و روایات

آيات و روايات در باره عبادت بيش از حد و حصر است كه به برخى از آنها اشاره مي شود:

  • «قل انما امرتُ ان اعبدَ اللّه و لا اشرك به»(سوره رعد:36).
  • «و ما لى لا اعبد الذي فطرنى واليه ترجعون»(سوره يس:22).
  • «تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبد الاّ اللّه».(سوره آل عمران:64)


«عبادت» در منظر روایات

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

  • «بهترين مردم كسى است كه دلباخته عبادت بوده آن را به آغوش كشد و از عمق جان آن را دوست داشته به آن بچسبد و خود را در اختيار آن نهد، و چنين كسى در غم دنياى خويش نباشد كه بخوشى و رفاه مي گذراند، يا در سختى و شدت.»

اميرالمؤمنين (علیه السلام) در بیانات شیوای خود در این زمینه می فرمایند:

  • «لو عاينوا كنه ما خفى عليهم منك لحقّروا اعمالهم، و لزروا على انفسهم، و لعرفوا انهم لم يعبدوك حق عبادتك، و لم يطيعوك حق طاعتك»[۲]

(اگر مردم ببینند آنچه از ذات تو بر آنها مخفی است، اعمال خود را کوچک شمارند، و خود را سرزنش کنند و خواهند دانست که حق طاعت و عبادت تو را به جا نیاورده اند.)

  • «و لا عبادة كاداء الفرائض»[۳]( هیچ عبادتی همچون عمل به واجبات نیست.)
  • «و خادِع نفسَك فى العبادة وارفق بها و لا تقهرها وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا إِلَّا مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا»[۴] (نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده، و با آن مدارا كن، و به زور و اكراه بر چيزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به كارش گير، جز در آنچه كه بر تو واجب است، و بايد آن را در وقت خاص خودش به جا آورى.)
  • اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود: گروهى خدا را بدين هدف عبادت كنند كه به منافع و لذات اخروى دست يابند و اين عبادت عبادت بازرگانان باشد، و گروهى خدا را از ترس عبادت كنند و اين عبادت بردگان است، و گروه ديگر او را به جهت سپاس از نعمتهايش عبادت كنند، و اين عبادت آزادگان است.
  • و فرمودند: عبادت خالص آن است كه آدمى جز از پروردگارش به كسى اميد نداشته باشد و جز از گناهانش از چيزى نترسد.
  • از امام صادق (علیه السلام) روايت است كه خداوند به آن بندگانش كه در بندگى خالصند مى فرمايد: اى بندگانم امروز در دنيا به (لذت) بندگيم كامروا باشيد تا فردا به نعمتهائى كه در نتيجه آن به شما خواهد رسيد متنعم گرديد.
  • پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر عبادتى (در آغاز) شور و نشاطى دارد كه رفته رفته به سردى مى گرايد ، پس هر آنكس كه شور و نشاطش در عبادت طبق سنت بود (نه به سليقه خودش) وى در راه هدايت مى باشد و هر كه (در آن حال) برخلاف سنت من بود گمراه است و عملش به زيان او خواهد بود ; من هم نماز مى خوانم و هم مى خوابم ، گاه روزه و گاه مفطرم ، هم مى خندم و هم مى گريم ; پس هر كه از روش من روى گردان باشد از من نيست.
  • امام صادق (علیه السلام) فرمود: شما را هشدار مى دهم آنچه را كه به فراگيرى آن ناگزيريد فراگيريد و در شناخت آنچه كه عذرتان در جهل به آنها پذيرفته نيست سخت بكوشيد زيرا دين خدا را اركانى است كه با جهل به آنها هيچ «عبادت» سود ندهد و چون كسى به آن اركان (و معارف) آشنا و آگاه بود ميانه روى در عبادت او را زيان نزند و جز به يارى خداوند دسترسى به آن معارف ميسّر نباشد.
  • پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: اين دين، دينى متين و استوار (و معتدل) مى باشد به مدارائى و متانت در آن درآئيد و بندگى خدا را بر بندگانش تحميل مكنيد كه در آن صورت به سوارى تندرو مى مانيد كه هنوز به منزل نرسيده مركب سوارى خويش را از پا درآورد.[۵]

پانویس

  1. مجمع البيان.
  2. نهج البلاغه، للصبحي صالح، ص 158، خطبه 109.
  3. همان، ص 488، حكمت 109.
  4. همان، ص 461، نامه 69.
  5. بحار الانوار