حکمت
محتویات
معنای حكمت
حكمت به معنى علم و تفقه است و در معنای آن گفته شده است: حكمت شناخت حقايق است. چنان كه هستند به قدر توانائى.
ابن سينا گويد: حكمت صناعتى نظرى است كه انسان توسط آن از تحصيل آنچه بر اوست كه بدست آورد و آنچه بر اوست كه انجام دهد تا نفس خود را به آن، مرحله كمال برساند بهرهمند مىشود و استكمال مىيابد و تبديل به يك عالم عقلى مىشود. مساوى عالم وجود و مستعد وصول سعادت اخروى مىشود و اين بر حسب توانائى انسان است. (رساله پنجم در اقسام علوم عقلى از رسائل هفتگانه حكمت و طبيعيات).
کاربردهای دیگر حکمت عبارتند از:
- 1- حالتى است كه افعال و اقوال بدان توصيف مىشود.
- 2- فايدهايست مترتب بر عمل بدون اين كه خود انگيزه آن عمل باشد.
- 3- حكمت سخنى است كه لفظ آن اندك و معنى آن بسيار باشد جمع آن حكم است از قبيل مثلها و مجموعههاى سخنان.(1)
جایگاه حکمت در علم اخلاق
در علم اخلاق، حکمت سومین اصل از اصول چهارگانه اخلاق فاضله یعنی عفت، شجاعت، حکمت و عدالت است. علمای اخلاق قوای انسان را در سه قوه شهویه، غضبیه و قوه فکریه حصر مینمایند. حد اعتدال قوای شهویه و غضبیه را عفت و شجاعت و حد اعتدال قوه فكريه را حکمت میدانند كه دو طرف افراط و تفریط آن جربزه و کودنی است.(2) جربزه استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست و بلادت تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد.
تقسیمات حکمت در نزد حکماء:
خواجه طوسی در کتاب اخلاق ناصری حکمت را به دو شاخهٔ حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم مینماید. و هر شاخه به زیربخشهای کوچکتری به صورت زیر تقسیم مینماید:
- "حکمت نظری": در دانستن موجوداتی است که وجود آنها وابسته به حرکات ارادی افراد بشر نباشد.
- "علم مابعدالطبیعه": در شناخت موجوداتی که آمیختگی ماده شرط وجود آنها نباشد. علم به موجوداتی که بیآمیختگی ماده ممکن نباشند و خود دو شاخه دارد.
- "ریاضی": آمیختگی ماده در تعقل و تصور آن شرط نیست.
- "علم طبیعی": جز با مخالطت ماده معلوم نباشد.
- "حکمت عملی": در دانستنِ صلاحِ اموری است که به اراده و کردارهای انسان وابسته است.
- "تهذیب اخلاق": که به امور انفرادی مربوط است.
آنچه به جماعت و مشارکت وابستهاست. و خود دو شاخه دارد:
- "تدبیر منازل": مربوط است به مشارکت در منزل و خانه.
- "سیاست مدن": مربوط است به مشارکت در اجتماعات بزرگتر.(3)
حکمت در قرآن:
اين كلمه بيست بار در قرآن مجيد تكرار شده و در بيشتر موارد توأم با «كتاب» است و تعليم و انزال آن از جانب خداوند و از جانب پيامبران نسبت به مردم است.(4)
مانند: «كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ چنان كه در ميان شما رسولى از خودتان فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت مىكند و نفوس شما را (از پليدى جهل) پاك و منزه مىگرداند و به شما تعليم كتاب و حكمت مىدهد و آنچه را نمىدانيد به شما مىآموزد».(5)
از حکمت در قرآن به خیر کثیر نام برده شده: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُواالْأَلْباب؛ خدا فيض حكمت را به هر كه خواهد عطا كند و هر كه را به حكمت و دانش رسانند، درباره او مرحمت و عنايت بسيار كردهاند و اين حقيقت را جز خردمندان متذكر نشوند».(6)
و لقمان به این که به او حکمت عطا شده است ستایش گردیده؛ «لقد آتینا لقمان الحکمة»(7) و سورهای از قرآن به نام او نامگذاری گردیده و در آن سفارشهای حکیمانه او به فرزندش ذکر شده است.
وصف حکیم در قرآن به عنوان صفتی برای خدا و نیز صفت قرآن بکار برده شده است و در یک مورد هم "امر حکیم" بکار رفته است.(8)
حكمت در روایات
ارج نهادن به حكمت در روایات
در منابع روایی ما در ضمن احادیثی بر اهميت و عظمت حكمت تأكيد شده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامىخوانند. معروفترين اين احاديث، آن را گمشده و مطلوب مؤمن قلمداد كرده و بر آناند كه مؤمن آن را هر جا يافت، بايد فراچنگش آورد؛ هر چند در چنگ منافق، كافر و يا مشرك بود. مضمون مشترك اين قبيل احاديث آن است كه مسلمان نبايد با توجه به خاستگاه جغرافيايى، انسانى و يا تاريخى حكمت از آن رويگردان شود و خود را از آن بىنياز ببيند. از نظر اين احاديث، حكمت چونان گوهرى است كه همواره ارجمند است و اگر در خلاب هم افتاده باشد، باز ارزش خود را حفظ مىكند و ما بايد، بىتوجه به دارندهاش، آن را كسب كنيم.(9)
نمونهاى از اين احاديث را در زير مىتوان ديد:
امام على عليهالسلام: الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها و أهلَها؛ حكمت گمشده مؤمن است، پس آن را گرچه نزد مشرك بجوييد كه شما بدان سزاوارتر و شايستهتريد.
امام على عليهالسلام: الْحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ، فخُذِ الحِكْمَةَ ولَو مِن أهلِ النِّفاقِ؛ حكمت گمشده مؤمن است، پس آن را گرچه از منافقان فراگيريد.
تفسير حكمت در روایات
امام صادق عليهالسلام در تفسیر حکمت میفرمایند: إنّ الحِكمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ في الدِّينِ، فمَن فَقِهَ مِنكُم فهُو حَكيمٌ؛ همانا حكمت عبارت است از شناخت و فهم دين؛ پس هر يك از شما كه در دين فقيه و فهيم باشد حكيم است.
و امام باقر عليهالسلام در پاسخ به سؤال ابوبصير از معنای حکمت در آيه «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً؛ و به هر كس حكمت عطا شود خیر کثیر داده شده» میفرمایند: هِي طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حكمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.
سرآغاز و غایت حکمت
امام على عليهالسلام میفرمایند: أوّلُ الحِكمَةِ تَرْكُ اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِياتِ؛ نخستين گام حكمت وانهادن لذتهاست و آخرين گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مىشود.
رأس حكمت
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رأسُ الحِكمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ؛ ترس از خدا رأس حكمت است.
و در حدیث دیگری از امیرالمومنین علیهالسلام آمده است: رأسُ الحِكمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پايبندى به حق و فرمانبرى از كسى كه بر حق مىباشد اساس حكمت است.
آنچه حكمت مىآورد
امام على عليهالسلام: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَكمُلْ لكَ الحِكمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چيره شو، حكمتت به كمال مىرسد.
امام على عليهالسلام: لاحِكمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حكمت جز با خويشتندارى از گناه بدست نمىآيد.
امام صادق عليهالسلام: مَن زَهِدَ في الدُّنيا أثْبَتَ اللَّهُ الحِكمَةَ في قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر كه به دنيا پشت كند خداوند حكمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گويا سازد.
آنچه مانع كسب حكمت مىشود
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: القَلبُ يَتَحمّلُ الحِكمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ يَمُجُّ الحِكمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آن گاه كه معده خالى باشد، دل حكمت را مىپذيرد؛ زمانى كه معده پر باشد دل حكمت را بيرون مىافكند.
امام على عليهالسلام: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ والحِكمَةُ؛ شهوت و حكمت با هم جمع نمىشوند.
امام صادق عليهالسلام: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحكيمِ، ومَن لم يَمْلِكْ غَضَبَهُ لَم يَمْلِكْ عَقلَهُ؛ خشم، دل حكيم را تباه مىكند و كسى كه اختيار خشم خود را نداشته باشد اختيار عقل خويش را ندارد.
امام كاظم عليهالسلام: إنّ الزَّرعَ يَنْبُتُ في السَّهلِ ولايَنْبُتُ في الصَّفا، فكذلكَ الحِكمَةُ تَعْمُرُ في قَلبِ المُتواضِعِ، ولاتَعْمُرُ في قَلبِ المُتَكبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمين نرم مىرويد و بر روى سنگ نمىرويد. حكمت نيز چنين است در دلهاى افتاده آبادان مىشود و در دل خودستاى گردنفراز پرورش نمىيابد؛ زيرا كه خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است.
امام هادى عليهالسلام: الحِكمَةُ لاتَنْجَعُ في الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حكمت در جانهاى فاسد مؤثر و مفيد نمىافتد.
شهر حکمت و درِ آن
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در احادیثی خود را شهر يا خانه حكمت و حضرت على عليهالسلام را دروازه آن معرفی نمودهاند: انا دارالحكمة و عليّ بابها؛ من خانه حکمت هستم و علی درب آن است.(10)
أنا مدينة الحكمة و علىّ بابها فمن أراد الحكمة فليأت الباب؛ من شهر حکمت هستم و علی دروازه آن است. پس هر کس حکمت را طالب است پس به درِ آن رود.(11)
پی نوشت
(1). فرهنگ فلسفه، ج 1، ص 321 و 322.
(2). السعاده، ملا احمد نراقی، ص 103]؛ [[[الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 371.
(3). اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، خوارزمی، تهران، چاپ ششم، 1385.
(4). قاموس قرآن، ج 2، ص 163.
(5). سوره بقره، آیه 151، ترجمه از الهی قمشهای.
(6). سوره بقره، آیه 269، ترجمه الهی قمشهای.
(7). سوره لقمان، آیه 12.
(8). بررسی واژه حکمت در قرآن، مهین شریفی اصفهانی، بینات، بهار 1379 - شماره 25، از ص 29 تا 35.
(9). دامنه معنايى حكمت در قرآن، اخلاق و حديث، سید حسن اسلامی، پایگاه حدیث نت.
(10). فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 2، ص 248.
(11). همان، ص 249.