حضرت ارمیا علیه السلام
اِرمیا
از پیامبران بزرگ بنى اسرائیل در دوره سقوط اورشلیم بدست بُخْتُ نُصَّر.
ارمیا ابن حلقیا از پیامبران یهود در قرن 6ـ7 قبل از میلاد بوده كه در قرآن به طور صریح از او نامى به میان نیامده است؛ ولى منابع تاریخى و تفسیرى و روایى در ذیل برخى آیات از او یاد كردهاند (سوره بقره/2، 243، 246 و 259؛ سوره اسراء/17، 4ـ7؛ سوره انبیاء/21،11) كه عمده این یادكردها درباره برخى حوادث سیاسى و اجتماعى یهود است. نام او در منابع اسلامى به گونههاى متعددى گزارش شده است: اِرمیا، اِرمیاء، اُرمیا، اورمیا و یرمیا.[۱]
واژه «یرمیا= Jeremiah» در زبان عبرى به معناى «رفعت یافته از سوى خدا، منصوب از سوى او، خدا تیر مىافكند یا به زیر مىاندازد» آمده است.[۲]
ارمیا در عهد عتیق اهمیت ویژهاى داشته است و كتاب مستقلى به نام او در اسفار تورات به چشم مىخورد. او بنا به گزارش تورات در روستاى عناتوت در نزدیكى اورشلیم (واقع در 6 كیلومترى شرق بیتالمقدس كنونى) از خانوادهاى كهانت پیشه به دنیا آمد. سكونت خانواده او در منطقهاى موسوم به بنیامین،[۳] احتمالاً نشاندهنده انتساب وى به شاخه بنیامینى از بنىاسرائیل است؛ گرچه ابنعساكر و ابنخلدون او را از سبط لاوى بن یعقوب دانستهاند.[۴]
برخى نیز احتمال دادهاند او از نسل «ابیاتار شیلوى» كاهن عصر سلیمان است كه به دستور وى به عناتوت تبعید شده بود.[۵]
تاریخچه نبوت ارمیا:
ارمیا در دوره افول آشوریان و به قدرت رسیدن بابلیان و رقابت آن دو امپراتورى با حكومت مصر مىزیسته است. دوره حیات او به دلیل همزمانى با تبعید یهودیان به بابل، نقطه عطف مهمى در تاریخ یهود به شمار مىرود.
تجزیه كشور یهودیه به دو بخش شمالى و جنوبى و جنگهاى پیاپى میان آنها و رواج شرك و ستم و بتپرستى میان یهودیان و ضعف و بحران اقتصادى، همگى سبب زوال قدرت و انحطاط سیاسى و فرهنگى و اجتماعى آنان شده و رونق و اقتدار زمان سلیمان را از بین برده بود.
در این دوره، شاهد ظهور پیامبران مصلحى هستیم كه عمده آموزههاى آنان صبغهاى اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى داشت. این پیامبران، در كنار پند مردم به پیشگویى حوادث اسفبار آینده یهود به صورت عذاب خداوند پرداخته، بدین وسیله آنان را از عواقب شوم كردارهایشان بیم مىدادند. این پیامبران در عین حال پس از توبیخ مردم و ابلاغ انذار و عذاب زودرس الهى، آنان را به آیندهاى روشن در عصر ظهورِ نجات دهندهاى بزرگ مژده مىدادند.
اشعیاى نبى سر سلسله این پیامبران بهشمار مىرود كه احتمالا ارمیاى نبى نیز با توجه به فاصله كم تاریخى میان آن دو از او متأثر بوده است؛ گرچه از نگاه كلامى هر دو پیامبر از یك سرچشمه كه همان وحى خداوندى است، اثر پذیرفتهاند.
اشعیا و ارمیا همواره از همگرایى با مصر در برابر حملات آشوریان و پس از آنها بابلیان پرهیز داده و به نوعى، بىطرفى در نزاعهاى امپراتورىهاى بزرگ همسایه جهت محافظت از اورشلیم سفارش مىكردند؛[۶] البته این رویكرد آنها صبغهاى وحیانى و نه صرفاً سیاسى داشت.
ارمیا همزمان با پادشاهى یوشیا به نبوت مىرسد[۷] (628 ق.م) یوشیا با دست یافتن به نسخهاى مفقود از شریعت موسى، تصمیم مىگیرد در یهودیه به اصلاحات گسترده مذهبى و فرهنگى و اجتماعى دست زند.[۸]
فعالیت چشمگیرى از ارمیا در این دوره گزارش نشده، جز آن كه برخى احتمال دادهاند او نیز در جریان اصلاحات با پادشاه همكارى داشته است.[۹] برخى نیز ارمیا را فرزند همان حلقیاى كاهن دانستهاند كه اسفار تورات را یافته و در اختیار یوشیا قرار داده است.[۱۰] گفتگوها و مناجاتهاى ارمیا با خداوند در آغاز دوره رسالتش به این دوره مربوط مىشود كه در بخشهاى نخست سِفْر او گرد آمده است. جانشینان یوشیا با اعتماد به قدرت مصر در برابر خطر بُختُ نُصَّر به سوى امپراتورى غربى گراییده و به شیوه كفرآمیز و ستمگرانه شاهان پیش از یوشیا بازگشتند. فعالیت عمده ارمیا در دوره این پادشاهان تا تخریب اورشلیم بدست بُختُ نُصَّر است.[۱۱]
او كه اخلاق مردم را فاسد و زمامداران را ستمگر و بىسیاست و ملت را در انحطاط مذهبى و ملى و ضعف سیاسى مىدید، در هر مكان از خانه خدا تا كوچه و بازار و به هر وسیله و بیان ممكن به اندرز مردم پرداخته، از هجوم بُختُ نُصَّر و تخریب اورشلیم خبر مىداد تا آن كه تصور مزدورى بابل و خیانت به میهن درباره او پدید آمده و از سوى كاهنان، امیران و پیامبران دروغین مورد آزار فراوان قرار گرفت و تا مرز كشته شدن پیش رفت.[۱۲] او پادشاه و بزرگان یهود و عموم مردم را به دلیل نقض احكام روز شنبه و پرستش رب النوع خورشید و گناهان دیگر توبیخ مىكرد.
پیامبران دروغین از روى فریب در برابر انذارهاى او، مردم را به امیدهاى نابجا مژده داده، نعمت و آسایش را براى یهودیان در آینده نزدیك پیشبینى مىكردند؛ از این روى ارمیا به پیامبر شر لقب یافته بود و مردم از او بیزارى جسته، نفرینش مىكردند.[۱۳]
گریه و اندوه فراوان او بر قومش از وى پیامبرى گریان و اندوهناك به نمایش گذاشته است: «كاش كه سر من آب بود و چشمانم چشمه اشك تا روز و شب بر كشتگان دختر قوم خود مىگریستم».[۱۴]
در این میان، حمله نخست بُختُ نُصَّر و اسارت بزرگان یهود به همراه پادشاهان یهویاقیم نیز در اصلاح مردم، حاكمان و كاهنان بىتأثیر بود تا آن كه مدتى بعد در اثر استقلال خواهى صدقیا، پادشاه دستنشانده بابل و بىتوجهى او به اندرزهاى ارمیا، بُختُ نُصَّر بار دیگر به اورشلیم حمله برده، شهر را به آتش كشید و هیكل سلیمان را تخریب كرد و انبوهى از یهودیان را به اسیرى به بابل برد.[۱۵] (7ـ586 ق.م)
ارمیا به فرمان او از زندان كاخ صدقیا نجات یافت و با او به نیكى رفتار شد.[۱۶] اندكى بعد، مردم باقىمانده در اورشلیم با كشتن جدلیا، شاه دست نشانده بُختُ نُصَّر بار دیگر بر بابل شوریده به رغم مخالفت ارمیا او را به اجبار با خود به مصر بردند.[۱۷]
سرنوشت او از این دوره به بعد در هالهاى از ابهام است. برخى او را در مصر مدفون مىدانند و برخى دیگر از مرگ او در بابل خبر مىدهند. پارهاى گزارشها نیز از سنگسار شدن وى بدست یهودیان مهاجر به مصر حكایت دارد. برخى از مسیحیان نیز به استناد عبارتى از رساله عبرانیان در عهد جدید،[۱۸] به شهادت آن پیامبر اعتقاد دارند؛ در مقابل عدهاى دیگر او را همچنان زنده پنداشته بازگشت او را به این جهان از بهشت برین باور دارند.[۱۹]
پیام نبوى ارمیا:
رسالت ارمیا، پیام انتقام خدا از ملتى گنهكار است. سخن خداوند در دوره غضب او بر بنىاسرائیل بر وى نازل مىشود تا چونان آتشى بر آنان شعله افكند. این رسالت سنگین و آن مردم نافرمان از هر سو بر او فشار مىآورد؛ بدین سبب سفر او از مناجاتهاى سوزناك و پرتلاطم با خداوند سرشار است.[۲۰] او مردى تنها میان مردمى نادان بود كه او را به درستى درنیافته بودند و به وى افترا مىبستند و ستم مىكردند و او جز خدا پناه دیگرى نداشت؛ از این روى در كتاب وى به احساس شدید مسئولیت در برابر خداوند و گوهر پیوند انسان با خدا برمىخوریم.
پیام او، پیام معنویت و عرفان است؛ عهد خدا را به مردم یادآور مىشود و بلاى قریبالوقوع را از روى عصیان و طغیان ملت مىشمرد، نه آن كه حادثهاى تصادفى باشد. او از نگاه سطحى و ظاهرى به دین و آیین و بسنده كردن به اصلاحات ظاهرى پرهیز داده، به امتداد اصلاح و بازسازى دینى تا اعماق درون دعوت مىكند؛ چرا كه خدا فقط به قلب آدمیان مىنگرد و فقط روزه انسانى پاك و قربانى دلى وارسته را مىپذیرد؛ پس دلها را از شهوت گناهان تن بشویید و او را خدمتى شایسته كنید.
ارمیا، جریان دین و مذهب را از سطح قومى و قبیلهاى به رابطهاى معنوى میان همه انسانها با خداى خویش، تعالى مىبخشد؛ پس چه بسا هیكل خداوند از میان رفته، خراب شود و ملت خدا كشته و اسیر شوند و مملكت خدا سقوط كند؛ اما باز بندگى انسان و دیانت او در برابر خداى خویش در هر حال محفوظ است. تصور نادرست امت برگزیده خدا در این رویكرد از هم فرو مىپاشد. ملت خدا هر ملتى است كه حریم او را پاس دارند.
آنچه او مىخواهد، اورشلیم مستقل و مقتدر نیست بلكه مردمى امین و خداخواه است؛ پس هر انسانى از هر نژاد و خون و رنگ و جنسیتى با خداى خود رابطهاى ویژه دارد. این نوع نگاه، زمینهساز پیدایش عهد جدید است كه دلهاى آدمیان در آن واسطه میان خدا و انسان قرار مىگیرد؛ از این رو مسیحیان او را مژده رسان ظهور عهد جدید بدست عیسى مىدانند.[۲۱]
پیامبران پس از ارمیا مانند حزقیال و اشعیاى دوم[۲۲] و به ویژه زكریا نیز رویكرد نبوى او را دنبال كردهاند تا آن جا كه برخى مسیحیان، روح ارمیا را در زكریا جارى شمردهاند.[۲۳]
ارمیا در عهد عتیق:
در دوره ارمیا، پیامبران دروغین بسیارى نیز حضور داشتند و این سبب مىشد تا مردم در ادعاى او با دیده تردید بنگرند؛ اما سرانجام متألّهان یهود در بازگشت از تبعید بابل تصمیم گرفتند او را از پیامبران الهى برشمرده و افزون بر سخنانش، تاریخ زندگى او را نیز در تورات به صورت پیامبرى الهى درج كنند.[۲۴]
كتاب ارمیا یك بار به وسیله شاگردش باروك، تدوین یافته، در بیت ایل در حضور مردم بر همگان خوانده شد؛ ولى پادشاه یهویاقیم از آن سخنان ناخشنود شد و آن صحیفه را پاره پاره كرد؛ آنگاه او با همیارى باروك به نگارش دوباره آن پرداخت.[۲۵]
سِفْر او شامل موضوعات ذیل است: مناجاتهاى دوره آغاز رسالت، گفتگوها و منازعاتش با كاهنان و بزرگان و پیامبران دروغین، درددل و شكایت به خدا از سختى بار رسالت، اندرزها و پندهاى اخلاقى و پیامهاى معنوى، بیم دهى از نزول عذاب الهى و سقوط اورشلیم، توبیخ و انتقاد شدید از مردم گنهكار اورشلیم و فساد اخلاقى یهود و دعوتشان به توبه، دعوت به گوهر معنوى و اخلاقى دین در انجام مناسك و آداب مذهبى، دعوت به توحید و انتقاد از آیینهاى شرك آلود اقوام همسایه، گریه و اندوه بر سرانجام شوم اورشلیم، نامهاى به تبعیدیان بابل جهت تقویت روحیه آنها و سفارش ایشان به حفظ دین در آن محیط، برخى گزارشهاى مهم تاریخى از آن دوره، خبر از افول و نابودى همه اقوام و تمدنهاى بزرگ، خبر از آیندهاى روشن در پایان حوادث اسف بار جهان.
افزون بر سِفر ارمیا، سِفر مراثى نیز در ترجمه یونانى، معروف به سبعین به او نسبت داده شده و مرثیه پنجم آن به دعاى ارمیا نامگذارى شده است. این سِفْر گرچه از دیرباز میان متألّهان یهودى و مسیحى به ارمیا منسوب بوده، وجود برخى سخنان ناسازگار با دیدگاههاى ارمیا سبب تردید برخى معاصران در این انتساب شده است. نامه دیگرى نیز از ارمیا خطاب به اسیران یهودى بابل در پایان سفر باروك ثبت شده كه صحت آن نیز مورد تردید است و از مجموعه اپوكریفایى عهد عتیق به شمار مىرود.
بخشهایى از سِفر مزامیر[۲۶] به اضافه برخى متون اپوكریفایى دیگر نیز به ارمیا نسبت داده مىشود.[۲۷] دیدگاه عهد عتیق درباره ارمیا از نگاهى كلى متأثر از رویكرد كلامى یهود به خداوند با طبیعتى شبه بشرى و پدیده نبوت به مثابه واقعیتى عادى و محسوس و شخصیت پیامبران به صورت انسانهایى معمول با همه واكنشها و افت و خیزهاى بشرى است كه به طور طبیعى، واكنش انتقادى متألهان مسلمان را در پى داشته است.[۲۸]
ارمیا در منابع اسلامى:
منابع تاریخى و تفسیرى اسلامى از آن جا كه نام ارمیا در قرآن به صراحت نیامده و حوادث زندگى او به تفصیل مورد توجه قرار نگرفته، از گزارشهاى تورات و باورهاى یهودیان و مسیحیان درباره این پیامبر، تأثیر بسیارى پذیرفتهاند. در این میان، نقش «وهب بن منبه» در ورود بخش گستردهاى از اسرائیلیات درباره این شخصیت بنىاسرائیل نیز حائز اهمیت است.
در عین حال، انعكاس دیدگاه یهودى و مسیحى درباره این پیامبر در منابع اسلامى به طور دقیق صورت نپذیرفته و در نتیجه، ابهامها و تعارضهاى بسیارى درباره این پیامبر پدید آورده است.[۲۹]
برخى او را همان عزیر پیامبر دانستهاند كه پس از مرگى 100 ساله دوباره زنده شد[۳۰] و عدهاى دیگر تحت تأثیر وهب بن منبه، او را همان خضر نبى معرفى كرده[۳۱] و از پیامبران پس از موسى شمردهاند كه در آیه 87 سوره بقره/2 از آنها یاد شده است:[۳۲] «ولَقَد ءاتَینا موسَى الكِتبَ و قَفَّینا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ».
در همین جهت، برخى دیگر از تفاسیر ذیل داستان ملاقات موسى با مردى حكیم در آیه 65 سوره كهف/18، از ارمیا یاد كردهاند[۳۳] و در روایاتى دیگر از او در جایگاه پیامبر دوره پس از شهادت یحیى بن زكریا نام برده شده است.[۳۴]
مفسران بر اساس این مجموعه روایات متعارض، داستانهاى متعددى از قرآن را بر او حمل كردهاند. در مقابل برخى دیگر از مفسران به این قبیل روایات با دیده تردید نگریسته[۳۵] و دستهاى از آنها را تضعیف سندى و محتوایى كرده و به اسراییلى بودن آنها تصریح داشتهاند.[۳۶]
داستان ارمیا با روایتى از حسن بصرى آغاز مىشود كه درباره زهد و پارسایى او است. وى در این روایت، فرزند پادشاهى معرفى شده كه به رغم اصرار پدر، از ازدواج پرهیز مىكرده و به كنارهگیرى از مردم تمایل داشته است تا آن كه سرانجام وحى الهى بر او نازل شد.[۳۷]
ادامه داستان از زبان وهب است كه تشابه بسیارى با گزارش سفر ارمیا دارد. خداوند از انتخاب وى به نبوت پیش از تولدش و رسالت بزرگ او یاد مىكند و براى ارشاد و هدایت پادشاه و عموم بنىاسرائیل به سویشان روانهاش مىسازد. ارمیا از ناتوانى خویش در انجام این مسئولیت بزرگ به خدا شكوه مىبرد و از او یارى مىخواهد.
خداوند از قدرت بىنهایت خویش و اراده بىتغییر خود و حمایت مدامش از ارمیا و همراهىاش با او در انجام این مسئولیت یاد مىكند و پس از گناهان و فساد اقشار گوناگون بنىاسرائیل از پادشاهان، كاهنان، عابدان و... سخن گفته، سرانجام از عذاب سخت خویش با فرستادن پادشاهى ستمگر براى تخریب اورشلیم خبر مىدهد.
ارمیا با شنیدن این پیام، فریاد مىكشد و پیراهن پاره مىكند و خاكستر بر سر مىفكند و بسان روایت توراتى به بدبختى خویش نفرین مىفرستد. خداوند بر حال وى تأسف خورده به او دلدارى مىدهد كه عذاب خود را پیش از رضایت ارمیا بر آنان فرونفرستد تا آن كه مدتى بعد بر گناهان و طغیان بنىاسرائیل افزوده و بُخت نُصَّر به سوى اورشلیم روانه مىشود.
در همین هنگام، فرشتهاى در لباس آدمى نزد ارمیا آمده، از او درباره خانواده ناسپاس خویش كه پاسخ همه محبتهایش را به دشمنى دادهاند، شكایت مىبرد. ارمیا پس از دو بار سفارش به مدارا و نرمى، بار سوم كه از فساد و آلودگى اخلاقى آن خانواده باخبر مىشود، خشم آن شخص را از روى حق و عدل مىشمرد و بر آنان نفرین فرستاده، عذاب خداوند را برایشان مىخواهد.
در همین آن، صاعقهاى بر بیت المقدس فرود مىآید و آن را به آتش مىكشد و خداوند ارمیا را از حقیقت ماجرا آگاه مىسازد. در این هنگام، ارمیا میان پرندگان آسمان به پرواز آمده؛ سپس دیگر حوادث هجوم بُختُ نُصَّر رخ مىدهد.[۳۸]
در روایتى دیگر از كعب، تفصیل بیشترى از ماجراى سخنان ارمیا با خدا و ابلاغ پیامش به مردم و زندانى شدن وى داده شده است كه شباهت بسیارى با گزارشهاى سِفْر ارمیا دارد؛ سپس در روایتى دیگر از وهب به آزادى ارمیا از زندان پادشاه یهود بدست بُختُ نُصَّر اشاره[۳۹] و جریان هجرت یهودیان به مصر نیز در برخى منابع نقل شده است.[۴۰]
در برخى روایات نیز از ملاقات ارمیا با دانیال در زندان بُختُ نُصَّر در بابل به شیوهاى اعجازگونه یاد شده است.[۴۱] برخى نیز ارمیا را جزو اسیران یهود در بابل دانستهاند.[۴۲] ماجراى گفتگوى خدا با ارمیا و ابلاغ پیام عذاب الهى بر بنىاسرائیل و ملاقات وى با بُختُ نُصَّر در منابع شیعى نیز به نقل از امام صادق علیهالسلام حكایت شده است كه با گزارش تورات تقارب بسیارى دارد، جز آن كه در پایان از ماجراى منسوب به عزیر یاد شده است.
ادامه داستان ارمیا به چند ماجراى قرآنى ارتباط دارد:
1. ارمیا و مرگ صد ساله:
بنا به برخى روایات سنى[۴۳] و شیعه،[۴۴] ارمیا پس از خراب شدن بیتالمقدس یا هنگام بازگشت از مصر با مقدارى آب و غذا به راه مىافتد و در گوشهاى بیرون شهر با نگاه به خرابههاى آن از خود مىپرسد: چگونه خداوند این شهر[۴۵] یا این جمع مردگان را پس از مرگ و نابودى دوباره برپا مىدارد: «اَو كالَّذى مَرَّ عَلى قَریَة و هِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُروشِها قالَ اَنّى یُحیى هذِهِ اللّهُ بَعدَ مَوتِها». (سوره بقره/2، 259)
آنگاه خداوند او را 100 سال مىمیراند؛ سپس دوباره در دوره بازگشت بنىاسرائیل از تبعید بابل و آبادى مجدد اورشلیم به حیات بازمىگرداند: «فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ یَومـًا اَو بَعضَ یَوم...». (سوره بقره/2،259)
در روایتى از وهب بن منبه پس از نقل ماجراى مذكور، براى ارمیا حیاتى طولانى قائل شده و او را همچنان زنده شمردهاند.[۴۶] صرفنظر از روایات درباره شخصیت قرآنى ارمیا، میان مفسران اختلاف نظر پدید آمده است.
از ابن عباس، قتاده و برخى دیگر از مفسران نخستین[۴۷] و همچنین در روایاتى از امام على علیهالسلام[۴۸] و امام صادق علیهالسلام[۴۹] نقل شده كه آیات مورد بحث درباره عزیر هستند. فیض كاشانى براى حل تعارض روایات، احتمال داده كه ماجراى مذكور به طور جداگانه درباره هر یك از عزیر و ارمیا اتفاق افتاده است.[۵۰]
برخى نیز با استناد به سیاق آیات كه درباره منكران رستاخیز است، آیه مزبور را مربوط به انسانى كافر و نه پیامبرى مؤمن شمردهاند.[۵۱]
2. ارمیا و فساد بنىاسرائیل:
ماجراى حمله بُختُ نُصَّر در روایات اسلامى، به طور معمول ذیل آیه 4ـ7 سوره اسراء/17 نقل مىشود: «وقَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الكِتبِ لَتُفسِدُنَّ فِىالاَرضِ مَرَّتَینِ... × فَاِذا جاءَ وَعدُ اُولهُما بَعَثنا عَلَیكُم عِبادًا لَنا اولى بَأس شَدید... × ...فَاِذا جاءَ وَعدُ الأخِرَةِ لِیَسوءوا وُجوهَكُم...».
در این آیات از دو دوره افساد بنىاسرائیل و دوبار انتقام الهى از آنان یاد شده است. برخى دوره نخست افساد را به زندانى ساختن ارمیا و كشتن زكریا مربوط دانسته[۵۲] و عدهاى دیگر، دوره دوم را مربوط به حبس و شكنجه ارمیا شمردهاند.[۵۳]
از سوى دیگر در برخى روایات از ماجراى حمله بُختُ نُصَّر پس از قتل یحیى بن زكریا خبر داده شده و آن حادثه را انتقام خداوند از قاتلان و رضایتدهندگان به مرگ یحیى علیهالسلام شمردهاند.[۵۴]
هارون بن خارجه در روایتى از امام صادق علیهالسلام به این ماجرا اشاره كرده و همچنین داستانى افسانهوار درباره ملاقات ارمیا با بُختُ نُصَّر در كودكى و گرفتن امان نامهاى از او نقل كرده است كه اعتبار و صحت آن روایت را مورد سؤال قرار مىدهد.[۵۵]
این روایات ناسازگار با واقعیات تاریخى سبب شده تا برخى مورخان اسلامى از قبیل طبرى و ابناثیر آنها را نقد كنند[۵۶] و برخى مفسران نیز براى جداساختن حوادث گوناگون تاریخى به تبیین و تمییز دو دوره افساد بنىاسرائیل و دو بلاى خداوند بر آنها بپردازند.[۵۷]
علامه مجلسى با توجه به تعارض روایات در منابع شیعى، بدون در نظر گرفتن گزارشهاى تاریخى و احتمالاً تحت تأثیر ثعلبى در عرائس به این احتمال دامن زده است كه بخت نُصَّر، عمرى دراز داشته و در دو دوره بلند مدت به اورشلیم حمله كرده است.[۵۸] در همین جهت نیز از دو بخت نُصَّر یاد شده كه یكى در عهد ارمیا و دیگرى در عهد یحیى بوده است.[۵۹]
3. ارمیا و معجزه احیاى مردگان:
برخى منابع كلامى شیعه در اثبات عقیده رجعت به ماجراى زنده شدن هزاران نفر از بنىاسرائیل پس از مرگ ناگهانى استدلال و ارمیا را پیامبر آنان معرفى كردهاند.
شیخ صدوق از این ماجرا چنین حكایت مىكند: آنان كه از بیمارى طاعون رنج مىبردند، براى رهایى از آن همگى از شهر خارج شده به ساحل دریا پناه مىبرند؛ آنگاه فرمان مرگ از سوى خداوند بر آنان فرود مىآید؛ سپس ارمیا با گذر از جمع مردگان به خداوند روى كرده و از او حیاتى دوباره را براى آنان خواستار مىشود و بدین ترتیب همگى به حیات بازمىگردند:[۶۰]
«اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ خَرَجوا مِن دِیرِهِم و هُم اُلوفٌ حَذَرَ المَوتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ موتوا ثُمَّ اَحیهُم». (سوره بقره/2، 243) در منابع دیگر نام این پیامبر، حزقیل یاد شده است.[۶۱]
4. ارمیا و جالوت:
در روایتى از هارون بن خارجه از امام باقر علیهالسلام نقل شده كه ارمیا همان پیامبر دوره جالوت بوده كه مردم از او تعیین پادشاهى را درخواست كرده بودند تا به رهبرى او به مبارزه با جالوت برآیند.
او نیز طالوت را به فرمان خداوند براى این امر برمىگزیند:[۶۲] «اَلَم تَرَ اِلَى المَلاَِ مِن بَنى اِسرءیلَ مِن بَعدِ موسى اِذ قالوا لِنَبِىّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِكـًا نُقتِل فى سَبیلِ اللّهِ... × و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَكُم طالوتَ مَلِكـًا». (سوره بقره/2، 246ـ247)
نام این پیامبر در روایات دیگر كه شهرت بیشترى دارند، اشموئیل یاد شده است.[۶۳]
5. ارمیا و عذاب خدا بر اهل حجاز:
قرطبى، ذیل آیه 11 سوره انبیاء/21 «وكَم قَصَمنا مِن قَریَة كانَت ظالِمَةً» ارمیا را پیامآور نزول غضب خداوند بر عربهاى حجاز مىداند. آنان كه طغیان و فساد را به سر حد نهایى رسانده و پیامبرشان را كشته بودند، مورد غضب خدا قرار گرفتند و ارمیا از سوى خدا نزد بخت نُصَّر آمده، او را براى انتقام از ایشان به آن دیار مىفرستد. خداوند پیش از حمله بخت نُصَّر به ارمیا مأموریت مىدهد كه معد بن عدنان، جد پیامبر را از جزیرةالعرب خارج سازد.[۶۴]
به ماجراى نجات معد بن عدنان به گونهاى افسانهوار و گسترده در منابع اسلامى توجه شده است[۶۵] و او را در زمره پیامبرانى برشمردهاند كه مژده ظهور پیامبر اسلام را دادهاند.[۶۶]
مورخان اسلامى، سلسله نسب پیامبر تا عدنان را نیز برگرفته از كتاب برخیا یا بورخ، كاتب ارمیا دانستهاند.[۶۷] احتمالاً برخیا یا بورخ، واژه معرب باروك است كه در عهد عتیق، شاگرد ارمیا و یكى از پیامبران بنىاسرائیل معرفى شده است. نقش مژده رسانى ارمیا در سرودههاى اسلامى نیز انعكاس یافته است.[۶۸]
6. سرانجام ارمیا:
در منابع اسلامى صرفنظر از روایاتى كه او را همان خضر نبى دانسته براى او عمرى دراز مىپندارند، در برخى روایات دیگر به گونهاى تصویر شده كه قرین به شهادت است. در این دسته روایات به جریان سنگسار شدن وى به وسیله یهودیان مصر یا عربهاى حجاز[۶۹] اشاره و روز شهادت او نیز در برخى منابع شیعى، 23 ذی القعده دانسته شده است.[۷۰]
ارمیا از عالمان دانش رمل و حروف شمرده شده[۷۱] و در منابع تاریخى متأثر از فرهنگ ایرانى، از زردشت به صورت شاگرد یا خدمتگزار یكى از شاگردان ارمیا یاد شده است.[۷۲]
افزون بر این، نقشهاى متعدد دیگرى نیز به ارمیا نسبت داده شده است: آبادسازى مصر و پادشاهى بر آن پس از تخریب بدست بخت نُصَّر،[۷۳] پنهان ساختن تابوت موسى[۷۴] كه در آخرالزمان از دریاچه طبریه بیرون كشیده خواهد شد.[۷۵]
پانویس
- ↑ فتحالبارى، ج 6، ص 309؛ تاریخ ابنخلدون، ج 2، ص 71؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 29.
- ↑ قاموس الكتاب المقدس، ص 40؛ دائرةالمعارف، ج 3، ص 222.
- ↑ كتاب مقدس، ارمیا، 1: 1ـ3.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 8، ص 27؛ تاریخ ابنخلدون، ج 2، ص 116.
- ↑ الكتاب المقدس، ص 1637.
- ↑ تاریخ تمدن، ج 1، ص 350ـ372.
- ↑ كتاب مقدس، ارمیا، 1: 1.
- ↑ همان، دوم پادشاهان، 22ـ23؛ دوم تواریخ، 34ـ35.
- ↑ قاموس الكتاب المقدس، ص 40ـ41.
- ↑ الله والانبیاء فى التوراه، ص 526.
- ↑ دایرةالمعارف، ج 3، ص 223ـ226.
- ↑ تاریخ تمدن، ج 1، ص 377.
- ↑ دایرةالمعارف، ج 3، ص 224.
- ↑ كتاب مقدس، ارمیا، 8: 23؛ تاریخ تمدن، ج 1، ص 377.
- ↑ كتاب مقدس، دوم پادشاهان، 24ـ25؛ دوم تواریخ، 36.
- ↑ همان، ارمیا، 39: 11ـ14.
- ↑ همان، ارمیا، 43: 2ـ5.
- ↑ همان، عبرانیان، 11: 37.
- ↑ دایرةالمعارف، ج 3، ص 226ـ227.
- ↑ كتاب مقدس، دوم ارمیا، 1ـ5: 1ـ20.
- ↑ قاموس الكتاب المقدس، ص 53ـ54؛ تاریخ تمدن، ج 1، ص 369ـ379.
- ↑ تاریخ تمدن، ج 1، ص 378ـ379.
- ↑ دایرةالمعارف، ج 3، ص 227.
- ↑ الكتاب المقدس، ص 1636ـ1637.
- ↑ كتاب مقدس، ارمیا، 36: 1ـ32.
- ↑ دایرةالمعارف، ج 3، ص 227.
- ↑ قاموس الكتاب المقدس، ص 55ـ56؛ كتاب مقدس، مراثى ارمیا، 1ـ5.
- ↑ الهدى الى دینالمصطفى، ج 1، ص 154.
- ↑ EncycLopedia of IsLam, VIV,p79.
- ↑ تفسیر عبدالرزاق، ج 1، ص 358؛ جامع البیان، مج 3، ج 3، ص 41؛ مجمع البیان، ج 2، ص 639.
- ↑ جامعالبیان، مج 3، ج 3، ص 41؛ مجمعالبیان، ج 2، ص 639؛ تفسیر قرطبى، ج 3، ص 188.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 8، ص 33؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 86.
- ↑ زادالمسیر، ج 5، ص 167.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 64، ص 210؛ البدایة والنهایه، ج 2، ص 26.
- ↑ المیزان، ج 2، ص 378.
- ↑ تفسیر ابن كثیر، ج 3، ص 27ـ28؛ قصصالانبیاء، ابن كثیر، ص 421؛ اسرائیلیات والموضوعات، ص 234ـ237.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 8، ص 34.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 1، ص 321؛ تاریخ دمشق، ج 8، ص 34ـ41؛ قصصالانبیاء، ابنكثیر، ص 432ـ436.
- ↑ قصص الانبیاء، ابنكثیر، ص 436ـ438.
- ↑ قصص الانبیاء، راوندى، ص 225؛ تاریخ طبرى، ج 1، ص 316.
- ↑ الفرج بعد الشده، ج 1، ص 18؛ تاریخ دمشق، ج 8، ص 32.
- ↑ البدء والتاریخ، ج 30، ص 115.
- ↑ المعارف، ص 48؛ تفسیر قرطبى، ج 3، ص 188؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 29.
- ↑ تفسیر قمى، ج 1، ص 117؛ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 140ـ141؛ وسائلالشیعه، ج 16، ص 142ـ143.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 1، ص 317.
- ↑ جامعالبیان، مج 3، ج 3، ص 49؛ و مج 9، ج 15، ص 50ـ52؛ تاریخ طبرى، ج 1، ص 324.
- ↑ معانى القرآن، ج 1، ص 277ـ278؛ مجمع البیان، ج 2، ص 639؛ تفسیر قرطبى، ج 3، ص 187.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 141؛ مجمعالبیان، ج 2، ص 639؛ تفسیر ابنكثیر، ج 1، ص 322.
- ↑ التبیان، ج 2، ص 320؛ روضةالواعظین، ص 14؛ بحارالانوار، ج 7، ص 34.
- ↑ الصافى، ج 1، ص 292؛ كنزالدقائق، ج 2، ص 426.
- ↑ زادالمسیر، ج 1، ص 292؛ تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 219؛ كنزالدقائق، ج 2، ص 426.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 649؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 744؛ غریب القرآن، ص 277.
- ↑ المعارف، ص 47.
- ↑ بحارالانوار، ج 14، ص 356.
- ↑ تفسیر قمى، ج 1، ص 113ـ115؛ بحارالانوار، ج 14، ص 356ـ357.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 1، ص 347؛ الكامل، ج 1، ص 198ـ206.
- ↑ المعارف، ص 47؛ تفسیر قرطبى، ج 10، ص 141؛ مجمع البیان، ج 6، ص 614.
- ↑ بحارالانوار، ج 14، ص 355.
- ↑ اثباتالوصیه، ص 86ـ87.
- ↑ الاعتقادات، ص 60ـ61؛ بحارالانوار، ج 53، ص 128.
- ↑ مجمعالبیان، ج 2، ص 604؛ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 131؛ البرهان، ج 1، ص 503.
- ↑ تفسیر قمى، ج 1، ص 108؛ الصافى، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 13، ص 439.
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 610؛ المیزان، ج 2، ص 296ـ297.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج 11، ص 182.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 1، ص 327؛ المحبر، ص 6ـ7؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 161، 239 و 299.
- ↑ البدایة والنهایه، ج 6، ص 138؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 86.
- ↑ عمدةالطالب، ص 28؛ تهذیبالكمال، ج 1، ص 175؛ الطبقات، ج 1، ص 47.
- ↑ الغدیر، ج 6، ص 39.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 107.
- ↑ مستدرك سفینة البحار، ج 8، ص 556.
- ↑ ینابیع الموده، ج 3، ص 198؛ كشف الظنون، ج 1، ص 912.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 1، ص 317؛ البدایة والنهایه، ج 2، ص 51؛ تاریخ ابنخلدون، ج 2، ص 161.
- ↑ معجمالبلدان، ج 5، ص 140.
- ↑ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 65.
- ↑ معجم احادیث المهدى، ج 1، ص 530ـ531.
منابع
على معموری، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 529-539