عباس محمود عقاد
عباس محمود عقّاد (1306 - 1383ق) نويسنده و اديب و روزنامه نگار مصری است که کتابها و نوشته های متعددی با موضوعات فرهنگی و سیاسی از او به جای مانده است. او همچنین کتابهایی در معرفی اهل بیت علیهم السلام دارد.
محتویات
ولادت
نويسنده بزرگ و اديب توانا، عباس محمود عقّاد، در روز بيست و هشتم حزيران (تيرماه) سال 1889م. / 1306ق. در شهرأسوان از شهرهاي كشورمصر به دنيا آمد و در سال 1964م. / 1383ق. از دنيا رفت و در همين شهر دفن گرديد. پدرش در «أسنا» به صرّافي اشتغال داشت، سپس با تغيير شغل، به عنوان دفتردار «مركز اسناد» در شهر أسوان زندگي را گذراند. عباس بزرگترين فرزند از شش پسر زن دوم پدرش كه خانمي كرد بود، به شمار ميرفت.
عباس عقّاد در خانوادهاي رشد كرد كه پايبندي آنها به دين زبانزد همه بود. هنگامي كه مردم در خواب بودند وي براي نماز صبح از خانه خارج ميشد و تا بعد از طلوع آفتاب در مسجد به عبادت ميپرداخت.
مادرش هم زني متدين و اهل نماز بود، به بيچارگان رسيدگي ميكرد، صله رحم انجام ميداد و با فقرا مهربان بود. عباس عقاد در منزل داييهايش جلساتي براي قرائت تفسير قرآن ، مطالعه كتابهاي حديثي و فقهي برگزار ميكرد.
تحصيلات
عقّاد دوره تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در سال 1896 م. در شهر أسوان آغاز كرد و با به پايان بردن آن در سال 1903 م. وارد دوره تحصيلات دبيرستان شده و در رشته برق و شيمي در مدرسه فني قاهره به فراگيري دروس مربوط پرداخت و در رشته تلگراف در منطقه دمرداش به تحصيل ادامه داد.
وي در نهمين سال تحصيلياش زندگي «ادبي» خود را آغاز كرد و با پذيرش مسئوليت اداره راه آهن «قنا» در سال 1904 م. و سپس انتقال به «زقازيق» و قاهره، در وزارت اوقاف به روزنامهنگاري اشتغال يافت.
شخصيت علمي و فرهنگي
از همان دوران نوجواني، شخصيت قوي، هوش سرشار و عشق به مطالعه، عقّاد را به سوي جايگاه بلندي از علم و معرفت رهنمون ساخت، به گونهاي كه شيخ محمد عبده از آينده درخشان وي خبر داده بود. (حمدي السكوت، 1403 ق، ج1، ص 9). وي با اعتماد به نفسي كه داشت به پرورش فكر و انديشه خود پرداخت و با ايجاد ارتباط با انديشمندان معاصر و فراگيري زبان انگليسي، آلماني و فرانسه، مورد توجه بزرگان قرار گرفت. علاوه بر آن، به مطالعه آثار علمي و ادبي مشاهيري همانند تولستوي، آرنولد، هيوم، نيچه، جان استوارت ميل و... پرداخت.
در سال 1934 م. براي پاسداشت تلاش علمي و ادبي عقّاد، جلسهاي برگزار شد كه در آن جمعي از دانشمندان، اديبان، روزنامهنگاران و شخصيتهاي سياسي حضور داشتند. در سال 1938 م. وي به عضويت انجمن زبان عربي قاهره درآمد و پس از آن نيز به عنوان عضو انجمن زبان عربيدمشق و بغداد انتخاب شد و در سال 1944 م. به عضويت مجلس شيوخ و در سال 1956 م. به عضويت مجلس فنون و ادبيات درآمد و بالاخره در سال 1960 ميلادي جايزه تشويقي دولتي را دريافت كرد.
روزنامهنگاري و حضور در صحنههاي سياسي
آغاز قرن بيستم، صحنه درگيري ميان حكومتها بود و در مصر سه حزب ملّي در راه اصلاح امور كشور فعاليت ميكرد: 1ـ حزب وطني، به رياست مصطفي كامل؛ 2ـ حزب اصلاح قانون اساسي، به رياست شيخ علي يوسف، نويسنده روزنامه «المؤيّد»؛ 3ـ حزب امت. عقّاد در فعاليت سياسي، به حزب امت تمايل داشت و از استقلال كامل مصر دفاع ميكرد. وي قصد داشت در نشريه «الجريدة» به تبليغ اين حزب بپردازد، اما موفق به اين كار نشد، از اين رو، به سراغ نشريه «الدستور» به مسئوليت محمد فريد وجدي رفت و به تدوين مقالات در آن پرداخت تا آنكه اين نشريه متوقف شد. در چنين اوضاعي و با وجود اختناق سياسي شديد، وي به شهرش بازگشت و پس از دو سال به قاهره برگشت و براي مجله «البيان» كه مسئوليت آن را عبدالرحمان برقوقي به عهده داشت، مقاله مينوشت.
از سال 1912 تا 1914 م. با تمايل پيدا كردن به آراي افرادي همانند كارلايل و نيچه مطالبي را براي مجله عكاظ نوشت و با آغاز جنگ جهاني اول به تدريس در مدارس آزاد پرداخت و پس از خاتمه جنگ به مطبوعات برگشت و در نشرياتي همانند «الاهرام»، «الجهاد»، «البلاغ»، «الكتلة»، «الاساس» و... قلم ميزد و از اين طريق به تدريج شهرت يافت و نوشتهها و آرايش پخش گرديد تا اين كه به حزب «الوفد» پيوست و از سعد زغلول تقديرنامه دريافت كرد. به دنبال درگيريهاي داخلي ميان احزاب مصر، اسماعيل صدقي به رياست رسيد و دستور الغاي قانون اساسي و زنداني كردن عقّاد را صادر كرد. عقّاد در طول نه ماه حبس، از مبارزه براي نجات كشور و نوشتن مقالات در نشريات و حمله به اسماعيل صدقي دست برنداشت.
قبل از جنگ جهاني دوم، وضعيت سياسي ـ فرهنگي مصر بيش از پيش بد شد و مصطفي نحّاس طرح دوستي با انگليس را اعلان و در سال 1936 م. معاهدهاي جهت بهبود روابط ميان مصر و بريتانيا منعقد كرد. عقّاد از اين حركت نحّاس، برآشفت و معاهده مذكور را مورد حمله قرار داد و ضدّ نازيها، فاشيستها و استعمار به مبارزه برخاست. (بروكلمان، ص291ـ292).
ويژگيهاي عقّاد
عقّاد در عرصههاي مختلف ادبي قلم زد. ارزيابي و نقد و بررسي افكار سياسي، اجتماعي و ادبي از جمله كارهاي او به حساب ميآيد. در زمينه شعر و ادبيات جديد عربي حرفهاي تازهاي داشت. وي تلاش ميكرد تا بتواند روح بلند امّت را نه بر اساس نامها، حوادث و رويدادهاي تاريخي، بلكه طبق مظاهر طبيعت و عواطف بلند انساني و فطرت پاك بشري معرفي كند و آزادانديشي را در فضاي علمي ـ فرهنگي جامعه رواج دهد. «عشق» و «طبيعت» از مهمترين موضوعاتي است كه در اشعار عقّاد جلوهگر است. در «عشق» حسن سيرت و زيبايي باطن مورد نظر است و در «طبيعت» سخن از عظمت آفرينش است كه در قلب شاعر و شاعر در قلب آن، جاي ميگيرد.
افراد زيادي همچون حنّا فاخوري، خيرالدين زركلي، منير بعلبكي، ابراهيم شكري، اسامه انور عكاشه، يوسف ادريس و ديگران، از ويژگيهاي عقاد سخن گفته و هر كدام، گوشهاي از انديشهها، رفتار و زندگي فرهنگي ـ اجتماعي وي را ستودهاند. به نظر ميرسد بيشتر بايد بر نگرش جامع وي به تاريخ گذشته اسلام و دغدغههاي امروز بشر، تأكيد نمود.
در اين راستا، اگر به عناوين و موضوعات بيش از يكصد كتاب و مقاله وي نظر افكنيم به خوبي درمييابيم كه سخن خوب گفتن در اكثر زمينهها، از روح بلند و انديشه اصلاحگرانه وي نشأت ميگيرد.
انديشه جهاني، فراملّي و فراديني عقّاد زمينه يكپارچگي و وحدت جامعه بشري را نويد ميدهد. تدوين كتابهايي مانند «النازيّة و الاديان السماوية»، «عبقرية المسيح» و «ابو الانبياء الخليل ابراهيم» از همزيستي مسالمتآميز با اديان ديگر حكايت ميكند.
چنان كه سخن گفتن از انديشهورزان شرقي و غربي در نوشتههايي همانند «التعريف بشكسبير»، «ابن رشد»، «القائد الاعظم محمد علي جناح»، «سن ياتسن أبو الصين»، «برنارد شو» و... عقّاد را در زمره وحدتطلبان جهاني قرار داد.
عقّاد در معرفي چهرههاي برجسته مسلمانان، كوشا بوده است؛ پيامبر اسلام)صلی الله علیه وآله) را در كتاب «عبقرية محمد» و طلوع بعثت آن حضرت را در «مطلع النور» معرفي كرده است. علاوه بر آن، از شخصيتهاي مسلمانان صدر اسلام نيز سخن گفته و در اين زمينه، كتابهاي زير را تدوين نموده است: «عبقرية الامام علي بن أبي طالب»، «فاطمة الزهراء و الفاطميون»، «ابو الشهداء الحسين بن علي»، «عبقرية الصدّيق»، «عبقرية عمر»، «ذوالنورين عثمان بن عفّان» و... همچنين، عقّاد درباره جنايتكاران تاريخ، به ويژه استعمارگران، كتاب و مقالاتي را منتشر كرده است؛ از جمله: «هتلر في الميزان»، «الاسلام و الاستعمار»، «الصهيونيّة العالميّة»، «لاشيوعية و لا استعمار» و...
از سوي ديگر، از برخي اصلاحگران عصر و مناديان آزادي همچون: سعد زغلول، محمد علي جناح، عبدالرحمان كواكبي، محمد عبده و... هم سخن گفته است.
وي همچنين از تبيين مسائلي كه برحسب اقتضاي زمان تأكيد و نشر آن، پاسخگوي بخشي از نيازهاي ديني و فرهنگي جامعه بوده است، غافل نمانده و در كتابهاي «المرأة في القرآن الكريم» و «المرأة في اللّغة» از شخصيت و جايگاه زن، و در كتابهايي مانند: «أفيون الشعوب»، «حقائق الاسلام و اباطيل خصومة»، «الديمقراطيّة في الاسلام» از نقش سازنده دين و نقد مخالفان مذهب سخن گفته و با طرح دموكراسي در اسلام، گوشههايي از حقايق اسلام را معرفي نموده است.
بالاخره، عقّاد با قلم اديبانه و روان، و با روح شاعرانه و لطيف، و با فكر اصلاحگرانه و عميق خود توانست در عرصههاي گوناگون، آثاري را به يادگار بگذارد كه در زمان حيات و بعد از مرگش، بارها به چاپ رسيده و تشنگاني را سيراب نموده است.
عقّاد كه فردي آزاد انديش بود و در اين راه، سختيهايي را تحمّل كرد، اعتقاد داشت كه از شخصي مانند حسين(ع) بعيد بود بايزيد بيعت كند، زيرا اساساً حسين(ع) حقيقت جو و يزيد عين باطل است.
دیدگاه های عقاد
عقّاد در زمينه دلايل عدم بيعت مينويسد: بسي جاي شگفتي است كه از كسي همچون حسين بن علي(ع) بخواهند با كسي مانند يزيد بيعت كند و او را به عنوان پيشواي مسلمانان بپذيرد و به مسلمانان بگويد كه يزيد سزاوارترين و محقترين و تواناترين فرد براي امر خلافت است. حسين(ع) نميتوانست به هيچ يك از خصلتهاي يزيد دل خوش دارد، از اين جهت تأييد حكومت يزيد پا گذاشتن روي عقايد و افكار خود اوست.
به علاوه، امام حسين(ع) به چند دليل هرگز نميتوانست با يزيد همكاري يا بيعت كند:
اول اين كه: بيعت با يزيد، پشت پا زدن به عقايد پيامبر9 و امير مؤمنان و ناديده گرفتن كوششهاي آنان بود؛
دوم اين كه: بيعت با يزيد به معناي تأييد دشنامهاي يزيد بر علي(ع) و خاندان او بود،
سوم آن كه: به علت حسن وفا و صدق باطني كه از او سراغ داريم هرگز راه بازگشتي در پيش نداشت؛ اگر با يزيد بيعت ميكرد، ديگر تا پايان عمر به او وفادار ميماند، چنانچه برادرش امام حسن(ع) به عهدي كه با معاويه كرده بود وفادار ماند.
از نظر عقاد، حسين(ع) ميدانست كه مردم دين را بازيچه دنيايشان كرده بودند، از اين رو با قيام خود در صدد مبارزه با چنين وضعي برآمده بود.
از اين جهت، از ديدگاه عقاد، قيام حسين(ع) هم قيام عليه حاكميت بني اميه بود و هم عليه فرهنگ حاكم بر آن عصر، و امام در صدد بر آمد تا هم حكومت جائر را سرنگون كند و هم فرهنگ مبتني بر اسلام را حاكم گرداند.
عقّاد بر اين باور است كه حسين(ع) با آگاهي و علم كامل حركت خود را آغاز كرد و در صدد برآمد تا جلو هرگونه بهانهتراشي را بگيرد تا امر براي مردم مشتبه نشود. او در ادامه با تأكيد بر اين كه حسين(ع) دليل كافي براي قيام داشت، مينويسد: حسين(ع) كه عزم خويش را براي مبارزه با يزيد جزم كرده بود، بايد قويترين دليل را در دست ميداشت و استوارترين حجت را بر ضد دشمنان خويش مهيا ميساخت تا در صورت شكست و عدم نتيجهگيري، وجود چنين دلايل و برهانهاي استواري نشانه درستي قصد و تصميم آن حضرت باشد. ضمن اين كه در صورت پيروزي، با اين پشتوانه، در استوارترين جايگاه قرار ميگرفت و دشمنانش بيشتر از هر زماني مورد خشم قرار ميگرفتند.
عقّاد در تحليل عاشورا، بر مسئله قوميت و نوع تربيت دو خانواده بني اميه و بني هاشم تأكيد نموده و بر اساس آن به قضاوت و داوري درباره عاشورا ميپردازد. اگر سخن عقّاد را ناشي از موقعيت زماني و مكاني در مسئله تربيت، حمل نكنيم، دستكم ميتوان گفت كه او ريشههاي قيام عاشورا را در مقايسه تربيتي اين دو خانواده ميجويد و اعتقاد دارد كه نوع تربيت و پرورش فردي افراد اين دو خانواده باعث رويارويي تاريخي آنان با يكديگر شده است و چارهاي جز وقوع حادثه عاشورا نبوده است.
از نظر عقّاد، امام حسين (ع)و يزيد نمونه كاملي از دو خانواده بودند، با اين اختلاف كه حسين (ع) واجد فضايل هاشمي بود ولي يزيد حتّي فاقد صفات مادي خوب امويها بود و در واقع همين عامل، مبارزه دايمي بين اين دو خانواده را كه از مصاديق بارز حق و باطل در طول تاريخ بودند، در پي داشت.
به اعتقاد عقّاد، اين مبارزه از زمان ولادت عبد مناف و عبدالشمس پديد آمد و به تدريج در هر عرصهاي كه امكان بروز يافت، عينيت پيدا كرد تا اين كه به عصر يزيد رسيد. در آن زمان، يزيد از همان ابتداي كار، بنا را بر دشنام به علي (ع) گذاشت و اگر حسين (ع) بيعت ميكرد ناچار بود به عهد خود وفا كند و اين خود امضاي اين سنت سيئه بود و نسل به نسل مورد قبول واقع ميشد.
او همچنين معتقد است كه حسين (ع) داراي انگيزههاي كاملاً الهي و معنوي براي نجات دين بود و نتايج مورد نظر نهضتش نيز خيلي زود به دست آمد و يزيد پس از چهار سال، در كمال ذلت مرد، عاملان فاجعه عاشورا به سزاي اعمالشان رسيدند و سلسله بني اميه نيز در مدت اندكي سقوط كرد.
عقّاد اعتقاد دارد كه مبارزه ميان بني اميه و بني هاشم همچنان ادامه يافت تا به محل افتراقي رسيد كه هيچ گونه توصيفي در پيوند ميان آن دو وجود نداشت و اين مبارزه هيچ گاه قطع نشده و نسل به نسل ادامه يافته است. به هر حال، عباس محمود عقاد، حركت امام حسين (ع) را يك قيام اصلاحي غيرقابل اجتناب در مورد حكومت اسلامي دانسته و حركت فرزند پيغمبر را تا سر حد اعجاب تقديس كرده است.
وي ضمن تمجيد از قيام عاشورا در كتاب خود «ابو الشهدا حسين بن علي» به بررسي قيام امام حسين (ع) از دو زاويه انگيزهها و نتايج ميپردازد و در هر دو مورد نظر او مثبت است.
گفتني است اين كتاب با تحقيق جناب آقاي محمد جاسم الساعدي از سوي مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي در سال 1425 ق. در 432 صفحه چاپ شده است.
همچنين اين كتاب توسط آقاي محمدكاظم معزّي به زبان فارسي ترجمه شده و از سوي كتابخانه علميه اسلاميه در تهران به چاپ رسيده است.
منبع
عباس محمود عقاد، سایت رحماء ( بخش دانشنامه شخصیت ها)، بازیابی: بیست ویکم مرداد 1394