جعفر بن احمد قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



محدث بيدار

زندگی نامه

نوشتن درباره شخصي كه هيچ شرح حال جامعي از او در دست نيست، براي فرد كم‌بضاعتي چون نگارنده بسيار دشوار است؛ ولي به حكم «به راه باديه‌رفتن به از نشستن خاموش[۱] قلم به دست گرفته، آنچه را كه در كتب رجال پراكنده بود. به قدر وسع؛ يك جا جمع كرده‌ام: برگ سبزي است تحفه درويش».

نام

تمام منابع اتفاق دارند كه او «ابومحمد جعفر ايلاقي قمي»،[۲] معروف به «ابن الرازي» می‌‌باشد و قمی‌‌الاصل، اما ساكن ري بوده است و در قرن چهارم هجري می‌‌زيسته است.

نام پدر

در نام پدر ابن الرازي اختلاف است؛ بعضي او را فرزند احمد و بعضي فرزند علي دانسته‌اند. منشأ اختلاف يا «عدم دقت در آثار او» و يا تحريفي از سوي نساخ است.

ابن طاووس[۳]، ابن فهد حلي[۴]، مرحوم مجلسي[۵]، خوانساري[۶]، شهيد ثاني[۷]، آقا بزرگ تهرانی[۸] و شيخ عباس قمی‌‌[۹]، او را فرزند احمد دانسته‌اند. در مقابل اين نظريه، افرادي چون: شيخ صدوق[۱۰]، شيخ طوسی[۱۱]، ابن داود[۱۲] و استرآبادي[۱۳] او را فرزند علي می‌‌دانند.

سيد محسن امين می‌‌گويد: درش احمد بن علي باشد يا علي بن احمد، آنچه مسلم است يكي از عبارت‌ها پس و پيش شده و خدا می‌‌داند كه كدام درست است. در يك مورد او را فرزند محمد بن علي خوانده‌اند كه احتمالاً تحريف از نساخ است.[۱۴] (احمد را تبديل به محمد كرده‌اند.)

شعراني می‌‌گويد: مصنف اين كتاب (جامع الاحاديث) ثقةالاسلام ابومحمد جعفر بن احمد بن علي القمی ‌‌الايلاقي نزيل الري می‌‌باشد. در بعضي نسخه‌ها «ابن علي بن احمد» ذكر شده؛ اما «ابن احمد بن علي» صحيح است.[۱۵]

قول صحيح

از دو قول مذكور، قول اول صحيح به نظر می‌‌رسد؛ زيرا خود ابومحمد پس از حديث چهارم كتاب مسلسلات، خود را فرزند احمد بن علي معرفي كرده و فرموده است: «قال ابومحمد جعفر بن احمد بن علي الرازي، مصنف هذاالكتاب: قلنا للحسن بن...»[۱۶] اين را هم بيفزاييم كه پدر ابومحمد (احمد بن علي) جعفر قمی ‌‌خود از علما و يكي از مشايخ فرزندش، ابن رازي بوده است.[۱۷]

از نگاه بزرگان

معمولاً براي تشخيص صحت و سقم احاديث به دو نكته توجه می‌‌شود:

  • الف) متن حديث: يعني كلمات حديث، از لحاظ وضع و لغت و نيز محتواي آن كه مغاير با قرآن نباشد، بررسي می‌‌شود. علم «درايه» عهده‌دار اين امر است.
  • ب) سلسله سند حديث: به اين معني كه چه كساني ناقل حديث بوده‌اند؟ و آيا تك‌تك راويان حديث، معتمد و موثق بوده‌اند؟ علم رجال متكفل اين امر است. بنابراين، عالم رجالي با تفحص در زندگي و آثار تك‌تك راويان آن‌ها را از حيث موثق بودن بررسي و معلوم می‌‌كند كه حديثي ضعيف است يا حسن و...

با اين مقدمه، اكنون ببينيم نظر علماي رجال درباره ابن الرازي چيست؟ در وثاقت ابومحمد جعفر قمی ‌‌علما اتفاق نظر ندارند؛ ليكن افراد دقيقي چون سيد بن طاووس، از كتب او نقل كرده‌اند كه اين، نشانه وثاقت او است. نكته گفتني اين كه افرادي كه او را ثقه ندانسته‌اند، وي را تضعيف نكرده‌اند. اكنون نظر هر دو دسته را می‌‌آوريم.

الف) كساني كه او را توثيق نكرده‌اند: بيشتر علما در ذكر ابوجعفر قمي، به قول شيخ طوسی استناد كرده‌اند. وي گفته است: «جعفر بن علي بن احمد قمی ‌‌المعروف بابن الرازي يكني ابا محمد صاحب تصنيفات».[۱۸]

ملاحظه می‌‌شود كه اين جمله هيچ اشاره‌اي به ثقه بودن ابن رازي ندارد، مگر اين كه بپذيريم شيخ فقط افراد موثق را آورده است.

از كساني كه در ذكر ابن الرازي نگاهي به رجال شيخ طوسی داشته، «ابو علي حائري» است. وي در منتهي المقال می‌‌گويد: دو نسخه از رجال شيخ طوسي در نزد من است. در باب «فيمن لم يرو عنهم» (كساني كه از ائمه روايت نكرده‌اند)، نام جعفر بن محمد بن علي معروف به «ابن الرازي» داراي كنيه ابا محمد صاحب تصانيف است؛ ولي مطلبي كه او را توثيق كند، نيست (و ليس فيه التوثيق).[۱۹]

در اين ميان نقل مطلب تكملة الرجال خالي از لطف نيست. عبدالنبي كافلي می‌‌گويد: ايشان (ابن الرازي)، همچنان كه از كتاب معاني الاخبار برمی‌‌آيد، يكي از مشايخ صدوق است. ابن داود از وصف صدوق اخذ توثيق كرده است (جمله صدوق اين است: ابومحمد جعفر بن علي بن احمد الفقيه القمی ‌‌الايلاقي رضي الله عنه)؛ اما احتمال دارد صدوق جد او(احمد) را وصف كرده و طلب رضا از خداوند براي جدش بوده باشد، الّا اين كه ظاهر كلام به جعفر رجوع بكند؛ چون استاد صدوق، خود جعفر است و نه جد وي. و از طرفي تعظيم اساتيد اولي است و تعرض به بزرگداشت اواسط سند كم است. سخن آخر اين كه «وصف» و «ترضي» (فقيه، رضي الله عنه) غايت حسن است و شايد در نسخه‌اي كه نزد ابن داود بوده، كلمه «فقيه» به «ثقه» تبديل شده است.[۲۰]

رجالي معاصر، مرحوم شوشتري بعضي از اقوال را می‌‌گويد و سپس تعريض می‌‌زند به آناني كه گفته‌اند در رجال شيخ طوسی نام ابومحمد جعفر را پيدا نكرده‌ايم: آن چگونه ممكن است، در حالي كه در رجال شيخ در باب كساني كه از ائمه روايت نكرده‌اند، اين سلسله سند موجود است: في الحسن بن الحسن بن محمد بن موسي بن بابويه - ابن اخت علي بن بابويه - روي عنه جعفر بن علي بن احمد القمي... (و پس از نقل سخن وحيد بهبهاني (كه ابن الرازي را بر اساس وصف صدوق ثقه می‌‌داند) می‌‌گويد:) مورد روايات و ترضي متعين نشد و اين كه او فقيه باشد، اعم از وثاقت است».[۲۱] (ممكن است كسي فقيه باشد، ولي موثق نباشد.)

ب) كساني كه او را توثيق كرده‌اند: ابي داود نوشته است: «جعفر بن علي بن احمد القمی ‌‌معروف به ابن الرازي لم (جخ)[۲۲] ابومحمد ثقة، مصنف».[۲۳] قهپايي نيز همين را در مجمع الرجال نقل كرده است.[۲۴]

ابن طاووس می‌‌گويد: «اين جعفر بن احمد عظيم‌الشأن از مشهورين است»[۲۵] و در فلاح المسائل او را «فقيه سعيد»، وصف می‌‌كند.[۲۶] شيخ صدوق در كتاب‌هاي مختلف خود از او روايت نقل كرده و در همه آن‌ها او را فقيه توصيف و از خداوند براي او طلب رضايت می‌‌كند.[۲۷]

خويي قدس سره نيز به همين مطلب اشاره دارد.[۲۸]

علامه مجلسی می‌‌گويد: مؤلف اين 4 كتاب (عروس، مسلسلات، المانعة والغايات) در كتب رجال غير مذكور است؛ ولكن او از قدما است. نزديك به عصر شيخ مفيد يا هم عصر او... سيد بن طاووس از كتاب‌هاي او در اقبال و غير آن نقل روايت كرده است و اين عمل، مؤيد توثيق ابن الرازي است.[۲۹]

ابن فهد حلي[۳۰] و شهيد ثاني[۳۱] در كتب خود از كتاب‌هاي او نقل روايت كرده‌اند، كه خود دليل اعتماد آن‌ها به ابن الرازي است.

محدث نوری می‌‌گويد: اين شيخ در كتب رجالي كه به ما رسيده غير مذكور است، مگر در رجال ابي داود. با اين كه از مؤلفين معروف و بزرگان حديث است و تأليفات او بين علما دست به دست می‌‌گردد... از همه آنچه كه ذكر كرديم، معلوم می‌‌شود كه او از علماي معروفي است كه احتياج به تزكيه و توثيق ندارند و ايشان داخل در جمعي هستند كه شهيد ثاني در شرح الدرايه گفته است: مشايخ مشهور ما از زمان كليني تاكنون هيچ كدام به خاطر ثقه بودنشان در هر زمان و تقواي فوق‌العاده‌شان نياز به تنصيص تزكيه ندارند.[۳۲]

سيد محسن امين، بعد از نقل اقوال مختلف، می‌‌گويد: از آنچه گذشت، دانسته می‌‌شود كه شايسته نيست در وثاقت و جلالت او تأمل كنيم و اگر صدوق او را به فقيه توصيف نمی‌‌كرد نيز كافي بود. (همين كه صدوق از او حديث كرده، دليل بر توثيق او است) و وصف صدوق دال بر فقيه بودن او است.[۳۳]

و شيخ عباس قمی ‌‌می‌‌گويد: ابومحمد نزيل الري شيخنا الاجل الاقدم المؤيد المسدد الفقيه النبيه المحدث المتتّبع صاحب التصانيف الكثيره... تعجب دارد اين سستي علماي رجال كه اين شيخ بزرگ جليل القدر را با اين همه كتاب ذكر نكرده‌اند و هيچ گونه اشاره‌اي به زندگي و آثارش نداشته‌اند![۳۴]

و در سفينةالبحار می‌‌گويد: «او از بزرگان حديث و مؤلفين معروف است و تأليفات او در بين علما دست به دست می‌‌گردد».[۳۵]

وحيد بهبهاني می‌‌گويد: ظاهراً او از مشايخ صدوق است و طبق آنچه كه گفته شده، شيخ الاجازه وي است و در آن (شيخ الاجازه بودن) اشعار به وثاقت است و صدوق از او بسيار روايت كرده و او را به عنوان فقيه ستوده است و اين مطلب هم اشاره به وثاقت او دارد.[۳۶]

شيخ آقا بزرگ در طبقات اعلام شيعه براي او دو عنوان قرار داده است و در عنوان جعفر بن علي بن... او را ثقه معرفي می‌‌كند.[۳۷]

ابومحمد جعفر قمی ‌‌همچنين يكي از مشايخ تفسير منسوب به امام حسن عسكری علیه‌السلام است. محمدبن جعفر الدقاق می‌‌گويد: حدثني الشيخان الفقيهان، ابوالحسن محمد بن احمد بن علي بن الحسن بن شاذان و ابومحمد جعفر بن احمد بن علي القمی‌‌ رحمةالله عليه.[۳۸]

در نقدالرجال آمده است: جعفر بن علي بن احمد القمی‌‌ معروف به ابن الرازي لم (جخ) ثقة، مصنف، رجال ابن داود ولم اجده في الرجال و غيره.[۳۹] به همين سياق در منهج المقال نيز آمده است.[۴۰]

پاسخ به يك سؤال

برخي از علما درباره اين شخصيت گفته‌اند: «لم اجده في الرجال؛ نام ابوجعفر را در كُتُب رجال نديدم». ممكن است پرسيده شود كه چرا مطلبي درباره وي نيافته‌اند، در حالي كه نام وي را ابوداود از رجال شيخ طوسی نقل كرده بود و مرحوم شوشتري هم سلسله سندي را ذكر كرد؟! (در صفحات قبل گذشت) شايد عدم اطلاع آنان، به دليل تعدد نسخه‌ها و تحريف نساخ بوده است. لذا می‌‌بينيم كه بعضي از علما از وجود مطلبي در كتابي اظهار بي‌اطلاعي می‌‌كنند.

عمررضا كحالة، عالم سني در كتاب خود ابن الرازي را فقيه و محدث معرفي می‌‌كند.[۴۱]

طبقه او در حديث

همچنان كه قبلاً ذكر شد، او از علماي قرن چهارم است و در طبقه مفيد و ابن الخضائري و امثال آن دو و بلكه در طبقه صدوق است.[۴۲] آقابزرگ می‌‌گويد: «او معاصر صدوق است و از همديگر روايت كرده‌اند».[۴۳]

اين كه از يكديگر روايت نقل كرده‌اند، هيچ منافاتي ندارد؛ زيرا مثل اين قضيه بسيار واقع شده است؛[۴۴] چرا كه هميشه بين دو راوي رابطه شاگردي و استادي محض برقرار نبوده است؛ بلكه گاهي دو استاد هم سطح در يك مجلس براي همديگر روايت نقل می‌‌كردند و اجازه نقل روايت هم به يكديگر می‌‌دادند. علامه مجلسی با اشاره به اين نكته می‌‌گويد: او از قدما است، نزديك به عصر مفيد يا هم عصر او. از صفواني كه به واسطه اي راوي كليني است، نقل كرده است و همچنين از صدوق روايت كرده است.[۴۵]

اكثر مشايخ وي از علماي قرن چهارم هستند؛ علمايي چون: ابي محمد هارون بن موسي (متوفي 385)، سهل بن احمد ديباجي (متوفي 370) و ابي المفضل محمد بن عبدالله شيباني(متوفي 387).[۴۶] از كتاب‌هايش معلوم می‌‌شود كه او روايتي از صاحب اسماعيل بن عباد طالقاني (وزير) دارد كه شايد مربوط به زماني باشد كه صاحب بن عباد در ري بوده است.[۴۷]

اساتيد

همان طور كه گذشت، بين راويان هميشه رابطه استادي و شاگردي مستقيم برقرار نبوده است؛ ولي از آنجا كه معمولاً مشايخ به اساتيد هم ناميده شده‌اند، ما هم اين عنوان را انتخاب كرده‌ايم. با توجه به كتب ابومحمد جعفر قمي، اساتيد وي بيش از 60 نفر هستند كه به نام چند تن از آن‌ها اشاره می‌‌كنيم:

  • 1- احمد بن ابراهيم بن ايوب؛
  • 2- احمد بن اسماعيل؛
  • 3- احمد بن الحسن بن احمد بن عقيل؛
  • 4- احمد بن علي (والد مؤلف)؛
  • 5- احمد بن علي بن محمد النجار ابوالحسن؛
  • 6- صاحب اسماعيل بن عباد بن عباس (وزير)؛
  • 7- حسن بن حمزة العلوي الشريف ابومحمد؛
  • 8- المعافي زكريا القاضي ابوالفرج؛
  • 9- هارون بن موسي التلعكبري؛
  • 10- محمد بن محمد الحافظ؛
  • 11- ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي (شيخ صدوق).

شاگردان

از كساني كه از او روايت كرده‌اند، تعداد محدودي را می‌‌شناسيم كه عبارتند از:

  • 1- مرحوم شيخ صدوق كه در كتب خود از او نقل كرده است؛
  • 2- عبيدالله بن موسي بن احمد العلوي السيد ابوالفتح؛
  • 3- محمد بن علي بن محمد بن جعفر الدقاق كه تفسير منسوب به امام حسن عسكری علیه‌السلام را از او روايت كرده است؛
  • 4- محمد بن علي بن محمدالفوي (از استادان مفيد ثاني).

تأليفات

سيد بن طاووس از الفهرست كراجكي نقل كرده كه شيخ ابومحمد جعفر قمی ‌‌220 كتاب داشته است،[۴۸] ولي متأسفانه از آن همه كتاب جز 6 كتاب چيزي به دست ما نرسيده است و اين، مطلب شگفت‌آوري نيست؛ چرا كه كشور ما حوادث بسيار ناگواري به خود ديده و بسياري از دستاوردهاي علمی‌‌ و فرهنگي و... نابود شده است؛ از جمله در حمله مغول بيشتر گنجينه‌هاي علمی ‌‌اين كشور در آتش سوختند و كتابخانه‌هاي عظيم در زير تل خاكستر مدفون شدند و...

كتاب‌هاي ايلاقي قمی‌‌ دو دسته‌اند: اول) آنچه كه از گزند حوادث مصون مانده و به دست ما رسيده و چاپ شده است؛ دوم) كتاب‌هايي كه نويسندگان از آن‌ها نقل كرده‌اند و به عبارتي از منابع به شمار می‌‌روند؛ ولي از بين رفته و موجود نيستند.

آثار به جا مانده و چاپ شده عبارت است از:

  • 1- جامع الاحاديث؛
  • 2- العروس؛
  • 3- الغايات؛
  • 4- المسلسلات؛
  • 5- الانوادر الاثر في علي علیه‌السلام خيرالبشر؛
  • 6- الاعمال المانعة من دخول الجنة.

آثار منسوب به او عبارتند از:

  • 1- الامام والمأموم (ادب الامام والمأموم)؛
  • 2- دفن الميت؛
  • 3- المنبيء عن زهد النبي صلی الله علیه و آله؛
  • 4- فضائل جعفر بن ابيطالب؛
  • 5- فضل الجمعه.

الف) آثار منسوب به او:

  • 1- ادب الامام والمأموم: سيد بن طاووس در فلاح السائل روايت «تكبير سه گانه بعد از نماز» را از اين كتاب نقل كرده است: «روي ذلك الشيخ الفقيه السعيد ابومحمد جعفر... في كتاب ادب الامام والمأموم».[۴۹]

شهيد ثاني در روض الجنان حديث فضيلت نماز جماعت (فضل صلوة الجماعة) را از اين كتاب نقل كرده است.[۵۰]

خوانساري گفته است: و از جمله مصنفات او كتاب ادب الامام والمأموم است و آن كتابي است كه در روض الجنان حديث فضل نماز جماعت از آن نقل شده و همچنين در فلاح السائل تكبير سه گانه.[۵۱]

اعيان الشيعه هم جملاتي شبيه خوانساري دارد.[۵۲] نيز شيخ عباس قمی‌‌[۵۳] و عمررضا كحّالة[۵۴] به اين كتاب اشاره داشته‌اند.

  • 2- دفن الميت: خود ابن الرازي در الغايات بدان اشاره كرده است.[۵۵]

مؤلف بعد از حديث احسن الصور التي يدخلن قبر المؤمن، می‌‌گويد: «وقد اخرجت اخبارا في هذا المعني في كتاب دفن الميّت».[۵۶] از ديگر كساني كه از اين كتاب نام برده اند، شيخ آقابزرگ در الذريعه و خوانساري در روضات الجنات و عالم بزرگ شيعه، محسن الامين در اعيان الشيعه می‌‌باشند.

  • 3- المنبيء عن زهد النبي صلی الله علیه و آله: از معروف‌ترين كتب منسوب وي است. شيخ آقا بزرگ می‌‌گويد: «اقول و يعرف كتابه بكتاب المنبيء عن زهد النبي».[۵۷]

سيد محسن امين می‌‌گويد: «ورّام در مجموعه‌اش و احمد بن فهد حلي در تحصين و عدةالداعي از آن نقل كرده‌اند».[۵۸] و همچنين آقا بزرگ تهراني آن را عنواني قرار داده است: «المنبيء عن زهد النبي...» و همچنين جد مادري سيد، ورام بن ابي فراس در تنبيه الخواطر و نزهة النواظر از آن نقل كرده است.[۵۹]

سيد بن طاووس می‌‌گويد: «در اين كتاب درباره خوف از خداوند متعال حد بلاغ گفته شده است» و سپس 3 حديث در الدروع الواقيه از اين كتاب نقل می‌‌كند.[۶۰] وي در فلاح السائل هم از اين كتاب، حديثي نقل كرده كه براي تبركاً آن را می‌‌آوريم:[۶۱]

...من كتاب زهد النبي قال: كان النبي اذا قام الي الصلوة تربّد وجهه خوفاً من الله تعالي و كان لصدره ازيز كازيز المرجل؛ وقتي پيامبر براي نماز برمی‌‌خاست، از خوف خدا چهره‌اش زرد می‌‌گشت و سينه‌اش چون ديگ جوشان می‌‌لرزيد.

احمد بن فهد حلي نيز در دو كتاب خود از زهد النبي صلی الله علیه و آله نقل روايت كرده است؛ در عدةالداعي روايتي درباره «عرضه كردن اعمال بندگان بر ملائكه قبل از عرضه بر خداوند»[۶۲] و در كتاب تحصين حديثي تقريباً طولاني از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده است كه چند جمله از آن را نقل می‌‌كنيم: ...فقال اسامه: يا رسول الله! ما ايسر ما يقطع به ذلك الطريق؟ (طريق الحق)؛ اسامه پرسيد: آسان‌ترين راهي كه به طريق حق برسيم، كدام است؟ قال: السهر الدائم و الظمأ في الهواجر و كفّ النّفس عن الشهوات و ترك اتباع الهوي و اجتناب ابناءالدنيا؛[۶۳] فرمود: شب زنده‌داري و تشنگي در گرماي سخت و خودداري از شهوات و پيروي نكردن از هواي نفس و دوري از اهل دنيا.

  • 4 - فقال جعفر بن ابيطالب: اين كتاب را رافعي در التدوين ضمن سرگذشت محمد بن موسي قزويني ذكر كرده است: حدث عنه جعفر بن احمد بن علي القمی ‌‌نزيل الري فيما جمعه من فضائل جعفر بن ابي طالب رضي الله عنه... رضي الدين قزويني نيز در ضيافة الاخوان از تدوين نقل كرده است.[۶۴]
  • 5. فضل الجمعه: مؤلف در اواخر كتاب عروس ذيل باب «الساعة التي يستجاب فيها الدعاء يوم الجمعه؛ ساعتي كه در روز جمعه دعا در آن مستجاب می‌‌شود» به آن كتاب اشاره داشته، می‌‌گويد: «و قد ذكر هذه الاخبار في فضل الجمعه؛ اين روايات را در (كتاب) فضل جمعه گفته‌ام».[۶۵] از كساني كه به اين كتاب اشاره داشته‌اند، سيد محسن امين در اعيان الشيعه و شيخ عباس قمی ‌‌در فوائد رضويه و آقا بزرگ تهرانی در الذريعه را می‌‌توان نام برد.

ب) آثار چاپي:

آثار چاپي ابن الرازي مجموعاً به 6 كتاب می‌‌رسد كه هر يك در بين كتاب‌هاي ديگر چون ستاره‌اي پرفروغ می‌‌درخشد. اين كتاب‌ها، همان طور كه خواهد آمد، از منابع بحارالانوار بوده و علما با ديدي تحسين‌آميز از اين كتب ياد كرده‌اند.

به نظر می‌‌رسد، اين كتاب‌ها در پاسخ به درخواست فردي به رشته تحرير درآمده‌اند. شاهد بر اين ادعا اين كه، در مقدمه هر 6 كتاب اين مضمون آمده است: «درخواست تو را اجابت كرده‌ام» و در كتاب مسلسلات به شخص مذكور اجازه نقل روايت داده است.

1- جامع الاحاديث:

در آن 1000 روايت از پيغمبر، به ترتيب حروف الفبا، جمع شده كه مسند هستند؛ شبيه جامع الصغير سيوطي.[۶۶] آقا بزرگ هم در الذريعه همان جملات بالا را عنوان قرار داد؛[۶۷] اما به نظر می‌‌رسد كه مؤلف محترم در آن نزديك به 600 روايت گردآوري كرده است و شايد علت اين كه علماي مذكور 1000 روايت را نسبت داده‌اند، گمان كرده‌اند كه اين كتاب تمام جعفريات را دربردارد. والله اعلم بالصواب.[۶۸]

با نگاهي به بحارالانوار می‌‌بينيم كه اكثر روايات اين كتاب در بحارالانوار آمده؛ ولي اشاره به جامع الاحاديث نشده است. آنچه كه مسلم است علامه مجلسی به نسخه‌اي از اين كتاب دست يافته بوده ولكن مصنف آن را نمی‌‌دانسته است. لذا وقتي احاديث را ذكر می‌‌كند، گاهي به الامامة والتبصرة من الحيره (كه منسوب به علي بن حسين پدر شيخ صدوق است) ارجاع می‌‌دهد و گاهي به اصلي از اصولِ قدما كه معاصر علي بن حسين باشد. البته اين كه تمام اين كتاب منتسب به علي بن حسين باشد، مورد ترديد است؛ چرا كه راويان كتاب به طبقه بعد از والد شيخ صدوق (علي بن حسين) تعلق دارند.

علي بن حسين، والد شيخ صدوق متوفي 329 هـ.ق است؛ در حالي كه بعضي از راويان اين كتاب افرادي مثل ابي المفضل محمد بن عبدالله شيباني متوفي 387 و ابي محمد هارون بن موسي التلعكبري متوفي 385 هستند كه روايت كردن علي بن حسين از اين اشخاص كمی ‌‌بعيد و عجيب است؛ زيرا اين‌ها در زمان حيات علي بن حسين كودكاني بيش نبوده‌اند؛ ولي به يقين علامه مجلسی به تعدد كتاب واقف بوده وليكن در انتساب آن به مؤلف خاص ترديد داشته است. آنچه كه براي ما واضح است اين كه، اخباري كه علامه مجلسي در بحارالانوار و محدث نوری در مستدرك به واسطه بحار تحت عنوان «امامة و تبصره» آورده‌اند، هفت روايت آن از كتاب امامة و تبصره علي بن حسين و[۶۹] بقيه روايات از جامع الاحاديث نبوي جعفر بن احمد رازي است.

روش تأليف كتاب

در ابتداي كتاب آمده است: «از من خواستي، هر آنچه را كه در مجلس درس از من شنيدي، الفاظ پيغمبر را به ترتيب حروف معجم براي تو جمع‌آوري كنم؛ من هم اجابت كردم؛ قربة الي الله و الي رسول الله...» و سپس حدود 600 روايت را می‌‌آورد؛ به اين ترتيب كه اول هر باب سلسله سند اولين را ذكر كرده، سپس حديث را نقل می‌‌كند و همه احاديث با سند به حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌‌رسد.

از ديگر كتاب‌هايي كه به اين روش نوشته شده‌اند، دو كتاب را معرفي می‌‌كنيم:

  • الف) دعائم الاسلام، از مرحوم القاضي نعمان بن محمد بن منصور؛ قاضي مصر در دولت اسماعيليه.
  • ب) النوادر، فضل الله راوندي.[۷۰]

2- العروس:

عروس در خصايص و آداب روز جمعه است. و علت نامگذاري آن به عروس، اين است كه در ابتداي آن از امام صادق علیه‌السلام روايت كرده: «زماني كه روز قيامت می‌‌شود، روزها به شكل‌هايي كه مردم آن‌ها را می‌‌شناسند (كه ايام هفته‌اند) مبعوث می‌‌شوند؛ روز جمعه مثل عروس زيبايي است...».[۷۱]

شيخ عباس می‌‌گويد: العروس همان كه مصنف تصنيف كرده به چيزهايي كه به جمعه اختصاص دارد و نامگذاري كرده... و آن كتاب كوچك شريفي است كه من به خط خودم استنساخ كرده‌ام و قصدم آن است كه تمام آن را در كتاب خودم صحائف النور في عمل الايام والاسابيع والشهور در باب متعلق به هفته وارد كنم.[۷۲]

خوانساري در روضات الجنات و شيخ عباس در سفينة البحار و سيد حسن صدر در تأسيس الشيعه از آن نام برده‌اند و اكثر احاديث آن را مجلسي در بحار و محدث نوری در مستدرك نوشته‌اند.[۷۳]

مؤلف در ابتداي كتاب نوشته است: سؤال كرده‌اي آيا روز جمعه عبادت مخصوص به خود در بين ايام هفته دارد؟ بدان! خدا بر آگاهيت بيفزايد... كه خداوند روز جمعه را به چند خصلت مخصوص گردانده و در ميان ايام هفته به آن فضيلت داده است و آن را مثل عروسي زينت داده كه شوهرش رابه دنبال خود می‌‌كشاند، قرار داده است. سپس علت نامگذاري را با آوردن دو حديث می‌‌گويد...[۷۴]

3- الغايات:

سيد محسن امين می‌‌گويد: ...صاحب كتاب‌هاي زيادي مثل كتاب... و كتاب الغايات كه عجيب است و در آن رواياتي را جمع كرده كه نقطه نهايي امور مختلف را بيان می‌‌كنند و بر هر كدام عنواني قرار داده كه بر آن دلالت كند؛ مثل دوست داشتني‌ترين اعمال، بزرگترين آيه، شرورترين افراد و...[۷۵]

كتاب الغايات، يعني اموري كه آنچه غايت چيزي است به نحو افعل التفضيل از روايات؛ مثل احبّ الاعمال، افضل الاعمال، افضل الدعا، اعظم آيه في كتاب الله، الفضل العباده، خيرالدعاء، اشدّالاشياء و... تهراني در الذريعه و خوانساري در روضات الجنات و شيخ عباس قمی‌‌ در سفينة البحار و عمررضا كحّالة به اين كتاب از ابن الرازي اشاره داشته‌اند و علامه مجلسی و محدث نوری از اين كتاب نقل كرده‌اند.[۷۶]

4- المسلسلات:

سيد محسن امين آن را از مصنفات ابن الرازي شمرده و سپس قسمتي از ابتداي روايت مسلسله فواطم را از بحارالانوار نقل كرده است.[۷۷] عمررضا كحاله نيز در معجم المؤلفين و شيخ آقابزرگ در الذريعه و شيخ عباس قمی ‌‌در سفينةالبحار «المسلسلات» را از وي دانسته‌اند و همچنين شيخ عباس قمی‌‌ در فوائدالرضويه گفته: «تبرك می‌‌جوييم به ذكر حديثي در فضل شيعه اميرالمؤمنين از كتاب مسلسلات او به توسط بحار...» خوانساري درباره ويژگي اين كتاب گفته است: «جمع كرده رواياتي را كه در تمام سندش لفظ خاصي قرار گرفته تا برسد به معصوم».[۷۸]

معناي حديث مسلسل

و هو ما تتابع فيه رجال الاسناد علي صفة او حالة في الراوي من قول او فعل او غيرهما؛ مثلا ان يقول اخبرنا فلان والله، قال اخبرنا فلان والله... الي آخر سند، او يقول اخبرنا فلان و قد سُبّك اصابعه... الي آخر سند او يقول اخبرنا فلان و كان متكئا... الي آخر سند؛[۷۹] و آن پي در پي آمدن رجال سند در صفت يا حالتي است كه راوي (همان حالت را) از قول و فعل استادش نقل می‌‌كند؛ مثلاً می‌‌گويد: خبر داد ما را فلاني والله... و او گفت خبر داد ما را فلاني والله. تا آخر سند؛ يا بگويد خبر داد فلاني ما را در حالي كه دست او را می‌‌فشرد تا آخر سند.

گاهي تسلسل در راويان می‌‌باشد؛ مثلاً تمام سلسله سند، محمد نام دارند ولذا به محمدين معروف می‌‌شود و يا در سلسله سند همه فاطمه هستند، مثل حديث فواطم كه اين خود، انسان را به جمع و حفظ روايات تشويق و ترغيب می‌‌كند.

در اين كتاب 40 روايت مسلسل آمده است. از كتاب‌هايي كه به اين سبك و سياق نوشته شده است، می‌‌توان الجواهر المكللة في الاحاديث المسلسلة از سخاوي را نام برد.[۸۰]

5- نوادرالاثر في علي علیه‌السلام خيرالبشر:

در اين كتاب، حديث نبوي علي خيرُالبشر از بيش از 70 طريق جمع‌آوري شده است.[۸۱] شيخ آقا بزرگ تهرانی آن را در الذريعه عنوان قرار داده است و در ابتداي كتاب می‌‌گويد: «... فاجبتك الي ملتمسك لِأنك اهل لذلك».

6- الاعمال المانعة من دخول الجنّة:

سيد محسن امين در اعيان الشيعه و شيخ عباس قمی‌‌ در سفينةالبحار و فوائدالرضويه و عمررضا كحّالة در معجم المؤلفين و خوانساري در روضات الجنات آن را ذكر كرده‌اند. شيخ آقا بزرگ گفته است: المانعات من دخول الجنه (اعمالي كه مانع وارد شدن انسان به بهشت می‌‌شود) در آن ذكر شده است و از اين كتاب در بحار نقل شده با عنوان الاعمال المانعة و به شكر خدا كتاب موجود است و نوري در مستدرك الوسايل احاديث آن را نقل كرده است.[۸۲]

نكته آخر

اين 6 كتاب مجموعاً با عنوان «جامع الاحاديث» 3 بار به چاپ رسيده است: چاپ سنگي با مقدمه عالم بزرگوار ميرزا ابوالحسن شعراني كه آقاي نيشابوري به آن اشاره دارد و ديگري به كوشش تهراني كه مجموعاً از اين كتاب‌ها و صحيفه امام رضا علیه‌السلام و اصول اربعمأة... می‌‌باشد كه در سال 1369 قمري به زيور طبع آراسته گرديده است. چاپ ديگر اين مجموعه (6 كتاب) در سال 1371 شمسي بوده است كه به همت آستان قدس رضوي و با مقدمه تحقيقي و تصحيح آقاي سيد محمد حسيني نيشابوري با كيفيت عالي به چاپ رسيده است.

گزيده‌اي از روايات

در پايان به ذكر چند روايت از كتاب‌هاي ابومحمد جعفر قمی ‌‌تبرك می‌‌جوييم:

1- جايگاه پيروان اميرمؤمنان علیه‌السلام:

حديث اول، حديث فواطم است كه دربردارنده فضل شيعه می‌‌باشد: ...عن ام كلثوم بنت علي علیه‌السلام عن فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله قالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: لما اُسري بي الي السماء دخلت الجنّة. فاذا انا بقصر من دُرّة بيضاء مجوّفة و عليها باب مكلّل بالدّرّ والياقوت و علي الباب ستر. فرفعت رأسي. فاذا مكتوب علي الباب: لااله الاّ الله، محمّد رسول الله، عليّ وليّ القوم؛ و اذا مكتوب علي السّتر: بخ بخ من مثل شيعة عليّ. فدخلته، فاذا انا بقصر من عقيق احمرّ مجوّف و عليه باب من فضة مكلّل بالزّبرجد الأخضر و اذا علي الباب ستر. فرفعت رأسي و اذا مكتوب علي الباب: محمّد رسول الله، عليّ وصيّ المصطفي؛ و اذا علي الستر مكتوب: بشّر شيعة عليّ بطيب المولد. فدخلته. فاذا انا بقصر من زمرّد اخضر مجوّف لم أرَ أحسن منه و عليه باب من ياقوتة حمراء مكلّلة باللؤلؤ و علي الباب ستر. فرفعت رأسي فاذا مكتوب علي السّتر. شيعة عليّ هم الفائزون. فقلت: حبيبي جبرئيل! لمن هذا؟ فقال: يا محمّد! لابن عمّك و وصيّك عليّ بن ابيطالب. يحشر النّاس كلّهم يوم القيامة حفاة عراة الاّ شيعه عليّ علیه‌السلام و يُدعي النّاس بأسماء اُمّهاتهم ما خلا[۸۳] شيعة عليّ علیه‌السلام فانّهم يدعون بأسماء ابائهم. فقلت: حبيبي جبرئيل! كيف ذاك؟ قال: لانّهم أحبّوا عليّا فطاب مولدهم.[۸۴]

...پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: زماني كه معراج رفتم، داخل بهشت شدم. قصري ديدم از مرواريد سفيد ميان تهي و بر آن دري بود كه شكوفه‌هايي از دُرّ و ياقوت داشت و بر در پرده‌اي بود. سربلند كردم، بر روي در نوشته شده بود: «معبودي نيست مگر خداي يگانه، محمد فرستاده او است، علي سرپرست قوم است» و بر پرده نوشته شده بود: «آفرين، آفرين، به مثل شيعه علي». پس وارد آن شدم، قصري از عقيق سرخ ديدم كه دري از نقره داشت كه به شكوفه‌هايي از زبرجد سبز آراسته شده بود و بر در پرده‌اي بود. سرم را بلند كردم، بر در نوشته شده بود: «محمد فرستاده خدا است، علي وصي مصطفي است» و بر پرده نوشته شده بود: «شيعه علي را به پاكي تولد (آميخته نبودن نسل به واسطه زنا و شبهه) مژده و بشارت بده» وارد آن شدم. پس قصري ديدم از زمرّد سبز كه بهتر از آن را نديده‌ام و دري داشت از ياقوت سرخ كه مزين شده بود به شكوفه‌هايي از لؤلؤ، و بر در پرده‌اي بود. سرم را بلند كردم، بر پرده نوشته شده بود: «شيعه علي رستگارانند.» گفتم: حبيبم جبرئيل! اين قصر براي كيست؟ گفت: يا محمد! براي پسرعمو و وصي تو علي بن ابيطالب. همه مردم در روز قيامت پابرهنه و عريان محشور می‌‌شوند، مگر شيعه علي و مردم را به نام مادرشان صدا می‌‌زنند (براي تحقير)، مگر شيعه علي كه آنان را به نام پدرانشان می‌‌خوانند. گفتم: حبيبم جبرئيل! چرا آن گونه است؟ گفت: چون آنان علي را دوست دارند، پس پاكي تولد دارند. (پدرانشان مشخص است)

2- بهترين مردمان:

عن ابي عبدالله علیه‌السلام قال: اورع الناس من وقف عندالشبهة و اعبد الناس من اقام الفرائض و ازهد الناس من ترك المحارم (الحرام) و اشدّ الناس اجتهادا من ترك الذنب؛[۸۵] ...امام صادق علیه‌السلام فرمود: پرهيزكارترين مردم كسي است كه موقع شبهه توقف كند و عابدترين مردم، به جا آورنده واجبات است و زاهدترين مردم، ترك كننده حرام است و كوشاترين مردم كسي است كه گناه را ترك كند.

3- سزاي همسايه آزار:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لايدخل الجنة من لايأمن جاره بَوائقه؛[۸۶] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: كسي كه همسايگان از آزار و اذيتش ايمن نيستند، وارد بهشت نمی‌‌شود.

4- نزديكترين حالت به كفر:

عن ابي عبدالله علیه‌السلام قال: ان اقرب ما يكون احدكم الي الكفر اذا تحفظ علي اخيه زلله ليعيره به يوما؛[۸۷] امام صادق علیه‌السلام فرمود: نزديكترين حالت شما به كفر، زماني است كه لغزش برادر (ديني) خود را حفظ می‌‌كنيد تا يك روزي به او برگردانيد. (مثلاً سرزنش كنيد كه تو فلاني بوده‌اي)

5- روز جمعه و تفقه در دين:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اف لكم مسلم لايجعل في كل جمعة يوما، يتفقه فيه امرالله و يسئل عن دينه؛[۸۸] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اف (كلمه اظهار تنفر) بر مسلماني كه در هر هفته روزي را براي تفقه در دينش قرار ندهد!

6- فضيلت حديث اهل بيت علیهم‌السلام:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اربعون حديثا يستظهر بها الرجل في حبنا اهل البيت خير من اربعين الف دينار يتصدق به واعطاه الله بكل حديث ثواب نبيّ و كان له بكل حرف نور يوم القيامة؛[۸۹] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چهل حديث در حبّ ما اهل بيت كه بدان از ما پشتيباني شود، بهتر از 40 هزار دينار صدقه است. خداوند به نقل هر حديثي، ثواب كار پيامبري می‌‌دهد و براي حافظ حديث در روز قيامت به ازاي هر حرفي، نوري خواهد بود.

7- نيكي به والدين:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: برّوا ابائكم يبرّكم ابنائكم؛[۹۰] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به پدرانتان (والدين خود) نيكويي كنيد تا فرزندانتان به شما نيكي كنند.

8- چگونه زيستن:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: التودد الي الناس نصف العقل والرفق نصف العيش و ما عال امرء اقتصد؛[۹۱] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دوستي با مردم، نصف عقل است و رفق و مدارا، نصف زندگي و نادار نشد مردي كه ميانه‌روي كرد.

9- همسايه و رفيق:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الجار ثم الدار والرفيق ثم الطريق؛[۹۲] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اول همسايه، سپس خانه و اول رفيق، سپس راه. (انسان بايد رفيقش را بشناسد تا بتواند با او مسافرت كند.)

10- اثر تلقين:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من تفاقر افتقر و من تمارض مرض؛[۹۳] كسي كه خود را به فقر بزند، فقير خواهد شد و كسي كه خود را به مريضي بزند، مريض می‌‌شود.

11- خواب عقل:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: نوم العاقل افضل من سهر الجاهل؛[۹۴] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خواب عاقل بهتر از شب زنده‌داري جاهل است.

12- گل‌هاي محمدي:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الولد ريحانة و ريحانتي الحسن والحسين؛[۹۵] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزند، گل زندگي است و گل‌هاي من، حسن و حسين هستند.

13- قدرداني از مردم:

قال رسول الله علیه‌السلام: لايشكر الله من لايشكر الناس؛[۹۶] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند از شخصي كه سپاس مردم را به جا نمی‌‌آورد، قدرداني نمی‌‌كند.

14- فضيلت اميرمؤمنان علیه‌السلام:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: علي خيرالبشر من شكّ فقد كفر؛[۹۷] پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علي بهترين بشر است؛ هر كه شك كند، كافر است.

پانویس

  1. مصرعي از غزل سعدي با اين مطلع: هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم.
  2. ايلاقي: منسوب به «ايلاق» كه ملكي است منطقه‌ي چاچ در ماوراءالنهر ر.ك: فرهنگ آنندراج.
  3. الدروع الواقيه، فصل 24، ص 250 و 248؛ فلاح السائل، فصل 19، ص 293.
  4. عدةالداعي، ص 242؛ التحصين، ح 39.
  5. بحارالانوار، ج 1، ص 37.
  6. روضات الجنات، ج 2، ص 172.
  7. جامع الاحاديث، ص 9؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  8. طبقات اعلام الشيعه، قرن الرابع، ص 68.
  9. فوائد الرضويه، ص 59؛ سفينةالبحار، ج 1، ص 596.
  10. معاني الاخبار، ح 3، ص 6؛ توحيد، باب 4، ص 88؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 126.
  11. رجال الشيخ طوسي، ص 418.
  12. رجال ابن داود، ص 86.
  13. منهج المقال، ص 83.
  14. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  15. جامع الاحاديث، ص 10.
  16. مسلسلات، حديث 4، ص 242.
  17. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  18. رجال الطوسي، ص 418.
  19. منتهي المقال في احوال الرجال، ج 2، ص 255.
  20. تكملة الرجال، ج 1، ص 248 و 249.
  21. قاموس الرجال، ج 2، ص 641، ش 1470.
  22. ر.ك: رجال شيخ، باب «فيمن لم يروا عن الائمّة».
  23. رجال ابن داود، ص 86.
  24. مجمع الرجال قهپايي، ج 2، ص 31.
  25. الدروع الواقية، ص 248.
  26. فلاح السائل، فصل 19، ص 293.
  27. معاني الاخبار، ح 3، ص 6؛ توحيد، باب 4، ص 88 و باب 65، ص 417؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، باب 12، ح 1، ص 126.
  28. معجم الرجال الحديث، ج 4، ص 83، ش 2196.
  29. بحارالانوار، ج 1، ص 37.
  30. عدةالداعي، ص 242؛ التحصين، ح 39.
  31. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  32. همان.
  33. همان.
  34. فوائد الرضويه، ص 59.
  35. سفينةالبحار، ج 1، ص 596.
  36. تعليقه الوحيد بهبهاني، ص 83. (حاشيه بر منهاج المقال)
  37. طبقات اعلام الشيعه، قرن الرابع، ص 71.
  38. تفسير منسوب به امام حسن عسكری علیه‌السلام، ص 9.
  39. نقدالرجال، ج 1، ص 349.
  40. منهج المقال، ص 83.
  41. معجم المؤلفين، ج 1، ص 486.
  42. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  43. طبقات اعلام الشيعه، قرن الرابع، ص 69.
  44. جامع الاحاديث، شعراني.
  45. بحارالانوار، ج 1، ص 37.
  46. جامع الاحاديث، ص 15.
  47. روضات الجنات، ج 2، ص 172.
  48. الدروع الواقيه، ص 248.
  49. فلاح السائل، فصل 19، ص 293.
  50. دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 3، ص 530.
  51. روضات الجنات، ج 2، ص 172.
  52. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  53. فوائد الرضويه، ص 60.
  54. معجم المؤلفين، ج 1، ص 486.
  55. دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 3، ص 530.
  56. جامع الاحاديث؛ كتاب الغايات، ص 230.
  57. طبقات اعلام الشيعه، قرن الرابع، ص 69.
  58. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  59. جامع الاحاديث.
  60. الدروع الواقيه، فصل 24، ص 248-253.
  61. فلاح السائل، باب 19، ص 289.
  62. عدةالداعي، ص 242.
  63. التحصين، ح 39، ص 20.
  64. جامع الاحاديث، ص 18.
  65. همان؛ كتاب عروس، ص 166.
  66. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  67. جامع الاحاديث، ص 34.
  68. همان، ص 35.
  69. همان، ص 29-34.
  70. همان، ص 36.
  71. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  72. فوائدالرضويه، ص 59.
  73. جامع الاحاديث، ص 26.
  74. همان؛ كتاب عروس، ص 146.
  75. فوائدالرضويه، ص 59.
  76. جامع الاحاديث، ص 25.
  77. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
  78. روضات الجنات، ج 2، ص 172.
  79. الدرايه، شهيد ثاني، ص 14.
  80. جامع الاحاديث.
  81. دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 3، ص 530.
  82. جامع الاحاديث، ص 26، به نقل از الذريعه.
  83. در جامع الاحاديث به جاي «ماخلأ» كلمه «الاّ» آمده است.
  84. جامع الاحاديث؛ كتاب مسلسلات، ح 14، ص 250، شيخ عباس قمی‌‌ در فوائد از بحارالانوار نقل كرده بود، ما هم از فوائد نقل كرديم: فوائد الرضويه، ص 60.
  85. جامع الاحاديث؛ كتاب الغايات، ص 180؛ جامع الاحاديث، تهراني، ص 69.
  86. همان؛ كتاب الاعمال المانعة، ص 281.
  87. همان؛ كتاب الغايات، ص 234.
  88. همان؛ باب الف، ص 58.
  89. همان.
  90. همان، باب الباء، ص 63.
  91. همان، باب التاء، ص 64.
  92. همان، باب الجيم، ص 69.
  93. همان، باب الميم، ص 116.
  94. همان، باب النون، ص 124.
  95. همان، باب الواو، ص 128.
  96. همان، باب اللاء، ص 132.
  97. جامع الاحاديث، نوادر الاثر في علي الخيرالبشر، ح 1 و 2، ص 297 و 298.

\


منابع:

(1). اعيان الشيعه: آقا بزرگ تهراني، تحقيق: حسن امين، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1403 ق، 1983 م.

(2). بحارالانوار: علامه محمدباقر مجلسي، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، چاپ سوم، 1403 هـ.ق، 1983 م.

(3). التحصين في صفات العارفين: جمال الدين احمد بن محمد بن فهد الحلي، تحقيق و نشر: مدرسه امام المهدي، قم، به ضميمه كتاب مثيرالاحزان، ابن نماحلي، چاپ دوم 1406 ق.

(4). تكملةالرجال: عبدالنبي كاظمي، تحقيق: سيد محمدصادق بحرالعلوم، مكتبة الامام الحكيم العامة، نجف.

(5). التوحيد: ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمی‌‌ (شيخ صدوق)، تصيح: سيد هاشم حسيني طهراني، جامعه مدرسين، قم.

(6). تفسير منسوب به امام حسن عسكری علیه‌السلام؛ تحقيق و نشر: مدرسه امام المهدي، قم، چاپ اول، 1409 ق.

(7). جامع الاحاديث: ابن الرازي، تحقيق: تهراني، كتاب فروشي اسلاميه، تهران، شعبان 1369 ق.

(8). جامع الاحاديث: ابن الرازي، تحقيق: سيد محمد نيشابوري، آستانه قدس رضوي، 1371 ش.

(9). دائرة المعارف بزرگ اسلامي: جمعي از نويسندگان، ناشر: مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، چاپ دوم، 1369 ش.

(10). الدراية: زين الدين العاملي (شهيد ثاني)، مجمع علمی ‌‌اسلامي، چاپ اول، 1404 ق.

(11). الدروع الواقية: سيد جعفر بن طاووس، تحقيق: جواد بن محمدعلي القيومی‌‌ الاصفهاني، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1414 ق.

(12). الرجال: علي بن داود حلي، چاپ دانشگاه تهران، 1362 ش.

(13). رجال شيخ الطوسي: شيخ الطائفة ابي جعفر بن محمد بن الحسن الطوسي، تحقيق: جواد قيومی ‌‌اصفهاني، جامعه مدرسين، قم، رمضان المبارك، 1415 ق.

(14). روضات الجنات: ميرزا محمدباقر موسوي خوانساري اصفهاني، تحقيق: اسدالله اسماعيليان، چاپ اسماعيليان، 1392 ق.

(15). سفينة البحار: شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة والنشر (اسوه قم)، چاپ اول، 1414 ق.

(16). طبقات اعلام الشيعة، قرن الرابع: آقا بزرگ تهراني، تحقيق: علي نقي منزوي، چاپ، اسماعيليان، قم.

(17). عدّة الداعي و نجاح الساعي: احمد بن فهد حلي، تصحيح: احمد الموحدي القمي، دارالكتاب الاسلامي، 1407 ق، 1987 م.

(18). عيون اخبارالرضا: شيخ صدوق، منشورات الاعلمي، تهران، تحقيق: محمدمهدي السيد حسن الخرسان، 1390 ق، 1970 م.

(19). فلاح السائل: سيد بن طاووس، تحقيق: غلامحسين مجيدي، چاپ 1377.

(20). فوائد الرضويه: شيخ عباس قمي، كتابخانه مركزي، ناصر خسرو تهران.

(21). قاموس الرجال: شيخ محمدتقي شوشتري، جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1410 ق.

(22). مجمع الرجال: عنايت‌الله القهپايي، تحقيق: سيد ضياءالدين اصفهاني، موسسه اسماعيليان.

(23). معجم الرجال الحديث: ابوالقاسم خويي رحمة الله، منشورات مدينة العلم آيت الله العظمی‌ ‌خويي، چاپ سوم، 1403 ق، 1983 م.

(24). معجم المؤلفين: عمر رضا كحالة، مؤسسة الرسالة، چاپ 1414 ق، 1993 م.

(25). منتهي المقال في احوال الرجال: ابوعلي حائري، محمد بن اسماعيل مازندراني، تحقيق و نشر: مؤسسه آل البيت، 1416 ق، 1995 م.

(26). منهج المقال (رجال استرآبادي): نسخه كپي شده از چاپ سنگي، كتابخانه دارالحديث، قم.

(27). نقدالرجال: سيد مصطفي بن الحسين الحسيني التفرشي، آل البيت، شوال 1418.

(28). معاني الاخبار: شيخ صدوق، تحقيق علي‌اكبر غفاري، انتشارات اسلامی ‌‌جامعه مدرسين، 1361 ش.

(29). تعليقة الوحيد بهبهاني: حاشيه منهج المقال، كپي شده از چاپ سنگي، كتابخانه دارالحديث، قم.

منبع

  • عباسعلي مردي قشلاقي,"ابو محمد جعفر بن احمد ايلاقي قمي" ستارگان حرم، جلد 13، صفحه 66-88