عبدالله بن صلت قمی
محتویات
ابوطالب قمى
آيينه وفا
اشاره
بر هيچ انسان انديشمند و اهل تحقيق پوشيده نيست كه يكى از مهمترين عوامل ماندگارى دين، تلاش ها و رنجهايى بود كه جمعى از مردان الهى متحمل شدند تا چرغ فروزنده دين و ديانت روشن بماند.
در اين راستا، گروهى كه نقش برجسته و ممتازى داشتند، محدثان و روايتگرانى هستند كه آثار و اخبار اهل بيت عصمت و طهارت علیهمالسلام را همانند گوهرهايى گرانبها به نسل هاى بعدى رسانيدند؛ بنابراين معرفت و شناخت اين چهره هاى گمنام تاريخ حديث و فقه شيعى، بر دست اندركاران تحقيقات كارى است ارزشمند و راهگشا.
اسم و كنيه
يكى از اين چهره ها و ستارههاى آسمان علم و حديث، در شهر قم «عبدالله بن صُلت قمى» است؛ كه كنيه اش ابوطالب و نسبتش قمى است.(1) درباره تاريخ ولادت او نمى شود نظريه قاطعى ابراز كرد؛ ولى مى توان حدس زد كه در نيمه دوم سده دوم هجرى چشم به جهان گشود.
استادان
ابوطالب قمى براى عمق بخشيدن به معرفت و دانش خويش، از محضر استادانى بزرگ كه در رأس آن ها امام معصوم علیهالسلام قرار داشت، نهايت استفاده و فيض را برد و از هيچ تلاشى كوتاهى نكرد.
در اين بخش به نام جمعى از استادان روايتى او اشاره مى كنيم:
- 1. محمد بن ابى عمير: از راويان والامقام و شخصيت بزرگوارى است كه تمام گزارش دهندگان تراجم دانشوران شيعه، از او به خوبى و نيكى ياد كرده و او را به بهترين شكل ستوده اند. وى نه تنها يك شخصيت فعال در عرصه حديث و روايت امامان شيعه است، عنصرى مبارز و نستوه و قهرمانى است كه چندين سال در حكومت استبدادى هارون الرشيد و مأمون در زندان ستم آن ها به سر برده و او را بارها تازيانه زدند تا منصب قضاوت را در يك حكومت خودكامه قبول كند، ولى او زير بار نرفت و تسليم نشد.(2)
- 2. بكر بن محمد ازدى:(3) كنيه اش ابومحمد، از شخصيت هاى موجه و برجسته شيعى و از خاندان رفيع «آل غامد» است كه اهل كوفه بود. وى در محضر مبارك امام موسى بن جعفر و امام رضا علیهمالسلام كسب فيض كرد و بهره هاى فراوان نصيبش شد.(4) او استاد محمد بن ابى عمير نيز بود.(5)
- 3. حسن بن على بن فضال: كنيه اش ابو محمد، از برترين اصحاب امامان شيعى است. وى در ميدان حديث سرآمد بود و از محدثان بسيار برجسته شيعه به شمار مى رفت. در عرصه اخلاق و عبادت نيز به كمال و خلوص و تواضع رسيد. اين قطعه تاريخى مربوط به اين مرد بزرگوار است كه به خارج شهر مى رفت، در ميان صحرا سر به سجده مى گذاشت و آن چنان سجده اش را طول مى داد كه پرنده هاى صحرا مى آمدند بر بالاى پشت او مى نشستند و تصور مى شد كه او تكه اى پارچه است كه در صحرا افتاده است و حيوانات وحشى در اطراف او مى چرخيدند و از او نمى رميدند.(6)
فضل بن شاذان در ستايش از او چنين مى گويد: «از جمعى از مردم، كه با هم آهسته گفتگو مى كردند، شنيدم كه يكى از آنان گفت: در اين كوه مردى است به نام ابن فضال، عابدترين انسان روزگار است كه ما ديده ايم و به ياد داريم».(7)
- 4. عبدالله بن مغيره:(8) كنيه اش ابومحمد و اهل كوفه است. ابومحمد چهره بسيار موثق و موجه داشت و هيچ كس در بزرگى و تقوا به او نمى رسيد. وى از ياران بلندمرتبه حضرت امام موسى بن جعفر علیهالسلام بود و تأليفات فراوانى داشت.(9)
- 5. يونس بن عبدالرحمن قمى:(10) كنيه اش ابومحمد و معروف به «مولى آل يقطين» بود. يونس از ياران حضرت موسى بن جعفر و حضرت امام رضا علیهمالسلام شخصيتى عظيم، از اصحاب اجماع و داراى برازندگى ويژه در حوزه حديث، روايت و مبارزه با بدعت ها و مذاهب باطله است.(11)
شاگردان
از امتيازات يك عالم دينشناس، آن است كه همان گونه كه خود از ديگران بهره هاى علمى برده، دانستههايش را در قالب گفتار يا تأليف كتاب به ديگران انتقال دهد زيرا اين روشنى پسنديده و مايه حيات علم است.
ابوطالب قمى، در اين زمينه به موفقيت هايى نائل آمد و جمعى از علماى دين از محضرش بهره بردند و در اين بخش مناسب است به اسامى تعدادى از آنان اشاره شود:
- 1. محمد بن عبدالجبار قمى:(12) لقبش ابن ابى الصهبان، محدث فرزانه و موثق و از ياران امام دهم شيعيان حضرت هادى علیهالسلام است.(13)
- 2. احمد بن محمد بن عيسى قمى: در شأن و مقام او همين بس كه درباره اش گفته اند: رياست قم با او بود و از موثق ترين و موجه ترين دانشمندان قم و از ياران چهار امام، از حضرت امام رضا تا حضرت امام حسن عسكرى علیهمالسلام بود.(14)
- 3. ابراهيم بن هاشم قمى:(15) از برجسته ترين راويان اخبار امامان معصوم است. درباره اش گفته اند: اولين محدثى بود كه اخبار دانشمندان شيعه را از كوفه به قم آورد و در آن جا نشر داد و موجب رونق بخشيدن به انتشار آثار اهل بيت شد. او پدر على بن ابراهيم قمى صاحب كتاب «تفسير على بن ابراهيم» است. شيخ كلينى در «كافى» روايات زيادى از على بن ابراهيم روايت مى كند(16) و علامه ممقانى در كتاب گرانسنگ خود در زمينه ترجمه حالات اين شخص بزرگوار حق مطلب را به جاى آورده است.(17)
سيماى او از منظر بزرگان
دانشوران تراجم نويس شيعه با نظرى مثبت به شخصيت ابوطالب قمى، نگريسته اند و او را مورد ستايش قرار داده اند.
مرحوم شيخ طوسى (متوفى سال 460 هـ.ق) مى گويد: «عبدالله بن صلت، كنيه اش ابوطالب، چهره اى موثق و موجه و مورد اطمينان است».(18)
نجاشى مى نويسد: «عبدالله بن صلت قمى مورد توجه و عنايت و وثوق است».(19)
شيخ صدوق (متوفى 381 هـ.ق) در مقدمه كتاب «اكمال الدين» مى نگارد: «احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى، با آن همه عظمت و مقام بلند، از كسانى است كه از ابوطالب قمى (عبدالله بن صلت) روايت نقل مى كند».(20)
بزرگان ديگر مانند علامه حلى، محقق اردبيلى، علامه ممقانى و آيت الله خوئى در كتاب هاى خود به آنچه از شيخ طوسى و نجاشى نقل كرده ايم، بسنده كرده اند.(21)
رابطه با امام علیهالسلام
يكى از معيارهاى شناخت شخصيت راويان آثار اهل بيت علیهمالسلام پيوند آنان با ولايت و عشق و علاقه اى است كه به حضرات معصومان ابراز مى دارند. ابوطالب قمى يكى از آن محدثانى است كه با امام معصوم علیهالسلام رابطه ويژه اى داشت.
علامه كشى مى گويد: «حمدان بن احمد نهدى برايم گفت: ابوطالب قمى به من گفت: «نامه اى به حضرت امام جواد علیهالسلام نوشتم و همراه آن نامه از حضرت خواستم به من اجازه دهد تا درباره پدرش حضرت رضا علیهالسلام اشعارى بسرايم».
امام جواد علیهالسلام در پاسخ نوشته بود: «نه فقط براى پدر بزرگوارم، بلكه براى من هم شعر بگو و بر مظلوميت ما اشك بريز».
محمد بن عبدالجبار قمى از قول عبدالله بن صلت، ابوطالب قمى چنين مى گويد: «چند قطعه شعرى را كه در رثاى حضرت امام رضا علیهالسلام سروده بودم، طى يك نامه به محضر حضرت امام نهم شيعيان فرستادم و از امام درخواست كردم كه اجازه دهد چنين اشعارى درباره حضرت امام رضا علیهالسلام بسرايم.
حضرت امام جواد علیهالسلام گويا از آن اشعار بسيار خوشش آمده و آن ها را پسنديده بود؛ لذا همان اشعار را بريده و براى خود نگه داشتند و در بالاى صفحه باقيمانده نوشتند: بسيار عالى سروده اى، خداوند به تو جزا و پاداش نيكو عنايت فرمايد».(22)
ضمناً اين محدث از كسانى است كه در آخر عمر مبارك امام جواد علیهالسلام به محضر آن بزرگوار مشرف شدند و دعاى امام را درباره جمعى از يارانش، همانند: صفوان بن يحيى، زكريا بن آدم، سعد بن سعد و محمد بن سنان شنيدند.(23)
صحابى امام علیهالسلام
عبدالله كه از جمله دلباختگان اهل بيت علیهمالسلام است، وفادارى و اخلاص خويش را با نقل روايت و تلاش پيگير براى گسترش فرهنگ شيعى به اثبات رساند و در اين راه مقدس از هيچ تلاشى فروگذار نكرد.
تمام رجالنويسان، او را نه تنها در زمره ياران امام رضا و حضرت امام جواد علیهمالسلام بلكه از ياران حضرت امام هادى علیهالسلام نيز مى دانند. او به حضور اين سه امام بزرگوار رسيد و از محضر مقدس بعضى از آنان روايت و حديث نقل كرد. مرحوم شيخ طوسى در كتاب رجال در يك جا او را از ياران امام رضا علیهالسلام و در جاى ديگر از ياران حضرت جواد علیهالسلام مى داند.(24)
نجاشى ضمن ستايش، او را از ياران حضرت رضا علیهالسلام مى داند و مى گويد: از آن بزرگوار رويات مى كند. مرحوم آيت الله خويى يادآورى مى كند كه: اگر چه بزرگان علم رجال و تراجم، عبدالله را در شمار ياران حضرت هادى علیهالسلام نياورده اند، شايد به ذهن برسد كه او حضرت هادى علیهالسلام را درك نكرده است؛ ولى واقعيت اين چنين نيست؛ چون بنابر سخن صدوق در كتاب «اكمال الدين» او آن زمان در قيد حيات بود؛ به طورى كه محمد بن حسن صفار قمى با وى ملاقات كرد. و جناب صفا در سال 290 هـ.ق از دنيا رفته است.(25)
خاندان
عبدالله بن صلت قمى در خانواده اى ديده به جهان گشود و رشد يافت كه افراد آن خانواده دل و جانشان آكنده از عشق به آل پيغمبر علیهمالسلام بود. خانواده اى كه به تشيع بودن مشهور بودند. مثلاً فرزندش به نام، على از پدر بزرگوارش روايت نقل كرده است و چنين فرزند محدثى در دامن پاك او تربيت شد.(26)
عبدالله برادرى به نام على بن صلت داشت و ميزان قدر و منزلت خاندان عبدالله از اين قطعه جالب تاريخى كه شيخ بزرگوار صدوق در «اكمال الدين» نقل مى كند، ظاهر مى شود، آن جا كه مى نويسد: «من بعد از زيارت قبر حضرت رضا علیهالسلام در طوس، به قم آمدم. در قم كه بودم، يكى از بزرگان علم و فضل كه آثار جلال و بزرگى در شمايل او آشكار بود، از بخارا بر ما وارد شد. من آرزو داشتم كه با او ملاقات كنم و او را از نزديك ببينم، چون او انسانى ديندار و خردمند بود و در راه مستقيم تشيع قرار داشت. وى جناب محمد بن الحسن بن محمد بن احمد بن على بن صلت قمى بود كه خداوند بر توفيقات او بيفزايد. پدرم (ابن بابويه) از جد بزرگوار او، محمد بن احمد روايت نقل مى كند و هميشه از موقعيت علمى و عملى و زهد و فضل و عبادت او تمجيد مى كرد. چون خداوند توفيق داد كه با اين مرد بزرگ كه از خاندانى رفيع و جليل است، ملاقات كنم خداوند متعال را شكر كردم كه چنين سعادتى نصيب من شد و محبت او را در دلم افكند».(27)
شيخ صدوق با آن شخصيت و عظمتى كه خود داشت، اين چنين هنگامه ديدار يكى از خاندان عبدالله بن صلت، از بيت رفيع او تجليل مى كند و اين مايه شگفتى و نشانه گرايش ايمانى، اعتقادى و قلبى اين خاندان شيعى به امامان شيعه است.
آثار
با آن كه عبدالله از محدثان معروف و از شاگردان و راويان امامان معصوم علیهمالسلام بود؛ اما در منابع و مآخذ، چندان تأليف و تصنيفى از او به يادگار نمانده است.
شيخ طوسى مى گويد: «او كتابى دارد»(28) و جناب نجاشى مى نويسد: «او كتابى در تفسير قرآن دارد»(29) البته امكان دارد كتاب هاى ديگرى نيز داشته باشد بر اثر حوادث روزگار از بين رفته اند.
==رحلت و مدفن
زمان غروب اين ستاره تابناك شيعه همچنان در هاله اى از ابهام است. آنچه مسلم است اين كه: «صفار قمى» او را ملاقات و از او روايت نقل كرد.(30) و جناب محمد بن حسن صفار در سال 290 هـ.ق از دنيا رحلت كرد. با عنايت به اين قطعه تاريخى شايد بتوان حدس زد كه چراغ عمر اين محدث جليل القدر در نيمه دوم سده سوم هجرى، خاموش شد و مرغ روحش به سوى جنان پرواز كرد؛ ولى اين كار در كدام سرزمين و كدام شهر از دنيا رفت و در كجا مدفون شد نيز مشخص نيست. والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.
نمونه اى از روايات
مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله
با واسطه از حضرت ابى جعفر امام باقر علیهالسلام روايت مى كند، وى مى گويد: امام فرمود: «اسم رسول اكرم صلی الله علیه و آله در صُحُف ابراهيم علیهالسلام احمد» و در قرآن «محمد» است».
كسى از امام پرسيد: معانى اين اسم ها چيست؟ امام فرمود: «ماحى، يعنى محو كننده بت ها و هر معبود باطل، حد يعنى: پيامبرى كه با هر كس كه دشمن خدا و اسلام بود، مبارزه و پيكار مى كرد چه آن دشمنان از قريش باشند يا غيرقريش. اما احمد، خداوند در تمام كتاب هاى آسمانى او را از جهت خوبى و نيكى رفتارش ستوده و ستايش كرده است. اما محمد، خداوند و فرشتگان و تمام انبيا و همه امت هاى پيامبران گذشته، رسول اسلام را مى ستايند و بر او درود و تحيت مى فرستند. اسم آن حضرت بر عرش چنين نوشته شده است: محمد رسول الله صلی الله علیه و آله.
يكى از صفات برجسته پيامبر گرامى اين بود كه مى فرمود: «يكى از كارهايى كه من تا آخر عمر ترك نخواهم كرد، سلام كردن بر بچههاست، تا به عنوان روش و سنت از من براى امت بماند».(31)
مقام جعفر بن ابيطالب علیهالسلام
ابوطالب قمى از امام باقر علیهالسلام باواسطه روايت مى كند كه حضرت فرمود: «خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحى كرد كه من از جعفر، پسر ابوطالب به خاطر چهار خصلت كه در او وجود دارد، راضى هستم. رسول گرامى جعفر را خواست و آنچه را كه خداوند به پيامبر خبر داده بود، به او گفت: جعفر عرض كرد: اى رسول خدا! اگر خداوند خبر نمى داد، من اين چهار خصلت را افشا نمى كردم:
- 1. در عمرم هرگز شراب نخورده ام؛ چون مى دانم اگر شراب بخورم، نعمت عقل را از دست مى دهم.
- 2. هرگز دروغ نگفته ام؛ چون دروغ گفتن از شخصيت و مروّت انسان مى كاهد.
- 3. هرگز در زندگى عمل منافى با عفت انجام نداده ام.
- 4. هيچگاه پيشانى در مقابل بت نساييده ام؛ چون آن ها وجودات بىخاصيتاند، نه به انسان سود مى رسانند و نه ضرر را از او دور مى كنند.
اين جا بود كه رسول خدا دست بر شانه جعفر گذاشتند و فرمودند: «تو لياقت و شايستگى داری كه خداوند متعال دو بال به تو عطا كند و در بهشت با فرشتگان پرواز كنى».(32)
پى نوشت
(1). رجال شيخ طوسى، ص 380 و 403؛ رجال كشى، ج 2، ص 514؛ رجال نجاشى، ص 150؛ فهرست شيخ طوسى، ص 106؛ خلاصه علامه، ص 105 و وسائل الشيعه، ج 20، ص 336.
(2). معجم الرجال الحديث، ج 10، ص 223 و رجال نجاشى، ص 229.
(3). معجم الرجال، ج 10، ص 233.
(4). رجال نجاشى، ص 78.
(5). رجال كشى، ج 2، ص 856.
(6). رجال نجاشى، ص 24.
(7). همان، ص 24.
(8). معجم الرجال، ج 10، ذيل شماره 6927.
(9). رجال نجاشى، ص 149.
(10). معجم الرجال، ج 10، ذيل شماره 6927
(11). رجال نجاشى، ص 311.
(12). رجال شيخ، ص 435 و جامع الروات، ص 492.
(13). خلاصه علامه، ص 142 و رجال شيخ، ص 423.
(14). رجال نجاشى، ص 60.
(15). جامع الروات، ج 2، ص 492 و تنقيح المقال، ج 2، ص 351.
(16). رجال نجاشى، ص 12.
(17). تنقيح المقال، ج 1.
(18). رجال شيخ طوسى، ص 380 و 403.
(19). رجال نجاشى، ص 150.
(20). اكمال الدين و اتمام النعمة، ص 3.
(21). خلاصه علامه، ص 105، جامع الروات، ج 1، ص 492 و معجم الرجال، ج 10، ص 224.
(22). رجال كشى، ج 2، ص 838.
(23). همان، ص 792.
(24). رجال شيخ، ص 380 و 403.
(25). معجم الرجال، ج 10، ص 223.
(26). نجاشى، ص 150.
(27). اكمال الدين، ص 3.
(28). فهرست شيخ طوسى، ص 106.
(29). رجال نجاشى، ص 150.
(30). اكمال الدين، ص 3.
(31). امالى صدوق، ص 67، مجلس 17، حديث 3.
(32). همان، ص 70، مجلس 17، حديث 7.
منبع
- ابوالحسن ربانى صالحآبادى, "عبدالله بن صلت قمی"ستارگان حرم، جلد 6