قرآن: ریشه ر ح م
رحم در قاموس قرآن
(بفتح اوّل و كسر دوّم) رحم زن. محل رشد جنين. جمع آن ارحام است «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ» آل عمران: 6. «وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ» لقمان: 34. رحم بمعناى فوق در قرآن هميشه جمع آمده است. بقوم و خويش از آنجهت رحم و ارحام گفتهاند كه آنها از يك رحم خارج شدهاند (مفردات) يعنى ريشه همه يك رحم است. ذو رحم يعنى صاحب قرابت و ذوى الارحام يعنى صاحبان قرابت. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ» نساء: 1. يعنى از خدا و از ارحام بترسيد و قطع رحم نكنيد، مراد از ارحام، خويشان است. «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» انفال: 75. نظير اين آيه، آيه ششم احزاب است كه فرموده «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً» بموجب اين دو آيه وارث شخص متوفّى فقط ارحام اوست نه ديگران و در ميان ارحام هم بعضى از بعض ديگر برتر است و با وجود ارحام نزديك ارحام ديگر ارث نمىبرند مثلا با وجود اولاد، فرزندان اولاد و با وجود برادران برادر زادگان ارث نمىبرند مؤمنين و مهاجران و غيرهم با آنكه دوست و رفيق و برادر پيمانى شخصاند باز حقّى در ارث ندارند مگر آنكه بطور احسان چيزى بآنها داده شود و اينكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بالاتر از خود مؤمنان بر آنهاست و زنانش مادران مؤمنيناند اينها هيچ يك سبب ارث نميشوند و تركه فقط مال ارحام است. در الميزان از درّ المنثور نقل ميكند كه ابن عباس گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ميان صحابه برادرى افكند و گفت كه بعضى از بعضى ارث ببرند تا اين آيه نازل شد «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» و توارث با نسب بر قرار گرديد. در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه با برادرى ارث مىبردند (تا آيه آنرا نسخ كرد). الميزان ذيل آيه دوم ميگويد: اين آيه توارثى را كه در صدر اسلام بوسيله هجرت و موالات در دين بود نسخ ميكند. اهل بيت عليهم السلام با آيه «أُولُوا الْأَرْحامِ» آنطور كه گذشت فتوى دادهاند در صافى از كافى نقل ميكند چون يكى از غلامان آزاد كرده على عليه السّلام فوت ميكرد و وارث داشت امام چيزى از تركه او اخذ نميكرد و ميفرمود: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ». (رحمة): مهربانى «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» اسراء: 24. بال تواضع را براى آنها از روى مهربانى بخوابان. «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» روم: 21. راغب ميگويد: رحمت مهربانى و رقتّى است كه مقتضى احسان است نسبت بشخص مرحوم گاهى فقط در مهربانى و گاهى فقط در احسان بكار ميرود مثل: رحم اللّه فلانا. و چون خدا با رحم وصف شود مراد از آن فقط احسان است نه رقّت قلب لذاست كه روايت شده: رحمت از خدا انعام و تفضّل و از آدميان رقّت قلب و عاطفه است. در الميزان ذيل تفسير بسمله ميگويد: رحمت انفعال و تأثر خاصى است كه در وقت ديدن محتاج عارض قلب ميشود و شخص را برفع احتياج و نقيصه طرف وادار ميكند اين معنى بحسب تحليل بعطاء و فيض بر ميگردد و بهمين معنى خداوند سبحان با رحمت توصيف ميشود. يعنى رحمت در خدا بمعنى عطا و احسان است نه تأثر و انفعال قلب زيرا در ذات بارى انفعال نيست. طبرسى در موارد بسيارى از جمله در تفسير سوره حمد و ذيل آيه 157 بقره رحمت را نعمت معنى كرده است و در سوره حمد پس از ذكر قول ابن عباس ميگويد: خدا با رقّت و انفعال توصيف نميشود پس مراد از رحمت نعمت و افضال است (نقل آزاد). زمخشرى در تفسير بسمله گويد: اگر گوئى معنى توصيف خدا با رحمت يعنى چه؟ با آنكه رحمت بمعنى عاطفه و مهربانى است؟ گويم: آن مجاز است از انعام خدا ببندگانش چون فرمانروا آنگاه كه بمردم مهربان باشد بآنها انعام و احسان ميكند. كوتاه سخن آنكه رحمت بمعنى مهربانى و رقت قلب است كه از ديدن شخص محتاج عارض ميشود و شخص را باحسان واميدارد ولى در خدا فقط بمعنى احسان و نعمت است كه خدا با رقّت و انفعال توصيف نميشود. در نهج البلاغه خطبه 177 فرموده «رحيم لا يوصف بالرّقّة». «مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ ...» انعام: 16. هر كه آنروز عذاب از وى دفع شود خدا احسانش كرده است «يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ ...» عنكبوت: 21. هر كه را قاموس قرآن، ج3، ص: 71 خواهد عذاب كند و هر كه را خواهد مىبخشد و از عذاب نجاتش ميدهد. «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» بقره: 157. آنانرا از پروردگارشان عنايات و احسانى است. «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ ...» انعام: 133. خداى تو بى نياز و صاحب احسان و نعمت است. «خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً» كهف: 81. رحم (بر وزن قفل) در اكثر كتب لغت مثل (رحم) بمعنى مهربانى است چنانكه در قاموس، صحاح، اقرب، نهايه و غيره آمده است لذا رحم در آيه بمعنى مهربانى است نه از رجم بمعنى قرابت معنى «أَقْرَبَ رُحْماً» يعنى نزديكتر از جهت مهر و عاطفه. بنا بر آنچه گذشت همه نعمتهاى خدا رحمت اواند و بعضى از چيزها در قرآن بخصوص با كلمه رحمت توصيف شدهاند كه ذيلا ببعضى اشاره ميشود: 1- بهشت «وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ» آل عمران: 107. 2- قرآن «وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» اعراف: 52. 3- تورات «وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً» هود: 17. 4- نبوّت «يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً» هود: 63. 5- پيغمبر «وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا» مريم: 21. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» انبياء: 107. 6- باران «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» روم: 50. ايضا 46 روم. خداوند رحمت را بر خود حتمى فرموده و رحمتش بتمام موجودات شامل است و او از تمام مهربانها مهربانتر است «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» انعام: 54. «رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» غافر: 7. «وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» اعراف: 151. انبياء: 83. «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» يوسف: 64 و 92. ناگفته نماند رحمت خدا دو گونه است يكى رحمت عام كه شامل تمام موجودات است و آن رحمت خلقت و رزق و غيره است چنانكه فرموده «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» اعراف: 156. «رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» غافر: 7. و يكى رحمت خاصّ كه مخصوص اهل ايمان است و ديگران در آن سهيم نيستند مثل «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» بقره: 157. «وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ» بقره 105. «وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً» احزاب: 43. (رحمن): از نامهاى خداوند سبحان است و غير خدا با آن توصيف نميشود. و 169 بار در قرآن مجيد آمده است صد و سيزده بار در اوّل سورهها ضمن بسمله و پنجاه و شش بار در اثناء آيات. اكثريت قريب باتفاق اهل لغت و تفسير آنرا كلمه عربى و مشتق از رحمت گرفتهاند و احسان كننده و نعمت دهنده معنى كردهاند. در صحاح ميگويد: رحمن و رحيم دو اسماند مشتق از رحمت مثل ندمان و نديم و هر دو بيك معنىاند و چون صيغه دو اسم مختلف باشد تكرار آنها بر وجه تأكيد جايز است چنانكه گفتهاند: جاد مجد تنها فرق آنست كه رحمن مختص بخداست بخلاف رحيم. راغب نيز هر دو را از رحمت گرفته و رحمن را كسيكه رحمتش بهر چيز وسعت داده و رحيم را كثير الرحمة معنى كرده است. ابن اثير در نهايه گويد: رحمن و رحيم هر دو از رحمت مشتقاند مثل ندمان و نديم و هر دو صيغه مبالغهاند و رحمن از رحيم رساتر است. رحمن اسم خاصّ خداست غير خدا با آن توصيف نميشود بر خلاف رحيم. طبرسى فرموده: رحمن و رحيم براى مبالغهاند و هر دو از رحمت مشتق ميباشند جز آنكه وزن فعلان در مبالغه از فعيل رساتر است. همچنين است قول زمخشرى و بيضاوى كه هر دو را از رحمت گرفته و رحمن را در مبالغه از رحيم رساتر گفتهاند. المنار گويد: رحمن صيغه مبالغه است دلالت بر كثرت دارد و رحيم صفت مشبهه است دلالت بر ثبوت دارد و اين دو تأكيدهم نيستند بلكه هر يك معنى مستقل دارد. الميزان نيز مانند المنار رحمن را صيغه مبالغه و رحيم را صفت مشبهه گرفته و گويد: لذا مناسب است كه رحمن دلالت بر رحمت كثيره كند كه بر مؤمن و كافر افاضه شده و آن رحمت عامّ است و در قرآن اكثرا در اين معنى بكار رفته ... و لذا مناسب است كه رحيم دلالت بر نعمت دائم و رحمت ثابت داشته باشد كه بر مؤمن افاضه ميشود چنانكه فرموده «وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً» احزاب: 43 ... و براى همين است كه گفتهاند: رحمن بر مؤمن و كافر عموميّت دارد و رحيم خاصّ مؤمن است. صدوق رحمه اللّه در كتاب توحيد بعد از ذكر معناى رحمن فرموده: رحمن براى جميع عالم و رحيم فقط براى مؤمنان است. خلاصه سخن آنكه: رحمن و رحيم هر دو از رحمت مشتقّاند و هر دو صيغه مبالغه و يا رحمن صيغه مبالغه و رحيم صفت مشبهه است. ناگفته نماند اگر هر دو از رحمت باشند بهتر است رحمن را صيغه مبالغه و رحيم را صفت مشبهه بگيريم تا تكرار لازم نيايد و نيز خيلى جالب است كه گفته شود رحمن دلالت بر كثرت و رحيم دلالت بر دوام دارد. ناگفته نماند يكى از مختّصات «رحمن» آنست كه در قرآن هر جا كلمه رحمن آمده ميشود بجاى آن «اللّه» ذكر كرد و بالعكس بر خلاف نامهاى ديگر خدا. مثلا در جاى «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ» بقره: 163. ميشود گفت «هو اللّه الرّحيم» و بجاى «وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» رعد: قاموس قرآن، ج3، ص: 74 30. ميشود گفت: «و هم يكفرون باللَّه» «إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ» «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» مريم: 18- 26. «إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ» مريم: 58. در آيات فوق نيز ميشود بجاى رحمن اللّه گذاشت و خلاصه تمام موارد استعمال رحمن در قرآن چنين است. از طرف ديگر ميشود بجاى اللّه رحمن گذاشت چنانكه آمده «وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» بقره: 116. «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» مريم: 88. هر يك بجاى ديگرى است «إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ» انعام: 40 و 47. «إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» مريم: 45. در اين دو آيه نيز يكى بجاى ديگرى آمده و متعلق هر دو عذاب است در آيه «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» اسراء: 110. نيز هر دو مساوى آمدهاند. «جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ» مريم: 61. «أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» مريم: 78. نظير اين دو آيه چنين است «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... جَنَّاتِ عَدْنٍ» توبه: 72. «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً» بقره: 80. اين مطلب نشان ميدهد كه رحمن با اللّه مساوى و هر دو بيك معنىاند نه اينكه رحمن صفتى از صفات خدا باشد. اين مطلب كه گفته شد در صفات ديگر عموميّت ندارد «مثلا در جاى «وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً» احزاب: 43. نميشود گفت «و كان بالمؤمنين اللَّه» و در جاى «وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» بقره: 160. نميشود گفت «و انا التواب اللَّه» همچنين ساير اسماء حسنى كه دلالت بر معناى خاصّ دارند. از طرف ديگر رحمن مثل اللّه در همه جا آمده نه فقط در موارد رحمت مثلا رحيم پيوسته در موارد رحمت بكار رفته ولى رحمن مثل اللّه در موارد رحمت و عذاب و سلطنت و غيره استعمال گرديده مثل «وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» رعد: 30. «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» مريم: 26. «إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» مريم: قاموس قرآن، ج3، ص: 75 45. «أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً» مريم: 91 و 92. ملاحظه ميشود كه اين موارد محل رحمت نيستند بلكه محل عذاب و اقتدار و كفراند. «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» طه: 5. «وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ ...» طه 90 «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ» طه: 108 «الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً» فرقان: 26. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» فرقان: 63. «وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ» زخرف: 20 «ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ» ملك: 3. «لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» نباء: 38، ملاحظه اين آيات و غيره شكى نميگذارد در اينكه رحمن با اللّه مساوى است و همچون اوصاف ديگر خدا نميباشد كه بيك معنى خاصّ دلالت داشته باشد. اين سخن مؤيد آنست كه رحمن مثل اللّه از نامهاى خداست و وصف نيست و از رحمت مشتق نميباشد و عربى نيست بلكه دخيل است. و در غير لغت عربى بمعنى اللّه و خدا و «گاد» انگليسى ميباشد. طريحى در مجمع البحرين ماده رهم سخنى از حضرت نوح نقل كرده كه وقت نشستن كشتى گفت «رهمان اتقن» و گويد: معنايش آنست پروردگارا احسان كن. اين جمله ميرساند كه رهمان در لغت نوح همان رحمن عربى است و بمعنى اللّه ميباشد. طبرسى رحمه اللّه گويد: از ثعلب حكايت شده كه رحمن عربى نيست و از لغات ديگر است و با آيه «قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ» كه كفار مكه آنرا انكار ميكردند استدلال كرده ولى طبرسى آنرا قبول نميكند و ميگويد: اين لفظ در نزد عرب مشهور و در اشعار آنها موجود است شنفرى گفته الا ضربت تلك الفتاة هجينها الا قضب الرحمن ربى يمينها و سلامة بن جندل گفته است: و ما يشاء الرحمن يعقد و يطلق ولى فرمايش طبرسى رحمه اللّه سخن پيشين ما را كه رحمن با اللّه مساوى استعمال شده است و مانند صفات ديگر خاصّ نيست رد نميكند دو شعر فوق در تفسير ابن كثير ذيل آيه بسمله نيز نقل شده است و نيز ابن كثير از ابن انبارى از مبرّد نقل ميكند كه رحمن عبرانى است و عربى نيست و از زجاج از احمد بن يحيى نقل كرده كه رحيم عربى و رحمن عبرانى است لذا ميان آندو در (بسمله) جمع شده است. حبيب اللّه نوبخت در كتاب ديوان دين ص 103 از كتاب المزهر و اتقان سيوطى نقل نموده كه رحمن عبرى و معرّب رخمان است و در ص 129 ميگويد: كلمه رحمن چنانكه در كتاب المزهر آمده و نيز در ضمن معربات ابن نقيب، لغتى است معرّب و عبرى و نظير رخمان. آيه 60 سوره فرقان نيز مؤيد و يا دليل اين مطلب است «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً» كلمه «وَ مَا الرَّحْمنُ» اگر از روى عناد نباشد ميرساند كه آنها از رحمن بى اطلاع بودند و نميدانستند كه رحمن از نامهاى خداست در مجمع از زجاج نقل ميكند: كه رحمن نامى از نامهاى خداوند است و در كتب قبلى ذكر شده و (عرب) آنرا از نامهاى خدا نميدانستند بآنها گفته شد كه رحمن از نامهاى خداست. در جريان صلح حديبيّه نقل شده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بعلى عليه السّلام فرمود: بنويس بسم اللّه الرحمن الرحيم. سهيل بن عمرو و مشركان گفتند: ما رحمن را نمىشناسيم مگر صاحب يمامه (مسيلمه كذاب) بنويس: بسمك اللّهم. اين سخن نيز حاكى از عدم شناسائى آنها از رحمن است. ابن كثير در تفسير بسمله گويد: اين سخن را از روى عناد و لجاجت گفتهاند و گرنه رحمن در اشعارشان مذكور است آنگاه دو شعر گذشته را شاهد آورده است. الميزان گويد: «وَ مَا الرَّحْمنُ» سؤال از هويّت و ماهيت است و اين از آنها مبالغه در تجاهل و استكبارى است نسبت بخداوند. و خلاصه آنكه: لفظ رحمن يا غير عربى است و بمعنى اللّه ميباشد و از اين جهت هر يك در جاى ديگرى واقع ميشوند و معنى بسم اللّه الرحمن الرحيم چنين ميشود: بنام خدا، خدائيكه مهربان است. و يا بواسطه دلالت بر رحمت عامه در جاى اللّه بكار ميرود ولى اين اشكال ميماند كه در قرآن پيوسته در مواقع رحمت بكار نرفته است. (رحيم): مهربان. از اسماء حسنى است و دويست و بيست و هفت بار در قرآن بكار رفته است صد و سيزده بار در ضمن بسمله و صد و چهار ده بار در اثناء آيات و آن بر خدا و غير خدا اطلاق ميشود چنانكه درباره حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله آمده «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» توبه: 128. در تمام قرآن فقط يكمورد فوق آمده و در موارد ديگر صفت پروردگار سبحان واقع شده است و آن بعكس رحمن فقط در موارد رحمت بكار رفته است. وصف رحيم مخصوص براى آخرت نيست بلكه بيشتر آيات عموميّت آنرا ميرساند «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» بقره: 173. «تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» فصلت: 2. و دهها آيه ديگر و اگر بگوئيم رحيم يعنى خدائيكه فقط براى مؤمنان رحيم است آنهم در قيامت. اين سخن را قرآن تصديق نميكند در دعاى 54 صحيفه سجّاديه آمده «يا رحمن الدّنيا و الآخرة و رحيمهما» چنانكه ملاحظه ميشود هر دو درباره دنيا و آخرت بكار رفته است. رحيم چون بر خدا اطلاق شود مراد از آن نعمت دهنده و احسان كننده است و چون بر غير خدا گفته شود مقصود از آن مهربانى و رقّت قلب است محال است در خداوند تأثر و انفعال بوده باشد. مولا امير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه در خطبه 177 نهج البلاغه در وصف خدا فرموده «بصير لا يوصف بالحاسّة رحيم لا يوصف بالرّقّة» يعنى خدا بيناست ولى نميشود گفت چشم دارد. رحيم است ولى با رقت و تأثر و انفعال توصيف نميشود. صدوق رحمه اللّه در توحيد در معنى رحيم فرموده: معنى رحمت نعمت است و راحم بمعنى منعم است ... معناى رحمت (در خدا) رقّت نيست كه آن از خدا منتفى است فقط بشخص رقيق القلب رحيم گويند كه بسيار رحم كننده باشد.
مرحمت نيز بمعنى رحمت است «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» بلد: 17. جمع رحيم در قرآن رحماء آمده «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» فتح: 29
رحم در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم
رحم: مصبا- رحمنا اللّه و أنا لنا رحمته الّتى وسعت كلّ شيء، و رحمت زيدا رحما و رحمة و مرحمة: إذا رققت له و حننت. و الفاعل راحم، و في المبالغة رحيم، و جمعه رحماء. و في الحديث- انّما يرحم اللّه من عباده الرحماء. و الرحم: موضع تكوين الولد، و يخفّف بسكون الحاء مع فتح الراء و مع كسرها أيضا، و في لغة تكسر الحاء اتباعا لكسرة الراء، ثمّ سمّيت القرابة و الوصلة من جهة الولاء رحما. فالرحم خلاف الأجنبىّ، و الرحم أنثى في المعنيين، و قيل مذكّر، و هو الأكثر في القرابة. مقا- رحم: أصل واحد يدلّ على الرقّة و العطف و الرأفة. يقال من ذلك رحمه يرحمه: إذا رقّ له و تعطّف عليه. و الرحم و الرحمة و المرحمة: بمعنى. و الرحم: علاقة القرابة، ثمّ سمّيت رحم الأنثى رحما من هذا، لأنّ منها ما يكون ما يرحم و يرقّ له من ولد. الاشتقاق 58- قال أبو عبيدة: رحمان فعلان من الرحمة، و رحيم فعيل منها، مثل ندمان و نديم. عن ابن الكلبي: الرحمن صفة منفردة للّه تبارك و تعالى، لا يوصف به غيره، ألا ترى أنّك تقول رجل رحيم القلب و كن بى رحيما، و لا يقال كن بى رحمانا. و الدليل على ذلك- قل ادعوا اللّه أو ادعوا الرحمن- فأضاف الرحمن الى اسمه جلّ و عزّ، و هذا اسم لم يعرف في الجاهليّة. قال ابن الكلبي: و قد سمّت العرب في الجاهليّة عبد الرحمن و الرحم: اشتقاقها من الرحمة- تقول العرب- بيني و بين فلان رحم و رحم، و الرحم مؤنّثة. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 90 الفروق- 16- الفرق بين النعمة و الرحمة: أنّ الرحمة الإنعام على المحتاج اليه. و ليس كذلك النعمة، لأنّك إذا أنعمت بمال تعطيه ايّاه فقد أنعمت عليه، و لا تقول انّك رحمته. الفرق بين الرحمن و الرحيم: انّ الرحيم مبالغة لعدوله، و انّ الرحمان اشدّ مبالغة، لأنّه أشدّ عدولا. و غيره خلقة، و الرحمة فعل الراحم، و الناس يقولون رقّ عليه فرحمه يجعلون الرقّة سبب الرحمة. الفرق بين الرأفة و الرحمة: أنّ الرأفة أبلغ من الرحمة. والفرق بين اللطف و التوفيق ص 179: أنّ اللطف هو فعل تسهل به طاعة اللّه على العبد، و التوفيق فعل ما تتّفق معه الطاعة، والتوفيق يحدث قبل الطاعة بوقت، و اللطف قد يتقدّم الفعل بأوقات يسيرة، و لا يكون التوفيق ثوابا لأنّه يقع قبل الفعل، ولا يكون الّا لما حسن من الأفعال. و اللطف يكون التدبير الّذى ينفذ في صغير الأمور و كبيرها، و الفرق بين اللطف و الرفق ص 180: أنّ الرفق هو اليسر في الأمور و السهولة في التوصّل اليها و خلافه العنف و هو التشديد في التوصّل الى المطلوب، و أصل الرفق في اللغة النفع. و الفرق بين الانعام و الإحسان ص 158: أنّ الانعام لا يكون الّا على الغير و هو متضمّن بالشكر. و يجوز احسان الإنسان الى نفسه، و لا تقول منعم على نفسه، و الإحسان متضمّن بالحمد و يجوز حمد الحامد لنفسه. و يكون من التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 91 الإحسان ما هو ضرر مثل تعذيب اللّه تعالى أهل النار. و الفرق بين الفضل و الإحسان ص 159: أنّ الإحسان قد يكون واجبا و غير واجب. و الفضل لا يكون واجبا على أحد. قع- (رحميم) شفقة، رأفة، رحمة، عطف، حبّ. (رحمان) رحيم، رءوف، رءوم، حنون، شفيق. و التحقيق أنه ظهر من هذه الكلمات المنقولة امور نشير اليها: 1- أنّ هذه المادّة مذكورة في اللغة العبريّة باختلاف في الهيئة، كما في سائر الكلمات المشتركة المسبوقة فيها، بل كانت قريبة منها لفظا و معنا في اللغة السريانيّة (أراميّة) أيضا. و هذا الاشتراك لا يوجب كون كلمة الرحمن عبريّة، كما قال به بعضهم. 2- انّ اطلاق كلمة الرحمن على اللّه المتعال: إذا كان معرّفا باللّام، و قد نقلنا الكلمة العبريّة [ها رحمان] مرادا بها اللّه المتعال، إذا ذكرت بحرف ها بدلا عن لام التعريف. و امّا نفس الكلمة بلا لام و منكّرا: فلا اشكال في التسمية بها في غير اللّه المتعال. و هذا نظير كلمة إلاه- بلا لام فيطلق على كلّ من يعبد حقّا أو باطلا. و أمّا خصوصيّة مفهومه: فهي كما في سائر أسمائه الحسنى، و لا تراد تلك المفاهيم الحقيقيّة عند التسمية بها غيره تعالى و لا يتوجّه اليها. 3- و قد خلط أهل المعاجم حقيقة مفهوم هذه المادّة كما في سائر الموادّ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 92 و ذكروا لها معاني- الرقّة، الرأفة، اللطف، الرفق، العطوفة، الحبّ، الشفقّة، الحنّة، و غيرها. من دون تدقيق و تمييز بينها. و قد عرفت خصوصيّة كلّ واحد منها: فانّ النظر في الرقّة الى ما يقابل الغلظة، و في اللطف الى الدقّة و التوجّه الى الخصوصيّات، و في العطوفة الى التمايل و جلب التوجّه، و في الرأفة الى شفقّة شديدة، و في الحبّ الى مطلق المحبّة، و في الحنّة الى رقّة مخصوصة كما سبق في مادّتها. فالرقّة توجد في القلب أوّلا، ثمّ يحصل اللطف، ثمّ العطوفة، ثمّ الحنّة، ثمّ المحبّة، ثمّ الشفقّة، ثمّ الرأفة، ثمّ الرحمة. فالرحمة: انّما هي تجلّى الرأفة و ظهور الحنّة و الشفقّة، و في مقام التعلّق و الاظهار، و يلاحظ فيها الخير و الصلاح، و لو أوجدت كراهة أو ألما أو ابتلاء، كما في إسقاء الدواء المرّ للمريض. و أمّا الإحسان و الانعام و الإفضال: فيصدق في مواردها الرحمة، مع خصوصيّات و قيود ملحوظة فيه، و كلّ واحد منها نوع من الرحمة. و سنزيد خصوصيّة كلّ من هذه الموادّ في محلّها فراجعه. 3- و الفرق بين صيغة الرحمن و الرحيم: هو اختلاف وزنهما و ما يختصّ بكلّ من الهيئتين، فانّ الفعيل يدلّ على اللزوم و يبنى للدلالة على الثبوت، كالحميد و العزيز و الكريم و المجيد و البصير. و فعلان يدلّ على ملأ و حرارة و وفور، مادّيّا أو معنويّا، كما في الشبعان و ريّان و عطشان و صديان و جوعان، و في المعنوىّ- غضبان و غيران و لهفان، أى الممتلأ من هذه الصفات. فالرحمن: من امتلأ رحمة، و لمّا كان امتلاء كلّ شيء بحسبه، فيكون حقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 93 امتلاء الحقّ المتعال عبارة عن فعليّة الرحمة الكليّة الواسعة لجميع الموجودات و قاطبة الممكنات فيه تعالى، و هذا إذا أطلقت هذه الصيغة معرّفة باللام- عليه تعالى، و قد ذكر في القرآن الكريم في 57 موردا، كلّها معرّفا و مرادا بها اللّه المتعال. و أمّا عموميّة الرحمة و سعتها: يقول اللّه تعالى-. رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ...، . كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ...،. فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ ...، . رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً- 40/ 7. فالرحمة في مقام التكوين و الخلق: كما في-. أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ...، . فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا ...،. ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ ... . يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ ...،. وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ. و في مقام الهداية كما في-. هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ ...،. وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ ...،. وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ. و في مقام إيجاد يلزم في الحياة كما في-. أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً .... وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ...،. وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ. و في مقام رفع الموانع كما في-. لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ...،. نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا ...،. وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ. و في مقام رفع الضرر كما في- رب انى. مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ...، . وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ. و في مقام المغفرة و العفو كما في-. وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا ...،. وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ ...،. أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 94 و في مقام التفضّل كما في-. وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ ...،. وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ. و في مقام رفع الموانع الروحي كما في-. وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ ...، . إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي. و في مقام التوفيق و الإصلاح كما في-. وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ. و في مقام إيجاد مقدّمات للرحمة كما في-. كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ...،. وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. و قد يذكر الرحمة في ما سوى اللّه الرحمن كما في-. وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ... . وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ...،. وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ...،. أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً- 28/ 81. و قد يكون موضوع خارجىّ مصداقا للرحمة كما في-. وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ، أى القرآن،. وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا- 9/ 61. و ممّا يدلّ على سريان الرحمة و عموميّتها: انّها يذكر في مورد العذاب و يرجى نزولها كما في-. يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ ...،. رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ ...،. لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ- 27/ 46. نعم يستثنى من عموميّة الرحمة: إذا كانت موجبة للفساد و منتجة خلاف المطلوب كما قال تعالى-. وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ- 23/ 75. و في مقابل هذا الاستثناء: تعبير في حقّ المؤمنين المتّقين بما يدلّ على غاية تشريفهم و كمال تجليلهم في نزول الرحمة، فيعبّر بإدخال هؤلاء في رحمته فيقول تعالى-. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ- 45/ 30،. وَ أَدْخَلْناهُ (لوطا) التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 95 . فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ- 21/ 75،. وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ- 21/ 86،. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ- 4/ 175. فظهر أنّ الرحمة فيض منبسط و نور متّسع و محيط بجميع عالم الوجود سماء و أرضا ظاهرا و باطنا إيجادا و إبقاء مادّيّا و روحانيّا، و نور الرحمة في سريانه و نفوذه و جريانه و شموله كنور الوجود المنبسط منه تعالى شأنه و عظم برهانه، ففي كلّ مورد ورد نور الوجود منه تعالى يلازمه نور الرحمة. و في كلّ مورد أحاط به علمه الواسع المحيط يحيط به الرحمة الواسعة-. اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...،. رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً- 40/ 7. و هذا المقام: مقام الرحمانيّة الالهيّة المنبسطة التامّة المحيطة، و كما أنّ- لنور الوجود بل للنور الحسّى مراتب شدّة و ضعفا، كذلك للرحمة الحقّه، فكلّ فرد من موجودات سماويّة أو أرضيّة يستفيد من الرحمة المنبسطة على حسب استعداده الذاتي و الفعلى، الى أن يصل في الكمال الى درجة فوق الاستفادة و هو مقام الصالحين، فيدخلهم اللّه عزّ و جلّ في رحمته الخالصة النافذة. و الى أن ينتهى في الضعف و النزول الى حدّ لا يستفاد فيه الّا من الرحمة العموميّة فقط. . يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ- 29/ 21. . وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ- 7/ 151. ثمّ انّ للرحمة منزلتين: منزلة بسط أوّليّة تساوق نور الوجود المنبسط، و منزلة ظهور ثانوية تتعلّق بالموجودات بعد الوجود، في مقام الربوبيّة و الهداية و الفضل و الإصلاح و التكميل و الإكرام و الانعام و ادامة المحبّة و الحنّة. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 96 و الى المنزلة الاولى ناظر قوله تعالى-. الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ- 67/ 4،. أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ- 43/ 45،. ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ- 25/ 59،. وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ- 25/ 60،. قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ- 17/ 110،. إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً- 19/ 93. فانّ الخلق و الالوهيّة و الاستواء على العرش و السجدة و الدعوة و العبوديّة: كلّها في تلك المرتبة، و لا اشكال في ارادة مطلق مفهوم الرحمانيّة الشاملة على المرحلتين. و أمّا التعبير بهذه المادّة: اشارة الى جهة الوصف و الرحمة- أيضا الداعية الى تحقيق العبوديّة و الالوهيّة و السجدة و الدعوة. فذكر هذا الاسم في موارده: يدلّ على تعليل و إتيان حجّة و برهان يناسبها المورد- و قد يقال إنّ تعليق حكم بالوصف مشعر بالعليّة. و الى المنزلة الثانويّة يشير قوله عزّ و جلّ-. يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا، يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا- 19/ 45،. قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا- 19/ 75،. وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ- 26/ 5،. عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ- 59/ 22،. الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ- 55/ 1،. تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- 41/ 2- فانّ البعد و الشطن و و اتّباع الشيطان و ولايته و الضلالة و الهداية و الطاعة و الاعراض و التعليم و و التنزيل و الذكر و الآيات: كلّها في هذه المرتبة. و لا يخفى أنّ الشيطان انسيّا أو من الجنّ: مشمول للرحمة الأوّلية المنبسطة، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 97 و أمّا الرحمة الثانويّة: فقد جعل نفسه محرومة عنها و مبعدة، و الشطن بمعنى البعد، فالشيطان في مقابل الرحمن، و هو المظهر التامّ للمرتبة النازلة من البعد، و من أعرض الرحمن و عصاه: فهو من أولياء الشيطان، و يكون من المحرومين و المبعدين عن هذه الرحمة الظاهرة المتعلّقة بالموجودات-. وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ- 43/ 36. و لا يخفى أنّ تطبيق المنزلتين على الآيات الكريمة المذكورة و غيرها: يراد منه النظر الأوّلى الى الحيثية الأوّليّة من المنزلتين أو الحيثيّة الثانويّة، و ليس المراد نفى الدلالة الى حيثيّة اخرى أو تخصيص الدلالة عليها. و قد يكون النظر الى الحيثيّتين معا في عرض واحد، و يراد من الكلمة عموم المعنى و مطلق المفهوم الشامل على المنزلتين، كما في قوله تعالى و تبارك. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ...،. وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ...،. قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ- 21/ 42. و أمّا الرحيم: قلنا إنّ الصيغة تدلّ على الثبوت و اتّصاف الذات بالوصف على سبيل اللزوم، فانّ الكسرة تدلّ على رسوخ و ثبوت زائد، و الياء من حروف المدّ تدلّ على امتداد في الاتّصاف، و هذا هو الفارق بين فعل و فعيل كخشن و شريف، و هكذا صيغة فعل و فعلان كصعب و عطشان فانّ الألف و النون تدلّان على ظهور امتداد و توسعة في الاتّصاف. فالرحيم هو ذو رحمة ثابتة راسخة لا سعة فيها كمّا، و على هذا يقال انّه رحيم بالمؤمنين أو رحيم في الأمور المعنويّة أو بخصوصيّات اخر. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 98 و قد ذكر في القرآن المجيد في 115 موردا، منها بعد كلمة الغفور في 72 موردا-. إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. و بعد كلمة التوّاب في 9 موارد-. إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ. و بعد كلمة رءوف في 9 موارد أيضا-. إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ. و ذكر بعد كلمات- ودود، العزيز، الرحمن، البرّ، أيضا. و كلّ منها بمناسبة اقتضاء المورد. و كلّ هذه الموارد الّتى استعمل لفظ الرحيم فيها: مرجعها الى توبة العباد و مغفرة الذنوب و العفو عن الخطايا و ما يرجع الى الأمور المعنويّة. ثمّ انّ الرحيم المطلق هو اللّه المتعال، كما في سائر أسمائه الحسنى. و اما الرحيم في الجملة فيطلق على كلّ ذى رحمة باعتبار تلك الرحمة-. رُحَماءُ بَيْنَهُمْ. و أمّا الرحم: فهذه الصيغة فعل كخشن من صيغ الصفة المشبهة، و الاستمرار و الامتداد فيها أقلّ من صيغة الرحيم. فالرحم بمعنى من يقوم به الرحمة على سبيل الثبوت، و المصداق الأتمّ له من بين الناس هو الأقارب من ذوى النسب، الأقرب فالأقرب. و أقرب الأرحام للمرأة ولدها الّذى تلده و تربيّه، و لمّا كان الولد في مقام المرحمة و العطوفة و القرابة بمنزلة لا يوجد في الطبيعة ما فوقه: يطلق على محلّ نشوءه و تكوّنه و ما يشار به اليه و ما هو سبب بقائه و حياته: الرحم. لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ- 60/ 3- أى مع أنّ الأرحام و من بينهم الأولاد أقرب الناس إليكم رحمة و مودّة. و. هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ- 3/ 6،. اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ .... وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ- 22/ 5 التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 99 فتدلّ الآيات الكريمة: على انّ الحكم و السلطة و كيفيّة التقدير و التصوير في مرحلة الجنين للّه تعالى، كما أنّه مالك يوم الدين. فعالم التكوين و ما دام الإنسان جنينا و عالم الآخرة: ليس للإنسان فيها اختيار، و دار الاختيار هو الحياة الدنيا فقط. . وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ- 33/ 6/- أى مصاحبو الأرحام و الّذين يتعلّقون بهم و يرجعون اليهم، فيشمل جميع طبقات الأقرباء و ذوى النسب و الحسب، فيكون الأرحام جمع الرحم، و يمكن أن يكون جمع الرحم الّذى بمعنى القرابة كما قيل، و اطلاق الرحم على القرابة للمبالغة، لكونها مظهر الرحم- راجع- أولو. . وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ- 4/ 1،. أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ- 47/ 22- التعبير بهذه المادّة دون الأقارب و غيرها: للاشارة الى علّة الحكم و هي تحقّق الرحمة بينهم بالطبيعة و الفطرة الذاتيّة و لازم أن يلاحظ جانب الفطرة و لا سيّما إذا يؤيّد بحكم الشريعة. و لا يبعد أن يكون الرحم بمعناه اللغوىّ العامّ شاملا على الأرحام الروحانيّة أيضا، فانّ النبىّ مصداق كامل لهذا المفهوم-. حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ- 9/ 128، ثم أوصياؤه المطهرون و الأولياء المخلصون من المؤمنين. فكما أنّ قطع الرحم الظاهري يوجب الاختلال في الأمور الانفراديّة و الاجتماعيّة: كذلك الانقطاع عن الأرحام الروحانيّين (الّذين يحبّون الخير و صلاح الاجتماع و السعادة و الفوز و النجاح و الفلاح) يوجب الخيبة و الخسران و الضلالة و الحيرة و الحرمان في الدنيا و الآخرة. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص: 100
. وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ- 2/ 2
رحم در مفردات راغب
رحم الرَّحِمُ: رَحِمُ المرأة، و امرأة رَحُومٌ تشتكي رحمها. و منه استعير الرَّحِمُ للقرابة، لكونهم خارجين من رحم واحدة، يقال: رَحِمٌ و رُحْمٌ. قال تعالى: وَ أَقْرَبَ رُحْماً [الكهف/ 81]، و الرَّحْمَةُ رقّة تقتضي الإحسان إلى الْمَرْحُومِ، و قد تستعمل تارة في الرّقّة المجرّدة، و تارة في الإحسان المجرّد عن الرّقّة، نحو: رَحِمَ اللّه فلانا. و إذا وصف به الباري فليس يراد به إلّا الإحسان المجرّد دون الرّقّة، و على هذا روي أنّ الرَّحْمَةَ من اللّه إنعام و إفضال، و من الآدميّين رقّة و تعطّف. و على هذا قول النّبيّ صلّى اللّه عليه و سلم ذاكرا عن ربّه «أنّه لمّا خلق الرَّحِمَ قال له: أنا الرّحمن، و أنت الرّحم، شققت اسمك من اسمي، فمن وصلك وصلته، و من قطعك بتتّه» «1» فذلك إشارة إلى ما تقدّم، و هو أنّ الرَّحْمَةَ منطوية على معنيين: الرّقّة و الإحسان، فركّز تعالى في طبائع الناس الرّقّة، و تفرّد بالإحسان، فصار كما أنّ لفظ الرَّحِمِ من الرّحمة، فمعناه الموجود في الناس من المعنى الموجود للّه تعالى، فتناسب معناهما تناسب لفظيهما. و الرَّحْمَنُ و الرَّحِيمُ، نحو: ندمان و نديم، و لا يطلق الرَّحْمَنُ إلّا على اللّه تعالى من حيث إنّ معناه لا يصحّ إلّا له، إذ هو الذي وسع كلّ شيء رَحْمَةً، و الرَّحِيمُ يستعمل في غيره و هو الذي كثرت رحمته، قال تعالى: إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [البقرة/ 182]، و قال في صفة النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ [التوبة/ 128]، و قيل: إنّ اللّه تعالى: هو رحمن الدّنيا، و رحيم الآخرة، و ذلك أنّ إحسانه في الدّنيا يعمّ المؤمنين و الكافرين، و في الآخرة يختصّ بالمؤمنين، و على هذا قال: __________________________________________________ (1) الحديث، عن عبد الرحمن بن عوف قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم يقول: «قال اللّه: أنا اللّه، و أنا الرحمن، خلقت الرحم، و شققت لها من اسمي، فمن وصلها وصلته، و من قطعها قطعته» أخرجه الترمذي و قال: حديث صحيح، انظر: عارضة الأحوذي 8/ 10، و أخرجه الحاكم 4/ 157 و صححه، و وافقه الذهبي، و أحمد برقم 1680، و أبو داود في الزكاة برقم 1694، باب صلة الرحم. و انظر: شرح السنة 1/ 179- 180.
وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ [الأعراف/ 156]، تنبيها أنها في الدّنيا عامّة للمؤمنين و الكافرين، و في الآخرة مختصّة بالمؤمنين