اسود عنسی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«عبهلة‌ بن کعب‌ بن‌ عوف» معروف به «أسود عَنسی»، از تیره بنى‌عنس و از بزرگان یمن و بازماندگان خاندان شاهى بود[۱] و در میان مردم نجران، به ویژه مذحج، نفوذ بسیارى‌ داشت.[۲] او در سالهاى آخر عمر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، در یمن به دروغ ادعاى پیامبرى نمود و سرانجام به دست مردى ایرانی تبار کشته شد.

ادعای دروغین نبوت

«عبهلة‌ بن کعب‌ بن‌ عوف» معروف به «أسود عَنسی» و ملقب به ذوالخمار،[۳] در «کهف خُبّان» نزدیک نجران، زاده و همانجا بزرگ شد.[۴] او شخصی کاهن،[۵] سخندان و سخنران قوم بود.[۶] شعبده مى‌دانست و کارهاى بسیار شگفت‌انگیز مى‌کرد و با گفتار و کردارش دل و دین مردم را مى‌ربود.[۷]

اعشى، شاعر بزرگ جاهلى، اسود را در قصیده‌اى ستود و از وى جایزه‌اى بسیار گرانبها ستاند.[۸] منابع اسلامى از ارتداد او سخن گفته‌اند[۹] که کاشف از سابقه اسلام وى است؛ با این حال، دلیلى بر مسلمانى او در دست نیست، بلکه تاریخ خلاف آن را ثابت مى‌کند. بلاذرى گفته است: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به سال ۱۱ هجرى جریر‌ بن‌ عبداللّه بجلى را به سوى اسود فرستاد تا او را به اسلام فراخواند ولى وى نپذیرفت. همو مى‌افزاید: برخى از راویان چنین دعوتى را نیز انکار کرده‌اند.[۱۰]

اسود چون موفقیت پیامبر صلى الله علیه و آله را در گسترش دعوت خود دید، به انگیزه دستیابى به حکومت نیاکان با ادعاى پیامبرى، خود را «رحمان یمن»[۱۱] نامید و اعلام داشت که دو فرشته به نامهاى «سحیق» و «شریق»[۱۲] بر او وحى مى‌آورند.

وى تبلیغات خود را پنهانى آغاز[۱۳] و با گفتار دلفریب و کارهاى خارق‌العاده مردم را جذب کرد تا آن که بیشتر قبیله مذحج و شمار فراوانى از مردم نجران[۱۴] بدو پیوسته و وعده ریاستش دادند. سرانجام پس از بازگشت پیامبر از حجة‌الوداع، دعوت خویش را آشکار کرد و در زادگاهش سر به شورش برداشت و در روز دهم شورش، نجران را تصرف کرد و والى پیامبر صلى الله علیه و آله را از آنجا بیرون راند. سپس دیگر شهرهاى یمن را یکى پس از دیگرى گرفت و به سوى صنعا پایتخت آن پیش رفت.

شهر‌ بن‌ باذام یا باذان[۱۵] فرماندار ایرانى و مسلمان صنعا که از جانب پیامبر صلى الله علیه و آله در این مقام بود، به رویارویى او برخاست و در جنگ کشته شد و اسود در بیست و پنجمین روز شورش خود صنعا را تصرف کرد و مرزبانه، همسر مسلمان و ایرانى تبار وى را به زور به زنى گرفت.[۱۶] به جز شهر‌ بن‌ باذام، دیگر فرمانداران پیامبر صلى الله علیه و آله در یمن که حدود ۱۰ تن بودند، هیچ‌یک به مقابله با اسود برنخاستند و او بزودى بر سراسر یمن دست یافت و حکومتى یکپارچه و قدرتمند برپا کرد.

پیامبر صلى الله علیه و آله چون از شورش اسود آگاه شد، ضمن نامه‌هایى به فرمانداران خود در یمن که از ترس اسود به مناطق کوهستانى پناه برده بودند، فرمان داد مسلمانان را متحد کرده به پیکار اسود برخیزند و از پیشروى کفر و ضلالت جلوگیرى نمایند.

دولتمردان مسلمان ایرانى دربار اسود یعنی فیروز و داذویه، که مخاطب نامه‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند، با همکارى قیس‌ بن‌ مکشوح و مرزبانه، اسود عنسى را در شب ۲۷ صفر سال ۱۱ هجرى کشتند.[۱۷] و به این طریق توطئه بزرگ شیطانى که مى رفت فراگیرتر گردد و حتى به حجاز هم سرایت کند، از ریشه کنده شد.

جبرئیل امین، این خبر مسرت بخش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسانید. آن حضرت در حالى که آخرین روزهای عمرش را طى مى کرد و در بستر بیمارى بود، بسیار خرسند گردید و فرمود: دیشب عنسى به قتل رسید، مردى خجسته به نام فیروز او را کشت. اما رسولان یمن که خبر هلاکت اسود عنسى را از سوى فیروز به مدینه مى آوردند، هنگامى به مدینه رسیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رحلت کرده بود و مسلمانان در رحلت او سوگوار بودند.

فتنه اسود عنسى از آغاز تا پایان، سه تا ۴ ماه به درازا کشید و سرانجام در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله به دست مردى از تبار ایرانیان به هلاکت رسید.[۱۸]

اسود در شأن نزول

مفسران، نزول دو آیه از قرآن کریم را در شأن اسود دانسته‌اند؛ به گفته ابوالفتوح رازى و دیگران،[۱۹] وى نخستین کسى بود که با ادعاى پیامبرى در پایان سال دهم هجرى، مردم را به سوى خود خواند و شمار فراوانى از نو مسلمانان، از دین برگشته و بدو پیوستند که خداوند با نکوهش کار آنان فرمود: «یأَیها الَّذینَ ءَامنوا مَن یرتدَّ مِنکم عن دینِهِ فَسوفَ یأتِى اللّهُ بِقوم یحبُّهُم و یحِبّونَهُ أَذِلّة عَلى‌المُؤمِنینَ أَعزَّة عَلى الکفِرینَ یجهدونَ فِى سَبیلِ‌اللّهِ و‌لاَ‌یخافونَ لَومةَ لاَئِم ذلک فَضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یشاءُ واللّهُ وسعٌ عَلیم»؛ (سوره مائده/۵۴) هر کس از دینش بازگردد بزودى خداوند قومى را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند و در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران، سرسخت باشند. در راه خدا جهاد کنند و از سرزنش ملامتگران نهراسند.

ولى گفته شده چون اسود قبلا مسلمان نشده بود تا مرتد شناخته شود، این سبب نزول با آیه فوق سازگار نیست و شاید به همین جهت، مفسران دیگر آن را نقل نکرده‌اند.

به نقل از طبرى،[۲۰] آیه ۹۳ سوره انعام، در پاسخ به ادعاى اسود نازل شد که مدعى بود دو‌ فرشته بر او وحى مى‌آورند: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِی إِلَی وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ...»؛ و کیست ستمکارتر از آن‌کس که بر خدا دروغ مى‌بندد یا مى‌گوید: بر من وحى شده در حالى‌ که چیزى به او وحى نشده باشد و آن‌ کس که مى‌گوید: بزودى نظیر آنچه را خدا نازل کرده است، نازل مى‌کنم.

ماوردى نیز از قتاده نقل مى‌کند که آیه مزبور درباره اسود عنسی و مسیلمه کذاب نازل شده است.[۲۱]

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۲۷؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۲.
  2. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۴۳۰، ۴۶۵؛ المفصل، ج‌۴، ص‌۱۹۱‌ـ‌۱۹۲.
  3. فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  4. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴.
  5. همان؛ فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  6. البیان والتبیین، ج‌۱، ص‌۳۵۹.
  7. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴؛ التنبیه والاشراف، ص‌۲۵۵؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۲.
  8. الاغانى، ج‌۹، ص‌۱۴۱.
  9. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴، ۲۵۳؛ البدء والتاریخ، ج‌۵‌،‌ ص‌۱۵۴.
  10. فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  11. فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  12. روض‌الانف، ج‌۴، ص‌۲۲۶؛ البدء والتاریخ، ج‌۵، ص‌۱۵۴.
  13. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۵۲.
  14. همان، ص‌۲۲۴‌ـ‌۲۲۵؛ المفصل، ج‌۴، ص‌۱۹۱.
  15. روض الجنان، ج‌۷، ص‌۲.
  16. همان، ص‌۳؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۴۷‌ـ‌۲۴۸؛ البدء‌و‌التاریخ، ج‌۵، ص‌۱۵۳‌ـ‌۱۵۴.
  17. فتوح‌البلدان، ص‌۱۱۳‌ـ ۱۱۵؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص۲۴۷، ۲۵۱ـ۲۵۲؛ البدء والتاریخ، ج۵، ص‌۱۵۵.
  18. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۵۲.
  19. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۱‌ـ‌۳.
  20. جامع‌البیان، ج‌۷،‌ص‌۳۵۶.
  21. تفسیر ماوردى، ج‌۲، ص‌۱۴۳‌ـ‌۱۴۴.

منابع

  • دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، مدخل "اسود عنسی" از محمد الله‌اکبرى.
  • سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم: ماه صفر.