سید علی اکبر فال اسیری
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 5، صفحه 228
نویسنده: عليمراد كياني
مجاهد نستوه
سید علیاکبر فالاسیری از جمله شخصیت هایی است که در تاریخ سیاسی ایران همچون خورشید میدرخشد. او به پیروی از سیره اجداد بزرگوارش در مسائل حاد سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام به خصوص عرصه سیاسی کشور ایران تکلیف خویش را حضور در صحنه دانست و باتلاش و اقدامات شجاعانه به مقابله با استعمارگران و دولتمردان خائن پرداخت و تا لحظات آخر عمر خود بر اهداف خویش استوار ماند.
ولادت
سید علیاکبر فالاسیری در سال (1256 هـ.ق) در روستای «اسیر»[۱] از توابع شهرستان لامرد استان فارس دیده به جهان گشود. علت نامیده شدن وی به «فال اسیری» این است که اسیر روستای محل تولد وی و فال روستای بزرگترین در نزدیکی روستای اسیر است.[۲]
تحصیلات
سید علیاکبر فال اسیری پس از گذراندن دوران کودکی در زادگاه خود «اسیر» مقدمات را آموخته و سپس نزد «شیخ محمد اسیری» ادبیات و دروس سطح را آموخت و در سال (1270 هـ.ق) عازم شیراز شد و در درس آیت الله «شیخ مهدی کجوری» شرکت کرد. وی پس از رسیدن به درجه اجتهاد رهسپار نجف شد و در درس «میرزا حبیبالله رشتی» شرکت کرد و مورد توجه خاص استاد قرار گرفت.
شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره مقام علمی فال اسیری میگوید: «او از فقهای برجسته و علمای بزرگ بود. در شیراز نزد شیخ مهدی کجوری (متوفی سنه 1293 هـ.ق) در همان شهر تلمذ نموده، سپس به عراق مهاجرت نموده و در نجف اشرف، در محضر درس (میرزا) حبیب الله رشتی و دیگران حاضر شد».[۳]
سید علیاکبر فال اسیری خود نیز سالها به تدریس علوم اسلامی پرداخت. در خلال سالهای حضورش در نجف، علما و زوار شیرازی به ملاقاتش میرفتند و از او تقاضا میکردند به شیراز مهاجرت کند؛ اما وی علاقمند بود در نجف بماند.
شیخ آقا بزرگ این جریان را چنین بیان میکند: فال اسیری قصد اقامت دائم در نجف را داشت لکن استاد او، (شیخ حبیبالله) رشتی از وی خواست به شیراز بازگردد تا مردم از دانش و فضل او بهرهمند شوند.[۴]
فال اسیری درخواست استاد را پذیرفت و به شیراز هجرت کرد و در شیراز به تدریس علوم دینی، هدایت مردم و اقامه نماز جماعت در مسجد وکیل[۵] پرداخت. اما آن چه موجب شد که شیخ حبیبالله رشتی اصرار نماید تا فال اسیری از نجف به شیراز هجرت نماید کفایت علمی و فقهی و آگاهی سیاسی و اجتماعی سید بود. اجتهاد او مسلم و در شیراز صاحب فتوا بود. رساله عملیه که از وی به جا مانده نشانه جایگاه علمی اوست.[۶]
استادان
- شیخ محمد کجوری؛
- میرزا حبیبالله رشتی.
تألیفات
سید علیاکبر فال اسیری علاوه بر مقام علمی و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دارای آثاری است که بدان اشاره میکنیم:
- رساله عملیه.
- حاشیه شرح لمعه.
- کتاب المیراث.
فعالیتهای سیاسی
مبارزات سیاسی فال اسیری ابعاد گوناگونی داشته است. هنگامی که رهبری مردم محروم شیراز را عهدهدار شد، بر علیه گرانی اعتراض نمود که به همین سبب او را به اصفهان تبعید کردند.
او در جریان نهضت تنباکو رهبری مردم شیراز را بر عهده داشت و از اولین کسانی بود که بر علیه قرارداد رژی اعتراض کرد. در همین خصوص در فارسنامه ناصری آمده است: «اول کسی که فصاحت آغازید آقای حاجی سید علیاکبر فال اسیری بود که آبروی حکومت را ریخت و مأمورین قوامالملک دست و پایش را بستند و بر قاطر سوال کردند و به بوشهر بردند.»[۷] و در جریانات و حوادث دیگر نیز به عنوان رهبر و پیشوای مردم شیراز به مبارزه با استبداد و استعمارگران پرداخت که در این جا به برخی از مبارزات آن عالم وارسته میپردازیم.
نهضت تنباکو
در زمانی که خفقان سراسر ایران را دربرگرفته بود و سیاست دولتهای استعماری در حال گسترش بود؛ جنبش تنباکو به وقوع پیوست. گرچه این نهضت محدود بود اما با توجه به زمان و نوع اقداماتی که انجام گرفت آثار بسیاری داشت. از جمله آن آثار این بود که ابهت حکومت استبدادی قاجار را در هم شکست و به مردم نشان داد که میتوانند در مقابل هر استبدادی ایستادگی نمایند.
آغاز نهضت
مردم از واگذاری امتیاز تنباکو به شدت ناراضی بودند. عالمان وقت از جمله آیت الله میرزا محمدحسن شیرازی و میرزا محمدحسن آشتیانی به خاطر واگذاری این امتیاز به دولت اعتراض کرده و آن را یک اشتباه بزرگ دانستند؛ ولی دربار، اعلام کرد که لغو این امتیاز محال است.[۸]
اعتراضات علما و مردم مسلمان در شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان، تبریز، شیراز و... بالا گرفت. در تبریز میرزا جواد آقا تبریزی، در اصفهان آقا نجفی، شیخ محمدعلی و ملا باقر فشارکی، در تهران میرزا آشتیانی در شیراز سید علیاکبر فال اسیری پرچم مخالفت را برافراشته و پیامدهای قرارداد رژی را برای مردم بیان کردند.[۹]
در شیراز مردم مغازهها را بستند و در مسجد جامع اجتماع کردند. سید علیاکبر فال اسیری که اجتماعات مردم شیراز را رهبری میکرد. بر بالا منبر رفته و از زیر عبا شمشیری بیرون میآورد و فریاد میزند و خطاب به مردم چنین میفرماید: «(الان) موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامع زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم هر بیگانه که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد».[۱۰]
سخنان پرشور سید علیاکبر فال اسیری هیجانی در مردم شیراز بوجود آورد که تا مدتی حکومت شیراز، نمایندگان کمپانی رژی را از ورود به شهر منع کرد. در خلال این حوادث حاکم شیراز از تهران کسب تکلیف نمود و دربار فاسد قاجار دستور تبعید سید علیاکبر را صادر نمود. البته حساسیت سید علیاکبر فال اسیری از دو جهت بود؛ یکی به خاطر استعماری بودن آن قرارداد که بازرگانان مسلمان ایرانی ورشکسته میشدند و یک نوع سلطه اقتصادی بیگانه در کشور حاکم میشد. و از طرف دیگر طرف قرارداد کشور انگلستان بود که به وسیله همین قراردادهای اقتصادی توانسته بود هندوستان را متسعمره خود گرداند.
تبعید به بصره
آیت الله سید علیاکبر فال اسیری یک روز با یکی از خادمین خود برای قرائت زیارت عاشورا به بیرون شهر رفته بود.[۱۱] که توسط مأموران قوامالملک دستگیر و پس از خلع لباس او را به سرعت با وضعیت ناجوری به طرف بوشهر بردند. در بین راه هر کس را میدید فریاد میزد: سید علیاکبر فال اسیری هستم که به دست ظلمه گرفتارم. مردم مرا نجات دهید؛ ولی کسی حرف او را گوش نمیکرد. چند روز او را در بوشهر نگه داشتند و در این مدت نگذاشتند کسی با او ملاقات کند. سپس او را سوار کشتی نموده و به بصره تبعید کردند.[۱۲]
مردم شیراز هنگامی که از دستگیری و تبعید رهبر روحانی خود مطلع شدن در مساجد شهر جمع شده و سپس همگی به طرف حرم حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) حرکت کردند و در آن جا تحصن کردند. حکومت شیراز به شدت به وحشت افتاده در صدد خاموش کردن این قیام بود. قوام الملک، حاکم وقت شیراز دستور داد سپاهیان بهارلو به طرف تحصنکنندگان تیزاندازی کنند. پس از هجوم سپاهیان به طرف مردم و قتل عام مردم، حکومت شیراز با کمال وقاحت و با استقبالی گرم، مأموران کمپانی رژی را وارد شهر شیراز کردند.[۱۳]
کمپانی رژی پس از استقرار مأموران انگلیسی خود در شیراز، نمایندگان خود را به سایر شهرها اعزام کرد. هر چند که در اکثر شهرها مردم به مخالفت پرداختند اما فشار حکومت مردم مظلوم را به ظاهر تسلیم کرد.[۱۴] در میان شهرها تنها مردم تبریز به رهبری حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی مانع ورود نمایندگان کمپانی رژی به آن شهر شدند.[۱۵]
ملاقات با سید جمال
سید علیاکبر فال اسیری در نیمه شعبان (1308 هـ.ق) وارد شهر بصره شد. وی در همین شهر با سید جمالالدین اسدآبادی ملاقات کرد و درباره وضعیت مسلمانان و مصائبی که از طرف استعمارگان بیگانه بر سر آنها آمده بود با هم صحبت کردند. مجتهد بزرگ، فال اسیری چنین اظهار داشت که: «امروز به حرکت مرجعیت عالیقدر شیعه برای مبارزه با استعمار نیاز است و باید از نفوذ و قدرت میرزای شیرازی در این راه استفاده نمود».
ایشان از سید جمالالدین خواست تا نامهای در این باره برای میرزای شیرازی بنویسد تا آن را با خود به سامرا ببرد. درخواست سید علیاکبر در متن نامه سید جمال آمده که به شرح ذیل است: «چون مجتهد و عالم حاجی علیاکبر (فال اسیری) از بصره عازم بود به من گفت نامه به رئیس مذهب بنویسم و این مقاصد را متذکر شوم. من هم گفتهی او را پذیرفتم و این نامه را مینویسم. میدانم خدا به دست تو گشایشی خواهد داد».[۱۶]
در بخش دیگری از نامه سید جمالالدین به میرزای شیرازی آمده است: «علما و پرهیزگاران در نتیجه دفاع منفردی (دفاع انفردای) که از دین نمودند از این مرد سرکش (امین السلطان) سختیهایی کشیدند که در تاریخ نظیر ندارد. چون میخواستند بلاد مسلمین را از شر اجانب حفظ کنند، هر گونه تحقیر و رسوایی را متحمل شدند. مسلما پیشوای مذهب از رفتار زشتی که جاسوسان کفر و یاران مشرکین با دانشمند پرهیزگار واعظ، حاجی ملا فیض الله دربندی نمودند مطلع است و قریبا هم از بدرفتاری که نسبت به دانشمند مجتهد و نیکوکار حاجی سید علیاکبر شیرازی (فال اسیری) مرتکب شده اند، مطلع میشوی».[۱۷]
سید جمال الدین در نامه خود از اطلاعات وسیعی که در این زمینه داشت، بهره گرفت و معایب و مضرات قرار داد انحصار دخانیات را برای میرزای شیرازی نوشت. وی در این نامه، ناصرالدین شاه و امینالسلطان را به جرم بیدینی و اعطای امتیازات به بیگانگان محکوم کرد و میرزای شیرازی را ترغیب نمود تا مرجعیت و اقتدار خود را در حفظ منافع ملی ایران بکار برد. فالاسیری پس از ترک بصره به سامرا رفت و با میرزای شیرازی ملاقات کرد و نامه سید جمال الدین را به او تقدیم نمود که برخی معتقدند نامه سید جمال تأثیر بسزایی در صدور فتوای تحریم تنباکو توسط میرازی شیرازی داشت.
شکی نیست که تبعید فال اسیری و آزار وی در تحریک میرزای شیرازی و صدور فتوای تحریم تنباکو نقش مهمیداشت. پس از اطلاع کامل میرزای شیرازی از وضعیت ایران و قرار داد استعماری فروش انحصاری تنباکو به کمپانی رژی و پیامدهای آن در آینده، سرانجام فتوای سرنوشتساز خود را به شرح ذیل صادر نمود: «الیوم الاستعمال تنباکو و تتن بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه السلام است».[۱۸]
پیامدهای فتوای میرازی شیرازی
با انتشار فتوای میرزای شیرازی مبنی بر حرمت استعمال توتون و تنباکو مردم به عنوان وظیفه شرعی تلاش فراوانی کردند تا متن فتوا در بین اقشار گوناگون منتشر گردد. مأموران حکومتی در مقابل سعی میکردند تا جلوی انتشار فتوای تحریم تنباکو را بگیرند؛ ولی در مدت زمان کوتاهی اکثر مردم از محتوای فتوا مطلح شدند. حتی در اندرون و حرمسرای شاه نیز استعمال دخانیات تعطیل شده و قلیانهای خود را شکستند. حتی یهود و نصاری نیز در این امر به ظاهر از فتوا متابعت کردند.
یکباره در سراسر کشور استعمال و خرید و فروش تنباکو و توتون متوقف شد تا این که ناصرالدین شاه و امینالسلطان به آیت الله میرزای آشتیانی روی آوردند و خواهش کردند تا فتوا را لغو کند که میرزای آشتیانی با قاطعیت با درخواست آنها مخالفت کرد. سرانجام پس از دو هفته کشمکش ناصرالدین شاه مجبور شد آن قرارداد ننگین را لغو نماید. میرازی شیرازی پس از آن که اطمینان پیدا کرد که قرارداد مذکور لغو گردیده حکم بر لغو فتوای تحریم کرد.[۱۹]
تبعید به اصفهان
در سال (1303 هـ.ق) در زمان حکومت صاحب دیوان در فارس، شورشی مردمی در شیراز به رهبری آیت الله فالاسیری علیه گرانی مصنوعی مواد غذایی که توسط صاحب دیوان به وجود آمده بود به وقوع پیوست. حاجی پیرزاد در مورد اغتشاش شیراز در سال 1303 هـ.ق مینویسد: «مردم در آستانه حضرت شاه چراغ جمع شدند و جناب آقای سید علیاکبر فالاسیری که مردی فاضل و مقدس و صادقی است... ایشان (مردم) را به بست شاهچراغ آورده و هر روز جمعیت و ازدحام زیادتر میشود. و صداها بلند میکردند و دادها میزدند و غوغاها مینمودند که چرا نان گران است و جنس فراوان نیست».[۲۰]
اصل جریان از این قرار بود: قبل از ورود صاحب دیوان به شیراز نان فراوان و ارزان بود که قیمت هر من دوازده شاهی[۲۱] بود؛ اما پس از ورود صاحب دیوان قیمت هر من نان یک قران و شش عباسی[۲۲] شد. گرانی نان باعث شده بود که اغلب شبها فقرا نمیتوانستند نان تهیه کنند. با توجه به این که در آن سال محصولات کشاورزی زیاد بود، قیمت نان همچنان بالا بود. علت گرانی هم این بود که صاحب دیوان و نزدیکانش غلات زیادی انبار کرده بودند و خواهان سود بیشتری بودند و حاضر به ارزان کردن قیمت نان نبوده از این جهت مردم به رهبری آیت الله فالاسیری به مقابله با دولتمردان پرداختند.
و حدود پنج، شش هزار نفر به عنوان اعتراض در مسجد وکیل تجمع کرده و تلگرافی بدین مضمون برای ناصرالدین شاه فرستادند: «ما شاهزاده جلال الدوله را میخواهیم؛ ولی صاحب دیوان را نمیخواهیم از جان خود سیر شدهایم.» صاحب دیوان به خاطر حفظ جان که به دلگشا رفته بود روز شانزدهم شوال (1303 هـ.ق) با تعدادی تفنگچی به شیراز بازگشت. و چهارده نفر از علما را حاضر کرد تا حجت را بر سید علیاکبر و مردم تمام کنند و یک نفر را بفرستند تا به آنها بگوید که اگر تا فلان وقت متفرق نشوند و سید به منزل نرود خون همگی مباح است.
همه علما تأیید کرده به سید علیاکبر و مردم خبر دادند، مردم قبول نکردند. در همان شب تلگرافی از ظل السلطان برای سید علیاکبر فالاسیری ارسال شد تا مردم را متفرق کرده و خودش هم به منزل برود. تا به خواستههای سید و مردم جامعه عمل بپوشانند؛ ولی صاحب دیوان را معزول نکنند. از طرف دیگر تلگرافی از امام جمعه اصفهان برای سید ارسال شد که ظل السلطان تصمیم داشته به شیراز بیاید تا مردم را تنبیه کند که من شفاعت کردم و مانع شدم. قول دادهاند که اگر مردم را متفرق کنید و خود شما به منزل بروید خواستههایتان را برآورده سازند. سید این تلگرافها را دست آویز کرده و به مردم گفت که من بیش از این تکلیف خود نمیدانم در این جا بمانم. شما هم اگر به حرف من هستید متفرق شوید. پس از آن سید به منزل خود رفت مردم هم متفرق شدند.
پس از چند روز ظل السلطان تصمیم میگیرد سید را به اصفهان تبعید کند لذا به خاطر این که مردم شیراز شورش نکنند او را محترمانه به اصفهان دعوت کرد و ابتدا خوب از او استقبال کردند. لکن به رخ کشیدن فتوای علمای وابسته شیراز درباره آشوبگر بودن و جنون سید که نوشته بودند: اگر سید را روانه شیراز کنید باز هم شهر دچار اغتشاش خواهد شد. و اجبار محرمانه او به اقامت در اصفهان بیانگر این مطلب است که این احترام ظاهری به خاطر ترس از ایشان و مردم بوده، نه علاقه به علما و سادات.[۲۳]
برخورد با دیپلمات انگلیسی
سید علیاکبر فال اسیری یکی روز وقتی که میخواست به مسجد برود یک نفر را دید که لباس فرنگی پوشیده و با حالت غرور سوار بر اسب و از مسیر سید عبور میکند. سید پرسید این سوار کیست؟ همراهان سید گفتند: قنسول انگلیس است. سید به دیپلمات انگلیس دستور داد از اسب پیاده شود! وی از اسب پیاده شد و کلاهش را به عنوان سلام و عرض ادب برداشت. فال اسیری به او گفت کلاهت را به سر بگذار به هر مسلمانی که رسیدی باید سلام کنی و یهود و نصاری که اهل ذمه هستند حق ندارند در معابر مسلمین سواره ظاهر شوند. و به این وسیله قدرت استعماری انگلیس را تضعیف نمود.[۲۴] این عمل در زمانی صورت گرفته است که انگلیسیها برای ملت ایران تصمیم میگرفتند و کسی جرأت نمیکرد با آنها کوچکترین برخورد را داشت باشد.
مجلس امتحان شاهانه
زمانی که شاهزاده فرهاد میرزا حاکم فارس بود سعی میکرد علمای شیراز را امتحان نماید تا بلکه بتواند شخصیت آن ها را تخریب کند. وی روزی از آیت الله فال اسیری سوال علمی پرسید و کتابی را به ایشان داد و گفت: کتاب را باز کن و جواب سوال مرا بده. سید علیاکبر کتاب را گرفته و به طرف حوض آب داخل حیات پرت کرده و به فرهاد میرزا گفت هر مسألهای داری بپرس؟ نیازی به روخوانی کتاب نیست. در ضمن حاکم حق ندارد علما را امتحان کند. مراجع باید روحانیون را امتحان نماید. همین برخورد باعث شد که فرهاد میرزا دیگر به خود جرأت ندهد عالمی را امتحان کند.[۲۵]
حمایت از نوآوری
یکی از ساکنان شیراز در شهر بمبئی هندوستان آموزش عکاسی دیده بود. پس از مراجعت به شیراز مغازه عکاسی تأسیس کرد به طوری که به عکاس باشی شهرت یافت؛ عدهای از متحجرین با او مخالفت میکردند و هنر عکاسی را حرام میدانستند. این افراد مانع بزرگی برای کسب و کار عکاس باشی بودند. روزی عکاس باشی به حضور آیت الله فال اسیری رسید و مشکل خود را مطرح کرد. آیت الله فال اسیری دستور داد تا عکسی از او بگیرد. عکاس باشی دوربین عکاسی را آماده و عکسی از سید گرفت و آن را ظاهر نموده قاب کرد و به سید تقدیم نمود. آیت الله فالاسیری گفتند: این شغل و هنر شما مشروع و حلال است و دلیل بر حرام بودن آن نیست و او را مورد تشویق قرار داد. عکاس باشی پس از کسب اجازه از آیت الله فال اسیری عکس وی را تکثیر و در معابر عمومی شهر نصب کرد و بدین ترتیب تأیید، اجازه و حکم ایشان را به مردم تفهیم کرد.[۲۶]
حیات اجتماعی
آیت الله فال اسیری در بین روحانیون فارس در یک قرن پیش، از بالاترین مقام فقهی و اجتماعی برخوردار بود به طوری که عالمانی چون آیت الله مرعشی نجفی، آقا بزرگ تهرانی و ملا حبیبالله رشتی او را به عنوان عالمی جلیل القدر و دارای شوکت و جلال در شیراز یاد میکنند. در زمان تبعید وی به اصفهان، تجار و مردم شیراز همه مخارج او را میپرداختند. حتی دولت مردان نیز که سید را آزار میدادند برای او حرمت قائل بودند. «روز ورود (فال اسیری) به اصفهان با کمال احترام مشارالیه را وارد کردند و در خانه مشیرالملک به حکم حضرت والا، ظل السلطان وارد شده، تا به حال خیلی احترام به مشارالیه کردهاند».[۲۷]
برخورد حضوری ظل السلطان با سید نیز بسیار مؤدبانه بود و هنگام بازگشت به شیراز شاه برای او خلقت فرستاد و حتی از ذکر کلمه تبعید درباره وی امتناع ورزید. و در زمان تبعید او به بصره مردم شیراز به حمایت از وی دست به شورش زدند که چند تن نیز در این راه جان خود را از دست دادند حتی میرزا محمدحسن شیرازی و سایر علمای سامرا نسبت به فال اسیری احترام بسیار میگذاشتند. تا جایی که تبعید فال اسیری به عراق در فتوای میرزای شیرازی تأثیر عمدهایی گذاشت و خود میرزای شیرازی به تبعید وی اعتراض کرد.
میرزای شیرازی با ارسال تلگرافی به ناصرالدین شاه از بیاحترامی نسبت به سید علیاکبر فال اسیری و معایب انحصار تنباکو یادآور میشد. وی تبعید فال اسیری را به وضع ناشایست از نتایج قرارداد تنباکو دانست و از شاه خواست که از فال اسیری عذرخواهی کند. به همین علت اعتراضات مردم و میرزای شیرازی دولتمردان را به هراس انداخت لذا امین السلطان با ذکر القابی همچون فخرالسادات والمجتهدین در مقام عذرخواهی برآمد.
متن تلگراف امین السلطان به سامرا یا نجف اشرف چنین است: جناب مستطاب فخرالسادات والمتجهدین حاجی سید علیاکبر فالاسیری مجتهد سلمه الله تعالی، ذات کامل الصفات مبارک ظل اللهی روحنا فداه از فرط اشتباق قلبیه مایل به ملاقات جناب عالی و بذل ملاطفتهای حضوری و درک لقای جناب عالی شده. مقرر شد که با کمال احترام زحمت دهم که انشاءالله تعالی پس از وصول این تلگراف، حرکت و از راه کرمانشاهان مستقیماً به دارالخلافه طهران عزیمت فرمایید (که بزودی وارد شده و به سایرین میمنت و برکت بخشید. البته زود عزیمت فرمایید).[۲۸]
ناصرالدین شاه فورا به مشیرالوزراء دستور داد تا از طریق بغداد راهی سامرا شده رضایت میرزای شیرازی را جلب نماید. ایشان از اشتباهات خود در مورد سید علیاکبر فالاسیری پوزش خواستند و از میرزا تقاضای بازگشت او را نمودند.[۲۹]
وفات
آیت الله سید علیاکبر فال اسیری در ربیع الثانی (1319 هـ.ق) دارفانی را وداع گفت. پیکر مبارکش را در حافظیه شیراز دفن کردند. کسبه و بازاریان به محض مطلع شدن از رحلت آن عالم فرزانه به مدت سه روز بازار را به احترام او تعطیل نموده و مجالس عزاداری برقرار کردند. و از طرف پسران وی در مسجد وکیل مجلس ختمی برقرار شد که علما، اشراف و اعیان شهر در آن مجلس شرکت نمودند. برقراری این گونه جلسات عزاداری در غم و سوگورای آن عالم از سوی دوستان و دشمنان بیانگر صداقت، پاکی و سادهزیستی آن عالم وارسته است.
پانویس
- ↑ وجه تسمه اسیر به نقل از کتاب فارسنامه ناصری این است که «بلوک اسیر چون دو کوه که عبور از آنها دشوار است در دو جانب آن بلوک افتاده، شمالی آن را گردنه کافری و جنوبی آن را گردنه ظالمی گویند، بین مردم مشهور است که، (این روستا) میان کافر و ظالم اسیر است».
- ↑ دورنمایی از سیمای یک مجاهد، سید فخرالدین فال اسیری، چاپ اول، ص 13.
- ↑ طبقات اعلام الشیعه، نقباءالبشر، ج 4، شیخ آقا بزرگ تهرانی، دارالمرتضی، مشهد، ص 1584.
- ↑ همان.
- ↑ مسجد وکیل: از مساجد بزرگ شیراز و از آثار معروف کریم خان زند است که وسعت کل مسجد 11 هزار متر مربع و مساحت داخل مسجد به طول 120 متر و عرض 80 متر مجموعاً 9600 مترمربع است که در سال 1187 هـ.ق ساخته شده است.
- ↑ نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، محمدرضا رحمتی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، اول، قم، ص 64.
- ↑ فارسنامه ناصری، میرزا حسن حسینی فسایی، ج 2، امیرکبیر، تهران، اول، 1367، ص 914.
- ↑ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، سید جلال مدنی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1361، ص 25-23.
- ↑ سید جمالالدین اسدآبادی بنیانگذار نهضت احیاء تفکر دینی، محمدجواد صاحبی، فکر روز، تهران، اول 1375، ص 229.
- ↑ میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، مترجم محمد دزفول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1365، ص 243.
- ↑ قرارداد رژی 1890 م یا تاریخ انصحار دخانیات در سال 1309 هـ.ق شیخ حسن کربلایی، مبارزان، تهران دوم، 1361، ص 32.
- ↑ قرارداد 1890 رژی یا تحریم تنباکو، ابراهیم تیموری، شرکت سهامی کتاب های جیبی، تهران، 1361، ص 72-71؛ سید جمالالدین اسدآبادی بنیانگذار نهضت احیاء تفکر دینی، ص 230.
- ↑ میرزای شیرازی احیاگر قدرت فتوا، سید محمود مدنی، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، اول، 1371.
- ↑ قرارداد رژی، 1890 م، ص 35.
- ↑ همان، ص 73.
- ↑ نهضت روحانیون ایران، ج 1، علی دوانی، بنیاد فرهنگی امام رضا علیه السلام، ص 86، قرارداد 1890 رژی تحریم تنباکو، ابراهیم تیموری، ص 58.
- ↑ متن نامه سید جمالالدین اسدآبادی به میرزای شیرازی، به نقل از کتاب نهضت روحانیون ایران، ج 1، ص 86؛ نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، محیط طباطبایی، دارالتبلیغ اسلامی 1350 ش، قم، ص 205.
- ↑ تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، امیرکبیر، تهران، 1371، ص 36.
- ↑ شرح زندگانی میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ترجمه حمید تیموری، میقات، 1362، ص 35 و 34.
- ↑ فارسنامه ناصری، ج 2، ص 914.
- ↑ شاهی: واحد پول که در قاجار و اوایل پهلوی معادل دو پول یا 50 دینار (آن زمان بود) و یک قران معادل بیست شاهی بود. لغتنامه دهخدا، ج 30، ص 185.
- ↑ عباسی: یک عباسی چهارشاهی بود. لغتنامه دهخدا ج 33، ص 46.
- ↑ نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، ص 75-68.
- ↑ دورنمایی از سیمای یک مجاهد، ص 42.
- ↑ همان، ص 41.
- ↑ نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، ص 301، دورنمایی از سیمای یک مجاهد، ص 55 و 54.
- ↑ وقایع اتفاقیه، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، نوین، تهران، 1363، ص 275.
- ↑ تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، شیخ حسن اصفهانی کربلایی، به کوشش رسول جعفریان، الهادی، قم، اول، 1377، ص 109.
- ↑ نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، ص 143؛ قرارداد 1890 رژی تحریم تنباکو، ص 92.