پرویز خانلری
پرويز ناتل خانلرى، از رجال برجسته ادبى معاصر ايران در زمینه ترجمه، شعر و به ویژه نثر بود.
محتویات
شرح احوال دکتر خانلری
نام خانوادگى خانلرى برگرفته از لقب جدش خانلرخان، نويسنده سفرنامه ميرزاخانلرخان است.[۱] خانلرى نام ناتل (شهرى قديمى در مازندران) را به پيشنهاد نيما يوشيج كه پسرخاله مادرش بود، به نام خانوادگى خود افزود.[۲] نام مستعارش «پژوهنده»، «ت.آ.» و كوته نوشت نامش «پ.ن.خ.» است كه شمارى از نوشته هايش را با آنها امضا كرده است. صادق هدايت از باب مزاح در جمع دوستانه، از او به عنوان «خانلرخان سوم» ياد مى كرد.[۳]
در اسفند 1292 در تهران به دنيا آمد. خانواده اش مازندرانى بودند و در عصر قاجار مشاغل ديوانى داشتند. جدش ميرزا خانلرخان، ملقب به اعتصام الملك (لقبى كه به پدر خانلرى به ارث رسيد)، در وزارت امورخارجه شاغل بود و مديريت كل اداره انگليس را به عهده داشت. پدرش ابوالحسن خان اعتصام الملك (1288ـ1349) اهل بابُل، تحصيل كرده رشته حقوق، كارمند وزارت عدليه و امورخارجه بود. به زبان روسى تسلط و با انگليسى و فرانسوى آشنايى داشت، به مأموريت هاى خارج از كشور فرستاده شد و نايب سفير ايران در تفليس و سنپترزبورگ بود.
تحصیلات دکتر خانلری
تعليم و تربيت پسرش، پرويز را شخصاً به عهده گرفت اما خانلرى سرانجام اجازه يافت تحصيلات منظم را در مدرسه دنبال كند. به نظر مى رسد كه علاقه به ادبيات را پدر در او برانگيخته و از راه كتابخانه پدر كتابخوان شده باشد. از شش ـ هفت سالگى روزنامه مى خواند، شعر مى گفت و از كودكى گوشش با وزن و موسيقى شعر آشنا و به آن حساس بود.[۴] اين تأثير عميق بعدها در پژوهشهاى بديع وى در زمينه وزن شعر فارسى و علم عروض نمايان شد.
در مدرسه سنلويى و در مدرسه امريكايى تحصيل كرد و با زبانهاى فرانسوى و انگليسى آشنا شد. در دبيرستان دارالفنون تحت تأثير دبيرانى چون بديع الزمان فروزانفر و احمد بهمنيار كه ادبيات فارسى تدريس مى كردند، قرار گرفت. عبدالرحمان فرامرزى و على اكبر سياسى هم از معلمان او در دارالفنون بودند[۵] با روح اللّه خالقى همدرس بود و آشنايى با خالقى ذوق موسيقى را در او برانگيخت، حتى مدتى هم به نواختن ويولن پرداخت و شعر كنسرت هاى خالقى را سرود.[۶]
نخستين مقاله اش تكليفى درسى بود كه به تشويق عبدالرحمان فرامرزى در روزنامه اقدام عباس خليلى چاپ شد.[۷] در دوره دبيرستان به شعرهاى نيما يوشيج گرايش يافت و با او مأنوس شد و با همكارى يكى از دوستانش، شعرهاى نيما را پاكنويسى مى كرد. با رفتن نيما به مازندران، چندگاهى در مناسبات آنان وقفه افتاد.[۸]
پس از پايان دوره تحصيلات در دارالفنون، وارد دانشسراى عالى شد و در رشته ادبيات فارسى به تحصيل پرداخت. استادان او در دانشسرا، عباس اقبال و سعيد نفيسى و همان دبيران وى در دارالفنون بودند. على اكبر شهابى، بعداً استاد عربى، از جمله همدورههاى او بود.[۹]
خانلرى كه در دوره دانشجويى با علاقه بيشترى به شاعرى و مباحث ادبى روى آورده بود، از انجمنهاى ادبى كه فضا و رويكرد ادبى آنها باب طبع تازهجو، پرشور و نوگراى وى نبود، سرخورد؛ و اين خود شايد عامل ديگرى بود كه در مشى ادبى و روش انتقادى او تأثير گذاشت. در همين سالها حدوداً پيش از 1314ش، با سمت دستيار يانريپكا، ايرانشناس چك كه براى تكميل مطالعاتش در ايران بسر مى برد، به همكارى با او پرداخت. خانلرى هفته اى چند روز به منزل ريپكا مى رفت و فارسى معاصر به او درس مى داد. ريپكا كه به آشنايى با نسل جديد ادبيات ايران راغب بود و با گروه رَبْعه (صادق هدايت، بزرگ علوى، مسعود فرزاد، مجتبى مينوى) آشنا شده بود، خانلرى را با صادق هدايت و دوستانش آشنا كرد و اين آشنايى از موجبات ديگر تحول در نگرش و روش ادبى خانلرى بود.[۱۰]
از 1315ش به مدت يك سال دوره خدمت نظامى را در دانشكده افسرى تهران گذراند و به رشت رفت. نيما و همسرش هم در آن شهر زندگى مى كردند. خانلرى حدود يك سال در رشت تدريس كرد و با نيما آمد و شد داشت. سپس به تهران بازگشت، به خدمت وزارت فرهنگ درآمد، در دبيرستانهاى تهران و سپس در دانشسراى عالى به تدريس ادبيات پرداخت و معاش خانواده را به سختى اداره كرد.[۱۱] در 1320ش در دوره دكترى ادبيات فارسى در دانشگاه تهران پذيرفته شد و دو سال بعد از رساله خود با عنوان «چگونگى تحول اوزان غزل و تحقيق انتقادى در عروض و قافيه» به راهنمايى محمدتقى بهار و نظارت بديع الزمان فروزانفر و سيد محمد تدين دفاع كرد.
خانلرى مى گويد: اين رساله باب طبع فروزانفر نبود، اما او باهوش خود حس كرده بود حرفهاى تازه اى در اين رساله هست. بهار و تدين هم اصلاً موافق نبودند و حتى بهار در جلسه دفاع از پايان نامه، بى علاقگى خود را به كارى كه خانلرى در اين پايان نامه كرده بود، آشكارا ابراز داشت.[۱۲]
ازدواج دکتر خانلری
خانلرى در 1320ش با زهرا كيا همدرس خود در دوره دكترى ازدواج كرد كه تا پايان عمر، يار وفادار و همكار او بود.
شهرت خانلرى
شهرت خانلرى را شايد بتوان حاصل كار و فعاليت او در دو زمينه اصلى دانست: تحقيقات و تأليفات و تدريس؛ و مديريت و سازماندهى فرهنگى به ويژه در بنياد فرهنگ ايران و مجله سخن. آنچه خانلرى را در ميان اديبان معاصر ممتاز مى كند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمى در پژوهش و آموزش زبانى ـ ادبى و معيارهاى دقيق و سنجيده زيبايى شناخت هنرى در مطالعات و نقد ادبى همراه با ذوق ادبى كم نظير، توجه خاص به زبان و نثر معاصر فارسى، اصول درست نويسى، شيوا و زيبانويسى و تأكيد ويژه بر اصالت و هويت فرهنگ ايرانى و شناخت اصول و دلايل آنهاست.
ورود او به قلمرو سياست و پذيرفتن برخى سمت هاى سياسى، گرچه در دوره خاصى مناسبات او و برخى از روشنفكران جامعه ايرانى را به تيرگى كشاند و انتقادهايى را در پى آورد، اما اعتبار علمى تحقيقى و ارزش خدمات فرهنگى وى را تحت الشعاع قرار نداد.
را شايد بتوان حاصل كار و فعاليت او در دو زمينه اصلى دانست: تحقيقات و تأليفات و تدريس؛ و مديريت و سازماندهى فرهنگى به ويژه در بنياد فرهنگ ايران و مجله سخن. آنچه خانلرى را در ميان اديبان معاصر ممتاز می كند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمى در پژوهش و آموزش زبانى ـ ادبى و معيارهاى دقيق و سنجيده زيبايى شناخت هنرى در مطالعات و نقد ادبى همراه با ذوق ادبى كم نظير، توجه خاص به زبان و نثر معاصر فارسى، اصول درست نويسى، شيوا و زيبانويسى و تأكيد ويژه بر اصالت و هويت فرهنگ ايرانى و شناخت اصول و دلايل آنهاست.
ورود او به قلمرو سياست و پذيرفتن برخى سمت هاى سياسى، گرچه در دوره خاصى مناسبات او و برخى از روشنفكران جامعه ايرانى را به تيرگى كشاند و انتقادهايى را در پى آورد، اما اعتبار علمى تحقيقى و ارزش خدمات فرهنگى وى را تحت الشعاع قرار نداد.
فعالیت های علمی دکتر خانلری
در 1322ش با عنوان دانشيار در دانشگاه تهران به تدريس ادبيات فارسى مشغول شد و همزمان مجله سخن را تأسيس كرد و فعالانه وارد صحنه ادبى شد. در 1325ش به دعوت دكتر على اكبر سياسى، رئيس دانشگاه تهران، مديريت اداره تازه تأسيس انتشارات دانشگاه تهران را پذيرفت و سرپرست روابط فرهنگى دانشگاه نيز بود.[۱۳]
در 1327ش براى تحصيل و مطالعه در زبانشناسى و آواشناسى به دانشگاه سوربن (پاريس) رفت و در آنجا نزديك به سه سال به تحصيل و پژوهش، كار در آزمايشگاه آواشناسى و بازديد از مراكز مجامع فرهنگى پرداخت و دورهاى آزاد را نيز در علم زيبايى شناسى گذراند.
در 1329ش به كشور بازگشت [۱۴] و كرسى تاريخ زبان فارسى را در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران تأسيس كرد و به پرورش نخستين دانشجويان علاقه مند به زبانشناسى پرداخت. خانلرى در اوايل دهه 1330ش، به جايگاه كم نظيرى در ميان استادان دانشكده ادبيات و نيز در صحنه ادبى كشور دست يافت. شهرت و اعتبار به او ميدان فراخى براى فعاليت ثمربخش داد اما در عين حال پايش را هم به عرصه سياست گشود و سهمى از بدنامى حاصل از حكومتى ناموفق را نصيب وى ساخت.[۱۵]
در دهه هاى 1330 و 1340ش همچنان فعال و پركار بود و گذشته از تحقيق، تأليف، تدريس و انتشار مجله، مديريت فرهنگى و سمت هايى سياسى را عهده دار شد.[۱۶] در 1332ش چند ماه در بيروت تدريس كرد. در 1336ش نيز مدتى در امريكا بسر برد و با بسيارى از استادان دانشگاههاى امريكا از نزديك آشنا شد. براى شركت در مجامع و بازديد از مراكز مختلف فرهنگى به كشورهاى بسيارى سفر كرد و از شمارى دانشگاهها و مراكز علمى ـ فرهنگى دكتراى افتخارى و جايزه هاى ادبى و نشان علمى ـ فرهنگى گرفت.[۱۷] مرگ تنها پسرش آرمان در تغيير حال و هواى ذهنى او تأثيرى فوق العاده عميق بر جاى نهاد .[۱۸]
خانلرى در دهه 1350ش، هم به لحاظ سير افولى اوضاع و احوال سياسى و هم به جهت افزايش سن و زوال تدريجى انگيزه فعاليت ادبى كه بازتابى از آن را در افول مجله سخن مى توان ديد، ديگر درخشش دهه هاى پيش را نداشت و بيشتر به نظارت و سرپرستىِ مؤسسات متبوع و پژوهشهاى شخصى مى پرداخت.
پس از انقلاب اسلامى، چند گاهى محبوس شد. دشوارى اين مدت بر وضع جسمى و روحى اش تأثيرى بسيار عميق گذاشت و نخستين نشانه هاى بيمارى پاركينسون در او ظاهر شد. او نه در جريان انقلاب و نه پس از آزادى از زندان با اين كه امكان خروج از كشور را داشت، ايران را ترك نگفت و به پيامها و وعده هاى چند گروه سياسى مخالف جمهورى اسلامى كه مى خواستند به هر طريقى شده او را از ايران بيرون ببرند و در صف خود جاى دهند، پاسخ رد داد.[۱۹]
اخلاق و صفات خانلری
نزديكان، همكاران و دوستان خانلرى او را مردى آرام، صبور، خوشلباس، با دانشجويان و همكارانش فوق العاده همراه، مهربان و اهل مساعدت، اصولاً بى توقع و خويشتندار و متحمل توصيف كرده اند. بسيار پركار بود، حافظهاى نيرومند داشت و هيچگاه لحظه هاى عمرش را عاطل نمى گذاشت.[۲۰]
احوال و آثار دكتر پرويز ناتل خانلرى (تهران 1379ش) عنوان كتابى است كه دكتر منصور رستگار فسايى، يكى از شاگردان خانلرى بر اساس آنچه تاكنون درباره او منتشر شده و بيشتر به قصد تجليل و گرامى داشت، نه تحليل و نقد آرا و آثارِ وى، گردآورى و منتشر كرده است. خانلرى و نقد ادبى (تهران، 1387ش) نوشته ايرج پارسى نژاد در بررسى و تحليل جنبه هاى ادبى و سهم خانلرى در زبان و ادب فارسى است.
آثار استاد خانلری
مشتمل است بر تأليف مبتنى بر تحقيق، سرپرستى و هدايت منابعى كه حاصل كار جمعى تحقيقى است، تصحيح انتقادى، ترجمه، شعر، بررسى و نقد ادبى، توضيح و تحشيه، سرمقاله، مجموعه مقاله، خاطره نويسى و نگارش خودْزندگينامه و نامه هايى كه ارزشهاى علمى، ادبى، تاريخى و پژوهشى دارند.
ظاهراً دو اثر او، زندگينامه اى خودْنوشت و كتابى درباره وزن شعر فارسى براى كودكان، هنوز منتشر نشده است و بقيه در قالب بيش از سى عنوان كتاب، بيش از 120 مقاله و خطابه هايى كه متن آنها چاپ شده، بين سالهاى 1310 تا 1369ش انتشار يافته است.
تأليفات خانلری
- 1) روانشناسى و تطبيق آن با اصول پرورش (تهران 1316ش) كه در زمان خود حاوى ديدگاههاى تازهاى بود.
- 2) تحقيق انتقادى در عروض و قافيه و چگونگى تحول اوزان غزل (تهران 1327ش) پايان نامه دكترى او كه ده سال بعد با تغييرات اساسى و با ديدگاهها، روشها و تحليل هاى تازه ترى با عنوان ديگرى انتشار يافت.[۲۱] پژوهشها و تأملات خانلرى در زمينه عروض و وزن شعر فارسى كه چكيده آن در اين كتاب آمده است، نقطه عطف و سرمنشأ تحولى اساسى در زمينه مطالعات عروضى و راهگشاى پژوهشهاى جديد درباره مبحثى بود كه در جامعه ادبىِ سنّتگرا و مقاوم در برابر هر گونه تغيير به نوعى به نبست رسيده بود.
خانلرى در اين كتاب عروض فارسى را از عروض عربى جدا ساخت و استقلال و هويت ويژه آن را به رسميت شناخت.[۲۲] در اين كتاب عروض قديم به شيوهاى بديع مورد تحليل و انتقاد علمى قرار گرفته و بر پايه علم آواشناسى و ويژگي هاى ساختارى زبان فارسى، طرح نوى ارائه شده و آموزش عروض به فراگيران از تنگناى قاعده هاى پيچيده رها شده است.[۲۳]
- 3) تاريخ ايران از آغاز تا اسلام (تهران 1338ش)
- 4) تاريخ ايران دوره اسلامى (تهران 1339ش) دو كتاب درسى براى دانش آموزان سالهاى آخر دبستان است. خانلرى با اين دو كتاب نشان داد كه چگونه مى توان كتاب درسى تاريخى را از نوشته اى ملال آور به اثرى جذاب و خواندنى تبديل كرد. اين دو كتاب به منزله تحولى در شيوه تدوين كتابهاى درسى بودند.
- 5) زبانشناسى و زبان فارسى (تهران 1343ش كه چاپ نخست آن با مقالاتى كمتر با عنوان درباره زبان فارسى، در 1340ش انتشار يافته بود)، حاوى مقالاتى درباره جنبه هايى از علم زبانشناسى و رهيافت هايى از اين علم به ويژگيهاى ساختارى زبان فارسى كه بين سالهاى 1322 تا 1340ش در مجلات منتشر شده بودند.
- 6) دستور زبان فارسى (تهران 1343ش) كه در اصل آن را براى استفاده دانش آموزان دبيرستانى نوشت، اما بعداً ويرايش هايى از آن به صورت ها و براى كاربردهاى مختلف انتشار يافت. او با اين كتاب رهيافت به دستورنويسى فارسى را نيز متحول ساخت، جمله را واحد بررسى دستورى قرار داد نه كلمه منفرد و دستور زبان را بر پايه اين واحد سامان بخشيد و...
ترجمه خانلری
خانلرى چند كتاب را از زبان فرانسوى، يك كتاب از عربى و يك كتاب از انگليسى به فارسى ترجمه كرده است. نخستين كار او ترجمه داستان دختر سلطان، اثر پوشكين در 1310ش است كه بعدها با تجديدنظر و با عنوان دختر سروان بارها تجديد چاپ شد؛ چند نامه به شاعرى جوان (اثر ريلكه، تهران 1320ش)؛ مخارج الحروف (اثرى در حوزه زبانشناسى، از ابوعلى سينا، ترجمه از عربى، همراه با تصحيح و تعليق، تهران 1332ش)؛ تريستان و ايزوت (اثر ژوزف بديه، تهران 1334ش) كه شايد بهترين كار خانلرى در ميان ترجمه هاى او باشد و ظاهراً با استقبال بيشترى هم روبرو شده است؛ و شاهكارهاى هنر ايران (اثر آرتور اپهام پوپ، ترجمه از انگليسى، تهران 1338ش)؛ ترجمه هاى كوتاه ديگرى هم دارد كه بيشتر در شماره هايى از سخن چاپ شده است.(براى ترجمه هاى دوره دانشجويى و جوانى او رجوع کنید به رستگار فسايى، ص104)
شعر خانلری
از ديدگاه ناقدانى كه شعر خانلرى را نقد و بررسى كرده اند، در قريحه شعرى و تسلط او به دقايق شاعرى ترديدى نيست اما جايگاه واقعى او در شعر فارسى، به ويژه در محدوده حايل ميان شعر سنتى و نو و عصر انتقال پس از نيما يوشيج، محل تعارض است.[۲۴] [۲۵] به ويژه آن كه گرايش هاى سياسى در شعر نو، بالاخص در دهه هاى 1330 و 1340ش به شعر فارغ از سياست و صرفاً معطوف به ارزش هاى زبانى و هنرى خانلرى ميدان نمى داد.
ماه در مرداب (تهران 1334ش، چاپ سوم در 1379ش، همراه با سرودههاى بعدى او كه شمارى از شعرهاى آن به زبانهاى ديگر هم ترجمه شده) تنها مجموعه شعرى است كه از خانلرى انتشار يافته است. اين مجموعه با استقبال چندانى روبرو نشد و تاكنون در زمره مجموعه هاى شعر زنده، مطرح و داراى طرفداران خاص قرار نگرفته است.
خانلرى به رغم نزديكى با نيما يوشيج از جريان ادبى تازه اى كه او ايجاد كرد، فاصله گرفت؛[۲۶] اما شعر بلند عقاب كه به صادق هدايت تقديم شد، بهترين گواه استادى او در سرودن شعر در قالبهاى كهن با مضمونى بديع و پرجاذبه است؛ هر چند كه به رغم نظر بعضى، بنمايه آن از ادبيات غيرايرانى الهام گرفته شده است، يعنى حكايت كوتاهى كه در كتاب دختر سلطان (1310ش/دختر سروان) آمده است.
شعر عقاب شايد تنها شعر خانلرى است كه فعلا در حافظه شعرى جامعه به ياد مانده است. به لحاظ مشى سياسى خانلرى، چند شعر بر وزن آن و در رد مدعاهاى آن سروده شده است. مجتبائى منتقد و صاحبنظر ادبى، شعر عقاب را از بهترين نمونه هاى شعر در تاريخ هزار و صدساله شعر فارسى، دانسته است.[۲۷] شعر خانلرى در ايجاد يا تسريع و تقويت جريانى در شعر نو فارسى، معروف به جريان «رمانتيك» كه نادر نادرپور بهترين نماينده آن است، تأثيرگذار بوده است.
نثر خانلرى
خانلرى همه آثارش را حتى مقاله هاى عادى مجله سخن را با نثرى نگاشته است كه ويژگي هاى ممتازى دارد، از جمله: توجه به زيبايى كلام، خوش آهنگى، استفاده از واژه هاى ساده و روزمره، كاربرد جمله هاى استوار، اجتناب از حشو و اطناب، بهره ورى كارآمد و در عين حال مبتكرانه از ادبيات كهن و واژه ها و عبارت هاى به كار رفته در متون ادبى قديم، به ويژه براى بيان مقاصد علمى و فرهنگى[۲۸]
نثر او نثر قوام يافته مكتب نثر دانشگاهى و وارث بلافصل نثرهاى احمد بهمنيار، بديع الزمان فروزانفر، سعيد نفيسى و امثال آنهاست. خود خانلرى به تأثير شيوه نگارش بهمنيار در نثر خود اذعان دارد.[۲۹] به نظر احسان يارشاطر [۳۰] نثر فارسى كه با قائم مقام در راه سادگى و روشنى افتاده بود، در نوشته هاى خانلرى به كمال رسيد.
نثر او به توانايى در بيان، نكته يابى، ايجاز و دلنشينىِ آهنگ ممتاز است و خانلرى «بهترين نثرنويس زبان فارسى» است.[۳۱] به نظر نادرپور[۳۲] خانلرى اگر «بنيانگذار نثر جديد دبيرى در زبان پارسى نباشد، بى گمان مؤثرترين نويسنده اين مكتب است». به عقيده حسين خطيبى نورى [۳۳] خانلرى «در نثرنويسى نه همان در دوران معاصر بلكه در تاريخ تطور نثر پارسى پايگاهى بلند دارد».
خانلرى و سياست
خانلرى ظاهراً تا وقايع آذربايجان در 1325ش به حزب توده گرايش داشته است. او سپس تا 1334ش عملاً در عرصه سياست وارد نشده بود و رسماً جزو هيچ حزب و گروه سياسى هم نبود، اما در اين سال، يعنى دو سال پس از كودتاى 28 مرداد 1332 به سمت معاون وزير كشور انتخاب شد.
وزارت كشور را اسداللّه علم بر عهده داشت و ظاهراً از قديم پيوندهايى ميان خانواده هاى آن دو برقرار بود.[۳۴] از علم به عنوان دوستى ياد مى كند كه «پاكدلى و پاكدامنى و كاردانى» او را مى ستوده و مشكلات را با او در ميان مى گذاشته است، تا آن كه روزى او خانلرى را به يارى خواسته و نزد شاه برده است و شاه هم گفته است «روز كار امروز است» و خانلرى «سرخدمت خم» كرده و اين مسئوليت را پذيرفته است تا مردم «نگويند زبان آور است، اما مرد كار نيست». البته خانلرى از دوستان نزديك و صميمى اسداللّه علم بود و اين پيوند نزديك تا مرگ علم تداوم داشت.
انتصاب خانلرى به اين سمت در اوضاع و احوالى كه زخم جامعه از كودتا هنوز تازه بود، به ويژه با مخالفت ها و انتقادهاى روشنفكران سياسى روبرو شد و خانلرى در پاسخ به گفته هاى آنها در سخن مطلبى نوشت و از خود دفاع كرد.[۳۵]
خانلرى مدت زيادى در اين سمت باقى نماند و چندان هم معلوم نيست كه با پذيرش آن سمت چه خدمت خاصى انجام داده است. مدت كوتاهى هم با حفظ سمتِ معاونت، كفالت استاندارى آذربايجان را بر عهده داشت. در جريان تأسيس حزب مردم به رهبرى اسداللّه علم در ارديبهشت 1336، از خانلرى به عنوان يكى از مؤسسان حزب نام برده شده است.[۳۶] جهانگير تفضلى در يادداشت هايش [۳۷] به مقدمات تشكيل حزب مردم اشاره اى دارد و مى گويد: اسداللّه علم، او خانلرى و چند تن ديگر را به هتل دربند دعوت كرد و اين ديدار هر هفته تكرار شد. او به اين نكته هم اشاره دارد كه اداره اطلاعات شهربانى و ركن دوم ارتش به مجله سخن بدگمان بودند. البته علم به اين نكات آگاه بود و با توجه به سياست هايى كه در سر داشت، از خانلرى و اين گونه محافل روشنفكرى حمايت مى كرد.
درگذشت استاد خانلری
او سالهاى پايانى عمر را در انزوا و دور از هياهو گذراند. اوقاتش با مطالعه، نوشتن و ديدار با دوستان قديم به ويژه همكاران و اصحاب سخن مى گذشت. در 1369ش بر اثر شدت بيمارى پاركينسون در بيمارستان بسترى شد و بيشتر در حالت اغما و نيمه هوشيارى بود.
صبح پنجشنبه اول شهريور 1369 در 77 سالگى درگذشت و در تهران به خاك سپرده شد. همسرش زهرا خانلرى (كيا) هم شش ماه پس از او درگذشت. از خانلرى دخترى به نام ترانه بازمانده كه در فرانسه در رشته معمارى تحصيل كرده و مقيم آنجاست و بر تجديد چاپ آثار پدرش نظارت دارد. ماترك مادّى قابل توجهى از او به جا نمانده است. كتابخانه شخصى او و همسرش، در خانواده حفظ شده است.[۳۸]
پانویس
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص431.
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص431.
- ↑ رجوع کنید به علوى، خانلرى فرهنگى و خانلرى سياسى:، 1369ش، ص11.
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص429ـ430.
- ↑ خانلرى، با دكتر خانلرى، ص431.
- ↑ خانلرى، با دكتر خانلرى، ص432؛ ملاح، خانلرى و موسيقى، ص397ـ398.
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص431.
- ↑ براى جزئيات بيشتر اين مناسبات رجوع کنید به خانلرى، دام بدنامى، 1370ش ج، ص447ـ459.
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص 432
- ↑ رجوع کنید به خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص432ـ433؛ علوى، خاطرات بزرگ علوى، 1377ش، ص191ـ192.
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص433ـ434.
- ↑ رجوع کنید به خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش، ص435؛ براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به ادامه مقاله.
- ↑ رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دكتر پرويز ناتل خانلرى، 1376ش، ص8؛ براى خدمات او در انتشارات دانشگاه تهران رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دكتر پرويز ناتل خانلرى، 1378ش، ص73ـ75.
- ↑ نشر دانش، سال10، ش5، مرداد و شهريور 1369، ص102.
- ↑ براى فعاليت هاى سياسى خانلرى رجوع کنید به ادامه مقاله.
- ↑ رجوع کنید به ادامه مقاله.
- ↑ خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص446.
- ↑ رجوع کنید به سخن، دوره 11، ش 1، ارديبهشت 1339، سرمقاله.
- ↑ متينى، پيمان پايدار با فرهنگ ايران، ص236ـ237.
- ↑ رجوع کنید به كيا، من و پرويز، ص339ـ341؛ مجتبائى، دوستان و دشمنان خانلرى، ص19؛ طه، دكتر خانلرى و شاگردانش، ص245.
- ↑ مقربی، وزن شعر فارسى، تهران 1337ش.
- ↑ براى آشنايى با ديدگاهها و نقد و نظر او در اين باره رجوع کنید به خانلرى، با دكتر خانلرى، 1366ش ب، ص24ـ25؛ نيز رجوع کنید به شفيعى كدكنى، خانلرى و تحقيقات ادبى، 1369ش، ص16.
- ↑ مقربى، وزن شعر فارسى، ص266ـ270.
- ↑ براى آراى مختلف در اين باره رجوع کنید به خطيبى نورى، ص351.
- ↑ شفيعى كدكنى، ادبيات ايران از روزگار جامى تا به امروز، 1380ش، ص469ـ471؛ شعر نو از آغاز تا امروز، ص51.
- ↑ زرين كوب، حكايت همچنان باقى، ص406.
- ↑ زرين كوب، حكايت همچنان باقى، ص406.
- ↑ رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلنديها، 1370ش، ص249ـ253.
- ↑ رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلنديها، ص248ـ249.
- ↑ يارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص468.
- ↑ یارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص468.
- ↑ نادرپور، مكتب 'سخن'، و نثر 'دبيرى'، 1370ش، ص253.
- ↑ خطيبى نورى، به ياد دوست از دست رفته ام، ص350
- ↑ خانلرى، به دوستان جوانم، 1334ش، ص 274.
- ↑ رجوع کنید به خانلرى، به دوستان جوانم، 1334ش، ص273ـ276.
- ↑ سفرى، قلم و سياست، ج2، ص271.
- ↑ تفضلى، ص100ـ101.
- ↑ به نقل از ترانه خانلرى.
منابع مقاله
- علاوه بر اطلاعات و شنيدههاى مؤلف؛
- ايرج افشار، «ايرج افشار و انتشارات دانشگاهى» (گفتگو)، به كوشش عبدالحسين آذرنگ و على دهباشى، بخارا، سال 1، ش 5 (فروردين و ارديبهشت 1378)؛
- همو، «دكتر پرويز ناتل خانلرى: 1292ـ1369»، آينده، سال 16، ش 9ـ12 (آذرـ اسفند 1369)؛
- همو، «سالشمار زندگى دكتر پرويز ناتل خانلرى»، در سخنواره : پنجاه و پنج گفتار پژوهشى به ياد دكتر پرويز ناتل خانلرى، به كوشش ايرج افشار و هانس روبرت رويمر، تهران: توس، 1376ش؛
- بنياد فرهنگ ايران، كارنامه بنياد فرهنگ ايران، تهران 1350ش؛
- تاريخ قيام پانزده خرداد به روايت اسناد، مؤلف: جواد منصورى، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1377ـ1378ش؛
- جهانگير تفضلى، خاطرات جهانگير تفضلى، به كوشش يعقوب توكلى، تهران 1376ش؛
- صفدر تقىزاده، «آخرين نوشتهاى كه خانلرى در دست داشت»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
- عبدالرحيم جعفرى، «سر و سامان دادن به كتابهاى درسى»، همان؛
- پرويز خانلرى، «با دكتر خانلرى: درباره حافظ، نيما، هدايت، آلاحمد، مينوى، دهخدا، فرزاد و مجله سخن» (گفتگو)، آدينه، ش 13 (خرداد 1366ش الف)؛
- همو، «به دوستان جوانم»، سخن، دوره 6، ش 4 (خرداد 1334)؛
- همو، «چند برگ از دفتر خاطرات دكتر خانلرى»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370الف)؛
- همو، «خاطرات پرويز ناتل خانلرى» (گفتگوكننده: يداللّه جلالىپندرى)، آينده، سال 16، ش 5ـ 8 (مرداد ـ آبان 1369الف)؛
- همو، «خيلى نترسيم از اينكه كلمه اصل خارجى داشته باشد» (گفتگو)، آدينه، ش 12 (خرداد 1366ش ب)؛
- همو، «دام بدنامى»، در قافلهسالار سخن: خانلرى، تهران: نشرالبرز، 1370ش ب؛
- همو، «من و نيما»، در همان، 1370ش ج؛
- همو، «هدايت يك تيپ منحصر به فرد بود (آخرين مصاحبه دكتر خانلرى)»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369ب)؛
- حسين خطيبى نورى، «به ياد دوست از دست رفته ام»، در قافلهسالار سخن، همان؛
- منصور رستگار فسايى، احوال و آثار دكتر پرويز ناتل خانلرى، تهران 1379ش؛
- محمدامين رياحى، «ماجراى كتابهاى درسى»، بخارا، سال 1، ش 2 (مهر و آبان 1377)؛
- عبدالحسين زرينكوب، حكايت همچنان باقى، تهران 1376ش؛
- سخنواره: پنجاه و پنج گفتار پژوهشى به ياد دكتر پرويز ناتل خانلرى، به كوشش ايرج افشار و هانس روبرت رويمر، تهران: توس، 1376ش؛
- علىاكبر سعيدى سيرجانى، «يادى از بنياد فرهنگ ايران»، قافلهسالار سخن، همان؛
- محمدعلى سفرى، قلم و سياست، تهران 1371ـ1380ش؛
- شعر نو از آغاز تا امروز: 1350ـ 1301، انتخاب و مقدمه و تفسير از محمد حقوقى، (تهران): يوشيج، 1369ش؛
- محمدرضا شفيعى كدكنى، «ادبيات ايران از روزگار جامى تا به امروز»، در ادبيات ايران از آغاز تا امروز، ترجمه يعقوب آژند، تهران: نشر گستره، 1380ش؛
- همو، «خانلرى و تحقيقات ادبى»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
- على اشرف صادقى، «(درباره )تاريخ زبان فارسى»، راهنماى كتاب، سال 13، ش 10ـ12 (دى ـ اسفند 1349)؛
- منير طه، «دكتر خانلرى و شاگردانش»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370)؛
- بزرگ علوى، خاطرات بزرگ علوى، چاپ حميد احمدى، تهران 1377ش؛
- همو، «خانلرى فرهنگى و خانلرى سياسى»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
- محمد فرزان، «چند نكته در تصحيح ديوان حافظ»، راهنماى كتاب، سال 2، ش 4 (دى 1338)، سال 3، ش 2 (تير 1339)؛
- زهرا كيا (خانلرى)، «من و پرويز»، در قافلهسالار سخن، همان؛
- متن كامل مذاكرات هيأت دولت طاغوت در پانزدهم خرداد :1342 اسناد فاش نشدهاى از قيام خونين پانزده خرداد، تهران: دفتر هيأت دولت و روابط عمومى نخستوزيرى، ?(1362ش)؛
- جلال متينى، «پيمان پايدار با فرهنگ ايران»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370)؛
- فتحاللّه مجتبائى، «دوستان و دشمنان خانلرى»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
- مصطفى مقربى، «وزن شعر فارسى»، راهنماى كتاب، دوره 2، ش 2 (شهريور 1338)؛
- حسينعلى ملاح، «خانلرى و موسيقى»، در قافلهسالار سخن، همان؛
- محمدسرور مولائى، «بيست و دو سال با استاد»، همان؛
- نادر نادرپور، «مردى از بلنديها: به ياد دكتر پرويز ناتل خانلرى»، آينده، سال 16، ش 9ـ12 (آذر ـ اسفند 1369)؛
- همو، «مكتب 'سخن'، و نثر 'دبيرى' : پژوهشى كوتاه در شيوه نگارش دكتر پرويز ناتل خانلرى»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370)؛
- ابوالحسن نجفى، «حافظ : نسخه نهايى»، نشر دانش، سال 2، ش 1 (آذر و دى 1360)؛
- احسان يارشاطر، «درگذشت سخن سالار»، مجله ايرانشناسى، سال 2، ش 3 (پاييز 1369)؛
- EIr. s.v. "Bonyad-e Farhang-e Iran" (by Ahmad Tafazzoli).
منابع
- عبدالحسین آذرنگ، «خانلری پرویز (پرویز ناتل خانلری)» در دانشنامه جهان اسلام(با تلخیص)، جلد14.