مترفین

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۵ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«مُترَفین» از واژگان قرآنی به معنی کسانی که مست و مغرور به نعمتها شده و طغیان کرده‌اند آمده، و مصداق آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خودخواه است.

واژه‌شناسی

"مُترَفین" اسم مفعول از باب افعال (اتراف) و از کلمه "تُرفه"، به معنی وسعت دادن در نعمت است.[۱] وقتی گفته می‌شود: "اَتْرَفَ فلان" معنایش این است که فلانی نعمتش از حد گذشته است.

این واژه و مشتقات آن هشت مورد در قرآن مجید آمده است. اصل این واژه در کلام خدای سبحان و اولیای خدا، با ملامت و مذّمت یاد شده است.

از آنجایی که بسیاری از متنعمّان، غرق شهوات و هوسها می‌شوند، واژه "مترفین" در قرآن به معنی کسانی که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کرده‌اند آمده است و مصداق آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خودخواه است؛ آنهایی که با قیام انبیاء به دوران خودکامگیشان پایان داده می‌شد و منافع نامشروعشان به خطر می‌افتاد و مستضعفان از چنگال آنها رهایی می‌یافتند و به همین دلیل با انواع حیله‌ها و بهانه‌ها، به تخدیر و تحمیق مردم می‌پرداختند و امروزه نیز بیشترین فساد دنیا از همین "مترفین" سرچشمه می‌گیرد.[۲]

ویژگی‌های مترفین در قرآن

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ»؛(سوره مؤمنون/33) اشرافیان (خودخواه) از قوم او (نوح) که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب می‌کردند و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: این بشری است مثل شما از آنچه می‌خورید، می‌خورد و از آنچه می‌نوشید، می‌نوشد! (پس چگونه می‌تواند پیامبر باشد؟!)

از استدلال آنها که گفتند: او مانند سایر مردم است، چون مثل انسان می‌خورد و می‌نوشد، معلوم می‌شود که برای انسان غیر از خوردن و نوشیدن که از خواص حیوانات است، کمال و فضیلت دیگری سراغ نداشتند. تنها خوشبختی بشر را در این می‌دانستند که همانند حیوانات در بهره‌وری از انواع لذّات آزاد باشد.[۳]

همچنان که قرآن کریم در وصف این گونه مردم فرموده: «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ»؛ (سوره اعراف/179) آنان همچون چهارپایانند. و نیز فرموده: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ ...»؛(سوره محمد/12) کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می‌گیرند و همچون چهارپایان می‌خورند...

  • 2- تقلید کورکورانه از آئین گذشتگان خود:

مترفین جوامع به هنگام خطر افتادن اسباب عیش و نوش و خوشگذرانی خود، بدون توجه به منطق و براهین وحیانیِ پیامبران الهی، از سنّت‌های متحجّر گذشتگان خود دم می‌زدند:

«وَكَذَٰلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛(سوره زخرف/23) و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذارکننده‌ای نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می‌کنیم.

در آیه موردِ بحث، این گفتارِ "اِنّا وَجَدْنا آبَاءَنَا علی امّة..." را از توانگران اهل آبادی ها نقل کرده و آن بدان جهت است که طبع تنعّم و نازپروردگی انسان را وادار می‌کند از بار سنگین تحقیق، شانه خالی نموده و دست به دامن تقلید کورکورانه شود.[۴]

همچنین از گفتار ذکر شده معلوم می‌شود گرایش به مادّی گری و دنیاطلبی قدرت اندیشه (خرد) را تضعیف و آدمی را به سمت تقلید کورکورانه سوق می‌دهد.[۵]

از این که در جوامع شرک پیشه، تنها سخن مرفّهان ذکر گردیده، با آنکه اندیشه شرک مختص آنان نبوده است، می‌توان استفاده کرد که آنان نقش اصلی را در تعیین گرایشهای جامعه داشته‌اند.[۶]

همچنین از آیه استفاده می‌شود اشراف گرایی در نسل آدمی تأثیر می‌گذارد و اخلاق و اعتقاد آنان را طوری می‌سازد که در مقام مخالفت با جریانهای برخاسته از عقل و وحی برمی‌آیند و هر سخن حقی را که با هواهای نفسانی آنان همسویی نداشته باشد، نمی‌پذیرند.

  • 3- معیار قرار دادن ثروت و امکانات مادّی:

«وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»؛ (سوره سبأ/35) و (آنها که مَستِ ناز و نعمت بودند) گفتند اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!

«وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ»؛(سوره هود/116) و آنان که ستم می‌کردند، از تنعّم و کامجویی پیروی کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)!

از جمله «كَانُوا مُجْرِمِينَ» برمی‌آید که مردمان خوشگذران و پیرو لذّات، مردمانی بودند که به جرم و بزهکاری عادت کرده و در انجام آن پافشاری می کردند.[۷]

از خصوصیات دیگر مترفین، فسق، یعنی از حد و حقوق حقّه خارج شدن است: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا»؛(سوره اسراء/16) و هنگامی که بخواهیم، شهر و دیاری را هلاک کنیم. نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بیان می‌داریم سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم می‌کوبیم.

پی‌آمدهای اتراف و خوشگذرانی

  • 1- استیصال و عذاب دنیوی:

«وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً... لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»؛(سوره انبیاء 11-13) چه بسیار آبادی های ستمگری را درهم شکستیم و بعد از آنها قوم دیگری روی کار آوردیم، هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند (گفتیم:) فرار نکنید و به زندگی پرناز و نعمت و به مسکن‌های پرزرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم باز گردانید!)

  • 2- گرفتاری‌ها و عذاب اخروی:

«حَتَّىٰ إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ»؛(سوره مؤمنون/64) تا زمانی که متنعمّان مغرور را در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام، ناله های دردناک و استغاثه آمیز سر می‌دهند!

پانویس

  1. راغب اصفهانی؛ مفردات راغب، ماده «ترفه».
  2. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، 1374ش، ج21، ص38.
  3. محمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374ش، ج15، ص42.
  4. همان، ج18، ص138.
  5. هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ تفسیر راهنما، قم، بوستان کتاب 1381 چاپ اول، ج17، ص45.
  6. همان، ص46.
  7. طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372ش، ج5، ص309.


منابع