اخفش
سعید بن مسعده خوارزمی بلخی معروف به «اخفش اوسط» (م، 215 ق)، ادیب، نحوى و لغوى مسلمان در قرن 3 قمری است.
اَخْفَش، نام چندین تن از نحویان است كه معروفترین آنان ابوالحسن سعید بن مَسعدۀ مُجاشعی (متوفای حدود ۲۱۵ق)، معروف به اخفش اوسط، می باشد. وی از موالی قبیلۀ مجاشع بن دارِم بوده، و نسبت مجاشعی وی به همین سبب است. برخی نویسندگان كهن همچون مبرّد و ابوطیب لغوی او را ایرانی و اهل بلخ میدانند؛ اما بلخی مؤلف كتاب فضایل خراسان، وی را از مردم خوارزم شمرده است. از نام عربی پدر و نسبت مجاشعی وی چنین بر میآید كه خانوادۀ اخفش سالها پیش از تولد وی به عراق كوچیده، و «ولاء» قبیلۀ مجاشع را پذیرفته بودهاند. از آنجا كه بنی مجاشع در بصره میزیستند، میتوان پنداشت كه اخفش نیز در همان شهر به دنیا آمده است. ولادت وی را برخی از معاصران در دهۀ سوم از سدۀ ۲ق. تخمین زدهاند. به گفتۀ ابنكثیر لقب اخفش را به سبب كمسویی و كوچكی چشمانش به او دادهاند و گفتهاند «اَجْلَع» نیز بوده، یعنی لبانش به خوبی روی همبسته نمیشده است (ابنقتیبه، المعارف، ۵۴۵).
اخفش در آغاز و حتی تا روزگار ابنقتیبه و زبیدی اندلسی به اخفش صغیر یا اصغر معروف بود، زیرا لقب «اخفش كبیر» به ابوخطاب عبدالحمید اختصاص داشت، اما پس از آنكه علی بن سلیمان (م ۳۱۵ق) نیز به اخفش شهرت یافت، سعید بن مسعده را «اخفش اوسط» نامیدند (ابنخلكان، ۲/ ۳۸۰-۳۸۱) و ابن سلیمان را اخفش اصغر.
از حدود سدۀ ۳ق. به بعد نحویان بسیاری اخفش خوانده شدند و گویی این نام پس از سعید بن مسعده به صورت لقبی افتخارآمیز برای نحویان درآمده، و بسیاری از مدعیان نحو دانی، این لقب را برای خود برگزیدند. سیوطی نام ۱۱ تن از كسانی را كه به اخفش معروف بودهاند، آورده و می گوید نحویان هرگاه لفظ اخفش را به تنهایی به كار بردهاند، مقصودشان سعید بن مسعده بوده است.
اخفش آغاز زندگی خود را در بصره گذراند و در همانجا به تحصیل علم پرداخت. بصره در آن روزگار بزرگترین كانون علم و ادب بهشمار میرفت و برجستهترین دانشمندان در علوم مختلف را در خود جای داده بود. اخفش برای فراگیری صرف و نحو، سیبویه پیشوای نحویان بصره را كه به تازگی اصول و قواعد نحو را پایهریزی كرده و شكل نهایی به آن بخشیده بود، برگزید و «الكتاب» را نزد وی خواند. منابع نزدیك به روزگار اخفش از دیگر استادان وی نامی به میان نیاوردهاند و همه به ذكر این نكته كه «سن او از سیبویه بیشتر بوده و محضر استادان او را نیز درك كرده است»، بسنده كردهاند، كه در این صورت اخفش باید از استادان سیبویه همچون عیسی بن عمر، خلیل بن احمد، یونس بن حبیب و ابوزید انصاری دانش آموخته باشد. برخی منابع به صراحت گفتهاند كه وی شاگرد خلیل بن احمد نبوده است. بهعلاوه اخفش خود نیز در كتاب «معانی القرآن» بارها از این استادان بجز خلیل بن احمد نام برده است. با این حال برخی روایات حكایت از حضور اخفش در مجالس درس خلیل دارند.(یاقوت، ۵/ ۲۱۲۸
اخفش از هشام بن عروه، عمرو بن عبید، ابراهیم نخعی، شرحبیل بن مدرك و محمد بن عمر واقدی حدیث شنیده و ظاهراً نزد خلف احمر، اصمعی و ابومالك نمیری شعر و ادب و لغت آموخته است و گویا از اعراب، خواه بدویان بصره و خواه دیگر اعراب بیاباننشین نیز لغت اخذ كرده است، زیرا عباراتی همچون «سمعنا من العرب»، «قال بعض العرب» و «قال قوم من العرب» در كتاب معانی القرآن وی بارها تكرار شده است.
اخفش در آغاز، تعلیم و تربیت فرزندان كسانی چون معذّل بن غیلان و محمد بن هانی را بر عهده داشت؛ اما چون شهرتی به دست آورد، تدریس «الكتاب» را پیشه ساخت و به بركت دانشی كه از سیبویه آموخته بود، امرار معاش میكرد. برجستهترین نحویان سدۀ ۳ق. همچون ابوعمر جرمی، ابوعثمان مازنی، كسایی، ابوحاتم سجستانی و توزی، الكتاب را نزد وی فرا گرفتند. به روایتی، اخفش چندان به الكتاب دل بسته بود كه مازنی و جرمی بیم آن داشتند كه مبادا وی پس از مرگ سیبویه این كتاب را به نام خود كند، از اینرو با پرداخت اجرتی درخور، الكتاب را نزد وی خواندند و از آن پس آن را به نام سیبویه منتشر ساختند (یاقوت، ۳/ ۱۳۷۴). به گفتۀ برخی منابع، اخفش در نحو ادعای برتری بر سیبویه داشته، و مدعی بوده كه سیبویه در تألیف الكتاب از او كمك میگرفته، و پیش از نوشتن هر مطلب،نخست آنرا بر وی عرضهمیكرده است.
اخفش با اینكه به مكتب نحوی بصره تعلق داشت، مورد توجه خاص نحویان كوفه نیز بود و كوفیان وی را پیشوای نحویان میخواندند. البته علت این امر تا اندازهای روشن است، زیرا اخفش نخستین كسی بود كه در الكتاب به دیدۀ تعمق نگریست و خرده گرفتن بر آراء و نظریات سیبویه را باب كرد و نحویان كوفه با تمسك به آراء وی توانستند پایههای مكتب خود را استحكام بخشند و از انتقادات وی بر الكتاب، برضد مكتب بصره سود جویند. در آن روزگار اختلافات میان دو مكتب نحوی كوفه و بصره روز به روز شدت بیشتری مییافت و كسایی بنیانگذار مكتب كوفه كه در بغداد و در دربار عباسیان به سر میبرد، از اینكه مبادا هواداران مكتب بصره و به خصوص سیبویه جایگاه والای او را در دربار بگیرند، سخت بیمناك بود، زیرا كه میدید بصریان، مستندی استوار همچون الكتاب در دست دارند كه كوفیان را یارای مقابله با آن نیست، ازاینرو به زودی و با فراست توانست نظر اخفش را به خود جلب كند و از نظریات او برضد بصریان و الكتاب به خوبی بهره گیرد.
دربارۀ نخستین آشنایی كسایی با اخفش گفته شده كه اخفش پس از مناظرۀ مشهور سیبویه با كسایی، روانۀ بغداد شد تا از نزدیك با نحویان كوفه و نظریات آنان آشنا شود و چون بر كسایی وارد شد، در حضور شاگردان او مسائل نحوی بسیاری مطرح كرد كه كسایی از عهدۀ پاسخ هیچ یك برنیامد و چون شاگردان او بر اخفش برآشفتند، كسایی مانع آنان شد و بر خلاف انتظار، وی را سخت گرامی داشت و از او خواست تا نزد وی بماند و تربیت فرزندانش را بر عهده گیرد.
اخفش مدتی دراز در بغداد در كنار كسایی به سر برد و به تدریس و تألیف پرداخت. وی در این مدت كوشید تا بدون تعصب نسبت به مكتب نحوی بصره یا كوفه، نظریاتی را كه معقولتر به نظر میرسید بپذیرد و به شاگردان خود تعلیم دهد، چنانكه بسیاری از آراء سیبویه را رد كرد و برخی آراء كوفیان را پذیرفت و یا اینكه خود نظریات جدیدی ارائه داد. بدین سان وی به تدریج توانست تعدیلی میان نظریات دو مكتب نحوی بصره و كوفه برقرار سازد و سنگ نخستین مكتب نحوی سومی را بنیان نهد كه بعدها به مكتب بغداد شهرت یافت.
اخفش در بغداد آثار بسیاری تألیف كرد كه به زودی مورد توجه همگان قرار گرفت و در سراسر جهان اسلام منتشر شد، چنانكه اندكی پس از مرگ وی یعقوب لیث صفاری از سیستان به ابوحاتم سجستانی نوشت تا آثار اخفش را برای او بفرستد. البته برخی نیز زبان تخصص گرا و لحن عالمانۀ اخفش را نمیپسندیدند و گاه كسانی همچون جاحظ و ابن خیاط بر شیوۀ نگارش او سخت خرده گرفتهاند. به روایتی چون جاحظ از وی پرسید كه چرا آثار خود را به سبكی دشوار و نامفهوم مینویسد، وی پاسخ داد: تا از نیاز دانش پژوهان به وی كاسته نگردد.
آثار نحوی اخفش یكی از منابع عمدۀ نحویان در سدههای بعد بوده است. زجاجی، ابوعلی فارسی، ابن جنی، زمخشری، ابن سراج و ابوحیان غرناطی، از آراء و نظریات وی بسیار بهره بردهاند. ابن مضاء قرطبی در رد نظریۀ «عامل»، اخفش و استادش سیبویه را سخت مورد انتقاد قرار داده است.
اخفش راوی شعر و ادب نیز بوده است و از همین رو به او لقب راویه دادهاند و گفتهاند كه وی نخستین كسی بوده كه معانی دشوار اشعار را در زیر هر بیت املا میكرده است. ثعلب دانش وی را بسیار ستوده، و او را در روایت شعر برجستهترین مردمان روزگار خود دانسته است، اما گویی اخفش خود معترف بوده كه در این باره هرگز به پای راویان بزرگ همروزگارش چون اصمعی نمیرسیده است.
دانش اخفش علاوه بر نحو و روایت شعر، در علم عروض نیز مورد ستایش بسیار قرار گرفته است. وی كه احتمالاً عروض را از بنیانگذارش خلیل بن احمد فرا گرفته بود، در ادامۀ كار وی، بحر خَبَب یا متدارك را به اوزان عروضی افزود. اخفش در برخی از مباحث عروضی با خلیل بن احمد اختلاف نظر داشت.
اخفش را از آشنایان به علم كلام نیز دانستهاند و گفتهاند كه شاگرد متكلم معروف ابوشمر مرجی بوده است. برخی او را معتزلی شمردهاند، چنانكه شاگردش ابوحاتم سجستانی سخت از وی انتقاد كرده، و او را با نكوهش بسیار، بد عقیده خوانده است (زبیدی، ۷۳؛ قفطی، ۲/ ۳۷- ۳۸).
آثار چاپی
۱. القوافی، كه به كوشش عزت حسن در دمشق (۱۹۷۰م)، و بار دیگر به كوشش احمد راتب نفاخ در بیروت (۱۹۷۴م) به چاپ رسیده است. ۲. معانی القرآن. اخفش این كتاب را در بغداد و به درخواست كسایی تألیف كرده است (زبیدی، ۷۰؛ قفطی، ۲/ ۳۷). ابوحاتم سجستانی بر این كتاب بسیار خرده گرفته، و آن را اقتباسی از كتاب مجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنی دانسته است (زبیدی، ۷۳؛ قفطی، ۲/ ۳۷- ۳۸؛ نیز نك : الورد، ۱۵۲-۱۵۷). این كتاب یك بار به كوشش فائز فارس در كویت (۱۹۷۹-۱۹۸۱م)، و بار دیگر به كوشش عبدالامیر محمد امین الورد در بیروت (۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م) به چاپ رسیده است. بعید نیستكهكتاب غریب القرآن كه بروكلمان (GAL, S, I/ 165) ذكر كرده، همین معانی القرآن باشد.
آثار یافت نشده
اخفش نزدیك به ۲۰ كتاب دیگر نیز داشته كه اثری از آنها برجای نمانده است. ۱. ابیات المعانی (معانی الشعر)؛ ۲. الاربعة؛ ۳. الاشتقاق؛ ۴. الاصوات؛ ۵. الاوسط؛ ۶. التصریف (قفطی، ۲/ ۴۲)؛ ۷. شرح كتاب سیبویه؛ ۸. شرح كتاب مسائیۀ ابوزید انصاری؛ ۹. شرح النوادر؛ ۱۰. صفات الغنم و الوانها و علاجها و اسنانها ( اسبابها)؛ ۱۱. غریب الحدیث؛ ۱۲. اللامات؛ ۱۳. كتاب المسائل الصغیر؛ ۱۴. كتاب المسائل الكبیر، كه آن را به درخواست هشام ضریر از شاگردان كسایی نوشته است؛ ۱۵. معانی الكلام (هروی، ۱۴۲)؛ ۱۶. المقاییس؛ ۱۷. الملوك؛ ۱۸. وقف التمام (ابن ندیم، ۵۸؛ یاقوت، ۳/ ۱۳۷۶؛ قفطی، همانجا؛ مفضل، ۸۸).
در زبان فارسی مثل «بز اخفش» شهرت بسیار دارد و دربارۀ كسانی به كار میرود كه تصدیق بلاتصور كنند، زیرا پنداشتهاند كه اخفش ملاحظات نحوی خود را به بزی عرضه میداشت و از او تصدیق میخواست. بز نیز اتفاقاً، بر اثر كشیدن ریسمانی كه به شاخش بسته بود، سر تصدیق فرو میآورد. این داستان را به همین گونه، هم قزوینی ذكر كرده (۸/ ۲۸۱) و هم پرتوی آملی (ص ۲۲۵-۲۲۷). پرتوی شاهدی برای این مثل در شعر ادیب صابر، شاعر سدۀ ۶ق نیز یافته (همانجا؛ برای بیت شاهد، نك : ناصح، ۳۵۶، كه به وجود این بیت در نسخههای دیگر اشاره میكند). اما چنین ماجرایی در شرح حال اخفش نیامده و اساساً با شخصیت عالمانه و نسبتاً با وقار اخفش هماهنگ نیست. در عوض نسبت آن به شخصیتی شوخ طبع و نادره پرداز چون اَعْمَش (ه م) معقولتر به نظر میآید، خاصه كه ثعالبی (ص ۱۷۱) همین نكته را دربارۀ «عنزالاعمش» آورده، تصریح میكند كه مثل اعمش و بز او را دربارۀ كسی گفتهاند كه مخاطب وی، چیزی از سخنش در نیابد.
=
در خوارزم متولد شد و در بصره رشد و نمود كرد. وى از موالى بنى مجاشع بن دارم از نحویین بصره و از شاگردان سیبویه در نحو بود. صاحب كتاب «البغیة» او را معتزلى مىداند. اخفش از كلبى و نخعى و هشام بن عروة حدیث شنید و ابوحاتم سجستانى از وى روایت مىكرد.
اخفش دچار ضعف بینایى بود، چشمان ریزى نیز داشت و اجلع هم بود یعنى دو لب او بر هم بسته نمىشد. در ابتدا به اخفش اصغر معروف بود، اما پس از آن كه على بن سلیمان نحوى به اخفش معروف شد او را اخفش اوسط و على بن سلیمان را اخفش اصغر خواندند. چون از لحاظ سنى از سیبویه بزرگتر بود نه تنها از سیبویه بلكه از محضر استادان سیبویه نیز استفاده كرد.
وى راوى و شارح «الكتاب» سیبویه نیز آن را براى كسى نخوانده بود، به همین جهت ابوعمر جرمى و ابوعثمان مازنى دو تن از شاگردان سیبویه پس از مرگ وى بیم آن داشتند كه اخفش آن را به نام خود كند، از این رو با بذل مال «الكتاب» را نزد اخفش خواندند و آن را به نام سیبویه منتشر كردند.
اخفش معتقد بود كه سیبویه هر چه را مىخواست وارد «الكتاب» كند بر وى عرضه مىكرد و نیز ادعا مىكرده است كه او به مضامین «الكتاب» داناتر از سیبویه بود، گرچه در آغاز سیبویه داناتر از او بوده است. اخفش پس از شكست سیبویه از كسائى، در مناظره مشهور به بغداد رفت و در مسجد كسائى دو ركعت نماز صبح را به او اقتدا كرد و سپس در حضور شاگردانش سؤالاتى از وى نمود و جوابهاى او را رد كرد تا جایى كه شاگردان كسائى قصد حمله به او را كردند ولى كسائى مانع شد و هنگامى كه شناختش به او احترام گذاشت و او را معلم فرزندانش كرد.
كسائى «الكتاب» سیبویه را نزد او خواند و هفتاد هزار دینار در ازاى آن به وى بخشید. وى شعر مىگفت و استخراج بحر خبب را در علم عروض كه به عبارت دیگر همان بحرالمتدارك است به او نسبت مىدهند. وى صاحب آثار بسیارى است كه عبارتاند از: «كتاب الاوسط»، در نحو؛ «تفسیر معانى القرآن»؛ «كتاب المقاییس»، در نحو؛ «كتاب الاشتقاق»؛ «كتاب الاربعه»؛ «كتاب العروض»؛ «كتاب المسائل الكبیر»؛ «كتاب المسائل الصغیر»؛ «كتاب القوافى»؛ «كتاب الملوك»؛ «كتاب معانى الشعر»؛ «كتاب وقف التمام»؛ «كتاب الاصواب»؛ «كتاب اللامات»، در قرآن؛ «كتاب الوقف التام»؛ «المعایاة» كه در خزانه الادب تألیف عبدالقادر بغدادى از آن نام برده شده است؛ «كتاب صفات الغنم و الوانها و علاجها و اسبابها»؛ «غریب القرآن».
منابع
- انجمن مفاخر فرهنگی، اثرآفرینان، ج1، ص212.