میرزا ابراهیم دنبلی خویی: تفاوت بین نسخهها
Majid kamali (بحث | مشارکتها) جز (صفحهای جدید حاوی '{<I>منبع اين نوشتار يک سايت است. آن را با نوشته خودتان جايگزين کنيد.</I>} میرزا ابرا...' ایجاد کرد) |
(اضافه کردن رده) |
||
سطر ۱۲۸: | سطر ۱۲۸: | ||
<references /> | <references /> | ||
منبع:سایت اندیشه قم | منبع:سایت اندیشه قم | ||
+ | [[رده:علمای قرن چهاردهم]] |
نسخهٔ ۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۵۲
{منبع اين نوشتار يک سايت است. آن را با نوشته خودتان جايگزين کنيد.}
میرزا ابراهیم دنبلی خویی
سال 1240 هـ . ق[۱] خانه حسین دنبلی[۲] خویی شاهد حضور فرزندی با افتخار به نام ابراهیم بود، که در شهرستان خوی،[۳] پایه به عرصه وجود نهاد؛ و در کنار پدر و مادری مهربان پرورش یافت. از کودکی عشق و علاقه زیادی برای تحصیل علوم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و قدم گذاردن به حوزه های علمیه از خود نشان می داد.
میرزا ابراهیم، در رابطه با تحصیل و ورود خود به حوزه علمیه چنین می نویسد:
«اگر چه من اقل علما و عملا و اکثر خطا و زللاً هستم، ولی خواستم که خود را در جمله جمیله ایشان منظور بدارم؛ تا اسم من در ذکر اسامی شریفه جلیله، داخل بشود. فاقول؛ رفتم به معلم به سعی و التماس خودم و علوم ادیبه را در بلده خوی، خواندم و خود را در سلک مشتغلین و محصلین قرار دادم؛ و حال آن که من از اهل این مراتب نبودم، الا این که وارد شده «من تشبه بقوم فو منهم»؛ هر کسی خود را به قومی تشبیه کند، پس از ایشان است».[۴]
به سوی حوزه نجف
میرزا ابراهیم، مانند سایر شاگردان مکتب جعفری، برای تکمیل تحصیلات خود، در سال 1262 هـ . ق[۵] راهی نجف شد. او در محضر استادانی والامقام تلمذ نمود. و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید. پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد با دستی پر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.[۶]
استادان
1. شیخ مرتضی انصاری
2. سید حسین بن محمد کوه کمری.
دعای مستجاب
در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند زمانی که برای اداء فریضه حج، عازم مکه مکرمه شد؛ استار کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. گویند: حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.[۷]
سجایای اخلاقی
این عالم نامدار، از نوابغ روزگار و دارای صفات حمیده و اوصاف کثیره است. او از نظر اخلاق پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، و تواضع و پرهیزکاری یگانه روزگار بود. عالمی عابد، زاهدی متقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حق؛ از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت؛ به هر یک از پیش نماز های شهر، اقتدا می نمود. به کسانی که ورشکست می شدند، کمک می کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می نمود. هنگام صحبت کلمه من را، هرگز به زبان نیاورده؛ همواره از کلمه ما استفاده می کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگر ترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را، از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. هیچ فقیری از در خانه اش، دست خالی بر نمی گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.[۸]
سفیر فرانسه در خوی
اوژن اوبن (1863 م)، سفیر فرانسه در ایران، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می کند:
«مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است. خانه اش کوچک است و تنها یکی از اطاق های آن که با فرش مفروش شده پنجره اش به حیات کوچکی باز می شود. در آستانه در، طبق رسمی قدیمی، محجر چوبی گذاشته اند؛ یعنی در این جا باید کفش ها را از پا درآورد. مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند، نشسته است و به پای کسی بلند نمی شود. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با قناعت زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاک اش را، صرف احسان و صدقه می کند.
به موجب وصیتش، بعد از درگذشت وی، همه دارایی اش وقف امام سوم است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبرسن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای کربلا و مشهد مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می آیند.»[۹]
آثار برجای مانده از وی اشاره می کنیم:
1. الاربعون حدیثا[۱۰]
وی در این اثر به چهل حدیث در مسائل اخلاقی، عقیدتی و فقهی با شرح لازم پرداخته است.
2. جنگ
این کتاب در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است.
3. حاشیه علی فرائد الاصول
این کتاب به زبان عربی، حاشیه ای است به فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری.
4. مأه خبر
این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است.
5. الدره النجفیه
این اثر عربی در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته قسمت اول، شرح حال و فضائل و امامت حضرت امیر المومنین علی ـ علیه السلام ـ، و قسمت دوم، شرح مختصر نهج البلاغه است.
6. الدعوات
7. رساله فی الاصول
8. شرح الشرایع
9. ملخص بحار الانوار
10. ملخص المقال فی تحقیق احوال الرجال
شاگردان
1. شیخ عبدالحسین بن محمد اعلمی (1290 ـ 1370 هـ . ق)
2. حاجی میر محمود ساجدی.
3. میرزا علی قلی.
4. میرزا ابراهیم سلماسی (1274 ـ 1342)
از منظر دیگران
برای آشنایی بیشتر با فرزانه نامدار، حاج میرزا ابراهیم خویی، به دیدگاه چند تن از دانشمندان بسنده می کنیم:
1. علامه امینی، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وی می فرماید:
«او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت، و از شخصیت هایی بود که در همه رشته های علمی زبر دست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا عقیده شناسی، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود.»[۱۱]
گفتنی ها
در حالات شیخ شهید، داستان های آموزنده ای نقل شده است، که ما به چند نمونه از آن ها اشاره می کنیم:
قحطی در عراق
در دوران شیخ، در عراق، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت:
«هر کسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت برداری شده و از فردا نان به ربع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.»
با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.[۱۲]
از شیخ عبدالحسین اعلمی، شاگرد حاج میرزا ابراهیم دنبلی خویی، نقل شده است:
وقتی خبر شهادت شیخ ابراهیم به نجف رسید، عرب ها به قدری ناراحت و عصبانی بودند که می خواستند ایرانی ها را بکشند و ما مدتی در منازل خود مخفیانه به سر می بردیم. عرب ها می گفتند: آخر، آدم چنین کسی را می کشد![۱۳]
تثبیت بازار
وی که مردی ثروتمند بود؛ همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می کرد. چند روزگذشت اما از پول گندم ها خبری نشد، وقتی علت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانی قیمت ها فراهم است به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند:
سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می خواهیم قیمت گندم و بازار تثبت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید![۱۴]
اهتمام به غسل جمعه
وی در کارهایش نظم خاصی داشت. به غسل جمعه اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف حاکم شهر، برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.[۱۵]
آرایشگر
در یکی از روزها متوجه شد آرایشگر خیلی کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملت و ولایتی. اما به اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می فرستم.[۱۶]
شهادت
در این میان، مردم از آیه الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به مشروطه خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربانی، با اختیار رویه بی طرفی، به کارگشایی امور شرعی می پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی، از مجاهدین افراطی، در 6 شعبان 1325 هـ . ق در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.[۱۷]
آری! شیخ، بدون هیچ گناهی به دست یک نابخرد، به شهادت رسید!
پس از شهادت
با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد؛ بلکه نماز توسط آقا سید علی اکبر موسوی خویی،[۱۸] پدر مرحوم آیه الله سید ابوالقاسم خویی بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیتش، به نجف منتقل کنند، در کمال حیرت سالم یافتند؛ به طوری که مأمورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره ای در وادی السلام نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلا آماده کرده بود، مدفون گردید.[۱۹]
پانویس
- ↑ در نقباء البشر، ج1، ص 13 و دائره المعارف تشیع ولادت وی 1247 هـ . ق ذکر شده است.
- ↑ طایفه دنبل از بزرگ ترنی طوایف آذربایجان و شعبه ای از اکراد می باشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می شود. (تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 466).
- ↑ در وجه تسمیه خوی، از لغت کردی، به معنی نمک و نمکزار گرفته شده و علت آن، وجود معادن نمک متعددی بوده که در اطراف شهر وجود داشته است. این شهر دارای قدمتی تاریخی است، که در سفرنامه ها، از قرن ششم میلادی ذکر شده، ولی اهمیت و شهرت این شهر را می توان به پس از جنگ چالدران، که بین شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی در گرفته بود، بیان کرد. شهرستان خوی از شهرهای استان آذربایجان غربی، دارای آب و هوایی معتدل، و دارای سابقه طولانی فرهنگی است، و در زبان ها به دارالمؤمنین، شهرت دارد. خوی دارای حوزه علمیه قدیمی بوده و از این شهر علما و فرهیختگان برجسته ای برخاسته اند، که می توان به حاج میرزا محمد حسن زنوزی خویی، صاحب «ریاض الجنه» متوفا 1223 هـ . ق، سید حبیب الله خویی، صاحب «شرح نهج البلاغه»، مرجع بزرگ عالم تشیع حضرت آیه الله سید ابوالقاسم خویی و نویسنده عالی مقام، دکتر عباس زریاب خویی و دیگران اشاره کرد. ر.ک: مرگ هست و بازگشت نیست، ایرج اخگر، ص 133 و 134 و تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 6 و 7.
- ↑ ملخص المقال، ابراهیم دنبلی خویی، ص آخر کتاب؛ علماء معاصرین، محمد علی واعظ خیابانی، ص 91.
- ↑ ایران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علی اصغر سعیدی، ص 84؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص 249.
- ↑ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 464؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص 249؛ دائره المعارف تشیع، ج7، ص 344.
- ↑ کرامات و حکایاتی پند آموز، حسن بصیری، ص 30.
- ↑ علماء معاصرین، ص 91؛ تاریخ خوی، ص 466؛ کرامات و حکایات پند آموز، ص 28 ـ 30.
- ↑ ایران امروز، ص 84 و 85.
- ↑ چهل حدیث، عربی.
- ↑ شهیدان راه فضیلت، ص 506.
- ↑ کرامات و حکایات پند آموز، ص 29.
- ↑ همان، ص 31 و 32.
- ↑ همان، ص 161.
- ↑ همان، ص 394.
- ↑ همان، ص 255.
- ↑ ایران امروز، ص 84؛ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 4666؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص 250 و 449.
- ↑ سید علی اکبر موسوی خویی در سال 1285 هـ . ق در خوی متولد و در سال 1307 هـ . ق به نجف اشرف رفت. بعد از تحصیلات مجدداً به شهر خود بازگشت، و در سال 1371 هـ . ق برای زیارت راهی عتبات شد و در آن آن جا دار فانی را وداع و بعد از اقامه نماز توسط آقا بزرگ تهرانی در صحن علی ـ علیه السلام ـ مدفون گردید. (سیمای خوی، ص 168).
- ↑ سیمای خوی، علی صدرایی خویی، ص 182.
منبع:سایت اندیشه قم