ابوجندل عامرى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عاصى<ref> جمهرة انساب العرب، ص‌ 166.</ref> (عمرو<ref> انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.</ref>) بن ...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
عاصى<ref> جمهرة انساب العرب، ص‌ 166.</ref> (عمرو<ref> انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.</ref>) بن سهيل بن عمرو از تيره بنى‌عامر<ref> الطبقات، ابن‌خياط، ص‌ 63‌.</ref> از اصحاب ‌پيامبر صلى الله عليه و آله.
+
عاصى<ref> جمهرة انساب العرب، ص‌ 166.</ref> (عمرو<ref> انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.</ref>) بن سهیل بن عمرو از تیره بنى‌عامر<ref> الطبقات، ابن‌خیاط، ص‌ 63‌.</ref> از اصحاب ‌پیامبر صلى الله علیه و آله.
  
برخى ابوجندل را با برادرش عبدالله كه از بدريون است، اشتباه گرفته‌اند.<ref> الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188؛ الطبقات، ابن‌خياط، ص ‌63‌.</ref> او در [[مكه]] اسلام آورد و به وسيله پدرش زندانى شد.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.</ref> با شنيدن خبر ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به حديبيه در سال ششم هجرى با غل و زنجير از زندان گريخت و به مسلمانان پيوست.
+
برخى ابوجندل را با برادرش عبدالله كه از بدریون است، اشتباه گرفته‌اند.<ref> الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص ‌63‌.</ref> او در [[مكه]] اسلام آورد و به وسیله پدرش زندانى شد.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.</ref> با شنیدن خبر ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به حدیبیه در سال ششم هجرى با غل و زنجیر از زندان گریخت و به مسلمانان پیوست.
  
در اين زمان، قرارداد صلح بين پيامبر و سهيل ‌بن عمرو (پدر ابوجندل) به نمايندگى از مشركان، به تازگى بسته شده<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318؛ انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.</ref> يا به مراحل پايانى‌اش رسيده بود<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ الاصابه، ج‌ 7، ص‌ 59‌.</ref> و سهيل، طبق يكى ‌از بندهاى آن (بازگرداندن تازه مسلمانان مكى) بازگرداندن ابوجندل را طلبيد و به نقلى، كامل ‌شدن قرارداد را مشروط به آن دانست.<ref> همان.</ref>
+
در این زمان، قرارداد صلح بین پیامبر و سهیل ‌بن عمرو (پدر ابوجندل) به نمایندگى از مشركان، به تازگى بسته شده<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318؛ انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.</ref> یا به مراحل پایانى‌اش رسیده بود<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ الاصابه، ج‌ 7، ص‌ 59‌.</ref> و سهیل، طبق یكى ‌از بندهاى آن (بازگرداندن تازه مسلمانان مكى) بازگرداندن ابوجندل را طلبید و به نقلى، كامل ‌شدن قرارداد را مشروط به آن دانست.<ref> همان.</ref>
  
پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوجندل فرمود: شكيبا باش و پاداشت را از خدا بخواه. خداوند بزودى براى تو و همراهانت گشايش خواهد كرد. ما با اين قوم، ‌قرارداد صلح بسته‌ايم.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318.</ref>
+
پیامبر صلى الله علیه و آله به ابوجندل فرمود: شكیبا باش و پاداشت را از خدا بخواه. خداوند بزودى براى تو و همراهانت گشایش خواهد كرد. ما با این قوم، ‌قرارداد صلح بسته‌ایم.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318.</ref>
  
عُمَر ابوجندل را به ‌كشتن پدرش تشويق كرد. ابوجندل پرسيد: چرا ‌تو او را نمى‌كشى؟ گفت: پيامبر مرا از كشتن او ‌و غير او نهى كرده است. وى با رد پيشنهاد عمر ‌گفت: تو براى اطاعت رسول خدا شايسته‌تر از من نيستى.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 609‌.</ref>
+
عُمَر ابوجندل را به ‌كشتن پدرش تشویق كرد. ابوجندل پرسید: چرا ‌تو او را نمى‌كشى؟ گفت: پیامبر مرا از كشتن او ‌و غیر او نهى كرده است. وى با رد پیشنهاد عمر ‌گفت: تو براى اطاعت رسول خدا شایسته‌تر از من نیستى.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 609‌.</ref>
  
وعده پيامبر بزودى محقق شد و ابوجندل دوباره از زندان گريخت و به ابوبصير و ديگر مسلمانان مكى پيوست كه از شكنجه مشركان مكه به عيص (منطقه‌اى در اطراف مدينه) رفته بودند و با ناامن كردن راه كاروان‌هاى تجارى قريش، آنان را به لغو آن بند واداشتند؛<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 125؛ الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.</ref> سپس ابوجندل به مدينه آمد و در تمام جنگ‌هاى پيامبر صلى الله عليه و آله شركت كرد.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاريخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 300.</ref>
+
وعده پیامبر بزودى محقق شد و ابوجندل دوباره از زندان گریخت و به ابوبصیر و دیگر مسلمانان مكى پیوست كه از شكنجه مشركان مكه به عیص (منطقه‌اى در اطراف مدینه) رفته بودند و با ناامن كردن راه كاروان‌هاى تجارى قریش، آنان را به لغو آن بند واداشتند؛<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 125؛ الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.</ref> سپس ابوجندل به مدینه آمد و در تمام جنگ‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله شركت كرد.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاریخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 300.</ref>
  
پس از رحلت پيامبر از نخستين مجاهدانى بود كه به شام رفت<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.</ref> و در فتح ‌يرموك<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص ‌339.</ref>(منطقه‌اى نزديك شام) و مَرْجُ الصُّفر<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 74.</ref> (محلى نزديك دمشق) شركت جست. ابوجندل با وجود پيشينه نيكو، در اواخر عمر دچار لغزش شد و به همراه دو تن ديگر از مجاهدانِ جبهه شام، شراب خورد و براى توجيه عملش آيه 93<ref> الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.</ref> (يا 91) [[سوره مائده]]/ 5 را تأويل كرد.
+
پس از رحلت پیامبر از نخستین مجاهدانى بود كه به شام رفت<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.</ref> و در فتح ‌یرموك<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص ‌339.</ref>(منطقه‌اى نزدیك شام) و مَرْجُ الصُّفر<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 74.</ref> (محلى نزدیك دمشق) شركت جست. ابوجندل با وجود پیشینه نیكو، در اواخر عمر دچار لغزش شد و به همراه دو تن دیگر از مجاهدانِ جبهه شام، شراب خورد و براى توجیه عملش آیه 93<ref> الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.</ref> (یا 91) [[سوره مائده]]/ 5 را تأویل كرد.
  
به دستور عمر بر او حد جارى و پس از آن، دچار بحران روحى شد.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌؛ الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.</ref> عمر در نامه‌اى خطاب به وى، آيه 48 [[سوره نساء]]/ 4 و 53 [[سوره زمر]]/ 39 را (در موضوع توبه) يادآورى كرد كه منجر به توبه<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌.</ref> او انجاميد و سرانجام در سال 18 هجرى در طاعون عمواس (منطقه‌اى نزديك بيت‌المقدس) كه بسيارى از سربازان اسلام را به كام مرگ فرو برد، از دنيا رفت. از او فرزندى باقى نمانده است.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاريخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 299.</ref>
+
به دستور عمر بر او حد جارى و پس از آن، دچار بحران روحى شد.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌؛ الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.</ref> عمر در نامه‌اى خطاب به وى، آیه 48 [[سوره نساء]]/ 4 و 53 [[سوره زمر]]/ 39 را (در موضوع توبه) یادآورى كرد كه منجر به توبه<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌.</ref> او انجامید و سرانجام در سال 18 هجرى در طاعون عمواس (منطقه‌اى نزدیك بیت‌المقدس) كه بسیارى از سربازان اسلام را به كام مرگ فرو برد، از دنیا رفت. از او فرزندى باقى نمانده است.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاریخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 299.</ref>
  
 
'''ابوجندل در شأن نزول:'''
 
'''ابوجندل در شأن نزول:'''
  
مفسران در ذيل سه آيه از ابوجندل ياد كرده‌اند:
+
مفسران در ذیل سه آیه از ابوجندل یاد كرده‌اند:
  
# [[سوره نحل]]/16، 41 و 42: «وَ‌الّذين هاجَروا فِى اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِى الدُّنيا حَسنَةً ولأجرُ الأخِرَةِ أكبرُ لَو كانُوا يَعلَمون × الّذين صَبَروا و عَلى رَبِّهم يَتَوكَّلُون؛ و كسانى كه پس از ستم ديدن در راه خدا هجرت كردند در دنيا جایگاه خوبى به آن‌ها مى‌دهيم و پاداش آخرت بزرگ‌تر است؛ اگر مى‌دانستند. (آنانند) كسانى كه شكيبايى ورزيدند و فقط بر پروردگارشان توكل مى‌كنند».
+
# [[سوره نحل]]/16، 41 و 42: «وَ‌الّذین هاجَروا فِى اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِى الدُّنیا حَسنَةً ولأجرُ الأخِرَةِ أكبرُ لَو كانُوا یَعلَمون × الّذین صَبَروا و عَلى رَبِّهم یَتَوكَّلُون؛ و كسانى كه پس از ستم دیدن در راه خدا هجرت كردند در دنیا جایگاه خوبى به آن‌ها مى‌دهیم و پاداش آخرت بزرگ‌تر است؛ اگر مى‌دانستند. (آنانند) كسانى كه شكیبایى ورزیدند و فقط بر پروردگارشان توكل مى‌كنند».
  
طبرى نقل مى‌كند كه نزول اين دو آيه درباره ابوجندل است؛<ref> جامع‌البيان، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص ‌143.</ref> هر چند قرطبى پس از نقل شأن نزولِ مذكور، در روايتى به نقل از قتاده مى‌نويسد: آيه شامل همه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌شود كه مورد ستم واقع شدند و هجرت كردند.<ref> قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 71.</ref>
+
طبرى نقل مى‌كند كه نزول این دو آیه درباره ابوجندل است؛<ref> جامع‌البیان، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص ‌143.</ref> هر چند قرطبى پس از نقل شأن نزولِ مذكور، در روایتى به نقل از قتاده مى‌نویسد: آیه شامل همه اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌شود كه مورد ستم واقع شدند و هجرت كردند.<ref> قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 71.</ref>
  
# [[سوره نحل]]/16، 110: «ثُمّ إنّ رَبَّك لِلّذين هاجَروا مِن بَعد ما فُتِنوا ثُمّ جهَدوا و صَبَروا إنّ رَبَّكَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ؛ اما پروردگار تو به كسانى كه پس از شكنجه شدن هجرت كردند؛ سپس جنگيدند و (در راه خدا) استقامت ورزيدند، پروردگارت از آن پس آمرزنده و مهربان است (و ‌آن‌ها را مشمول رحمت خود خواهد ساخت)».
+
# [[سوره نحل]]/16، 110: «ثُمّ إنّ رَبَّك لِلّذین هاجَروا مِن بَعد ما فُتِنوا ثُمّ جهَدوا و صَبَروا إنّ رَبَّكَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ؛ اما پروردگار تو به كسانى كه پس از شكنجه شدن هجرت كردند؛ سپس جنگیدند و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت از آن پس آمرزنده و مهربان است (و ‌آن‌ها را مشمول رحمت خود خواهد ساخت)».
  
طبرسى مى‌نويسد: گفته شده كه اين آيه درباره ابوجندل و گروهى از مسلمانان [[مكه]] نازل شده كه بر اثر شكنجه مشركان به بعضى از خواسته‌هاى آن‌ها تن دادند؛ سپس هجرت و جهاد ‌كردند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 6‌، ص‌ 598‌.</ref>
+
طبرسى مى‌نویسد: گفته شده كه این آیه درباره ابوجندل و گروهى از مسلمانان [[مكه]] نازل شده كه بر اثر شكنجه مشركان به بعضى از خواسته‌هاى آن‌ها تن دادند؛ سپس هجرت و جهاد ‌كردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 6‌، ص‌ 598‌.</ref>
  
# [[سوره فتح]]/48، 25: «...وَلَولا رِجالٌ مُؤمِنونَ وَ نِساءٌ مُؤمِنتٌ لَم‌تَعلَموهم أن تَطَوهم فَتُصِيبَكُم مِنهم مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ علم؛ و اگر (در مكه) مردان و زنان باايمانى نمى‌بودند كه بدون آگاهى شما در زير دست و پا از بين مى‌رفتند و از اين راه عيب و عارى ناآگاهانه به شما مى‌رسيد، (خداوند مانع اين جنگ نمى‌شد)».
+
# [[سوره فتح]]/48، 25: «...وَلَولا رِجالٌ مُؤمِنونَ وَ نِساءٌ مُؤمِنتٌ لَم‌تَعلَموهم أن تَطَوهم فَتُصِیبَكُم مِنهم مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ علم؛ و اگر (در مكه) مردان و زنان باایمانى نمى‌بودند كه بدون آگاهى شما در زیر دست و پا از بین مى‌رفتند و از این راه عیب و عارى ناآگاهانه به شما مى‌رسید، (خداوند مانع این جنگ نمى‌شد)».
  
گفته‌اند: مقصود از «رِجالٌ مُؤمِنونَ» ابوجندل و ديگر مؤمنان ضعيف در ميان مشركان مكه‌اند كه خداوند براى حفظ جان آن‌ها به مسلمانان اجازه ورود به مكه نداد و به [[صلح حديبيه]] انجاميد.<ref> [[سيره ابن ‌هشام]]، ج‌ 3، ص‌ 321؛ قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 188.</ref>
+
گفته‌اند: مقصود از «رِجالٌ مُؤمِنونَ» ابوجندل و دیگر مؤمنان ضعیف در میان مشركان مكه‌اند كه خداوند براى حفظ جان آن‌ها به مسلمانان اجازه ورود به مكه نداد و به [[صلح حدیبیه]] انجامید.<ref> [[سیره ابن ‌هشام]]، ج‌ 3، ص‌ 321؛ قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 188.</ref>
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۳۵: سطر ۳۵:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
سيد عبدالرسول حسينى‌زاده، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 638-640.
+
سید عبدالرسول حسینى‌زاده، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 638-640.
  
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
  
 
[[رده: ابوجندل عامری در شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: ابوجندل عامری در شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۲

عاصى[۱] (عمرو[۲]) بن سهیل بن عمرو از تیره بنى‌عامر[۳] از اصحاب ‌پیامبر صلى الله علیه و آله.

برخى ابوجندل را با برادرش عبدالله كه از بدریون است، اشتباه گرفته‌اند.[۴] او در مكه اسلام آورد و به وسیله پدرش زندانى شد.[۵] با شنیدن خبر ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به حدیبیه در سال ششم هجرى با غل و زنجیر از زندان گریخت و به مسلمانان پیوست.

در این زمان، قرارداد صلح بین پیامبر و سهیل ‌بن عمرو (پدر ابوجندل) به نمایندگى از مشركان، به تازگى بسته شده[۶] یا به مراحل پایانى‌اش رسیده بود[۷] و سهیل، طبق یكى ‌از بندهاى آن (بازگرداندن تازه مسلمانان مكى) بازگرداندن ابوجندل را طلبید و به نقلى، كامل ‌شدن قرارداد را مشروط به آن دانست.[۸]

پیامبر صلى الله علیه و آله به ابوجندل فرمود: شكیبا باش و پاداشت را از خدا بخواه. خداوند بزودى براى تو و همراهانت گشایش خواهد كرد. ما با این قوم، ‌قرارداد صلح بسته‌ایم.[۹]

عُمَر ابوجندل را به ‌كشتن پدرش تشویق كرد. ابوجندل پرسید: چرا ‌تو او را نمى‌كشى؟ گفت: پیامبر مرا از كشتن او ‌و غیر او نهى كرده است. وى با رد پیشنهاد عمر ‌گفت: تو براى اطاعت رسول خدا شایسته‌تر از من نیستى.[۱۰]

وعده پیامبر بزودى محقق شد و ابوجندل دوباره از زندان گریخت و به ابوبصیر و دیگر مسلمانان مكى پیوست كه از شكنجه مشركان مكه به عیص (منطقه‌اى در اطراف مدینه) رفته بودند و با ناامن كردن راه كاروان‌هاى تجارى قریش، آنان را به لغو آن بند واداشتند؛[۱۱] سپس ابوجندل به مدینه آمد و در تمام جنگ‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله شركت كرد.[۱۲]

پس از رحلت پیامبر از نخستین مجاهدانى بود كه به شام رفت[۱۳] و در فتح ‌یرموك[۱۴](منطقه‌اى نزدیك شام) و مَرْجُ الصُّفر[۱۵] (محلى نزدیك دمشق) شركت جست. ابوجندل با وجود پیشینه نیكو، در اواخر عمر دچار لغزش شد و به همراه دو تن دیگر از مجاهدانِ جبهه شام، شراب خورد و براى توجیه عملش آیه 93[۱۶] (یا 91) سوره مائده/ 5 را تأویل كرد.

به دستور عمر بر او حد جارى و پس از آن، دچار بحران روحى شد.[۱۷] عمر در نامه‌اى خطاب به وى، آیه 48 سوره نساء/ 4 و 53 سوره زمر/ 39 را (در موضوع توبه) یادآورى كرد كه منجر به توبه[۱۸] او انجامید و سرانجام در سال 18 هجرى در طاعون عمواس (منطقه‌اى نزدیك بیت‌المقدس) كه بسیارى از سربازان اسلام را به كام مرگ فرو برد، از دنیا رفت. از او فرزندى باقى نمانده است.[۱۹]

ابوجندل در شأن نزول:

مفسران در ذیل سه آیه از ابوجندل یاد كرده‌اند:

  1. سوره نحل/16، 41 و 42: «وَ‌الّذین هاجَروا فِى اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِى الدُّنیا حَسنَةً ولأجرُ الأخِرَةِ أكبرُ لَو كانُوا یَعلَمون × الّذین صَبَروا و عَلى رَبِّهم یَتَوكَّلُون؛ و كسانى كه پس از ستم دیدن در راه خدا هجرت كردند در دنیا جایگاه خوبى به آن‌ها مى‌دهیم و پاداش آخرت بزرگ‌تر است؛ اگر مى‌دانستند. (آنانند) كسانى كه شكیبایى ورزیدند و فقط بر پروردگارشان توكل مى‌كنند».

طبرى نقل مى‌كند كه نزول این دو آیه درباره ابوجندل است؛[۲۰] هر چند قرطبى پس از نقل شأن نزولِ مذكور، در روایتى به نقل از قتاده مى‌نویسد: آیه شامل همه اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌شود كه مورد ستم واقع شدند و هجرت كردند.[۲۱]

  1. سوره نحل/16، 110: «ثُمّ إنّ رَبَّك لِلّذین هاجَروا مِن بَعد ما فُتِنوا ثُمّ جهَدوا و صَبَروا إنّ رَبَّكَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ؛ اما پروردگار تو به كسانى كه پس از شكنجه شدن هجرت كردند؛ سپس جنگیدند و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت از آن پس آمرزنده و مهربان است (و ‌آن‌ها را مشمول رحمت خود خواهد ساخت)».

طبرسى مى‌نویسد: گفته شده كه این آیه درباره ابوجندل و گروهى از مسلمانان مكه نازل شده كه بر اثر شكنجه مشركان به بعضى از خواسته‌هاى آن‌ها تن دادند؛ سپس هجرت و جهاد ‌كردند.[۲۲]

  1. سوره فتح/48، 25: «...وَلَولا رِجالٌ مُؤمِنونَ وَ نِساءٌ مُؤمِنتٌ لَم‌تَعلَموهم أن تَطَوهم فَتُصِیبَكُم مِنهم مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ علم؛ و اگر (در مكه) مردان و زنان باایمانى نمى‌بودند كه بدون آگاهى شما در زیر دست و پا از بین مى‌رفتند و از این راه عیب و عارى ناآگاهانه به شما مى‌رسید، (خداوند مانع این جنگ نمى‌شد)».

گفته‌اند: مقصود از «رِجالٌ مُؤمِنونَ» ابوجندل و دیگر مؤمنان ضعیف در میان مشركان مكه‌اند كه خداوند براى حفظ جان آن‌ها به مسلمانان اجازه ورود به مكه نداد و به صلح حدیبیه انجامید.[۲۳]

پانویس

  1. جمهرة انساب العرب، ص‌ 166.
  2. انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.
  3. الطبقات، ابن‌خیاط، ص‌ 63‌.
  4. الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص ‌63‌.
  5. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.
  6. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318؛ انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.
  7. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ الاصابه، ج‌ 7، ص‌ 59‌.
  8. همان.
  9. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318.
  10. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 609‌.
  11. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 125؛ الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.
  12. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاریخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 300.
  13. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.
  14. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص ‌339.
  15. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 74.
  16. الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.
  17. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌؛ الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.
  18. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌.
  19. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاریخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 299.
  20. جامع‌البیان، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص ‌143.
  21. قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 71.
  22. مجمع‌البیان، ج‌ 6‌، ص‌ 598‌.
  23. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 321؛ قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 188.

منابع

سید عبدالرسول حسینى‌زاده، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 638-640.