اصحاب شمال: تفاوت بین نسخهها
جز |
(تعیین رده) |
||
سطر ۱۱۹: | سطر ۱۱۹: | ||
[[رده: واژگان قرآنی]] | [[رده: واژگان قرآنی]] | ||
− | [[رده: | + | [[رده:شخصیتهای منفی در قرآن]] |
نسخهٔ ۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۷
گمراهان، تكذيب كنندگان، كافران و دريافتكنندگان نامه عمل در قيامت با دست چپ.
اصحاب شمال تركيبى از دو واژه «اصحاب» به معناى ياران، دوستان، ملازمان و «شِمال» به معناى چپ، مقابل «يمين» به معناى راست است.[۱] برخى گفتهاند: ريشه لغوى شِمال در مقابل يمين، عبرى و از شمؤُل است و در اصل به معناى جهت بيرونى جداى از شىء است و كار برد آن در مورد دست يا سمت چپ شىء به اعتبار مجاورت آنها با جهت بيرونى مذكور است و استعمال آن در جهت شمال مقابل جنوب به اين لحاظ است كه انسان به طور طبيعى رو به جهت مشرق قرار مىگيرد؛ زيرا مشرق همواره معلوم است، در نتيجه شمال، سمت چپ وى قرار مىگيرد.[۲]
«اصحاب المشئمه» نيز تركيبى از دو واژه «اصحاب» و «مشئمه» است و «مشئمه» مصدر ميمى از شوم در مقابل «يُمْن» است و بر نهايت ضعف و سستى و پستى دلالت دارد[۳] و مصاديق آن، دست چپ در برابر دست راست (ميمنه) و رنگ سياه در برابر رنگ سفيد است.
اصحاب شِمال در اصطلاح قرآن كسانىاند كه گمراه، تكذيب كننده و كافر بوده، در قيامت نامه عمل خود را با دست چپ دريافت مىكنند، بنابراين مؤمنان گنهكارى كه برههاى در جهنم بسر برده سپس با شفاعت آزاد مىشوند در شمار اصحاب شمال نخواهند بود، گرچه برخى آنان را نيز از مراتب اصحاب شمال دانسته و ويژگيهايى را كه در آيات براى اصحاب شمال بيان شده به غالب آنان كه كافرند مربوط دانستهاند.[۴]
اين گروه از مؤمنان در زمره اصحاب يمين نيز نيستند زيرا اصحاب يمين با حسابرسى آسان به بهشت وارد مىشوند؛ از اينرو شايد بتوان گفت: انسانها در قيامت به اصحاب يمين و اصحاب شمال منحصر نخواهند بود.[۵]
واژه «اصحاب الشمال» دو بار در آيه 40 سوره واقعه/56 و «اصحاب المشئمه» كه تعبيرى ديگر از اصحاب شمال در قرآن است نيز سه بار در آيات 9 سوره واقعه/ 56 و 19 سوره بلد/ 90 بكار رفته است.
در قرآن از اصحاب شمال با عناوين ديگرى نيز ياد شده است؛ مانند: «مكذّبين»؛ «ضالّين» (سوره واقعه/56،93)، «كافر» (سوره بلد/ 90، 19)، «أعمى» (سوره اسراء/17،72)، «مَن اوتِىَ كِتبَهُ وراءَ ظَهرِه» (انشقاق/84،10)، «مَن اوتِىَ كِتبَهُ بِشِمالِهِ» (حاقّه/69،25).
در 35 آيه از سوره واقعه، 12 آيه از سوره حاقه، 6 آيه از سوره انشقاق، 14 آيه از سوره مدثر، يك آيه از اسراء و دو آيه از بلد درباره اين گروه سخن به ميان آمده است.
راز نامگذارى اصحاب شمال:
- نامه عمل آنان در قيامت بدست چپشان داده مىشود: «و اَمّا مَن اوتِىَ كِتبَهُ بِشِمالِهِ» (سوره حاقه/ 69، 25) و آن نوعى بيم دادن به آنهاست؛ زيرا عرب تحويل نامه به دست راست را نشانه پذيرش و تكريم و به دست چپ را علامت رد و اهانت مىداند.[۶]
- آنان زندگى را در پوچى، پستى و پليدى گذرانده و با كفر به آيات الهى برخلاف راه حق و سعادت گام برداشتند و فرجام آنان در آمدن به دوزخ و عذاب فراوان است:[۷] «والَّذينَ كَفَروا بِايتِنا هُم اَصحبُ المَشـَمَه». (سوره بلد/90،19)
- عالم هستى داراى دو جانب راست و چپ است؛ جانب راست آن ملكوت اعلا و جانب چپ آن ملكوت اسفل و جايگاه ارواح اشقيا و فرشتگان عذاب و نويسنده بديها و دوزخ بدكاران است:[۸] «اِنَّ كِتبَ الفُجّارِ لَفى سِجّين». (سوره مطففين/83، 7)
عوامل سقوط اصحاب شمال:
با استفاده از آياتى كه بيانگر سقوط اصحاب شمال در جهنم و عذاب دردناك آنهاست و نيز نمايانگر حال و وضع آنان در آخرت است مىتوان امور ذيل را عوامل سقوط و عذاب اصحاب شمال دانست:
1. كوردلى:
در آيات 8ـ9 سوره واقعه/56 اصحاب شمال در برابر اصحاب يمين قرار گرفته و در آيه 72 سوره اسراء/ 17 گروه مقابل اصحاب يمين در دنيا نابينا معرفى شدهاند، بنابراين مىتوان چنين نتيجه گرفت كه اصحاب شمال كوردلاناند و كوردلى آنان در دنيا باعث نابينايى آنان در آخرت خواهد بود: «مَن كانَ فى هذِهِ اَعمى فَهُوَ فِى الأخِرَةِ اَعمى». (سوره اسراء/17،72)
2. برخوردارى از نعمت فراوان:
اصحاب شمال در دنيا غرق در نعمتاند:[۹] «اِنَّهُم كانوا قَبلَ ذلِكَ مُترَفين» (سوره واقعه/56،45) و همين امر آنان را از عبرتگيرى غافل كرده براى راحتى تن وظايف واجب خود را ترك مىكنند.[۱۰] برخى گفتهاند: «مُتْرَف» به معناى رها شدهاى است كه هر كارى بخواهد، انجام مىدهد.[۱۱]
خداوند قوه شهويه را براى رشد و تعالى انسان در وجود وى نهاده است؛ ليكن زيادهروى مترفان در خوردن و آشاميدن و پيامدهاى آن دو و خوشگذرانى، زمينه غفلت و ترك وظيفه را براى آنان فراهم آورده است، از اينرو آنان قوه شهويه را كه مىتواند وسيله رشد و كمال باشد در جهت سقوط خويش بكار گرفتهاند.[۱۲]
3. اصرار بر گناهان كبيره:
اصحاب شمال بر ارتكاب گناهان بزرگ اصرار مىورزند: «وكانوا يُصِرّونَ عَلَى الحِنثِ العَظيم».(سوره واقعه/ 56، 46) تعبير «و كانوا يُصِرّونَ» كه ماضى استمرارى است و نيز استفاده از ماده «اصرار» بيانگر اراده و تصميم جدى اين گروه بر ارتكاب گناهان بزرگ است.[۱۳]
«حنث عظيم» عبارت است از: گناه بزرگ،[۱۴] گناهى كه پس از آن توبه نشود،[۱۵] شرك،[۱۶] سوگند دروغ بر اين كه خداوند مردهها را زنده نمىكند.[۱۷] (سوره نحل/ 16، 38) گسستن عهد و پيمان مؤكد[۱۸] و استكبار و رويگردانى از عبادت پروردگار[۱۹] و چون لفظ آيه اطلاق دارد با همه اين معانى سازگار است.[۲۰]
4. انكار معاد:
خداوند نيروى ادراك مفاهيم را به همه انسانها عطا فرموده تا قدرت تشخيص معارف حقيقى را داشته باشند؛ اما اصحاب شمال از اين نيرو درست استفاده نكرده، به بىاعتقادى به معاد و انكار آن گرفتار مىشوند[۲۱] و مىگويند: آيا وقتى كه مُرديم و خاك و استخوان شديم، برانگيخته خواهيم شد؟ يا نياكان ما برانگيخته مىشوند: «و كانوا يَقولونَ اَئِذا مِتنا وكُنّا تُرابـًا وعِظمـًا اَءِنّا لَمَبعوثون × اَو ءاباؤُنَا الاَوَّلون».(سوره واقعه/ 56، 47ـ48)
خداوند به رسول گرامى خويش فرمان مىدهد از انكار آنان نسبت به معاد پاسخ داده و آن را ثابت كند و به ايشان خبر دهد كه روز قيامت با خوردن «زقوم» و نوشيدن «حميم» چه زندگى دردناكى خواهند داشت و آنان را توبيخ كند به اين كه خبر بعث و جزا از سوى خداست؛ كسى كه آفريدگار و تدبير كننده امور ايشان است: «نَحنُ خَلَقنكُم فَلَولا تُصَدِّقون × اَفَرَءَيتُم ما تُمنون × ءَاَنتُم تَخلُقونَهُ اَم نَحنُ الخلِقون». (سوره واقعه/ 56، 57ـ59)
همو كه مرگ و حيات پس از مرگ آنها بدست اوست: «نَحنُ قَدَّرنا بَينَكُمُ المَوتَ وما نَحنُ بِمَسبوقين × عَلى اَن نُبَدِّلَ اَمثلَكُم ونُنشِئَكُم فى ما لاتَعلَمون» (سوره واقعه/ 56، 60ـ61)؛ خداوندى كه مهمترين نيازمنديهاى آنان مانند قوت «اَفَرَءَيتُم ماتَحرُثون#...» (سوره واقعه/ 56، 63ـ67) و آب: «اَفَرَءَيتُمُ الماءَ الَّذى تَشرَبون...» (سوره واقعه/ 56، 68ـ70) و آتش: «اَفَرَءَيتُمُ النّارَ الَّتى تورون...» (سوره واقعه/ 56، 71ـ73) را فراهم مىكند.[۲۲]
قرآن كريم در دو آيه ديگر نيز به تأثير انكار معاد در سقوط و عذاب اصحاب شمال اشاره دارد: يكى در سوره مدثر كه پاسخ اصحاب شمال را به پرسشى درباره راز جهنمى شدنشان نقل مىكند و در آن تكذيب معاد را يكى از عوامل مىشمرد: «و كُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِ الدّين» (سوره مدثر/ 74، 46) و ديگرى در سوره انشقاق كه گمان ايشان به زنده نشدن پس از مرگ را گزارش مىكند: «اِنَّهُ ظَنَّ اَن لَن يَحور».(سوره انشقاق/ 84، 14)
5. گمراهى و تكذيب:
اصحاب شمال از مسير هدايت و حق و ثواب گمراه شده، توحيد و بعثت انبياء عليهمالسلام و آيات الهى را تكذيب مىكنند:[۲۳] «ثُمَّ اِنَّكُم اَيُّهَا الضّالّونَ المُكَذِّبون» (سوره واقعه/ 56، 51)، «واَمّا اِن كانَ مِنَ المُكَذِّبينَ الضّالّين». (سوره واقعه/ 56، 92) در آيات 77ـ81 سوره واقعه نيز سخن از اصحاب شمال و تكذيب معارف قرآن از سوى آنان است.[۲۴]
از ديدگاه قرآن كسانى كه به آيات الهى كفر مىورزند همان اصحاب شمال دانسته شدهاند: «والَّذينَ كَفَروا بِايتِنا هُم اَصحبُ المَشـَمَه» (سوره بلد/ 90، 19) و كفر آنان، عامل اين تكذيب معرفى شده است: «بَلِ الَّذينَ كَفَروا يُكَذِّبون». (سوره انشقاق/ 84، 22) در آيه 20 انشقاق نيز از كفر و بىايمانى اصحاب شمال اظهار شگفتى شده است.[۲۵]
6. بىايمانى به خداى بزرگ:
اصحاب شمال به خداى بزرگ ايمان ندارند: «اِنَّهُ كانَ لايُؤمِنُ بِاللّهِ العَظيم». (سوره حاقه/69،33)
7. بىاعتنايى به امور مساكين:
اصحاب شمال مردم را به اطعام مستمندان تشويق نكرده: «ولا يَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين» (سوره حاقه/ 69، 34)، تشويقى براى حل مشكلات زندگى مستمندان نمىكنند. آنان زكات و حقوق واجب مالى خود را نيز نمىپردازند[۲۶] و در قيامت به اين كوتاهى خويش اعتراف مىكنند: «ولَم نَكُ نُطعِمُ المِسكين». (سوره مدثر/74، 44)
8. خطاكارى:
براى اصحاب شمال خوراكى جز غسلين (چركابه) نيست و اين را جز خطاكاران يعنى كسانى كه عمداً از راه حق جدا شدند نمىخورند:[۲۷] «ولاطَعامٌ اِلاّ مِنغِسلين × لايَأكُلُهُ اِلاَّ الخطِون». (سوره حاقه/69،36ـ37)
9. ترك نماز:
آنان در آخرت اقرار مىكنند كه از نمازگزاران نبودند: «لَم نَكُ مِنَ المُصَلّين». (سوره مدثر/74، 43)
10. همدمى و همنشينى با اهل باطل:
اصحاب شمال در قيامت اعتراف مىكنند كه با اهل باطل همنشين مىشدند: «وكُنّا نَخوضُ مَعَ الخائِضين». (سوره مدثر/ 74، 45)
11. سرمستى در خانواده:
آنان در خانواده خود پيوسته (از كفر و گناه) مسرورند: «اِنَّهُ كانَ فى اَهلِهِ مَسرورا». (سوره انشقاق/ 84، 13) منظور از سرور و شادمانى، سرگرم شدن به لهو لعب و غفلت محض از تكاليف خود و خانواده است.[۲۸]
اصحاب شمال در برزخ:
در آغاز ورود به عالم آخرت اصحاب شمال با خوراكيها و آشاميدنيهاى دوزخى پذيرايى مىشوند و در قيامت آنان را به آتش سوزان وارد مىسازند:[۲۹]: «واَمّا اِن كانَ مِنَ المُكَذِّبينَ الضّالّين × فَنُزُلٌ مِن حَميم × وتَصلِيَةُ جَحِيم». (سوره واقعه/ 56، 92ـ94)
شخصيت ذاتى اصحاب شمال در دنيا از آتش طبيعت و شرورشان از شرر آن شكل گرفته و به ناچار در آخرت به اصل خويش بازمىگردند. باطن آنان در دنيا نيز از آتش اخروى شعلهور است؛ اما آنان بر اثر حجابهاى ستبر آن را ادراك نمىكنند تا اين كه با فرارسيدن مرگ و برطرف شدن حجاب به آن پى مىبرند.[۳۰]
بنابر روايتى از امام صادق عليهالسلام «نُزُلٌ مِن حَميم» درباره عذاب قبر اصحاب شمال و «تَصلِيَةُ جَحِيم» به عذاب آخرت آنان مربوط است. اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد: بزرگترين بلاها در قبر نزول حميم و شرارههاى آتش و زوزههاى آن است كه راه فرارى از آن وجود ندارد و هيچ مانعى جلودار آن نيست.[۳۱]
اصحاب شمال در آخرت:
اصحاب شمال در آخرت نامه عمل را به نشانه مردود بودن با دست چپ دريافت مىكنند، از اينرو آرزو مىكنند كه آن را دريافت نمىكردند و از محتواى آن باخبر نمىشدند زيرا مىبينند عذاب دردناكى در انتظار آنان است و نيز آرزو مىكنند در پى مرگ معدوم شده و دوباره زنده نمىشدند تا گرفتار عذاب جاويد شوند:[۳۲]
«و اَمّا مَن اوتِىَ كِتبَهُ بِشِمالِهِ فَيَقولُ يلَيتَنى لَم اوتَ كِتبِيَه × ولَماَدرِ ماحِسابِيَه × يلَيتَها كانَتِ القاضِيَه».([[سوره حاقه/69،25ـ27) آنان در دنيا مىپنداشتند با مال و سلطه به هر چيز دوست داشتنى مىرسند و از هر رنجى دور مىمانند، از اينرو در پى كسب مال و سلطه كوشيدند و از پروردگار غافل شدند و اكنون كه مىبينند از آنها كارى ساخته نيست از روى حسرت مىگويند: مالمان برايمان سودى نداشت و قدرت و شوكتمان از دستمان رفت:[۳۳] «مااَغنى عَنّى مالِيَه × هَلَكَ عَنّى سُلطـنِيَه».(سوره حاقه/69، 28ـ29)
خداى سبحان به فرشتگان 4 فرمان مىدهد: آنان را بگيريد و در غل كشيد، آنگاه آنان را به ميان آتش افكنيد و در زنجيرى كه در ازاى آن 70 ذراع است در بندشان كشيد: «خُذوهُ فَغُلّوه × ثُمَّ الجَحِيمَ صَلّوه × ثُمَّ فى سِلسِلَة ذَرعُها سَبعونَ ذِراعـًا فاسلُكوه»(حاقه /69،30ـ32) زنجيرى كه اگر حلقهاى از آن به دنيا برسد همه دنيا ذوب مىشود.[۳۴]
اصحاب شمال در صحنه قيامت هيچ هوادارى ندارند تا سبب نجاتشان شود:[۳۵] «فَلَيسَ لَهُ اليَومَ هـهُنا حَميم». ([[سوره حاقه/69،35) عقيده و عمل آنان چنان بود كه در آخرت شفاعت هيچ شفاعت كنندهاى به حالشان سودى ندارد: «فَما تَنفَعُهُم شَفعَةُ الشّفِعين». (سوره مدثر/74،48) آنان در دنيا از دين و آيات الهى چنان رويگردان بودند كه خران رمنده از شير گريزاناند: «فَما لَهُم عَنِ التَّذكِرَةِ مُعرِضين × كَاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَة × فَرَّت مِن قَسوَرَة»(سوره مدثر/74،49ـ51) آنان خوراكى جز عرق كافران[۳۶] يا چرك آميخته به خون[۳۷] ندارند. (سوره حاقه/69،36)
از درختى كه ميوهاش بسيار ناگوار است خواهند خورد و شكمهاى خود را از آن پر خواهند كرد: «لاَكِلونَ مِن شَجَر مِن زَقّوم × فَمالِونَ مِنهَا البُطون» (سوره واقعه/56، 52ـ53) و براى هضم آن و رفع عطش مانند شتران تشنه، آب جوشان خواهند نوشيد:[۳۸] «فَشرِبونَ عَلَيهِ مِنَ الحَميم × فَشرِبونَ شُربَ الهيم» (سوره واقعه/56،54ـ55) اين خوردنى و آشاميدنى پذيرايى آنان در روز جزاست: «هذا نُزُلُهُم يَومَ الدّين» (سوره واقعه/56،56)
قرآن در آياتى ديگر تصويرى دردناك از وضعيت اصحاب شمال در آخرت نمايان مىسازد: آب داغ و جوشانى بر آنان پاشيده مىشود: «يُصَبُّ مِن فَوقِ رُءوسِهِمُ الحَميم». (سوره حج/22،19) در معرض باد سوزانى قرار دارند كه حرارت آن مانند سم به منافذ بدن نفوذ مىكند[۳۹] و سايهاى از دود سياه بر آنان مستولى مىشود كه نه مانند سايههاى آفتاب خنك است و نه داراى خيرى است:[۴۰] «فى سَموم وحَميم × وظِلّ مِن يَحموم × لابارِد ولاكَريم». (سوره واقعه/ 56، 42ـ44)
تهديد اصحاب شمال به كيفر دردناك با تعبير «بشارت» براى توبيخ و تمسخر است؛ يعنى شادترين خبرى كه در مورد سرنوشت خود مىشنوند اين است كه براى آنان عذابى دردناك است:[۴۱] «فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم». (سوره انشقاق /84،24)
آنچه در آيه 10 انشقاق/ 84 آمده است كه نامه عمل اصحاب شمال از پشت سر به آنان داده مىشود با آنچه در آيه 25 سوره حاقه/69 گزارش شده كه نامه عمل آنان به دست چپشان داده مىشود، منافاتى ندارد زيرا بنابر سخن قتاده و مقاتل استخوانهاى سينه اصحاب شمال شكافته مىشود. سپس دست چپ آنان در سينههايشان داخل و از پشتشان خارج مىشود و بدين ترتيب، نامه عمل خويش را از پشت سر با دست چپ مىگيرند.[۴۲]
شايد به اين جهت نامه عمل اصحاب شمال از پشت به آنها داده مىشود كه صورتهاى آنان به پشت سرشان برگردانده شده است:[۴۳] «مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها».(سوره نساء/4،47)
پانویس
- ↑ مفردات، ص 464، «شمل».
- ↑ التحقيق، ج 6، ص 120ـ122، «شمل».
- ↑ همان، ص 7ـ8، «شام».
- ↑ منشور جاويد، ج 9، ص 451.
- ↑ الميزان، ج 20، ص 244ـ245.
- ↑ تفسير ماوردى، ج 6، ص 84.
- ↑ تفسير ماوردى، ج 5، ص 448؛ التحقيق، ج 14، ص 270.
- ↑ تفسير ماوردى، ج 6، ص 280؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 22ـ23.
- ↑ نثر طوبى، ص 106.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 333.
- ↑ الميزان، ج 13، ص 59.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 64.
- ↑ جامعالبيان، مج 13، ج 27، ص 251؛ التبيان، ج 9، ص 500.
- ↑ جامعالبيان، مج 13، ج 27، ص 252.
- ↑ التبيان، ج 9، ص 500؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 334.
- ↑ جامعالبيان، مج 13، ج 27، ص 252.
- ↑ التبيان، ج 9، ص 500.
- ↑ همان؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 333.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 125.
- ↑ همان؛ نمونه، ج 23، ص 231.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 64ـ65.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 131ـ135.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 334، 344.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 136.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 701.
- ↑ همان، ص 523؛ الميزان، ج 19، ص 401.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 523.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 700؛ نسيم حيات، ص 68.
- ↑ مجمع البيان، ج 9، ص 344؛ منهج الصادقين، ج 9، ص 169.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 129ـ130.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 83؛ نورالثقلين، ج 5، ص 230.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 522؛ الميزان، ج 19، ص 400.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 400.
- ↑ نورالثقلين، ج 5، ص 409.
- ↑ جامع البيان، مج 14، ج 29، ص 80.
- ↑ نورالثقلين، ج 5، ص 410.
- ↑ جامع البيان، مج 14، ج 29، ص 80.
- ↑ التبيان، ج 9، ص 502.
- ↑ همان، ص 499؛ الميزان، ج 19، ص 124.
- ↑ مفردات، ص 126؛ بصائر ذوىالتمييز، ج 2، ص 201.
- ↑ مفردات، ص 126، «بشر»؛ بصائر ذوى التمييز، ج 2، ص 201، «بشارت».
- ↑ تفسير قرطبى، ج 19، ص 179؛ فتح القدير، ج 5، ص 407.
- ↑ الميزان، ج 20، ص 243.
منابع
يحيى پيرعباسى و بخش فلسفه و كلام؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 413-419