نص و ظاهر: تفاوت بین نسخهها
جز |
|||
سطر ۱۸: | سطر ۱۸: | ||
==انواع تأويل ظاهر== | ==انواع تأويل ظاهر== | ||
ظواهر از چند جهت قابل تأويلند، از آن جمله است مواردى كه در پى مىآيد: | ظواهر از چند جهت قابل تأويلند، از آن جمله است مواردى كه در پى مىآيد: | ||
− | *1. تخصيص: چنانچه لفظى در عموم ظهور داشته باشد، منحصر نمودن لفظ عام بر بعضى از مصاديقش، تأويل ناميده مىشود، زيرا لفظ بر معنايى كه در آن ظهور نداشته حمل شده است، <ref> ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339، المناهج الاصوليه، ص 49 </ref> | + | *1. '''تخصيص''': چنانچه لفظى در عموم ظهور داشته باشد، منحصر نمودن لفظ عام بر بعضى از مصاديقش، تأويل ناميده مىشود، زيرا لفظ بر معنايى كه در آن ظهور نداشته حمل شده است، <ref> ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339، المناهج الاصوليه، ص 49 </ref> |
به طور مثال، آيه وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا <ref> بقره (2) آيه 275 </ref> در حلّيت همه اقسام بيع و حرمت همه انواع ربا ظهور دارد. تخصيص عموم بيع و ربا،<ref> چنان كه در فقه بيان شده كه بعضى از اقسام بيع، حرام است، مانند بيع اعيان نجس، و نيز بعضى از اقسام ربا حلال شمرده شده، مانند ربايى كه فرزند به پدر بدهد </ref>.تأويل محسوب مى شود. | به طور مثال، آيه وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا <ref> بقره (2) آيه 275 </ref> در حلّيت همه اقسام بيع و حرمت همه انواع ربا ظهور دارد. تخصيص عموم بيع و ربا،<ref> چنان كه در فقه بيان شده كه بعضى از اقسام بيع، حرام است، مانند بيع اعيان نجس، و نيز بعضى از اقسام ربا حلال شمرده شده، مانند ربايى كه فرزند به پدر بدهد </ref>.تأويل محسوب مى شود. | ||
سطر ۲۴: | سطر ۲۴: | ||
بر اين مطلب ظهور دارد كه چهار پنجم اموالى كه به غنيمت در مى آيد- اعم از منقول و غير منقول- اختصاص به كسانى دارد كه آن اموال را به غنيمت گرفته اند، ولى عمر آيه را به دليل مصلحت عمومى تأويل كرده و آن سهم را به اموال منقول محدود ساخت. <ref> لمناهج الاصوليه، ص 169 و 170. </ref> | بر اين مطلب ظهور دارد كه چهار پنجم اموالى كه به غنيمت در مى آيد- اعم از منقول و غير منقول- اختصاص به كسانى دارد كه آن اموال را به غنيمت گرفته اند، ولى عمر آيه را به دليل مصلحت عمومى تأويل كرده و آن سهم را به اموال منقول محدود ساخت. <ref> لمناهج الاصوليه، ص 169 و 170. </ref> | ||
− | بدون شك بسيارى از عمومات قرآن، تخصيص خورده است و اين در شريعت، امرى معمول و مرسوم بوده، تا آن جا كه گفته اند: «ما من عامّ الّا و قد خصّ، هيچ عامى نيست مگر اين كه تخصيص خورده است» <ref> اصول فقه مظفر، ص 156. </ref> طبق تعريفى كه از تأويل و تفسير ارائه شد، چنانچه الفاظ عام قرآنى به وسيله خود قرآن يا سنت قطعى و يا خبر مشهور، تخصيص خورده باشد، تفسير محسوب مى شود، | + | بدون شك بسيارى از عمومات قرآن، تخصيص خورده است و اين در شريعت، امرى معمول و مرسوم بوده، تا آن جا كه گفته اند: «ما من عامّ الّا و قد خصّ، هيچ عامى نيست مگر اين كه تخصيص خورده است» <ref> اصول فقه مظفر، ص 156. </ref> طبق تعريفى كه از تأويل و تفسير ارائه شد، چنانچه الفاظ عام قرآنى به وسيله خود قرآن يا سنت قطعى و يا خبر مشهور، تخصيص خورده باشد، تفسير محسوب مى شود، <ref> چنان كه ابن مسعود عده زنى كه حامله بوده و شوهرش مرده است، وضع حمل او دانسته و گفته است: آيه وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً (بقره (2) آيه 234) به وسيله آيه وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ (طلاق (65) آيه 4) تخصيص خورده است. «الوجيز فى اصول الفقه، ص 342.» </ref> اما اگر با ادلّه ديگرى تخصيص پيدا كند، تأويل خوانده مى شود. |
− | 2. تعميم: تعميم، عكس تخصيص و آن، حمل لفظ ظاهر در خاص بر عموم است. در اصول فقه، درباره تخصيص الفاظ عام بحثهاى گستردهاى مطرح شده، ولى در مورد تعميم و ضوابط آن، بحثى به ميان نيامده است، در حالى كه اين بحث نيز حائز اهميت است، زيرا در بسيارى موارد ديده مىشود مفسّران، آياتى را كه ظاهر آن به موارد خاصى مربوط است، تعميم دادهاند، بنابراين، تعميم الفاظ را نيز | + | |
− | به طور مثال، آيه كريمه وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ | + | *2. '''تعميم''': تعميم، عكس تخصيص و آن، حمل لفظ ظاهر در خاص بر عموم است. در اصول فقه، درباره تخصيص الفاظ عام بحثهاى گستردهاى مطرح شده، ولى در مورد تعميم و ضوابط آن، بحثى به ميان نيامده است، در حالى كه اين بحث نيز حائز اهميت است، زيرا در بسيارى موارد ديده مىشود مفسّران، آياتى را كه ظاهر آن به موارد خاصى مربوط است، تعميم دادهاند، بنابراين، تعميم الفاظ را نيز مى توان نوعى تأويل دانست. |
− | + | به طور مثال، آيه كريمه وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ «در راه رفتن خود ميانه رو باش!» <ref> لقمان (31) آيه 19 </ref> كه ظاهرا در مورد لزوم ميانه روى در راه رفتن است، اما بعضى از مفسّران مانند علامه طباطبایی در المیزان آن را آن قدر تعميم داده اند كه آيه را دليل بر صحّت نظريّه اعتدال قوا دانسته اند.<ref> الميزان، ج 5، ص 268 و 269 </ref> | |
− | + | ||
− | + | *3. '''تقييد''': حمل الفاظ مطلق بر معناى مقيّد، تأويل محسوب مى شود. <ref> ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339 </ref> در تفاسير، بسيارى از الفاظ مطلق قرآن، بر مقيّد حمل شده است، به طور مثال، آورده اند: هنگامى كه آيه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ظلم نيالودند، براى آنان ايمنى است و ايشانند هدايت شدگان.»<ref> انعام (6) آيه 82 </ref>نازل شد، بر اصحاب پيامبر گران آمده، گفتند: كدام يك از ما بر خودش ظلم نكرده است؟ در اين هنگام پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند: معناى آيه آن طور كه شما پنداشته ايد نيست، بلكه مراد از ظلم در آيه، همان است كه لقمان به فرزندش گفت: اى فرزندم! به خدا شرك نورز، زيرا شرك ظلم بزرگى است. <ref> ر. ك: صحيح بخارى، كتاب استتابة المرتدين، باب 9. </ref> | |
− | + | ||
− | + | به هر صورت، تخصيص يا تعميم آيات و نيز اطلاق و تقييد آن، از نكات ظريفى است كه اندكى بى دقّتى در آن چه بسا انسان را به دام هلاكت بار تأويل باطل اندازد و لذا در روايات نيز بر اين معنا تأكيد فراوان شده، چنانچه امير مؤمنان، على عليه السّلام، در وصف حافظان راستگو مى فرمايد: | |
− | |||
− | 3. تقييد: حمل الفاظ مطلق بر معناى مقيّد، تأويل محسوب | ||
− | به هر صورت، تخصيص يا تعميم آيات و نيز اطلاق و تقييد آن، از نكات ظريفى است كه اندكى | ||
«فهو حفظ النّاسخ فعمل به و حفظ المنسوخ فجنّب عنه و عرف الخاصّ و العامّ و المحكم و المتشابه، فوضع كلّ شىء موضعه و قد كان يكون من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله الكلام له وجهان فكلام خاصّ و كلام عامّ، فيسمعه من لا يعرف ما عنى اللّه، سبحانه، به، و لا ما عنى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فيحمله السّامع، و يوجّهه على غير معرفة بمعناه و ما قصد به، و ما خرج من اجله، «4» وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مىكند و منسوخ را به خاطر سپرده، از آن دورى مىكند، «خاص» و «عام»، محكم و متشابه را شناخته و هر كدام را در جاى خويش قرار داده است. گاهى سخنانى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله صادر مىشده است كه داراى دو جنبه بوده، سخنى جنبه خصوصى دارد و گفتارى | «فهو حفظ النّاسخ فعمل به و حفظ المنسوخ فجنّب عنه و عرف الخاصّ و العامّ و المحكم و المتشابه، فوضع كلّ شىء موضعه و قد كان يكون من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله الكلام له وجهان فكلام خاصّ و كلام عامّ، فيسمعه من لا يعرف ما عنى اللّه، سبحانه، به، و لا ما عنى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فيحمله السّامع، و يوجّهه على غير معرفة بمعناه و ما قصد به، و ما خرج من اجله، «4» وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مىكند و منسوخ را به خاطر سپرده، از آن دورى مىكند، «خاص» و «عام»، محكم و متشابه را شناخته و هر كدام را در جاى خويش قرار داده است. گاهى سخنانى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله صادر مىشده است كه داراى دو جنبه بوده، سخنى جنبه خصوصى دارد و گفتارى | ||
______________________________ | ______________________________ | ||
− | (1) | + | (1) . |
− | (2) | + | (2) |
− | (3) | + | (3) |
(4) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 210. | (4) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 210. | ||
روشهاى تأويل قرآن، ص: 277 | روشهاى تأويل قرآن، ص: 277 |
نسخهٔ ۲۹ آوریل ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۴۹
محتویات
تعریف ظاهر
«ظاهر، لفظى است كه از خود آن- بدون اتّكا بر يك امر خارجى- مراد متكلم فهميده شود، ولى معناى آن، اصالة مقصود متكلم نبوده و سياق كلام بر آن دلالت ندارد.» [۱] به بيان ديگر: «ظاهر، لفظى است كه معناى لغوى آن به مجرد شنيده شدن، به ذهن تبادر نموده و هر كس با لغت آشنايى داشته باشد، مىتواند معناى آن را باز يابد، ولى اين معنا، مقصود اصلى متكلم از كلام نيست و احتمال اين كه مراد متكلم خلاف آن باشد نيز وجود دارد، بنابراين، ظاهر، قابل تأويل است.» [۲]
نمونه هایی از لفظ ظاهر در قرآن
براى روشن شدن مقصود اصوليون از «ظاهر»، مثالهايى را از آيات قرآن ذكر مىكنيم:
- 1. ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.«هر چه رسول خدا دستور دهد، بگيريد و هر چه نهى كند، واگذاريد.»[۳]
ظاهر اين آيه، بر وجوب اطاعت از تمام اوامر و نواهى رسول خدا دلالت دارد، اما سياق آن بر وجوب اطاعت از آن حضرت در خصوص تقسيم فىء دلالت مىكند، بنابراين، مقصود اصلى از آيه اين است كه بر مسلمانان واجب است در مورد تقسيم فىء از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اطاعت كنند و دلالت آيه بر اطاعت از مطلق اوامر و نواهى آن حضرت، يك دلالت تبعى و ثانوى است.[۴]
- 2. فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ. «از زنان، آنچه شما را پسند افتد (يا پاك باشد براى شما)، دو تا و سه تا و چهار تا به نكاح درآوريد.»[۵]
ظاهر اين آيه، بر اباحه ازدواج دلالت مى كند، اما مقصود اصلى آيه- كه به جهت آن نازل شده- اين نيست، زيرا اين حكم، يعنى اباحه ازدواج با زنان پاكدامن، قبلا تشريع شده و همه بدان آگاه بودهاند، بلكه مقصود اصلى آيه، بيان جواز تعدّد زوجات است. ر. [۶]
- 3. وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا.«و حال آن كه خداوند بيع را حلال، و ربا را حرام كرد.» [۷]
ظاهر اين آيه، دالّ بر حلّيت بيع و حرمت رباست، ولى مقصود اصلى از آيه اين نيست، بلكه سياق آيه نشان مى دهد كه مقصود، بيان عدم مساوات بيع با رباست، زيرا قبل از آن آمده است: قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا.«گفتند همانا بيع مانند رباست.»[۸]
انواع تأويل ظاهر
ظواهر از چند جهت قابل تأويلند، از آن جمله است مواردى كه در پى مىآيد:
- 1. تخصيص: چنانچه لفظى در عموم ظهور داشته باشد، منحصر نمودن لفظ عام بر بعضى از مصاديقش، تأويل ناميده مىشود، زيرا لفظ بر معنايى كه در آن ظهور نداشته حمل شده است، [۹]
به طور مثال، آيه وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا [۱۰] در حلّيت همه اقسام بيع و حرمت همه انواع ربا ظهور دارد. تخصيص عموم بيع و ربا،[۱۱].تأويل محسوب مى شود. نيز آيه وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ «و بدانيد آنچه به غنيمت گرفتيد، پنج يك آن براى خدا و رسول و نزديكان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است.»[۱۲] بر اين مطلب ظهور دارد كه چهار پنجم اموالى كه به غنيمت در مى آيد- اعم از منقول و غير منقول- اختصاص به كسانى دارد كه آن اموال را به غنيمت گرفته اند، ولى عمر آيه را به دليل مصلحت عمومى تأويل كرده و آن سهم را به اموال منقول محدود ساخت. [۱۳]
بدون شك بسيارى از عمومات قرآن، تخصيص خورده است و اين در شريعت، امرى معمول و مرسوم بوده، تا آن جا كه گفته اند: «ما من عامّ الّا و قد خصّ، هيچ عامى نيست مگر اين كه تخصيص خورده است» [۱۴] طبق تعريفى كه از تأويل و تفسير ارائه شد، چنانچه الفاظ عام قرآنى به وسيله خود قرآن يا سنت قطعى و يا خبر مشهور، تخصيص خورده باشد، تفسير محسوب مى شود، [۱۵] اما اگر با ادلّه ديگرى تخصيص پيدا كند، تأويل خوانده مى شود.
- 2. تعميم: تعميم، عكس تخصيص و آن، حمل لفظ ظاهر در خاص بر عموم است. در اصول فقه، درباره تخصيص الفاظ عام بحثهاى گستردهاى مطرح شده، ولى در مورد تعميم و ضوابط آن، بحثى به ميان نيامده است، در حالى كه اين بحث نيز حائز اهميت است، زيرا در بسيارى موارد ديده مىشود مفسّران، آياتى را كه ظاهر آن به موارد خاصى مربوط است، تعميم دادهاند، بنابراين، تعميم الفاظ را نيز مى توان نوعى تأويل دانست.
به طور مثال، آيه كريمه وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ «در راه رفتن خود ميانه رو باش!» [۱۶] كه ظاهرا در مورد لزوم ميانه روى در راه رفتن است، اما بعضى از مفسّران مانند علامه طباطبایی در المیزان آن را آن قدر تعميم داده اند كه آيه را دليل بر صحّت نظريّه اعتدال قوا دانسته اند.[۱۷]
- 3. تقييد: حمل الفاظ مطلق بر معناى مقيّد، تأويل محسوب مى شود. [۱۸] در تفاسير، بسيارى از الفاظ مطلق قرآن، بر مقيّد حمل شده است، به طور مثال، آورده اند: هنگامى كه آيه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ظلم نيالودند، براى آنان ايمنى است و ايشانند هدايت شدگان.»[۱۹]نازل شد، بر اصحاب پيامبر گران آمده، گفتند: كدام يك از ما بر خودش ظلم نكرده است؟ در اين هنگام پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند: معناى آيه آن طور كه شما پنداشته ايد نيست، بلكه مراد از ظلم در آيه، همان است كه لقمان به فرزندش گفت: اى فرزندم! به خدا شرك نورز، زيرا شرك ظلم بزرگى است. [۲۰]
به هر صورت، تخصيص يا تعميم آيات و نيز اطلاق و تقييد آن، از نكات ظريفى است كه اندكى بى دقّتى در آن چه بسا انسان را به دام هلاكت بار تأويل باطل اندازد و لذا در روايات نيز بر اين معنا تأكيد فراوان شده، چنانچه امير مؤمنان، على عليه السّلام، در وصف حافظان راستگو مى فرمايد: «فهو حفظ النّاسخ فعمل به و حفظ المنسوخ فجنّب عنه و عرف الخاصّ و العامّ و المحكم و المتشابه، فوضع كلّ شىء موضعه و قد كان يكون من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله الكلام له وجهان فكلام خاصّ و كلام عامّ، فيسمعه من لا يعرف ما عنى اللّه، سبحانه، به، و لا ما عنى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فيحمله السّامع، و يوجّهه على غير معرفة بمعناه و ما قصد به، و ما خرج من اجله، «4» وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مىكند و منسوخ را به خاطر سپرده، از آن دورى مىكند، «خاص» و «عام»، محكم و متشابه را شناخته و هر كدام را در جاى خويش قرار داده است. گاهى سخنانى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله صادر مىشده است كه داراى دو جنبه بوده، سخنى جنبه خصوصى دارد و گفتارى ______________________________ (1) . (2) (3) (4) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 210. روشهاى تأويل قرآن، ص: 277 جنبه عمومى، و آن كس كه مقصود خداوند و منظور پيامبر صلى اللّه عليه و آله را از آن نمىدانست، مىشنيد و حفظ مىكرد و آن را بدون توجه به معنا و مقصود و هدف آن، توجيه مىكرد.» لازم به توضيح است كه علماى اصول، مباحث مفصلى را پيرامون عامّ و خاص و مطلق و مقيّد مطرح كردهاند كه در به دست آوردن معيار تأويل صحيح از فاسد، راه گشاست. «1» 4. حمل لفظ بر معناى مجازى: اگر لفظى در معناى حقيقى ظهور داشته باشد، حمل آن بر معناى مجازى، تأويل محسوب مىشود. «2» به طور مثال، ظاهر آيه وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ «3» امر به ركوع است، اما گفتهاند: مراد آيه اين است كه بايد مسلمانان نماز را به جماعت برگزار كرده، آن را به صورت فرادى نخوانند. «4» دليل اين تفسير آن است كه در شرع، ركوع به تنهايى به عنوان يك عمل عبادى تلقى نمىشود، «5» و يا در آيه ______________________________ (1) ر. ك: كفاية الاصول، ص 215- 240 (المقصد الرابع فى العام و الخاص) و ص 243- 252 (المقصد الخامس فى المطلق و المقيد)، اصول فقه مظفر، ج 1، ص 139- 164 (الباب الخامس- العام و الخاص) و ص 171- 190 (الباب السادس- المطلق و المقيد)، المحصول فى علم الاصول، ج 1، ص 353- 447 (الكلام فى العموم و الخصوص) و ص 457- 461 (القسم الرابع فى حمل المطلق على المقيد)، محمد بن على بن الطيب، المعتمد فى اصول الفقه، ج 1، ص 189- 288، على بن عبد الكافى سبكى و تاج الدين عبد الوهاب، الابهاج فى شرح المنهاج، ج 2، ص 82- 199، بدر الدين زركشى، سلاسل الذهب، ص 219- 283. (2) الوجيز فى اصول الفقه، ص 339. (3) بقره (2) آيه 43: «با ركوع كنندگان ركوع كنيد.» (4) در تفسير مراغى در ذيل آيه آمده است. «و قد حث على صلاة الجماعة لما فيها من تظاهر النفوس عند مناجاة الله و ايجاد الالفة بين المؤمنين، و لانه عند اجتماعهم يتشاورون فى دفع ما ينزل بهم من البأساء او يجلب لهم السراء، و من ثم جاء فى الخبر: «صلاة الجماعة تفضل على صلاة الفذ بسبع و عشرين درجة». (احمد مصطفى مراغى، تفسير المراغى، ذيل آيه 43 سوره بقره، ر. ك: فخر رازى، التفسير الكبير، ذيل آيه 43 سوره بقره). (5) الموجز فى اصول الفقه، ص 144. روشهاى تأويل قرآن، ص: 278 وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها «1» مراد از «القرية»، «اهل القرية» است، زيرا سؤال كردن از «قريه» ممكن نيست. «2» با اين توضيحاتى كه پيرامون تخصيص، تعميم، تقييد و حمل لفظ بر معناى مجازى داده شد، روشن گرديد كه به هر تقدير، هميشه همراه معناى ظاهر الفاظ، معنا يا معانى ديگرى نيز محتمل است كه راه را براى تأويل باز مىگذارد. اگر لفظ، عام باشد، احتمال تخصيص و اگر مطلق باشد، احتمال تقييد و اگر خاص باشد، احتمال اراده شدن معناى مجازى وجود دارد. نصّ نصّ، عبارت است از لفظ يا كلامى كه- بدون دخالت امر ديگرى- به طور واضح بر معنايى دلالت داشته و آن معنا، مقصود اصلى از نزول آيه يا تشريع حكم باشد. «3» نصّ از ظاهر واضحتر است و اين وضوح بيشتر از خود لفظ نبوده، بلكه از قرينهاى است كه متكلم با لفظ همراه مىسازد، لذا «نصّ» بدون در نظر گرفتن قرينهاش، «ظاهر» است. اين قرينه، همان «سياق» گفتار است، مانند: وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا «4» كه نصّ آيه، بيانگر تفاوت بين بيع و رباست، چون سياق آن بر اين معنا دلالت دارد و آيه در مقام ردّ ادعاى كفّار مبنى بر همانند بودن بيع و رباست، چنان كه مىفرمايد: ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا. «5» «6» ______________________________ (1) يوسف (12) آيه 82: «از آن قريهاى كه در آن بوديم، سئوال كنيد.» (2) ر. ك: محمد صالح العثيمين، الاصول من علم الاصول، ص 37. (3) ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 340، المناهج الاصوليه، ص 51. (4) بقره (2) آيه 275: «و حال آن كه خداوند بيع را حلال و ربا را حرام كرد.» (5) همان جا: «اين بدانست كه گفتند: بيع مانند رباست.» (6) محمد بن احمد سرخسى، اصول السرخسى، ج 1، ص 164 و 165. روشهاى تأويل قرآن، ص: 279 راه تشخيص ظاهر از نصّ فرق نص و ظاهر در اين است كه معنايى كه از نص استفاده مىشود، مقصود اصلى شارع است، ولى معنايى كه از ظاهر به دست مىآيد، اولا و بالذّات مراد شارع نيست، بلكه آن را به صورت فرعى و جنبى، در جهت زمينه سازى براى القاى معناى اصلى، قصد نموده است. براى پى بردن به مقصود اصلى شارع از كلام، توجه به موارد زير ضرورى است: 1. سياق آيه، «1» 2. سبب نزول آيه، 3. شرايط تاريخى در هنگام نزول آيه. «2» تأويل در نص تأويل پذيرى يا تأويل ناپذيرى نصوص قرآن كريم، به ظنّى بودن يا قطعى بودن قراين بستگى دارد، چنان كه مجموعه قراينى كه دالّ بر مقصود شارع از كلام است، اگر دلالتش قطعى باشد، نص مذكور قابل تأويل نيست و اگر ظنّى باشد، قابل تأويل است.
نص كتاب
مقصود آيات صريح كتاب خداست كه دلالت آنها قطعى و يقينى باشد و خلاف آن احتمال داده نشود، مثل «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» [۲۱]
ظاهرکتاب
مقصود آياتى است كه به حسب اوضاع لغت عرب و قواعد لفظى كه بناى عقلاء در محاورات و گفت و شنيدهاى خود اعتماد بر آنهاست بر امرى دلالت كند ولى احتمال خلاف آن نيز داده شود. [۲۲]
پی نوشت
- ↑ الوجيز فى اصول الفقه، ص 338
- ↑ المناهج الاصوليه، ص 43.
- ↑ حشر (59) آيه 7
- ↑ الوجيز فى اصول الفقه، ص 339.
- ↑ نساء (4) آيه 3
- ↑ ك: المناهج الاصوليه، ص 44.
- ↑ بقره (2) آيه 275
- ↑ بقره (2) آيه 275
- ↑ ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339، المناهج الاصوليه، ص 49
- ↑ بقره (2) آيه 275
- ↑ چنان كه در فقه بيان شده كه بعضى از اقسام بيع، حرام است، مانند بيع اعيان نجس، و نيز بعضى از اقسام ربا حلال شمرده شده، مانند ربايى كه فرزند به پدر بدهد
- ↑ انفال (8) آيه 41
- ↑ لمناهج الاصوليه، ص 169 و 170.
- ↑ اصول فقه مظفر، ص 156.
- ↑ چنان كه ابن مسعود عده زنى كه حامله بوده و شوهرش مرده است، وضع حمل او دانسته و گفته است: آيه وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً (بقره (2) آيه 234) به وسيله آيه وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ (طلاق (65) آيه 4) تخصيص خورده است. «الوجيز فى اصول الفقه، ص 342.»
- ↑ لقمان (31) آيه 19
- ↑ الميزان، ج 5، ص 268 و 269
- ↑ ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339
- ↑ انعام (6) آيه 82
- ↑ ر. ك: صحيح بخارى، كتاب استتابة المرتدين، باب 9.
- ↑ فرهنگ اصطلاحات قرآنى , ص371
- ↑ فرهنگ اصطلاحات قرآنى, ص257
منابع
فرهنگ اصطلاحات قرآنى, محمد يوسف حريرى, قم:هجرت,چاپ دوم, 1384