ابن زبعری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (منابع)
(منابع)
سطر ۴۴: سطر ۴۴:
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
[[رده:شعرا]]
 
 
[[رده:شعرای عرب]]
 
[[رده:شعرای عرب]]

نسخهٔ ‏۱۴ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۲۶

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


ابوسعد عبدالله بن زبعرى بن ‌قیس‌ بن عدى از تیره بنى ‌سهم[۱] و از دشمنان نخستین پیامبر و اسلام.

زندگی نامه

وى از شعراى بنام عصر جاهلى بود و ‌برخى او را بدیع‌گوى‌ترین شاعر مكه دانسته‌اند؛ هر چند برخى دیگر چون زبیر بن ‌بكار چنین باورى ندارند.[۲] وى اشعارى در ستایش و سرزنش افراد و اقوام داشت و همین امر گاه او یا قومش را دچار مشكل مى‌كرد؛ چنان‌كه شعرش در ستودن هاشم بن‌ عبدمناف و اطعام او در خشكسالى، حسادت امیّة بن ‌عبد شمس را برانگیخت و نزاعى را پیش آورد و نیز هجوى كه درباره بنى‌ قصى بن‌ كلاب سرود، براى او دردسر آفرید.[۳]

اشعار وى گاه مایه صلح و مانع انتقام‌جویى نیز مى‌شد؛[۴] به هر روى، سروده‌هاى ابن‌زبعرى درباره تاریخ جاهلیت از مستندات مورخان است.[۵] شعرهاى او گاهى در محاوره‌ها نیز بكار مى‌آمد؛ چنان‌كه یزید پس از واقعه كربلا به ‌شعرى از وى در بزرگى شیوخ مكه و قریش استناد كرد: لیت اشیاخى ببدر شهدوا.[۶]

این‌كه ابن‌زبعرى در جاهلیت از چه موقعیتى برخوردار بوده، در تاریخ روشن نیست. فقط گفته‌اند كه در «حِلْفُ‌المُطَیّبین» شركت داشت و همیشه پاى‌بندى خود را به آن نشان مى‌داد.[۷] با ظهور اسلام و آغاز دعوت آشكار پیامبر صلى الله علیه و آله او در شمار دشمنان اسلام قرار گرفت و با شعر و شمشیر با اسلام و مسلمانان به ستیز برخاست.[۸]

گفته‌اند: او یكى از سه شاعرى است كه پیامبر صلى الله علیه و آله را در مكه هجو كرده است.[۹] وى در بازدارى دیگران از گرایش به اسلام نیز مى‌كوشید؛[۱۰] از این‌رو برخى او را از بزرگترین دشمنان اسلام شمرده‌اند.[۱۱]

نقل ‌است كه گاهى از طرف سران قریش مورد بى‌مهرى قرار مى‌گرفت؛ چنان‌كه وقتى خواست به دارالندوه درآید تا مشورت بنى‌قصى را بشنود، مانعش شدند؛ بدین روى شعرى در نكوهش و هجو آنان بر در دارالندوه نوشت كه آزارش را در پى داشت و در نهایت به ناچار در ستایش آنان نیز اشعارى سرود.[۱۲]

ابن‌زبعرى تا سال فتح مكه (8 هجرى) در سپاه مشركان بود و در تقویت آنان و تضعیف سپاه اسلام شعر مى‌گفت. پس از جنگ بدر براى كشته‌شدگان قریش مرثیه‌اى خواند كه مشركان را به تدارك نیرو و انتقام‌جویى برانگیخت و حتى با سه تن دیگر مأموریت یافت تا دیگر تیره‌هاى اطراف مكه را نیز به مبارزه با مسلمانان فراخواند.[۱۳]

در جنگ احد نیز شركت كرد و مسلمانى را كشت[۱۴] و پس از پیروزى قریش با اظهار خشنودى از كشته شدن بعضى مسلمانان چون حمزه، اشعارى سرود كه البته از طرف حسان ‌بن ‌ثابت بى‌پاسخ نماند.[۱۵]

وى در جنگ احزاب نیز حضور داشت و پس از دیدن محاصره مدینه به وجد آمد و قصیده‌اى در ستایش سران احزاب و خوشحالى از پایان كار مسلمانان سرود؛ اما پس از پیروزى مسلمانان و شكست مشركان وى آن را مرهون خندق دانسته، گفت: اگر خندق نبود از مسلمانان جز كشته‌هایى براى پرندگان بیابان و گرگ‌ها چیزى باقى نمى‌ماند.[۱۶]

ابن‌زبعرى در سال فتح مكه به اتفاق هبیرة بن ‌ابى‌ وهب مخزومى به نجران گریخت[۱۷] و به نجرانیان درباره خطر حمله پیامبر صلى الله علیه و آله به آن‌جا هشدار داد.[۱۸]

وى مدتى در آن‌جا اقامت گزید تا حسان ‌بن ‌ثابت شاعر مسلمان در یك بیت پیامى بدین مضمون براى او فرستاد: مردمى را كه دشمنى با آنان تو را به زندگى سخت در نجران واداشت، از دست مده[۱۹] و بدین طریق از او خواست تا اسلام آورد. گویى وى پس از دریافت نامه در همین سال اسلام آورد و در امان پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت.[۲۰]

و با اظهار پشیمانى از گذشته در ضمن اشعارى انگیزه‌هاى مخالفت خود را با پیامبر قساوتِ قلب و پیروى از هواى نفس و شیطان برشمرد.[۲۱] از وى جمله‌هایى هنگام پذیرش اسلام نقل شده كه از پشیمانى او حكایت دارد.[۲۲]

او پس از مسلمانى، در حوادث بعدى با پیامبر صلى الله علیه و آله بود.[۲۳] پس از آن، اطلاعى از او در دست نیست ولى گویا خلافت عمر را درك كرد. از ابن‌زبعرى فرزندى نماند.[۲۴]

ابن‌زبعرى در شأن نزول

  1. در غررالتبیان، ذیل آیه 224 سوره شعراء/26 «وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» آمده است كه مقصود از شعرا در آیه، شعراى مشركان از جمله عبداللّه‌ بن ‌زبعرى است كه در وادى‌ها سرگردانند.[۲۵] طبرسى، تمام این شعرا جز یك تن را از قریش دانسته كه به ‌گزاف، مدعى بودند چون محمد صلى الله علیه و آله سخن ‌مى‌گویند.[۲۶]
  2. «وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا». (سوره كهف/18، 54) بر پایه قولى منظور از انسانِ مجادله‌گر، عبدالله بن زبعرى ذكر شده كه به مجادله با پیامبر صلى الله علیه و آله برمى‌خاست.[۲۷]
  3. چون پیامبر آیات 98 تا100 سوره انبیاء/21 را بر مشركان تلاوت كرد كه در آن از پرستش غیرخدا نهى و معبودهایشان، هیزم آتش دوزخ خوانده شده‌اند، ابن ‌زبعرى گفت: اگر چنین باشد پس فرشتگان، مسیح و عزیر كه معبود ما نصارا و یهودند، هیزم دوزخند! پیامبر صلى الله علیه و آله در پاسخ بدو گفت: همه آن‌ها (جز خدا) كه مى‌پسندند معبود واقع شوند با پرستندگانشان شیطانى‌اند.[۲۸] در مجمع‌البیان، تفصیلِ داستان چنین آمده است: چون آیات 98 تا 100 سوره انبیاء/21 نازل شد، وى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى محمد! آیا گمان ندارى كه عزیر و عیسى، مردانى صالح و مریم زنى نیكوكار بودند؟ چون پیامبر صلى الله علیه و آله پاسخ مثبت داد. پرسید: اینان ‌كه به جاى خدا پرستیده مى‌شوند، آیا در آتش دوزخند؟ در پاسخ به او، خداوند آیه 101 و 102 سوره انبیاء/21 را فرود آورد: «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ × لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ»؛ همانا كسانى ‌كه از پیش، وعده نیكو (=بهشت) به ایشان داده‌ایم، اینان از آن (دوزخ)دورشدگانند. آواى آن (آتش دوزخ)را هم نشنوند و ‌ایشان در آن‌چه دل‌هایشان بخواهد و آرزو كنند، جاویدانند». بدین طریق عیسى، عزیر و مریم و ملائكه كه به جاى خدا پرستیده مى‌شدند، در حالى كه خود ناخرسند بودند، مستثنا شدند.[۲۹]
  4. قرطبى[۳۰] به نقل از ماوردى، مقصود از «ظالمون» را در آیه 8 سوره فرقان/25 ابن ‌زبعرى دانسته است: «و‌قالَ الظّلِمونَ إِن تَتَّبِعونَ إلاّ رَجُلا مَسحُوراً» و ستم‌كاران گفتند: جز مردى مسحور را پیروى نمى‌كنید.

پانویس

  1. الاشتقاق، ص122.
  2. الاستیعاب، ج‌3، ص‌36.
  3. الطبقات، ج‌1، ص‌62‌.
  4. المنمّق، ص‌196 و 197.
  5. سیره ابن ‌هشام، ج‌3، ص‌136 به بعد؛ البدایة والنهایه، ج‌8‌، ص‌179 به بعد.
  6. البدایة والنهایه، ج‌8‌، ص‌179.
  7. المنمّق، ص 50 و 51؛ سیره ابن ‌هشام، ج3، ص278.
  8. المنمّق، ص‌50 و 51‌.
  9. الاغانى، ج‌ 4، ص‌ 144.
  10. سیره ابن ‌هشام، ج‌3، ص‌278.
  11. البدایة والنهایه، ج4، ص247.
  12. المنمّق، ص‌ 343 و 344.
  13. المغازى، ج‌1، ص‌201.
  14. المغازى، ج‌1، ص‌302.
  15. سیره ابن ‌هشام، ج‌3، ص‌136 و 137.
  16. سیره ابن هشام، ج‌3، ص‌257 و 258.
  17. تاریخ طبرى، ج‌2، ص‌162؛ الاستیعاب، ج‌3، ص36.
  18. المغازى، ج‌2، ص‌847‌.
  19. همان، ص‌ 847 و 848‌؛ الاستیعاب، ج‌3، ص‌37.
  20. الاغانى، ج‌15، ص‌174؛ الاصابه، ج‌4، ص76.
  21. الاستیعاب، ج‌3، ص‌37.
  22. المغازى، ج‌2، ص‌847 و 848‌.
  23. الاستیعاب، ج‌3، ص‌38.
  24. جمهرة انساب‌العرب، ص‌ 165؛ اسدالغابه، ج‌3، ص‌240.
  25. غررالتبیان، ص‌ 376.
  26. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌325.
  27. مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 167.
  28. جامع‌البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌126 و 127.
  29. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌102 و 103.
  30. قرطبى، ج‌13، ص‌6‌.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد1، صفحه 587-590.