مادر حضرت موسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:بخشی از یک کتاب}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} یوكابد, مادر حضرت موسى (ع ), در ت...' ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
 
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}}
 
یوكابد, مادر حضرت موسى (ع ), در تدبير, زيركى , ايمان و همچنين راى و فراست , سرآمد همه زنان روزگار خود بود. پس از اين كه درد زايمان را در خود احساس كرد, با توجه به دستور دستگاه طاغوتى فرعون براى قتل نوزادان پسر و جلوگيرى از زيان احتمالى آينده , دل به خدا سپرد و قابله اى به خانه دعوت كرد تا مقدمات وضع حمل را آماده كند. به محض اين كه موسى (ع ) تولديافت , قابله نورى در پيشانى نوزاد مشاهده و محبت و دوستى حضرت موسى (ع ) را در دل خود احساس كرد. از اين رو تصميم گرفت موضوع را به هيچ كس خبر ندهد و سر ولادت كودك را پنهان داشت .
 
ولى غائله تمام نشده بود و هر لحظه خطر كشتن آن حضرت وجودداشت . يوكابد, در ميان ترس و اضطراب به سر مى برد كه خداوند به وى الهام كرد: او را شير بده , و هنگامى كه بر جانش ترسيدى , وى را به دريا بينداز ونترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از پيامبرانش قرار مى دهيم .
 
مادر سراغ حزبيل نجار رفت و از او خواست تا صندوقى بسازد. وى صندوقى ساخت , يوكابد آن را با احتياط كامل به منزل آورد و فرزندش را با توجه به الهام خداوند, در آن صندوق گذاشت . درب آن را محكم بست و به دست امواج خروشان رود نيل سپرد. امواج دريا, صندوق حامل موسى (ع ) را به دربار فرعون برد!. فرعون و همسرش آسيه , در كنار رود نيل نشسته بودند كه ناگهان چشمشان به صندوقى افتاد. فرعون به دريانوردان دستورداد تا آن صندوق را بگيرند و نزد او ببرند.
 
همين كه درب صندوق را گشودند, كودكى زيبا در آن يافتند. خداوند محبت وى را در دل آسيه جاى داد و او به فرعون گفت : اين طفل مايه خرسندى من و تو است , او را نكش , شايد براى ما مفيد باشد, يا اورا پسر خود برگزينيم ! همان لحظه كه يوكابد موسى را به رود نيل انداخت , دخترش كلثمه را مامور كرد تا قدم به قدم , در پى او روان شود و ببيند سرنوشت وى به كجامى انجامد. خواهر موسى در آن شرايط سخت , به دنبال برادر رفت وبه صورت ناشناس خود را به دربار فرعون رساند.
 
بانوانى را ديد كه براى شير دادن حضرت موسى به آن جا آورده اند. نوزاد از گرفتن پستان همه , خوددارى كرد. كلثمه كه تاكنون شاهد رويدادها بود, جلو آمد و به فرعونيان گفت : آيا مى خواهيد شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه مى توانند اين نوزاد راكفالت كنند و خيرخواه او هستند؟امان , وزير فرعون كه اين سخن را شنيد برآشفت و دستورداد كلثمه را توقيف كنند. كلثمه گفت : من خواستم خدمتى كنم وگرنه , منظورى ندارم . درباريان قانع شدند و او را تبرئه كردند. طول ى نكشيد كه به دستور فرعون و راهنمايى كلثمه , زنى را كه همان مادر موسى بود حاضر كردند و طفل به لطف خداوند, پستان او را پذيرفت و در آغوش گرم مادر آرميد. فرعون تعجب كرد و از يوكابد پرسيد: چرا اين كودك , تنها پستان تو را پذيرفت ؟ وك ابد گفت : چون من زنى پاك و پاكيزه و خوشبو هستم و شيرم خوش طعم است , هر كودكى پستان مرا قبول مى كند. فرعون از اين سخن قانع شد. مادر موسى را به دايگى گرفت و برايش بودجه اى مقرركرد. بدين گونه خداوند موسى را به مادرش بازگرداند تا چشمش روشن شود, غمگين نباشد و بداند كه وعده الهى حق است .
 
  
== منابع ==
+
یوكابد، مادر [[حضرت موسى]] علیه السلام در تدبير، زيركى، [[ايمان]] و همچنين راى و فراست، سرآمد همه زنان روزگار خود بود. پس از اين كه درد زايمان را در خود احساس كرد با توجه به دستور دستگاه طاغوتى فرعون براى قتل نوزادان پسر و جلوگيرى از زيان احتمالى آينده، دل به خدا سپرد و قابله اى به خانه دعوت كرد تا مقدمات وضع حمل را آماده كند.
 +
 
 +
به محض اين كه موسى علیه السلام تولد يافت، قابله نورى در پيشانى نوزاد مشاهده و محبت و دوستى [[حضرت موسى]] علیه السلام را در دل خود احساس كرد. از اين رو تصميم گرفت موضوع را به هيچ كس خبر ندهد و سر ولادت كودك را پنهان داشت.
 +
 
 +
ولى غائله تمام نشده بود و هر لحظه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت. يوكابد، در ميان ترس و اضطراب بسر مى برد كه خداوند به وى الهام كرد: او را شير بده و هنگامى كه بر جانش ترسيدى، وى را به دريا بينداز و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو بازمى گردانيم و از پيامبرانش قرار مى دهيم.
 +
 
 +
مادر سراغ حزبيل نجار رفت و از او خواست تا صندوقى بسازد. وى صندوقى ساخت، يوكابد آن را با احتياط كامل به منزل آورد و فرزندش را با توجه به الهام خداوند، در آن صندوق گذاشت.
 +
 
 +
درب آن را محكم بست و بدست امواج خروشان رود نيل سپرد. امواج دريا، صندوق حامل موسى علیه السلام را به دربار فرعون برد! فرعون و همسرش آسيه، در كنار رود نيل نشسته بودند كه ناگهان چشمشان به صندوقى افتاد. فرعون به دريانوردان دستور داد تا آن صندوق را بگيرند و نزد او ببرند.
 +
 
 +
همين كه درب صندوق را گشودند، كودكى زيبا در آن يافتند. خداوند محبت وى را در دل آسيه جاى داد و او به فرعون گفت: اين طفل مايه خرسندى من و تو است، او را نكش شايد براى ما مفيد باشد يا او را پسر خود برگزينيم!
 +
 
 +
همان لحظه كه يوكابد موسى را به رود نيل انداخت، دخترش كلثمه را مامور كرد تا قدم به قدم در پى او روان شود و ببيند سرنوشت وى به كجا مى انجامد. خواهر موسى در آن شرايط سخت به دنبال برادر رفت و به صورت ناشناس خود را به دربار فرعون رساند.
 +
 
 +
بانوانى را ديد كه براى شيردادن حضرت موسى به آنجا آورده اند. نوزاد از گرفتن پستان همه، خوددارى كرد. كلثمه كه تاكنون شاهد رويدادها بود، جلو آمد و به فرعونيان گفت: آيا مى خواهيد شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه مى توانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟
 +
 
 +
امان، وزير فرعون كه اين سخن را شنيد برآشفت و دستور داد كلثمه را توقيف كنند. كلثمه گفت: من خواستم خدمتى كنم وگرنه، منظورى ندارم. درباريان قانع شدند و او را تبرئه كردند. طولى نكشيد كه به دستور فرعون و راهنمايى كلثمه، زنى را كه همان مادر موسى بود،  حاضر كردند و طفل به لطف خداوند پستان او را پذيرفت و در آغوش گرم مادر آرميد.
 +
 
 +
فرعون تعجب كرد و از يوكابد پرسيد: چرا اين كودك، تنها پستان تو را پذيرفت؟ و كابد گفت: چون من زنى پاك و پاكيزه و خوشبو هستم و شيرم خوش طعم است. هر كودكى پستان مرا قبول مى كند. فرعون از اين سخن قانع شد. مادر موسى را به دايگى گرفت و برايش بودجه اى مقرر كرد. بدين گونه خداوند موسى را به مادرش بازگرداند تا چشمش روشن شود، غمگين نباشد و بداند كه وعده الهى حق است.
 +
 
 +
==منابع==
 +
* زنان نمونه، علی شیرازی.
  
زنان نمونه، علی شیرازی .
 
 
[[رده:زنان مطرح شده در قرآن]]
 
[[رده:زنان مطرح شده در قرآن]]

نسخهٔ ‏۸ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۴:۵۹

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


یوكابد، مادر حضرت موسى علیه السلام در تدبير، زيركى، ايمان و همچنين راى و فراست، سرآمد همه زنان روزگار خود بود. پس از اين كه درد زايمان را در خود احساس كرد با توجه به دستور دستگاه طاغوتى فرعون براى قتل نوزادان پسر و جلوگيرى از زيان احتمالى آينده، دل به خدا سپرد و قابله اى به خانه دعوت كرد تا مقدمات وضع حمل را آماده كند.

به محض اين كه موسى علیه السلام تولد يافت، قابله نورى در پيشانى نوزاد مشاهده و محبت و دوستى حضرت موسى علیه السلام را در دل خود احساس كرد. از اين رو تصميم گرفت موضوع را به هيچ كس خبر ندهد و سر ولادت كودك را پنهان داشت.

ولى غائله تمام نشده بود و هر لحظه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت. يوكابد، در ميان ترس و اضطراب بسر مى برد كه خداوند به وى الهام كرد: او را شير بده و هنگامى كه بر جانش ترسيدى، وى را به دريا بينداز و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو بازمى گردانيم و از پيامبرانش قرار مى دهيم.

مادر سراغ حزبيل نجار رفت و از او خواست تا صندوقى بسازد. وى صندوقى ساخت، يوكابد آن را با احتياط كامل به منزل آورد و فرزندش را با توجه به الهام خداوند، در آن صندوق گذاشت.

درب آن را محكم بست و بدست امواج خروشان رود نيل سپرد. امواج دريا، صندوق حامل موسى علیه السلام را به دربار فرعون برد! فرعون و همسرش آسيه، در كنار رود نيل نشسته بودند كه ناگهان چشمشان به صندوقى افتاد. فرعون به دريانوردان دستور داد تا آن صندوق را بگيرند و نزد او ببرند.

همين كه درب صندوق را گشودند، كودكى زيبا در آن يافتند. خداوند محبت وى را در دل آسيه جاى داد و او به فرعون گفت: اين طفل مايه خرسندى من و تو است، او را نكش شايد براى ما مفيد باشد يا او را پسر خود برگزينيم!

همان لحظه كه يوكابد موسى را به رود نيل انداخت، دخترش كلثمه را مامور كرد تا قدم به قدم در پى او روان شود و ببيند سرنوشت وى به كجا مى انجامد. خواهر موسى در آن شرايط سخت به دنبال برادر رفت و به صورت ناشناس خود را به دربار فرعون رساند.

بانوانى را ديد كه براى شيردادن حضرت موسى به آنجا آورده اند. نوزاد از گرفتن پستان همه، خوددارى كرد. كلثمه كه تاكنون شاهد رويدادها بود، جلو آمد و به فرعونيان گفت: آيا مى خواهيد شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه مى توانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟

امان، وزير فرعون كه اين سخن را شنيد برآشفت و دستور داد كلثمه را توقيف كنند. كلثمه گفت: من خواستم خدمتى كنم وگرنه، منظورى ندارم. درباريان قانع شدند و او را تبرئه كردند. طولى نكشيد كه به دستور فرعون و راهنمايى كلثمه، زنى را كه همان مادر موسى بود، حاضر كردند و طفل به لطف خداوند پستان او را پذيرفت و در آغوش گرم مادر آرميد.

فرعون تعجب كرد و از يوكابد پرسيد: چرا اين كودك، تنها پستان تو را پذيرفت؟ و كابد گفت: چون من زنى پاك و پاكيزه و خوشبو هستم و شيرم خوش طعم است. هر كودكى پستان مرا قبول مى كند. فرعون از اين سخن قانع شد. مادر موسى را به دايگى گرفت و برايش بودجه اى مقرر كرد. بدين گونه خداوند موسى را به مادرش بازگرداند تا چشمش روشن شود، غمگين نباشد و بداند كه وعده الهى حق است.

منابع

  • زنان نمونه، علی شیرازی.