دعای دهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «پناه بردن به خدای تعالی وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی اللَّجَإِ إ...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز (مهدی موسوی صفحهٔ دعای دهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول) را به دعای دهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۴ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۲۸
پناه بردن به خدای تعالی
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی اللَّجَإِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی:
اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک، فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَک بِمَنِّک، وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِک بِتَجَاوُزِک، فَإِنَّهُ لَا طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِک، وَ لَا نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِک؛
یا غَنِی الْأَغْنِیاءِ، هَا، نَحْنُ عِبَادُک بَینَ یدَیک، وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِک، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِک، فَتَکونَ قَدْ أَشْقَیتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِک، وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَک.
فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْک، وَ إِلَی أَینَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِک؟ سُبْحَانَک نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ، وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکشْفَ عَنْهُمْ، وَ أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِمَشِیتِک، وَ أَوْلَی الْأُمُورِ بِک فِی عَظَمَتِک، رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَک، وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِک، فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیک، وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَینَ یدَیک.
اللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایعْنَاهُ عَلَی مَعْصِیتِک، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکنَا إِیاهُ لَک، وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
در پناه بردن به خداوند:
بارخدایا اگر بخواهی بر ما ببخشی از سر فضل میبخشی و اگر بخواهی ما را به عذاب مبتلا کنی از سر عدل مبتلا میکنی،
الهی به رسم احسان، عفوت را نصیب ما کن، و به آیین چشمپوشی ما را از عذاب برهان، که ما را طاقت عدل تو نیست، و بدون عفوت برای هیچ یک از ما آزادی میسّر نیست،
ای بینیازترین بینیازها، اینک ما بندگان توایم بر درگاهت، و من نیازمندترین نیازمندان به توام، پس تهیدستی ما را به توانگریات چاره کن و رشته امید ما را با منعکردن لطفت قطع مکن که اگر چنین کنی، کسی را که از رحمتت نیکبختی خواسته بدبخت کردهای و آن را که از فضلت عطا خواسته محروم نمودهای،
در این حال از پیشگاهت به سوی چه کسی رو کنیم؟ و از درِ رحمتت به کجا رویم؟ پاک و منزهی، ما از آن درماندگانیم که قبول دعای آنان را واجب کردهای و از آن گرفتارانیم که رفع گرفتاری را به ایشان وعده دادهای.
و شبیهترین چیزها به خواسته تو و سزاوارترین کار به بزرگواری تو، رحمتآوردن بر کسی است که از تو رحمت خواهد و به فریاد رسیدن کسی است که به تو فریادرسی کرده، پس بر زاری ما نزد خود رحمت آر و به خاطر اینکه خود را در پیشگاهت به خاک افکندهایم به فریادمان رس.
الهی، شیطان، ما را چون در نافرمانیات او را همراهی کردیم سرزنش میکند، پس بر محمد و آلش درود فرست و اکنون که شیطان را به خاطر تو واگذاشتیم و از طرف او به سوی تو روی آوردیم، وی را به سرزنش ما شاد مکن.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است در التجا به خدای تعالی.
اى خداوند، اگر مشیت تو بر آن قرار گیرد و ما را عفو کنى، از فضل توست و اگر مشیت تو بر آن قرار گیرد و ما را عقوبت کنى، از عدل توست.
بر ما منت بنه و عفو خود نصیب ما کن و به بخشایش خویش از عذابت نجات بخش، که ما را طاقت آن نیست که به عدل خود با ما رفتار کنى و اگر بخشایش تو نباشد، هیچ یک از ما را نجات نباشد.
اى بى نیاز بى نیازان، اینک ما بندگان تو در دست توایم، و من محتاج ترین محتاجان به درگاه تو هستم. به گشایشى که در کار ما دهى بینوایى ما جبران کن و ما را از درگه خود مران که نومید گردیم. و هرگاه چنین شود، آن را که به امید نیکبختى روى به سوى تو نهاده بدبخت ساخته اى و آن را که از فضل تو بخشایش طلبیده محروم داشته اى.
در این حالت، ما راندگان درگاه تو به که روى آوریم و از در تو به کجا رویم؟ اى خداوند، تو منزهى. ما همان بیچارگان هستیم که اجابتشان واجب داشته اى و همان بدحالان که وعده بهروزیشان داده اى.
شبیه ترین چیزها به خواست و اراده تو و سزاوارترین کارها در عرصه عز و جلال تو رحمت آوردن تو بر کسى است که از تو رحمت طلبد و فریاد رسیدن تو کسى را که از تو فریاد خواهد. پس بر زارى ما به درگاهت، رحمت آور. و چون خویشتن بر آستان تو افکنده ایم بى نیازمان فرما.
اى خداوند، چون بر معصیت تو از پى شیطان رفتیم شیطان بر ما شماتت کرد. پس درود بفرست بر محمد و خاندانش و اکنون که شیطان را به خاطر فرمانبردارى تو واگذاشته ایم و از او دل بر کنده ایم و به سوى تو آمده ایم هرگز مباد که او را بر ما مجال شماتت باشد.
ترجمه ارفع
دعاى امام علیه السلام در التجاء به پروردگار:
خداوندا اگر از ما بگذرى از فضل توست و اگر ما را عذاب کنى از عدل توست پس با عنایت خود عفوت را بر ما آسان کن و به خاطر گذشتت ما را از عذابت پناه ده چرا که ما را طاقت عدل تو نیست و به غیر از عفو تو راه نجاتى برایمان نمى باشد.
اى بى نیازترین بى نیازان، اینک ما بندگانت در اختیار تو هستیم و من فقیرترین فقرایم به سویت آمده ام پس فقر و تهیدستى ما را به وسیله اعمال صالحه با وسعت رحمتت جبران کن و با طرد کردنمان از در خانه ات قطع امیدمان مکن. که اگر از رحمت خویش آنکه را که خوشبخت کرده ای بازدارى بدبخت خواهد شد و آنکه را که مشمول فضل خویش نموده ای ناامید مى گردد.
پس با این اوصاف از در خانه تو به کجا روى آورم و کدامین ملجا را برگزینم. تو منزهى از اینکه ما درماندگان را که اجابتشان را واجب کرده ای و مردمى که بر طرف کردن گرفتاریهایشان را وعده داده ای از در خانه ات برانى.
چیزى که شباهت زیادى به اراده تو و سزاوارترین امور به عظمتت دارد رحمتى است که بر تقاضاکننده رحمتت عنایت مى فرمایى و پناهى است که به پناهنده ى درگاهت مى دهى بنابراین به تضرع ما به پیشگاهت بر ما رحم کن و چون خود را در اختیارت قرار داده ایم بى نیازمان فرما.
خداوندا وقتى از شیطان پیروى کردیم و تو را مخالفت نمودیم شیطان ما را سرزنش کرد پس بر محمد و آل او درود فرست و هنگامى که به خاطر تو او را رها کردیم و روى به درگاهت آوردیم ما را گرفتار بلایا مفرما تا دستاویز سرزنش شیطان بر ما شود.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است در پناه بردن به خداى متعال:
خدایا، اگر بخواهى از ما درگذرى از فضل و بخشش توست، و اگر بخواهى عذابمان کنى از عدل و دادگرى توست. پس به بخشش بى دریغت به آسانى از ما بگذر، و به گذشت و چشم پوشیت ما را از عذاب خود پناه ده، که ما را طاقت عدل تو (و موشکافى در حساب) نیست، و هیچ یک از ما را نجاتى جز به عفو تو نباشد.
اى بى نیاز بى نیازان، و اکنون ما بندگانت پیشاروى توایم، و من نیازمندترین نیازمندان به توام، پس فقر و نیاز ما را با دارایى خویش جبران کن، و امیدمان را با محرومیت از رحمتت قطع مکن، که در آن صورت کسى را که خواهان نیک بختى از توست بدبخت نموده اى، و کسى را که جویاى عطاى توست محروم ساخته اى.
پس در آن هنگام از پیشگاه تو رو به که آوریم؟ و از درگاه تو به کجا رویم؟ تو (از هر عیب و نقص) منزهى، ما همان درماندگانى هستیم که پاسخشان را واجب کرده اى، و آسیب دیدگانى هستیم که رفع آسیبشان را وعده فرموده اى.
و شبیه ترین چیزها به خواست تو، و شایسته ترین کارها- با توجه به عظمتت- براى تو ترحم به کسى است که از تو ترحم جوید، و فریادرسى کسى است که از تو فریادرسى خواهد، پس به زارى ما در پیشگاهت ترحم کن، و از آن رو که خود را در پیشگاه تو افکنده ایم به فریادمان برس.
خدایا، شیطان آن گاه که او را بر اساس نافرمانیت پیروى کردیم به سرزنش ما پرداخت، پس بر محمد و آل او درود فرست، و پس از آن که به خاطر تو ترک او گفتیم و از او روى گرداندیم و به سوى تو روى آوردیم زبان او را به سرزنش ما دراز مگردان.
ترجمه الهی قمشهای
در التجا و پناه بردن به سوى خداى متعال عز سلطانه:
پروردگارا تو اگر خواستى که از گناه ما بگذرى و بیامرزى آن مقتضاى فضل (و رحمت نامنتهاى) تست و اگر خواستى ما را عذاب کنى (و ما را به کیفر اعمال زشت عقاب فرمائى) آن به مقتضاى عدل تو (و استحقاق ماست)
پس تو به حکم لطف و احسانت بر ما (کار را به) عفو و کرمت سهل و آسان ساز و ما را از عذاب خود در پناه گذشت و آمرزش خویش آور (و به کرم و عفو و بخششت اعمال بد ما را محو ساز) که اى خدا ما (با این همه عصیان و اعمال زشت) بر حکم عدالتت (بدون لطف و احسان تو) طاقت نداریم و احدى از ما بدون عفو و کرمت نجات (از قهر و عذابت) نخواهد یافت
اى ذات غنى و بى نیاز از همه عالم (اى بى نیازترین بى نیازان عالم) (اى بى نیازى بخش بى نیازان جهان) ما بندگان تو (همه محتاج و فقیریم) اى خدا ما بندگان توایم (که همه با فقر وفاقه و مسکنت) به پیشگاه کرمت حاضر و من به درگاهت فقیرترین فقیرانم (و از فقر و فنا به رحمت واسع نامنتهایت چشم امید گشوده ام) پس تو از کرم بى حد و نهایتت این شدت فقر ما را جبران کن و دست امید ما را از دامن لطف و احسانت به منع احسان کوتاه مگردان تا ما فقرائى که از تو خیر و سعادت مى طلبیم (و به تو چشم امید داریم) از کرم و رحمتت ممنوع گردانى و کسى که به درگاهت دست طمع دراز کرده و عطائى مى طلبد او را محروم سازى (هرگز چنین نخواهى کرد و ابدا این گمان به تو نمى بریم)
که (اگر تو ما را محروم و ممنوع از رحمتت فرمائى) در این صورت ما بیچارگان از درگاه احسانت به کجا رویم. منزهى تو پروردگارا ما این بندگان مضطر و بیچاره ایم که تو بر خود اجابت دعایشان را لازم کردى و به رفع آلام و کشف سوء اسقامشان وعده فرمودى (آنجا که در کتاب عزیزت فرمودى «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»
و اى خدا شبیه ترین و مناسبترین امور عالم به مشیتت و اولى و اقدم امور به حضرتت در مقام عظمت و بزرگوارى ذات اقدست لطف و رحمت است در حق آنانکه به درگاهت از تو ترحم مى طلبند و فریادرسى کسانى که (از جور روزگار و اهل روزگار) تو را به دادخواهى مى خوانند (یعنى تو در مقام عظمت و سلطنت بر ملک وجود بر ذات پاکت لازم کرده اى که هر کس از تو استرحام کند و از دل طلب لطف و رحمت کند بر او ترحم فرمائى و هر مظلوم و بیچاره را که به درگاهت فریادخواهى کند به فریادش رسى) پس تو اى خداى بر ما که به درگاه کرمت به تضرع و زارى آمده ایم ترحم فرما و ما نیازمندان را که به پیشگاه حضرتت از خود دست شسته ایم (و خودى خود را فانى در وجه باقى تو نموده ایم) بى نیازى بخش
پروردگارا شیطان که در حال گناه و عصیان تو از او پیروى مى کنیم بر ما سخت شماتت و نکوهش مى کند (که ما را گمراه و بدکار نموده) پس درود فرست بر محمد (ص) و آل پاکش و بعد از آنکه ما او را ترک کردیم و رو به تو آوردیم (و به درگاه رحمتت به توبه و زارى آمدیم) شماتت و نکوهش شیطان را از ما دور ساز و ما را از پیروى او به شوق و رغبت به سوى حضرتت باز گردان اى مهربانترین مهربانان عالم
ترجمه سجادی
از دعاهاى امام علیه السلام است در پناه بردن به خداوند متعال:
خداوندا اگر خواهى ما را ببخشایى، از احسان توست و اگر بخواهى ما را عذاب کنى، از عدالت توست.
پس به منّت خود، بخشایشت را بر ما آسان گردان و به گذشت خود، ما را از عذابت ایمن ساز. زیرا ما طاقت عدالت تو را نداریم و بدون بخشایش تو، هیچ یک از ما نجات نمى یابیم.
اى بى نیازترین بى نیازان، اینک ما بندگانت در پیشگاه توایم و من نیازمندترین نیازمندان به توام، پس نیاز ما را به توانگرى خود برطرف کن و به منع خویش، ما را ناامید مکن. وگرنه کسى که از تو نیک بختى خواسته، بدبخت کرده اى و آنکه از احسانت بخشش خواسته، محروم نموده اى.
پس در این هنگام از جانب تو به چه کسى رو آوریم؟ و از درِ خانه تو به کجا رویم؟ پاک و منزّهى تو! ما درماندگانیم که اجابت آنها را واجب گردانده اى و ما گرفتارانیم که رفع گرفتارى آنها را وعده داده اى.
و شبیه ترین چیزها به اراده ات و سزاوارترین کارها به بزرگوارى ات، بخشش است بر آنکه از تو رحمت خواسته و کمک به کسى است که از تو کمکى طلبیده. پس به زارى ما به درگاهت رحم کن و چون خویش را در پیشگاه تو افکنده ایم، بى نیازمان گردان.
خداوندا چون بر نافرمانى از تو، شیطان را همراهى نمودیم، او ما را شماتت کرد. پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و پس از آنکه به خاطر تو از او دورى کردیم و به درگاه تو روى آوردیم، اندوهى به ما نرسان که او را شاد گرداند.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت (ع) است در پناه بردن به خداى تعالى:
خدایا اگر خواهى، بر ما ببخشائى به فضل خود. و اگر خواهى، ما را کیفر دهى به عدل خود پس منت نه و بر ما ببخشاى و آسان گیر و از ما درگذر و از عذاب خود پناه ده که یارائى تحمل عدل تو را نداریم و بى بخشایش تو کسى از ما نجات نیابد.
اى بى نیازترین بى نیازان اینک ما بندگان توایم در پیشگاه تو و من از همه محتاجتر. پس به توانگرى خویش حال ما درویشان را نیکو گردان و به منع عطا قطع امید ما مکن تا آن کسى که از تو طلب سعادت مى کند بدبخت نگردد، و آنکه از فضل تو چشم عطا دارد نومید نشود،
اگر از جانب تو نومید شویم سوى که بازگردیم و از در خانه تو کجا برویم. پاکا خداوندا! ما فروماندگانیم و تو اجابت فروماندگان را واجب کرده و مستمندانیم که گشودن مشکل آنها را نوید دادى
سزاوار مشیت و شایسته عظمت و بزرگى تست که بر مستمندان ببخشائى و آن کس را که فریادرس خواهد به فریاد رسى. به زارى ما رحمت آر و چون خویش را بر آستان تو افکندیم ما را بى نیاز کن
خدایا شیطان شاد گشت که در گناه پیروى او کردیم پس بر محمد و آل او درود فرست و پس از اینکه او را رها کردیم و روى به تو آوردیم او را شاد مگردان.
ترجمه فولادوند
نیایش در پناه بردن به سوى خداى تعالى:
بار الها! اگر اراده کنى که ما را عفو کنى از فضل توست و اگر خواهى ما را شکنجه کنى به حکم عدل توست.
بر ما منت گذار و عفو خود را بر ما ارزانى دار و با گذشت خویش ما را از عذاب خود ایمن فرما، چرا که ما تاب تحمل داد تو را نداریم و بى یارى گذشت تو براى هیچ کس از ما رهایى نیست.
اى بى نیاز بى نیازان! اینک ما بندگان بر درت ایستاده ایم و من از همه نیازمندان تو نیازمندترم. پس به گشایش خویش بینوایى ما را جبران فرما و با امتناع خود امید ما را مبر و گرنه آن را که به امید نیک بختى روى به تو آورده سیه روزگار ساخته اى و آن کس را که از فضل تو یارى جسته محروم گردانیده اى.
و در این صورت روى به سوى که آوریم و از درگاه تو به کدام در روى کنیم؟ پاکا که تویى! ما همان بیچارگانیم که اجابت آنها را واجب گردانیده اى و همان تیره حالانیم که بدانها وعده ى گشایش حال داده اى و در حقیقت برازنده ترین چیزها از مشیت تو و در خورتر کارها براى تو، که شایسته ى عظمت توست، همان رحمت است نسبت به آن که از تو طلب رحمت نماید و فریادرسى است براى کسى که از تو فریاد رسى کند، پس بر زارى ما به سوى خود رحمت آور و چون سر بر درگاهت سوده ایم ما را بى نیاز فرما.
بار خدایا! چون شیطان که از وى در معصیت تو پیروى کردیم به ما سرکوب زد، پس، درود بر محمد و خاندان وى، و اینک که به پاس طاعت از تو از او دل برکنده و به جانب تو آمده ایم، او را بر ما مجال سرکوب مده!
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است در پناه بردن به خداى تعالى:
بار خدایا اگر بخواهى از ما بگذرى از فضل و احسان تو است (نه شایستگى ما) و اگر بخواهى ما را به کیفر رسانى از عدل و دادگرى تو است (نه ستم بر ما)
پس به نعمت (بى پایان) خود بخششت را بر ما آسان فرما (بى رسیدگى به حساب ما انعام کن) و به گذشتت (از گناهان) ما را از کیفرت رهائى ده، زیرا (در بازپرسى از کردار و گفتار) ما را توانائى دادگرى تو نیست، و بى عفو و بخششت هیچ یک از ما را رهائى (از عذاب) نه
اى بى نیاز بى نیازان، اینک ما بندگان تو در اختیار توایم، و من نیازمندترین نیازمندان بتوام، پس به بى نیازى و عطاى خویش (که هر نیازمندى از آن بهره مى برد) نیازمندى ما را برطرف فرما، و ما را به بازداشتن (از رحمت) خود نومید مگردان که (اگر از رحمت بازداشتى) بدبخت کرده اى کسى را که از تو نیکبختى خواسته، و نومید ساخته اى آن را که از احسان تو بخشش طلبیده (بیانها در این جمله: ها نحن عبادک براى تضرع و اصرار در درخواست است، نه براى تنبیه و آگاه ساختن مخاطب که در لغت به کار رفته)
پس در این هنگام (بدبختى و نومیدى) از جانب تو به که رو آوریم، و از درگاه تو به کجا رویم؟ (جز تو کسى و جز درگاهت پناهى نداریم) منزه و پاکى تو (از آنچه شایسته ى تو نیست) ما بیچارگانیم که اجابت (دعا) شان را واجب گردانیده اى، و ما رنج دیدگانیم که رفع گرفتاریشان را وعده داده اى (اشاره به قول خداى تعالى «س ۲۷ ى ۶۲»: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» یعنى یا کسى که دعاى مضطر و درمانده را به اجابت مى رساند و غم و رنج را برطرف مى سازد)
و شبیه ترین چیزها به اراده و خواست (ایجاد و آفرینش) تو و سزاوارترین کارها به ذات مقدسه ى تو در عظمت و بزرگواریت رحمت و بخشش بر کسى است که از تو درخواست رحمت نموده، و رسیدن به فریاد کسى است که از تو فریاد رسى طلبیده، پس بر زارى ما به درگاهت رحم کن، و چون خود را در اختیارت افکنده ایم بى نیازمان فرما (غم و اندوهمان برطرف ساز و از بیچارگى برهان)
بار خدایا چون بر معصیت و نافرمانیت از شیطان پیروى کردیم ما را شماتت کرد، پس بر محمد و آل او درود فرست، و پس از آنکه ما براى تو از او دورى گزیده به درگاهت روآوردیم اندوهى به ما مرسان که (به آن) ما را شماتت کند.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
درپناه بردن به خداى متعال:
«اَللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک
فهِّلْ لَنَا عَفْوَک بِمَنِّک وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِک بِتَجَاوُزِک فَإِنَّهُ لاَ طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِک وَ لاَ نَجَاةَ لِأَحَد مِنَّا دُونَ عَفْوِک
یا غَنِی الْأَغْنِیاءِ هَا نَحْنُ عِبَادُک بَینَ یدَیک وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک
فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِک وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِک فَتَکونَ قَدْ أَشْقَیتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِک وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَک
فَإِلَى مَنْ حِینَئِذ مُنْقَلَبُنَا عَنْک وَ إِلَى أَینَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِک
سُبْحَانَک نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکشْفَ عَنْهُمْ
وَ أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِمَشِیتِک وَ أَوْلَى الْأُمُورِ بِک فِی عَظَمَتِک رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَک وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِک
فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیک وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَینَ یدَیک
اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایعْنَاهُ عَلَى مَعْصِیتِک فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکنَا إِیاهُ لَک وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیک اَللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک
فهِّلْ لَنَا عَفْوَک بِمَنِّک وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِک بِتَجَاوُزِک فَإِنَّهُ لاَ طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِک وَ لاَ نَجَاةَ لِأَحَد مِنَّا دُونَ عَفْوِک
یا غَنِی الْأَغْنِیاءِ هَا نَحْنُ عِبَادُک بَینَ یدَیک وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک
فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِک وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِک فَتَکونَ قَدْ أَشْقَیتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِک وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَک».
"پرورگارا اگر اراده فرمایى از ما گذشت کنى، گذشت و عفوت از ناحیه فضل و احسان و آقایى و کرم توست نه از لیاقت و شایستگى ما; و اگر بخواهى ما را به سبب اعمال زشتمان و اخلاق بدمان به کیفر رسانى واز عدالت و دادگرى حضرت وست نه از باب ستم بر ما.
الهى به عنایت بى نهایت در بى نهایتت، راه رسیدن عفو و گذشت را بر ما آسان فرما; و به گذشتت که سرچشمه اش بزرگوارى توست ما را از کیفر گناهان برهان. خداوندا ما را در دادگاههاى برزخ و قیامتت توانایى تحمّل عدل تو نیست، و بدون عفو و بخششت ما را راهى براى نجات از عذاب نمى باشد.
اى بى نیاز بى نیازان، اینک ما افتادگان در چاه ناامنى، و تیره بختان ناتوان و مستمندان سیه روز، و درمندان از دسته رفته در اختیار قدرت توایم، و من نیازمندترین نیازمندان در پیشگاه توام; فقر و قاه ما را به وسع رحمتت جبران کن، و امید مارا به منع رحمت و لطفت به ناامیدرى تبدیل مکن، که در صورت منع رحمتت بدبخت و بیچاره کرده اى آن کسى را که از تو خوشبختى خواسته، و دلسرد کرده اى آن را که احسان و فضلت را طلبیده است".
عفو حضرت حق:
انسان درعرصه گاه آفرینش به اراده حضرت ربّ العزّه از جایگاه ویژه اى برخوردار است که سایر موجودات هستى را به آن جایگاه راهى نیست، و این به خاطر مایه هایى است که جهت رشد و کمال انسان و رسیدنش به وصال و لقاء حق در او قرار داده شده است. با ارزش ترین و پرمنفعت ترین گوهر خزانه خلقت حق در او قرار داده شده است. باارزش ترین و پرمنفعت ترین گوهر خزانه خلقت که عقل است در وجود آدمى به عنوان امانت حق از درخشندگى خاصى فریاد مى زند.
براى انسان لیاقت و استعدادى در ظهور دادن واقعّیات و حقایق از افق جانش وجود دارد که براى سایر موجودات نظریش نیست. انسان در پهنه زمین آیینه اى است که اگر صافى و پاکى آن را از غبار کدورتها و گرد و خاک معاصى حفظ کند، منعکس کننده اسماء و صفات حق مى شود. انسان دریاى عظیمى است که اورا اوّل هست ولى برایش از جانب دوست آخرى قرار داده نشده! او را قدمى براى سیر و سلوک و طّى منازل عرفان، و رسیدن به نقطه عشق و معراج جان و نورانیت قلب داده اند، که چنین عنایتى به موجود دیگر نکرده اند.او مجلاى صفات جلال، و میدان اوصاف جمال، و مشکوة نور ذات ذوالجلال، و جانشین حضرت محبوب در گهواره حیات است.
اگر جهان جسم است، انسان جان این جسم، و اگر عرض است انسان در برابر آن، جوهر، و اگر ماهیت است او براى این ماهیت به عنوان وجود در تجلّى است. عالمیان همه رعیت و انسان الهى امیر این رعیت، و میدان دار این صحنه، و محل بروز حقیقت، و بازار فضیلت و کرامت است. او مدار حقایق، عرصه گاه وقایع، نقطه پرگار دقایق، زنده ناطق، و امیر هفت اقلیم عشق، و سرّى مخصوص از اسرار حضرت ربّ است.
زهد، کرامت، اصالت، شرافت، معیت با حق، خشوع، خضوع، جود، سخا، صداقت، امانت، عبادت، اطاعت، ورع، تقوا، نورانیت حقیقت و...همه و همه اوصافى هستند که ظرفى جز وجود این موجود خاکى که روح از عالم پاک دارد ندارند.
خضر نبوّت، ولّى و والى ملک امامت، خورشید واقعّیت، شمس عزّت، ابر رحمت، داروى مغفرت، جملگى در پى انسان و در جستجوى اویند.
او را در طور معانى طورى دیگر، و در سرزمین محبّت مرحله اى دیگر، و در قدم صدق جایى دیگر، و در نقش بندگى سیرى دیگر است که جنّ و ملک را اینچنین از جانب محبوب نصیبى نیست!
از نظر ظاهر موجودى است ناسوتى، ولى وى را استعدادى است لاهوتى، که با کمک جبرئیل عشق به معراجى روحانى مى رود، که از سیر و سفرش و مقام و قدرتش تملک ملک معنا انگشت تحّیر به دندان مى گرد.او مى تواند در سلوکش به سوى معشوق حقیقى از مقام ظاهر بگذرد و به مملکت باطن درآید، و در دریاى فناء فى اللّه غرق شود، و براى ابد در حریم عشق دوست، مست و مدهوش افتد.
عارف عاشق و سالک ناطق جنات لامع گوید:
در هر دلى که شعله ور آید هواى دوست *** سوزد هر آنچه هست هواى سواى دوست
هر کس به درگهى بودش روى التجا *** ماورخ نیاز به دولتسراى دوست
کى آرزوى جنّت و رضوان کند کسى *** کش دیده باز شد به رخ دلگشاى دوست
آب حیات کى بستاند زدست خضر *** آن کس که پى برد به لب جانفزاى دوست
بیگانه شد زخلق جهانى زخاص و عام *** از آن زمان که گشت دلم آشناى دوست
کى لایقم که در ره وى جان فدا کنم *** جانم فداى آن که کند جان فداى دوست
در راه عشق دوست کسى کاو فنا شود *** یابد بقا زبعد فنا از بقاى دوست
من از کجا وصل رخ دوست از کجا *** کى هر گداست لایق وصل و لقاى دوست
چون توتیا به دیده کشم گر نسیم صبح *** بر من غبارى آورد از خاک پاى دوست
چون دوست هجر خویش پسندد براى ما *** هجران به از وصال بود با رضاى دوست
از جور دوست شکوه نه شرط محبّت است *** خوش آن که گشت در خور جور و جفاى دوست
لامع میان بوالهوس و عاشق است فرق *** آن دوست خواست بهر خود، این خود براى دوست
انسان را لیاقتى است که بر اثر آن لیاقت در ملک اعظم عبادت راه است، و او را توانى است که مى تواند تاج ولایت حق بر سر جان گذارد.
«اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا» (۱)
او را مقامى است که جّن و ملک از بدست آوردنش عاجزند که این مقام را مى تواند به شرط خروج از ظلمات و ورود به منطقه نور به اذنن حضرت معبود بدست آورد:
«یخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(۲)
او را دعوت کرده اند تا به مقام نظر کردن به ملکوت آسمانها و زمین برسد و آنچه نادیدنى است ببیند، و از اینکه با این همه استعداد و نیرو در چهارچوب زمین بماند و خود را به این مقام باعظمت نرساند از او گله و شکوه کرده اند:
«اَوَلَمْ ینْظُرُوا فى مَلَکوتِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْء».(۳)
و اگر در نیستى را با قدم صدق بکوبد و با تمم وجود، نداى «لا اُحِبُّ الْآفِلینَ»(۴) سر دهد، سراز هستى درآورد، و به مقام حضور و عرصه گاه شهود رسد، و با کرامتى خاص به بارگاه قدس درآید، و به آنچه ناگفتنى است نایل شود.
او مى تواند در همین دنیاى خاکى، و این میدان مادّى، و این بزم محدود به قیامت تجرید قدم نهد و از مقام کثرت، رجوع به وحدت نماید و ذائقه جانش مزه شیرین توحید خاصّ الخاص را بچشد:
«قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ».(۵)
انسان سرزمین پاکى است که به دست اراده و محبّت و عشق و رحمت حق بنایش ساخته شده که اگر خود را در معرض ابر رحمت خواسته هاى دوست قرار دهد گل و شکوفه اخلاق حسنه و اعمال صالحه از او بروید و نمونه اى از بهشت عنبر سرشت حضرت مولا گردد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۵۷.
۲- بقره، ۲۵۷.
۳- اعراف، ۱۸۵.
۴- انعام، ۷۶.
۵- انعام، ۹۱.
«وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإذْنِ رَبَّهِ».(۱)
قلبى که به انسان عنایت شده خزینه خداست، عرش الهى است، جایگاه عشق اوست، نمودارى از عالم کبیر و سرچشمه خیر کثیر و محّل ظهور حکمت و جاى ارادت ورزیدن به حضرت ربّ العزّه است; به حدیث زیر که از عجایب احادیث قدسیه است توجه کنید تا معلومتان شود که کیستید و چیستید و در کجایید:
إنَّ اللّهَ قالَ لِمُوسى: یا مُوسى، جَرَّدْ قَلْبَک لِحُبَّى، فَإنَّى جَعَلْتُ قَلْبَک مَیدانَ حُبّى، وَ بطْتُ فى قَلَبِک أرْضاً مِنْ مَعْرِفَتى، وَ بَنَیتُ فى قَلْبِک بَیتاً مِنَ الْإیمانِ بى، وَ أجْرَیتُ فى قَلْبِک شَمْساً مِنْ شَوْقى، وَ أضَأْتُ فى قَلْبِک قَمَراً مِنْ مَحَبَّتى،وَ أسْرَیتُ فى قَلْبِک نُجُوماً مِنْ مُرادى، وَ جَعَلْتُ فى قَلْبِک غَیماً مِنْ تَفَکرى، وَ أذْرَیتُ فى قَلْبِک ریحاً مِنْ تَوْفیقى، وَ أمْطَرْتُ فى قَلْبِک مَطَراً مِنْ تَفَضُّلى، وَ زَرَعْتُ فى قَلْبِک زَرْعاً مِنْ صِدْقى، و أنْبَتُّ فى قَلْبِک أشْجاراً مِنْ طاعَتى، وَ جَعَلْتُ أوْراقَها مِنْ وَقائى، وَ أوْلَیتُ ثَمَرَها حِکمَةً مِنْ مُناجاتى، وَ أجْرَیتُ فى قَلْبِک أنْهاراً مِنْ دَقائِقَِ عُلُومِ أزَلیتى، وَ وَضَعْتُ فى قَلْبِک جَبالا مِنْ یقینى.(۲)
خداوند به موسى فرمود: اى موسى قلبت را براى تجّلى محبّت من از هر چیزى خالى کن، که من دلت را میدان محبتّم قرار داده ام، و در قلبت سرزمینى از معرفتهم پهن کرده و خانه اى از ایمان به خودم بنا نهاده ام. در دلت آفتابى از شوقم به گردش درآورده، و ماهى از محبتّم روشن و درخشان کرده، و ستارگانى از خواسته ام در قلبت به جریان آورده، و ابرى از اندیشه ام در آسمان دلت پدید آورده ام.
نسیمى از توفیقم در قلبت پراکنده و بارانى از فضل و بخششم در قلبت باریده ام، از صدق و درستى چمنزارى در این سرزمین کاشته، و درختانى از طاعت و عبادت در آن پرورش داده ام، برگهاى آن درختان را از تقوا تعبیه کرده، و میوه اش را حکمتى از مناجاتم قرار داده و در قلبت نهرهایى از دقائق دانش ازلى ام جارى کرده، و کوههایى از یقین در سرزمین دلت استوار ساخته ام.
حکیم صفاى اصفهانى آن عارف معارف ملکوتیه، در مقام انسان مى فرماید:
گذشت درگه شاهى زآسمان سرما *** که خاک درگه درویش توست افسر ما
زندکبوتر ما در هواى بام تو پر *** شکار سرّ حقیقت کند کبوتر ما
کمند زلف تو را در خورست گردن شیر *** که تاب داده اى از بهر صید لاغر ما
به ظّل رایت خورشید آسمان وجود *** طلوع کرد ز شرق شهود اختر ما
ستاره ایم نه بل شاهباز دست شهیم *** که آفتاب بود زیر سایه پر ما
نهفته در ظلمات تن است آب حیات *** به سینه است دل آینه سکندر ما
به دور نقطه دل چنبریم دایره وار *** بدان احاطه که چرخ است زیر چنبر ما
شدیم بنده سلطان فقیر و از افراد *** ممالک ملک وملک شد مسخّر ما
کتاب جمع وجودم ما به مدرّس خود *** که هر چه هست بود آیت مفسّر ما
مس نواقص امکان زر وجوب شود *** شود چو طرح بر او گرد کیمیا گرما
صفاى گوشه نشینم و هست روشن تر *** ز آفتاب فلک طینت منورّ ما
نگاهبان سروّ گنج و افسر ملکیم *** که شاهوارتر از گوهرست گوهر ما
انسان اگر بدانگونه که حضرت ربّ، وى را خلق کرده و آن استعدادهاى شگفت را در وجودش به ودیعت نهاده، و او را براى رسیدن به کمال مطلق و لقاء و وصال محبوب آماده نموده خود را بشناسد و قدم در صراط مستقیم بگذارد به ریشه نیک بختى و شاخه سعادت اتصال پیدا کرده، در این صورت باید منتظر جلوه مقامات ملکوتیه و ظهور صفات الهیه از شجره طیبّه وجود خود باشد.
صدرالمتألهین شیرازى آن حکیم بزرگ و عارف کم نظیر در بخش اول کتاب پرقیمت"اسرارالآیات" در ثمره معرفت به حقایق، و تلخى و ضرر جهل به واقعّیات مى فرماید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- اعراف، ۵۸.
۲- "جامع الاسرار و منبع الاسرار" ص ۵۱۴.
اصل نیکبختیها و اساس و ریشه خوبیها عبارت است از کسب حکمت حقّه الهیه. منظور ما از حکمت حقّه، معرفت به حضرت حق و صفات و افعال و ملک وملکوت آنجناب - عزّ شأنه - است. و همچنین دانش و بینش نسبت به روز قیامت و منازل و مقامات آخرت، از حشر و نشر و نامه اعمال و میزان و حساب و بهشت و جهنّم است. این است آن ایمان حقیقى و خیر کثیر و فضل بزرگى که خداوند در کتاب حکیم خود بدان اشارت فرموده:
«وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَیراً کثیراً».(۱)
و به هر کس حکمت عنایت شد، به تحقیق خیر فراوان عنایت شده است.
و چون در مقام خود مقرّر است که نفس ناطقه انسانى در کمالات علمى از حدّ هیولانى، که جوهرى است نفسانى بالفعل ولى داراى مادّه و استعداد روحانى، ترقّى مى نماید تا به سرحّد عقل بالفعل که جوهرى است عقلى و نورانى، و در آن جوهر عقلى صورت تمام موجودات بر گونه اى برتر و مبرّا از آمیزش مادّه و جرم، منطبع ونقش گردیده است، و آن جوهر عقلى نورى است که اشیاء به صورت هاى اصلى خود در آن منعکس و حاضرند، و این عقل بسیط و این نور شریف توسط دقت نظر در حقایق موجودات و تدبرّ و تفکر در آیات وجودید خداوند در زمین و آسمان حاصل مى گردد، نه روى گرداندن و توجه ننمودن به آنها همچنان که مى فرماید:
«وَ کأینْ مِنْ آیة فِى السَّماواتِ وَ الْأرْضِ یمُرُّونَ عَلَیها وَ هُمْ مُعْرِضُونَ».(۲)
اى بسا از آیات و نشانه هاى او که در آسمانها و زمین است و مردم بى خرد بر آنها مى گذرند در حالى که از آن آیات رویگردان و به آنها بى توجّهند.
و از آنچه ما را بر لزوم نظر و تفکر و کسب حکمت و معرفت راهنمایى مى نماید فرموده الهى است که:
«قُلِ انْظُرُوا ماذا فِى السَّمَواتِ وَ الْأرْضِ وَ ما تُغِنْى الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْم لایؤْمِنُونَ».(۳)
بگو اى رسول من: در آسمانها و زمین به چشم عبرت نظر کنید و بنگرید تا چه بسیار آیات حق و دلائل توحید را مشاهده کنید، گرچه هر گز مردمى را که به دیده عقل و ایمان ننگرند دلایل آیات و هشدارهاى الهى سودى نخواهد داشت و چیزى بر علم و معرفتشان نخواهد افزود.
و نیز فرموده حضرت ربّ العزّه در سوره اعراف:
«اَوَلَمْ ینْظُرُوا فِى مَلَکوتِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْء وَ أنْ عَسى أنْ یکونَ قَدِ افْتَرَبَ أجَلُهُمْ فَبِأىَّ حَدیث بَعْدَهُ یؤْمِنُونَ».(۴)
آیا نظر نمى اندازند در ملکوت وباطن آسمانها و زمین و در آنچه خداوند آفریده؟و در اینکه شاید که نزدیک باشد اجل و مرگ آنان، پس به کدام سخن جدید و خبرى بعد از قرآن ایمان مى آورند؟!
آرى بدون شک و تردید نزدیکى و تقرّب به خداوند و رسیدن به سعادت عالم آخرت همان کسب علم و معرفت است. و جهل و دورى از این دانش هاى الهى و ستیزگى با آنها با وجود استعداد و نیروى یادگیرى و امکان آموختن آن، اصل تمام بدبختى ها و عذابهاست.
جهل به واقعیات الهیه ریشه تمام امراض و دورویى درونى و محلّ کشت هر درخت لعنت شده و پلید و ناپاک دور از درگاه حق در دنیا و آخرت است. آن نادانى و ستیزگى با حق بدون تردید اصل و مادّه عذاب دردناک و زیان بزرگ، و مورد افسون و پشیمانى در روز رستاخیز است. خداى سبحان در حقّ اینان مى فرماید:
«اُولئِک الَّذینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أبْصاِرهِمْ وَ اُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ».(۵)
اینانند که خداوند بر دلها و گوشش و چشمانشان مهر قهر زده و اینان همان غفلت زدگانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۶۹.
۲- یوسف، ۱۰۵.
۳- یونس، ۱۰۱.
۴- اعراف، ۱۸۵.
۵- نحل، ۱۰۸.
و نیز فرموده:
«وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکرى فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أعْمى قالَ رَبَّ لِمَ حَشَرْتَنىَ أعْمى وَ قَدْ کنْتُ بَصیراً.قالَ کذلِک أتَتْک آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کذلِک الْیوْمَ تُنْسى».(۱)
هر کس از یاد من دورى کند همانا زیستن بر او تنگ شود، و او را روز قیامت نابینا محشور کنیم. در آن حال گوید: خدایا، چرا مرا کور وارد محشر کردى در حالى که بینا بودم؟ خداوند فرماید: همینطور است، چون آیات و نشانه هاى ما براى هدایت تو آمد و تو همه را فراموش نمودى و غافل گشتى، لذا امروز تو هم فراموش شده و از عنایات من بى بهره خواهى ماند.
با این استعداد و لیاقتى که براى کسب معرفت و حکمت حقّه، و آراسته شدن به اخلاق حسنه و اعمال صالحه، به انسان عنایت شده است اگر انسان دچار طوفان هواى نفس شود و خود را به محاصره شیاطین اندازد و از حکمت الهیه و اجراى دستورات ربّانیه دور بماند و خداى نکرده به گناه و معصیت و خطا و شیطنت دچار شود و سالها در این وادى تاریک عمر بگذارند و از عبادت و اطاعت و فضائل و کمالات تهیدست بماند، ناگهان بارقه اى لهى بر جان او بزند و چراغ معرت در خانه قلبش روشن شود و آه ندامت و حسرت و ناله و فریاد پشیمانى از جانش درآید و به خود اید و در مقام جبران گذشته برآید و در راه اداى واجبات و قضاى مافات و ترک معاصى قدم بگذارد، و با تضرّع و زارى، و ذلّت و انکسار و خضوع و خشوع، از حضرت محبوب طلب عفو کند و از حضرتش بخواهد که به جاى عدل که محصولش اجراى عقاب در برابر کردار زشت گذشته است عفوش را نصیب او نماید و از طریق فضل و بخشش با او معامله کند، و از عذابش نسبت به او بگذرد، و راه رسیدن عبد را به عفوش آسان نماید، و از جریمه جرائم،وى را پناه دهد و از کرم نامتناهیش با فقیرى تهیدست بلکه افقرا فقرا روبرو گردد، و با سعه رحمتش از گدایى بدبخت استقبال نماید، و وى را از رحمت بى نهایتش منع ننماید، و خواهان سعادت و فضل را محروم ننماید، بون شک او را قبول و در دریاى عفو و رحمت و فضلش شستشو داده وى را از تمام گذشته هاى آلوده پاک خواهد فرمود، چنانکه از فحواى ناله هاى جگر سوز حضرت زین العابدین در جملات اول دعاى دهم استفاده مى شود که هر کس به پناه عفو و فضل و رحمت او رود مورد قبول واقع مى شود و بر اندام جانش لباس عفو و بخشش مى پوشانند.
مسأله عفو در آیات قرآن آنچنان گسترده است که آوردن تمام آیات مربوط به آن و توضیح و تفسیرش از حوصله این قسمت خارج است، براى نمونه آیاتى چند ذکر مى شود تا با خواست حضرت حق در باب توبه که دردعاى سى و یکم خواهد آمد به مفصّل آن اشاره شود.
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا کسبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»(۲)
همه آنان که از شما ارتش اسلام در جنگ احد به جنگ پشت کرند و روى به فرار گذاشتند، شیطان آنان را به سبب نافرمانى و بد کرداریشان به لغزش افکند و خدا از آنان عفو فرمود که خداوند آمرزنده و بردبار است.
آرى حضرت محبوب اگر اراده کند و بخواهد از گناه بگذرد گرچه گناه بزرگى چون فرار از جنگ در روز احد باشد مى گذرد و عفوش را بجاى عدل متوجه گنهکار مى کند، به قول حضرت سجّاد علیه السلام:
اَلّلهُمَّ إنْ تَشَأْتَعْفُ عَنّا بِفَضْلِک.
بنى اسرائیل در زمان حضرت موسى در آزار و اذیت نسبت به آنحضرت بیدار کردند و به گناهان زیادى آلوده شدند، ولى حضرت حق از جهت اتمام حجّت، از آنان درگذشت.
«ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»(۳)
سپس بعد از آن همه کارهاى زشت، شما را عفو کردیم شاید متنبّه شده و به راه شکر نعمتهاى حق درآیید.
«وَهُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُوا عَنِ السَّیئَاتِ وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»(۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- طه، ۱۲۴ - ۱۲۶.
۲- آل عمران، ۱۵۵.
۳- بقره، ۵۲.
۴- شورى، ۲۵.
و اوست خداى که توبه بندگانش را مى پذیرد و گناهانشان را عفو مى کند و مى داند آنچه را انجام مى دهید.
لحظاتى که قلم از لطف حضرت ذوالکرم بر صفحه کاغذ مى چرخید، آفتاب به غروب کردن نزدیک مى شد، دلم از گناهان گذشته ام گرفته بود، حسرت و اندوهى جانکاه بر قلبم سنگینى مى کرد، دست نیاز به درگاه بى نیاز برداشته و با سوز جان به محضر مبارکش عرضه داشتم:
اى خدایى که کشى ناز دلم *** امشبى را تو شنو راز دلم
اى مرا منبع احسان و کرم *** نه به دامان عنایت سرم
اى انیس شب تنهایى من *** همدم این دل شیدایى من
بى کسم غیر توام یارى نیست *** جز توام در دو جهان کارى نیست
درد دل با تو فقط مى گویم *** در بدر گشته تو را مى جویم
همه گویند که من مجنونم *** از غم هجر کسى محزونم
آرى اى دوست که مجنون توام *** دل و جان سوخته محزون توام
روز و شب ذکر تو را مى گویم *** گل احسان تو را مى بویم
تا بمیرم نروم از بر تو *** نکشم دست زخاک در تو
تو پناه من و جانان منى *** تو بهشت من و رضوان منى
مسهمانم به سر خوان تو من *** نکشم دست زدامان تو منى
میهمانم به سر خوان تو من *** نکشم دست زدامان تو من
من گداى توام و بنده تو *** غرق در خجلت شرمنده تو
شاد کن از کرم و لطف دلم *** گرچه از حضرت تو من خجلم
من مسکین به تو آورده بناه *** دارم امید به تو یا اللّه
در این قسمت بسیار لازم است که به معنا توجه کنیم که حضرت حق حسنه بعد از سیه، و پاکى بعد از آلودگى و طاعت پس از معصیت را از باب فضل و سعه رحمتش موجب غفران و آمرزش گناه قرار داده، روى این حساب بر ماست که دفتر خود را از حسنات پرکنیم تا باعث پاک شدن سیئات ما گردد.
«وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَی النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیلِ إِنَّ الْحسنَاتِ یذْهِبْنَ السَّیئاتِ ذلِک ذِکرَى لِلذَّاکرِینَ»(۱)
و نماز را در دو طرف روز و در تاریکى شب بجاى آور که البتّه خوبیهاى شما زشتیهاى کتابتان را نابود مى سازد، این حقیقت یادآورى براى مردم با بینش است.
«إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئَاتِهِمْ حسنَات وَکانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(۲)
مگر آنان که توبه کنند و خدا و قیامت را باور نمایند و برابر خواسته هاى حق عمل بیاورند، پس بدیهاى آنان به خوبى تبدیل شود و خداوند آمرزنده و مهربان است.
«إلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حسناً بَعْدَ سُوء فَإنّى غَفُورٌ رَحیمٌ».(۳)
مگر کسى که ستم کند ولى بزودى آن را به خوبى بدل نماید، او مورد عفو و مغفرت است که بحقیقت من آمرزنده و مهربانم.
عَنْ أبى جَعْفَر علیه السلام قالَ:ما أحْسَنَ الْحسناتِ بَعْدَ السَّیئْاتِ!وَ ما أقْبَحَ السَّیئاتِ بَعْدَ الْحسناتِ!(۴)
امام باقر علیه السلام فرمود: چه نیکوست خوبیها از پس بدیها!و چه زشت است بدیها از بعد نیکى ها!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- هود، ۱۱۴.
۲- فرقان، ۷۰.
۳- نمل، ۱۱.
۴- "امالى" صدوق، ص ۱۵۳.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله لِعَلِىَّ علیه السلام: یا عَلِىُّ، ما مِنْ دار فیها فَرْحَةٌ إلّا تَرَحَةٌ، وَ ما مِنْ هَمَّ إلّا وَ لَهُ فَرَجٌ إلّا هَمُّ النّارِ، فَإذا عَمِلْتَ سَیئَةً فَاَتْبِعْه ا بِحنَة تَمْحُها سَریعاً، وَ عَلَیک بِصَنائِعِ الْخَیرِ فَإنَّها تَدْفَعُ مَصارِعَ السُّوءِ.(۱)
امام صادق علیه السلام مى فرماید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السلام فرمود: خانه اى نیست که در آن خوشى باشد مگر اینکه به دنبالش غم و اندوه است، و غم و اندوهى نیست که از پس آن گشایش نیاید مگر اندوه اهل جهنّم; چون عمل بدى انجام دادى به دنبالش عمل نیکى بیاور که آن نیکى بسرعت بدى را محو کند; بر تو باد به انجام خوبى که دفع کننده بدى است.
عَنْ أبِى الْحنِ الرِّضا علیه السلام قالَ: إذا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ أوْقَفَ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ بَینَ وَ عَرَضَ عَلَیهِ عَمَلَهُ، فَینْظُرُ فى صَحیفَتِهِ، فأوَّلُ ما یرى سَیئاتِهِ فَیتَغَیرُ لِذلِک لَوْتُهُ، وَ تَرْتَعِشُ فَرائِصُهُ، ثُمَّ یعْرِضُ عَلَیهِ حناتِهِ، فَیفْرَحُ لِذلِک نَفْسُهُ، فَیقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: بَدَّلوا سَیئاتِهِمْ حنات وَ أظْهِرُوها لِلّناسِ فَیبَدَّلُ لَهُمْ، فَیقُولُ لَهُمْ، فَیقُولُ النّاسُ; أما کانَ لِهؤُلاءِ سَیةٌواحِدَةٌ؟!وَ هُوَ قَوْلُهُ: یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِمْ حنات.(۲)
از حضرت رضا علیه السلام روایت شده; چون قیامت برپا گردد; خداوند مردم مؤمن را در پیشگاهش قرار دهد، عمل را برآنان عرضه نماید، چون پرونده خود را نظر کنند اوّل چیزى که ببینند بدیهاست; رنگ آنان تغییر کند، گوشت دو پهلویشان بلزد، سپس حسنات و خوبیهایشان عرضه شود و از دیدن اعمال پاکشان خوشحال شوند، پس خداوند مهربان فرمان دهد سیئات اینان را به حسنات تبدیل کنید و در معرض تماشاى مردم بگذارید. پس از بدل شدن، مردم مى گویند:آیا در پرونده اینان یک گناه هم وجود ندارد؟! و این است قول حق در قرآن: «یبَدَّلُ اللّهُ سَیئاتِهِمْ حسنات».(۳)
آرى استغفار، روى آوردن به واجبات، ترک محّرمات، اندیشه و نیت پاک، آراسته شدن به حسنات اخلاقى و انجام خیرات و مبّرات برطرف کننده سیاهى گناه از نامه و جلب کننده عفو خداست.
«فَإِلَى مَنْ حِینَئِذ مُنْقَلَبُنَا عَنْک وَ إِلَى أَینَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِک سُبْحَانَک نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکشْفَ عَنْهُمْ وَ أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِمَشِیتِک وَ أَوْلَى الْأُمُورِ بِک فِی عَظَمَتِک رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَک وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِک فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیک وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَینَ یدَیک»:
مناجات با محبوب:
الهى در این هنگام که گناهان ما را احاطه کرده، و تیره روزى و بدبختى به سوى ما آمده، و سنگینى معصیت ما را از پاى انداخته، و اندوه و حسرت فضاى جانمان را پر کرده، وبال و پر پرواز ما به سوى مقام قرب با حملات خطرناک خطاها شکسته، و احدى با این وضع و حال آماده قبول ما نیست، به ما بگو از پیش تو و از درگاه رحمتت و از بارگاه قدس و مغفرت و عفوت به جانب چه کسى رو کنیم؟ و از دربار لطف و رأفت و عنایت و مرحمتت به کجا رویم؟ اى وجود مقدّسى که ما را جز تو پناهى نیست، و آغوشى براى قبول ما بیچارگان جز آغوش تو باز نمى باشد، و دست نوازشى جز دست توبه سر ما کشیده نمى شود.
اى مولاى مهربانى که از آنچه شایسته تو نیست منزّه و پاکى، ما بیچارگانى هستیم که اجابت دعایمان را طبق وعده اى که در قرآن داده اى بر خود واجب فرموده اى.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "بحار" ج ۷۱، ص ۲۴۲.
۲- "بحار" ج ۷۱، ص ۲۴۲.
۳- فرقان، ۷۰.
«أمَّنْ یجیبَ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأرْضِ ءَاِلهُ مَعَ الله قَلیلا ما تَذَکرُونَ».(۱)
یا آن که دعاى بیچارگان مضطر را به اجابت مى رساند و رنج و اندوه آنان را برطرف مى سازد و شما را جانشینان اهل زمین قرار مى دهد؟ آیا غیر از او که کلید حلّ تمام مشکلات در دست قدرت اوست خدایى وجود دارد که به او روى آورید؟ تنها اندکى از مردم متذّکر این حقیقت اند.
الهى خواسته ما بیچارگان را برآور، و هر رنج و غم و اندوه و حسرتى را از ساحت زندگى ما دور ساز. اى مولاى مهربانى که شبیه ترین واقعّیات به اراده و خواست تو و سزاوارترین کارها به ذات پاکت درعظمت و بزرگیت، رحمت و لطف و عنایت و کرم بر کسى است که براى درخواست رأفت توبه پیشگاهت روى آورده و براى فریادرسى به درگاه با عظمت پیشانى گدایى سوده است.
اى ارحم الراحمین، اى اکرم الاکرمین، اى پناه درمانده، اى امید وامانده، یا ربّ العالمین، بر تضّرع و زارى ما به درگاهت رحم کن، و ما را که بى قید وشرط خود را در اختیارت انداخته ایم از هر چیزى جز کرم و لطفت بى نیازمان فرما، اى معبود مهربانى که هر گز گدا را از درگاهت محروم نکنى، و بیچاره بى نوا را از پیشگاهت نرانى، و افتاده مسکین را از الطاف بى کرانت منع ننمایى، اى امید نا امیدان، و نور قلب مشتاقان، یا ارحم الراحمین.
اى ساقى بزم محبّت، اى منبع لطف و کرامت، اى چشمه جود و برکت، اى دریاى رحمت و عظمت، اى بانى هستى، اى پدیدآورنده بالا و پستى، گدایان درگاهت از هر سرمایه اى تهیدستند، و خاضعان پیشگاه جلالت در فقر محضند خداوندا بر اثر نداشتن معرفت و گرفتار بودن به جهل و ضلالت، برهه اى از عمر خود را بدون اینکه ذرّه اى با حضرتت سر عناد داشته باشند به گناه و معصیت سپرى کردند، و اکنون که جرقّه امید به قلبشان زده اى، به محضرت آمده و از تو مى خواهند که از باب فضل و کرم با عفوت با آنان معامله کنى، و از اینکه در معرض عدلت قرار گیرند آنان را ببخشى.
اى صاحب اسماء حسنى و صفات علیا، اى سبّوح و قدوس و ربّ ملائکه و روح، یا احد و یا صمد، یا حسن التجاوز، یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکثیرِ،اى قدرت بى نهایتى که از خاک ناچیز براى ملکوت هستى خلیفه ساختى، و نفوس موجودات را به دم رحمت زنده کردى، و از گل سیاه و زمین سخت بیابان لاله و یاسمن ظاهر کردى، اى جان موجود، اى سلطان آفرینش، اى محبّت محض، اى ظهور دهنده فیض اقدس و وجود مقدّس، اى کارگردان خانه خلقت، اى نور قلب عاشق، اى خورشید روح عارف، ما نیازمندان بینوا، ما دردمندان بى دوا، ما بیچارگان مضطر، ما که خواهان نیکبختى و طالب احسان توایم، از درگاهت به کدام درگاه روى آوریم، و از پیشگاهت به کجا برویم؟ مگر کسى که غیر تو هست که ما را بپذیرد و از گناه ما بگذرد و آلودگى ما را به پاکى مبدّل کند و از عذاب جهنّم ما را امان دهد؟ عنایتى کن و به غربت ما ترحّم آور و ما را در دریاى عفو و مغفرت غرق نما که ما را به حق تو قسم به تو جز این امیدى نیست.
«اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایعْنَاهُ عَلَى مَعْصِیتِک فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکنَا إِیاهُ لَک وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیک»:
الهى، اى معبود عابدان، و اى محبوب محبّان، چون بر معصیت و نافرمانیت از شیطان، چه شیطان باطنى که هوى نفس است و چه شیطان ظاهرى که انسان ضالّ و مضلّ است، متابعت کردیم ما را شماتت کرد:
«وَ قالَ الشَیطانُ لَمَا قُضِىَ الْأمْرُ إنَّ اللّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقَّ وَ وَعَدْتُکمْ فَأخْلَفْتُکمْ وَ ما کانَ لى عَلَیکمْ مِنْ سِلْطان إلّا أنْ دَعَوُتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا أنْفُسَکمْ ما أَنا بِمُصْرِخِکمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصِرِخِىَّ إنّى کفَرْتُ بِما أشْرَکتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ».(۲)
شیطان به وقتى که برنامه پایان یافت به مریدانش گفت: خداوند به شما به حقّ و راستى و صدق و صداقت وعده داد و من بر خلاف حقیقت وعده دادم و در این وعده شما را فریفتم و سپس خلاف وعده ام آشکار شد، امروز به شما بى خردان که بدون دلیل و برهان و حجّت سخنم را پذیرفتید مى گویم: مرا در وعده هایم حجّت قوى نبود پس مرا ملامت نکنید، اگر جاى ملامت است اى تیره بختان خود را ملامت نمایید که امروز نه شما فریادرس من هستید و نه من فریادرس شما، من به شرکى که شما به اغواى من به خدا آوردید هیچ اعتقادى ندارم، آرى در صحنه قیامت ستمکاران را عذابى دردناک است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نمل،۶۲.
۲- ابراهیم، ۲۲.
الهى بر محمّد آل محمّد درود فرست، و پس از آنکه ما به خاطر تو از شیطان دورى اختیار کردیم و به درگاهت رهسپار شدیم اندوهى به ما مرسان که ما را به آن شماتت کند.
با خواست حضرت حق در دعاى هفدهم به مسأله شیطان به طور مفصّل و مشروح اشاره خواهد شد.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام فى اللجا الى الله تعالى:
مسموع شده از ائمه ى روات این کتاب مستطاب که بعد از عصر، مداومت نمودن بر این دعا موجب ثواب عظیم است.
«اللهم ان تشا تعف عنا، فبفضلک».
«تعف» بدل من «تشا».
یعنى: اى خداوند من، اگر خواهى که عفو کنى و درگذرى از گناهان ما، پس این عفو به محض تفضل است، بى آنکه سابقه ى استحقاقى باشد ما را در این عفو.
«و ان تشا تعذبنا، فبعدلک».
«تعذبنا» یروى مجزوما على ان یکون بدلا من «تشاء» مرفوعا. اى: ان تشاء انت تعذبنا و الجمله المبدوه بالفاء بعدهما جزاء الشرط.
(یعنى:) و اگر خواهى که عذاب کنى ما را، پس به مقتضاى عدل است. چه صدور معاصى منشا استحقاق عذاب است.
«فسهل لنا عفوک بمنک. و اجرنا من عذابک بتجاوزک».
اى: انقذنا من عذابک. من: اجاره الله من العذاب، اى: انقذه.
(یعنى:) پس آسان گردان از براى ما عفو خود را به نعمت عام خود. و خلاصى و رهایى ده ما را از عذاب خود به سبب درگذشتن تو از گناهان ما.
«فانه لا طاقه لنا بعدلک، و لا نجاه لاحد منا دون عفوک».
زیرا که ما را طاقت و توانایى نیست به عدل تو از بسیارى معاصیى که کرده ایم و مستحق عقاب شده ایم. و رستگارى نیست هیچ یک از ما را بى عفو تو.
«یا غنى الاغنیاء، ها نحن عبادک بین یدیک».
الغنى هو المستغنى عن الخلق بذاته، فلا تعرض له الحاجات، و بکماله و قدرته غنى عن الالات و الادوات، و کل ما سواه محتاج و لو فى وجوده. فهو الغنى المطلق.
و «ها» حرف تنبیه.
یعنى: اى توانگرترین توانگران، اینک ما بندگان توایم در پیش و برابر تو ایستاده ایم.
«و انا افقر الفقراء الیک. فاجبر فاقتنا بوسعک».
الجبر ان تغنى الرجل من فقر او تصلح عظمه من کسر.
و الوسع- بضم الواو و سکون السین-: الجده، اى: الغنى.
یعنى: من محتاجترین همه ى محتاجانم به سوى رحمت تو. پس جبر احتیاج ما بکن به توانگرى خود.
«و لا تقطع رجاءنا بمنعک، فتکون قد اشقیت من استسعد بک و حرمت من استرفد فضلک».
الشقاوه- بالفتح-: ضد السعاده. فمعنى «اشقیت» اى: جعلته شقیا من طلب السعاده منک.
و حرمه الشىء یحرمه حرمه و حرمانا، اذا منعه ایاه.
و الرفد- بالکسر-: العطاء و الصله. و الاسترفاد: الاستعطاء.
یعنى: و قطع مکن امید ما را از خود به بازداشتن خود از انزال نعمت و رحمت، که اگر قطع امید ما کنى، هر آینه خواهى بود از آن کسانى که بدبخت کرده باشى آن را که طلب سعادت و نیکبختى کرده بود به رحمت تو، و ممنوع ساخته باشى آن کس را که طلب عطا کرده باشد از فضل تو.
پس گویا که این کلام بلاغت نظام در قوه شرطیه متصله اى است که استثنا کرده شده از او نقیض تالى تا لازم آید از او نقیض مقدم.
«فالى من حینئذ منقلبنا عنک؟! و الى این مذهبنا عن بابک؟!».
المنقلب یکون مکانا و مصدرا، کالمنصرف. و کذلک المذهب.
یعنى: اگر مقطوع الرجا شویم از تو، پس به سوى که باشد محل بازگشت ما- یا: بازگردیدن ما-؟! و به کجا باشد رفتن ما- یا: محل ذهاب ما- از درگاه تو؟!
«سبحانک، نحن المضطرون الذین اوجبت اجابتهم، و اهل السوء الذین وعدت الکشف عنهم».
المضطر: اسم فاعل من الاضطرار، و هو افتعال من الضروره، قلبت تاوه طاء لمکان الضاد فى فائه، من: اضطر الى الشى ء، اى: لجا الیه. اى: نحن الذین احوجتنا شده ما بنا الى اللجا الى الله تعالى.
یعنى: به پاکى یاد مى کنیم تو را خداوندا، ما فروماندگانیم که هیچ حیله و وسیله نیست ما را مگر تو، و از آنانیم که واجب گردانیده اى اجابت دعوت ایشان را، و آن رنجورانیم که وعده داده اى که رنج از ایشان بردارى. لقوله تعالى: (امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء).
«و اشبه الاشیاء بمشیتک، و اولى الامور بک فى عظمتک رحمه من استرحمک، و غوث من استغاث بک».
و شبیه ترین چیزها به سنت و طریقه ى تو- یا: به خواست و اراده ى تو، بر اختلاف نسختین- و سزاوارترین کارها به جناب ربوبیت تو در جنب عظمت و بزرگى تو، بخشایش است آن کسى را که طلب بخشایش نماید و فریاد رسیدن است آن کسى را که فریاد خواهى کرده است از درگاه کبریاى تو.
«فارحم تضرعنا الیک، و اغننا اذ طرحنا انفسنا بین یدیک».
تضرعنا، اى: تذللنا. و منه قوله تعالى: (یتضرعون)، اى: یتذللون.
و «اغثنا» -بالغین المعجمه و الثاء المثلثه- من الاغاثه. و فى بعض النسخ بالغین المعجمه و النونین من الغناء، و بالعین المهمله و النون المشدده من الاعانه.
یعنى: ببخشا زارى و خواهش ما را به سوى جناب تو و بى نیاز گردان- یا: به فریاد رس، یا اعانت کن- ما را، چون انداخته ایم خود را پیش تو.
«اللهم ان الشیطان قد شمت بنا اذ شایعناه على معصیتک، فصل على محمد و آله و لا تشمته بنا بعد ترکنا ایاه لک، و رغبتنا عنه الیک».
«شمت» من باب علم.
رغب عنه، اذا لم یرده. فالمعطوف کالمفسره للمعطوف علیه.
یعنى: پروردگارا، به درستى که شیطان- که دیو رجیم است- شادى مى کند به ما چون مشایعت و همراهى نمودیم او را بر معصیت و نافرمانى تو، پس رحمت فرست بر محمد و آل او و شادمان مکن او را بر ما بعد از آنکه ما او را واگذاشته ایم و ترک کرده ایم از جهت رضاى تو و نخواسته ایم او را و رو آورده ایم به سوى جناب مقدس تو.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام فى اللجاء الى الله تعالى:
بود از دعاى آن بزرگوار علیه السلام در اعتماد نمودن و معتصم بودن به سوى خداى عزوجل.
الاعراب:
تعفو و تعذب جواب شرط است و فضل و عدل خبرند از براى مبتداى محذوف اى العفو و العذاب این نحو گفته شده است و مفعول تشاء در موضعین محذوفست اى ان تشاء العفو و العذاب. ظاهر آن است که جواب شرط قول او (ع) فبعدلک و فبفضلک باشد یعنى جمله مبتداء و خبر جزاء باشد زیرا که مطلق مشیت شرط نیست بلکه مشیت با متعلق او یعنى مشیت العفو یعنى خداوند اگر مى خواهى که عفو کنى از ما پس به تفضل تو است و اگر بخواهى که عذاب نمائى ما را پس از عدل و حکم تو است، مقدم داشتن فقره مغفرت را بر عذاب از براى اعلام نمودن است بر اینکه رحمت او سابق است بر غضب او و رحمت از مقتضیات ذات او است و عذاب آن مقتضیات بدى عمل گناهکاران است.
اللغه:
طاقت: قدرت و توانائى است.
تسهیل: عفو و اکرام نمودن به بنده است بدون مداقه نمودن و مناقشه نمودن در حساب،
منت: بکسر انعام نمودن است و جاى و پناه دادن و حفظ نمودن.
عدل و عدال: مستویه و مقابل عمل جزا دادن.
فضل: زیادتى دادن و زیاد بر اجر عمل دادن.
نجات: خلاص شدن از نجاى نجواى خلص.
دون: به معنى تحت است و به معنى قبل نیز آمده است.
قوله «فانه»: علت است از براى سئوال زیرا که گناه بى شمار و بسیار صاحب او را قدرت و طاقت بر عدل نیست از این جهت است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام عرض مى نماید در بعضى از مناجات خود به خداى خود که: اگر بدن مرا چنان بزرگ نمائى که وراء من معذب در جهنم نباشد مع ذلک معامله فضل با من نموده ى نه عدل یعنى پس آسان کن براى ما عفو خود را به انعام خود پناه بده تو ما را از عقوبت توبه در گذشتن خود پس به درستى که ما را طاقت عدل تو نیست و نیست خلاصى براى کسى از ما بى عفو تو.
بدانکه دون مقابل فوق است و گاهى اطلاق شود به معنى قبل و ظاهر در مقام دون به معنى غیر و سوى باشد.
ایقاظ:
از این کلام چنان فهمیده مى شود که اگر خداى عزوجل بخواهد عفو نماید مى تواند اگر چه در حقوق مردمان و حق ناس باشد و این به حسب ظاهر منافات به عدل او دارد لکن مى گوئیم که: اگر خدا عفو نماید حتى حقوق مردمان را لابد است به مقتضى عدل او را از حق ناس نجات دهد و یا اینکه صاحب او راضى شود از آن چونکه حاجت ندارد و از اهل بهشت است بدان که ذکر نموده ام که دون در لغت عرب به معنى تحت مقابل فوقست و گفتم در مقام مناسب است که دون به معنى غیر و سوى باشد لکن الان مى گوئیم که دون به معنى خود باشد یعنى که در تحت عفو تو باشد و عفو تو فوق باشد او را نجات نیست زیرا که عفو شامل او نخواهد بود.
اى بى نیاز بى نیازان، اضافه ى غنى به سوى اغنیاء از باب دلالت آن است که او بزرگ و رئیس ایشان است نظیر ملک الملوک و غریب الغرباء، و مولى الموالى.
هاء: حرف تنبیه است و او را داخل کنند بر جمله ى اسمیه ى خالیه از اسم اشاره از براى بیدار نمودن مخاطب از غفلت تا القاء کلام به او نمایند و در این مقام خطاب به حضرت احدیت جل اسمه است و او منزه است از غفلت و سهو پس آوردن حرف تنبیه از براى استغاثه و الحاح نمودن و تضرعست و عرض نمودن است که ما بندگان توایم پیش و مقابل توایم.
و من محتاجترین محتاجانم به سوى تو، غرض از این کلام آن است که همه ما بنده ى تو و محتاج به توایم و لکن من فقر و احتیاجم از دیگران بیشتر است و لذا خود را تخصیص داد از دیگران.
اللغه:
جبر: اصلاح نمودن.
فاقه: اصلاح.
وسع: غنا و توانگرى.
منع: حرمان نمودن، از اسماء حسناى حضرت بارى جل اسمه واسع و مانع است یعنى بسیار عطاکننده و منع کننده از بندگان هر که را خواهد.
قطع نمودن رجاء مایوس نمودن او است و باطل نمودن مرجو است یعنى پس اصلاح کن حاجت ما را به توانگرى و قطع مکن امید ما را به بازداشتن خود
شقاوت: بدبخت بودن و سعادت خوش بخت بودن.
حرمان: نرسیدن به مقصد.
استرفاد: طلب عطاء و فضل و احسان نمودن، فاء در فتکون فاء سببیه است فعل مضارع بعد از او منصوبست به آن و قید قید منفى است نه نفى یعنى قطع رجاء نه عدم او.
یعنى: پس بوده باشى تو که بدبخت کرده باشى کسى را که طلب نیکبختى کرده باشد به تو و محروم کرده باشى کسى را که طلب فضل و احسان نموده باشد ترا باء در بک احتمال استعانت دارد و احتمال سببیت دارد.
پس به سوى که خواهد بود در این هنگام بازگشت ما از تو و به کجا خواهد کشید رفتن ما از درگاه تو، شبهه ى نیست که دفع و جلب منافع نمى شود مگر به واسطه ى واجب الوجود که حضرت اقدس او ملجاء و منجاء و پناه است و اگر او عنایت خود را گسیخته کند و التفات او کم شود بنده را پناه نیست، بایست مستحق عقوبت شود.
یعنى: پاک و منزهى تو از چیزهائى که سزاوار خدائى تو نیست مائیم آن فروماندگان که واجب نمودى تو اجابت ایشان را و اهل ضرر و بدى که وعده فرمودى برداشتن ضرر را از ایشان.
اللغه:
مضطر: کسى است که او را چاره ى نباشد.
سوء: آن بدى که عارض انسان شود هست.
غرض از این کلام آن است که عرض مى کند به خداى تعالى که تو منزهى از تمام نقایص و از جمله ى نقایص، خلف وعده است و تو وعده فرمودى بر اجابت مضطر و دفع بدى از آنها به قول خود عز من قائل: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»، الان همه درهاى چاره مسدود شده است و مضطر و اهل سوء هستیم پس وعده ى که فرمودى به جاى آور اگر چه کسى را قدرت نیست که چون و چرا در افعال تو بتواند بکند.
مشیت را دو معنى است بر یک معنى صفت ذات است و بر معنى دیگر صفت فعل، اگر مشیت معنى او اختیار نمودن اصلح و اکمل باشد صفت ذات خواهد بود زیرا که او عین علم و دانستن او است به چیزى که در او خیر و صلاح است، و اگر معنى او ایجاد شىء و احداث او است به حسب اختیار او خواهد صفت فعل بود و به قرینه ى مهربان بودن و فریاد رسیدن مشیت در مقام صفت فعل است، اشبه و اولى افعل التفضیل است.
یعنى: شبیه ترین چیزها به خواسته تو و سزاوارترین امرها به تو در بزرگوارى تو مهربانى تو است کسى را که طلب مهربانى از تو نمود و فریادرسى کسى است که طلب فریادرسى نمود از تو و وجه اشبهیت آن است که رحمت و غوث مقتضى ذات است او را و غضب بالعرض.
تضرع: ذلیل و خوار و خاشع و خاضع بودن، طرح: انداختن طرح ما بین الیدین کنایه از کمال ذلت و خوارى است.
یعنى: پس رحم کن خوارى ما را به سوى تو و بى نیاز کن تو ما را زیرا که انداختیم نفسهاى خود را پیش تو. در بعضى از نسخه هاى صحیفه بدل اغننا، اغثنا ضبط شد او از اغاثه به معنى اعانت است.
اللغه:
شمت: که علم شماتت خوشحال شدن دشمن است به آن مصیباتى که بر انسان وارد شود،
شبهه اى نیست که عمده ى شادى و فرح عزازیل خبیث در متابعت انسان است بر او و ترک متابعت معبود خود نمودن است، یعنى خداوندا به درستى که شیطان خوشحال شده است به ما وقتى که همراهى نمودیم او را بر معصیت تو کلمه ى اذ مى تواند ظرف باشد و مى تواند تعلیل شود.
پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و خوشحال مفرما تو او را بر ما بعد از واگذاشتن ما او را از براى تو، شکى نیست که بعد از واگذاشتن ما او را او قهرا مکدر و بد حال شود و در غضب آید غرض از این کلام آن است که بر من توفیق بازگشت و انابه بفرما که او بد حال و دلگیر گردد.
رغبت: متعدى بعن به معنى اعراض و اراده ننمودن از چیزى است یعنى اعراض و کناره نمودن ما از او به سوى تو به رحمت تو اى مهربانتر مهربانان باء در به رحمت متعلق است بقوله و لا تشمت.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
دعاى التجاء به خدا
در این دعا امام در مقام التجاء به خداوند بزرگ است. در جمله ى اول عرض مى کند: (بار خداوندا اگر بخواهى ما را عفو کنى و بر ما ببخشائى این از روى فضل و بخشش تو است و اگر بخواهى کیفر نمائى این بر اساس آئین عدالت تو است) (اللهم ان تشا تعف عنا فبفضلک، و ان تشا تعذبنا فبعدلک).
پس از آن مى افزاید حال که چنین است (بر اساس نعمت و منتى (که به همه ى موجودات) عنایت مى کنى راه عفوت را بر ما سهل و آسان گردان و با صفت گذشت خود، ما را از عذابت پناه ده) (فسهل لنا عفوک بمنک، و اجرنا من عذابک بتجاوزک).
و به دنبال آن دلیل این خواسته را چنین بیان مى کند: (که ما طاقت عدالت تو را نداریم و بدون عفو و گذشت تو، راه نجات براى هیچیک از ما وجود نخواهد داشت) (فانه لا طاقه لنا بعدلک، و لا نجاه لاحد منا دون عفوک).
آنگاه خداوند را با صفت غنا و بى نیازى مخاطب قرار داده عرض مى کند: (اى کسى که از همه ى اغنیاء بى نیازترى هم اکنون ما بندگان در پیشگاه تو حاضریم و من محتاج تر از همه ى نیازمندان نسبت به توام. بنابراین نادارى ما را با وسعت خود جبران فرما و امید ما را با دریغ نمودنت قطع مگردان) (یا غنى الاغنیاء، ها نحن عبادک بین یدیک، و انا افقر الفقراء الیک، فاجبر فاقتنا بوسعک، و لاتقطع رجاءنا بمنعک).
سپس عرض مى کند اگر چنین شود نتیجه آن خواهد شد (آن کس که اراده داشت به واسطه ى تو سعادتمند گردد به شقاوت افکنده اى و آنکه تصمیم داشت با فضل تو به جائى برسد محرومش ساخته اى) (فتکون قد اشقیت من استسعد بک، و حرمت من استرفد فضلک).
چنین کسى به کجا مى تواند روى آورد و از چه کسى پناه جوید لذا عرض مى کند: (بنابراین بازگشت ما از تو به سوى که خواهد بود و از درگاه تو به کدام سمت روآوریم؟ (فالى من حینئذ منقلبنا عنک؟ و الى این مذهبنا عن بابک؟).
و با تنزیه خداوند دعاى خود را چنین ادامه مى دهد: (خداوندا) تو از هر عیب و نقصى منزهى ما مضطر و بیچارگانى هستیم که اجابت دعایشان را واجب ساخته اى و گناهکارانى هستیم که وعده ى رفع مشکل به آنان عنایت کرده اى (سبحانک نحن المضطرون الذین اوجبت اجابتهم، و اهل السوء الذین وعدت الکشف عنهم).
به دنبال این قسمت دلیل رفع مشکلات و گرفتاریها را چنین عرضه مى دارد: (شبیه ترین اشیاء به مشیت تو و سزاوارترین امر در عظمت تو آن است که رحمت آورى بر کسى که از تو درخواست رحمت کرده و فریادرسى کنى نسبت به کسى که به درگاه تو استغاثه آورده است) (و اشبه الاشیاء بمشیتک، و اولى الامور بک فى عظمتک رحمه من استرحمک، و غوث من استغاث بک).
بنابراین: (به تضرع و زارى ما در پیشگاهت رحمت آور و هنگامى که خود را در برابرت به خاک افکنده ایم بى نیاز فرما) (فارحم تضرعنا الیک و اغننا اذ طرحنا انفسنا بین یدیک).
و خواسته ى بعدى را چنین عرضه مى دارد: (بار خداوندا شیطان، ما را مورد شماتت خود قرار داده بدان خاطر که در معصیت تو از او پیروى کرده ایم پس بر محمد و آلش درود فرست و اکنون که او را ترک گفته و به سوى تو روى آورده ایم به او مجال شماتت مده) (اللهم ان الشیطان قد شمت بنا اذ شایعناه على معصیتک فصل على محمد و آله، و لا تشمته بنا بعد ترکنا ایاه لک و رغبتنا عنه الیک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص: ۴۳۹-۴۲۶
و کان من دعائه علیه السّلام فی اللجأ إلى اللّه تعالى
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
اللهم یا من الیه یلجا المضطرون، و بکرمه یلوذ المعترون، نحمدک على ان جعلت لنا الى طلب عفوک سبیلا، و سقیتنا من رجاء رحمتک و مغفرتک سلسبیلا، و نصلى و نسلم على نبیک الذى شرعت بشرعه النهج القویم و اهل بیته الذین هدیث بهم الى الصراط المستقیم. و بعد فهذه الروضه العاشره من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سید العابدین، املاء العبد الراجى عفو ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى، اصلح الله اعماله و بلغه فى الدارین آماله.
«اللّهمَّ إِنْ تَشَأ تَعفُ عَنّا فَبفضلک و إِنْ تَشَأ تُعذّبْنا فَبِعَدْلِک».
لجات الیه بالهمزه لجا بالتحریک- من بابى نفع و تعب- و ملجا و التجات الیه: اعتصمت به و استندت الیه، و هو لجاى محرکه ایضا و ملجاى.
و اما اللجاء بالمد- کما حکاه بعض المحشین- فلم اقف علیه فیما یحضرنى من کتب اللغه فلیحرز.
مفعول تشا فى الفقرتین محذوف لغرض البیان بعد الابهام، و التقدیر: ان تشا العفو عنا تعف عنا، و ان تشا عذابنا تعذبنا، و حذف المفعول بعد فعل المشیئه و الاراده کثیر مطرد، لدلاله الجواب علیه و بیانه له.
و منه قوله تعالى: «فلو شاء لهداکم اجمعین»، اى: لو شاء هدایتکم لهداکم اجمعین، فانه متى قیل: لو شاء و ان تشا علم السامع ان هناک شیئا علقت المشیئه علیه لکنه مبهم عنده، فاذا جىء بجواب الشرط صار مبینا و هذا اوقع فى النفس، و یستثنى من ذلک فعل المشیئه الذى یکون تعلقه لمفعوله غریبا، نحو: و لو شئت ان ابکى دما لبکیته، فان تعلق فعل المشیئه الذى یکون تعلقه ببکاء الدم غریب، فلا بد من ذکر المفعول لتتقرر فى نفس السامع و یانس به.
و تعف و تعذب: مجزومان جزاء للشرط.
و الفاء من قوله «فبفضلک»: فصیحه، اى: ان عفوت فالعفو بفضلک.
و کذا قوله «فبعدلک»، و لا یصح کون «تعف و تعذب» بدلى اشتمال من تشا فى الفقرتین و الفاء رابطه للجواب، لعدم فهم معناهما لو حذفا، و بدل الاشتمال شرط صحته فهم معناه عند حذفه.
کما نص علیه ابنمالک فى شرح الکافیه و التسهیل، فمن توهم انهما من باب بدل الفعل من الفعل بدل اشتمال نحو «و من یفعل ذلک یلق آثاما یضاعف له العذاب».
و قول الشاعر:
متى تاتنا تلمم بنا فى دیارنا تجد حطبا جزلا و نارا تاججا
فقد اخطا، الا ترى انک لو حذفت تعف و تعذب، فقلت: ان تشاء فبفضلک و ان تشاء فبعدلک لم یصح، بخلاف الایه و البیت، فانک لو حذفت فیهما البدلین فقلت: و من یفعل ذلک یلق آثاما، و متى تاتنا فى دیارنا تجد حطیا جزلا، صح الاستغناء عن البدل بالمبدل منه و حسن الکلام.
و تقدیم المغفره على التعذیب للایذان بسبق رحمته غضبه، و لانها من مقتضیات الذات دونه فانه من مقتضیات سیئات العصاه، و هذا صریح فى نفى وجوب التعذیب. و التقیید بالتوبه و عدمها کالمنافى له.
و فى روایه ابن ادریس تعذبنا بالرفع.
قال بعضهم: وجهه غیر ظاهر.
قلت: بل هو ظاهر، و هو مثل قوله تعالى: «افغیر الله تامرونى اعبد».
و قول الشاعر:
الا اى هذا الزاجرى احضر الوعى،
برفع اعبد و احضر و وجهه ان الاصل ان تشا ان تعذبنا، و تامرونى ان اعبد، و الزاجرى ان احضر، فحذفت ان الناصبه و ارتفع المضارع على الاصل، لان العامل اذا نسخ عاملا و حذف رجع الاول، لان لفظه هو الناسخ، و على هذه الروایه تکون الفاء من قوله «فبعدلک» رابطه للجواب، و المعنى و ان تشا تعذبنا فذلک بعدلک.
و الفضل: الاحسان.
و العدل: الانصاف. و لا شک ان مشیئته سبحانه للعفو تفضل منه و احسان لا باستحقاق من العبد.
و مشیئته للعذاب و العقاب انما هو جزاء للمعاقب بما عمله، لا بظلم منه له و جور علیه، کما قال تعالى: «ثم توفى کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون».
سهل الله الشىء تسهیلا: یسره، و تسهیل العفو عباره عن التکرم به على
العبد من غیر مداقه و مناقشه فى الحساب، او مخالطته بشىء من العذاب و العقاب.
و المن: مصدر من علیه بالعتق و غیره منا- من باب قتل- انعم علیه به، و الاسم المنه بالکسر.
و اجاره من السوء: حفظه بشىء منه، و اجاره مما یخاف: آمنه.
و تجاوز عنه: عفا و صفح.
الطاقه: اسم من اطقت الشىء اطاقه قدرت علیه فانا مطیق، مثل الطاعه اسم من اطاع.
و النجاه: مصدر نجا من الهلاک ینجو اى: خلص، و الاسم النجاء بالمد و قد یقصر.
و دون بالضم: نقیض فوق، و اتسع فیه فاستعمل فى کل تجاوز امر الى امر، کقوله:
یا نفس مالک دون الله من واق،
اى: تجاوزت وقایته و لم تبالها لم یقک غیره، و هو هنا بهذا المعنى، اى: لا نجاه لاحد منا اذا تجاوزنا عفوک، و یجوز ان یکون المعنى قبل الوصول الى عفوک.
و منه: ان دون غد للیله، اى: قبله.
و فى معنى قول هذا الدعاء قول امیرالمومنین علیه السلام: اللهم احملنى على عفوک و لا تحملنى على عدلک. سال علیه السلام ان یحمله على عفوه فیما عساه صدر عنه من ذنب، و لا یحمله على عدله فیجزیه بما فعل حرمانا و عقوبه.
قال بعضهم: و هو من لطیف ما تعده النفس لاستنزال الرحمه الالهیه.
کونه تعالى غنیا یعود الى عدم حاجته فى شىء ما الى شىء ما، فغناه عباره عن سلب مطلق الحاجه، و اضافته الى الاغنیاء على معنى کبیرهم و رئیسهم، کما یقال ملک الملوک و سید السادات و عظیم العظماء و مولى الموالى.
و ها: للتنبیه، و فیه شاهد لدخوله على الجمله الاسمیه الخالیه من اسم الاشاره.
و قال الرضى: لم اعثر لذلک على شاهد. و کفى بکلام المعصوم شاهدا.
و قد حکى الزمخشرى فى المفصل دخوله على الاسمیه و الفعلیه الخالیتین من اسم الاشاره، فقال: یقال: ها ان زیدا منطلق، و ها افعل کذا.
و نحن: مبتدا، و عبادک: خبره.
و بین یدیک: اما فى محل نصب على الحال، اى: ماثلین بین یدیک، و العامل فیها حرف التنبیه، او فى محل رفع على انه خبر بعد خبر.
فان قلت: قد قرروا ان معنى التنبیه ایقاظ السامع و تنبیهه من سنه الغفله، لتتمکن الجمله فى ذهنه، و یتفطن لما یقال له و یلقى الیه فلا یغفل عنه، و هذا المعنى مستحیل فى خطاب الله تعالى، فکیف جاء بحرف التنبیه فى خطابه تعالى؟
قلت: لما کان التنبیه یستلزم اهتمام المتکلم بالمقصود، کان الغرض من المجىء بحرفه فى خطابه سبحانه اظهار الاهتمام بالمقصود، فهو من قبیل التضرع و الالحاح المطلوب فى الدعاء لا تتبیه المخاطب و ایقاظه، تعالى الله عن ذلک علوا کبیرا.
و بین الیدین: عباره عن الامام، لان ما بین یدى الانسان امامه و قال الزمخشرى فى الکشاف: حقیقه قولهم: جلست بین یدى فلان ان تجلس بین الجهتین المسامتتین لیمینه و شماله قریبا منه حتى تنطر الیه من غیر تقلیب حدقه، فسمیت الجهتان یدین لکونهما على سمت الیدین مع القرب منهما توسعا، کما یسمى الشىء باسم غیره اذا جاوره و اذا داناه فى غیر موضع انتهى.
و قد جرت هذه العباره هاهنا على سنن التمثیل الذى یسمیه اهل البیان تمثیلا تخییلیا، فانه مثل حضور عباده تعالى فى علمه سبحانه بحال حضور قوم ماثلین امام من یکون له جهتان مسامتتان لیمینه و شماله قریبا منه، من غیر ان یذهب بها الى جهه حقیقه بالنسبه الى الله تعالى کما یذهب الیه المجسمه، او مجاز بان یراد بالید القدره.
و انما المراد بالمفردات فى مثل ذلک حقائقها فى نفسها، کما فى قولهم: اراک تقدم رجلا و توخر اخرى، على ما سبق بیانه مبسوطا فى الروضه السادسه فى شرح دعاء الصباح، عند قوله علیه السلام: «اصبحنا فى قبضتک»، فلیرجع الیه.
قوله: «و انا افقر الفقراء الیک» یجب ان یحمل الفقر على ما هو اعم من الفقر المتعارف، و هو مطلق الحاجه، لیعم التمجید.
جبر الله مصیبته- من باب قتل-: اى رد علیه ما ذهب منه او عوضه عنه، و جبر الفقیر: احسن الیه او اغناه بعد فقره، و جبرت فلانا: نعشته، و اصله من جبر العظم الکسیر و هو اصلاحه.
و الفاقه: الحاجه و الفقر.
و الوسع بالضم: الغنى و الجده، و فى الاسماء الحسنى «الواسع»: الکثیر العطاء الذى یسع لما یسال، او الذى وسع غناه کل فقیر و رحمته کل شىء.
و قطع رجاءه: ابطله و ایاسه.
و المنع: الحرمان، و فى الدعاء «اللهم من منعته فهو ممنوع» اى: من حرمته فهو محروم و لا یعطیه احد غیرک، و فى اسمائه تعالى «المانع».
قیل: معناه یمنع من یرید من خلقه ما یرید و یعطیه ما یرید.
و قیل: یمنع عن اهل طاعته و یحوطهم و ینصرهم فلا یکون مما نحن فیه.
الفاء: للسببیه، و المضارع منصوب بعدها بان مضمره لسبقها بالطلب، و هو قوله: لا تقطع.
و استسعد: طلب السعاده، و الباء من بک: اما للاستعانه او السببیه.
و حرمت زیدا کذا حرما و حرمانا- من باب ضرب- یتعدى الى مفعولین. و انما حذف احدهما لان الغرض الاخبار بوقوع الحرمان لا حرمان شىء مخصوص، و قد تقدم بیان نحو ذلک.
و استرفد: طلب الرفد و هو العطاء و الصله.
و الفضل: الخیر و الاحسان.
اى: حین اذا شقیت من استسعد بک، و حرمت من استرفد فضلک، حذفت الجمله کلها للعلم بها و عوض عنها التنوین، و مثله قوله تعالى: «و انتم حینئذ تنظرون»، اى: حین اذ بلغت الروح الحلقوم.
قال ابوحیان: و الذى یظهر من قواعد العربیه ان هذا الحذف جائز لا واجب، و تکسر ذالها حینئذ لالتقاء الساکنین على الاصل، و من العرب من یفتحها تخفیفا فیقولون یومئذ او حینئذ. و المنقلب بفتح اللام: مصدر میمى بمعنى الانقلاب و هو الرجوع مطلقا، اى: مرجعنا عنک. و ذهب ذهابا و ذهوبا و مذهبا: مضى، اى: الى این مضینا عن بابک؟ و الاستفهام فى ذلک للانکار الابطالى، و المعنى فیه على النفى و ما بعده منفى، کقوله تعالى: «فمن یهدى من اضل الله»، اى: لا یهدى. و المعنى: لا منقلب لنا عنک و لا مذهب لنا عن بابک.
نزهه سبحانه عما لا یلیق بفضله و کرمه وسعه رحمته، اى: انزهک عما لا یلیق بشانک الاقدس من الامور التى من جملتها اشقاء من استسعد بک و حرمان من استرفد فضلک. ثم قال: «نحن المضطرون الى آخره» اشاره الى قوله تعالى: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء». و الاضطرار: افتعال من الضروره، و المضطر: الذى احوجه مرض او فقر او نازله من نوازل الایام الى التضرع الى الله. یقال: اضطر الانسان الى کذا، و الفاعل و المفعول مضطر. و عن ابن عباس: المضطر هو المجهود. و عن السدى: من لا حول له و لا قوه. و قیل: هو المذنب. و دعاوه: استغفاره. و السوء: ما یعترى الانسان مما یسوه. قال بعضهم: انما عبر علیه السلام فى الاول بالایجاب و فى الثانى بالوعد، من حیث ان الله تعالى اخبر باجابه دعاء المضطر، و کشف السوء وقع الوعد به بعد ذلک، فناسب الاول الایجاب و الثانى الوعد، فلیفهم. انتهى. و قال بعض المفسرین: قوله تعالى: «و یکشف السوء» کالبیان لقوله: «یجیب المضطر».
حکى ان امراه جاءت الى الجنید فقالت: ادع الله لى فان ابنى ضاع، فقال: اذهبى و اصبرى، تفعل ذلک مرارا و الجنید یقول: اصبرى، فقالت: عیل صبرى، و اندفعت تعول و تولول، فقال الجنید: اذهبى فقد رجع ابنک، فعادت تشکر و تدعو له، فقیل للجنید: بم عرفت ذلک؟ فقال: بقوله تعالى: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء».
اشبه: هنا افعل تفضیل من قولهم: اشبه الولد اباه اذا شارکه فى صفه من صفاته، و بناوه من باب افعل قیاس عند سیبویه مع کونه ذا زیاده.
قال الرضى: و یویده کثره السماع، کقولهم: هو اعطاهم للدینار، و اولاهم للمعروف، و انت اکرم لى من فلان، و هو کثیر، و مجوزه قله التغییر، لانک تحذف منه الهمزه و ترده الى الثلاثى، ثم تبنى منه افعل التفضیل، فتخلف همزه التفضیل همزه الافعال، و هو عند غیره سماعى مع کثرته.
و قد علمت ان للمشیئه معنیین:
احدهما: کون ذاته سبحانه بحیث یختار ما هو الخیر و الصلاح، فهى نفس علمه الحق بالمصالح و الخیرات و عین ذاته الاحدیه، و هى بهذا المعنى من صفات الذات.
و الثانى: ایجاده الاشیاء و احداثه لها بحسب اختیاره، و هى بهذا المعنى من صفات الفعل.
اذا عرفت ذلک فقوله علیه السلام: «و اشبه الاشیاء بمشیتک» لا یجوز ان یراد بالمشیئه المعنى الاول الا على حذف مضاف، تقدیره: و اشبه الاشیاء بمقتضى مشیئتک، اى: ما یقتضیه علمک بالمصالح و الخیرات.
و حذف المضاف کثیر واقع فى فصیح الکلام، و منه قوله تعالى: «و جاء ربک و الملک»، اى: امر ربک، «و اسئل القریه»، اى: اهلها.
و یجوز ان یراد بها المعنى الثانى على معنى ان اشبه الاشیاء باحداثک الافعال و ایجادک ایاها احداثک رحمه من استرحمک، و انما قال ذلک لما ثبت من ان مشیئته تعالى لا تتعلق الا بکل خیر و مصلحه و نظام فى العالم، و اما ما یرى فیه من الشرور فهى شرور قلیله لازمه لبعض الخیرات، لو لم توجد لاجلها کان یلزم شرور کثیره، فهذه الشرور و الافات التى فى عالمنا هذا داخله فى مشیئه الله الازلیه بالعرض و على سبیل التبع، لا بالذات و على سبیل القصد الاول.
و اولى: اى احرى و اخلق.
و فى عظمتک: حال من ضمیر المخاطب فى «بک».
و فى: للظرفیه المجازیه، اى: متمکنا فى عظمتک تمکن الحال فى المحل، فهو على سبیل الاستعاره التبعیه.
و عظمته تعالى تجاوز قدره حدود العقول حتى لا تتصور الاحاطه بکنهه و حقیقته، و انما کان اولى الامور به تعالى رحمه من استرحمه، لان الرحمه من مقتضیات ذاته المقدسه، بخلاف الغضب و السخط و نحوهما، فانه من مقتضیات الذنوب و المعاصى کما تقدم.
ضرع له یضرع بفتحتین ضراعه: ذل و خضع، و تضرع الى الله ابتهل، اى: تذلل و بالغ فى السوال.
و اغاثه: اذا اعانه، و اغاثهم الله برحمته: کشف شدتهم.
و طرحه طرحا -من باب نفع-: رمى به و القاه، و طرح الانفس بین یدیه تعالى عباره عن غایه الاخبات له، اعنى الخضوع و الخشوع و التواضع بجمیع الاعضاء له سبحانه، فهو من باب التمثیل التخییلى کما مربیانه.
و اذ فى «اذ طرحنا» للتعلیل، اى: لاجل طرحنا. و هل هى حرف بمنزله لام التعلیل، او ظرف و التعلیل مستفاد من قوه الکلام لا من اللفظ، فانه اذا قیل: ضربته اذ اساء و ارید الوقت اقتضى ظاهر الحال ان الاساءه سبب الضرب؟ قولان، و الجمهور على الثانى.
الشماته: فرح العدو بمصیبه تنزل بمن یعادیه، شمت به یشمت -من باب علم-.
و شایعته على الامر مشایعه: مثل تابعته متابعه وزنا و معنى. و لما کان الشیطان ظاهر العداوه لادم و ذریته، کما قال سبحانه: «و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین انما یامرکم بالسوء و الفحشاء و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون»، و قد قال هو: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین»، «لا قعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم»، فمتى تابعه الانسان على معصیه الله تعالى، علم انه قد نفذ فیه کیده، و عملت فیه حیلته، و نزلت به مصیبه العصیان من فساد اعتقاده او عمله، ففرح لذلک لما یترتب علیه من غضب الله تعالى و سخطه و عذابه و عقابه، کما هو شان العدو مع من یعادیه، اعاذنا الله بحوله و ایده من عداوه الشیطان و کیده.
اشمت الله به العدو: انزل به مصیبه یشمت لها به.
و ترکت الرجل: فارقته.
و رغب عن الشىء: اذا لم یرده، اى: لا تنزل بنا مصیبه یفرح الشیطان بها بعد مفارقتنا ایاه و عدم ارادتنا له منیبین الیه.
و المصیبه هى اما عدم التجاوز و العفو و قبول التوبه و الانابه، و اما عدم حسم اسباب المعاصى الموجبه لمتابعته و الرجوع الى مشایعته مره اخرى، فیکون الغرض اما طلب حسن التجاوز و المغفره لما سلف، او التوفیق للاستمرار على الطاعه و عدم نقض التوبه، و الله اعلم.
و کان الفراغ من تحریر هذه الروضه راد الضحى من یوم الثلاثاء لاربع بقین من شهر ربیع الثانى احد شهور سنه ثمان و تسعین و الف من الهجره احسن الله ختامها.
و الحمد لله اولا و آخرا، و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین کثیرا.