دعای دهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای دهم صحیفه سجادیه


پناه بردن به خدای تعالی

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام فِی اللَّجَإِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی:

اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک، فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَک بِمَنِّک، وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِک بِتَجَاوُزِک، فَإِنَّهُ لَا طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِک، وَ لَا نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِک؛

یا غَنِی الْأَغْنِیاءِ، هَا، نَحْنُ عِبَادُک بَینَ یدَیک، وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِک، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِک، فَتَکونَ قَدْ أَشْقَیتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِک، وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَک.

فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْک، وَ إِلَی أَینَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِک؟ سُبْحَانَک نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ، وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکشْفَ عَنْهُمْ، وَ أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِمَشِیتِک، وَ أَوْلَی الْأُمُورِ بِک فِی عَظَمَتِک، رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَک، وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِک، فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیک، وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَینَ یدَیک‏.

اللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایعْنَاهُ عَلَی مَعْصِیتِک، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکنَا إِیاهُ لَک، وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیک.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

در پناه بردن به خداوند:

بارخدایا اگر بخواهی بر ما ببخشی از سر فضل می‌بخشی و اگر بخواهی ما را به عذاب مبتلا کنی از سر عدل مبتلا می‌کنی،

الهی به رسم احسان، عفوت را نصیب ما کن، و به آیین چشم‌پوشی ما را از عذاب برهان، که ما را طاقت عدل تو نیست، و بدون عفوت برای هیچ یک از ما آزادی میسّر نیست،‌

ای بی‌نیازترین بی‌نیازها، اینک ما بندگان توایم بر درگاهت، و من نیازمندترین نیازمندان به توام، پس تهی‌دستی ما را به توانگری‌ات چاره کن و رشته امید ما را با منع‌کردن لطفت قطع مکن که اگر چنین کنی، کسی را که از رحمتت نیک‌بختی خواسته بدبخت کرده‌ای و آن را که از فضلت عطا خواسته محروم نموده‌ای،

در این حال از پیشگاهت به سوی چه کسی رو کنیم؟ و از درِ رحمتت به کجا رویم؟ پاک و منزهی، ما از آن درماندگانیم که قبول دعای آنان را واجب کرده‌ای و از آن گرفتارانیم که رفع گرفتاری را به ایشان وعده داده‌ای.

و شبیه‌ترین چیزها به خواسته تو و سزاوارترین کار به بزرگواری تو، رحمت‌آوردن بر کسی است که از تو رحمت خواهد و به فریاد رسیدن کسی است که به تو فریادرسی کرده، پس بر زاری ما نزد خود رحمت آر و به خاطر اینکه خود را در پیشگاهت به خاک افکنده‌ایم به فریادمان رس.

الهی، شیطان، ما را چون در نافرمانی‌ات او را همراهی کردیم سرزنش می‌کند، پس بر محمد و آلش درود فرست و اکنون که شیطان را به خاطر تو واگذاشتیم و از طرف او به سوی تو روی آوردیم، وی را به سرزنش ما شاد مکن.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

درپناه بردن به خداى متعال:

«اَللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک

فهِّلْ لَنَا عَفْوَک بِمَنِّک وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِک بِتَجَاوُزِک فَإِنَّهُ لاَ طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِک وَ لاَ نَجَاةَ لِأَحَد مِنَّا دُونَ عَفْوِک

یا غَنِی الْأَغْنِیاءِ هَا نَحْنُ عِبَادُک بَینَ یدَیک وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک

فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِک وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِک فَتَکونَ قَدْ أَشْقَیتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِک وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَک

فَإِلَى مَنْ حِینَئِذ مُنْقَلَبُنَا عَنْک وَ إِلَى أَینَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِک

سُبْحَانَک نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکشْفَ عَنْهُمْ

وَ أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِمَشِیتِک وَ أَوْلَى الْأُمُورِ بِک فِی عَظَمَتِک رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَک وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِک

فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیک وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَینَ یدَیک

اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایعْنَاهُ عَلَى مَعْصِیتِک فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکنَا إِیاهُ لَک وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیک اَللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک

فهِّلْ لَنَا عَفْوَک بِمَنِّک وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِک بِتَجَاوُزِک فَإِنَّهُ لاَ طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِک وَ لاَ نَجَاةَ لِأَحَد مِنَّا دُونَ عَفْوِک

یا غَنِی الْأَغْنِیاءِ هَا نَحْنُ عِبَادُک بَینَ یدَیک وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک

فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِک وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِک فَتَکونَ قَدْ أَشْقَیتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِک وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَک».

"پرورگارا اگر اراده فرمایى از ما گذشت کنى، گذشت و عفوت از ناحیه فضل و احسان و آقایى و کرم توست نه از لیاقت و شایستگى ما; و اگر بخواهى ما را به سبب اعمال زشتمان و اخلاق بدمان به کیفر رسانى واز عدالت و دادگرى حضرت وست نه از باب ستم بر ما.

الهى به عنایت بى نهایت در بى نهایتت، راه رسیدن عفو و گذشت را بر ما آسان فرما; و به گذشتت که سرچشمه اش بزرگوارى توست ما را از کیفر گناهان برهان. خداوندا ما را در دادگاههاى برزخ و قیامتت توانایى تحمّل عدل تو نیست، و بدون عفو و بخششت ما را راهى براى نجات از عذاب نمى باشد.

اى بى نیاز بى نیازان، اینک ما افتادگان در چاه ناامنى، و تیره بختان ناتوان و مستمندان سیه روز، و درمندان از دسته رفته در اختیار قدرت توایم، و من نیازمندترین نیازمندان در پیشگاه توام; فقر و قاه ما را به وسع رحمتت جبران کن، و امید مارا به منع رحمت و لطفت به ناامیدرى تبدیل مکن، که در صورت منع رحمتت بدبخت و بیچاره کرده اى آن کسى را که از تو خوشبختى خواسته، و دلسرد کرده اى آن را که احسان و فضلت را طلبیده است".

عفو حضرت حق:

انسان درعرصه گاه آفرینش به اراده حضرت ربّ العزّه از جایگاه ویژه اى برخوردار است که سایر موجودات هستى را به آن جایگاه راهى نیست، و این به خاطر مایه هایى است که جهت رشد و کمال انسان و رسیدنش به وصال و لقاء حق در او قرار داده شده است. با ارزش ترین و پرمنفعت ترین گوهر خزانه خلقت حق در او قرار داده شده است. باارزش ترین و پرمنفعت ترین گوهر خزانه خلقت که عقل است در وجود آدمى به عنوان امانت حق از درخشندگى خاصى فریاد مى زند.

براى انسان لیاقت و استعدادى در ظهور دادن واقعّیات و حقایق از افق جانش وجود دارد که براى سایر موجودات نظریش نیست. انسان در پهنه زمین آیینه اى است که اگر صافى و پاکى آن را از غبار کدورتها و گرد و خاک معاصى حفظ کند، منعکس کننده اسماء و صفات حق مى شود. انسان دریاى عظیمى است که اورا اوّل هست ولى برایش از جانب دوست آخرى قرار داده نشده! او را قدمى براى سیر و سلوک و طّى منازل عرفان، و رسیدن به نقطه عشق و معراج جان و نورانیت قلب داده اند، که چنین عنایتى به موجود دیگر نکرده اند.او مجلاى صفات جلال، و میدان اوصاف جمال، و مشکوة نور ذات ذوالجلال، و جانشین حضرت محبوب در گهواره حیات است.

اگر جهان جسم است، انسان جان این جسم، و اگر عرض است انسان در برابر آن، جوهر، و اگر ماهیت است او براى این ماهیت به عنوان وجود در تجلّى است. عالمیان همه رعیت و انسان الهى امیر این رعیت، و میدان دار این صحنه، و محل بروز حقیقت، و بازار فضیلت و کرامت است. او مدار حقایق، عرصه گاه وقایع، نقطه پرگار دقایق، زنده ناطق، و امیر هفت اقلیم عشق، و سرّى مخصوص از اسرار حضرت ربّ است.

زهد، کرامت، اصالت، شرافت، معیت با حق، خشوع، خضوع، جود، سخا، صداقت، امانت، عبادت، اطاعت، ورع، تقوا، نورانیت حقیقت و...همه و همه اوصافى هستند که ظرفى جز وجود این موجود خاکى که روح از عالم پاک دارد ندارند.

خضر نبوّت، ولّى و والى ملک امامت، خورشید واقعّیت، شمس عزّت، ابر رحمت، داروى مغفرت، جملگى در پى انسان و در جستجوى اویند.

او را در طور معانى طورى دیگر، و در سرزمین محبّت مرحله اى دیگر، و در قدم صدق جایى دیگر، و در نقش بندگى سیرى دیگر است که جنّ و ملک را اینچنین از جانب محبوب نصیبى نیست!

از نظر ظاهر موجودى است ناسوتى، ولى وى را استعدادى است لاهوتى، که با کمک جبرئیل عشق به معراجى روحانى مى رود، که از سیر و سفرش و مقام و قدرتش تملک ملک معنا انگشت تحّیر به دندان مى گرد.او مى تواند در سلوکش به سوى معشوق حقیقى از مقام ظاهر بگذرد و به مملکت باطن درآید، و در دریاى فناء فى اللّه غرق شود، و براى ابد در حریم عشق دوست، مست و مدهوش افتد.

عارف عاشق و سالک ناطق جنات لامع گوید:

در هر دلى که شعله ور آید هواى دوست *** سوزد هر آنچه هست هواى سواى دوست

هر کس به درگهى بودش روى التجا *** ماورخ نیاز به دولتسراى دوست

کى آرزوى جنّت و رضوان کند کسى *** کش دیده باز شد به رخ دلگشاى دوست

آب حیات کى بستاند زدست خضر *** آن کس که پى برد به لب جانفزاى دوست

بیگانه شد زخلق جهانى زخاص و عام *** از آن زمان که گشت دلم آشناى دوست

کى لایقم که در ره وى جان فدا کنم *** جانم فداى آن که کند جان فداى دوست

در راه عشق دوست کسى کاو فنا شود *** یابد بقا زبعد فنا از بقاى دوست

من از کجا وصل رخ دوست از کجا *** کى هر گداست لایق وصل و لقاى دوست

چون توتیا به دیده کشم گر نسیم صبح *** بر من غبارى آورد از خاک پاى دوست

چون دوست هجر خویش پسندد براى ما *** هجران به از وصال بود با رضاى دوست

از جور دوست شکوه نه شرط محبّت است *** خوش آن که گشت در خور جور و جفاى دوست

لامع میان بوالهوس و عاشق است فرق *** آن دوست خواست بهر خود، این خود براى دوست

انسان را لیاقتى است که بر اثر آن لیاقت در ملک اعظم عبادت راه است، و او را توانى است که مى تواند تاج ولایت حق بر سر جان گذارد.

«اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا» (۱)

او را مقامى است که جّن و ملک از بدست آوردنش عاجزند که این مقام را مى تواند به شرط خروج از ظلمات و ورود به منطقه نور به اذنن حضرت معبود بدست آورد:

«یخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(۲)

او را دعوت کرده اند تا به مقام نظر کردن به ملکوت آسمانها و زمین برسد و آنچه نادیدنى است ببیند، و از اینکه با این همه استعداد و نیرو در چهارچوب زمین بماند و خود را به این مقام باعظمت نرساند از او گله و شکوه کرده اند:

«اَوَلَمْ ینْظُرُوا فى مَلَکوتِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْء».(۳)

و اگر در نیستى را با قدم صدق بکوبد و با تمم وجود، نداى «لا اُحِبُّ الْآفِلینَ»(۴) سر دهد، سراز هستى درآورد، و به مقام حضور و عرصه گاه شهود رسد، و با کرامتى خاص به بارگاه قدس درآید، و به آنچه ناگفتنى است نایل شود.

او مى تواند در همین دنیاى خاکى، و این میدان مادّى، و این بزم محدود به قیامت تجرید قدم نهد و از مقام کثرت، رجوع به وحدت نماید و ذائقه جانش مزه شیرین توحید خاصّ الخاص را بچشد:

«قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ».(۵)

انسان سرزمین پاکى است که به دست اراده و محبّت و عشق و رحمت حق بنایش ساخته شده که اگر خود را در معرض ابر رحمت خواسته هاى دوست قرار دهد گل و شکوفه اخلاق حسنه و اعمال صالحه از او بروید و نمونه اى از بهشت عنبر سرشت حضرت مولا گردد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- بقره، ۲۵۷.

۲- بقره، ۲۵۷.

۳- اعراف، ۱۸۵.

۴- انعام، ۷۶.

۵- انعام، ۹۱.

«وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإذْنِ رَبَّهِ».(۱)

قلبى که به انسان عنایت شده خزینه خداست، عرش الهى است، جایگاه عشق اوست، نمودارى از عالم کبیر و سرچشمه خیر کثیر و محّل ظهور حکمت و جاى ارادت ورزیدن به حضرت ربّ العزّه است; به حدیث زیر که از عجایب احادیث قدسیه است توجه کنید تا معلومتان شود که کیستید و چیستید و در کجایید:

إنَّ اللّهَ قالَ لِمُوسى: یا مُوسى، جَرَّدْ قَلْبَک لِحُبَّى، فَإنَّى جَعَلْتُ قَلْبَک مَیدانَ حُبّى، وَ بطْتُ فى قَلَبِک أرْضاً مِنْ مَعْرِفَتى، وَ بَنَیتُ فى قَلْبِک بَیتاً مِنَ الْإیمانِ بى، وَ أجْرَیتُ فى قَلْبِک شَمْساً مِنْ شَوْقى، وَ أضَأْتُ فى قَلْبِک قَمَراً مِنْ مَحَبَّتى،وَ أسْرَیتُ فى قَلْبِک نُجُوماً مِنْ مُرادى، وَ جَعَلْتُ فى قَلْبِک غَیماً مِنْ تَفَکرى، وَ أذْرَیتُ فى قَلْبِک ریحاً مِنْ تَوْفیقى، وَ أمْطَرْتُ فى قَلْبِک مَطَراً مِنْ تَفَضُّلى، وَ زَرَعْتُ فى قَلْبِک زَرْعاً مِنْ صِدْقى، و أنْبَتُّ فى قَلْبِک أشْجاراً مِنْ طاعَتى، وَ جَعَلْتُ أوْراقَها مِنْ وَقائى، وَ أوْلَیتُ ثَمَرَها حِکمَةً مِنْ مُناجاتى، وَ أجْرَیتُ فى قَلْبِک أنْهاراً مِنْ دَقائِقَِ عُلُومِ أزَلیتى، وَ وَضَعْتُ فى قَلْبِک جَبالا مِنْ یقینى.(۲)

خداوند به موسى فرمود: اى موسى قلبت را براى تجّلى محبّت من از هر چیزى خالى کن، که من دلت را میدان محبتّم قرار داده ام، و در قلبت سرزمینى از معرفتهم پهن کرده و خانه اى از ایمان به خودم بنا نهاده ام. در دلت آفتابى از شوقم به گردش درآورده، و ماهى از محبتّم روشن و درخشان کرده، و ستارگانى از خواسته ام در قلبت به جریان آورده، و ابرى از اندیشه ام در آسمان دلت پدید آورده ام.

نسیمى از توفیقم در قلبت پراکنده و بارانى از فضل و بخششم در قلبت باریده ام، از صدق و درستى چمنزارى در این سرزمین کاشته، و درختانى از طاعت و عبادت در آن پرورش داده ام، برگهاى آن درختان را از تقوا تعبیه کرده، و میوه اش را حکمتى از مناجاتم قرار داده و در قلبت نهرهایى از دقائق دانش ازلى ام جارى کرده، و کوههایى از یقین در سرزمین دلت استوار ساخته ام.

حکیم صفاى اصفهانى آن عارف معارف ملکوتیه، در مقام انسان مى فرماید:

گذشت درگه شاهى زآسمان سرما *** که خاک درگه درویش توست افسر ما

زندکبوتر ما در هواى بام تو پر *** شکار سرّ حقیقت کند کبوتر ما

کمند زلف تو را در خورست گردن شیر *** که تاب داده اى از بهر صید لاغر ما

به ظّل رایت خورشید آسمان وجود *** طلوع کرد ز شرق شهود اختر ما

ستاره ایم نه بل شاهباز دست شهیم *** که آفتاب بود زیر سایه پر ما

نهفته در ظلمات تن است آب حیات *** به سینه است دل آینه سکندر ما

به دور نقطه دل چنبریم دایره وار *** بدان احاطه که چرخ است زیر چنبر ما

شدیم بنده سلطان فقیر و از افراد *** ممالک ملک وملک شد مسخّر ما

کتاب جمع وجودم ما به مدرّس خود *** که هر چه هست بود آیت مفسّر ما

مس نواقص امکان زر وجوب شود *** شود چو طرح بر او گرد کیمیا گرما

صفاى گوشه نشینم و هست روشن تر *** ز آفتاب فلک طینت منورّ ما

نگاهبان سروّ گنج و افسر ملکیم *** که شاهوارتر از گوهرست گوهر ما

انسان اگر بدانگونه که حضرت ربّ، وى را خلق کرده و آن استعدادهاى شگفت را در وجودش به ودیعت نهاده، و او را براى رسیدن به کمال مطلق و لقاء و وصال محبوب آماده نموده خود را بشناسد و قدم در صراط مستقیم بگذارد به ریشه نیک بختى و شاخه سعادت اتصال پیدا کرده، در این صورت باید منتظر جلوه مقامات ملکوتیه و ظهور صفات الهیه از شجره طیبّه وجود خود باشد.

صدرالمتألهین شیرازى آن حکیم بزرگ و عارف کم نظیر در بخش اول کتاب پرقیمت"اسرارالآیات" در ثمره معرفت به حقایق، و تلخى و ضرر جهل به واقعّیات مى فرماید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- اعراف، ۵۸.

۲- "جامع الاسرار و منبع الاسرار" ص ۵۱۴.

اصل نیکبختیها و اساس و ریشه خوبیها عبارت است از کسب حکمت حقّه الهیه. منظور ما از حکمت حقّه، معرفت به حضرت حق و صفات و افعال و ملک وملکوت آنجناب - عزّ شأنه - است. و همچنین دانش و بینش نسبت به روز قیامت و منازل و مقامات آخرت، از حشر و نشر و نامه اعمال و میزان و حساب و بهشت و جهنّم است. این است آن ایمان حقیقى و خیر کثیر و فضل بزرگى که خداوند در کتاب حکیم خود بدان اشارت فرموده:

«وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَیراً کثیراً».(۱)

و به هر کس حکمت عنایت شد، به تحقیق خیر فراوان عنایت شده است.

و چون در مقام خود مقرّر است که نفس ناطقه انسانى در کمالات علمى از حدّ هیولانى، که جوهرى است نفسانى بالفعل ولى داراى مادّه و استعداد روحانى، ترقّى مى نماید تا به سرحّد عقل بالفعل که جوهرى است عقلى و نورانى، و در آن جوهر عقلى صورت تمام موجودات بر گونه اى برتر و مبرّا از آمیزش مادّه و جرم، منطبع ونقش گردیده است، و آن جوهر عقلى نورى است که اشیاء به صورت هاى اصلى خود در آن منعکس و حاضرند، و این عقل بسیط و این نور شریف توسط دقت نظر در حقایق موجودات و تدبرّ و تفکر در آیات وجودید خداوند در زمین و آسمان حاصل مى گردد، نه روى گرداندن و توجه ننمودن به آنها همچنان که مى فرماید:

«وَ کأینْ مِنْ آیة فِى السَّماواتِ وَ الْأرْضِ یمُرُّونَ عَلَیها وَ هُمْ مُعْرِضُونَ».(۲)

اى بسا از آیات و نشانه هاى او که در آسمانها و زمین است و مردم بى خرد بر آنها مى گذرند در حالى که از آن آیات رویگردان و به آنها بى توجّهند.

و از آنچه ما را بر لزوم نظر و تفکر و کسب حکمت و معرفت راهنمایى مى نماید فرموده الهى است که:

«قُلِ انْظُرُوا ماذا فِى السَّمَواتِ وَ الْأرْضِ وَ ما تُغِنْى الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْم لایؤْمِنُونَ».(۳)

بگو اى رسول من: در آسمانها و زمین به چشم عبرت نظر کنید و بنگرید تا چه بسیار آیات حق و دلائل توحید را مشاهده کنید، گرچه هر گز مردمى را که به دیده عقل و ایمان ننگرند دلایل آیات و هشدارهاى الهى سودى نخواهد داشت و چیزى بر علم و معرفتشان نخواهد افزود.

و نیز فرموده حضرت ربّ العزّه در سوره اعراف:

«اَوَلَمْ ینْظُرُوا فِى مَلَکوتِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْء وَ أنْ عَسى أنْ یکونَ قَدِ افْتَرَبَ أجَلُهُمْ فَبِأىَّ حَدیث بَعْدَهُ یؤْمِنُونَ».(۴)

آیا نظر نمى اندازند در ملکوت وباطن آسمانها و زمین و در آنچه خداوند آفریده؟و در اینکه شاید که نزدیک باشد اجل و مرگ آنان، پس به کدام سخن جدید و خبرى بعد از قرآن ایمان مى آورند؟!

آرى بدون شک و تردید نزدیکى و تقرّب به خداوند و رسیدن به سعادت عالم آخرت همان کسب علم و معرفت است. و جهل و دورى از این دانش هاى الهى و ستیزگى با آنها با وجود استعداد و نیروى یادگیرى و امکان آموختن آن، اصل تمام بدبختى ها و عذابهاست.

جهل به واقعیات الهیه ریشه تمام امراض و دورویى درونى و محلّ کشت هر درخت لعنت شده و پلید و ناپاک دور از درگاه حق در دنیا و آخرت است. آن نادانى و ستیزگى با حق بدون تردید اصل و مادّه عذاب دردناک و زیان بزرگ، و مورد افسون و پشیمانى در روز رستاخیز است. خداى سبحان در حقّ اینان مى فرماید:

«اُولئِک الَّذینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أبْصاِرهِمْ وَ اُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ».(۵)

اینانند که خداوند بر دلها و گوشش و چشمانشان مهر قهر زده و اینان همان غفلت زدگانند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- بقره، ۲۶۹.

۲- یوسف، ۱۰۵.

۳- یونس، ۱۰۱.

۴- اعراف، ۱۸۵.

۵- نحل، ۱۰۸.

و نیز فرموده:

«وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکرى فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أعْمى قالَ رَبَّ لِمَ حَشَرْتَنىَ أعْمى وَ قَدْ کنْتُ بَصیراً.قالَ کذلِک أتَتْک آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کذلِک الْیوْمَ تُنْسى».(۱)

هر کس از یاد من دورى کند همانا زیستن بر او تنگ شود، و او را روز قیامت نابینا محشور کنیم. در آن حال گوید: خدایا، چرا مرا کور وارد محشر کردى در حالى که بینا بودم؟ خداوند فرماید: همینطور است، چون آیات و نشانه هاى ما براى هدایت تو آمد و تو همه را فراموش نمودى و غافل گشتى، لذا امروز تو هم فراموش شده و از عنایات من بى بهره خواهى ماند.

با این استعداد و لیاقتى که براى کسب معرفت و حکمت حقّه، و آراسته شدن به اخلاق حسنه و اعمال صالحه، به انسان عنایت شده است اگر انسان دچار طوفان هواى نفس شود و خود را به محاصره شیاطین اندازد و از حکمت الهیه و اجراى دستورات ربّانیه دور بماند و خداى نکرده به گناه و معصیت و خطا و شیطنت دچار شود و سالها در این وادى تاریک عمر بگذارند و از عبادت و اطاعت و فضائل و کمالات تهیدست بماند، ناگهان بارقه اى لهى بر جان او بزند و چراغ معرت در خانه قلبش روشن شود و آه ندامت و حسرت و ناله و فریاد پشیمانى از جانش درآید و به خود اید و در مقام جبران گذشته برآید و در راه اداى واجبات و قضاى مافات و ترک معاصى قدم بگذارد، و با تضرّع و زارى، و ذلّت و انکسار و خضوع و خشوع، از حضرت محبوب طلب عفو کند و از حضرتش بخواهد که به جاى عدل که محصولش اجراى عقاب در برابر کردار زشت گذشته است عفوش را نصیب او نماید و از طریق فضل و بخشش با او معامله کند، و از عذابش نسبت به او بگذرد، و راه رسیدن عبد را به عفوش آسان نماید، و از جریمه جرائم،وى را پناه دهد و از کرم نامتناهیش با فقیرى تهیدست بلکه افقرا فقرا روبرو گردد، و با سعه رحمتش از گدایى بدبخت استقبال نماید، و وى را از رحمت بى نهایتش منع ننماید، و خواهان سعادت و فضل را محروم ننماید، بون شک او را قبول و در دریاى عفو و رحمت و فضلش شستشو داده وى را از تمام گذشته هاى آلوده پاک خواهد فرمود، چنانکه از فحواى ناله هاى جگر سوز حضرت زین العابدین در جملات اول دعاى دهم استفاده مى شود که هر کس به پناه عفو و فضل و رحمت او رود مورد قبول واقع مى شود و بر اندام جانش لباس عفو و بخشش مى پوشانند.

مسأله عفو در آیات قرآن آنچنان گسترده است که آوردن تمام آیات مربوط به آن و توضیح و تفسیرش از حوصله این قسمت خارج است، براى نمونه آیاتى چند ذکر مى شود تا با خواست حضرت حق در باب توبه که دردعاى سى و یکم خواهد آمد به مفصّل آن اشاره شود.

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا کسبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»(۲)

همه آنان که از شما ارتش اسلام در جنگ احد به جنگ پشت کرند و روى به فرار گذاشتند، شیطان آنان را به سبب نافرمانى و بد کرداریشان به لغزش افکند و خدا از آنان عفو فرمود که خداوند آمرزنده و بردبار است.

آرى حضرت محبوب اگر اراده کند و بخواهد از گناه بگذرد گرچه گناه بزرگى چون فرار از جنگ در روز احد باشد مى گذرد و عفوش را بجاى عدل متوجه گنهکار مى کند، به قول حضرت سجّاد علیه السلام:

اَلّلهُمَّ إنْ تَشَأْتَعْفُ عَنّا بِفَضْلِک.

بنى اسرائیل در زمان حضرت موسى در آزار و اذیت نسبت به آنحضرت بیدار کردند و به گناهان زیادى آلوده شدند، ولى حضرت حق از جهت اتمام حجّت، از آنان درگذشت.

«ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»(۳)

سپس بعد از آن همه کارهاى زشت، شما را عفو کردیم شاید متنبّه شده و به راه شکر نعمتهاى حق درآیید.

«وَهُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُوا عَنِ السَّیئَاتِ وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»(۴)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- طه، ۱۲۴ - ۱۲۶.

۲- آل عمران، ۱۵۵.

۳- بقره، ۵۲.

۴- شورى، ۲۵.

و اوست خداى که توبه بندگانش را مى پذیرد و گناهانشان را عفو مى کند و مى داند آنچه را انجام مى دهید.

لحظاتى که قلم از لطف حضرت ذوالکرم بر صفحه کاغذ مى چرخید، آفتاب به غروب کردن نزدیک مى شد، دلم از گناهان گذشته ام گرفته بود، حسرت و اندوهى جانکاه بر قلبم سنگینى مى کرد، دست نیاز به درگاه بى نیاز برداشته و با سوز جان به محضر مبارکش عرضه داشتم:

اى خدایى که کشى ناز دلم *** امشبى را تو شنو راز دلم

اى مرا منبع احسان و کرم *** نه به دامان عنایت سرم

اى انیس شب تنهایى من *** همدم این دل شیدایى من

بى کسم غیر توام یارى نیست *** جز توام در دو جهان کارى نیست

درد دل با تو فقط مى گویم *** در بدر گشته تو را مى جویم

همه گویند که من مجنونم *** از غم هجر کسى محزونم

آرى اى دوست که مجنون توام *** دل و جان سوخته محزون توام

روز و شب ذکر تو را مى گویم *** گل احسان تو را مى بویم

تا بمیرم نروم از بر تو *** نکشم دست زخاک در تو

تو پناه من و جانان منى *** تو بهشت من و رضوان منى

مسهمانم به سر خوان تو من *** نکشم دست زدامان تو منى

میهمانم به سر خوان تو من *** نکشم دست زدامان تو من

من گداى توام و بنده تو *** غرق در خجلت شرمنده تو

شاد کن از کرم و لطف دلم *** گرچه از حضرت تو من خجلم

من مسکین به تو آورده بناه *** دارم امید به تو یا اللّه

در این قسمت بسیار لازم است که به معنا توجه کنیم که حضرت حق حسنه بعد از سیه، و پاکى بعد از آلودگى و طاعت پس از معصیت را از باب فضل و سعه رحمتش موجب غفران و آمرزش گناه قرار داده، روى این حساب بر ماست که دفتر خود را از حسنات پرکنیم تا باعث پاک شدن سیئات ما گردد.

«وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَی النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیلِ إِنَّ الْحسنَاتِ یذْهِبْنَ السَّیئاتِ ذلِک ذِکرَى لِلذَّاکرِینَ»(۱)

و نماز را در دو طرف روز و در تاریکى شب بجاى آور که البتّه خوبیهاى شما زشتیهاى کتابتان را نابود مى سازد، این حقیقت یادآورى براى مردم با بینش است.

«إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئَاتِهِمْ حسنَات وَکانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(۲)

مگر آنان که توبه کنند و خدا و قیامت را باور نمایند و برابر خواسته هاى حق عمل بیاورند، پس بدیهاى آنان به خوبى تبدیل شود و خداوند آمرزنده و مهربان است.

«إلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حسناً بَعْدَ سُوء فَإنّى غَفُورٌ رَحیمٌ».(۳)

مگر کسى که ستم کند ولى بزودى آن را به خوبى بدل نماید، او مورد عفو و مغفرت است که بحقیقت من آمرزنده و مهربانم.

عَنْ أبى جَعْفَر علیه السلام قالَ:ما أحْسَنَ الْحسناتِ بَعْدَ السَّیئْاتِ!وَ ما أقْبَحَ السَّیئاتِ بَعْدَ الْحسناتِ!(۴)

امام باقر علیه السلام فرمود: چه نیکوست خوبیها از پس بدیها!و چه زشت است بدیها از بعد نیکى ها!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- هود، ۱۱۴.

۲- فرقان، ۷۰.

۳- نمل، ۱۱.

۴- "امالى" صدوق، ص ۱۵۳.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله لِعَلِىَّ علیه السلام: یا عَلِىُّ، ما مِنْ دار فیها فَرْحَةٌ إلّا تَرَحَةٌ، وَ ما مِنْ هَمَّ إلّا وَ لَهُ فَرَجٌ إلّا هَمُّ النّارِ، فَإذا عَمِلْتَ سَیئَةً فَاَتْبِعْه ا بِحنَة تَمْحُها سَریعاً، وَ عَلَیک بِصَنائِعِ الْخَیرِ فَإنَّها تَدْفَعُ مَصارِعَ السُّوءِ.(۱)

امام صادق علیه السلام مى فرماید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السلام فرمود: خانه اى نیست که در آن خوشى باشد مگر اینکه به دنبالش غم و اندوه است، و غم و اندوهى نیست که از پس آن گشایش نیاید مگر اندوه اهل جهنّم; چون عمل بدى انجام دادى به دنبالش عمل نیکى بیاور که آن نیکى بسرعت بدى را محو کند; بر تو باد به انجام خوبى که دفع کننده بدى است.

عَنْ أبِى الْحنِ الرِّضا علیه السلام قالَ: إذا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ أوْقَفَ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ بَینَ وَ عَرَضَ عَلَیهِ عَمَلَهُ، فَینْظُرُ فى صَحیفَتِهِ، فأوَّلُ ما یرى سَیئاتِهِ فَیتَغَیرُ لِذلِک لَوْتُهُ، وَ تَرْتَعِشُ فَرائِصُهُ، ثُمَّ یعْرِضُ عَلَیهِ حناتِهِ، فَیفْرَحُ لِذلِک نَفْسُهُ، فَیقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: بَدَّلوا سَیئاتِهِمْ حنات وَ أظْهِرُوها لِلّناسِ فَیبَدَّلُ لَهُمْ، فَیقُولُ لَهُمْ، فَیقُولُ النّاسُ; أما کانَ لِهؤُلاءِ سَیةٌواحِدَةٌ؟!وَ هُوَ قَوْلُهُ: یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِمْ حنات.(۲)

از حضرت رضا علیه السلام روایت شده; چون قیامت برپا گردد; خداوند مردم مؤمن را در پیشگاهش قرار دهد، عمل را برآنان عرضه نماید، چون پرونده خود را نظر کنند اوّل چیزى که ببینند بدیهاست; رنگ آنان تغییر کند، گوشت دو پهلویشان بلزد، سپس حسنات و خوبیهایشان عرضه شود و از دیدن اعمال پاکشان خوشحال شوند، پس خداوند مهربان فرمان دهد سیئات اینان را به حسنات تبدیل کنید و در معرض تماشاى مردم بگذارید. پس از بدل شدن، مردم مى گویند:آیا در پرونده اینان یک گناه هم وجود ندارد؟! و این است قول حق در قرآن: «یبَدَّلُ اللّهُ سَیئاتِهِمْ حسنات».(۳)

آرى استغفار، روى آوردن به واجبات، ترک محّرمات، اندیشه و نیت پاک، آراسته شدن به حسنات اخلاقى و انجام خیرات و مبّرات برطرف کننده سیاهى گناه از نامه و جلب کننده عفو خداست.

«فَإِلَى مَنْ حِینَئِذ مُنْقَلَبُنَا عَنْک وَ إِلَى أَینَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِک سُبْحَانَک نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکشْفَ عَنْهُمْ وَ أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِمَشِیتِک وَ أَوْلَى الْأُمُورِ بِک فِی عَظَمَتِک رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَک وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِک فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیک وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَینَ یدَیک»:

مناجات با محبوب:

الهى در این هنگام که گناهان ما را احاطه کرده، و تیره روزى و بدبختى به سوى ما آمده، و سنگینى معصیت ما را از پاى انداخته، و اندوه و حسرت فضاى جانمان را پر کرده، وبال و پر پرواز ما به سوى مقام قرب با حملات خطرناک خطاها شکسته، و احدى با این وضع و حال آماده قبول ما نیست، به ما بگو از پیش تو و از درگاه رحمتت و از بارگاه قدس و مغفرت و عفوت به جانب چه کسى رو کنیم؟ و از دربار لطف و رأفت و عنایت و مرحمتت به کجا رویم؟ اى وجود مقدّسى که ما را جز تو پناهى نیست، و آغوشى براى قبول ما بیچارگان جز آغوش تو باز نمى باشد، و دست نوازشى جز دست توبه سر ما کشیده نمى شود.

اى مولاى مهربانى که از آنچه شایسته تو نیست منزّه و پاکى، ما بیچارگانى هستیم که اجابت دعایمان را طبق وعده اى که در قرآن داده اى بر خود واجب فرموده اى.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "بحار" ج ۷۱، ص ۲۴۲.

۲- "بحار" ج ۷۱، ص ۲۴۲.

۳- فرقان، ۷۰.

«أمَّنْ یجیبَ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأرْضِ ءَاِلهُ مَعَ الله قَلیلا ما تَذَکرُونَ».(۱)

یا آن که دعاى بیچارگان مضطر را به اجابت مى رساند و رنج و اندوه آنان را برطرف مى سازد و شما را جانشینان اهل زمین قرار مى دهد؟ آیا غیر از او که کلید حلّ تمام مشکلات در دست قدرت اوست خدایى وجود دارد که به او روى آورید؟ تنها اندکى از مردم متذّکر این حقیقت اند.

الهى خواسته ما بیچارگان را برآور، و هر رنج و غم و اندوه و حسرتى را از ساحت زندگى ما دور ساز. اى مولاى مهربانى که شبیه ترین واقعّیات به اراده و خواست تو و سزاوارترین کارها به ذات پاکت درعظمت و بزرگیت، رحمت و لطف و عنایت و کرم بر کسى است که براى درخواست رأفت توبه پیشگاهت روى آورده و براى فریادرسى به درگاه با عظمت پیشانى گدایى سوده است.

اى ارحم الراحمین، اى اکرم الاکرمین، اى پناه درمانده، اى امید وامانده، یا ربّ العالمین، بر تضّرع و زارى ما به درگاهت رحم کن، و ما را که بى قید وشرط خود را در اختیارت انداخته ایم از هر چیزى جز کرم و لطفت بى نیازمان فرما، اى معبود مهربانى که هر گز گدا را از درگاهت محروم نکنى، و بیچاره بى نوا را از پیشگاهت نرانى، و افتاده مسکین را از الطاف بى کرانت منع ننمایى، اى امید نا امیدان، و نور قلب مشتاقان، یا ارحم الراحمین.

اى ساقى بزم محبّت، اى منبع لطف و کرامت، اى چشمه جود و برکت، اى دریاى رحمت و عظمت، اى بانى هستى، اى پدیدآورنده بالا و پستى، گدایان درگاهت از هر سرمایه اى تهیدستند، و خاضعان پیشگاه جلالت در فقر محضند خداوندا بر اثر نداشتن معرفت و گرفتار بودن به جهل و ضلالت، برهه اى از عمر خود را بدون اینکه ذرّه اى با حضرتت سر عناد داشته باشند به گناه و معصیت سپرى کردند، و اکنون که جرقّه امید به قلبشان زده اى، به محضرت آمده و از تو مى خواهند که از باب فضل و کرم با عفوت با آنان معامله کنى، و از اینکه در معرض عدلت قرار گیرند آنان را ببخشى.

اى صاحب اسماء حسنى و صفات علیا، اى سبّوح و قدوس و ربّ ملائکه و روح، یا احد و یا صمد، یا حسن التجاوز، یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکثیرِ،اى قدرت بى نهایتى که از خاک ناچیز براى ملکوت هستى خلیفه ساختى، و نفوس موجودات را به دم رحمت زنده کردى، و از گل سیاه و زمین سخت بیابان لاله و یاسمن ظاهر کردى، اى جان موجود، اى سلطان آفرینش، اى محبّت محض، اى ظهور دهنده فیض اقدس و وجود مقدّس، اى کارگردان خانه خلقت، اى نور قلب عاشق، اى خورشید روح عارف، ما نیازمندان بینوا، ما دردمندان بى دوا، ما بیچارگان مضطر، ما که خواهان نیکبختى و طالب احسان توایم، از درگاهت به کدام درگاه روى آوریم، و از پیشگاهت به کجا برویم؟ مگر کسى که غیر تو هست که ما را بپذیرد و از گناه ما بگذرد و آلودگى ما را به پاکى مبدّل کند و از عذاب جهنّم ما را امان دهد؟ عنایتى کن و به غربت ما ترحّم آور و ما را در دریاى عفو و مغفرت غرق نما که ما را به حق تو قسم به تو جز این امیدى نیست.

«اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایعْنَاهُ عَلَى مَعْصِیتِک فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکنَا إِیاهُ لَک وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیک»:

الهى، اى معبود عابدان، و اى محبوب محبّان، چون بر معصیت و نافرمانیت از شیطان، چه شیطان باطنى که هوى نفس است و چه شیطان ظاهرى که انسان ضالّ و مضلّ است، متابعت کردیم ما را شماتت کرد:

«وَ قالَ الشَیطانُ لَمَا قُضِىَ الْأمْرُ إنَّ اللّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقَّ وَ وَعَدْتُکمْ فَأخْلَفْتُکمْ وَ ما کانَ لى عَلَیکمْ مِنْ سِلْطان إلّا أنْ دَعَوُتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا أنْفُسَکمْ ما أَنا بِمُصْرِخِکمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصِرِخِىَّ إنّى کفَرْتُ بِما أشْرَکتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ».(۲)

شیطان به وقتى که برنامه پایان یافت به مریدانش گفت: خداوند به شما به حقّ و راستى و صدق و صداقت وعده داد و من بر خلاف حقیقت وعده دادم و در این وعده شما را فریفتم و سپس خلاف وعده ام آشکار شد، امروز به شما بى خردان که بدون دلیل و برهان و حجّت سخنم را پذیرفتید مى گویم: مرا در وعده هایم حجّت قوى نبود پس مرا ملامت نکنید، اگر جاى ملامت است اى تیره بختان خود را ملامت نمایید که امروز نه شما فریادرس من هستید و نه من فریادرس شما، من به شرکى که شما به اغواى من به خدا آوردید هیچ اعتقادى ندارم، آرى در صحنه قیامت ستمکاران را عذابى دردناک است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- نمل،۶۲.

۲- ابراهیم، ۲۲.

الهى بر محمّد آل محمّد درود فرست، و پس از آنکه ما به خاطر تو از شیطان دورى اختیار کردیم و به درگاهت رهسپار شدیم اندوهى به ما مرسان که ما را به آن شماتت کند.

با خواست حضرت حق در دعاى هفدهم به مسأله شیطان به طور مفصّل و مشروح اشاره خواهد شد.