ناصر مکارم شیرازی: تفاوت بین نسخهها
جز (پروژه4: اولویت بندی و رتبه بندی) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{شناسنامه عالم | ||
+ | ||نام کامل = ناصر مکارم شیرازی | ||
+ | ||تصویر=[[پرونده:Makarim.jpg|220px|center]] | ||
+ | ||زادروز = 1305 شمسی | ||
+ | |زادگاه = [[شیراز]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مدفن = | ||
+ | |اساتید = آيت الله موحد، [[آیت الله بروجردی]]، آیت الله حکیم | ||
+ | |شاگردان = | ||
+ | |آثار = | ||
+ | }} | ||
+ | |||
{{مقاله از یک نشریه}} | {{مقاله از یک نشریه}} | ||
{{خوب}} | {{خوب}} |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۰۳
نام کامل | ناصر مکارم شیرازی |
زادروز | 1305 شمسی |
زادگاه | شیراز |
اساتید |
آيت الله موحد، آیت الله بروجردی، آیت الله حکیم |
| |
| |
حضرت آيت الله العظمی مكارم شيرازى در سال 1305 هجرى شمسی در شهر شيراز در خانواده ای مذهبى كه به فضائل نفسانى و مكارم اخلاقي معروفند ديده به جهان گشود.
محتویات
- ۱ نسب آيت الله العظمی مكارم شيرازى
- ۲ کودکی آيت الله العظمی مكارم شيرازى
- ۳ تحصیل در علوم دينى
- ۴ تقريظ آيت الله العظمی حكيم رحمه
- ۵ تشویق آيت الله حجت رحمه الله
- ۶ تشويق آيت الله العظمی بروجردى رحمه الله
- ۷ عنایت امام زمان به آیت الله مکارم شیرازی
- ۸ تشويقها و عنايتهاى حضرت امام رحمه الله
- ۹ منابع
- ۱۰ پيوندها
نسب آيت الله العظمی مكارم شيرازى
جد اعلاى ايشان «حاج محمدباقر» كه از تجار شيراز بشمار میرفت، در «سراى نو» شيراز به تجارت اشتغال داشت، لباسى شبيه لباس روحانيت میپوشيد و پيوسته در مسجد «مولاى» شيراز به جماعت حاضر میشد و مورد تكريم و احترام و اطمينان بود. جد ايشان مرحوم «حاج محمدكريم» فرزند حاج محمدباقر كه او نيز عمامهاى بر سر داشت و در بازار در اثناى كار، كلاه پوستينى بر سر میگذاشت، در «سراى گمرك» شيراز و سپس در «بازار وكيل» به تجارت مشغول بود، همواره در مسجد «مولاى» شيراز در نماز جماعت شركت میكرد و از مرتبطين و نزديكان مرحوم آيت الله العظمی حاج شيخ محمدجعفر محلاتى رحمه الله پدر مرحوم آيت الله العظمی حاج شيخ بهاءالدين محلاتى و مرحوم آيت الله حاج سيد محمدجعفر طاهرى رحمه الله به حساب میآمد. پدرشان حاج محمدعلی او نیز از تجار معروف شیراز بود. ایشان در مورد پدرشان چنین میفرمایند: «پدرم علاقه زيادى به آيات قرآن داشت. در دورانى كه در مدارس ابتدايى تحصيل میكردم، گاهى شبها مرا به اطاق خودش فرامیخواند و به من میگفت: ناصر! كتاب آيات منتخبه و ترجمه آن را براى من بخوان (اين كتاب مجموعه آياتى بود كه توسط بعضى از دانشمندان، انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعليمات دينى تدريس میشد) من آيات و ترجمه آن را براى او میخواندم و او لذت میبرد».
کودکی آيت الله العظمی مكارم شيرازى
نبوغ ایشان از اوايل كودكى امرى مشهود بوده و در هر مرحله از مراحل عمرش آشكارتر میگشت. استاد به كلاسهاى به اصطلاح جهشى خود در آن دوران اشاره میكند و میفرمايد: «چهار يا پنج ساله بودم كه به دبستان رفتم و به اصطلاح امروز چون سن من كافى نبود، در كلاس آمادگى شركت كردم، مدرسه ما به نام «زينت» در شيراز معروف بود، ولى در همان كلاس آمادگى، به ما تعليماتى ياد دادند كه خوب آنها را فراگرفتم و به همين دليل بدون اين كه سلسله مراتب رعايت شود، مرا به كلاسهاى بالاتر بردند».
تحصیل در علوم دينى
پس از آن كه با سقوط رضاخان و فراهم شدن آزادى نسبى، مرحوم آيت الله حاج سيد نورالدين شيرازى از همه علاقمندان، به تحصيل در علوم دينى دعوت کرد. ناصر مكارم شيرازى که در آن زمان در سال سوم دبيرستان مشغول تحصیل بود با اشتياق زائدالوصفى حاضر شدند كه در كنار دروس دبيرستان، دروس دينى را مشغول شود. ایشان در این باره می گویند: «محل بعدى ما مدرسه خان در شيراز بود كه از مدارس بسيار قديمی و بزرگ و معروف است كه محل تدريس يا تحصيل فيلسوف گرانقدر صدرالمتألهين شيرازى بود. شروع به جامع المقدمات و شرح الأمثله كردم. استاد من، مرحوم آيت الله ربانى شيرازى بود، به ايشان گفتم من جامع المقدمات ندارم اگر بيست و چهار ساعت، امانت بدهى مطالعه میكنم و امثله و شرح الامثله را يك روزه با مطالعه، امتحان میدهم، ايشان به من دادند و تمام شب و روز را مشغول شدم و فردا امتحان دادم قبول شدم و به رتبه بالاتر ارتقاء يافتم و با ايشان خداحافظى كردم و در كلاس ديگرى شركت نمودم».
پيمودن راه ده ساله در چهار سال
درخشندگى اين نبوغ، زمانى اوج میگيرد كه استاد، ره ده ساله امروزِ دورانِ سطحِ حوزههاى علميه را چهار ساله میپيمايد، آنگاه، در حالى كه تنها هفده بهار از عمر شريفش میگذرد بر متن عميق كفاية الاصول مرحوم آخوند خراسانى، حاشيه میزند. استاد در اين باره میفرمايد: «با جديتى كه استاد بسيار دلسوز و پركار (آيت الله موحد) داشت، از اول سيوطى تا آخر كفايه را نزد او در مدت چهار سال خواندم، همان درسى كه امروز در حوزهها در مدت ده سال خوانده میشود. و هنگامی كه كفايه را تمام كردم، حدود هفده سال داشتم و در همان شيراز، حاشيه فشردهاى بر كفايه نوشتم، اين نكته نيز شنيدنى است كه بعد از اتمام جامع المقدمات در مدرسه خان، روزى مرحوم آيت الله موحد به مغازه پدرم آمد؛ تابستان بود و روزها در مغازه پدر كه شغلش در آن زمان جوراب بافى بود كار میكردم، رو به پدرم كرد و سخنى گفت كه مضمونش اين بود: چند پسر دارى؟ چهارتا. بيا اين يكى (ناصر) را وقف امام زمان عليه السلام كن و پدرم با اين كه كمك زيادى به او میكردم پذيرفت كه مرا به خدمت آقاى موحد يعنى مدرسه علميه آقا باباخان بفرستد».
اتمام صمديه در كمتر از دو شبانه روز
از شگفتىهاى آن زمان در همين زمينه، قصهاى است كه استاد حكايت میكند: «روزى استاد ما، عبارت معروف «صمديه» (والمبرد ان كان كالخليل فكالخليل والاّ فكيونس والاّ فكالبدل) را از من سؤال كرد و سفارش كرد آن را حل كنم، من صمديه را از ميان كتابهاى جامع المقدمات تا آن روز نخوانده بودم در حالى كه از پيچيدهترين كتابهاى جامع المقدمات است، تصميم گرفتم آن را با مطالعه حل كنم، در مدت «سی و شش ساعت» يعنى كمتر از دو شبانه روز، تمام آن را مطالعه و جواب سؤال استاد را تهيه كرده و براى ايشان بيان كردم و ايشان تعجب كرد و مرا تشويق نمود.
شرکت در کلاس درس آيت الله العظمی بروجردى
اين درخشش هنگامی به قله خود میرسد كه مشاهده شود جوانى هيجده يا نوزده ساله، پاى در محفل درس شيخ الفقهاء و استاذ الاساتذة مرحوم آيت الله العظمی بروجردى قدس سره میگذارد. او كه (مطابق تعريف استاد) مردى بسيار باتقوى، هوشيار، نورانى، جذاب و فوقالعاده در فقه قوى بود و در واقع مكتب خاص و مستقلى در فقه داشت كه به واقعيت بسيار نزديك بود و در رجال و حديث و ادبيات و فنون ديگر، فوقالعادگى داشت، درسش براى استاد ما بسيار دلچسب بود و به اعتراف خود استاد، بسيار چيزها در مكتب فقهى او آموخت. خاطره شركت در درس اين اَبَر مرد فقه و حديث را استاد، اين چنين توصيف میكند: «در آغاز جوانى، هيجده-نوزده ساله بودم و شركت چنين نوجوانى در درس مثل آيت الله العظمی بروجردى كه معمرين و بزرگان حوزه، حتى استاد من آيت الله العظمی داماد و آيت الله العظمی گلپايگانى و همچنين امام راحل قدس سره در آن شركت داشتند، كمی عجيب بود، مخصوصاً زمانى كه به خود شجاعت طرح اشكال در اثناى درس را میدادم، مسأله عجيبتر به نظر میرسيد و شايد بعضى به خود میگفتند: اين پسر بچه شيرازى چرا اين قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشكال و «إن قلت» را در چنين محضر بزرگى میدهد؟!».
حكايت ذيل در اين رابطه قابل توجه و جالب است: «يك روز آيت الله العظمی بروجردى در درس فقه اشاره به مسأله «صيد لهوى» كردند يعنى شكار رفتن كسانى كه براى تفريح شكار میكنند. معروف ميان فقها اين است كه سفر اين گونه اشخاص تمام است، اما شايد كمتر كسى حكم به حرام بودن چنين كارى كند، من كه در آن زمان طلبه كم سن و سالى بودم، رفتم و مدارك زيادى براى حرمت صيد لهوى از كلمات قدما و متأخرينِ از آنها، جمع آورى كردم و ثابت نمودم كه سفر صيد لهوى يكى از مصاديق سفر حرام است كه نماز در آن، بايد تمام خوانده شود. هنگامی كه آيت الله العظمی بروجردى آن نوشته را مطالعه كرد با تعجب پرسيد كه اين نوشته را خود شما نوشتهايد؟! عرض كردم آرى!».
درجه اجتهاد
چنين نبوغ و استعداد فوقالعاده بود كه به ضميمه خصوصيات ديگرى كه ذكرش خواهد آمد، سبب شد استاد در سن بيست و چهارسالگى موفق به اخذ اجازه اجتهاد گردد: از زبان خود استاد بشنويد: «پس از ورود به نجف اشرف بزودى به واسطه طرح سؤالات مختلف در بحثهاى اساتيد بزرگ، شناخته شدم و همه جا مورد عنايت و محبت قرار میگرفتم و سرانجام در سن بيست و چهار سالگى به وسيله دو نفر از مراجع بزرگ آن زمان مفتخر به اجازه اجتهاد گشتم: يكى آيت الله العظمی اصطهباناتى بود كه از مراجع بسيار با شخصيت و شيخ الفقهاء محسوب میشد، ايشان لطف و محبت فوقالعادهاى به من پيدا كردند، لذا اجازه كامل اجتهاد برايم مرقوم فرمودند و ديگر آيت الله العظمی حاج شيخ محمدحسين كاشف الغطاء بود، ايشان چون آشنايى به وضع من نداشتند فرمودند از شما امتحان میكنم! گفتم آمادهام، از من خواستند رسالهاى درباره اين مسأله كه «آيا تيمم، مبيح است يا رافع حدث؟» بنويسم، من هم رسالهاى مشروح در اين زمينه تهيه كردم، خدمت ايشان دادم، ايشان علاوه بر آن، يك امتحان شفاهى نيز از من به عمل آوردند و يكى از مسائل پيچيده علم اجمالى را سؤال فرمودند، وقتى جواب دادم ايشان اجازه را مرقوم داشته و محبت فرمودند».
از نكتههايى كه دليل اين نبوغ و استعداد موهبتى است (در عين حال بر حافظه قوى استاد نيز گواهى میدهد) اين است كه استاد گاهى درسهايى را كه دو هفته قبل در نجف اشرف از مرحوم آيت الله العظمی خوئى شنيده بودند بعد از گذشتن اين مدت طولانى به طور كامل يادداشت میكردند، اين در حالى است كه امروز، غالب طلاب، مطالب استاد را سر درس مینويسند، مبادا چيزى از خاطر آنها محو شود!
تقريظ آيت الله العظمی حكيم رحمه
آخرين قصهاى كه از حوزه نجف، مهر تأييد بر نبوغ استاد و اوجِ نضوج انديشه ايشان میزند تقريظى است كه صاحب مستمسك العروة الوثقى، مرحوم آيت الله العظمی حكيم، آن فقيه تمام عيار، بر حاشيه دفتر كتاب الطهارة (كه تقرير درس خارج فقه آن مرحوم بود و به قلم استاد، تقرير و تدوين شد) وارد كردند، دستخط شريف آن مرحوم، عيناً چنين است: «بسم الله الرحمن الرحيم و له الحمد والصلاة والسلام على رسوله و آله الطاهرين، قد نظرت في بعض مواضع هذا التقرير بمقدار ما سمح به الوقت فوجدته متقناً غاية الإتقان ببيان رائق و أسلوب فائق يدلّ على نضوج في الفكر و توقّد في القريحة و اعتدال في السليقة فشكرت اللّه سبحانه أهل الشكر على توفيقه لجناب العلامة المهذب الزكيّ الألمعى الشيخ ناصر الشيرازي سلّمه اللّه تعالى و دعوته سبحانه أن يسدده و يرفعه الى المقام العالي فى العلم والعمل، إنّه ولىّ التسديد و هو حسبنا و نعم الوكيل والحمدلله ربّ العالمين». محسن الطباطبائى الحكيم؛ 9/ج 1 / 1370 هـ.ق «به نام خداوند بخشنده مهربان، و او راست سپاس، و درود و سلام بر فرستاده او و اهل بيت طاهرينش. به بخشى از اين تقرير به مقدارى كه وقت اجازه میداد نظر افكندم. آن را در نهايت اتقان ديدم با بيانى شيوا و رسا، و اسلوبى سرآمد كه بيانگر رشد فكرى و شكوفايى ذوق و قريحه، و اعتدال سليقه مقرر است، پس شكر خداوند سبحانى كه شايسته و اهل شكر است را بجا آوردم به جهت توفيقى كه به جناب علامه مهذب، پاك و هوشمند، شيخ ناصر شيرازى سلمه الله تعالى عطا كرد و از حضرتش خواستم كه ياريش دهد و او را به مقام عالى از علم و عمل برساند چرا كه اوست يارى دهنده و اوست كفايت كننده ما و بهترين پشتيبان، والحمدلله رب العالمين».
تشویق آيت الله حجت رحمه الله
استاد در اين رابطه نيز چنين میفرمايد: «يكبار هم در درس مرحوم آيت الله العظمی حجت كه خدايش رحمت كند طبق روشى كه ايشان داشتند سؤالى را مطرح كردند و گفتند: هر كس جواب آن را بياورد من به او جايزه میدهم، بعد از درس به كتابخانه رفتم و مدتى جستجو كردم، جواب را پيدا كردم خدمت ايشان تحويل دادم، كمی بعد از من نيز يكى ديگر از شاگردان با سابقه ايشان، جواب را آورده بود، ايشان به او فرمود، قبل از شما ديگرى جواب را آورده است و بعد يكصد تومان كه در آن روز پول بسيار زيادى بود (چون بعضى از شهريهها از سه تومان تجاوز نمیكرد) به عنوان جائزه به من مرحمت فرمودند و تشويق كردند».
تشويق آيت الله العظمی بروجردى رحمه الله
استاد در ارتباط با تشويق و كرامت مرحوم آيت الله العظمی بروجردى رحمه الله چنين تعريف میكند: «وقتى كتاب «جلوه حق» نخستين تأليف من چاپ شده بود، يك جلد از آن را خدمت آيت الله العظمی بروجردى فرستادم. مدتى بعد، ايشان دنبال من فرستادند خدمتشان رفتم فرمودند: من پايم درد میكرد و چند روزى به درس نيامدم و طبعاً وقت بيشترى براى مطالعه داشتم، چشمم به كتاب شما افتاد، اول ديدم «جلوه حق» اسمی است كه به صوفىها میخورد و همين، حس كنجكاوى مرا تحريك كرد و كتاب را برداشتم از اول تا به آخر، تمام آن را خواندم. من بسيار از روحيه اين مرد بزرگ تعجب كردم كه چطور يك كتاب را كه از يك طلبه جوان به او رسيده، از اول تا به آخر مطالعه میكند، و اين درس عبرتى براى من شد. آن هم از سوى كسى كه داراى مرجعيت و زعامت جامعه بود. بعداً فرمودند: من در تمام اين كتاب مطلقاً چيز خلافى نديدم و تعبيرشان اين بود: «احساس كردم نويسنده بدون آن كه بخواهد خودنمايى كند و مريد براى خودش جمع كند، میخواسته حقايقى را درباره گروه صوفيه بازگو كند.» اين جمله مرا بسيار تشويق كرد و اعتماد به نفس فوقالعادهاى در مسأله نويسندگى به من داد و از آن جا فهميدم تشويق، آن هم از سوى بزرگان چقدر مؤثر و كارساز است.
عنایت امام زمان به آیت الله مکارم شیرازی
مرحوم حجت الاسلام والمسلمين قدوه چنين حكايت میكند: «امروز صبح آقاى مكارم در حالى كه برافروخته (و خوشحال) بودند وارد جلسه درس شدند، گفتم چرا؟ از پاسخ امتناع داشتند، با اصرار من جواب دادند كه ديشب ولى عصر سلام الله عليه را خواب ديدم به من فرمود: «ناصر تو از ما استفاده خواهى كرد».
تشويقها و عنايتهاى حضرت امام رحمه الله
استاد خود در اين رابطه چنين میگويد: «اگر چه من توفيق شركت در درس امام قدس سره را بيش از يك روز پيدا نكردم، شايد به دليل اين بود كه در ايامی كه درس ايشان گُل كرد، من كمتر به درس كسى میرفتم و بيشتر تدريس میكردم، ولى به هر حال با افكار ايشان كاملاً ارتباط داشتم يعنى از خلال تقريرات ايشان و كتابها و نوشتههايشان با افكار فقهى و اصولى ايشان آشنا بودم، و براى ايشان احترام فوقالعادهاى قائل بودم و كراراً به زيارت ايشان میرفتم و ايشان هم محبت آميخته با احترامی نسبت به بنده داشتند. فراموش نمیكنم مدتى به عللى از رفتن به جامعه مدرسين خوددارى كرده بودم. ايشان، به يكى از معاريف از اعضاى جامعه دستور دادند و گفتند به سراغ فلانى برو و از او براى بازگشت به جامعه مدرسين دعوت كن، و ايشان آمدند و من هم مجدداً به جامعه بازگشتم، فرزند محترم ايشان حاج سيد احمد آقا در جلسهاى كه جمعى حضور داشتند به من گفتند: نامههايى كه به مناسبتهاى مختلف براى امام میفرستيد، امام اين نامهها را مطالعه میكنند (چون من گفته بودم نمیدانم نامههاى ما به ايشان میرسد يا نه) و ايشان گفتند: میرسد و میبيند و نسبت به نامه شما عنايت دارند».
و نيز در همين رابطه خاطره شيرين ديگرى را از دوران مجلس خبرگان قانون اساسى نقل میكند و میفرمايد: «من در بخش مذهب در قانون اساسى با چند نفر از علماى شيعه و اهل سنت و مذاهب ديگر بودم؛ موقعى كه مذهب شيعه را كه مذهب اكثريت مردم كشور ماست در مجلس خبرگان مطرح كردم و از آن دفاع نمودم برادرى از اهل سنت (آقاى مولوى عبدالعزيز) برخلاف انتظارى كه از ايشان داشتيم بعد از دفاع من وقت گرفت و مخالفت كرد. من با يك بيان منطقى به جواب ايشان پرداختم و روشن كردم كه در يك مملكت، بالاخره بايد قوانين، از يك مذهب پيروى كند و دو مذهب و سه مذهب نمیشود در احكام عمومی حاكم باشد، البته بقيه مذاهب بايد محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهرهمند گردند ولى تعدد قوانين حاكم بر كشور ممكن نيست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق كه مسائل شخصيه و احوال شخصيه ناميده میشود) ولى در مسائل عامه، بايد پيرو يك قانون باشند، بعد كه امام را زيارت كردم ايشان فرمودند: «من از تلويزيون دفاع شما را ديدم و شنيدم و خيلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع كرديد و حق مسأله را ادا نموديد!».
منابع
منبع: سایت حضرت آيت الله العظمیمكارم شيرازى
پيوندها