کاربر:سید مهدی خدایی/یادداشت: تفاوت بین نسخهها
(1) |
(1) |
||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
و مادرش «طویله» از تیره بنی عبدالدار بنی قصی بوده است.<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص181.</ref> | و مادرش «طویله» از تیره بنی عبدالدار بنی قصی بوده است.<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص181.</ref> | ||
− | + | تاریخ ولادت ابوالااسود معلوم نیست و درباره اینکه آیا از صحابه رسول خدا بوده یا از تابعان اختلاف نظر وجود دارد. ممکن است علت اینکه برخی او را از صحابه دانسته اند این باشد که از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است اما ابن اثیر معتقد است روایت مورد نظر تصحیف شده و به اشتباه به ابوالأسود دئلی نسبت داده شده است. <ref>اسدالغابة، ج3، ص113.</ref> | |
− | |||
اکثر مورخان او را جزو تابعان می دانند که در اواخر حیات پیامبر مسلمان شد ولی محضر پیامبر را درک نکرد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج4، ص81 به بعد.</ref> | اکثر مورخان او را جزو تابعان می دانند که در اواخر حیات پیامبر مسلمان شد ولی محضر پیامبر را درک نکرد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج4، ص81 به بعد.</ref> | ||
− | + | ==محبت ابوالاسود به اهلبیت پیامبر== | |
− | + | ابوالاسود، یکی از دوستان و پیروان [[امام علی]] علیه السلام بوده است. و پس از ایشان نیز از اصحاب امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام بوده است. <ref> معجم رجال الحدیث، ج10، ص186؛ المفید، ص293.</ref> | |
− | == | + | ===حلوای معاویه=== |
− | + | معاویه حلوایی را برای ابوالأسود فرستاد تا با آن علاقه او را نسبت به علی علیه السلام کم و به سوی خویش جلب نماید. وقتی حلوا را به در خانه وی آوردند، دختر کودک دئلی مقداری از آن را خورد، پدر چون متوجه این جریان شد، خطاب به کودک خویش نمود و گفت: این حلوا را معاویه برای ما فرستاده تا عشق ما را به علی علیه السلام تحت الشعاع قرار دهد، چرا خوردی؟ کودک گفت: خداوند، معاویه را ذلیل کند! میخواهد محبت ما به این سید پاکدامن و مطهر با این مقدار شیرینی کم شود. وای بر کسی که این حلوا را فرستاده و وای بر کسی که آن را بخورد! سپس انگشت در دهان کرد و آنچه را خورده بود، قی کرد و خارج نمود.<ref>تحفة الاحباب، ص232.</ref> | |
− | + | === محبت ابوالاسود به امام علی(ع)=== | |
− | + | زیاد بن ابیه، خطاب به ابوالأسود گفت: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابیطالب چگونه است؟ او در پاسخ فرمود: من، علی را همان طور دوست دارم که تو معاویه را دوست داری و من به او همان قدر عشق میورزم که تو با او دشمنی میورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز [[آخرت]] هیچ نمیجویم و تو جز دنیا چیزی نمیخواهی. مَثَل من و تو، مثل قول شاعر<ref>مراد، قول «معدی کرب» است. (همان)</ref> است که میگوید: | |
− | |||
− | |||
− | |||
{{بیت|خلیلان مختلف همّنا|اُرید العلاء و یبغی السمن}} | {{بیت|خلیلان مختلف همّنا|اُرید العلاء و یبغی السمن}} | ||
{{بیت|ارید ماء بنی مازن|و راق المعلی بیاض اللبن|منبع=<ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد.</ref>}} | {{بیت|ارید ماء بنی مازن|و راق المعلی بیاض اللبن|منبع=<ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد.</ref>}} | ||
− | + | ===سخنان تند ابوالاسود به معاویه=== | |
− | + | ابوالأسود در نخیله، معاویه را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: اگر من ولایت شهری و جایی را به تو بدهم، چه میکنی؟ آیا از من متابعت مینمایی؟ ابوالأسود پاسخ داد که: اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از مهاجر و انصار و اولاد آنان را جمع میکنم و بعد فریاد میزنم: «یا معشر من حضر، أرجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».<ref>همان؛ در تاریخ دمشق، (ج25، ص180) به کیفیتی دیگر آمده است.</ref> | |
− | |||
− | + | === چشم پوشیدن از بیت المال=== | |
+ | ابوالأسود، دوستی به نام حرث بن خلید داشت که بسیار بخشنده و کریم بود. او روزی خطاب به ابوالأسود گفت: چرا از بیت المال بهره نمیبری و سود نمیجویی که هم خیر است و هم باعث بینیازی؟ ابوالأسود پاسخ داد: خداوند من را با قناعت غنی و بینیاز نمود و احتیاجی به بیت المال ندارم و بعد در ادامه گفت: بدان ای حرث! من بیت المال را ترک کردم و از آن استفاده نمیکنم به خاطر محبت به علی بن ابیطالب علیه السلام و به دلیل کینه و بغض اینها که بر بیت المال سیطره دارند.<ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد.</ref> | ||
− | + | === بصیرت ابوالاسود نسبت به امام علی=== | |
+ | ابوالأسود میگوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال [[بصره]] دست یافت و اموال آن را دید، این آیه را تلاوت کرد: «وعدکم مغانم کثیرة تأخذونها فجعل لکم هذه» و میگفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، اینهاست. و دیدم وقتی [[امام علی]] علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاکاند. با خود گفتم: آنها طلب دنیا میکنند و حضرت علی علیه السلام طلب [[آخرت]] و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.<ref>الجمل، ص274؛ انساب الاشراف، ترجمه امیرالمؤمنین، ص 44.</ref> | ||
− | + | === دعوت مردم بصره به بیعت با امام حسن(ع)=== | |
+ | از جمله کارهایی که وی در حمایت خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمود، خطبهای است که بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام در [[بصره]] ایراد کرد و در آن مردم را به متانت و بیعت با حسن بن علی علیه السلام دعوت نمود. هر چند جماعتی بیعت کردند ولی گروهی نیز که از طرفداران عثمان بودند، سرباز زده و به معاویه پیوستند. | ||
− | |||
− | + | ===اشعار ابوالاسود در مدح امیرالمؤمنین== | |
+ | او اشعاری در مدح امیرمؤمنان سروده است: | ||
{{بیت|إن علیاً لکم مفخر|یشبّه بالاسد الاسود}} | {{بیت|إن علیاً لکم مفخر|یشبّه بالاسد الاسود}} | ||
سطر ۷۶: | سطر ۷۴: | ||
آنگاه گریست و گفت: و قدأوصی بالإمامة بعده إلی ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و ابنه و سلیله و شبیهه فی خلقه و هدیه، و أنی لأرجو أن یجبرالله عزوجل به ما وَهی و سیّد به ما انثلم، و یجمع به الشمل، و یطفیء به نیران الفتنة، فبایعوه تَرشُدوا.<ref>الاغانی، ج 12، ص 380 و 381.</ref> | آنگاه گریست و گفت: و قدأوصی بالإمامة بعده إلی ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و ابنه و سلیله و شبیهه فی خلقه و هدیه، و أنی لأرجو أن یجبرالله عزوجل به ما وَهی و سیّد به ما انثلم، و یجمع به الشمل، و یطفیء به نیران الفتنة، فبایعوه تَرشُدوا.<ref>الاغانی، ج 12، ص 380 و 381.</ref> | ||
+ | |||
+ | ==وفات== | ||
+ | |||
+ | در تاریخ وفات او هم اختلاف نظر وجود دارد. برخی وفات او را در سال 99 ق دانستهاند.<ref>همان، ص86، مراة الجنان، ج1، ص144.</ref> ولی اکثر مورخان وفات او را در سال 69 ق در سن 85 سالگی دانسته اند<ref>الاغانی، ج2، ص155؛ الاصابة، ج3، ص456؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص86.</ref> اگر این قول صحیح باشد تاریخ ولادت او 16 قبل از هجرت خواهد بود. با این وصف او از کسانی بوده که هم دوره جاهلیت و هم دوره اسلام را درک کرده است. | ||
+ | |||
+ | در مورد علت مرگ وی، حرفی در تاریخ نیست ولی از آنجا که مرگ وی را مصادف با طاعون خانمان سوزی که در اوائل سال 69 ق. در [[بصره]] اتفاق افتاد ـ که طی سه روزی که شیوع پیدا کرد، بصره را زیر و رو نمود و روزانه حدود هفتادهزار نفر را کشت<ref>این طاعون، معروف به «طاعون جارف» میباشد و جارف به معنی «مرگ عمومی» است. ر.ک: تحفة الاحباب، ص232؛ مرآة الجنان، ج1، ص143؛ شذرات الذهب، ج1، ص297.</ref> دانستهاند، میتوان گفت: همین طاعون سبب فوت وی شده است. | ||
+ | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۹ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۳۷
محتویات
نسب و ولادت
نام او ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی است. [۱] پدرش از قبیله «بنودیل» و از تیره بنی کنانه مفر بوده که در حوالی شهر مکه سکونت داشته است و بنابر قول بعضی از تاریخ نویسان، وی در یکی از جنگهای کفار با حضرت رسول صلی الله علیه و آله بدست مسلمانان کشته شده است.[۲] و مادرش «طویله» از تیره بنی عبدالدار بنی قصی بوده است.[۳]
تاریخ ولادت ابوالااسود معلوم نیست و درباره اینکه آیا از صحابه رسول خدا بوده یا از تابعان اختلاف نظر وجود دارد. ممکن است علت اینکه برخی او را از صحابه دانسته اند این باشد که از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است اما ابن اثیر معتقد است روایت مورد نظر تصحیف شده و به اشتباه به ابوالأسود دئلی نسبت داده شده است. [۴] اکثر مورخان او را جزو تابعان می دانند که در اواخر حیات پیامبر مسلمان شد ولی محضر پیامبر را درک نکرد[۵]
محبت ابوالاسود به اهلبیت پیامبر
ابوالاسود، یکی از دوستان و پیروان امام علی علیه السلام بوده است. و پس از ایشان نیز از اصحاب امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام بوده است. [۶]
حلوای معاویه
معاویه حلوایی را برای ابوالأسود فرستاد تا با آن علاقه او را نسبت به علی علیه السلام کم و به سوی خویش جلب نماید. وقتی حلوا را به در خانه وی آوردند، دختر کودک دئلی مقداری از آن را خورد، پدر چون متوجه این جریان شد، خطاب به کودک خویش نمود و گفت: این حلوا را معاویه برای ما فرستاده تا عشق ما را به علی علیه السلام تحت الشعاع قرار دهد، چرا خوردی؟ کودک گفت: خداوند، معاویه را ذلیل کند! میخواهد محبت ما به این سید پاکدامن و مطهر با این مقدار شیرینی کم شود. وای بر کسی که این حلوا را فرستاده و وای بر کسی که آن را بخورد! سپس انگشت در دهان کرد و آنچه را خورده بود، قی کرد و خارج نمود.[۷]
محبت ابوالاسود به امام علی(ع)
زیاد بن ابیه، خطاب به ابوالأسود گفت: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابیطالب چگونه است؟ او در پاسخ فرمود: من، علی را همان طور دوست دارم که تو معاویه را دوست داری و من به او همان قدر عشق میورزم که تو با او دشمنی میورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز آخرت هیچ نمیجویم و تو جز دنیا چیزی نمیخواهی. مَثَل من و تو، مثل قول شاعر[۸] است که میگوید:
خلیلان مختلف همّنا اُرید العلاء و یبغی السمن
ارید ماء بنی مازن و راق المعلی بیاض اللبن[۹]
سخنان تند ابوالاسود به معاویه
ابوالأسود در نخیله، معاویه را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: اگر من ولایت شهری و جایی را به تو بدهم، چه میکنی؟ آیا از من متابعت مینمایی؟ ابوالأسود پاسخ داد که: اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از مهاجر و انصار و اولاد آنان را جمع میکنم و بعد فریاد میزنم: «یا معشر من حضر، أرجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».[۱۰]
چشم پوشیدن از بیت المال
ابوالأسود، دوستی به نام حرث بن خلید داشت که بسیار بخشنده و کریم بود. او روزی خطاب به ابوالأسود گفت: چرا از بیت المال بهره نمیبری و سود نمیجویی که هم خیر است و هم باعث بینیازی؟ ابوالأسود پاسخ داد: خداوند من را با قناعت غنی و بینیاز نمود و احتیاجی به بیت المال ندارم و بعد در ادامه گفت: بدان ای حرث! من بیت المال را ترک کردم و از آن استفاده نمیکنم به خاطر محبت به علی بن ابیطالب علیه السلام و به دلیل کینه و بغض اینها که بر بیت المال سیطره دارند.[۱۱]
بصیرت ابوالاسود نسبت به امام علی
ابوالأسود میگوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال بصره دست یافت و اموال آن را دید، این آیه را تلاوت کرد: «وعدکم مغانم کثیرة تأخذونها فجعل لکم هذه» و میگفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، اینهاست. و دیدم وقتی امام علی علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاکاند. با خود گفتم: آنها طلب دنیا میکنند و حضرت علی علیه السلام طلب آخرت و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.[۱۲]
دعوت مردم بصره به بیعت با امام حسن(ع)
از جمله کارهایی که وی در حمایت خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمود، خطبهای است که بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام در بصره ایراد کرد و در آن مردم را به متانت و بیعت با حسن بن علی علیه السلام دعوت نمود. هر چند جماعتی بیعت کردند ولی گروهی نیز که از طرفداران عثمان بودند، سرباز زده و به معاویه پیوستند.
=اشعار ابوالاسود در مدح امیرالمؤمنین
او اشعاری در مدح امیرمؤمنان سروده است:
إن علیاً لکم مفخر یشبّه بالاسد الاسود
اما انّه ثانی العابدین بمکة والله لم یبعد[۱۳]
علم و دانش ابولاسود
ابوالاسود در علوم گوناگون دست داشته است. مورخان او را فقیه، محدث، شاعر، ادیب و خطیب شمردهاند. جاحظ ـ ادیب و دانشمند نامی عرب ـ در مورد او مینویسد: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف».[۱۴] و در جایی دیگر او را جزو متقدمان در علم شمرده است.[۱۵]
به دلیل همین علم و دانش او بوده که عمر به والی بصره دستور میدهد تا ابوالاسود را به کار آموزگاری زبان عربی بگمارد و یا در سال 45 ق. که معاویه، زیاد بن ابیه را به ولایت بصره گماشت، ابوالاسود آموزگار فرزندان او شد.[۱۶]
دیوان شعری از وی به یادگار مانده است که در قرن اخیر به چاپ رسیده است.
در کتب معتبر ادبی و علمی، اشعار او مورد توجه بزرگان قرار داشته و در کتب خویش از اشعار او به عنوان استشهاد بهره جستهاند؛ مثلاً سیبویه درالکتاب در سه مورد و ابن درید در جمهرة اللغة در دو مورد، اشعار او را آورده و جاحظ در موارد مختلف از آنها بهره جسته است.[۱۷]
وی علاوه بر اینها، محدث نیز بوده و احادیثی در کتب شیعه و سنی از وی وجود دارد.[۱۸]
علامه امینی وی را جزو راویان شیعه برشمرده و مینویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛[۱۹] وی تابعی است که اهل سنت بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال صحاح شش گانه است».
و در سلسه سند احادیث کتب اهل سنت وجود دارد. البته ذکر این نکته ضروری مینماید که وی هر چند در بین اهل سنت ثقه میباشد[۲۰] ولی در کتب رجالی شیعه، او مجهول نامیده شده است.[۲۱]
اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام میباشد ولی از عمر، عبدالله بن مسعود، اُبی بن کعب، ابوموسی، ابن عباس، عمران بن حصین و زبیر بن عوام نیز حدیث نقل کرده است.[۲۲]
ابوالاسود علاوه بر همه این ها، در خطابه و سخنوری و حاضرجوابی نیز از سرآمدان عصر خویش بوده است. حکایاتی را در این باب از او نقل کردهاند که به چند نمونه از آن اشاره میکنیم:
- 1. ابوالاسود برای رفتن به مسجد و بازار از محله بنیتیم الله بن ثعلبه میگذشت. در آن قبیله، مردی هرزه بود که سر راه مردم مینشست و آنان را استهزا مینمود. روزی خطاب به ابوالاسود گفت: صورت تو مثل پیرزنی میماند که شوهرش او را طلاق داده است. اطرافیان همگی خندیدند ولی ابوالاسود چیزی نگفت و رفت. روز دیگر مرد، جلوی وی را گرفت و چیزی گفت... ابوالاسود رو به او کرد و پاسخی کوبنده داد... حاضران همگی خندیدند و آن مرد دیگر کسی را استهزا نکرد.[۲۳]
- 2. شایعه شد که ابوالاسود خانهاش را به معرض فروش گذارده است؛ لذا کسی از او پرسید: آیا خانهات را میفروشی؟ ابوالاسود پاسخ گفت: نه، ولی خانه همسایهام را میفروشم.[۲۴] او از حیث «کلام و اعتقاد» نیز صاحب نظر بوده است. عدهای او را قدری و معتزلی دانستهاند[۲۵] ولی بعضی کتابی را در ذم قدریان به او نسبت دادهاند.[۲۶]
او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیحترین مردم دانستهاند. ابن عساکر مینویسد: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس. قال قتادة: قال ابوالاسود الدّؤلی: إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم؛[۲۷] ابوالاسود فصیحترین مردم است. قتادة میگوید: ابوالاسود دؤلی گفت: من در لحن، نرمی احساس میکنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت میباشد».[۲۸]
ما به عنوان نمونه به یک خطبه ابوالاسود بسنده میکنیم:
ابوالفرج اصفهانی مینویسد: بعد از شهادت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام ابوالاسود به منبر رفت و علی علیه السلام را توصیف نمود و در خطبهاش چنین گفت: «و إن رجلاً من أعداءالله المارقة عن دینه، اغتال أمیرالمؤمنین علیاً کرّم الله وجهه و مثواه فی مسجده و هو خارج لتهجده فی لیلة یرجی فیها مصادفة لیلة القدر فقتله، فیالله هو من قتیل! وأکرم به و بمقتله و روحه من روح عرجت إلی الله تعالی بالبر والتقی والإیمان والإحسان! لقد أطفأ منه نورالله فی ارضه لایبیّن بعده أبدا و هدم رکناً من أرکان الله تعالی لایشاد مثله؛ فإنّا لله و إنا الیه راجعون، و عندالله نحتسب مصیبتنا بأمیرالمؤمنین و علیه السلام و رحمة الله یوم ولد و یوم قتل و یوم یبعث حیّا».
آنگاه گریست و گفت: و قدأوصی بالإمامة بعده إلی ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و ابنه و سلیله و شبیهه فی خلقه و هدیه، و أنی لأرجو أن یجبرالله عزوجل به ما وَهی و سیّد به ما انثلم، و یجمع به الشمل، و یطفیء به نیران الفتنة، فبایعوه تَرشُدوا.[۲۹]
وفات
در تاریخ وفات او هم اختلاف نظر وجود دارد. برخی وفات او را در سال 99 ق دانستهاند.[۳۰] ولی اکثر مورخان وفات او را در سال 69 ق در سن 85 سالگی دانسته اند[۳۱] اگر این قول صحیح باشد تاریخ ولادت او 16 قبل از هجرت خواهد بود. با این وصف او از کسانی بوده که هم دوره جاهلیت و هم دوره اسلام را درک کرده است.
در مورد علت مرگ وی، حرفی در تاریخ نیست ولی از آنجا که مرگ وی را مصادف با طاعون خانمان سوزی که در اوائل سال 69 ق. در بصره اتفاق افتاد ـ که طی سه روزی که شیوع پیدا کرد، بصره را زیر و رو نمود و روزانه حدود هفتادهزار نفر را کشت[۳۲] دانستهاند، میتوان گفت: همین طاعون سبب فوت وی شده است.
پانویس
- ↑ اسدالغابة، ج3، ص113؛ تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص187.
- ↑ الاصابة، ج3، ص456.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص181.
- ↑ اسدالغابة، ج3، ص113.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص81 به بعد.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج10، ص186؛ المفید، ص293.
- ↑ تحفة الاحباب، ص232.
- ↑ مراد، قول «معدی کرب» است. (همان)
- ↑ تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد.
- ↑ همان؛ در تاریخ دمشق، (ج25، ص180) به کیفیتی دیگر آمده است.
- ↑ تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد.
- ↑ الجمل، ص274؛ انساب الاشراف، ترجمه امیرالمؤمنین، ص 44.
- ↑ بحارالانوار، ج38، ص277؛ الغدیر، ج3، ص232.
- ↑ البیان، ج 1، ص324.
- ↑ همان، ص110.
- ↑ ریاض العلماء، ج3، ص27.
- ↑ البیان، ج1، ص110، 196، 379؛ ج2، ص354 و ج3، ص100، 229.
- ↑ ر.ک: بحارالانوار، ج8، ص20، ح12؛ ج28، ص232، ح18 و ص314، ح5؛ مستدرک حاکم، ج3، ص261، 308، ج4، ص550.
- ↑ الغدیر، ج3، ص93 و ج8، ص318.
- ↑ تهذیب الکمال، ج21، ص27؛ تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص181.
- ↑ المفید، ص 293.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص297؛ المنتظم، ج6، ص96؛ تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص176؛ الاغانی، ج12، ص346ـ351.
- ↑ الاغانی، ج12، ص352.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص198.
- ↑ الاغانی، ج12، ص384.
- ↑ اصول الدین، بغدادی، ص316.
- ↑ فرق و طبقات معتزله، ص 31.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 190.
- ↑ الاغانی، ج 12، ص 380 و 381.
- ↑ همان، ص86، مراة الجنان، ج1، ص144.
- ↑ الاغانی، ج2، ص155؛ الاصابة، ج3، ص456؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص86.
- ↑ این طاعون، معروف به «طاعون جارف» میباشد و جارف به معنی «مرگ عمومی» است. ر.ک: تحفة الاحباب، ص232؛ مرآة الجنان، ج1، ص143؛ شذرات الذهب، ج1، ص297.
منابع
سید رسول علوی، فرهنگ كوثر، شماره 82، تابستان 1389.